sayeh khaterat
11th October 2014, 08:16 PM
How good we are:
A little boy went into a drug store, reached for asoda carton and pulled it over to
the telephone. He climbed ontothe carton so that he could reach the buttons on the
phone and proceeded to punch in seven digits.
The store-owner observed and listened to theconversation: The boy asked, "Lady
Can you give me the job of cutting your lawn? Thewoman replied, "I already have
someone to cut my lawn."
"Lady, I will cut your lawn for half the price of the person who cuts yourlawn now"
replied boy. The woman responded that she was verysatisfied with the person who
was presently cutting her lawn
.
The little boy found more perseverance andoffered, "Lady, I'll even sweep your
curb and your sidewalk, so on Sunday you will havethe prettiest lawn in all of Palm
beach, Florida."Again the woman answered in the negative.
With a smile on his face, the little boy replacedthe receiver. The store-owner, who
was listening to all, walked over to the boy andsaid,
Son... I like your attitude; Ilike that positive spirit and would like to offer you a"
job.''
The little boy replied, "No thanks, I wasjust checking my performance with the job
I already have. I am the one who is working forthat lady, I was talking to!''
چقدرشايسته ايم؟
پسر کوچکي واردداروخانه شد، کارتن جوش شيرني را به سمت تلفن هل داد. بر روي کارتن رفت تا دستش به دکمه هاي تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره اي هفت رقمي.مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسيد،" خانم، مي توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپاريد؟" زن پاسخ داد، کسي هست که اين کار رابرايم انجام مي دهد."پسرک گفت:"خانم، من اين کار را نصف قيمتي که او مي گيرد انجام خواهم داد. زن درجوابش گفت که از کار اين فرد کاملا راضي است.پسرک بيشتر اصرارکرد و پيشنهاد داد،" خانم، من پياده رو و جدول جلوي خانه را هم برايتان جارومي کنم، در اين صورت شما در يکشنبه زيباترين چمن را در کل شهر خواهيد داشت."مجددا زنان پاسخش منفي بود".پسرک در حالي که لبخندي بر لب داشت، گوشي را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت هاي او گوش داده بودبه سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم مياد؛ به خاطر اينکه روحيه خاص وخوبي داري دوست دارم کاري بهت بدم"پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو مي سنجيدم، من همون کسي هستم که براي اينخانوم کار مي کنه!
A little boy went into a drug store, reached for asoda carton and pulled it over to
the telephone. He climbed ontothe carton so that he could reach the buttons on the
phone and proceeded to punch in seven digits.
The store-owner observed and listened to theconversation: The boy asked, "Lady
Can you give me the job of cutting your lawn? Thewoman replied, "I already have
someone to cut my lawn."
"Lady, I will cut your lawn for half the price of the person who cuts yourlawn now"
replied boy. The woman responded that she was verysatisfied with the person who
was presently cutting her lawn
.
The little boy found more perseverance andoffered, "Lady, I'll even sweep your
curb and your sidewalk, so on Sunday you will havethe prettiest lawn in all of Palm
beach, Florida."Again the woman answered in the negative.
With a smile on his face, the little boy replacedthe receiver. The store-owner, who
was listening to all, walked over to the boy andsaid,
Son... I like your attitude; Ilike that positive spirit and would like to offer you a"
job.''
The little boy replied, "No thanks, I wasjust checking my performance with the job
I already have. I am the one who is working forthat lady, I was talking to!''
چقدرشايسته ايم؟
پسر کوچکي واردداروخانه شد، کارتن جوش شيرني را به سمت تلفن هل داد. بر روي کارتن رفت تا دستش به دکمه هاي تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره اي هفت رقمي.مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسيد،" خانم، مي توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپاريد؟" زن پاسخ داد، کسي هست که اين کار رابرايم انجام مي دهد."پسرک گفت:"خانم، من اين کار را نصف قيمتي که او مي گيرد انجام خواهم داد. زن درجوابش گفت که از کار اين فرد کاملا راضي است.پسرک بيشتر اصرارکرد و پيشنهاد داد،" خانم، من پياده رو و جدول جلوي خانه را هم برايتان جارومي کنم، در اين صورت شما در يکشنبه زيباترين چمن را در کل شهر خواهيد داشت."مجددا زنان پاسخش منفي بود".پسرک در حالي که لبخندي بر لب داشت، گوشي را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت هاي او گوش داده بودبه سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم مياد؛ به خاطر اينکه روحيه خاص وخوبي داري دوست دارم کاري بهت بدم"پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو مي سنجيدم، من همون کسي هستم که براي اينخانوم کار مي کنه!