MR_Jentelman
11th August 2009, 10:01 AM
اشاره:
پیروان فرقهی شیخیه، پس از مرگ شیخ احمد احسایی، پیرامون سید کاظم رشتی گرد آمدند . با مرگ سید کاظم رشتی، بر سر جانشینی او، اختلاف شد و این فرقه به گروههایی مانند کریمخانیه، باقریه، . . . تقسیم شد .
نوشتار حاضر، انشعاب این گروهها و پیدایش فرقهی بابیه از این میان را بررسی میکند و به زوایایی از زندگی علی محمد باب میپردازد .
فرقههای شیخیه
گرچه پس از در گذشتشیخ احمد احسایی، پیروان او گرد سید کاظم رشتی حلقه زدند و جانشینی وی را پذیرفتند، ولی پس از وفات سید کاظم، بر سر جانشینی وی اختلافات چندی میان پیروان او به وجود آمد . اینک، با معرفی مهمترین مدعیان جانشینی او، به انشعابات فرقهی شیخیه، اشاره میکنیم . در ضمن این بحث، به بعضی از فرقههای معروف یا منسوب به شیخیه - که از انحرافات عقیدتی، تبری جستهاند - اشاره میشود و کیفیتبستر سازی شیخیه برای پیدایش «بابیه» ، روشن میگردد . در حقیقت، سیری اجمالی «از شیخیگری تا بابیگری» صورت میگیرد .
الف) شیخیهی کریمخانیه
پس از مرگ سید کاظم رشتی، مدت کمی بر سر جانشینی او اختلاف بود . دراین میان، یکی از شاگردان وی به نام «محمد کریم خان کرمانی» (1225- 1288 ق) با توجه به موقعیت ویژهای که داشت، مدعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند . از ویژگیهای برجستهی او در میان شاگردان سید کاظم، یکی، نزدیکی او به استادش و دیگری، نزدیکی به دربار قاجار بوده است; زیرا، پدر او، حاج ابراهیم خان، مشهور به ظهیرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلی شاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است . وی، از دوستداران شیخ احمد احسایی بود و در ترغیب شاه برای ملاقات با شیخ احمد، نقش مهمی داشته است . از این رو، محمد کریم خان، با عنایتبه این موقعیت ویژه، توانستبرای این فرقه، جایگاه محکمتری فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد .
طرفداران محمد کریم خان به «شیخیهی کرمانیه» معروفاند و به فرقهی «کریمخانیه» نیز خوانده میشوند . مرکز شیخیه، در زمان محمد کریم خان، کرمان بود، اما وی، مبلغانی را برای مرام شیخیه به شهرهای مختلف فرستاد .
هرچند وی، پسر خود، حاج محمد خان (1263- 1324 ق) را به جانشینی نصب کرد، اما بر سر جانشینی وی، پس از مرگاش در سال 1288 ه . ق از دو جهت، اختلاف روی داد:
اولا، میان پسراناش، حاج رحیم خان و حاج زین العابدین خان و حاج محمد خان، بر سر جانشینی پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمد خان، رحیم خان هم مدعی نیابت پدر بود و طرفدارانی هم پیدا کرد .
ثانیا، درمیان پیرواناش که شاید از موروثی شدن رهبری فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد .
از این رو، انشعابات دیگری پس از مرگ حاج محمد کریم خان، در فرقهی شیخیه رخ داد . فرقهی «باقریه» از جملهی آنها است .
اکثریتشیخیهی کرمانیه، پس از مرگ محمد خان، برادرش زین العابدین خان (1260- 1376 ق) . را به رهبری خویش برگزیدند . پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به ریاستشیخیهی کرمانیه برگزیده شدند .
عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد . (1)
ب) شیخیهی «باقریه»
فرقهی «باقریه» از فرق «شیخیه» ، پیرو میرزا محمد باقر خندق آبادی درچهای هستند که بعدا به میرزا باقر همدانی معروف شد . وی، نمایندهی حاج محمد کریم خان کرمانی در همدان بود و پس از وی، دعوی جانشینی او را کرد و جنگ میان «شیخی» و «بالاسری» را در همدان به راه انداخت .
میرزا محمد باقر، دارای تالیفات چندی است . وی، از کرمان، با میرزا ابوتراب - از مجتهدان «شیخیه» از طایفهی نفیسیهای کرمان - و عدهای دیگر مهاجرت کردند و در نایین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان، پیروانی یافتند و سلسلهی «باقریه» را در همدان تشکیل دادند . (2)
ج) شیخیهی «آذربایجان»
در آذربایجان (ایران)، عالمان چندی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد احسایی پرداختند . سه طایفهی مهم از آنان، قابل ذکرند که عبارتاند از:
1- خانوادهی «حجة الاسلام»
بزرگ این خاندان، میرزا محمد مامقانی، معروف به حجةالاسلام (م1269 ق) . است . او، نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است . وی، مدتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و از او اجازهی روایت و اجتهاد دریافت کرد و نمایندهی وی در تبریز گشت .
او، همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام «علی محمد باب» را در تبریز صادر کرد و بدین وسیله، ضمن باطل خواندن ادعاهای یکی از شاگردان سید کاظم، برائت فرقهی شیخیهی آذربایجان از بدعت ایجاد شده به دست علی محمد باب را اعلام کرده است .
«حجةالاسلام» ، سه فرزند دانشمند داشت که هر سه، از مجتهدان شیخی تبریز به شمار میرفتند و به لقب «حجةالاسلام» معروف بودند .
فرزند ارشد او، میرزا محمد حسین حجةالاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سید کاظم رشتی تلمذ کرده بود .
وی، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، ریاست طایفهی شیخیه را به دست گرفت و به جای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقهی شیخ احمد احسایی مستقر گردید .
فرزند دوم او، میرزا محمد تقی حجةالاسلام (1247- 1312 ق) نام داشت . وی، از طبع شعر برخوردار بود . تخلص او «نیر» است و «دیوان اشعار» او هم نشر یافت . (3)
فرزند سوم او، میرزا اسماعیل حجةالاسلام (م 1317 ق) نام داشت . وی، از شاگردان میرزا محمد باقر اسکویی بود . او، پس از برادرش حجةالاسلام میرزا محمد تقی، در تبریز از مراجع بزرگ شیخیه بود .
فرزند میرزا محمد حسین حجةالاسلام، میرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م 1362 ق) آخرین فرد روحانی (و عالم دینی از) خانوادهی حجةالاسلام است . (4)
2- خاندان «ثقة الاسلام»
دومین طایفهی شیخیهی آذربایجان، خانوادهی «ثقةالاسلام» اند . میرزاشفیع تبریزی، معروف به «ثقةالاسلام» ، بزرگ این خاندان است . وی، از شاگردان شیخ احمد احسایی بود .
فرزند او، میرزا موسی ثقةالاسلام نیز از علمای شیخیهی تبریز بود . وی، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهی و مبارزه با روسها، به دست روسهای تزاری، در تبریز به دار آویخته شد .
برادر او، میرزا محمد نیز از علمای شیخیهی تبریز به شمار میرفت .
3- خاندان «احقاقی»
سومین طایفهی شیخیهی آذربایجان، خاندان «احقاقی» اند . بزرگ این خانواده، میرزا محمد باقر اسکویی (1230- 1301 ق) از مراجع تقلید و دارای رسالهی عملیه، بود . او، شاگرد میرزا حسن، مشهور به «گوهر» (م 1266 ق)، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، بود .
پسران سید کاظم رشتی، در کربلا، نزد او درس میخواندند . او، پس از درگذشتسید، دعوی جانشینی او را کرد . (5)
فرزند میرزا محمدباقر، میرزا موسی احقاقی (1279- 1364 ق) نیز از علما و مراجع شیخیه است . او، کتابی به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» نگاشت و در آن، عقاید شیخیه را به تفصیل، بیان کرد . پس از این تاریخ، او و خانداناش به احقاقی مشهور شدند . در این کتاب، برخی از آرای شیخیهی کرمان و محمد کریم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است . (6)
از جمله فرزندان میرزا موسی احقاقی، میرزا علی، میرزا حسن، میرزا محمد باقر هستند که از علمای بزرگ شیخیهی احقاقیه بودند . هم اینک، مرکز این گروه، کشور کویت است و ریاست آن را تا چندی قبل، میرزا حسن احقاقی بر عهده داشت که مرجع فقهی شیخیهی آذربایجان و اسکو به شمار میرفت و پس از درگذشت وی، فرزندش عهده دار مسایل شرعی پیروان پدرش گردید . (7)
یادآوری
یکی از عالمان و نویسندگان شیخیهی احقاقیه، در کتابی به نام «حقایق شیعیان» به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبتهای ناروایی دادهاند و ساحتشیخ از هر گونه عقیدهی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرا است . وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سید کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایهی سید نسبت میدهد و مدعی است که شیخ و سید و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادعاها، بیزارند و در حقیقت، خود علمای شیخیه بودند که به جنگ مدعیان «رکنیت» یا «ناطقیت» و «بابیت» رفتهاند . (8)
تفاوت آرا میان شیخیهی کرمان و آذربایجان
شیخیهی کرمان و آذربایجان، در اعتقادات، خود را پیرو آرای شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی میدانند، اما در فروع دین و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند . کرمانیها، از شیوهی اخباریگری پیروی میکنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند، اما شیخیهی آذربایجان، به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروی میکنند .
البته، در عقاید نیز شیخیهی آذربایجان بر خلاف شیخیهی کرمان، خود نیز به اجتهاد میپردازند و آرای شیخ احمد و سید کاظم را بر اساس تلقی خویش از احادیث تفسیر میکنند .
از دیگر اختلافات کرمانیها و آذربایجانیها، مسئلهی «رکن رابع» است . شیخیهی کرمان، اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع میدانند، اما شیخیهی آذربایجان، به شدت، منکر اعتقاد به رکن رابع هستند (9) و اصول دین را پنج اصل توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت میدانند . آنان، چنین استدلال میکنند که شیخ احمد احسایی، در ابتدای رسالهی حیاةالنفس، و سید کاظم رشتی در اصول عقاید، اصول دین را پنج اصل مذکور میدانند و در هیچ یک از کتب و رسائل این دو نفر، نامی از رکن رابع برده نشده است . (10)
د) شیخیهی «بابیه»
از رویدادهای مهم در فرقهی شیخیه پس از درگذشتسید کاظم رشتی، ادعای جانشینی وی از سوی میرزا علی محمد شیرازی و اعلام حمایتبرخی از عالمان شیخی و شاگردان سید از او بوده است . آن ادعا و این اعلام حمایت نا میمون، منشا بسیاری از انحرافات عقیدتی و کفر و ارتداد رییس گروه و سایر طرفداران وی گردیده است .
چنان که اشارت رفت، ادعای «شیعهی کامل» یا «رکن رابع» و «ناطقیت» در میان فرقهی شیخیه، زمینه ساز ادعای «بابیت» و پذیرش آن از سوی جمعی از طرفداران این فرقه شد که خود، فرقهی مستقلی دیگری را تشکیل دادند و به نام «بابیت» شناخته شدهاند .
ادعای دروغین «بابیت» ، هر از چند گاهی، از زمان ائمه علیهم السلام تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، اما هیچ یک از مدعیان دروغین آن، به اندازهی میرزا علی محمد باب، جامعهی اسلامی را به انحراف نکشاند . علاوه بر آن - چنان که خواهد آمد - میرزا علی محمد باب، غیر از ادعای دروغین بابیت، ادعای دیگری را مطرح کرد که زمینه ساز فرقهی دیگری به نام «بهائیت» شد .
به توفیق الهی، در ادامهی این سلسله مقالهها، جوانب موضوع را پیگیری میکنیم . اینک به معرفی فرقهی «بابیه» میپردازیم .
بنیانگذار فرقهی «بابیه»
فرقهی «بابیه» به دست میرزا علی محمد شیرازی، ملقب به «باب» تاسیس شد . بابیه، او را «حضرت اعلی» و «نقطهی اولی» هم لقب دادهاند . وی، فرزند سید رضای بزاز است . (11) او، در یکم محرم سال 1235 هجری، مطابق با 13 اکتبر 1819 میلادی، در شیراز به دنیا آمد . (12) مادر او، فاطمه بیگم نام داشت . در طفولیت، پدرش وفات کرد و او تحتحمایت عموی خود حاجی سید علی ربیتیافت .
وی، تحصیلات ابتداییاش را در شیراز آغاز کرد و در نوجوانی به بوشهر رفت و نزد شخصی به نام شیخ محمد که به «شیخ عابد» شهرت داشت، به تحصیل پرداخت . (13)
شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بود (14) در بوشهر (ایران) به تعلیم و تربیت و تدریس اشتغال داشت . سید علی محمد، نزد او، به خواندن و نوشتن پرداخت و قسمتی از ادبیات فارسی و عربی و کلیات مطالب و آموزههای شیخیه را آموخت و بدین ترتیب از همان دوران، با نام رؤسای شیخیه (احسایی و رشتی) آشنا شد .
تحصیل و تجارت «باب»
تحصیلات سید علی محمد، اندک بود . او، در نوشتن مطالب به زبان فارسی و بویژه عربی، دچار اشتباهات فاحش شده که نشانهی عدم اطلاع کافی وی از ادبیات زبان عربی و فارسی است . او، پس از مدتی کوتاه که به تحصیل پرداخته بود، دست از آن کشید و در هفده سالگی، همراه دایی خویش، میرزا سید علی تاجر، شغل پدر را پیشهی خویش ساخت . (15) وی، حدود پنجسال در «بوشهر» که دارای هوایی گرم است، اقامت گزید و با داد و ستد در بندر بوشهر، زندگی خویش را میگذراند .
برخی آوردهاند، چون وی، مجذوب مسایل مذهبی بود، در پناه قیافهی محجوب و چهرهی زیبا و حسن خلق و سلوک با مردم، توانست عدهای را به سوی خود جلب کند . (16)
حضور در مجلس درس سید کاظم رشتی
سید علی محمد، پس از توقف پنجساله در بوشهر، با رها کردن تحصیل و تجارت، به شیراز بازگشت و از آن جا به مکه سفر کرد، سپس برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام و تحصیل علم، به کربلا رفت و در آن جا، به جهتسنخیت فکری و شنیدن آوازهی سید کاظم رشتی - شاگرد و جانشین و مفسر آرای شیخ احمد احسائی - به وی گرایش پیدا کرد .
چنان که پیش از این آوردهایم، شیخ احمد احسایی، معتقدات باطلاش را به بعضی از شاگرداناش، از جمله سید کاظم رشتی انتقال داد . از مهمترین آن افکار، در ارتباط با بحث ما، ترکیب معجونی از افکار غلوآمیز دربارهی ائمهی اطهار علیهم السلام و این که آنان «مظاهر تجسم یافتهی خدا» یا «خدایان مجسم»اند و این که لازم است در هر زمان، یک نفر میان مردم و امام زمان، «باب» و «واسطهی فیض روحانی» باشد، میتوان یاد کرد.
سید علی محمد، در مدت توقف خود در کربلا - که ظاهرا، دو یا سه سال طول کشید - در سلک شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی در آمد و مورد توجه استادش قرار گرفت . (17)
وی، در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تاویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه، آشنا شد و از آرای شیخ احسایی هم آگاهی یافت . (18) علاوه، هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت، بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را فرا گرفت . (19)
سید علی محمد، در سال 1257 هجری قمری به شیراز بازگشت و هرگاه فرصت مییافت، کتابهای دینی را مطالعه میکرد . به گفتهی خودش:
و لقد طالعتسنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها (20) ;
همانا، کتاب «سنابرق» اثر سید جعفر علوی [مشهور به کشفی] را خواندم و باطن آیاتاش را مشاهده کردم» .
ریاضت غیرشرعی، گام نخست انحراف
سید علی محمد شیرازی، پیش از ابراز ادعاهای دروغین خویش، به ریاضتهای سخت و بیفایده مشغول گردید . وی، در ایامی که به تجارت پرداخته بود، کم کم، دست از آن کشید و در آن ایام، ذوق ریاضت و ذکر و فکر و مراقبهی غیر شرعی که شیوهی دراویش و صوفیه بود، در سرش افتاد و لذا به ریاضتهای غیر شرعی و غیر معمول و طاقتفرسا پرداخت . شاید از همین رو باشد که بعضی گفتهاند، انجام دادن ریاضتهای سخت، اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالی در افکارش پدیدار گردید . در این باره آوردهاند:
روزها، در آن آفتاب گرم که حدتی به شدت دارد، سر برهنه ایستاده به دعوت عزائم، عزیمت تسخیر شمس داشتن، تا تاثیر حرارت شمس، رطوبت دماغاش را به کلیه، زایل، به روز شمساتاش نایل ساخت . (21)
از همان سنین نوجوانی، علامات عدم تعادل روحی در او آشکار بود . به کارهای غیر متعارف دست میزد، و طبیعتا، خرافهگرا بود . به «اوراد» و «طلسمات» - که رمالان و افسونگران نادان و حرفهای، جهت ارتزاق و گول زدن سادهلوحان به کار میبردند - سخت علاقهمند و پا بند بود و گاه با همین طلسمات بیاساس و اوراد - به زعم خود - به تسخیر جن و یا تسخیر «قوای فلکی» و «روح خورشیدی» میپرداخت! چنان که در هوای گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندی آفتاب، بر بالای بام میایستاد و برای تسخیر آفتاب، اوراد مجعوله میخواند و حرکات ریاضتکشان قدیم هندی را تقلید مینمود» . (22)
پس وی، گذشته از دل بستگی به اندیشههای شیخی و باطنی، به «ریاضت کشی» نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی میخواند . (23)
این وضعیت، تاثیر زیادی در روحیهی او باقی گذاشت و زمینهی انحراف اعتقادی را فراهم ساخت .
ماجرای پیدایش فرقهی «بابیه»
ادعای «بابیت» زمانی آغاز شد که سید کاظم رشتی از دنیا رفت و سید علی محمد شیرازی جانشین وی شد . همان گونه که در قسمت پیشین مقاله گفته شد، «شیخیه» ، در معارف دینی، فقط به چهار رکن اعتقاد دارند: 1- توحید; 2- نبوت; 3- امامت; 4- اعتقاد به شیعهی کامل (رکن رابع) که نیابتخاصهی امام زمان علیه السلام مخصوص او است .
آنان معتقدند که طریق نیابتخاصه، پس از نواب چهارگانه (1- عثمان بن سعید عمروی; 2- ابوجعفر محمد بن عثمان; 3- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی; 4- ابوالحسن علی بن محمد سمری) برخلاف اعتقاد فقیهان و محدثان شیعه، مسدود نشده و همچنان راه نیابتخاصه، مفتوح است .
شیخیه، شیخ احمد و سپس سید کاظم رشتی را نایب خاص امام زمان علیه السلام میدانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان علیه السلام در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست میکند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول میکند و به وظیفهی اصلاح عالم از مفاسد، قیام میکند . این اعتقادات، نزد علمای امامیه باطل است . طبق نصوص قطعی، مهدی موعود علیه السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی طبیعی خود به حفظ الهی، ادامهی حیات میدهد تا شیتخداوند بر قیام و ظهور او تعلق گیرد .
بعد از وفات سید کاظم رشتی در سال 1259 یا 1260 هجری قمری، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین وی در رکن رابع (یعنی «شیعهی کامل») خواهد بود . از این رو، اغلب شاگردان وی، از قبیل ملا حسین بشرویه، ملا علی بسطامی، حاج محمد علی بارفروشی، آخوند ملا عبدالجلیل ترک، میرزا عبدالهادی، میرزا محمد هادی، آقا سید حسین یزدی، ملا حسن بجستانی، ملا بشیر، ملا باقر ترک، ملا احمد ابدال، . . . چهل روز در کوفه به سر بردند و در صدد بر آمدند که یک وجود فوق العاده را بیابند به گونهای که اگر از استادشان بالاتر نباشد، لااقل با او برابری کند و جانشین وی گردد . بسیاری از این افراد، پیش از آن که از هم جدا شوند، هم پیمان و هم قسم گشتند که اگر به یافتن کسی که قرآن و استادشان سید کاظم رشتی خبر داده، موفق شدند، نتیجهی تحقیقاتشان را به هم اطلاع دهند . (24)
از سوی دیگر، چندنفر نامزد چنین منصبی شدند که از جملهی آنان، حاجی محمد کریم خان کرمانی، میرزا حسن گوهر، میرزا باقر، میرزا علی محمد شیرازی و . . . بودند . این امر، سبب اختلاف و پراکندگی در فرقهی شیخیه گردید .
در این میان، ملا حسین بشرویه - که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری (ظاهری) سید علی محمد شیرازی شده بود - قرار گذاشت که نام او را بلند کند . بدین منظور، با عدهای از شاگردان سید کاظم صحبت کرد تا در تعیین شخص شایستهای برای جانشینی سید کاظم کوشش کنند و خود اظهار داشت: «این کار، جز از راه مکاشفه به دست نخواهد آمد .» لذا به مسجد کوفه رفت و چله نشست و پس از یک اربعین بیرون آمد و گفت: «مکاشفهای صورت نگرفت .» بار دیگر، چهل روز در مسجد کوفه به عبادت پرداخت و سپس از مسجد بیرون آمد و اظهار داشت: «مکاشفه، رخ داد و دریافتم که جانشین بحق سید کاظم رشتی، سید علی محمد است .» (25)
با انتشار این مطلب، عدهای از فرقهی شیخیه که با این نوع ادعا مانوس بودند، به سید علی محمد شیرازی گرایش بیشتری نشان دادند و وی هم در سال 1260 ه ق در سن 25 سالگی، جانشینی استادش سید کاظم رشتی را اعلام کرد .
ادعای «بابیت»
پس از انتشار جانشین شدن سید علی محمد در سال 1260 ه ق وی، فرصت را غنیمتشمرد، از استقبال عدهای از شیخیه استفاده کرد، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در خانهی خود، در شیراز، نخستین بار دعوت را به ملا حسین بشرویه آشکار ساخت و خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطهی میان مردم و امام زمان علیه السلام) معرفی کرد . بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی، باید مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقیقت رسند . لذا میگفت: «مردم، باید به من ایمان آورند تا به کمک من - که واقف به اسرار هستم - بر آن اسرار دستیابند .»
ادعای سید علی محمد شیرازی، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان به سوی او معطوف گشت تا آن که درمدت پنج ماه، هجده تن - که اغلب آنان از شاگردان سید کاظم رشتی و همگی شیخی مذهب بودند - پیراموناش را گرفتند . (26) بعدها، سید علی محمد، آنان را حروف «حی» نامید .
سید علی محمد، غالبا، این حدیث مشهور را میخواند: «انا مدینة العلم و علی بابها» و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به خداوند، جز از طریق رسالت و ولایت ممکن نیست، رسیدن به این مراتب هم جز از طریق واسطه، مشکل و غیر ممکن است و او، همان واسطهی کبرا است . (27)
نویسندهی بابی مسلک کتاب «نقطة الکاف» آورده است:
[وی] در سنهی اول، ادعای بابیت نمودند و در سنهی دوم که ادعای «ذکریت» فرمودند [!] مقام بابیتخود را مفوض به جناب آخوند ملا حسین [بشرویه] نمودند . لهذا ایشان، «باب» گردیدند و در سنهی اول، «باب الباب» بودند . (28)
بر اساس بعضی از گزارشهای دیگر، سید علی محمد شیرازی، پس از مراجعت از سفر مکه، به همراه یکی از مریداناش به نام محمد علی بارفروشی، وقتی به بوشهر رسید، دستور داد تا در یکی از مساجد این شهر، عبارت «اشهد ان علیا قبل نبیل «باب» بقیة الله» را در اذان داخل کنند; (29) که تصریح دارد بر این که «علی» قبل از «نبیل» (علی نبیل) که به حساب جمل با «علی محمد» برابر میشود - باب امام زمان علیه السلام است .»
علی محمد شیرازی در تفسیر سورهی یوسف، آورده است:
یا ایها الملا انا باب امامکم المنتظر یقول من اتبعنی فانه منی و من عصانی فان الله قد اعد له فی القیامة نارا من نار حدید کبیرا . (30)
و نیز آورده است:
یا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب . . . (31)
ادعاهای دروغین دیگر
الف) ادعای «ذکریت»
سید علی محمد شیرازی، پس از آن که لقب «باب» را به طور رسمی یدک کشید، در آغاز امر، بخشهایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود، تاویل و تصریح کرد که امام دوازدهم شیعیان، او را مامور داشته تا جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را «ذکر» نامید . مقام «ذکر» و «فؤاد» ، بالاترین مراحل سلوک است . وی، در آغاز تفسیرش بر سورهی یوسف مینویسد:
الله قد قدر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، علی عبده، لیکون حجةالله من عند الذکر علی العالمین بلیغا، (32)
همانا، خدا مقدر کرده که این کتاب، از نزد محمد، پسر حسن، پسر علی، پسر محمد، پسر علی، پسر موسی، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علی، پسر حسین، پسر علی، پسر ابی طالب، بر بندهاش برون آید تا از سوی ذکر (سید علی محمد) حجتبالغهی خدا بر جهانیان باشد .
ب) ادعای «مهدویت»
همین که از دعاوی «بابیت» و «ذکریت» مدتی گذشت و گروهی نزد سید علی محمد شیرازی جمع شدند، وی ادعای خود را تغییر داد و از «مهدویت» سخن به میان آورد و گفت:
منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید . (33)
برخی آوردهاند، خود «باب» از عراق به مکه رفت و چنان که بابیان گفتهاند، در آن جا دعوی مهدویتخود را علنی ساخت . در اخبار ظهور مهدی علیه السلام آمده است که او، ابتدا در مسجد الحرام، خود را معرفی میکند، او نیز به مکه رفت . سپس به بوشهر بازگشت، رحل اقامت افکند .
مدت دعوت قائمیت و مهدویت او، حدود دو سال و نیم در آخر زندگیاش بیش نبود و با وجود توبهنامه، در ادعای خویش ثبات قدم نداشته است . (34) اندیشهمندان مسلمان، اعم از شیعه و سنی، کتابهای بسیاری در رد این فرقه نوشتهاند که در ادامهی این سلسله نوشتار، تعدادی از آنها را یادآور خواهیم شد . ان شاء الله .
ج) ادعای «رسالت»
علی محمد شیرازی، به ادعاهای واهی «بابیت» ، «ذکریت» و «مهدویت» بسنده نکرد، و انحراف و گمراهی را به حدی رسانید که مقام ادعای مهدویت را به مرتبهی «رسالت» تبدیل کرد و مدعی نزول کتاب جدید و دین نو گردید و به گمان خود، احکام جاودانهی اسلام را با نوشتن کتاب بیان نسخ کرد! وی، در این باره نوشت:
در هر زمان، خداوند جل و عز، کتاب و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و میفرماید . در سنهی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله کتاب بیان و حجت را ذات حروف سبع [علی محمد که دارای هفتحرف است] قرار داد . (35)
آری، بدین سان بود که انحراف کوچک «ادعای بابیت» ، به انحراف بزرگی چون «ادعای رسالت» منجر شد و عدهای به گمراهی و ضلالت روی آوردند .
وی، خود را برتر از همهی انبیای الهی میانگاشت و مظهر نفس پروردگار میپنداشت (36) و عقیده داشت که با ظهورش، آیین اسلام، منسوخ، و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است . (37)
بدین ترتیب، علی محمد شیرازی، هر از چند گاهی، دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یاراناش تاویل میکرد و آنان را در پی خود میکشید .
اعتراض و مناظرهی علما با میرزا علی محمد
اظهار دعاوی دروغین و تاویلات سخنان و ادعاهای متناقض، مورد اعتراض شدید علمای دین و بزرگان شیعه در آن عصر گردیده است . برای روشن شدن حقایق و آگاهی بیشتر مردم، جلسات نقد و بررسی و مناظره تشکیل شد که اجمالی از آنها چنین است:
پس از مراجعتسید علی محمد از سفر مکه به بوشهر، زمانی که هنوز از ادعای «بابیت» پا را فراتر نگذاشته بود، به خاطر اعتراض علما و مردم متدین، به دستور والی فارس، در ماه رمضان سال 1261 هجری قمری دستگیر و به شیراز فرستاده شد . در شیراز، پس از تنبیه، نزد امام جمعهی آن شهر، اظهار ندامت و توبه کرد و به قول یکی از مریداناش، بر فراز منبر در حضور مردم گفت:
لعنتخدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند . لعنتخدا بر کسی که مرا باب امام بداند . . . (38)
پس از آن، شش ماه در خانهی پدری خود، تحت نظر بود و از آن جا به اصفهان و سپس به قلعهی ماکو تبعید شد . در زمان تبعید در قلعه، با مریداناش ملاقات و مکاتبه داشت و از این که میشنید، آنان در کار تبلیغ دعاوی او سعی وافر دارند، به شوق میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت . وی، کتاب بیان را در همان قلعه نوشت (39) و مدعی شد که به وی وحی گردیده است .
دولت محمد شاه قاجار، برای آن که پیوند او را با مریداناش قطع کند، در صفر 1264 وی را از قلعهی «ماکو» به قلعهی «چهریق» در نزدیکی ارومیه، منتقل کرد . در اواخر سلطنت محمد شاه، به دستور حاجی میرزا آغاسی (وزیر محمد شاه) سید علی محمد را از قلعهی چهریق به تبریز بردند و با حضور ناصرالدین میرزا - که در آن وقت ولی عهد بود - و چندتن از علما، مجلسی را ترتیب دادند و سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند . علی محمد، در آن جلسه، آشکارا از مقام «مهدویت» خود سخن گفت و ادعای «بابیت» امام زمان را که پیش از آن، بدان تصریح کرده بود، به «بابیت علم خداوند» تاویل کرد و چون از او دربارهی برخی مسایل دینی پرسیدند، از پاسخ فرو ماند .
در آن جلسه که ولی عهد و عدهای از علمای تبریز، از جمله حاجی ملا محمود و ملا محمد مامقانی و . . . ، حضور داشتند، آخوند ملا محمد گفت: «سید! از معجزه و کرامت چه داری؟» . سید پاسخ داد: «اعجاز من، این است که برای عصای خود; آیه نازل میکنم . » و به خواندن این فقره آغاز کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم . سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السماوات والارض کما خلق هذه العصا آیة من آیاته» !
وی، اعراب برخی کلمات را غلط خواند . مثلا «تاء» در «السماوات» را به فتح قرائت کرد و چون به وی تذکر دادند که آن را به کسره بخواند، وی، ضاد در «الارض» را مکسور خواند!
در این میان، امیر اصلان خان که در مجلس حضور داشت گفت: «اگر این قبیل فقرات از جملهی آیات شمرده شود، من هم میتوانم تلفیق کنم و گفت:
«الحمد لله الذی خلق العصا کما خلق الصباح والمساء» ! (40)
گزارش تفصیلی این جلسه، در منابع تاریخی آمده است . نیکلا، در تاریخ خود، و نیز ناسخ التواریخ، با بسط بیشتری آن را آورده است . (41)
تنبیه و توبهی «باب»
پس از آشکار شدن عجز سید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زدند و تنبیه کردند . او، از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد . سپس توبه نامهای تنظیم کرد و به قصد طلب عفو، برای شاه ارسال داشت .
متن توبه نامهی «باب» که نسخهی اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران، نگهداری میشود و خطاب به شاه قاجار نوشته شده - و یکی از مریداناش در کتاب خود آورده (42) - به این شرح است:
«فداک روحی . الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمتخود را در هر حال بر کافهی عباد خود شامل گردانیده . فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ینبوع رافت و رحمتخود فرموده که به ظهور عطوفتاش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان [یاغیان ] فرموده . اشهدالله و من عنده که این بندهی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد . اگرچه بنفسه، وجودم ذنب صرف است، ولی چون قلبام، موقن به توحید خداوند، جل ذکره، و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت او است، و لسانام، مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقا، خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود، از قلم جاری شده، غرضام عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبام حضرت او را .
و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد و استغفرالله ربی واتوب الیه من ان ینسب الی امر .
و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابتخاصه حضرت حجةالله علیه السلام را محض ادعا مبطل [میدانم] و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر .
مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت، چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رافت و رحمتخود، سرفراز فرمایند .
والسلام
آشوب و قتل و غارت بابیان
بدین سان، سید علی محمد از دعاوی خود، بازگشت، ولی توبهی او، صوری بود . پیش از توبهی اخیر، در شیراز نیز بر فراز منبر و در برابر مردم، نیابت و بابیتخود را انکار کرد، اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالتخویش سخن گفت .
در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (1264) از سوی مریدان سید علی محمد، آشوبهایی در کشور پدید آمد که از جمله، رویداد قلعهی شیخ طبرسی در مازندران بود . در این آشوب، جمعی از بابیان به رهبری ملا حسین بشرویه و ملا محمد علی بارفروشی، قلعهی طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن را خندق کندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند . از سوی دیگر، بر مردم ساده دل که در پیرامون قلعه زندگی میکردند به جرم «ارتداد» هجوم آورده، به قتل و غارت ایشان میپرداختند . یکی از بابیان مینویسد:
جمعی رفتند و در شب، یورش برده، ده را گرفتند و یکصد و سی نفر را به قتل رسانیدند . تتمه، فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقهی ایشان را جمیعا به قلعه بردند . (43)
آنان چنین میپنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی، جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب، فرمانروایی میکنند . همان فرد مینویسد:
حضرت قدوس [محمد علی بارفروشی] میفرمودند که «ما هستیم سلطان بحق، و عالم، در زیر نگین ما میباشد و کل سلاطین مشرق و مغرب، به جهت ما خاضع خواهند گردید» . (44)
پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ در گرفت و فتنهی آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملا محمد علی بارفروشی در جمادی الثانیه 1265 پایان گرفت .
در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی (در سال 1266 ه) پدید آمد که به شکستبابیان انجامید .
در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعهی تهران را به قتل رسانند، اما نقشهی آنان کشف شد و سی و هشت تن از سران بابیان، دستگیر و هفت تن از آنان کشته شدند .
شگفت آن که مریدان سید علی محمد، در جنگهای قلعهی طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزاردند و از «بابیت» سید علی محمد جانب داری میکردند . (45)
ظاهرا، در آن هنگام، هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی به آنان نرسیده بود . از این رو، به اعتراف وقایع نگاران بابی، برخی از بابیان به محض این که در «بدشت» از ادعای مهدویتسید علی محمد و تغییر احکام اسلام با خبر شدند، به شدت از او روی گرداندند . (46)
فتوای علما برای اعدام باب
پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنهی بابیه، میرزا تقی خان امیرکبیر (صدر اعظم ناصرالدین شاه) مسامحه در کار سید علی محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملا عام به قتل رساند و از این راه، آتش شورشها را فرو نشاند و برای این کار، از برخی علما فتوا خواست، ولی به گفتهی ادوارد براون:
دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشتههای بی مغز و بی اساس و رفتار جنونآمیز او، علما را بر آن داشت که به علتشبههی خبط دماغ، بر اعدام وی رای ندهند . (47)
با وجود این، برخی از علما که احتمال خبط دماغ دربارهی سید علی محمد را نمیدادند و او را مردی دروغگو و ریاستطلب میشمردند، به قتل وی فتوا دادند و سید علی محمد به همراه یکی از پیرواناش، در بیست و هفتم شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد . (48)
با اعدام باب، همهی قضایای این طایفه به پایان نرسید، بلکه عدهای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت» پی ریزی شد .
به توفیق الهی، موضوع «بابیت» را با معرفی بخشی از کتابهایی که در رد این فرقهی ضاله نشر یافته، پی میگیریم .
منابع:
ناسخ التواریخ، بخش قاجاریه، جلد دوم; شیخیگری، بابیگری، مرتضی مدرس چهاردهی، ص لغت نامهی دهخدا، ج 9، ص 44- 47 .
کشف الغطاء، ص 204- 205، ابوالفضل گلپایگانی، چاپ ترکستان .
نقطة الکاف، ص 162; حاجی میرزا جانی کاشانی، لیدن 1328 ه/1910 م .
همان .
تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ج 1، ص 163 و 195 .
همان، ج 1، ص 130 .
بهائیان، ص 252، محمد باقر نجفی .
احسن القصص، علی محمد شیرازی، ص 1; ر . ک: دانشنامهی جهان اسلام، ج 1، ص 17 .
نقطة الکاف، ص 135 .
دایرةالمعارف تشیع، ج 3، ص 4- 5
پیروان فرقهی شیخیه، پس از مرگ شیخ احمد احسایی، پیرامون سید کاظم رشتی گرد آمدند . با مرگ سید کاظم رشتی، بر سر جانشینی او، اختلاف شد و این فرقه به گروههایی مانند کریمخانیه، باقریه، . . . تقسیم شد .
نوشتار حاضر، انشعاب این گروهها و پیدایش فرقهی بابیه از این میان را بررسی میکند و به زوایایی از زندگی علی محمد باب میپردازد .
فرقههای شیخیه
گرچه پس از در گذشتشیخ احمد احسایی، پیروان او گرد سید کاظم رشتی حلقه زدند و جانشینی وی را پذیرفتند، ولی پس از وفات سید کاظم، بر سر جانشینی وی اختلافات چندی میان پیروان او به وجود آمد . اینک، با معرفی مهمترین مدعیان جانشینی او، به انشعابات فرقهی شیخیه، اشاره میکنیم . در ضمن این بحث، به بعضی از فرقههای معروف یا منسوب به شیخیه - که از انحرافات عقیدتی، تبری جستهاند - اشاره میشود و کیفیتبستر سازی شیخیه برای پیدایش «بابیه» ، روشن میگردد . در حقیقت، سیری اجمالی «از شیخیگری تا بابیگری» صورت میگیرد .
الف) شیخیهی کریمخانیه
پس از مرگ سید کاظم رشتی، مدت کمی بر سر جانشینی او اختلاف بود . دراین میان، یکی از شاگردان وی به نام «محمد کریم خان کرمانی» (1225- 1288 ق) با توجه به موقعیت ویژهای که داشت، مدعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند . از ویژگیهای برجستهی او در میان شاگردان سید کاظم، یکی، نزدیکی او به استادش و دیگری، نزدیکی به دربار قاجار بوده است; زیرا، پدر او، حاج ابراهیم خان، مشهور به ظهیرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلی شاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است . وی، از دوستداران شیخ احمد احسایی بود و در ترغیب شاه برای ملاقات با شیخ احمد، نقش مهمی داشته است . از این رو، محمد کریم خان، با عنایتبه این موقعیت ویژه، توانستبرای این فرقه، جایگاه محکمتری فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد .
طرفداران محمد کریم خان به «شیخیهی کرمانیه» معروفاند و به فرقهی «کریمخانیه» نیز خوانده میشوند . مرکز شیخیه، در زمان محمد کریم خان، کرمان بود، اما وی، مبلغانی را برای مرام شیخیه به شهرهای مختلف فرستاد .
هرچند وی، پسر خود، حاج محمد خان (1263- 1324 ق) را به جانشینی نصب کرد، اما بر سر جانشینی وی، پس از مرگاش در سال 1288 ه . ق از دو جهت، اختلاف روی داد:
اولا، میان پسراناش، حاج رحیم خان و حاج زین العابدین خان و حاج محمد خان، بر سر جانشینی پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمد خان، رحیم خان هم مدعی نیابت پدر بود و طرفدارانی هم پیدا کرد .
ثانیا، درمیان پیرواناش که شاید از موروثی شدن رهبری فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد .
از این رو، انشعابات دیگری پس از مرگ حاج محمد کریم خان، در فرقهی شیخیه رخ داد . فرقهی «باقریه» از جملهی آنها است .
اکثریتشیخیهی کرمانیه، پس از مرگ محمد خان، برادرش زین العابدین خان (1260- 1376 ق) . را به رهبری خویش برگزیدند . پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به ریاستشیخیهی کرمانیه برگزیده شدند .
عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد . (1)
ب) شیخیهی «باقریه»
فرقهی «باقریه» از فرق «شیخیه» ، پیرو میرزا محمد باقر خندق آبادی درچهای هستند که بعدا به میرزا باقر همدانی معروف شد . وی، نمایندهی حاج محمد کریم خان کرمانی در همدان بود و پس از وی، دعوی جانشینی او را کرد و جنگ میان «شیخی» و «بالاسری» را در همدان به راه انداخت .
میرزا محمد باقر، دارای تالیفات چندی است . وی، از کرمان، با میرزا ابوتراب - از مجتهدان «شیخیه» از طایفهی نفیسیهای کرمان - و عدهای دیگر مهاجرت کردند و در نایین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان، پیروانی یافتند و سلسلهی «باقریه» را در همدان تشکیل دادند . (2)
ج) شیخیهی «آذربایجان»
در آذربایجان (ایران)، عالمان چندی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد احسایی پرداختند . سه طایفهی مهم از آنان، قابل ذکرند که عبارتاند از:
1- خانوادهی «حجة الاسلام»
بزرگ این خاندان، میرزا محمد مامقانی، معروف به حجةالاسلام (م1269 ق) . است . او، نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است . وی، مدتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و از او اجازهی روایت و اجتهاد دریافت کرد و نمایندهی وی در تبریز گشت .
او، همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام «علی محمد باب» را در تبریز صادر کرد و بدین وسیله، ضمن باطل خواندن ادعاهای یکی از شاگردان سید کاظم، برائت فرقهی شیخیهی آذربایجان از بدعت ایجاد شده به دست علی محمد باب را اعلام کرده است .
«حجةالاسلام» ، سه فرزند دانشمند داشت که هر سه، از مجتهدان شیخی تبریز به شمار میرفتند و به لقب «حجةالاسلام» معروف بودند .
فرزند ارشد او، میرزا محمد حسین حجةالاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سید کاظم رشتی تلمذ کرده بود .
وی، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، ریاست طایفهی شیخیه را به دست گرفت و به جای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقهی شیخ احمد احسایی مستقر گردید .
فرزند دوم او، میرزا محمد تقی حجةالاسلام (1247- 1312 ق) نام داشت . وی، از طبع شعر برخوردار بود . تخلص او «نیر» است و «دیوان اشعار» او هم نشر یافت . (3)
فرزند سوم او، میرزا اسماعیل حجةالاسلام (م 1317 ق) نام داشت . وی، از شاگردان میرزا محمد باقر اسکویی بود . او، پس از برادرش حجةالاسلام میرزا محمد تقی، در تبریز از مراجع بزرگ شیخیه بود .
فرزند میرزا محمد حسین حجةالاسلام، میرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م 1362 ق) آخرین فرد روحانی (و عالم دینی از) خانوادهی حجةالاسلام است . (4)
2- خاندان «ثقة الاسلام»
دومین طایفهی شیخیهی آذربایجان، خانوادهی «ثقةالاسلام» اند . میرزاشفیع تبریزی، معروف به «ثقةالاسلام» ، بزرگ این خاندان است . وی، از شاگردان شیخ احمد احسایی بود .
فرزند او، میرزا موسی ثقةالاسلام نیز از علمای شیخیهی تبریز بود . وی، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهی و مبارزه با روسها، به دست روسهای تزاری، در تبریز به دار آویخته شد .
برادر او، میرزا محمد نیز از علمای شیخیهی تبریز به شمار میرفت .
3- خاندان «احقاقی»
سومین طایفهی شیخیهی آذربایجان، خاندان «احقاقی» اند . بزرگ این خانواده، میرزا محمد باقر اسکویی (1230- 1301 ق) از مراجع تقلید و دارای رسالهی عملیه، بود . او، شاگرد میرزا حسن، مشهور به «گوهر» (م 1266 ق)، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، بود .
پسران سید کاظم رشتی، در کربلا، نزد او درس میخواندند . او، پس از درگذشتسید، دعوی جانشینی او را کرد . (5)
فرزند میرزا محمدباقر، میرزا موسی احقاقی (1279- 1364 ق) نیز از علما و مراجع شیخیه است . او، کتابی به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» نگاشت و در آن، عقاید شیخیه را به تفصیل، بیان کرد . پس از این تاریخ، او و خانداناش به احقاقی مشهور شدند . در این کتاب، برخی از آرای شیخیهی کرمان و محمد کریم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است . (6)
از جمله فرزندان میرزا موسی احقاقی، میرزا علی، میرزا حسن، میرزا محمد باقر هستند که از علمای بزرگ شیخیهی احقاقیه بودند . هم اینک، مرکز این گروه، کشور کویت است و ریاست آن را تا چندی قبل، میرزا حسن احقاقی بر عهده داشت که مرجع فقهی شیخیهی آذربایجان و اسکو به شمار میرفت و پس از درگذشت وی، فرزندش عهده دار مسایل شرعی پیروان پدرش گردید . (7)
یادآوری
یکی از عالمان و نویسندگان شیخیهی احقاقیه، در کتابی به نام «حقایق شیعیان» به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبتهای ناروایی دادهاند و ساحتشیخ از هر گونه عقیدهی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرا است . وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سید کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایهی سید نسبت میدهد و مدعی است که شیخ و سید و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادعاها، بیزارند و در حقیقت، خود علمای شیخیه بودند که به جنگ مدعیان «رکنیت» یا «ناطقیت» و «بابیت» رفتهاند . (8)
تفاوت آرا میان شیخیهی کرمان و آذربایجان
شیخیهی کرمان و آذربایجان، در اعتقادات، خود را پیرو آرای شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی میدانند، اما در فروع دین و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند . کرمانیها، از شیوهی اخباریگری پیروی میکنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند، اما شیخیهی آذربایجان، به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروی میکنند .
البته، در عقاید نیز شیخیهی آذربایجان بر خلاف شیخیهی کرمان، خود نیز به اجتهاد میپردازند و آرای شیخ احمد و سید کاظم را بر اساس تلقی خویش از احادیث تفسیر میکنند .
از دیگر اختلافات کرمانیها و آذربایجانیها، مسئلهی «رکن رابع» است . شیخیهی کرمان، اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع میدانند، اما شیخیهی آذربایجان، به شدت، منکر اعتقاد به رکن رابع هستند (9) و اصول دین را پنج اصل توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت میدانند . آنان، چنین استدلال میکنند که شیخ احمد احسایی، در ابتدای رسالهی حیاةالنفس، و سید کاظم رشتی در اصول عقاید، اصول دین را پنج اصل مذکور میدانند و در هیچ یک از کتب و رسائل این دو نفر، نامی از رکن رابع برده نشده است . (10)
د) شیخیهی «بابیه»
از رویدادهای مهم در فرقهی شیخیه پس از درگذشتسید کاظم رشتی، ادعای جانشینی وی از سوی میرزا علی محمد شیرازی و اعلام حمایتبرخی از عالمان شیخی و شاگردان سید از او بوده است . آن ادعا و این اعلام حمایت نا میمون، منشا بسیاری از انحرافات عقیدتی و کفر و ارتداد رییس گروه و سایر طرفداران وی گردیده است .
چنان که اشارت رفت، ادعای «شیعهی کامل» یا «رکن رابع» و «ناطقیت» در میان فرقهی شیخیه، زمینه ساز ادعای «بابیت» و پذیرش آن از سوی جمعی از طرفداران این فرقه شد که خود، فرقهی مستقلی دیگری را تشکیل دادند و به نام «بابیت» شناخته شدهاند .
ادعای دروغین «بابیت» ، هر از چند گاهی، از زمان ائمه علیهم السلام تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، اما هیچ یک از مدعیان دروغین آن، به اندازهی میرزا علی محمد باب، جامعهی اسلامی را به انحراف نکشاند . علاوه بر آن - چنان که خواهد آمد - میرزا علی محمد باب، غیر از ادعای دروغین بابیت، ادعای دیگری را مطرح کرد که زمینه ساز فرقهی دیگری به نام «بهائیت» شد .
به توفیق الهی، در ادامهی این سلسله مقالهها، جوانب موضوع را پیگیری میکنیم . اینک به معرفی فرقهی «بابیه» میپردازیم .
بنیانگذار فرقهی «بابیه»
فرقهی «بابیه» به دست میرزا علی محمد شیرازی، ملقب به «باب» تاسیس شد . بابیه، او را «حضرت اعلی» و «نقطهی اولی» هم لقب دادهاند . وی، فرزند سید رضای بزاز است . (11) او، در یکم محرم سال 1235 هجری، مطابق با 13 اکتبر 1819 میلادی، در شیراز به دنیا آمد . (12) مادر او، فاطمه بیگم نام داشت . در طفولیت، پدرش وفات کرد و او تحتحمایت عموی خود حاجی سید علی ربیتیافت .
وی، تحصیلات ابتداییاش را در شیراز آغاز کرد و در نوجوانی به بوشهر رفت و نزد شخصی به نام شیخ محمد که به «شیخ عابد» شهرت داشت، به تحصیل پرداخت . (13)
شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بود (14) در بوشهر (ایران) به تعلیم و تربیت و تدریس اشتغال داشت . سید علی محمد، نزد او، به خواندن و نوشتن پرداخت و قسمتی از ادبیات فارسی و عربی و کلیات مطالب و آموزههای شیخیه را آموخت و بدین ترتیب از همان دوران، با نام رؤسای شیخیه (احسایی و رشتی) آشنا شد .
تحصیل و تجارت «باب»
تحصیلات سید علی محمد، اندک بود . او، در نوشتن مطالب به زبان فارسی و بویژه عربی، دچار اشتباهات فاحش شده که نشانهی عدم اطلاع کافی وی از ادبیات زبان عربی و فارسی است . او، پس از مدتی کوتاه که به تحصیل پرداخته بود، دست از آن کشید و در هفده سالگی، همراه دایی خویش، میرزا سید علی تاجر، شغل پدر را پیشهی خویش ساخت . (15) وی، حدود پنجسال در «بوشهر» که دارای هوایی گرم است، اقامت گزید و با داد و ستد در بندر بوشهر، زندگی خویش را میگذراند .
برخی آوردهاند، چون وی، مجذوب مسایل مذهبی بود، در پناه قیافهی محجوب و چهرهی زیبا و حسن خلق و سلوک با مردم، توانست عدهای را به سوی خود جلب کند . (16)
حضور در مجلس درس سید کاظم رشتی
سید علی محمد، پس از توقف پنجساله در بوشهر، با رها کردن تحصیل و تجارت، به شیراز بازگشت و از آن جا به مکه سفر کرد، سپس برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام و تحصیل علم، به کربلا رفت و در آن جا، به جهتسنخیت فکری و شنیدن آوازهی سید کاظم رشتی - شاگرد و جانشین و مفسر آرای شیخ احمد احسائی - به وی گرایش پیدا کرد .
چنان که پیش از این آوردهایم، شیخ احمد احسایی، معتقدات باطلاش را به بعضی از شاگرداناش، از جمله سید کاظم رشتی انتقال داد . از مهمترین آن افکار، در ارتباط با بحث ما، ترکیب معجونی از افکار غلوآمیز دربارهی ائمهی اطهار علیهم السلام و این که آنان «مظاهر تجسم یافتهی خدا» یا «خدایان مجسم»اند و این که لازم است در هر زمان، یک نفر میان مردم و امام زمان، «باب» و «واسطهی فیض روحانی» باشد، میتوان یاد کرد.
سید علی محمد، در مدت توقف خود در کربلا - که ظاهرا، دو یا سه سال طول کشید - در سلک شاگردان و مریدان سید کاظم رشتی در آمد و مورد توجه استادش قرار گرفت . (17)
وی، در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تاویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه، آشنا شد و از آرای شیخ احسایی هم آگاهی یافت . (18) علاوه، هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت، بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را فرا گرفت . (19)
سید علی محمد، در سال 1257 هجری قمری به شیراز بازگشت و هرگاه فرصت مییافت، کتابهای دینی را مطالعه میکرد . به گفتهی خودش:
و لقد طالعتسنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها (20) ;
همانا، کتاب «سنابرق» اثر سید جعفر علوی [مشهور به کشفی] را خواندم و باطن آیاتاش را مشاهده کردم» .
ریاضت غیرشرعی، گام نخست انحراف
سید علی محمد شیرازی، پیش از ابراز ادعاهای دروغین خویش، به ریاضتهای سخت و بیفایده مشغول گردید . وی، در ایامی که به تجارت پرداخته بود، کم کم، دست از آن کشید و در آن ایام، ذوق ریاضت و ذکر و فکر و مراقبهی غیر شرعی که شیوهی دراویش و صوفیه بود، در سرش افتاد و لذا به ریاضتهای غیر شرعی و غیر معمول و طاقتفرسا پرداخت . شاید از همین رو باشد که بعضی گفتهاند، انجام دادن ریاضتهای سخت، اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالی در افکارش پدیدار گردید . در این باره آوردهاند:
روزها، در آن آفتاب گرم که حدتی به شدت دارد، سر برهنه ایستاده به دعوت عزائم، عزیمت تسخیر شمس داشتن، تا تاثیر حرارت شمس، رطوبت دماغاش را به کلیه، زایل، به روز شمساتاش نایل ساخت . (21)
از همان سنین نوجوانی، علامات عدم تعادل روحی در او آشکار بود . به کارهای غیر متعارف دست میزد، و طبیعتا، خرافهگرا بود . به «اوراد» و «طلسمات» - که رمالان و افسونگران نادان و حرفهای، جهت ارتزاق و گول زدن سادهلوحان به کار میبردند - سخت علاقهمند و پا بند بود و گاه با همین طلسمات بیاساس و اوراد - به زعم خود - به تسخیر جن و یا تسخیر «قوای فلکی» و «روح خورشیدی» میپرداخت! چنان که در هوای گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندی آفتاب، بر بالای بام میایستاد و برای تسخیر آفتاب، اوراد مجعوله میخواند و حرکات ریاضتکشان قدیم هندی را تقلید مینمود» . (22)
پس وی، گذشته از دل بستگی به اندیشههای شیخی و باطنی، به «ریاضت کشی» نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی میخواند . (23)
این وضعیت، تاثیر زیادی در روحیهی او باقی گذاشت و زمینهی انحراف اعتقادی را فراهم ساخت .
ماجرای پیدایش فرقهی «بابیه»
ادعای «بابیت» زمانی آغاز شد که سید کاظم رشتی از دنیا رفت و سید علی محمد شیرازی جانشین وی شد . همان گونه که در قسمت پیشین مقاله گفته شد، «شیخیه» ، در معارف دینی، فقط به چهار رکن اعتقاد دارند: 1- توحید; 2- نبوت; 3- امامت; 4- اعتقاد به شیعهی کامل (رکن رابع) که نیابتخاصهی امام زمان علیه السلام مخصوص او است .
آنان معتقدند که طریق نیابتخاصه، پس از نواب چهارگانه (1- عثمان بن سعید عمروی; 2- ابوجعفر محمد بن عثمان; 3- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی; 4- ابوالحسن علی بن محمد سمری) برخلاف اعتقاد فقیهان و محدثان شیعه، مسدود نشده و همچنان راه نیابتخاصه، مفتوح است .
شیخیه، شیخ احمد و سپس سید کاظم رشتی را نایب خاص امام زمان علیه السلام میدانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان علیه السلام در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زیست میکند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول میکند و به وظیفهی اصلاح عالم از مفاسد، قیام میکند . این اعتقادات، نزد علمای امامیه باطل است . طبق نصوص قطعی، مهدی موعود علیه السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی طبیعی خود به حفظ الهی، ادامهی حیات میدهد تا شیتخداوند بر قیام و ظهور او تعلق گیرد .
بعد از وفات سید کاظم رشتی در سال 1259 یا 1260 هجری قمری، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین وی در رکن رابع (یعنی «شیعهی کامل») خواهد بود . از این رو، اغلب شاگردان وی، از قبیل ملا حسین بشرویه، ملا علی بسطامی، حاج محمد علی بارفروشی، آخوند ملا عبدالجلیل ترک، میرزا عبدالهادی، میرزا محمد هادی، آقا سید حسین یزدی، ملا حسن بجستانی، ملا بشیر، ملا باقر ترک، ملا احمد ابدال، . . . چهل روز در کوفه به سر بردند و در صدد بر آمدند که یک وجود فوق العاده را بیابند به گونهای که اگر از استادشان بالاتر نباشد، لااقل با او برابری کند و جانشین وی گردد . بسیاری از این افراد، پیش از آن که از هم جدا شوند، هم پیمان و هم قسم گشتند که اگر به یافتن کسی که قرآن و استادشان سید کاظم رشتی خبر داده، موفق شدند، نتیجهی تحقیقاتشان را به هم اطلاع دهند . (24)
از سوی دیگر، چندنفر نامزد چنین منصبی شدند که از جملهی آنان، حاجی محمد کریم خان کرمانی، میرزا حسن گوهر، میرزا باقر، میرزا علی محمد شیرازی و . . . بودند . این امر، سبب اختلاف و پراکندگی در فرقهی شیخیه گردید .
در این میان، ملا حسین بشرویه - که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری (ظاهری) سید علی محمد شیرازی شده بود - قرار گذاشت که نام او را بلند کند . بدین منظور، با عدهای از شاگردان سید کاظم صحبت کرد تا در تعیین شخص شایستهای برای جانشینی سید کاظم کوشش کنند و خود اظهار داشت: «این کار، جز از راه مکاشفه به دست نخواهد آمد .» لذا به مسجد کوفه رفت و چله نشست و پس از یک اربعین بیرون آمد و گفت: «مکاشفهای صورت نگرفت .» بار دیگر، چهل روز در مسجد کوفه به عبادت پرداخت و سپس از مسجد بیرون آمد و اظهار داشت: «مکاشفه، رخ داد و دریافتم که جانشین بحق سید کاظم رشتی، سید علی محمد است .» (25)
با انتشار این مطلب، عدهای از فرقهی شیخیه که با این نوع ادعا مانوس بودند، به سید علی محمد شیرازی گرایش بیشتری نشان دادند و وی هم در سال 1260 ه ق در سن 25 سالگی، جانشینی استادش سید کاظم رشتی را اعلام کرد .
ادعای «بابیت»
پس از انتشار جانشین شدن سید علی محمد در سال 1260 ه ق وی، فرصت را غنیمتشمرد، از استقبال عدهای از شیخیه استفاده کرد، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در خانهی خود، در شیراز، نخستین بار دعوت را به ملا حسین بشرویه آشکار ساخت و خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطهی میان مردم و امام زمان علیه السلام) معرفی کرد . بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی، باید مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقیقت رسند . لذا میگفت: «مردم، باید به من ایمان آورند تا به کمک من - که واقف به اسرار هستم - بر آن اسرار دستیابند .»
ادعای سید علی محمد شیرازی، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان به سوی او معطوف گشت تا آن که درمدت پنج ماه، هجده تن - که اغلب آنان از شاگردان سید کاظم رشتی و همگی شیخی مذهب بودند - پیراموناش را گرفتند . (26) بعدها، سید علی محمد، آنان را حروف «حی» نامید .
سید علی محمد، غالبا، این حدیث مشهور را میخواند: «انا مدینة العلم و علی بابها» و مقصودش این بود که همان گونه که رسیدن به خداوند، جز از طریق رسالت و ولایت ممکن نیست، رسیدن به این مراتب هم جز از طریق واسطه، مشکل و غیر ممکن است و او، همان واسطهی کبرا است . (27)
نویسندهی بابی مسلک کتاب «نقطة الکاف» آورده است:
[وی] در سنهی اول، ادعای بابیت نمودند و در سنهی دوم که ادعای «ذکریت» فرمودند [!] مقام بابیتخود را مفوض به جناب آخوند ملا حسین [بشرویه] نمودند . لهذا ایشان، «باب» گردیدند و در سنهی اول، «باب الباب» بودند . (28)
بر اساس بعضی از گزارشهای دیگر، سید علی محمد شیرازی، پس از مراجعت از سفر مکه، به همراه یکی از مریداناش به نام محمد علی بارفروشی، وقتی به بوشهر رسید، دستور داد تا در یکی از مساجد این شهر، عبارت «اشهد ان علیا قبل نبیل «باب» بقیة الله» را در اذان داخل کنند; (29) که تصریح دارد بر این که «علی» قبل از «نبیل» (علی نبیل) که به حساب جمل با «علی محمد» برابر میشود - باب امام زمان علیه السلام است .»
علی محمد شیرازی در تفسیر سورهی یوسف، آورده است:
یا ایها الملا انا باب امامکم المنتظر یقول من اتبعنی فانه منی و من عصانی فان الله قد اعد له فی القیامة نارا من نار حدید کبیرا . (30)
و نیز آورده است:
یا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب . . . (31)
ادعاهای دروغین دیگر
الف) ادعای «ذکریت»
سید علی محمد شیرازی، پس از آن که لقب «باب» را به طور رسمی یدک کشید، در آغاز امر، بخشهایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود، تاویل و تصریح کرد که امام دوازدهم شیعیان، او را مامور داشته تا جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را «ذکر» نامید . مقام «ذکر» و «فؤاد» ، بالاترین مراحل سلوک است . وی، در آغاز تفسیرش بر سورهی یوسف مینویسد:
الله قد قدر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، علی عبده، لیکون حجةالله من عند الذکر علی العالمین بلیغا، (32)
همانا، خدا مقدر کرده که این کتاب، از نزد محمد، پسر حسن، پسر علی، پسر محمد، پسر علی، پسر موسی، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علی، پسر حسین، پسر علی، پسر ابی طالب، بر بندهاش برون آید تا از سوی ذکر (سید علی محمد) حجتبالغهی خدا بر جهانیان باشد .
ب) ادعای «مهدویت»
همین که از دعاوی «بابیت» و «ذکریت» مدتی گذشت و گروهی نزد سید علی محمد شیرازی جمع شدند، وی ادعای خود را تغییر داد و از «مهدویت» سخن به میان آورد و گفت:
منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید . (33)
برخی آوردهاند، خود «باب» از عراق به مکه رفت و چنان که بابیان گفتهاند، در آن جا دعوی مهدویتخود را علنی ساخت . در اخبار ظهور مهدی علیه السلام آمده است که او، ابتدا در مسجد الحرام، خود را معرفی میکند، او نیز به مکه رفت . سپس به بوشهر بازگشت، رحل اقامت افکند .
مدت دعوت قائمیت و مهدویت او، حدود دو سال و نیم در آخر زندگیاش بیش نبود و با وجود توبهنامه، در ادعای خویش ثبات قدم نداشته است . (34) اندیشهمندان مسلمان، اعم از شیعه و سنی، کتابهای بسیاری در رد این فرقه نوشتهاند که در ادامهی این سلسله نوشتار، تعدادی از آنها را یادآور خواهیم شد . ان شاء الله .
ج) ادعای «رسالت»
علی محمد شیرازی، به ادعاهای واهی «بابیت» ، «ذکریت» و «مهدویت» بسنده نکرد، و انحراف و گمراهی را به حدی رسانید که مقام ادعای مهدویت را به مرتبهی «رسالت» تبدیل کرد و مدعی نزول کتاب جدید و دین نو گردید و به گمان خود، احکام جاودانهی اسلام را با نوشتن کتاب بیان نسخ کرد! وی، در این باره نوشت:
در هر زمان، خداوند جل و عز، کتاب و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و میفرماید . در سنهی هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله کتاب بیان و حجت را ذات حروف سبع [علی محمد که دارای هفتحرف است] قرار داد . (35)
آری، بدین سان بود که انحراف کوچک «ادعای بابیت» ، به انحراف بزرگی چون «ادعای رسالت» منجر شد و عدهای به گمراهی و ضلالت روی آوردند .
وی، خود را برتر از همهی انبیای الهی میانگاشت و مظهر نفس پروردگار میپنداشت (36) و عقیده داشت که با ظهورش، آیین اسلام، منسوخ، و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است . (37)
بدین ترتیب، علی محمد شیرازی، هر از چند گاهی، دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یاراناش تاویل میکرد و آنان را در پی خود میکشید .
اعتراض و مناظرهی علما با میرزا علی محمد
اظهار دعاوی دروغین و تاویلات سخنان و ادعاهای متناقض، مورد اعتراض شدید علمای دین و بزرگان شیعه در آن عصر گردیده است . برای روشن شدن حقایق و آگاهی بیشتر مردم، جلسات نقد و بررسی و مناظره تشکیل شد که اجمالی از آنها چنین است:
پس از مراجعتسید علی محمد از سفر مکه به بوشهر، زمانی که هنوز از ادعای «بابیت» پا را فراتر نگذاشته بود، به خاطر اعتراض علما و مردم متدین، به دستور والی فارس، در ماه رمضان سال 1261 هجری قمری دستگیر و به شیراز فرستاده شد . در شیراز، پس از تنبیه، نزد امام جمعهی آن شهر، اظهار ندامت و توبه کرد و به قول یکی از مریداناش، بر فراز منبر در حضور مردم گفت:
لعنتخدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند . لعنتخدا بر کسی که مرا باب امام بداند . . . (38)
پس از آن، شش ماه در خانهی پدری خود، تحت نظر بود و از آن جا به اصفهان و سپس به قلعهی ماکو تبعید شد . در زمان تبعید در قلعه، با مریداناش ملاقات و مکاتبه داشت و از این که میشنید، آنان در کار تبلیغ دعاوی او سعی وافر دارند، به شوق میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت . وی، کتاب بیان را در همان قلعه نوشت (39) و مدعی شد که به وی وحی گردیده است .
دولت محمد شاه قاجار، برای آن که پیوند او را با مریداناش قطع کند، در صفر 1264 وی را از قلعهی «ماکو» به قلعهی «چهریق» در نزدیکی ارومیه، منتقل کرد . در اواخر سلطنت محمد شاه، به دستور حاجی میرزا آغاسی (وزیر محمد شاه) سید علی محمد را از قلعهی چهریق به تبریز بردند و با حضور ناصرالدین میرزا - که در آن وقت ولی عهد بود - و چندتن از علما، مجلسی را ترتیب دادند و سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند . علی محمد، در آن جلسه، آشکارا از مقام «مهدویت» خود سخن گفت و ادعای «بابیت» امام زمان را که پیش از آن، بدان تصریح کرده بود، به «بابیت علم خداوند» تاویل کرد و چون از او دربارهی برخی مسایل دینی پرسیدند، از پاسخ فرو ماند .
در آن جلسه که ولی عهد و عدهای از علمای تبریز، از جمله حاجی ملا محمود و ملا محمد مامقانی و . . . ، حضور داشتند، آخوند ملا محمد گفت: «سید! از معجزه و کرامت چه داری؟» . سید پاسخ داد: «اعجاز من، این است که برای عصای خود; آیه نازل میکنم . » و به خواندن این فقره آغاز کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم . سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السماوات والارض کما خلق هذه العصا آیة من آیاته» !
وی، اعراب برخی کلمات را غلط خواند . مثلا «تاء» در «السماوات» را به فتح قرائت کرد و چون به وی تذکر دادند که آن را به کسره بخواند، وی، ضاد در «الارض» را مکسور خواند!
در این میان، امیر اصلان خان که در مجلس حضور داشت گفت: «اگر این قبیل فقرات از جملهی آیات شمرده شود، من هم میتوانم تلفیق کنم و گفت:
«الحمد لله الذی خلق العصا کما خلق الصباح والمساء» ! (40)
گزارش تفصیلی این جلسه، در منابع تاریخی آمده است . نیکلا، در تاریخ خود، و نیز ناسخ التواریخ، با بسط بیشتری آن را آورده است . (41)
تنبیه و توبهی «باب»
پس از آشکار شدن عجز سید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زدند و تنبیه کردند . او، از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد . سپس توبه نامهای تنظیم کرد و به قصد طلب عفو، برای شاه ارسال داشت .
متن توبه نامهی «باب» که نسخهی اصلی آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران، نگهداری میشود و خطاب به شاه قاجار نوشته شده - و یکی از مریداناش در کتاب خود آورده (42) - به این شرح است:
«فداک روحی . الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمتخود را در هر حال بر کافهی عباد خود شامل گردانیده . فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ینبوع رافت و رحمتخود فرموده که به ظهور عطوفتاش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان [یاغیان ] فرموده . اشهدالله و من عنده که این بندهی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد . اگرچه بنفسه، وجودم ذنب صرف است، ولی چون قلبام، موقن به توحید خداوند، جل ذکره، و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت او است، و لسانام، مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقا، خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بود، از قلم جاری شده، غرضام عصیان نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبام حضرت او را .
و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد و استغفرالله ربی واتوب الیه من ان ینسب الی امر .
و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده، دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابتخاصه حضرت حجةالله علیه السلام را محض ادعا مبطل [میدانم] و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر .
مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت، چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانی و رافت و رحمتخود، سرفراز فرمایند .
والسلام
آشوب و قتل و غارت بابیان
بدین سان، سید علی محمد از دعاوی خود، بازگشت، ولی توبهی او، صوری بود . پیش از توبهی اخیر، در شیراز نیز بر فراز منبر و در برابر مردم، نیابت و بابیتخود را انکار کرد، اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالتخویش سخن گفت .
در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او (1264) از سوی مریدان سید علی محمد، آشوبهایی در کشور پدید آمد که از جمله، رویداد قلعهی شیخ طبرسی در مازندران بود . در این آشوب، جمعی از بابیان به رهبری ملا حسین بشرویه و ملا محمد علی بارفروشی، قلعهی طبرسی را پایگاه خود قرار دادند و اطراف آن را خندق کندند و خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند . از سوی دیگر، بر مردم ساده دل که در پیرامون قلعه زندگی میکردند به جرم «ارتداد» هجوم آورده، به قتل و غارت ایشان میپرداختند . یکی از بابیان مینویسد:
جمعی رفتند و در شب، یورش برده، ده را گرفتند و یکصد و سی نفر را به قتل رسانیدند . تتمه، فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقهی ایشان را جمیعا به قلعه بردند . (43)
آنان چنین میپنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی، جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب، فرمانروایی میکنند . همان فرد مینویسد:
حضرت قدوس [محمد علی بارفروشی] میفرمودند که «ما هستیم سلطان بحق، و عالم، در زیر نگین ما میباشد و کل سلاطین مشرق و مغرب، به جهت ما خاضع خواهند گردید» . (44)
پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ در گرفت و فتنهی آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملا محمد علی بارفروشی در جمادی الثانیه 1265 پایان گرفت .
در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی (در سال 1266 ه) پدید آمد که به شکستبابیان انجامید .
در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعهی تهران را به قتل رسانند، اما نقشهی آنان کشف شد و سی و هشت تن از سران بابیان، دستگیر و هفت تن از آنان کشته شدند .
شگفت آن که مریدان سید علی محمد، در جنگهای قلعهی طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزاردند و از «بابیت» سید علی محمد جانب داری میکردند . (45)
ظاهرا، در آن هنگام، هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی به آنان نرسیده بود . از این رو، به اعتراف وقایع نگاران بابی، برخی از بابیان به محض این که در «بدشت» از ادعای مهدویتسید علی محمد و تغییر احکام اسلام با خبر شدند، به شدت از او روی گرداندند . (46)
فتوای علما برای اعدام باب
پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنهی بابیه، میرزا تقی خان امیرکبیر (صدر اعظم ناصرالدین شاه) مسامحه در کار سید علی محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملا عام به قتل رساند و از این راه، آتش شورشها را فرو نشاند و برای این کار، از برخی علما فتوا خواست، ولی به گفتهی ادوارد براون:
دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشتههای بی مغز و بی اساس و رفتار جنونآمیز او، علما را بر آن داشت که به علتشبههی خبط دماغ، بر اعدام وی رای ندهند . (47)
با وجود این، برخی از علما که احتمال خبط دماغ دربارهی سید علی محمد را نمیدادند و او را مردی دروغگو و ریاستطلب میشمردند، به قتل وی فتوا دادند و سید علی محمد به همراه یکی از پیرواناش، در بیست و هفتم شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد . (48)
با اعدام باب، همهی قضایای این طایفه به پایان نرسید، بلکه عدهای از طرفداران، باز به تبلیغ این مرام ادامه دادند تا آن که سرانجام کارشان با ادعای واهی شخص دیگری به نام حسین علی نوری گره خورد و مسلک «بهاییت» پی ریزی شد .
به توفیق الهی، موضوع «بابیت» را با معرفی بخشی از کتابهایی که در رد این فرقهی ضاله نشر یافته، پی میگیریم .
منابع:
ناسخ التواریخ، بخش قاجاریه، جلد دوم; شیخیگری، بابیگری، مرتضی مدرس چهاردهی، ص لغت نامهی دهخدا، ج 9، ص 44- 47 .
کشف الغطاء، ص 204- 205، ابوالفضل گلپایگانی، چاپ ترکستان .
نقطة الکاف، ص 162; حاجی میرزا جانی کاشانی، لیدن 1328 ه/1910 م .
همان .
تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ج 1، ص 163 و 195 .
همان، ج 1، ص 130 .
بهائیان، ص 252، محمد باقر نجفی .
احسن القصص، علی محمد شیرازی، ص 1; ر . ک: دانشنامهی جهان اسلام، ج 1، ص 17 .
نقطة الکاف، ص 135 .
دایرةالمعارف تشیع، ج 3، ص 4- 5