PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بزرگداشت سالروز بزرگداشت شاعر عارف ایرانی مولانا گرامی باد



روابط عمومی سایت
29th September 2014, 11:23 PM
http://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/165212731212484102a.gif


بنام خداوند جان و خرد
با سلام و درود فراوان خدمت کاربران عزیز انجمن[golrooz]




روز هشتم مهرماه..سالروز بزرگداشت حضرت مولانا جلالدین رومی متخلص به مولوی..
شاعرعارف قرن ششم هجری قمری از بهترین و با عشق ترین شعرا پارسی زبان ایرانی...

روحش شاد و قرین رحمت خداوند مهربانمان باد...[golrooz]




http://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/048212731212484102a.jpg






جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی


ششم ربیع‌الاول سال ششصد و چهار هجری قمری


پنجم جمادی‌الثانی سال ششصد و هفتاد دو هجری قمری




از مشهورترین شاعران فارسی ‌زبان است..
نام کامل وی محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی بوده..
و در دوران حیات به القاب (جلال‌الدین)، (خداوندگار) و (مولانا خداوندگار) نامیده می ‌شده‌است..
در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن نهم) القاب مولوی، مولانا، مولوی رومی و ملای رومی برای وی به کار رفته‌است..و از برخی از اشعارش تخلص او را خاموش و خَموش و خامُش دانسته‌اند..زبان مادری وی پارسی بوده است...



مولوی


پیوند دهنده ملت‌ ها



موزهٔ مولانا درقونیه



جلال‌الدین محمد بلخی در ربیع‌الاول سال ششصد و چهار هجری قمری دربلخ زاده شد..
پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف بهبهاءالدین ولد و سلطان‌العلما..
از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او بهاحمد غزالی میپیوست..
وی درعرفان وسلوک سابقه‌ای دیرین داشت..
و چون اهل بحث و جدال نبود..
و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست..
نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی..
پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند...
از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود..
و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت..

سلطان‌العلما احتمالاً در سال ششصدوده هجری قمری..
هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمدخوارزمشاه بر تخت نشسته..
به شهر خویش بازنگردد...


روایت شده ‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار..
مولانا را ستود و کتاب اسرارنامهرا به او هدیه داد..وی به قصدحج..
به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج بهشامرفت..و تا اواخر عمر آنجا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را بهقونیهدعوت کرد..
مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد..
سلطان‌العلما در حدود سال ششصد و بیست و هشت هجری قمری جان سپرد..و در همان قونیه به خاک سپرده شد..در آن هنگام مولانا جلال‌الدین بیست و چهار سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند...



همه کردند رو به فرزندش

که توئی در جمال مانندش



شاه ما زین سپس تو خواهی بود

ازتو خواهیم جمله مایه و سود



طلوع شمس تبریزی



مولانا در سی و هفت سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود..و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس الدین محمد بن ملک تبریزی روز شنبه بیست و شش جمادی الاخر سال ششصد و چهل و دونزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد..در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد..

در این سی سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است..
و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند...




زاهد بودم ترانه گویم کردی

سر حلقه’بزم و باده جویم کردی



سجاده نشین با وقاری بودم

بازیچه’کودکان کویم کردی




پیوستن شمس تبریزی به مولانا




مولوی از راه بازار به خانه باز می‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید که صراف عالم معنی..محمد (ص)برتر بود..یا بایزید بسطامی..؟مو لانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد..
محمد(ص) سر حلقه انبیاست..بایزید بسطام را با او چه نسبت..؟
درویش تاجرنما بانگ برداشت..پس چرا آن یکسبحانک ما عرفناک گفت..و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟پس از این گفتار..بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد..
نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید..؟



و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود..مرا ترک مکن درویش و این بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار...


شمس تبریزی در حدود سال ششصد و چهل و دو هجریقمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد..که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت..


http://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/555212731212484102a.jpg


و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت..کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته ‌هایش بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است...





http://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/421212731212484102a.jpg


غروب موقت شمس تبریزی



مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند..به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند..شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبهبیست و یکم شوال ششصد و چهل و سوم هنگامی‌که مولانا سی و نه سال داشت..

ازقونیه بهدمشقکوچید..مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد..
مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند...


مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد..تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند..شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد...



غروب دائم شمس تبریزی



پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد..و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند..شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد...


شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر ازقونیهرفت و ناپدید شد..تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست...


http://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/312212731212484102a.jpg

شیدایی مولانا


مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد...


مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت..و به قونیه بازگشت..او هر چند شمس تبریزی را نیافت..ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است..مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند...

مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید..چیزی که به روح کمک می‌کرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید..

چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت..اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت...



درگذشت مولانا


آرامگاه مولوی درقونیه(ترکیه)..مولانا پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه پنجم جمادی الثانی ششصد و هفتاد دو هجری قمری درگذشت...

در آن روز پرسوز قونیه در یخبندان بود..سیل پرخروش مردم..پیر و جوان.. مسلمان و گبر..مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند...



افلاکی می‌گوید..بسی مستکبران و منکران که آن روز..زنّار بریدند و ایمان آوردند..
و چهل شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود...



بعد از چهل روز سوی خانه شدند

همه مشغول این فسانه شدند

روز و شب بود گفتشان همه این

که شد ان گنج زیر خاک دفین

Capitan Totti
29th September 2014, 11:55 PM
درود بر شما [golrooz]

چه روز دل انگیزی

ولادت با سعادت این اسطوره رو به همه ی ایرانیان و جهانیان شاد باش میگم،

باشد که دولت "ضعیف النفس" ترکیه [tahavoo] دست از مصادره ی این شخص ایرانی بردارد

http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_5834782171412023776.914.jpg

تووت فرنگی
30th September 2014, 12:03 AM
آنقدر اشعار والا مقام، حضرت مولاناى عزيزم زيباست که نمى شود بينشان يکى را برگزيد، اما من شيدا شدم را با صداى استاد ناظرى بسيار دوست دارم.. روحشان شاد و يادشان همچنان باقى..

Capitan Totti
30th September 2014, 12:15 AM
پوزش

2بار ارسال شد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد