MR_Jentelman
11th August 2009, 11:23 AM
با تبعید امام خمینی به ترکیه، ساواک برای جلوگیری از اعتصابها و اعتراضهای مردمی به اقدامهای شدید امنیتی دست یازید. در این موقعیت، بازار تعدادی از شهرها دچار تشنج شد، حدود دو هفته، نماز جماعت در اکثر مساجد تعطیل گردید و در آستانه ماه مبارک رمضان، مبلغان به تبلیغ اهداف نهضت پرداختند. افزون بر این، تومارها، تلگرافها و نامههایی از سوی طلاب حوزههای علمیه و دانشمندان دینی، برای مقامهای ترکیه فرستاده شد. انعکاس خبر دستگیری و تبعید امام در خارج از کشور نیز گسترده بود و خبرگزاریها گزارشهای مفصلی در این باره ارسال کردند.
فشارهای داخلی و بینالمللی، رژیم شاه را بر آن داشت تا محل تبعید امام را از ترکیه به عراق تغییر دهد. رژیم شاه چنان میپنداشت که با حضور امام در نجف، شخصیت وی تحتالشعاع فقیهان آن حوزه قرار میگیرد یا منزوی میشود و یا افکارش تعدیل میپذیرد، به ویژه آن که حوزه نجف از سیاست بیزار بود و جوی آرام داشت.
امام در 13 مهر 1344 از ترکیه به سوی بغداد حرکت کرد و بر خلاف انتظار رژیم با استقبال گرم مردم و مجتهدان عراق روبهرو شد. در کاظمین و سامرا، مردم، طلاب و دانشمندان دینی به استقبال ایشان شتافتند و در کربلا استقبال کنندگان تا 30 کیلومتر از شهر بیرون آمدند . در نجف، بعد از استقبال مردم، مراجع تقلید به دیدار امام رفتند و بدین ترتیب، زمینه تبلیغ نهضت فراهم آمد. امام از فرصت پدید آمده بهره برد و پرشورتر از گذشته در جهت رهبری نهضت کوشید.
وی در اولین سخنرانی، در تاریخ 23 آبان 1344، به برنامه حکومتی اسلام و مسؤولیت دانشمندان دینی در این مورد اشاره کرد. دو سال بعد در فروردین 1346، امام همزمان با فرستادن نامهای سرگشاده به هویدا، خطاب به حوزههای علمیه اعلامیهای صادر کرد و آنان را به ادامه نهضت و مقاومت در برابر رژیم فراخواند. او، در نامه سرگشاده به هویدا، رژیم را از ستم روزافزون برحذر داشت، خواستار کاهش فشار و اختناق شد و رژیم را از اسراف بیتالمال در خوشگذرانیها و جشنهای فرمایشی نهی کرد. (1)
در پی این اعلامیهها، پیام امام به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و انتشار آن در داخل ایران، رژیم را به وحشت انداخت و به تکاپو واداشت. خودکامگان بر اقدامهای سرکوبگرانه خود افزودند و تلاش برای جلوگیری از مرجعیت عامه امام خمینی بعد از وفات آیتالله حکیم را در رأس برنامههایشان قرار دادند. این توطئه با حرکت خودجوش و آگاهانه روحانیان شهرستانها، تحت عنوان نمایندگان مرجعیت امام خمینی، خنثی شد. (2)
امام خمینی، به مناسبتهای مختلف مانند مراسم حج، حرکتهای دانشجویی، جشنهای دو هزار و پانصد ساله و یا در پاسخ پیامها و نامهها، با صدور اعلامیههایی نهضت را سمت پیروزی هدایت کرد. با وقوع حوادثی مانند شهادت حاج آقا مصطفی خمینی (آبان 56) و انتشار مقاله توهینآمیز در روزنامه اطلاعات (3) (17 دی 56) مرحله نوین انقلاب آغاز شد که به سرنگونی نظام شاهنشاهی و تأسیس نظام اسلامی انجامید. در واقع چاپ این مقاله، آتشی را که از 15 خرداد 42 زیر لایههای خاکستر اختناق رژیم پنهان مانده بود، شعلهور ساخت.
اولین بازتاب انتشار این مقاله در شهر مقدس قم آشکار شد. در روز انتشار مقاله، هنگامی که کامیون حامل روزنامه اطلاعات برای شهرهای قم و اصفهان به قم وارد شد، مردم قم به آن یورش بردند و روزنامهها را به آتش کشیدند. (4) فردای آن روز، طلاب کلاسهای درس را تعطیل کردند و در مسجد اعظم گرد آمدند. در این روز، درگیریهای پراکندهای رخ داد، ولی حرکت اصلی مردم در 19 دی ماه شکل گرفت. در این روز روحانیان و مردم، در حالی که شعارهای تند علیه دولت میدادند، نمایندگی روزنامه اطلاعات و دفتر حزب رستاخیز را به آتش کشیدند. در جریان این حوادث گروهی از مردم قم به شهادت رسیدند.
رژیم در واکنش به حوادث قم، برای مهار کردن حرکت مردم گروهی از شاگردان امام را به دیگر شهرها تبعید کرد، ولی این تبعیدها جز گسترش شتابان نهضت در سایر شهرها دستاوردی نداشت .
در چهلم شهدای قم (29 بهمن 56)، مردم تبریز به پا خاستند و تا مدتی کنترل شهر را از دست مأموران رژیم خارج ساختند. مردم با به آتش کشیدن سینماها، مشروبفروشیها و مرکز حزب رستاخیز خشم خود را آشکار کردند. در جریان این حوادث، رژیم دست به سرکوبی شدید زد و دهها تن را به شهادت رساند. (5)
پس از این حادثه، امام خمینی با فرستادن پیامی به مردم تبریز و آذربایجان فرمود: سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز... خاطره بسیار اسفانگیز قم هنوز ما را در رنج داشت که فاجعه بسیار ناگوار تبریز پیش آمد... اهالی معظم و عزیز آذربایجان بدانند که در این راه حق و استقلال و آزادیطلبی و در حمایت از قرآن کریم تنها نیستند. شهرهای بزرگ چون شیراز، اصفهان، اهواز و دیگر شهرها و مقدم از همه (قم) مرکز روحانیت و پایگاه حضرت صادق ـ سلامالله علیه ـ و تهران بزرگ با آنها همصدا و هممقصد و همه و همه در بیزاری از دودمان پلید پهلوی شریکاند. (6)
در اربعین شهدای تبریز (روزهای نهم و دهم فروردین 57)، حوادث تبریز در یزد نیز تکرار شد و پس از آن، اعتراضهای عمومی در سراسر کشور گسترش یافت.
در 27 مرداد 57، شاه در سخنرانی تلویزیونی خود، با این ادعا که میخواهد ایران را به تمدن بزرگ هدایت کند، خشونت انقلابی مردم را محکوم کرد و خواستار همراهی آنها شد.
روز 28 مرداد، رژیم برای مخدوش کردن چهره انقلابیون، طرح آتشزدن سینما رکس آبادان را اجرا کرد، حدود 700 نفر را در آتش سوزاند و با تبلیغات گسترده کوشید مردم انقلابی را مسؤول فاجعه معرفی کند. این تدبیر نتیجهای پیشبینی ناشده داشت و عامل ورود بیش از پیش مردم، به ویژه خوزستانیان به میدان مبارزه گردید. قفل بودن درهای خروجی سینما هنگام وقوع فاجعه، تأخیر در خبردادن به آتشنشانی، نبودن آب در شیرهای آتشنشانی و توضیحات کارشناسان در مورد کیفیت مواد آتشزا سبب شد تا مردم، به رغم گزارش خبرگزاری پارس درباره دستگیری گروهی از خرابکاران، ساواک را طراح و مجری فاجعه بشناسند. این جنایت و رسوایی ناشی از آن، به برکناری دولت جمشید آموزگار انجامید.
فاجعه سینما رکس آبادان و تظاهرات میلیونی مردم در دوم شهریور 57 (21 رمضان)، مردم را برای حضور در عرصه مبارزه با رژیم آمادهتر ساخت. عید سعید فطر با نماز عید فراگیر و اعتراض گسترده مردم انقلابی در بسیاری از شهرها همراه بود. در تهران، با تلاش شهید آیت الله دکتر مفتح، اجتماع بسیار عظیمی در قیطریه برگزار شد. پس از نماز، راهپیمایان با شعارهای انقلابی اعتراض خود را ادامه دادند. خبرگزاری فرانسه در گزارش خود از آن مراسم مینویسد:
ایران وارد تحول برگشتناپذیری شده است... اسلام قدرت خود را در شهرها، از جمله تهران، نشان داده است. (7)
پس از عید فطر (13 شهریور 57) نیز راهپیماییهای اعتراضآمیز در کشور ادامه یافت. در این زمان، «دولت آشتی ملی» شریف امامی زمام امور را در دست داشت. این دولت، با اعلام حکومت نظامی در تهران و تعدادی از شهرها و (8) به خاک و خون کشیدن مردم در 17 شهریور ـ که جمعه سیاه خوانده شد ـ چهره واقعی خود را نشان داد. کارتر کشتار 17 شهریور را تأیید کرد و بدین ترتیب، ادعای حقوق بشر وی نزد مردم، دروغی بزرگ جلوه کرد. (9) امام خمینی در فردای فاجعه، با عبارت «ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد» (10) با بازماندگان فاجعه اظهار همدردی کرد و فضای باز سیاسی شاه را یک بازی خواند. (11) خبرگزاری آسوشیتدپرس در آن روز نوشت:
تجربه شاه ایران در مورد آزادی دادن به عموم مردم پس از سیزده روز با اعلام حکومت نظامی تمام شد. (12)
پس از فاجعه 17 شهریور، در حالی که دار و دسته اویسی، آزمون و ثابتی در صدد بودند نهضت را به مقابله مسلحانه بکشانند، رهبر انقلاب از این امر اجتناب کرد و به جای آن ستون فقرات و ارکان اقتصادی رژیم را هدف قرار داد. اولین موج اعتصاب دو روز پس از جمعه سیاه، در پالایشگاه تهران آغاز شد و در کمتر از دو هفته به پالایشگاه عظیم آبادان رسید. موج دوم اعتصاب (28 شهریور تا 9 مهر)، راهآهن، شبکههای آب و برق و بانک ملی را فراگرفت . موج سوم در روز 15 مهر با اعتصاب سراسری دانشگاهیان و فرهنگیان به اوج رسید. از آن پس، سایر دستگاهها و تأسیسات دولتی، یکی پس از دیگری به اعتصاب پیوستند و دامنه اعتصاب حتی به ارتش نیز کشیده شد. (13)
در مهرماه، در حالی که سالگرد شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و چهلم شهدای جمعه سیاه، کشور را در عزای عمومی فرو برده بود، اجتماع مردم انقلابی کرمان در مسجد جامع با یورش چماقداران رژیم روبهرو شد. مهاجمان بخشی از مسجد و مغازهها را به آتش کشیدند و با این کار اسباب اندوه مردم و بیزاری فزونتر آنها از رژیم پهلوی را فراهم ساختند.
در این ماه، دولت عراق در هماهنگی با رژیم شاه از امام خواست آن کشور را ترک گوید. امام در نهایت پس از آن که کویت به وی اجازه اقامت نداد، به پاریس رفت. استقرار امام در پاریس سبب شد تا تحولات انقلاب با شتاب فزونتر به گوش جهانیان برسد و ارتباط مردم و رهبر انقلاب بهتر و سریعتر شود.
در سیزدهم آبان، اجتماع دانشآموزان و دانشجویان تهرانی در دانشگاه تهران به وسیله نیروهای سرکوبگر شاه به خاک و خون کشیده شد و دهها تن شهید و مجروح گردیدند. خبر این حادثه در سراسر کشور موج آفرید و این روز نیز در شمار روزهای مهم تاریخ انقلاب جای گرفت.
در چنین موقعیتی، کارگزاران رژیم ناگزیر بارها به دیدار امام خمینی شتافتند، ولی نومید بازگشتند. امام خمینی در این باره فرمود:
هیچ شرطی قابل مذاکره نیست و هیچ مهلتی در صورتی که نتیجه آن تأمین ادامه وضع موجود باشد، قابل قبول نیست. (14)
رژیم که برای جلوگیری از اعتصابها و راهپیماییهای اعتراضآمیز، در پی راهحل بود، به یاری دولت نظامی ازهاری در کنترل اوضاع کوشید، ولی توفیق نیافت. در زمان ازهاری، راهپیمایی عظیم سراسری تاسوعا و عاشورا، که باشکوهترین رفراندوم تاریخ ایران خوانده شد، تحقق پذیرفت.
همزمان با عدم توفیق دولت ازهاری، آمریکاییها ژنرال رابرت هایزر را در 13 دی 57 به ایران فرستادند تا رژیم شاه را از فروپاشی نجات بخشد. پس از ورود او، شاپور بختیار، که چهرهای به ظاهر ملی داشت، به نخستوزیری منصوب شد، ولی او نیز، همانند دولتهای پیشین، به جنایت و خونریزی پرداخت. در این زمان، شورای سلطنت تشکیل شد و شاه در بیست و ششم دی ماه، به ظاهر برای معالجه، رهسپار خارج از کشور شد. مردم با شادمانی فرار شاه را جشن گرفتند.
پس از فرار شاه، شورای انقلاب اسلامی شکل گرفت و مسأله بازگشت امام به طور جدی مطرح شد. دولت بختیار به بهانههای مختلف از آمدن امام جلوگیری میکرد تا آن که تحت فشار مردم، روحانیان و مدرسان حوزه، که در مسجد دانشگاه تهران تحصن کرده بودند، ناگزیر فرودگاه مهرآباد را گشود و رهبر انقلاب در 12 بهمن، با بینظیرترین استقبال مردمی، وارد کشور شد.
امام خمینی، پس از چهار روز اقامت در تهران، دولت موقت را به سرپرستی مهدی بازرگان تشکیل داد. اعلام حکومت نظامی و راهپیمایی وابستگان رژیم در حمایت از بختیار، خللی در اراده امام و مردم وارد نساخت، در مقابل، فرماندهی ارتش روزبهروز ضعیفتر میشد. پیوستن نیروی هوایی به صف انقلابیان ضربه مهلکی بر پیکر فرسوده رژیم بود. فرمان تاریخی امام در نادیده گرفتن حکومت نظامی در 21 بهمن، سبب فروپاشی دولت بختیار در صبحگاه 22 بهمن شد و بدین ترتیب، اداره کشور به دست فرزندان انقلاب افتاد.
منبع:
انقلاب اسلامی چرایی و چگونگی رخداد آن، جمعی از نویسندگان؛
فشارهای داخلی و بینالمللی، رژیم شاه را بر آن داشت تا محل تبعید امام را از ترکیه به عراق تغییر دهد. رژیم شاه چنان میپنداشت که با حضور امام در نجف، شخصیت وی تحتالشعاع فقیهان آن حوزه قرار میگیرد یا منزوی میشود و یا افکارش تعدیل میپذیرد، به ویژه آن که حوزه نجف از سیاست بیزار بود و جوی آرام داشت.
امام در 13 مهر 1344 از ترکیه به سوی بغداد حرکت کرد و بر خلاف انتظار رژیم با استقبال گرم مردم و مجتهدان عراق روبهرو شد. در کاظمین و سامرا، مردم، طلاب و دانشمندان دینی به استقبال ایشان شتافتند و در کربلا استقبال کنندگان تا 30 کیلومتر از شهر بیرون آمدند . در نجف، بعد از استقبال مردم، مراجع تقلید به دیدار امام رفتند و بدین ترتیب، زمینه تبلیغ نهضت فراهم آمد. امام از فرصت پدید آمده بهره برد و پرشورتر از گذشته در جهت رهبری نهضت کوشید.
وی در اولین سخنرانی، در تاریخ 23 آبان 1344، به برنامه حکومتی اسلام و مسؤولیت دانشمندان دینی در این مورد اشاره کرد. دو سال بعد در فروردین 1346، امام همزمان با فرستادن نامهای سرگشاده به هویدا، خطاب به حوزههای علمیه اعلامیهای صادر کرد و آنان را به ادامه نهضت و مقاومت در برابر رژیم فراخواند. او، در نامه سرگشاده به هویدا، رژیم را از ستم روزافزون برحذر داشت، خواستار کاهش فشار و اختناق شد و رژیم را از اسراف بیتالمال در خوشگذرانیها و جشنهای فرمایشی نهی کرد. (1)
در پی این اعلامیهها، پیام امام به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و انتشار آن در داخل ایران، رژیم را به وحشت انداخت و به تکاپو واداشت. خودکامگان بر اقدامهای سرکوبگرانه خود افزودند و تلاش برای جلوگیری از مرجعیت عامه امام خمینی بعد از وفات آیتالله حکیم را در رأس برنامههایشان قرار دادند. این توطئه با حرکت خودجوش و آگاهانه روحانیان شهرستانها، تحت عنوان نمایندگان مرجعیت امام خمینی، خنثی شد. (2)
امام خمینی، به مناسبتهای مختلف مانند مراسم حج، حرکتهای دانشجویی، جشنهای دو هزار و پانصد ساله و یا در پاسخ پیامها و نامهها، با صدور اعلامیههایی نهضت را سمت پیروزی هدایت کرد. با وقوع حوادثی مانند شهادت حاج آقا مصطفی خمینی (آبان 56) و انتشار مقاله توهینآمیز در روزنامه اطلاعات (3) (17 دی 56) مرحله نوین انقلاب آغاز شد که به سرنگونی نظام شاهنشاهی و تأسیس نظام اسلامی انجامید. در واقع چاپ این مقاله، آتشی را که از 15 خرداد 42 زیر لایههای خاکستر اختناق رژیم پنهان مانده بود، شعلهور ساخت.
اولین بازتاب انتشار این مقاله در شهر مقدس قم آشکار شد. در روز انتشار مقاله، هنگامی که کامیون حامل روزنامه اطلاعات برای شهرهای قم و اصفهان به قم وارد شد، مردم قم به آن یورش بردند و روزنامهها را به آتش کشیدند. (4) فردای آن روز، طلاب کلاسهای درس را تعطیل کردند و در مسجد اعظم گرد آمدند. در این روز، درگیریهای پراکندهای رخ داد، ولی حرکت اصلی مردم در 19 دی ماه شکل گرفت. در این روز روحانیان و مردم، در حالی که شعارهای تند علیه دولت میدادند، نمایندگی روزنامه اطلاعات و دفتر حزب رستاخیز را به آتش کشیدند. در جریان این حوادث گروهی از مردم قم به شهادت رسیدند.
رژیم در واکنش به حوادث قم، برای مهار کردن حرکت مردم گروهی از شاگردان امام را به دیگر شهرها تبعید کرد، ولی این تبعیدها جز گسترش شتابان نهضت در سایر شهرها دستاوردی نداشت .
در چهلم شهدای قم (29 بهمن 56)، مردم تبریز به پا خاستند و تا مدتی کنترل شهر را از دست مأموران رژیم خارج ساختند. مردم با به آتش کشیدن سینماها، مشروبفروشیها و مرکز حزب رستاخیز خشم خود را آشکار کردند. در جریان این حوادث، رژیم دست به سرکوبی شدید زد و دهها تن را به شهادت رساند. (5)
پس از این حادثه، امام خمینی با فرستادن پیامی به مردم تبریز و آذربایجان فرمود: سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز... خاطره بسیار اسفانگیز قم هنوز ما را در رنج داشت که فاجعه بسیار ناگوار تبریز پیش آمد... اهالی معظم و عزیز آذربایجان بدانند که در این راه حق و استقلال و آزادیطلبی و در حمایت از قرآن کریم تنها نیستند. شهرهای بزرگ چون شیراز، اصفهان، اهواز و دیگر شهرها و مقدم از همه (قم) مرکز روحانیت و پایگاه حضرت صادق ـ سلامالله علیه ـ و تهران بزرگ با آنها همصدا و هممقصد و همه و همه در بیزاری از دودمان پلید پهلوی شریکاند. (6)
در اربعین شهدای تبریز (روزهای نهم و دهم فروردین 57)، حوادث تبریز در یزد نیز تکرار شد و پس از آن، اعتراضهای عمومی در سراسر کشور گسترش یافت.
در 27 مرداد 57، شاه در سخنرانی تلویزیونی خود، با این ادعا که میخواهد ایران را به تمدن بزرگ هدایت کند، خشونت انقلابی مردم را محکوم کرد و خواستار همراهی آنها شد.
روز 28 مرداد، رژیم برای مخدوش کردن چهره انقلابیون، طرح آتشزدن سینما رکس آبادان را اجرا کرد، حدود 700 نفر را در آتش سوزاند و با تبلیغات گسترده کوشید مردم انقلابی را مسؤول فاجعه معرفی کند. این تدبیر نتیجهای پیشبینی ناشده داشت و عامل ورود بیش از پیش مردم، به ویژه خوزستانیان به میدان مبارزه گردید. قفل بودن درهای خروجی سینما هنگام وقوع فاجعه، تأخیر در خبردادن به آتشنشانی، نبودن آب در شیرهای آتشنشانی و توضیحات کارشناسان در مورد کیفیت مواد آتشزا سبب شد تا مردم، به رغم گزارش خبرگزاری پارس درباره دستگیری گروهی از خرابکاران، ساواک را طراح و مجری فاجعه بشناسند. این جنایت و رسوایی ناشی از آن، به برکناری دولت جمشید آموزگار انجامید.
فاجعه سینما رکس آبادان و تظاهرات میلیونی مردم در دوم شهریور 57 (21 رمضان)، مردم را برای حضور در عرصه مبارزه با رژیم آمادهتر ساخت. عید سعید فطر با نماز عید فراگیر و اعتراض گسترده مردم انقلابی در بسیاری از شهرها همراه بود. در تهران، با تلاش شهید آیت الله دکتر مفتح، اجتماع بسیار عظیمی در قیطریه برگزار شد. پس از نماز، راهپیمایان با شعارهای انقلابی اعتراض خود را ادامه دادند. خبرگزاری فرانسه در گزارش خود از آن مراسم مینویسد:
ایران وارد تحول برگشتناپذیری شده است... اسلام قدرت خود را در شهرها، از جمله تهران، نشان داده است. (7)
پس از عید فطر (13 شهریور 57) نیز راهپیماییهای اعتراضآمیز در کشور ادامه یافت. در این زمان، «دولت آشتی ملی» شریف امامی زمام امور را در دست داشت. این دولت، با اعلام حکومت نظامی در تهران و تعدادی از شهرها و (8) به خاک و خون کشیدن مردم در 17 شهریور ـ که جمعه سیاه خوانده شد ـ چهره واقعی خود را نشان داد. کارتر کشتار 17 شهریور را تأیید کرد و بدین ترتیب، ادعای حقوق بشر وی نزد مردم، دروغی بزرگ جلوه کرد. (9) امام خمینی در فردای فاجعه، با عبارت «ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد» (10) با بازماندگان فاجعه اظهار همدردی کرد و فضای باز سیاسی شاه را یک بازی خواند. (11) خبرگزاری آسوشیتدپرس در آن روز نوشت:
تجربه شاه ایران در مورد آزادی دادن به عموم مردم پس از سیزده روز با اعلام حکومت نظامی تمام شد. (12)
پس از فاجعه 17 شهریور، در حالی که دار و دسته اویسی، آزمون و ثابتی در صدد بودند نهضت را به مقابله مسلحانه بکشانند، رهبر انقلاب از این امر اجتناب کرد و به جای آن ستون فقرات و ارکان اقتصادی رژیم را هدف قرار داد. اولین موج اعتصاب دو روز پس از جمعه سیاه، در پالایشگاه تهران آغاز شد و در کمتر از دو هفته به پالایشگاه عظیم آبادان رسید. موج دوم اعتصاب (28 شهریور تا 9 مهر)، راهآهن، شبکههای آب و برق و بانک ملی را فراگرفت . موج سوم در روز 15 مهر با اعتصاب سراسری دانشگاهیان و فرهنگیان به اوج رسید. از آن پس، سایر دستگاهها و تأسیسات دولتی، یکی پس از دیگری به اعتصاب پیوستند و دامنه اعتصاب حتی به ارتش نیز کشیده شد. (13)
در مهرماه، در حالی که سالگرد شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و چهلم شهدای جمعه سیاه، کشور را در عزای عمومی فرو برده بود، اجتماع مردم انقلابی کرمان در مسجد جامع با یورش چماقداران رژیم روبهرو شد. مهاجمان بخشی از مسجد و مغازهها را به آتش کشیدند و با این کار اسباب اندوه مردم و بیزاری فزونتر آنها از رژیم پهلوی را فراهم ساختند.
در این ماه، دولت عراق در هماهنگی با رژیم شاه از امام خواست آن کشور را ترک گوید. امام در نهایت پس از آن که کویت به وی اجازه اقامت نداد، به پاریس رفت. استقرار امام در پاریس سبب شد تا تحولات انقلاب با شتاب فزونتر به گوش جهانیان برسد و ارتباط مردم و رهبر انقلاب بهتر و سریعتر شود.
در سیزدهم آبان، اجتماع دانشآموزان و دانشجویان تهرانی در دانشگاه تهران به وسیله نیروهای سرکوبگر شاه به خاک و خون کشیده شد و دهها تن شهید و مجروح گردیدند. خبر این حادثه در سراسر کشور موج آفرید و این روز نیز در شمار روزهای مهم تاریخ انقلاب جای گرفت.
در چنین موقعیتی، کارگزاران رژیم ناگزیر بارها به دیدار امام خمینی شتافتند، ولی نومید بازگشتند. امام خمینی در این باره فرمود:
هیچ شرطی قابل مذاکره نیست و هیچ مهلتی در صورتی که نتیجه آن تأمین ادامه وضع موجود باشد، قابل قبول نیست. (14)
رژیم که برای جلوگیری از اعتصابها و راهپیماییهای اعتراضآمیز، در پی راهحل بود، به یاری دولت نظامی ازهاری در کنترل اوضاع کوشید، ولی توفیق نیافت. در زمان ازهاری، راهپیمایی عظیم سراسری تاسوعا و عاشورا، که باشکوهترین رفراندوم تاریخ ایران خوانده شد، تحقق پذیرفت.
همزمان با عدم توفیق دولت ازهاری، آمریکاییها ژنرال رابرت هایزر را در 13 دی 57 به ایران فرستادند تا رژیم شاه را از فروپاشی نجات بخشد. پس از ورود او، شاپور بختیار، که چهرهای به ظاهر ملی داشت، به نخستوزیری منصوب شد، ولی او نیز، همانند دولتهای پیشین، به جنایت و خونریزی پرداخت. در این زمان، شورای سلطنت تشکیل شد و شاه در بیست و ششم دی ماه، به ظاهر برای معالجه، رهسپار خارج از کشور شد. مردم با شادمانی فرار شاه را جشن گرفتند.
پس از فرار شاه، شورای انقلاب اسلامی شکل گرفت و مسأله بازگشت امام به طور جدی مطرح شد. دولت بختیار به بهانههای مختلف از آمدن امام جلوگیری میکرد تا آن که تحت فشار مردم، روحانیان و مدرسان حوزه، که در مسجد دانشگاه تهران تحصن کرده بودند، ناگزیر فرودگاه مهرآباد را گشود و رهبر انقلاب در 12 بهمن، با بینظیرترین استقبال مردمی، وارد کشور شد.
امام خمینی، پس از چهار روز اقامت در تهران، دولت موقت را به سرپرستی مهدی بازرگان تشکیل داد. اعلام حکومت نظامی و راهپیمایی وابستگان رژیم در حمایت از بختیار، خللی در اراده امام و مردم وارد نساخت، در مقابل، فرماندهی ارتش روزبهروز ضعیفتر میشد. پیوستن نیروی هوایی به صف انقلابیان ضربه مهلکی بر پیکر فرسوده رژیم بود. فرمان تاریخی امام در نادیده گرفتن حکومت نظامی در 21 بهمن، سبب فروپاشی دولت بختیار در صبحگاه 22 بهمن شد و بدین ترتیب، اداره کشور به دست فرزندان انقلاب افتاد.
منبع:
انقلاب اسلامی چرایی و چگونگی رخداد آن، جمعی از نویسندگان؛