توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر مینیمال هایی برای تو که نیستی!
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:24 PM
مینیمالیسم در ادبیات
کمینهگرایی در ادبیات، سبک یا اصلی ادبی است که بر پایه فشردگی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شدهاست. مینیمالیستها در فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاهترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کم حرفی از مشخصترین ویژگیهای این آثار است.کمینهگرایی ادبیات داستانی را با بیانهای زیادی از جمله «کوتاه نویسی» و «داستان کوتاه کوتاه» خواندهاند. کوتاهنویسی مینیمالیستها نظر بسیاری از منتقدان ادبی را به خود جلب کرد، آنها نظر موافقی با اینگونه داستانها نداشتند. زیرا به عقیده آنها مینی مالیستها بیش از حد شاخ و برگ عناصر داستان را میزنند و لطف و روح داستان از بین میرود. منتقدان، کمینهگرایی را با نامهایی مانند «واقعگرایی سوپرمارکتی»، «آدامس بادکنکی شیک» و «سادهگرایی پپسیکولایی» خواندند.
از مهمترین نویسندگان این سبک میتوان به ریموند کارور اشاره کرد.
منبع (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A 7%DB%8C%DB%8C)
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:26 PM
# احسان پرسا
فلسفه فاصـله میان انگشتان را
نمیفهمیدم !
تا این که دستم را گرفتی ...
===
دوربین را تنظیم کردی
و گفتی: بخند..
عکسی گرفتی و رفتی
و من هنوز دارم می خندم ..
===
قرمز ، دوست داشت ..
کاش بود
و این اشک ها را می دید !
===
یک بوسه
قانع کننده تر از صد دفتر شعر است
می روم باز هم بنویسم ..
===
تو
مرا به عصر حجر بر میگردانی
زمانی که آدم
چای را
با خنده حوا
شیرین میکرد …
http://www.axgig.com/images/47001392270759720818.jpg
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:32 PM
#رضا کاظمی
از هر جهت که بیایی
مرا خواهی یافت.
در من هنوز میسوزد
آتشی که وقتِ رفتن افروخته بودی!
===
بیا با هم حرف بزنیم
مثل خورشید با گل آفتابگردان
تو بگویی وُ
من دورت بگردم!
===
داستانِ بلندِ تو را
کوتاه مینویسم،
" تو خود حدیثِ مُفصَّل بخوان از این مُجمَل " :
آمدی. ماندی. رفتی!
===
میگریزی از من
درستْ مثلِ اسبی وحشی
رَمنده از هر جنبشی در علفزار ..
بمان !
قول میدهمْ نفسدرسینهحبسْ
فقط نگاهاَت کنم ..
===
چه میکنی باد !
عطرِ موهاش را جای دیگری بپاش
این خانه ،
خودش ویران است !
http://axgig.com/images/56232838758186372411.jpg
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:36 PM
# نیما معماریان
باران
آبرویم را خرید
شبیه مردی که گریه نمیکند
به خانه برگشتم!
===
تا چند خانه
دورتر از خانه یمان
درختها هم غمگیناند
نه اینکه مشکلی پیش آمده باشد
نه ...!
تو نیستی
===
خودکشی
رسیدن به توست
ارتفاع نمیخواهد
===
سر تکان داد
گربهی آریایی
دل یک قوم شکست
===
ویرانَم کردی
شهر به شهر دنبالَت دویدم
آذربایجان رفتهای؟
http://www.tickter.ir/i/attachments/1/1368278755151405_large.jpg
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:38 PM
# عباس معروفی
دنیا
پُر از آدم هایی ست
که همدیگر را گم کرده اند !
====
می روی
تمام که نمی شوی
تنها میروی و من
به رد پایت
که روی زندگی ام مانده
خیره می شوم
====
من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینم که دیواری،
ما را از هم بگیرد
بیا لی لی بازی کنیم
که در هر رفتنی،
دوباره برگردیم...
====
حالا دیگر نبودنت
یعنی کسی
بودن خود را
در زمین عزادار است
====
حالا تو نیستی
و تباهی من
از همین لحظه آغاز می شود
====
تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ !
====
چه خوب! که زمین گرد است
می روی، آنقدر می روی که باز
آنسوی زمین
می رسی به من...
====
تا بحال کسی را
به اندازه ای دوست داشته ای
که نخواهی خوابش را
بیاشوبی با صدای نفس ؟
====
لازم نیست
مرا دوست داشته باشی
من تو را
به اندازه ی هر دومان
دوست دارم
====
دلتنگی من تمام نمی شود!
همین که فکر کنم،
من و تو
دو نفریم،
دلتنگ تر میشوم برای تو...
http://axgig.com/images/37684661462048681876.jpg
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:43 PM
# بهرنگ قاسمی
بغض ات
در گلوی من گیر کرده است!
دلم را بده
بغض ات را بگیر!
====
زور که نیست
تو
باید مال من باشی!
====
نمی دانم
دلتنگی ام برای چیست
و دست هایم چشم انتظار کیست
در من، کودکی دبستانی
تکیه داده است
به دیوارو مُدام به آمد و شد مردم نگاه می کند
====
ماهی ها نه گریه می کنند
نه قهر
و نه اعتراض!تنها که می شوند
قیدِ دریا را می زنند
و تمام مسیر رودخانه راتا اولین قرار عاشقی شان
برعکس شنا می کنند!
http://axgig.com/images/94877800215712997941.jpg
تووت فرنگی
16th October 2014, 10:45 PM
# سید علی صالحی
من از عطر آهسته ی هوا می فهمم
تو باید تازگی ها
از اینجا گذشته باشی
====
دوست داشتنت،
اندازه ندارد! پايان ندارد!
گويی بايستی بر ساحل اقيانوس و
موجهای کوچک و بزرگ مکرر را
بی انتها، بشماری...
====
من،
از میان همه شما
منتظر کسی بودم که نیامد
====
کاش کسی می آمد
کسی می آمد و از او می پرسیدم
کدام کلمه چراغ این کوچه خواهد شد؟
کدام ترانه شادمانی آدمی؟
کدام اشاره،شفای من؟
====
من
آنقدر دیوانه ام که
دریا به دیدن ام می آید
====
دلتنگِ توام
پشتِ پرچينِ اردیبهشت
منتظرت میمانم..
====
اگر مُردهای، بيا و مرا بِبَر،
و اگر زندهای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی، خيالی؛
بیانصاف!
====
کسی انگار از یک جای خیلی دور
دارد مرا به اسم کوچک ام
آواز می دهد
====
باز خواهد گشت
و مرا از روی چشم های خیس ِ همیشه ام
خواهد شناخت !
http://axgig.com/images/80609670539018898720.jpg
homeyra
16th October 2014, 11:07 PM
بیا حواسمان را پرت کنیم
مال هرکس دورتر افتاد،
عاشق تر است.
اول خودم
حواسم را بده تا پرت کنم...
کیکاووس یاکیده
BaAaroOoN
16th October 2014, 11:11 PM
باران
آبرویم را خرید
شبیه مردی که گریه نمیکند
به خانه برگشتم!
"نیما معماریان"
بی نهایت زیبا !!!!! واقعا عجیب و شگفت انگیز بود !!!!!!مرسی
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:21 PM
#علیرضا روشن
همدیگر را می پوسانند سیب های یک جعبه
آدم های این زمین ..
===
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺖ ﺭﺍ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﯾﺎﺭﺕ
ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻪ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ
ﺩﻭﺭ ﻣﯽﺷﻮﻡ ..
===
ﮔﻔﺖ :
« ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﭘﻠﮏ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻣﯽﺁﯾﻢ »
ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﭘﻠﮏ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ ﻭ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻢ ..
===
ماشين را براي ِ خودش نگه داشت
خودش را پياده كرد
خودش را به خانه برد
براي خودش چای ريخت
خودش را به رختخواب برد
و خودش را دلداری داد
كسی كه به خودش پی برده بود ..
===
من و یارم هیچگاه همدیگر را نخوایم دید-
او به باد پاییزی می ماند
من به برگی خشک
او باد است
می آید
من برگم
می روم ..
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:22 PM
خوش به حالت
پیش خودت هستی ..
===
خودم را به چیزهایِ بسیاری شبیه کردم
تا در فراقِ تو
شعری تازه بگویم ..
اما برعکس شد
همه یِ آن چیزها شبیه من شدند
و دردِ فراق گرفتند ..
===
من به در ِ خانه ات تکيه داده ام
عابران مي گويند نيست
به خانه ي متروکش نگاه کن
نيست
رفته است
مي گويند و مي روند
سي سال است مي گويند
نيست
رفته است
گفته اند و رفته اند
من اما
به درِ خانه ات تکيه داده ام ..
===
احساس مسافری را دارم
که باید برود
و نمی داند به کجا
بلیت سفر به ناکجا را
من
سالهاست در مشتم می فشرم
کجاست راننده ؟
فریادم بزند
که جا نمانی
کجاست ؟
===
این همه راه که آمدم
کمتر بود
از این یک قدم
که به تو مانده است ..
من مسافت را
با تپش قلبم محاسبه می کنم ..
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:23 PM
زیبایی تو مانند ماه است
برای دیدنت
باید
شب را زنده داشت ..
===
این همه راه آمدم که تو را ببینم
حالا می گویی آن درخت را ببین ؟
ای به این اقبال ..
===
کاش این قلم
نشانی تو را می نوشت
نه در به دری مرا ..
===
در زدن را
از کلید داشتن ،
بیشتر خوش می دارم ..
===
مرا دوست نمیداری
نه
از تنهاییات میترسی
مثل باغبانی که از وحشت گرسنگی خویش
به درختی آب میدهد ..
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:24 PM
ما آب را
براي گريستن
نوشيده ايم ..
===
خودم را رو به روی ِ آینه می نشانم
موهاش را شانه می کنم
پلک ها و صورتش را ماساژ می دهم که خنده رو شود ..
می زنم روی دوشش
می گویم
یک امروز را آدم باش / شاد باش
و بیرون که می رود
در را
پشت ِ سرش قفل می کنم
و به او فکر می کنم ..
===
منم !
غریبه ای در عکسی دسته جمعی !
میان آشنایان ..
سوال دائم بی جوابم من !
من ..
" این کیست ؟ " هستم ...
===
یک فنجان چای
با تو خاطره شد
هزار فنجان بی تو
چای ..
===
ميخواهم زندگي كنم
به كوه نگاه كنم
مثل آدم
سوار اتوبوس شوم
چاي بنوشم
با بچهام بازي كنم
اما
شعر ميگويم
دربارهي همين چيزهايي كه ميخواهم
و نميتوانم ..
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:28 PM
# رسول یونان
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻌﺮ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﯾﺴﺘﻦ
ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻡ ..
.
.
===
سیبی رها بودم
بر پهنه ی آب
و رهایی
سرگردانی بود
کاش دستهایت نزدیک بودند ..
===
نگاه کن !
چقدر سفید است
چقدر تابان
چقدر زیبا ..
فقط برف می تواند
مادر این خرگوش زیبا باشد !
===
چشمک زدی و
دور شدی
و من دنبال تو راه افتادم ..
کاش به خانه ات می رفتی
که میان قصه بود و رویا
و یا به موزه
و یا به تئاتر
اما راه به کتابخانه ها بردی
لعنت بر تو !
من ٬ حالا
سالهاست کتاب ها را ورق می زنم و
تو را نمی یابم ..
===
کاش اتوبوسی که
از جاده پایین ده می گذرد
هر روز خراب شود
وقتی خراب می شود
ما به مسافران
آب و غذا می دهیم
و آن ها به ما
لبخند و زیبایی ..
- - - به روز رسانی شده - - -
در خلاء رها شده ام
مثل انگشتانم در سوراخهای جیب !
ببین
چگونه نبودنت
فقر و بی پناهی را رقم می زند ..
از سرما می لرزم
در هوای تابستان ..
===
عشق
شكل هاي بسيار دل انگيزي دارد
مثل گل سرخ
در دست دختري زيبا
مثل ماه
بالاي كلبه اي برفي
اما من
گوش بريده ونسان ونگوگم
شكل تلخي از عشق ..
===
همیشه خواب تو را میبینم
کشتی که لنگر می گیرد٬
از چشم های ملوانان
پا به اسکله می گذاری
با چمدانی از نور و مروارید ..
همیشه خواب تو را می بینم
در بیداری
و همیشه هم
تو را میان مسافران گم می کنم ..
===
سیبی رها بودم بر پهنهی آب
و رهایی ، سرگردانی بود
کاش دستهایت نزدیک بودند ..
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:29 PM
در آوازها
به سویت میآمدم
و باد، بالم بود
اما تو دور بودی
دور ...
همچون کوهی در رویا ..
===
نیامدنش را باور نمی کنم
غیر ممکن است او نیامده باشد
حتما ، حالا زیر باران مانده است
و نا امید و خسته در خیابان ها قدم می زند
من به باز بودن درها
مشکوکم ..
===
نه امپراطورم
و نه ستارهای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است
اشتباه گرفتهام
و به جای او نفس میکشم
راه میروم
غذا میخورم
میخوابم و ...
چه اشتباه دلانگیزی ...
===
بهار ميآيد
عکسها پر از خرگوش ميشوند
بالکنها پر از گنجشگ
طوفان نسيم ميشود و
نسيم شانهاي براي علفزار
بهار ميآيد
دنيا عوض ميشود
اما آمدن بهار مهم نيست
مهم .. شکفتن گلها در قلب توست ..
===
با یک بغل گل سرخ میآیم !
زخمهای قلبم شکوفه کرده است
اما افسوس
کسی گلهای مرا نخواهد دید
بهار آمده
همهجا پر از گل و شکوفه است ...
===
متاسفم ای بهار زیبا !
نمی توانم دوستت بدارم
او از اینجا رفته است !
http://axgig.com/images/57134617103542954428.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:31 PM
وقتی می خواهی بروی
آسمان، صاف است
راه ها، هموار
ترن ها مدام سوت می کشند
همین طور
کشتی ها
اما وقتی می خواهی بیایی
دریاها، طوفانی می شوند
آسمان ها، ابری
و راه های زمینی را نیز
برف می بندد ..
===
خواب زندگی
در درخششی ابدی ..
صدای دریا از خواب بیدارمان کرد
با سر و رویی پوشیده از خزه
پشت میز صبحانه نشستیم و
فقط آه کشیدیم
برای یک بار هم که شده
نشد
خوابهای خوب را تا آخر ببینیم !
===
زیبارویان فرانسه
زیبارویان انگلیس
همه یک طرف
تو یک طرف ..
آنها مرا
تنها به شعر میرسانند
اما تو
مرا به خانهام باز میگردانی
به همهی هستیام
در فکر توام ..
باران
به زبان ترکی میبارد ..
===
کشتیها او را به نام صدا زدند
گریه کنان
گریه کنان
گفت: « رفتم »
تا به خود بیایم و بگویم نرو
مثل ترانهای نسروده
در میان دود سیگار گم شد
داستان عشق من چنین پایان گرفت ..
===
یک عینک
یک چمدان
یک روسری قرمز
در اتاقم ..
اینجا دختری آمده است
اما خود را نیاورده است ..
http://axgig.com/images/20075722225320609527.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:33 PM
نیستی
و این شب سرد و غمگین
ادامه سرمهای است
که تو به چشمانت کشیدهای ...
===
از هر جادهای که آمدهام
نفرینش میکنم
از هر پلی که گذشتهام
شکسته باد ..
عجیب است پلها و جادهها
انسان را به ساحلی میرسانند
که تا چشم کار میکند دریاست
و عجیبتر اینکه تنها ماه میتواند
از آبهای خروشان بگذرد و غرق نشود ..=
===
عشقهای از دست رفته
آوازهایی غمانگیزند
دهان را تلخ میکنند
و تلخ میکنند جهان را
و جهان
به باغ لیمو میماند
بعد از این خوابهاب پاره شده ..
===
لای شب را باز میکنم
مثل دزدی
در خانهای را
وای !
چقدر الماس و رویا اینجاست ..
===
از من خسته شدهای میدانم
اما کمی صبرکن
همهچیز به پایان خواهد رسید
به پایان خواهد رسید این روشنایی
مرگ خواهد آمد
و چراغها را خاموش خواهد کرد ...
http://axgig.com/images/49397526564180377509.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:35 PM
#ناظم حکمت
تو با چشمان سبزت
در زیر آفتاب خواهی خوابید
من
خمیده بر رویت
همچون نظارهی سهمناکترین حادثه کائنات
به تماشایت خواهم نشست ...
===
اندیشیدن به تو زیباست
و امید بخش
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند
اما امید برایم بس نیست
دیگر نمیخواهم گوش دهم
می خواهم خود نغمه سر دهم ...
===
تـو آزادگی ام ، اسارتم
تـو چون برهنه شب تابستان
تن پر التهابم
تـو میهن من ..
تـو چون موجی سبز بر چشمانی درشت
تـو بزرگ، زیبا، پیروز
تـو چون تلاطم حسرتی
در وجودم ..
===
بعضیها انواع گیاهان را خوب می شناسند ،
برخی انواع ماهی ها را ،
من انواع جدایی ها را ..
بعضیها نام ستارگان را از بر می دانند ،
من نام حسرت ها را ..
===
میهنم را دوست دارم
بر چنارهایش تاب خوردهام ،
در بیمارستانهایش خوابیدهام
اندوهم را هیچچیز از دل نمیزداید
جز ترانهها و توتون آن ..
http://axgig.com/images/39673760244320081948.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:39 PM
ساعت ، نه
میدانگاه به سنگلاخ بدل شده است
به هر حال در سلول ها را
خواهند بست
این حبس
این بار به درازا کشید
هشت سال،
زندگی پر از امید است
محبوبم !
زندگی جدی است
به اندازه ی دوست داشتن تو ..
===
خيره در چشمانت که مي شوم
بوي خاک آفتاب خورده به مشامم مي خورد
گم مي شوم در گندمزار
ميان خوشه ها
بال به بال شراره هاي سبز در بيکران ها به پرواز در مي آيم
چشمان تو چون تغيير مداوم ماده
هر روز پاره اي از رازش را مي نمايد
اما هرگز
تن به تسليمي تمام نمي دهد ..
===
زیباترین دریا
دریایی است
که تا کنون پیموده نشده
و زیباترین کودک
کودکی است که
هنوز بزرگ نشده.
روزهای زیبایمان
روزهایی است که تاکنون نزیسته ایم آنها را
و زیباترین حرف من به تو
حرفی است که تاکنون
نتوانسته ام آن را
بگویم به تو....
===
کتابي مي خوانم
تو در آني
ترانه اي مي شنوم
تو در آني
نان مي خورم
در برابرم توئي
کار مي کنم
مي نشيني و چشم در من مي دوزي
اي هميشه حاضر من
با همديگر سخن نمي گوئيم
صداي همديگر را نمي شنويم
اي بيوه ي هشت ساله ي من ...
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:47 PM
# محمدعلی بهمنی
حیف از امروز که بی عشق شب آمد
ای عشق !
کاش خورشید تو آغاز کند فردا را ...
===
من
دل رفتن نداشتم
درخت خانه ات ماندم ..
تو
رفتن را
دل دل نکن !
ریزش برگ هایم
آزارت می دهد ..
===
تعداد ،
صورت مسأله را تغییر نمیدهد
حدس بزن
چندبار گفتهایم و شنیده نشدهایم
چندبار شنیدهایم و
باورمان نشده است
چندبار ...
پدرم میگفت :
پدربزرگات، دوستات دارم را
یکبار هم به زبان نیاورد
مادربزرگات اما
یکقرن با او عاشقی کرد ..
===
جهان
کوچکتر از آن است که گمت کند
می بویمت و
می جویمت
با رایحه خودت صدایم بزن ..
===
فالمان هرچه باشد
باشد ...
حالمان را درياب !
خيالکن حافظ را گشودهاي و ميخواني :
« مژده اي دل که مسيحا نفسي ميآيد »
يا
« قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود »
چه فرق ؟
فال نخواندهي تو
منم !
http://axgig.com/images/58622390708829468048.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:49 PM
گــوش تلفـن کــَر
« دوستت دارم » را امشـب
در گوش خودت
خـواهم گفـت !
===
نه از خودم فرار کرده ام
نه از شما
به جستجوي کسي رفته ام که
"مثل هيچ کس نيست"
نگران نباشيديا با او
باز ميگردم
يا او
بازم ميگرداند
تا مثل شما زندگي کنم ..
===
شت پلکهایم
با کفشهای خاطره
بر خاکستری مغزم قدم میزنی
و من چه ساده
در کوچه باغ همسایه تو را می جویم ..
===
بالشی کنار بالشت می گذاری
حوانیز
اینگونه آدم را وسوسه می کرد
در تاریکی هم
عطر تو مشامم را پیدا می کند
از مشامم می گذری
از تمامم می گذری
روئایی بیرون آمده از خواب
غلت می زنی در بستری که_منم
حوا نیز
اینگونه آدم راتسخیر کرد.
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:51 PM
# حسین پناهی
هنگامی که مُردم
تکه یخی بر روی خاکم بگذارید
هر روزه بعد از طلوع آفتاب
تا با آب شدنش روی خاکم
گمان کنم
کسی که من به یادش بوم
به یادم گریه می کند ...
===
وقتی ما آمدیم
اتّفاق اتفاق افتاده بود !
حال
هرکس
به سلیقه خود چیزی میگوید
و در تاریکی گم میشود ..
===
از چیزی امیدی می سازیم برای فردا
و کـِـش می آید
همه ی وجودمان در جاذبه ی فوق العاده اش !
سفری ، دیداری ، تغییری ُ چیزی از این دست ..
چیزی که متعهدمان کند ادامه بدهیم !
===
پس !
سومی که بود که گریه می کرد ؟
ما که
دو نفر بیشتر نبودیم !
===
نیم ساعت پیش
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !
http://axgig.com/images/04826262907079163460.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:54 PM
سلام !
ای همه ی ناتوانی ها
نداشتن ها
سلام !
ای همه ی عرق های شرم
سلام ! ای زندگی !
ای ملال بی پایان !
سلام ! ای دل قاچ قاچ
ای چاقوی خود ساخته !
===
چهارشنبه سوري راه انداخته ايم!
سرخي تو از من، زردي من از تو ..
هميشه من مي سوزم ،
هميشه تو ، مي پري !
===
برایم دعا کن !
چشمان تو گل آفتابگردانند !
به هر کجا که نگاه کنی ،
خدا آنجاست !
هزارمین سیگارم را روشن می کنم ....
پس چرا سکته نمی کنم ؟
نمی دانم ....
===
دنیا را بغل گرفتیمگفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد
بیدار شدیم
دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
===
امروزذهنم پر است ،
از يك ماديان و كره اش
فردا،
برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت ..
http://axgig.com/images/07299332959090630382.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:55 PM
می دونـــــی بهشت کجاست ؟!
...
یه فضای چند وجب در چند وجب ؛
بین بازوهای کسی که ...
دوستش داری !!
===
پدرم میگوید: کتاب !
و مادرم میگوید: دعا !
و من خوب میدانم
که زیباترین تعریف خدا را
فقط میتوان از زبان گلها شنید...
===
هیـچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد .. امشب دلی کشیدم ، شبیه نیمه سیبی
که به خـاطر لرزش دستانم ، در زیر آواری از رنگ ها
نـاپدید مـاند ..
====
بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت ..
===
تو سکوت می کنی
فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم "دیر شدن" را خواهی فهمید ..
http://axgig.com/images/84798314483032632695.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 12:58 PM
# گروس عبدالملکیان
کلید
بر میز کافه جامانده است
مرد
مقابل خانه جیب هایش را می گردد
آینده
در گذشته جا مانده است ..
===
دکتر سرش را تکان میهد
پرستار سرش را تکان میدهد
دکتر عرقش را پاک میکند
و رشته کوههای سبز
بر صفحهی مانیتور، کویر میشود ..
===
نامت را در پرانتزی می نویسم
که آن را برای همیشه
خواهم بست!
===
مــن مــاهــي خستــه از آبــمتــن مــي دهــم بــه تــو
تــور عــروســي غمگيــنتــن مــي دهــم
بــه عــلامــت ســوال بــزرگــي
کــه در دهــانــم گيــر کــرده اســت ..
===
ندیده ای ؟!
همان انگشتـــی که ماه را نشان میداد ؛
ماشه را کشید !
http://axgig.com/images/86479730973566111811.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:00 PM
درست مثل فنجان قهوه
كه ته مي كشد
پنجره
كم كم از تصوير تو
تهي مي شود
حالا
من مانده ام و
پنجره اي خالي و
فنجان قهوه اي
كه از حرف هاي نگفته
پشيمان است ..
===
نه !
همیشه برای عاشق شدن ،
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش !
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس ،
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند ..
===
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود ..
===
درخت که می شوم
تو پائیزی !
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن !
===
و داستان غمانگیزی است !
دستی که داس را برداشت ،
همان دستیست
که یک روز ،
در خوابهای مزرعه گندم کاشت ...
http://axgig.com/images/92883965738337654438.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:03 PM
پـیراهنـت
در باد تکان می خورد ...
این تنـها پرچـمی ست که
دوسـتش دارم !!
===
و تازه میـــــفهمم که برف ؛
خستگــــــی خداست
آنــــــــقدر که حس میــــکنی
پاک کنش را برداشته ،
مـــــــــیکشد روی نام مـــــن
روی تمـــــــام خیابان ها
خاطره هــــــــــا ..
===
هر نتی که از عشق بگوید زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست ..
===
بی آنکه خواسته باشی
پیامبری هستی
و معجزه ات تنها
تصویر کوچکی است در قاب پنجره ام ..
تصویر دختــری که هنوز
شیطنتش،
قاصدکی کوچک را تا پیچ کوچه دنبال می کند
و گیسوانش در باد
سرچشمه تمام رودهایِ زمین است ..
===
دروغ دیواری است
که هر صبح آجرهایش را می چینی
بنّای بی حواس من !
در را فراموش کرده ای
آب تا گردنم بالا آمده
آجرها تا گردنم بالا آمده
آب تا لب هایم بالا آمده
آب بالا آمده ...
من اما نمی میرم
من ماهی می شوم ..
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:05 PM
# جلیل صفربیگی
منتظرم جنگ جهانی سوم اتفاق بیفتد
به جنگ بروم
اسیر بشوم
و از زندان
نامه های عاشقانه برایت بفرستم ..
===
رفت عشق و مرا خراب و بدمست گذاشت
تنها وسط کوچه ی بن بست گذاشت
دلتنگی ات آرام سراغم آمد
از پشت به روی چشم من دست گذاشت ..
===
کاش
هزار دست داشتم
هزار پا
بغلت می کردم
و می دزدیدمت ..
===
صبح فرشته ام
ظهر آدمم
شب شیطان
خدایا مرا ببخش
لباس تو را ندارم بپوشم ..
===
آه ای بلوط پير
حيف است
از تو
مبل بسازند ..
در تو چقدر تنبور زار میزند ..
http://axgig.com/images/19827627628496300720.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:08 PM
بالشم پر در آورده برای موهات
خوابی که بغلم کرده
بوی تو را دارد ..
رویایت
تا چند خواب آن طرفتر را دیوانه کرده
بغلی کردهای مرا
رویایم را خیس میکنم !
===
در چشم هایتجنگجویی مغول کمین کرده
جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم!
===
لنگه های چوبی در حیاط مان
گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
محکمند
خوش به حالشان
که لنگه ی همند ..
===
پرواز چه لذتی دارد؟
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی ..
===
از پل های زیادی پریده ام
در رودخانه های بسیاری غرق شده ام
بارها شاخ به شاخ شده ام با زندگی
بارها گلوله خورده ام
و بارها مرده ام
عشق از من یک بدل کار حرفه ای ساخته است ..
http://axgig.com/images/36093594739777758688.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:13 PM
تا شب نشدهخورشید را لای موهایت می گذارم و
عاشق می شوم
فردا
برای گفتن دوستت دارمدیر است ..
===
ا...
این طور نگاهم نکن
روزی روزگاری
دست داشتم
پا داشتم
گمشان کردم در دوست داشتنت ...
===
به بازار می روم
گوشت گران شده
برنج گران
چای گران
دستم از خالی جیبم بیرون نمی آید
زنی با کاسه ای در دست رد می شود
ادای مردی پولدار را در می آورم
و می روم ...
===
از همین گوشه
که من نامش را
اول جهان می گذارم
تا تو
که نمی دانم کجای جهان ایستاده ای
فاصله
خوابی ست
که من آن را
شعر می نویسم ..
===
غاری یک نفره ام
در طبقه ی دوم آپارتمانی
در محله ای شلوغ
صبح ها
بیرون می زنم از خودم
دنبال کوهی
که جا برای غاری یک نفره داشته باشد
شب ها
بر می گردم به خودم
آتش روشن می کنم
و روی دیواره هایم
طرحی می کشم
از معشوقه ای
که ندارم ..
http://axgig.com/images/55298089557665716355.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:18 PM
# محمدرضا عبدالملکیان
حالا که آمده ای
باز هم به گیلاس آباد می رویم
به آن باغبان بگو نگران نباشد
ما گیلاس ها را نمی چینیم
ما فقط با گیلاس ها حرف می زنیم !
===
هر شب
شاباش ماه
یك مشت پولك نقرهای است
برای كودكان سر به هوای
همین كوچه ..
===
حالا که رفته ای
تعجب می کنم
چرا کفش هایت را نپوشیده ای !؟
===
شکوه نمی کنم
نه از تو
نه از دلم
بهانه ای می خواست
این سیگار بی سرانجام
تا هر دو دود شویم
در زیر همین آه و همین آسمان ..
===
حالا که رفته ای
بهانه ی خوبی است
« شب
سکوت
کویر »
فقط صدای این هق هق را
کم کنید ..
http://axgig.com/images/30493199418188657599.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:20 PM
در چشم انداز هر کجای طبیعت
تو را می بینم ..
با اینهمه هنوز درتو حیرانم
که
تمامی عشقی دریک وجود
و تمامی آرزویی دریک لباس !
===
می خواهم از همۀ بیابان ها برگردم
از همۀ بیابان ها
تا شعری بنویسم برای کسی
که دلش را در بیابان ها
گم کرده است ..
===
دویدم
پر از شوق دیدن ..
رسیدم
به روی خودم در گشودم
نبودم !
===
از این جا تا جایی که تویی
قدم نمی رسد
دست دراز می کنم
چیزی می نویسم ..
دریایی
دلی
قابی
غمی
از بی نشان
تا نشانی که تویی ..
حرفم نمی رسد
در این جا و این دم
رونقی نیست ..
عطشناک آنم
آنم نمیرسد ..
===
من دلم گرفته
هرچه میروم نمیرسم
ردّ پای دوست
کوچهباغ عشق
سایبان زندگی کجاست ؟
http://axgig.com/images/73118388227257699497.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:22 PM
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای "او" گرفته است...
===
پیشاپیشِ همهبارانها به دیدارت میآیم
بیچکمه و بیچتر
خودت به من آموختهای
برای دیدن دریا ..
دلی و
دیگر هیچ ..
===
با هرچه عشق ، نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود ،
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست ،
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو ،
می توان گشود ..
===
روبهروی من فقط تو بودهای
از همان نگاه اولین
از همان زمان که آفتاب
با تو آفتاب شد
از همان زمان که کوه استوار
آب شد
از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا
نگاه تو جواب شد . . .
===
بر این سنگ چیزی ننویسید
یا فقط بنویسید
گیاهی دلواپس
که همه بره ها را
گم کرده بود ..
http://www.xum.ir/images/2014/03/07/9713154311633903242781742678965n.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:25 PM
# مهدیه لطیفی
دست ها راست تر می گویند
تا چشم ها ..
من زنان زیادی را می شناسم
و مردانی را
که عشق به چشم ها می چسبانند
به گاهِ نگاه هایشان
و دست هایشان
مجسمه هایی ست فلزی
رها شده در سرزمین های قطبی ..
با دست هایت
هزارباره مرور کن مرا ..
===
عشق
همین است که بخواهی . . !
چه سه چرخه ی کوچکی را
چه هکتارها زمین
چه زنی را
چه مردی را . . !
عشق کم و زیاد ندارد،
عشق
یعنی هر چیزی که
با " همه ات " بخواهی . . .
===
احساس
سنگ خارا نیست
که همین طور بماند و
بماند و
بماند ...
احساس مثل شاپرک
مثل عطر
می پرد !
درست توی همان روزهایی که دوستت دارم
دوستم داشته باش !
===
باید می رفت
و رفت
مردی را می گویم
که هر نفس اش
نفس تنگ تر ام می کرد !
حالا باید دوباره به بزک دلداری بدهم
حتی اگر تا بهار
هزار بهار مانده باشد !
===
به خورشيد بگو
ديرتر خراب شود روی سرمان !
بگو مجبور نيست
هر صبح
گل دهد بر گلدان افق
که ما
عسل لب های کسی را کم داریم برای صبحانه . . .
http://axgig.com/images/76414446755920093367.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:27 PM
من نمی دانـم این دلتنگی دلتنگی که می گوینـد چیـست
همین حـس مبهـم نفس گیری
که دامن گیرمان می شود
وقتی چیـزی را
کسی را
جایی جـا گذاشته ایم
همان دلتنگی ست !؟
===
سرگردان در کمپ ها
هر صبح
بی سرزمین از خواب می پرم !
پناهنده ی بازوانت شدن
ساده نیست
وقتی در این سرگردانی
کسی به زبانِ سعدی حرف نمی زند !
===
بنای طوفان می گذاری و
از ریشه نمی کنی ..
بنای طوفان می گذاری و
شاخه شاخه می شکنی ..
===
سایه ام روی دیوار ..
شبیه خودم نیست !
شبیه دلی است که
به ترانه ای میمیرد
و به بوسه ای زنده می شود !
===
باید زل بزنی
به مردمان چشم ها
سکوت کنی
فکر نکنی
و بگذاری حرفی از آنها سر ریز کند بر وجودت ..
چشم هایم لال می میرند
وقتی چشم دیدنشان را نداری ..
http://axgig.com/images/95075105637451881217.jpg
تووت فرنگی
17th October 2014, 01:40 PM
مثل فیلم های دهه هفتاد اروپا
دامنی دارم بلند
و خسته شدم
بس که تا آمدم عاشق شوم
جنگ شد ..
===
من
اتفاق عجیبی وسط زندگی ات بودم
و تو
معمولی می مانی از فردا
حرف های معمولی
عشق های معمولی
زنان معمولی
...
معمولا اتفاق ها
هر روز نمی افتند !
===
تو همین که رفتی
یکهو
دنیا را همهمه برداشت
یکهو
دنیا را سرسام گرفت
مرا آسیمه سری ..
===
شاعر که باشی
دنیا را در بقچه ای از یاد می بری
و تمام عمر
می نشینی به امید یک اتفاق خوب
که اتفاقا بهتر از همه می دانی
که نیست ..
شاعر که باشی
دیوانه گی و دانایی ات در هم می آمیزد
و درک نمی کنی
خودت هم حتی
خودت را ..
===
اگر این درد
دمی
نفسی
بیخیال این جان به لب رسیده شود
شاید بهاری ، بهشتی ، چیزی هم در کار باشد !
http://axgig.com/images/36386985321033189002.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 07:05 PM
سرد است ..
یا تو گم شده ای
لابه لای آدم های عجول و بخار کلمات
یا من هنوز آدم نشده ام
به هر حال
به دلیلی عجیب
صندلی رو به رویم خالی ست !
===
خانه به خانه
چهارخانه های پیراهنت را
به دنبال مردی می گردم
که تو نیستی !
===
مثل ردِ لاستیک ها بر آسفالتِ خیس
هنوز
ردِ رد شدنت
مثل رد لاستیک های ماشین سنگینی
بر آسفالت خیس
درد می کند ...
به شهرداری بگو
دوباره بسازد مرا
به عوارضی بگو
به تو هشدار بدهد
آهسته تر ...
===
آرزویت که میکنم
لحظه ی آمدنت انگار
دوباره پرستو ها نیامده کوچ میکنند
و من چنین نامنتظر
تو را و بهار را
از نو آرزو میکنم
تو ببین چه میکنی
که من پر از فلوت و دریا شده ام !
===
شاهد است
کتفم زیر دندانت
که ببر میشوی گاهی
با همان چشمها و
به همان تحسین برانگیزی ..
http://axgig.com/images/49881800232567843918.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 07:14 PM
# ناصر رعیت نواز
من یقین دارم
خدا
برای بوسیدن تو
به من
لب و دهان داده ...
===
خيلي گلايه دارم
از باد و روسری ات
وقتي
به موهاي پريشان تو
فكر مي كنم !
===
تمام اعضا و جوارحم
برای من کار می کنند
جز این قلب لامصب
که کار می کند
برای تو !
===
چه غمی به دل داری
که این گونه
گل های روسری ات
پژمرده اند !
===
جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی
تا آدم گاهی آنجا جان بدهد
مثلا آغـــوش تـــو
جان می دهد برای جان دادن ..!
http://axgig.com/images/85722964109399514376.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 07:15 PM
در گــــوش تو ...
به جای اذان ،
حافــــظ خوانده انـــد ؛
که اینـــــگونه از چشمــــهایت
غـــــزل مــــیریزد !!
===
این روزهــــا
جای دو نفر در من خالی است !
من ...
که بی تو هیچم ؛
و تویی که ...
هیچوقت نیستی !!
===
آنقدر خیـالاتی شده ام که حتی
بـرای بوسیـدنـت نیـازی بـه لبهای تو نیسـت !
===
هیچ عینکی
دوری تو را
نزدیک نمی کند.
http://axgig.com/images/70078899542432094933.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 10:59 PM
# کامران رسول زاده
چشم چشم
دو ابرو
شب سیاه و گیسو
گوش گوش یه آغوش
کسی که شد فراموش
حالا بکش دو تا دست
رو زخمی که نشه بست
چوب چوب یه گردن
حلقه ی دار
تو و من ...
===
گوش راستم سوت می کشد
حتما داری از من حرف می زنی
دلم را به این خرافات خوش می کنم
که از تو حرف بزنم ...
===
تو نمیفهمی ،
من حالم خوب میشود
وقتی با یک شاخه نیلوفر
هر روز
برای ندیدنت
کنار اسکله میروم ..
تو نمیفهمی ،
من حالم خوب میشود
وقتی با یک شاخه نیلوفر
هر روز
نمیبینمت ...
تو از کجا بفهمی
هر روز
با یک شاخه نیلوفر
غرق میشوم ؟!
===
تو شبیه دیگران نیستی
دیگران حرف می زنند،
راه می روند ،
نفس می کشند ،
تو نه حرف می زنی
نه راه می روی
===
به پای هم پیر نشدیم ...
تو هنوز مثل روز رفتنت ،
و من ...
حالا دیگر
می توانی
دخترم باشی ... !
http://www.axgig.com/images/44944084453068498243.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:00 PM
دلت نخواست بگو آرایشت را عوض کنم،
موهای تو در شعرهام
می تواند به سیاهی ِ بختم نباشد ..
===
خبرش مثل زلزله در تمام من پیچیده ..
تو داری ترکم می کنی ،
و من تـرَک می خورم آرام
که فرو بریزم شکوه رفتنت را ..
===
به نبودنت عادت کرده ام
اما مشکل اینجاست
که به بودنت
کنار کسی جز خودم ، عادت نمی کنم ..
===
ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ " ﺟﻨﮓ ﻭﯾﺘﻨﺎﻡ " ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﻪ ﺭﻓﺖ
ﯾﺎ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ
ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ بود ..
===
مادر
سالخوردگی دخترکی تنهاست
که عروسکهاش
حرف میزنند ،
بزرگ میشوند ،
راه میافتند
و میروند ...
http://axgig.com/images/11076236534014118327.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:02 PM
کسی برایم قهوه بریزد،
کسی که فال مرا می داند،
کسی که حال مرا می فهمد،
و قصه بگوید برایم
هزار و یک بار ..
تا از سرم بپرد این خواب
که هزار سال است نمی گذارد
تو را برای یک بار هم که شده ببینم ..
===
من
این چشم های بی تو را
به کجای این شهر بدوزم
که هنوز نرفته باشی ؟
===
تو شبیه عطر نایابترین گل جهان
میان رقص باد
به خلوتم ریختی ..
و من ، ـ مترسکِ تنهای باغ ـ
اسیر دست باد شدم
بی آنکه بدانی ..
===
میان دست هام زمستانی هست
که پشت هر پاییز
بختِ عریانی ام را سفید می کند ..
بیهوده به پایم نشسته ای
من درخت بی بختم
که هر پاییز
عروس زمستان می شوم ..
===
از چراغهای قرمز این شهر
که نمیگذارند رد شوم
دلگیرم ..
اینجا تمام کودکان فقیر جهان
هر روز
به من گل میفروشند ..
http://axgig.com/images/28190538731352660107.jpg (http://nazoniaz92.blogfa.com/)
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:04 PM
این بوسه
یعنی بخواب تمام زمستان را
آغوشم
پر از بوی بهار است ...
===
وصیت کردهام
قلبم را
به کسی شبیه خودم بدهند ،
میخواهم بعد از مرگ هم
عاشقت بمانم ..
===
تمام قوانین مردانه من
نقض شده
از وقتی
برای تو
گریه میکنم ..
===
کمی به من برس !
من از رسیدن به تو
حالم خوب میشود ..
===
نیستی که بریزمت روی عمیقترین زخمم
نیستی که نمیرم
نیستی ...
از اینهمه زخمهای خالی، نه
از اینهمه که نیستی
مُردم ..
http://axgig.com/images/70561663547624656663.jpg (http://nazoniaz92.blogfa.com/)
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:05 PM
تو می توانستی تاج سرم باشی
که انگار من پادشاه عاشقان جهانم
و تو ملکه ی رشک برانگیزِ شعرها...
چه فایده ،
حالا هر دو آدم هایی معمولی هستیم...
===
این منصفانه نیست
من پیر شده باشم
و تو در خیالم
درست مثل روزی که ترکم کردی
زیبا و جوان
همین شده که هیچ کس
باور نمی کند
معشوق من بوده باشی ..
===
تاثیر پروانه ای حضور تو در شب هام
همین شمعی ست که دارم می سوزد،
همین عمری ست که دارم از دست می رود ،
همین بوی گل
که دارم مست می کند
من از حضور تو در شب هام
پروانه ام ..
===
به کسی که عاشق توست
بگو
هر روز
با زیباترین تعابیر جهان
بیدارت کند،
من اینجا هر شب
تو را
با زیباترین تعابیر جهان
به خواب می سپارم …
===
تمام دنیا
محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من
میان بازیِ بچه های محله
به عشق تو
پیر می شوم...
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:08 PM
تــــــوشبیه دیگران نیستـــی !
دیگران حـــرف میزنند ،
راه میـــروند ،
نفس میکشند ...
تــــــو
نه حــــرف میـــزنی
نه راه میــــروی
و نه ...
میـــگذاری نفس بکشم !!
===
تو ديگر چه جور معشوقي هستي ؟
نه دستم به تو مي رسد
نه مي توانم از شوق ديدنت
بال در آورم
تو ، دست و بال مرا بسته اي ..
===
من در جریان زندگی نیستم ؛
تو در جـــــریان باش !
که ...
دارم
با نسیـــــم
جغرافیای صورتت را لمس میــــکنم !!
کاش بــــــودی .....
===
اگـــــر از تو هم پرسیدند ،
بگو ...
داریم با هم زندگی میکنیم !
من
به کسی نگفته ام که ...
زنده نــــــیستم !
===
آســــمان که نشد ،
چرا درخت نباشــــم ...
وقتـــــی
" تــــــــو "
در من ...
ایـــــــنهمه پرنده ای ؟
ذهـــــــــنم ...
پــُر از لانه هایـــــــــی است ...
که بــــــرای تو ساخته ام !!
===
کی دست از سرم بر می داری ؟؟!
می پرسم که بدانم
کی می میرم !
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:09 PM
لااقــل بگـو نمـی خـواهــی بـرگــردی، اینـطوری تکلیــف خـودم را مـی دانـــم
و بــاز
منتظـــرت مـی مـانــــم ..
===
همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم ..
از همین چند روز پیش
هیچ کس
شبیه تو نیست ..
===
آسمان عزیز !
آرام بگیر ،
من هی می خواهم فراموش کنم ،
تو هی ...
اسم این کار تو باران نیست ...
===
به ساعت من
تو
تمام قرارها را نیامده ای،
کدام نصف النهار را از قلم انداخته ام ..
قرار روزهای بی قراریام !
کجای آسمان ببینمت ؟
من از جست و جوی زمین خسته ام ..
===
حرفی نمانده بین ما ...
جز همین که ...
بین خودمان بماند :دوستت دارم ...
===
معشوق ِ من ...
موجود پیچیده ای است ،
که روزها
مثل نسیم ،
از میان موهام رد می شود ..
و شبها
سرم را به باد می دهد !
http://rangirangi.com/thumbs/470/292/wp-content/uploads/2014/07/kamran-rasoolzadeh.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:10 PM
دلـــــم گرفته باشد و ....
تو نباشی !
و من ...
جایی میان سطــــرهای این شعـــر ،
مرده باشم !!
دلت که گرفت ...
این شعر را بخوان ؛
مـــــن
جایی ...
میان سطـــــرهای این شعــــر
مــــرده ام !!
===
این همه زیبایی که تقصیر تو نیست
اما
تقصیر توست
که سهم من از این همه زیبایی
خیالیست که هرشب
از موهات میبافم ..
===
اسمش را خودکشی نگذار !
حتی نهنگــــی مثل من ،
که عمق اقیانوس را دیده
دلش
برای سواحل تو
تنگ می شود ..
http://upload.ghashang.com/images/8tzp03g2mn8vi4sw8lxo.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:12 PM
# مریم ملک دار
زنانِ بسیاری را دیدهام
در وقتهایِ بسیار
اما هیچیک به اندازه زنانِ عاشق
در خوشبختیِ دنیا دست نداشتهاند !
===
سراسر سرما را
همینجا میمانم
کنار تو و دستانات..
پاییز هم که بشود
گنجشکها
به هیچفصل دیگری
کوچ نمیکنند ..
===
یکی باید باشد
یکی که آدم را صدا کند
به نام کوچکاش صدا کند
یکجوری که حال آدم را خوب کند
یکجوری که هیچکس دیگر بلد نباشد
یکی باید آدم را بلد باشد ..
===
نمیگویم دوستت میدارم
عشق به تو
اعتراف سنگینیست
در روزگار عدم قطعیت ..
لیلی تو بودن
متهمام میکند
به چشمهای سیاهی که نداشتهام ..
مینویسم دوستت میدارم و
قایماش میکنم ..
تو به درد زندگی نمیخوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط ِ همان شعرها و قصههایی
که ازشان آمدهای ..
http://axgig.com/images/26784880708931191222.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:15 PM
# کیکاووس یاکیده
آنچه در بهار مست روييد
در قمار با پاييز رفت ..
چه خوب است
چيزي براي باختن داشتن ..
===
اگر خورشید
با مرگ برود
تمام درختان ، شکل من خواهند بود
بی خورشید
بی بانو .. مرا ببخش
که پنداشتم
شادی پرواز پرستوها
از شوق حضور توست ..
آنها بهار را
با تو اشتباه میگیرند
آخر کوچکاند
کوچکم !
===
فرقی نمی کند باران ببارد یا نه
فرقی نمی کند چشمان تو چه رنگ باشد
به خانه می رسم یا نه
مهم نیست!
من کلاهی ندارم که از سر بردارم
یا دندانی نمانده ست تا لبخندی بسازم
من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...
===
سنگریزه گفت :
آرزویش کوه شدن اســت،
تا از قله
تو را ببیند !
کوه :
آرزویش سنگریزه شدن ؛
تا به دنبال تو بغلتد !
به هر دو
حسادت کرده ام . . .
===
تمام پروانه ها
قاصدک بودند ...
به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ،
پروانه شد !
تمام پروانه ها
ادای چشمان تو را در می آورند ؛
چون
بغض مرا دوست دارند !
===
کاری کن ، ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد ..
در دریا ، چاره جز عاشق بودن نیست ..
https://fbcdn-sphotos-a-a.akamaihd.net/hphotos-ak-frc1/p480x480/1013087_518383984898491_1946200618_n.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:18 PM
# غلامرضا بروسان
بعد از تو ما مثل بنفشه ها زندگی کردیم
ناچار بودیم
به درخت ها فکر کنیم
و زندگی کنار پنجره بود
کنار آستین کتم
زندگی در یک قدمی بود
به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم
دستم را به نرده ها گرفتم
و از هیاهو دست کشیدم
زانو زدم
و سرم را چون دهان عطری باز کردم ..
===
مهربانیات را با گلها در میان بگذار
با سنگها ،
با رودی که می رود ..
با خندهی کودکان عراقی
مهربانیات را با جنگ در میان بگذار
صدای تو چشمهای خواهد شد
و انسان را با انسان
آشتی خواهد داد ..
===
افتادم و بلند شدم
چون چتری که باز میشود و
بسته میشود
زمستان بود ..
بوسه آتش زدیم و گرم شدیم
تو را برداشتم
و بر بوسههایم زمین زدم ..
===
چون
بادهای آخر پاییز ،
خستهام ..
ای کاش
دگمههای تو ،
زندانیام کند ...
===
دستت مثل یک شعر سیاسی گرم است ..
http://axgig.com/images/75856485249063664201.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:20 PM
دوست داشتنت
پیراهن نازکی ست
که آرام از روی بند
بر میدارم ..
===
اگر تو بخواهی
مورچه ای را از خانه اش دور میکنم
و گرسنگی را به دنیا بر میگردانم
دستم را تا آرنج در دهانم فرو میبرم
و خودم را
چون پیراهنی پشت رو میکنم ..
اگر تو بخواهی
نامت را بید میگذارم
و در سایه ات
روشن و خاموش میشوم ..
===
کجــا بیــایــم،
بــا دلــم کــه بــه لــولای در گیــر کــرده اســت؛
بــا ســرم کــه سنگیــن اســت؛
بــا بــرفــی کــه مــیبــارد !
بــاران بــه تمــاشــای خــال گــونــهام مــیآیــد !
سنگینــم!
انگــار زنــانــی آبستــن،
در دلــم، زعفــران پــاک مــیکننــد . . .
===
می خواهم
گوش باد را بگیرم
که این همه دور موهایت نپیچد
و با زندگی ام بازی نکند!
تو هم کاری بکن
مثلا دکمه پیراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع کن
و فکر کن پیاده رو خیس است ..
===
دستم را زیر سرم می گذارم
و به خواب می روم
منو دستم هر شب خواب تو را می بینیم
عزیزم
ما حتما عاشق همیم که این همه از هم دوریم ..
http://axgig.com/images/28603264908963056271.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:22 PM
# سیدمحمد مرکبیان
بخند
از آن خندههای معروفت
تا من دیوانهوار
شعر بپاشم
پای سپیدار ِ تختت
که از من و شعر
به تو نزدیکتر است ..
===
پُشت به دوربین ایستادهای
غروب ریخته بر پیشانیِ پریشانِ دریا ..
از کشیدنِ این تصویر
دست نمیکشم
منتظر میمانم
تا موجها
چشمانت را
به ساحل بازگردانند ..
===
من را اگر برای تنهایی ات بخواهی
خیانت کرده ای
برای با من تنها بودن
قدمی اگر برداری
دوستم داشته ای ..
===
گاهی احساس می کنی عاشق اش شده ای
اما تو مسخ زیبایی اش شدی ..
شیفته ی کمی از آرامش ،
در جهانی به این شلوغی، سیاهی ..
===
آنقدر سُرودمت که از شعر بیرون آمدی
حالا تو را کم ندارم
خودم را
کم می آورم هر روز
کم می آورم هر شب ..
http://axgig.com/images/68722754130943542608.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:24 PM
چیزی نگو
آنچه امروز آزارت میدهد
روزی دلتنگت میکند
غژ غژ صندلیِ پدر
زنگِ صدای تو وقتی داد میزنی
خس خس سینه ام وقتی گریه میکنم ..
===
من را کشیده ای !
نه بر بوم
به آتش . . .
===
پیانیست نیستم ؛
خوب می نوازد انگشتانم اما
اگر بر تن ِتو
نوازشگر شوند !
===
آنچه در خواب
گریبانم را خواهد گرفت ، رویاست
مرگ
یا عطرِ زنی
که دوستش دارم ..
===
دوست داشتنت را بغل گرفتمُ دویدم ..
کاشکی .. آدم ها با دور شدنشان
دوست داشتن شان را هم می بردند !
http://axgig.com/images/57718871635553246311.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:25 PM
یکی باید بازگردد
به سال ها ..
و لیلی را
بیدار کند !
نه برای مجنون ،
بخاطر لیلی ها ..
===
آگاه باشی وُ خوش اقبال
یک نفر همراهت خواهد ماند ..
دیر بجنبی آخرین چمدان هم از خانه ات رفته است ..
===
نگاهت را
بی پاسخ نخواهم گذاشت !
لبخندم را
بی پاسخ نگذار .. آرام من ..
===
آه ! ..
رویایت هنوز جان دارد
وقتی
آه می کشی ..
===
افسانه ای می دوزم
به دامان ِ این وسوسه ی پیر ،
کنار این همه نگاه ِ منتظر
شعرهایم
آرام آرام
سپید می شوند ..
http://axgig.com/images/15506986711394288065.jpg
تووت فرنگی
18th October 2014, 11:34 PM
سایه ی مهربان عشقت را
مانند چارقد ِ فراموش شده ات
از سرم کشیدی و
بر سر بیگانه ای انداختی !
تو هنوز
عاشقانه ها را
به دلها می بری
اما
افسوس ،
می بری ..
===
آن شب که رفتی
یادم رفت تا بگویمت
" نیمه ی گمشده ی ماه را
در جیب هایت
احساس کردم "
===
چقدر دلتنگ حضورت هستم !
کاش تصویرت نفس می کشید ..
به راستی گرمای نفس های تو را
احساس کردن چه حالی دارد ؟
===
ﺑﻬﺎﺭ ، ﺑﯽﺣﻀﻮﺭِ ﻗﺪﻡﻫﺎﺕ
ﮐﺎﺑﻮﺱِ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏِ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺷﮑﻮﻓﻪ ، ﺑﻬﺎﻧﻪﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ..
ﻭ ﺗﻮ
ﭘﯿﺮﺍﻫﻦِ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﻨﺪ ..
===
می توانم به عکسات نگاه کنم
و ظرافتِ تنات را
در آغوش بگیرم
در کادرِ ساکت تصویرت
زیر بال و پرم را میگیری
بالا میروی
بالا میبری
و پای نگرانیهایم را
از جاذبهی زمین جدا میکنی ..
http://axgig.com/images/07061945907972829166.jpg
تووت فرنگی
19th October 2014, 01:39 PM
خانه را از دوش عشق برداشتم ،
عکس را از قاب ،
یاد را از تخت
و قلبم را از کنار آینه ات ..
دوستی ، چمدانی شد برای من
تا قشنگیِ زندگی برای تو بماند ...
===
از راه آمدی
موهایم را نوازش کردی
نگاهم کردی
فقط نگاه ..
و این اطمینان ِ آینده بود ...
===
باید
خودم را
بگذارم کنارِ خودم
و پیادهرو را
تا آخرین سنگفرش
شانه به شانه راه برویم...
غروبی آرام
برای یک تنهاییِ دونفره !
===
یک صندلی نزدیکتر به تو نشستن
چند قدم بیشتر با تو راه رفتن
خوشبختی
کوچکترین لحظههای حضورِ توست ..
===
لباس های بی شماری دارد ماندن
نماندن اما ، وصله وصله مرگ
بر تن دوخته است ..
بین ماندن وُ نماندن ات
پوست تنت
بهترین لباس ات بود ..
http://axgig.com/images/13866446270728893620.jpg
تووت فرنگی
19th October 2014, 01:43 PM
# منیره حسینی
دلتنگی جرم نیست
یک بیماری ست
با ما مهربان باشید ...
===
تو را برای همین سال ها دوست داشتم
دوست داشتن تو
خنده های زنی عاشق را
به روزهای تلخ تنهایی ام
یاد آوری می کند ..
===
بی هیچ تفاهمی عاشق شدیم
و دست هایمان
بدون اجازه ی انگشتی
در آغوشمان کشیدند
بی هیچ تعارفی
معشوق شعرهای معشوقه ات شده ای !
===
وقتی در خانه نیستی
زلزله
آتش سوزی
و حتی بادی که به پنجره می کوبد
وحشت زده ام می کند ..
می ترسم
هیچ راه فراری به آغوش تو نباشد ..
===
آمد
چرخید
عطر تنش در خانه ام پیچید ..
باید
نامی برای او بگذارم : باد ..
گردباد ..
بر باد داد زندگی ام را
رفت ..
http://axgig.com/images/45789755095638317980.jpg
تووت فرنگی
19th October 2014, 01:45 PM
شنیده ام
معشوقه ات شده ام
جان معشوقه ات بگو
راست است این دروغ قشنگ ؟؟
===
در را باز کن
زنی این بار
از راهی مخفی آمده است
که خستگی را دکمه دکمه از تنش دربیاوری
و فکر کنی
که چای با طعم شیرین حرفهایمان چقدر می چسبد ..
===
تو میروی و
من به سقوط هواپیما فکر میکنم
به زمین گرم
که جاییست میان بازوهای من
سرزمینی که جز تو
هیچکس در آن زنده نمیماند ..
http://axgig.com/images/45073315003778697530.jpg
تووت فرنگی
19th October 2014, 01:47 PM
# سیدعلی میر افضلی
و هر صبح
خورشید اصرار دارد
سر از کار پیراهنت در بیارد ...
===
جنونی است در من
که در شعر ، باران و
در رنج ، لبخند و
در عشق ، فریاد میآفریند ..
===
سر باران به سلامت باشد
ما کویری ها را
به لب تب زده پنجره عادت باشد ..
===
آفتاب
یاد من میآورد
که هیچ واژهای در این جهان
بهتر از سلامهای روشن تو نیست ..
===
مثل کفشدوزکی که در میان سبزه ها
ناگهان
تازه میکند نگاه را ؛
تازه ی توام ..
http://www.axgig.com/images/37025170460838603310.jpg
تووت فرنگی
19th October 2014, 01:48 PM
با چشمهای شور
شلیک میکنند به زیباترین نگاه
آن گاه
یکجا هزار کبک
به خون غوطه میخورد ..
===
دریا
معشوق بیرحمی است
وقتی کسی را تنگ در آغوش میگیرد ؛
اما تو آن ماهی که دریا هم
در موج آغوش تو میمیرد.
===
این دکمهها را وا نباید کرد
تنها کویری مانده و
یک بقعهء متروک
دستت که بود اینجا
باران حساب کار دستش بود !
===
صبح ، آشتی کنان
از راه میرسد
خورشید
بوسه میزندش گرم در بغل ...
===
نزدیک دور دست !
باران بی هوا !
اکسیژن دمیده درون رگ حیات !
می خواهمت شدیدتر از آب و آفتاب ...
http://axgig.com/images/06289152092892099686.jpg
تووت فرنگی
19th October 2014, 01:49 PM
چه مهتاب باشد
چه شب بی نهايت
برای دلِ تنگ فرقی ندارد ...
===
شانههایت دم صبح
خنکایی دارد
که سر داغ مرا مرهم ازوست ..
===
دیـشب ِ خستگیام را
ای کاش
صبح ِ زود ِ لبِ تو ...
===
مرا دو سطر از آن بوسه هات مهمان كن
از آن دو مطلب خیس
برای من بنویس ..
===
بند نمی آیند ...
نه زخم کهنه بند میآید ،
نه برفِ پشت پنجره ،
نه خاطرات تو ...
http://axgig.com/images/75045158561144457116.jpg (http://nazoniaz92.blogfa.com/)
تووت فرنگی
19th October 2014, 06:12 PM
# صبا کاظمیان
سرت ادامه ی دریاست
که موج موج
به سنگ می خورد
و باز
عاشق ِ باد است!
===
در این شهر دلتنگ
بازوان تو
میدان تحریر بغضهای من است
http://axgig.com/images/57909373116075098381.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 03:42 PM
# محمدعلی بهمنی
چه صدایی ست
-شعر؟
می اندیشم و شنیده می شوم.
===
عکاس که نیستی
نقاش که نیستی
شاعری!
و نمی توانی پرنده ی در قفس را شعر کنی
===
از پلکان ابر
بالا می رفتم؟
یا
از سرسره ی خاک
پایین می آمدم؟
تنها
تنهایی
به یادم مانده است!
===
کلاغ خبرچینی کرد
برگ از درخت
رنجید
*
کلاغ
خوشخوانی کرد
باغ خشکید
===
من آن سنگم
که دیوانه ای به چاه انداخت
===
از ارتفاعِ خواب
پرت شده ای؟
درک ام کن
از بلندای شعر
فرو که می اندازی ام!
http://www.picup.sadedel.net/images/u52lby23tytfs3xjuq.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 03:44 PM
# ریموند کارور
فرض بگویم تابستان و
بنویسم مرغ مگس خوار
بعد نوشته را بگذارم توی یک پاکت
ببرم پایین تپه و بیندازم توی صندوق پست
آن وقت نامه ام را که باز کنی
یاد آن روزها می افتی و
یاد این که
چقدر، واقعاً چقدر
دوستـت دارم.
تووت فرنگی
20th October 2014, 06:52 PM
# مژگان عباسلو
سالهای سال
روی این نیمکت ،
در همین ایستگاه
چشم دوختم
به راه
تا مسافری ..
مسافری که
هیچگاه ...
===
میبوسمت
چه فرق میکند
پشت گوشی
یا پشت گوشت
پرنده
روی سیم هم
پرنده است !
===
به من آموخت
آنکه خنجر در دست ندارد
هنوز به مدرسه نرفته است ..
و آنکه دروغ نمیگوید
لال به دنیا آمده است ..
او زیاد درس خوانده بود
و خوب حرف میزد ..
===
عشق ما گوزن بود !
بزرگ و قوی ...
اما چیزهای قویتری هم وجود داشت
مثل قطار
که تو را با خود برد
و از گوزن لاشهای روی ریلها باقی گذاشت ...
===
باران مرا خیس میکند
توفان میترساند
و پاییز افسرده میسازد
تو اما ...
چیزی از من باقی نمیگذاری ..
http://axgig.com/images/94298512581211377212.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 06:54 PM
لهجه ات ، نه شمالی است
نه جنوبی
اما حرف که میزنی
باد از شمال می وزد
و پرندگان از جنوب باز می گردند ..
===
دست مرا بگیر
همین یکبار ..
توی همین شعر با من قدم بزن ..
شاید همین الان سیلی در راه آمدن باشد
زلزله ای در شرف وقوع
و من هنوز به تو نگفتم :
دوستت دارم ..
===
چه قدر چای که ننوشیدهام
در کافههایی که با تو نرفتم
و چه نیمکتها
که مرا کنارِ تو ،
ندیده فراموش کردند!
===
خسته ام ....
از زمین و از زمان ؛
مــــــرا
V کوچکــــــی بکش در آسمان !!
===
شعر هم اگر نگویم
مرا که هیچ گلی
همنامم نیست ،
و هیچ خیابانی به نامم
چگونه به یاد خواهی آورد ؟
http://axgig.com/images/44525214299239848999.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 06:58 PM
در عشق باید
درد دوری کشید
غم یار خورد
ترس رقیب داشت
و زیر بار این همه له شد،
خوشه ی دست نخورده ی انگور زیباست
اما مست نمی کند ... !
===
قـــــوی ترین مـــردان جهان
پستچــــی ها هستند ...
که نمیدانند
چه حجــــم عظیمی از درد و اندوه را
با خــــود حمل میکنند !
از آنهــــا قوی تر ...
تویـــی !
که میتوانی
تنـــــها با چند کلمه
کمــــر مرا بشکنی !!
===
نه چتر با خود داشت
نه روزنامه و نه چمدان!
عاشق شدم از کجا باید می دانستم
مسافر است
===
بهار است
بگذار برای تو چای بریزم
و جایی غیر از شعر
دوستت بدارم.
===
در گلوی من ابر کوچکی ست
می شود مرا بغل کنی؟
قول می دهم
گریه...
کم کند
http://axgig.com/images/34483075693367118712.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 07:03 PM
# شهریار بهروز
من
نگرانِ نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی و من را
با این ابروهایِ گره خورده
گونه هایِ فرو رفته
با این لبهایِ سیاه
پیشانیِ چروک
به جا نیاوری
نشناسی ..
من
نگران نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی
و من را به جا نیاوری
نشناسی ...
===
به گذشته فکر می کنم
نبوده ای
امروز هم که نیستی ؛
دیگر چرا به آینده فکر کنم
وقتی قرار است آنجا هم نباشی ..
===
در عین حال که از این شرایط خوش حالم
آه که چقدر دلم برایت می سوزد
تو چقدر از خودت محرومی !
که اگر می توانستی لبهات را ببوسی
محال بود معشوق کسی شوی ..
===
از غروب که برگردد
صلاة ظهر را که مچاله کند
سحر می شوم
چای می ریزم برایش
و خواهم گفت :
" همه چیز یک سوء تفاهمِ ساده بوده عزیزم "
از غروب
اگر برگردد
همه چیز را خواهم گفت ..
===
وقتی نیستی
معطل می مانم ..
خانه یا خیابان
هر جا که باشم
سرِ قراری هستم انگار
که دیگری دیر کرده است ..
http://axgig.com/images/95167340915325368840.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 07:05 PM
دکتر ,
گوشی را رویِ سینه ام جابجا می کند :
نفسِ عمیق
عمیق تر
وَ می گوید :
حجمِ شش هایِ شما کم شده است !
من اما فقط ,
دلم برای تو تنگ شده است ..
===
هر جا که من هستم
تو نیستی
هر جا که تو هستی ،
من نه !
شده ایم آدم برفی و آفتاب
مگر نارنج وُ بهار عیبی داشت !
===
زندگی ,
سرگرمی مرگ است ؛
مثل پلنگی که پیش از کشتن
با غزال زخمی
بازی می کند ..
===
من برای دوست داشتنت
مدت ها است آماده ام
اما
امان از تو
امان از زن ها
که همیشه دیر حاضر می شوید ..
===
بگو تاریکی
تو هم مثل من
دلت برای سایه ات تنگ می شود؟
http://axgig.com/images/69213455514553858304.jpg
تووت فرنگی
20th October 2014, 07:07 PM
# سارا محمدی اردهالی
زنی بود
در تمام کافهها
دونات تمشک سفارش میداد
نمیدانست
پاییز یعنی چه
عشق بیفرجام یعنی چه
زنی که
مدام عاشق میشد
و همیشه خیال میکرد
بار اول است
دونات تمشک سفارش دادهاست ..
===
لباسم را اتو میکنم
پشت پنجره
کوه
زیباترین لباسش را پوشیده است ..
===
اشتباه از شما نبود !
تقصیر من هم نبود !
به جان مادرم
خودکشی هم نبود ..
زنگ که زدم
اشتباهی
پنجره را
جای در باز کرد ..
گفتم از شیراز نامه دارید
به جای پلهها
باز اشتباهی
مثل پرندهها از پنجره پرواز کرد ..
===
دلم می خواهد
پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است ..
===
خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
یک تخت خالی
یک دنیای خالی
یک قلب خالی …
تووت فرنگی
20th October 2014, 07:10 PM
با دمپایی راحتی
راه میافتد
کتابهای نیمهباز زیر تخت را برمیدارد
لباسهای پراکنده را تا میکند
مدادها و فنجانها را جمع میکند
میآید پشت سرت
دلدل میکند
نزدیک نرمهی گوشت میآورد لبش را
صدای نفسش را حس میکنی ..
برمیگردی
اتاق خالی است
بههمریخته و آشفته ..
===
بداخلاقی عصرهایت
سوزنی است که مخصوصن نخش نمیکنم
من دوست دارم
دکمهی آخر مانتوام باز باشد ..
===
شنا میکنم
از این سو به آن سو
زیرآبی میروم
تا آنجا که نفس دارم
انگشتانم را به کف استخر میکشم
ناگهان
یادت
چون کوسهای به سمتم بازمیگردد ..
===
من در خانه بودم
پنجره ها و درها باز شدند
از تنگ آب بیرون پریدم
روی زمین
بالا و پائین می آوردم ..
همسایه ها
با صدای قلبی منفجر شده
به سمت اتاق دویدند
کسی میان نامه ها
کسی میان خطوط تلفن
کسی میان ملافه ها نبود ..
چه کسی
زنگ خطر قطار را
کشیده بود ؟
===
این لبخند بر لب من
رژ « بورژوا » نیست
مژههایم طبیعی برگشتهاند ..
رژ گونه نزدهام
برق چشمانم نیز
در چشم هیچ رقاصهای پیدا نمیشود ..
وقتی بروی
چراغها خاموش میشوند
و سیندرلایت
شستن زمین را
از سر خواهد گرفت ..
تووت فرنگی
20th October 2014, 07:11 PM
نان تازه بگیر
به خانهام بیا
دریانورد خسته !
میخواهم لباسهای خیست را
از تنت در بیاورم
شیر گرم کنم برایت ..
بگویی
شانههایم
سکان زندگی توست ..
و من
پنجرههای این شهر طوفانزده را محکم ببندم ..
===
گل سرخی در زد
میخواست مرا ببوسد
دیر بود ..
و دیر و من و گل سرخ
به هم
میآمدیم ..
===
سیگار روشنت را
در جنگل خشک و آشفتهی من انداختی
بعد
پرسیدی : " مزاحمتان که نشدم ؟ "
خندیدم ، " نه ! اصلا "
===
لب دریا
باد میآید
همه دستشان به موهایشان
دامن و کلاهشان ..
تو، دستها در جیب
مثل یک ایستاده در باد حرفهای
با هفت هزار سال قدمت
به امواج خشمگین
نگاه میکنی ..
===
هر از چندی نوشتن را رها میکنم
به انگشتانم خیره میشوم
میگفتی زنان زیبا آزارت میدهند
و هر انگشت من زنی زیباست
که آرامت میکند
به هر انگشتم که نگاه میکنم
یاد زنی زیبا میافتم
که از دستش گریزی نداری
میخندم
و نوشتن داستان تو را از سر میگیرم ..
BaAaroOoN
20th October 2014, 08:20 PM
بيا
تظاهرات کنيم
تظاهر کن
دوستم دارى
من شهر را بهم مى ريزم
- - - به روز رسانی شده - - -
میگویند تنهایی پوست آدم را کلفت میکند ،
میگویند عشق دل آدم را نازک میکند .
میگویند درد آدم را پیر میکند ...
آدم ها خیلی چیزها میگویند ،
و من ، امروز
کرگدن دلنازکی هستم که پیر شده است !
BaAaroOoN
20th October 2014, 08:21 PM
در آغوش هر کسی که می خواهی باش
من،تمام مردان جهانم!
BaAaroOoN
20th October 2014, 08:22 PM
همین که در خاطرم فکر می کنم،
گاهی بیاد منی ...
برای هفت پشتم کافیست ،
اگر نه ...
ما را چه به آرزوهای بزرگ ...!!!
.................................................. ........
کاش امشب
موهایت را تاب ندهی
دلتنگی ام را
با هزار بدبختی خوابانده ام!
BaAaroOoN
20th October 2014, 08:24 PM
چه غمانگیز استْ سرنوشتِ ماهی کوچک
وقتی بههوای جُفتِ خود
به اقیانوس میزند
و نهنگها،
عاشقَش میشوند!
...................................
گاهي ، دوستت دارم هات
بيهوده و غم انگيز است ...
همانند دويدن ها
براي جبران گل به خودي!
.....................................
زندگی
در یادِ نگاه های تو،
زندگی،
در هوای تهران است
ذره ذره می کُشد
وَ هیچکس
از آن دل نمی کَند.
BaAaroOoN
20th October 2014, 08:29 PM
گول خوردم،قطار باری بود!
"دهقان فداکار"
...................................
من خطوط ناخوانای اندام تو را
به تمام زبانهای زمین ترجمه میکنم
تو با لبهایت بر کلمات آشفته در دهانام نقطه بگذار
اصلن شعر که برای بوسیدن تو نباشد
به چه درد می خورد؟
...............................
یلدایِ بی تو
چه تبریکی
هوم؟
یک دقیقه بیشتر دلتنگ بودنم، مبارک!
..............................
دوست دارم که یک شبه شصت سال را سپری کنم،
بــعد بیایـم و با عَصـایی در دســت،
کنارِ خیابانی شلوغ منتظرت شوم،
تا تو بیایی و مرا نشناسی،
ولی دستم را بگیری
و از ازدحام خیابان عبـورم دهی...!
BaAaroOoN
20th October 2014, 08:32 PM
هراس،
یعنی، من باشم و تو باشی
و حرفی برایِ گفتن،
نباشد...!
.....................................
بروی یا نروی فرقی نمیکند
همین که احساست نمیکنم،
یعنی چمدانت را بسته ای.
......................................
هرگز خودم را نمی بخشم!
به خاطر کارهای اشتباهی که کردم.
لااقل
اگر من کار نمی کردم,
شهر آنقدر بزرگ نمی شد
که خانه ی شما
به محله ای دور تر اسباب کشی کند . . .
BaAaroOoN
20th October 2014, 10:49 PM
از بهار تقویم می ماند
از مــــــــــــــــــــــــ ـــــن
استخــــوان هایی که
تو را دوست داشتنـــد
............................................
عشق
زبان مشترکی ست
اما
از لهجه ام می ترسم
مثل یک کارگر تحقیر شده ی افغانی!
.................................................. ..........
باران شده ای!
یک لحظه می باری
یک هفته بیمارم.
................................................
درها و پنجرهها را بستهام ولی
هنوز سردم است.
یا تو رفتهای، یا...
نه، گزینهی دیگری نیست
حتما تو رفتهای!
................................................
مسیر خانه ات را از حافظه ی کفش هایم پاک کرده ام
غمگین نباش !خودت هم می دانی
همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود
BaAaroOoN
20th October 2014, 11:03 PM
دیدند که در خلوت خود می خوردیم
شلاق و تشر زدند و ما هی خوردیم
دادیم تعهد که به می لب نزنیم
دیگر پس از آن همیشه با نی خوردیم ... !!!
تووت فرنگی
21st October 2014, 07:28 PM
# شهاب مقربین
رویاها نیز پیر می شوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش می آیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دستشان داشتم ..
از ما کدام یک پیش تر از پا خواهیم افتاد
رویاها ، که سایه ام می انگارند ؟
یا من ، که واقعیتشان پنداشته ام ؟
===
تصویرت را در آب دیدم
تو رفتی
من به دنبال رودخانه راه افتادم ..
===
در ظلمات مانده بودم
بوی تو پیچید در دلم
روشن شد همه جا
تو را دیدم
بوی تو رفت و رفت
محبوبه شب ام
کاش
در ظلمات مانده بودم ..
===
نیمهات را گم کردهای
ماه تنگدل ؟
صبور باش
نیمهی ماه به سراغت میآید
و تو را کامل خواهد کرد ..
نیمهی من
برنخواهد گشت ..
===
وقتی به مرگ فکر میکنم
میدانم
باید به زندگی فکر کرد ..
وقتی به زندگی فکر میکنم
میدانم
چیز دیگری نیست
باید به تو فکر کنم ..
وقتی به تو فکر میکنم
نمیدانم
چه کنم ..
http://axgig.com/images/24997433346900482783.jpg
تووت فرنگی
21st October 2014, 07:30 PM
دریا عمیق است
تنهایی عمیقتر
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم ..
===
کسی به در کوبید
بلند شد
موهایش را مرتب کرد
در را باز کرد
باد بود ..
برگشت
آشفته مو ..
===
از سیاره ای دور
دور
دور
با تو حرف می زنم
کجا بردی دل بی صاحب مرا ..
===
ای کاش درخت بودم
زبانم زبان سکوت بود
تا سکوت تورا می فهمیدم
مثل زبان گنجشکی تنها
که حرف پاییز را فهمیده است ..
===
می پرسم چرا چرا چرا ؟
و صـورتم را در دست هایم پنهان می کنم
چرا این دست ها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردن صورتم ؟
http://axgig.com/images/72176605549886461170.jpg
تووت فرنگی
21st October 2014, 07:32 PM
گوشي را بردار
دارد دلم زنگ ميزند ..
از آهن نيست اما
در هواي تو
خيس از باراني که ميداني
از آسمان کجا باريدهاست
دارد زنگ ميزند ..
گوش کن
چگونه از هميشه بلندتر
مانند طنينِ يک فرياد
صداي زنگ پيچيده در اتاقت ..
دلم دارد زنگ ميزند
گوشي را بردار ..
===
از پس اينهمه برف
كه در دلم باريد
بوي تو میآید ..
گل كاشتی بهار !
===
پنجره خوابیده است ..
آرام باش
پردهها خوابیدهاند
حرف نزن
حتا اگر برف صدا کند
و پردهها و پنجره پلکهاشان را باز کنند
تو حرف نزن
دنیا خوابیده است
و در رویایی بیپایان انگار
آرام گرفته
آرام بگیر
شاید دنیا دارد رویای ما را میبیند ..
===
دست سردم
از چه میلرزی
پنجره را ببند
مداد را بردار
دوباره شعرهای عاشقانه بنویس !!
نه ..
این زمستان از پنجره نیامده است ..
===
جوانيام
گوشهي آغوش تو بود
لحظهاي صبر اگر ميکردي
پيدايش ميکردم ..
آغوشت را باز کردي
براي رفتنام
شايد حق با تو بود
من دير شده بودم ..
homeyra
23rd October 2014, 11:27 AM
تو می روی...
تمام برف پاکن ها
برایت دست تکان می دهند...
رضا ثروتی
تووت فرنگی
23rd October 2014, 01:13 PM
# میلاد تهرانی
من دير زمانيست،
خدا را در آغوش فشرده ام!
من سال ها
در بهشت مي زيسته ام
بي ترديد ، بي دلهره ، بي عذاب ِ کارهاي نکرده
من سال هاست که ديگر...
به گناه اعتقادي ندارم!!!
===
از روزی که
تو، پا به زمین گذاشتی
گرم شدنش آغاز شد!
و هنوز دانشمندان در پی اینند،
که چرا یخ های قطب جنوب…
آب می شوند؟!!
===
از روزی که به تو آموخته اند
بیماری ” عشق ” از ” وبــا ” خطرناکتر است ،
احساسم را با آب معدنی می شویم
و قلبم را روزی سه بار
ضدعفونی می کنم !
پس …
جای نگرانی نیست !!!
===
مي آيي عاشق مي كني
محو مي شوي
تا فراموشت مي كنم
دوباره مي آيي
تازه مي كني خاطرات را
محو مي شوي
به راستي كه سراب از تو با ثبات تر است!!!
===
چگونه مي خواهي دوستت دارم هايت را...
باور كند؟!
وقتي رد دندان هاي من را
گوشه ي شكلات هديه ي تو
در روز عشاق مي بيند؟!
كاش مي فهميدي كاغذ كادو را
مخفيانه باز كرده ام!!!
http://www.up3.98ia.com/images/sjvf4sqr9rf2p6132k4.jpg
تووت فرنگی
23rd October 2014, 01:18 PM
خورشید سعادت را
بر آسمان خانه شما می بینم.
صبور باش...
تیره ترین ابر ها هم،
چند روزی بیشتر
دوام نمی آورند!!!
===
دهان که به سخن باز کرد
بوی رفتن را احساس کردم !
و من چه کودکانه فکر می کردم
با آدامس نعنایی...
می شود سرنوشت را تغییر داد !!!
===
بیایید در نامه هایمان برای خداوند
کلمات را صادقانه بنویسیم
چون او خوب می داند
که چه وقت "نماز" ؛
اشتباه چاپی "نیاز " می شود!
===
خوش به حال آنها که...
دندان عقلشان را کشیده اند !
گاهی که به اطرافم فکر می کنم...
فکم تیر می کشد!!!
===
اگر قدر ثانیه های
بدون بازگشت را می دانستند
و از قله های باشکوه موفقیت
چیزی شنیده بودند؛
هیچ گاه ...
برای در چاله مانده؛
چاه را توصیف نمی کردند!!!
تووت فرنگی
23rd October 2014, 01:28 PM
اگر بخواهم صادق باشم
ديگر
به دنبال کسی که درکم بکند نيستم !
من از ابتدای کودکی روروَکم را شکستم
تا روی پاهای خودم بايستم !!!
===
به سلام ها دل نمی بندم،
از خداحافظی ها غمگین نمی شوم،
دیگر عادت کرده ام
به تکرار یکنواخت دوری و دوستی
خورشید و ماه
===
قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق.
مرا در خود کشیده ای
برمودای من!!!
===
به کدامین کتاب مقدس دنیا
سوگند بخورم؟
که از یاد عاشقان واقعی ات
نخواهی رفت؛
حتی اگر تو را...
به آخرین صفحات تاریخ
تبعید کرده باشند
===
او که سیبی از شاخه چید،
تا بگوید: “دوستت دارم!”
شرمسار عشق شد
…
من که کاری نکرده بودم
تووت فرنگی
23rd October 2014, 01:34 PM
قرارمان سالها بعد...
موزه ی حیات وحش!
دیشب،
قلبم را تاکسیدرمی کردم!!!
===
آن گاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خداوند
بهترین های دنیا را...
تنها آفریده است!!!
===
من و تو که دیگر خوب می دانیم
جمعه سال هاست که هیچ داستان خوشایندی ندارد
پس بیا از همین الان
به استقبال عصر دلگیر جمعه برویم
===
آخرین ها،
همیشه آدم را به فنا می دهند!
پُک آخر...
پیک آخر...
و دیدار آخر
===
ساعت از نیمه گذشته است
و من به این می اندیشم:
"اگر کاری که عشق با من کرد
با تو می کرد،
چند روز دوام می آوردی؟!"
تووت فرنگی
23rd October 2014, 01:37 PM
نه عزیز من...
آنهایی که عاشقت شده اند،
اعصابم را خورد نمی کنند،
اعتماد به نفسم را بالا می برند
===
کوتاه ترین شب ها هم
بی تو نمی گذشت...
رحم کن عشق من
امشب شبِ یلداست
===
خداوند نمی خواهد ما به هم برسیم!
شاید تنها دلیلش این باشد که
اگر کنارم باشی،
دیگر هیچ وقت، هیچ چیز
از او نخواهم خواست
===
من بارها،
از باز کردن گره تمام مشکلات
لذت برده ام اما...
باور کن هیچ کدامشان،
آرامش بخش تر از
بستنِ گره لباس تو نبوده است!!!
تووت فرنگی
23rd October 2014, 01:40 PM
# بهمن عطایی
از معجزاتش این بود
که آغوشش
عصر جمعه نداشت
===
از ما که گذشت،
به شما اگر رسید،
به جای ما،
روزی
هزار وعده،
دوستش داشته باشید...
===
سینههایت قلبِ کتاب مقدس ِتنت!
سینههایت
یاسین!...
===
دستانت آلودهاند
به اشک من!
اما
از نظر تمام دادگاههای جهان
تو بیگناهی!
===
از تمام
پوشیدنی های زمستانی
من عاشقم به
آغوش تو!
http://www.taypo.ir/wp-content/uploads/2014/09/qeseye-tekrari.jpg
تووت فرنگی
23rd October 2014, 02:02 PM
تب و لرز که میکنمانگار لحظهای در آغوشم میگیری
لحظهای بعد دور میشوی!
===
شاید
غمگینترین پوشیدنی پاییزی!
دستکشها باشند!
دستها همیشه
تنهاییشان غمگینتر است!
===
عشق تو
مثل انعکاس آسمان بود
در شیشهی پنجره
چه میدانست
پرندهی بیچاره!
===
بوسههایی که
باید بر تن ِتو مینشستند
نیستی و این بوسهها
تبدیل میشوند به کلمه و شعر
مقصدشان کفن ِ سفید کاغذ
و گور دستهجمعی دفتر میشود!
===
افتادنی هم که باشم
اتفاق خوبِ زندگی تو نیستم
خیلی خوششانس باشم
برگ زردی میشوم
که زیر پای تو میافتد!
تووت فرنگی
23rd October 2014, 02:05 PM
# بهرام محمودی
سقوط
زيباترين اتفاق دنياست
آنجا كه تو
در آغوش من مي افتي
===
روسری ات را شل ببند
بگذار گناه دست هایم
به گردن باد بیافتد
===
مشکوکم
به سایه ای
که با من قدم می زند
زیر باران!
===
آنقدر دور شده ای
که خبر برگشتن ات
بزرگترین دروغ سال است
دروغتر از تیتر اول ِ "کیهان"
===
شاعر نیستماین عاشقانه های به لب رسیده
اشکهایی ست زیر باران
که چشم دیدنشان را نداشتی!
http://www.uploadnaz.com/images/2ts0e0n5iir3yhvprm9q.jpg
تووت فرنگی
24th October 2014, 05:37 PM
# آرش ناجی
موهایی که حامل شالت شده اند
شامل حالم نمی شوند
چرا ؟
===
تو
تکیه کلام من هستی
و شعرم
سکته می کند
بی تو ...!
===
تخیلم بد نیست
اما مانده ام
با تو بودن را
چطور شبیه سازی کنم !؟
===
یلداتر می کنند
تنهاییم را،
این شبهایی
که دست از گیسوی تو درازتر
باز می گردند سوی خودم !
===
با من به گذشته بیا
دارم از حال می روم ..
homeyra
24th October 2014, 07:48 PM
تو ماه کامل و من کوچه گردی پیر و دیوانه
من و تو هرچه از هم
بی خبرتر
دورتر....
بهتر!
حسین زحمتکش
تووت فرنگی
25th October 2014, 09:11 PM
# پرویز صادقی
وقتی به تو فکر می کنم
دست من نیست
طرز احساسی که دارم !
من از عهد باران
تو را خواسته ام
و هیچ دستی
توان تغییر گذشته را ندارد
حتّی تو !
===
تو نمی توانی از قلبم جدا شوی
فرشته ها
مجاز به ترک بهشت نیستند !
===
شعرهایم
قطارهای اسباب بازی ست
که مرا به هیچ کجا نمی برند
و من
در واگنی ساکت
به ریل هائی می نگرم
عازم سفر یأس
که حتّی ناامیدی هم
گریزگاهی نیست !
===
به من بیاموز
چگونه خاموش کنم
رؤیای تو را در دلم :
مادرُ فرزندِ غم های کوچکم !
===
هر جا که خیال تو سخن می گویدپای منبرش خردُ کلانآرزو نشسته است !
BaAaroOoN
26th October 2014, 10:33 PM
در دست های چه کسی اسراف میشوی تو ؟!!!!!!!
اکنون که من ....
به ذره ذره ات محتاجم ؟!!!!!!
گـــــــــــــــور پدر شعر !!!!!
خودت از این همه نیامدن خسته نشدی ....؟؟؟!!!!!!
تمام قدم های بی تو را شمرده ام....
باید به اندازه ی همه شان با من راه بیایی ....
BaAaroOoN
26th October 2014, 10:42 PM
شیار دست هاش را نشان می دهد پدر:
"هنوز گُشنگی نکشیدی عاشقی یادت بره!"
اما از ابرِ چشم هاش
چکه می کند
تصویر زنی جوان!
ما بدهکاریم
به یکدیگر
به تمام دوستت دارم هاى ناگفته اى
که پشت دیوار غرورمان ماندند
و ما آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم منطقی هستیم!!!
من برای دوست داشتنت
مدت ها ست آماده ام
اما
امان از تو
امان از زن ها
که همیشه دیر حاضر می شوید...
چشمت را شعر می کنم
چشمک می زنی
قافیه بهم می ریزد
BaAaroOoN
26th October 2014, 10:47 PM
چه ولولهای میکنند...
بر خطوطِ حاملِ انتظارِ من..
نُتهای گامِ تو ...
" می "
" رِ "
" سی "
با تو قدم زدن را دوست دارم
به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت
راستی
درمیان اینهمه"اگر"
توچقدر"باید"ی!
تووت فرنگی
27th October 2014, 07:18 PM
# احمدرضا احمدی
اگر همه ی شما حضور داشتيد
تحمل من كم بود
مجبور بودم
همه ی شما را فقط با نام كوچكتان
صدا كنم ..
===
هر دارو كه علاج بود در خانه داشتم
اما تنم در باد به تمـاشای غزلهای آخر می رفت
امروز را بی تو خفتم
فـردا كه خاك را به باد بسپارند
تو را یافته ام
مگر تو نسیم ابر بودی
كه تو را در باران گم كردم ؟
===
به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمی کردی و می رفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشته ام ...
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره می کند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکرده ام
من که قلب فرسوده دارم
من که با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش می کنم ..
===
از دستان من نیاموختی
که من برای خوشبختی تو چقدر ناتوانم
من می خواستم با ادبیات پراکنده ی شعر
تو را خوشبخت کنم ..
===
كسي باور نميكند
لبخندش ميتوانست
پلی باشد
كه جمعه را
به همهی روزهای هفته
پيوند بزند ..
homeyra
27th October 2014, 09:35 PM
تو ممکن است از من دور شده باشی
اما کوچک هرگز...
بگذار بگویند چیزی از پرسپکتیو نمیداند!
تووت فرنگی
28th October 2014, 07:06 PM
# احمدرضا احمدی
با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
كسی دیگر از او خبر نداد
به خانه ی تو نزدیك می شوم
تو را صدا می كنم
در خانه را می زنم
باران می بارد ..
هنوز
باران می بارد ..
===
بوسهها آوارهترین مخلوقات پروردگارند
بر باد
بر در
بر خود
بر حسرت
و گاهی بر لب ..
===
من فقط مي دانم
دليل زنده ماندن درخت ها
اين صبح هاي فصول
و کودکان کيف هاي تهي از روز
تو هستي ..
من گياه ندارم
تا از تو با او
گفتگو کنم
اگر در بهار به خانه ي ما آمدي
نام گياهان خانه ات را
با درخت کوچه ي ما بگو ..
===
بنفشه ها را
دور از ما کاشته اند
اما نمی دانند ما
آرام آرام به بهار
نزدیک می شویم ..
===
شتاب مكن
كه ابر بر خانهات ببارد
و عشق
در تكهای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط كلمات
سقوط میكند ..
و هنگامی كه از زمین برخیزد
كلمات نارس را
به عابران تعارف میكند
آدمی را توانایی عشق نیست
در عشق میشكند و میمیرد ..
http://axgig.com/images/74375453416542967877.jpg
تووت فرنگی
28th October 2014, 07:07 PM
زمانی با تكه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را دوست داشتم
انتظار نداشتم كسی به من در آفتاب
صندلی تعارف كند،
در انتظار گل سرخی بودم ...
===
صداي تو را
از پشت شيشه هاي مه آلود با من حرف مي زدي
صورتت را نمي ديدم
به شيشه هاي مه آلود نگاه کردم
بخار شيشه ها آب شده بود
شفاف بودند ، اما تو نبودي
صداي تو را از دور مي شنيدم
تو در باران راه مي رفتي
تو تنها در باران زير يک چتر به انتهاي خيابان رفتي
از يک پنجره در باران صداي ويلن سل شنيده مي شد
سرد بود
به خانه آمدم
پشت پنجره تا صبح باران مي باريد ..
===
من
انبــوهی از این بعد از ظهــر های جمعه را به یاد دارم
که در غروب ِ آن ها
در خیابان
از تنهایی گریستم !!
مــا
نه آواره بودیم نه غریب !
امـــا
این بعد از ظهــر های جمعه
پایان و تمــامی نداشت !
می گفتند از کودکی به ما ، که زمان باز نمی گردد ...
امــا نمی دانم چــرا
این بعد از ظهر های جمعه ...
باز می گشتند !!
http://www.xum.ir/images/2014/02/25/10061524281722772900561965623598n.jpg
تووت فرنگی
30th October 2014, 07:14 PM
# عباس حسین نژاد
جانم پر از «دوستت دارم»هاست
از شادی با تو بودن لبریزم؛
این گریه شاهد است!
===
سکوت
سکوت
ناگهان برگی افتاد!
===
نه ماه در آسمان
نه خیال روشنی در ذهن
شب بویی کاش!
===
همیشه تو بهانه ای
که جهان را هزار باره دوست بدارم
همیشه تو بهانه ای که همه را و همه را...
===
سهم من از تو
پروانه ای است کوچک و آبی
که روی قلبم نشسته است
تووت فرنگی
3rd November 2014, 09:15 PM
# فرناز خان احمدی
نزدیک تر به تو
خودم را با دریاچه ی کوچکی
اشتباه می گیرم
بیا کنار من
و جای تمام آهوهایی باش
که از لب هایم آب می نوشند .
===
می دانم برمی گردی
اما نه شبیه یک پرنده
شاید این بار
ذره های نور باشی
شاید خوشبختی
و بدون اینکه بفهمم
دورتا دورم را پر کنی ..
===
به من گفتی :
جهان
فقط یک جاده ی طولانی دارد
که می رسد به تو
به اتاق کوچکت
و دریایی که وقتی دراز می کشی
از دنباله ی موهایت به روی فرش می ریزد ..
دلم از این جاده گرفته است ..
===
تو من را بهتر می شناسی
وقتی لبخند می زنم
یعنی دریاچه ای آرام در صبح ام
یعنی
آنقدر دوستت دارم
که هیچ سنگریزه ای
خوشبختی ام را به هم نمی زند !
===
می ترسم باور کنم زیبایی دست های تو را
وقتی شاپرک های کوچک را برمی دارد
به موهایم می زند
وقتی با من حرف می زند
بی صدا
بی صدا
بی صدا
می ترسم وقتی دست هایت
مثل دو قایق بی قرار محاصره ام می کنند
و دیگر فرقی ندارد
به کدام سمت می گریزم ؟
اگر تو را باور کنم
مثل ماهی کوچکی در اقیانوس گم می شوم
نمی توانم بگویم دوستت دارم !
تووت فرنگی
9th November 2014, 06:41 AM
# عمران صلاحی
سالهاست
که از جزیره ای متروک
نامه ای را در بطری روانه آبهای عالم کرده ام
اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی ...
گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه برایم شراب می آورد ...
===
می رود ارابه ی فرسوده ای - لنگان -
می کشد ارابه را اسبی نحیف و مردنی در شب
آن طرف ، شهری غبارآلود
پشت گاری ، سطلی آویزان
پر از خالی
خفته گاریچی ، مگس ها این ور و آن ور
پشت گاری جمله ای :
" بر چشم بد لعنت "
===
فکر تو عایق سرمای من است
فکر کردم به صمیمیت تو ، گرم شدم
خنده کن خنده ، که با خنده ی تو
آفتاب از ته دل می خندد ..
شرم در چهره من داشت شقایق می کاشت
سفره انداخته بودیم و کنارش باهم
دوستی میخوردیم ..
حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت
باز هم حرف بزن ..
===
با درختی که زند سر به فلک
به زبان مه و ابر
به زبان لجن و سایه و لک
به زبان شب و شک حرف مزن
با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور
به زبان سحر و آب روان
به زبان خودشان حرف بزن ..
===
شاید دستی مرا بگیرد از آب
شاید کسی خطوطم رابخواند
شاید موج مستی مرا به صخرهای بکوبد ..
گاهی پیدا شدم
گاهی پنهان شدم
چون نامه ای در یک بطری
آواره دریاهای جهان شدم ..
تووت فرنگی
9th November 2014, 06:43 AM
تو اگر بستهای بار سفر ،
تو اگر نیستی دیگر ،
پس چرا از همه جا
من صدای تپش قلب تو را میشنوم ؟
===
ارسال کن
برای من
با نامه ی سفارشی
یک خرده مهربانی
بیا این هم نشانی
===
مهتاب
دامن به دست دارد و در دشت
می گردد و برنج می افشاند
مهتاب را که خوب ترین بانوست
آب غلیظ شالیزار
تا زانوست
مهتاب
دم پایی مرا پوشیده
رفته کنار ساحل
مهتاب
در قایقی نشسته و تورش را
انداخته در آب ..
===
در یک هوای سرد ِ پس از باران
مردی رمیده بخت
با سرفه های سخت
دیدم که پهن می کرد
عریانی خودش را
روی طناب رخت ..
===
بر صندلی نشستم
و تکمه های باز ِ کتم را بستم
یک شاخه گل به دستم
عکسی به یادگار گرفتم
با تنهایی
در های هوی آب و هیاهوی بچه ها ..
تووت فرنگی
9th November 2014, 06:45 AM
مردی عبور می کند از کوچه های کور
جیبش پر از صدای زنی در دیار دور
انگشت های لرزانش
می چیند از لبان زنی نام خویش را
در یک حیاط سرد قدیمی
کاجی به کاج دیگر می گوید :
- خم شو، نگاه کن
دارد دوباره می آید
باران و باز باران
در کوچه ای صدای عصا محو می شود ..
===
کوچه باغی بود
مثل تطویل کلام
ناگهان گنجشکی
از شکافی کوچک
سر در آورد و به من گفت : سلام !
===
هوا چنان سرد است
که سرما را حس نمی کنم
و زخــــم چنان گــــرم که درد را ..
کنارت می نشینم
دستم را گرم می کنم
و خاکستر می ریزم
بر زخـــمم ...
===
نامت را بر زبان مي آورم
دريا بر من گسترده تر مي شود
دريايي که ادامه ي گيسوان توست
کلامت را سرمه چشم مي کنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آب ها مي بينم
مي خوانمت
موجي بلند به ساحل مي دود و دست مي گشايد
صدفي پلک مي زند
و تو در گيسوانت مي تابي ..
===
ســــــر میــــــرود ...
گل از سبد ،
عطر از گل ،
باد از عطــر ،
چنان که تصویر از آینه ...
و زیبایی تو ؛
از چشـــــــم من !
تووت فرنگی
24th November 2014, 08:27 PM
# زهره طغيانی
شاید ،
تن پاره های احساسم ،
با ضرب آهنگ قدمهایت ،
جوش بخورند ...
شاید ،
برگ ریزان درونم ،
به بهاری روح نواز تبدیل گردد ...
برگرد ...
شاید چیزی از " من " باقی مانده باشد ...
===
دستانم ،
تاب دوری ات را ندارند
به هر شاخه گلی می آویزند
تا عِطر نفس های تو را وام بگیرند ..
قدم هایم،
یارای مقاومت ندارند
به هر بوم و برزنی کشیده می شوند
تا ردی از تو یابند ..
چشمانم،
دو دو می زنند، تا مگر
میان چهره ی دلبرکان سیمین بر،
نام و نشانی از تو یابند ..
افسوس ! چه دیر فهمیدم
قرن هاست که از اینجا
کوچیـــده ای !
===
دلگیر که می شوم ....
اما نه ....
دیگر نه ، دریای آبی چشمانت پیداست
و نه حتی ،
قاب شیشه ای هراس و تردید ...
کویر گونه هایم تَرک برداشته و
نسیم روح نوازِ گیسوانت را ندارم
که بوته های حسرتم را بنوازد ..
به کدامین ساحل دل بستی ،
که اینچنین بیــــــزار ، از احساس خروشانم شده ای ؟!
===
دلگیر که می شوم ،
به دریای آبی چشمان تو می نگرم
از پشت قاب شیشه ای ِ هراس و تردید.
آه! چه آرامم! ....
عطر تنت، همراه با نسیم
طراوتی روح نواز بر صورتم می پاشد و
چشمه ی اشکم،
بر دریای چشمان تو سرازیر می شود.
دشت ِ گونه هامان به یکی شدن می رسد
وقتی به رویم آغوش می گشایی ..
===
خیالم را که میهمان باشی ،
زنبق های شعر از کویر واژگانم می شکفد .
به اِعجازی شاعر عشق تو می گردم .
و در عروجی نورانی ؛
یاد تو ؛
در صندوقچه ی سربه مُهر قلبم ،
فرود می آید ...
مگو بازی با کلمات است !
این احساس است که به مصاف آمده است .
قهرت را غلاف کن ...
homeyra
27th November 2014, 02:29 PM
من به تو دلباختم
زیرا که زخم های تو
شبیه زخم های من بود
اجه آیهان
تووت فرنگی
24th December 2014, 11:19 PM
# محمدصابر شریفی
سالها فکر می کردم
طولانی ترین شب سال یلداست
او رفت
و تمام معادلاتم را به هم ریخت ..
meaning
17th March 2015, 10:33 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/tty4e97gpymz26samlrq.jpg
meaning
17th March 2015, 10:45 PM
به سرش زده باد، نگاهش کنید.
چگونه میان درختها می دود و سرش را به پنجره ها می کوبد
به سرش زده باد، دستش را به دهان گنجشکها گذاشته نمی گذارد سخن بگویند
آب حوضچه را به هم می ریزد، فرصت نمی دهد گلویش را ماه تر کند
به سرش زده این برهنه گرما زده
گفته بودم طوری بیایی که بوی تو را باد نشنود
دیوانه شده این پسر،
پیراهنت را به دهان گرفته کجا می برد؟!
# شمس لنگرودی
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.