توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی کتاب گویا
yas-90
21st September 2014, 11:49 AM
سلام[golrooz]
طی چند سال اخیر کتاب گویا بین افراد طرفدارای زیادی پیدا کرده ....من خودم هم جزء این دسته هستم.....راحت و بی دردسر همه جا میشه به اون گوش داد
اینجا کتاب های گویایی که خودمون گوش میدیم یا دادیم رو میذاریم[cheshmak] امیدوارم شما هم همکاری کنید[golrooz]
برای اینکه بتونید به کتاب های بیشتری دسترسی پیدا کنید میتونید به آدرس های زیر مراجعه کنید و کتاب دلخواهتون رو گوش بدید و اگر خوشتون اومد و راضی بودید برای معرفی در این تاپیک قرار بدید
کتاب گویا - رادیو فرهنگ
http://radiofarhang.ir/index.php?mode=books
کتاب گویا - رادیو تهران
http://www.radiotehran.ir/boxeslistbook.php
کتاب گویا - کتابخانه صوتی طنین ایرانی
http://www.irtanin.com/
کتابهای صوتی
http://audiolib.ir/
yas-90
21st September 2014, 12:11 PM
اولین کتاب گویا که خودم خیلی زیاد دوسش دارم و هر وقت بتونم گوشش میدم کتاب گویای شازده کوچولو(مسافر کوچولو) با صدای مرحوم شاملو هست
این کتاب از کتاب های مشهور و پرفروش دنیا است که نویسنده ش آنتوان دو سن تگزوپری ست. از پرطرفدارترین کتاب های فرانسوی و همچنین از بهترین های قرن 20 ست.
این کتاب و همچنین کارتونی که براش ساختن رو احتمالا خیلی از شما خوندید و دیدید توصیه میکنم حتما صوتی اون رو هم گوش بدید smilee_new2 (2)
من که عاشق خنده های شازده کوچولو شدم[alaghemand]
کتاب گویای شازده کوچولو
http://dl.audiolib.ir/Farsi%20Audio%20Book%206/Shazde%20Kuchulu.rar
این هم قسمت هایی از متن:
به خاطر آدم بزرگهاست که من این جزئیات را در باب اخترکِ ب۶۱۲ براىتان نقل مىکنم یا شمارهاش را مىگویم چون که آنها عاشق عدد و رقماند. وقتى با آنها از یک دوست تازهتان حرف بزنید هیچ وقت ازتان دربارهى چیزهاى اساسىاش سوال نمىکنند که هیج وقت نمىپرسند "آهنگ صداش چطور است؟ چه بازىهایى را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع مىکند یا نه؟" - مىپرسند: "چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چهقدر است؟ پدرش چهقدر حقوق مىگیرد؟" و تازه بعد از این سوالها است که خیال مىکنند طرف را شناختهاند.
اگر به آدم بزرگها بگویید یک خانهى قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجرههاش غرقِ شمعدانى و بامش پر از کبوتر بود محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانهى صد میلیون تومنى دیدم تا صداشان بلند بشود که: -واى چه قشنگ!
یا مثلا اگر بهشان بگویید "دلیل وجودِ شهریارِ کوچولو این که تودلبرو بود و مىخندید و دلش یک بره مىخواست و بره خواستن، خودش بهترین دلیل وجود داشتن هر کسى است" شانه بالا مىاندازند و باتان مثل بچهها رفتار مىکنند! اما اگر بهشان بگویید "سیارهاى که ازش آمدهبود اخترک ب۶۱۲ است" بىمعطلى قبول مىکنند و دیگر هزار جور چیز ازتان نمىپرسند. این جورىاند دیگر. نباید ازشان دلخور شد. بچهها باید نسبت به آدم بزرگها گذشت داشته باشند.
****************************
وقتى که به من گفتى:
- غروب آفتاب را خیلى دوست دارم. برویم فرورفتن آفتاب را تماشا کنیم...
- هوم، حالاها باید صبر کنى...
- واسه چى صبر کنم؟
- صبر کنى که آفتاب غروب کند.
اول سخت حیرت کردى بعد از خودت خندهات گرفت و برگشتى به من گفتى:
- همهاش خیال مىکنم تو اخترکِ خودمم!
- راستش موقعى که تو آمریکا ظهر باشد همه مىدانند تو فرانسه تازه آفتاب دارد غروب مىکند. کافى است آدم بتواند در یک دقیقه خودش را برساند به فرانسه تا بتواند غروب آفتاب را تماشا کند. متاسفانه فرانسه کجا اینجا کجا! اما رو اخترک تو که به آن کوچکى است همین قدر که چند قدمى صندلیت را جلو بکشى مىتوانى هرقدر دلت خواست غروب تماشا کنى.
- یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم!
و کمى بعد گفت:
- خودت که مىدانى... وقتى آدم خیلى دلش گرفته باشد از تماشاى غروب لذت مىبرد.
- پس خدا مىداند آن روز چهل و سه غروبه چهقدر دلت گرفته بوده.
************************
یکهو بى مقدمه از من پرسید:
- گوسفندى که بُتّه ها را بخورد گل ها را هم مىخورد؟
- گوسفند هرچه گیرش بیاید مىخورد.
- حتا گلهایى را هم که خار دارند؟
- آره، حتا گلهایى را هم که خار دارند.
- پس خارها فایدهشان چیست؟
من چه مىدانستم؟ یکى از آن: سخت گرفتار باز کردن یک مهرهى سفتِ موتور بودم. از این که یواش یواش بو مىبردم خرابىِ کار به آن سادگىها هم که خیال مىکردم نیست برج زهرمار شدهبودم و ذخیرهى آبم هم که داشت ته مىکشید بیشتر به وحشتم مىانداخت.
- پس خارها فایدهشان چسیت؟
شهریار کوچولو وقتى سوالى را مىکشید وسط دیگر به این مفتىها دست بر نمىداشت. مهره پاک کلافهام کرده بود. همین جور سرسرى پراندم که:
- خارها به درد هیچ کوفتى نمىخورند. آنها فقط نشانهى بدجنسى گلها هستند.
- دِ!
و پس از لحظهیى سکوت با یک جور کینه درآمد که:
- حرفت را باور نمىکنم! گلها ضعیفند. بى شیلهپیلهاند. سعى مىکنند یک جورى تهِ دل خودشان را قرص کنند. این است که خیال مىکنند با آن خارها چیزِ ترسناکِ وحشتآورى مىشوند...
*********************************
به مىخواره که صُمبُکم پشت یک مشت بطرى خالى و یک مشت بطرى پر نشسته بود گفت: -چه کار دارى مىکنى؟
مىخواره با لحن غمزدهاى جواب داد: -مِى مىزنم.
شهریار کوچولو پرسید: -مِى مىزنى که چى؟
مىخواره جواب داد: -که فراموش کنم.
شهریار کوچولو که حالا دیگر دلش براى او مىسوخت پرسید: -چى را فراموش کنى؟
مىخواره همان طور که سرش را مىانداخت پایین گفت: -سر شکستگیم را.
شهریار کوچولو که دلش مىخواست دردى از او دوا کند پرسید: -سرشکستگى از چى؟
مىخواره جواب داد: -سرشکستگىِ مىخواره بودنم را.
****************************
شهریار کوچولو گفت: -بیا با من بازى کن. نمىدانى چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: -نمىتوانم بات بازى کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخر.
شهریار کوچولو آهى کشید و گفت: -معذرت مىخواهم.
اما فکرى کرد و پرسید: -اهلى کردن یعنى چه؟
روباه گفت: -تو اهل اینجا نیستى. پى چى مىگردى؟
شهریار کوچولو گفت: -پى آدمها مىگردم. نگفتى اهلى کردن یعنى چه؟
روباه گفت: -آدمها تفنگ دارند و شکار مىکنند. اینش اسباب دلخورى است! اما مرغ و ماکیان هم پرورش مىدهند و خیرشان فقط همین است. تو پى مرغ مىکردى؟
شهریار کوچولو گفت: -نَه، پىِ دوست مىگردم. اهلى کردن یعنى چى؟
روباه گفت: -یک چیزى است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
- ایجاد علاقه کردن؟
***********************
برگشت پیش روباه.
گفت: خدانگهدار!
روباه گفت: خدانگهدار!... و اما رازى که گفتم خیلى ساده است:
جز با دل هیچى را چنان که باید نمىشود دید. نهاد و گوهر را چشمِ سَر نمىبیند.
شهریار کوچولو براى آن که یادش بماند تکرار کرد: -نهاد و گوهر را چشمِ سَر نمىبیند.
- ارزش گل تو به قدرِ عمرى است که به پاش صرف کردهاى.
شهریار کوچولو براى آن که یادش بماند تکرار کرد: -به قدر عمرى است که به پاش صرف کردهام.
روباه گفت: انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند اما تو نباید فراموشش کنى. تو تا زندهاى نسبت به چیزى که اهلى کردهاى مسئولى. تو مسئول گُلِتى...
شهریار کوچولو براى آن که یادش بماند تکرار کرد: -من مسئول گُلمَم.
yas-90
21st September 2014, 12:45 PM
کتاب بعدی کتاب گویای نهج البلاغه ست ... مطمئنم از شنیدنش پشیمون نمیشید[cheshmak]
در این کتاب نامه ها و حکمت ها و خطبه ها یی است از اما علی (ع) که در این کتاب به مسائل اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و .. پرداخته
من که راضی بودم....آخه هیچ وقت نتونستم نهج البلاغه رو کامل بخونم اما به صورت گویا میشه هفته ای چند بار هم نهج البلاغه رو تموم کرد و با تکرار زیادتر اون مطالب بهتر در ذهن حک میشه و به یاد میمونه
در سه قسمته و از آرشیو رادیو تهران برداشت شده
کتاب گویای نهج البلاغه
قسمت اول را بشنوید (http://www.radiotehran.ir/_Uploads/nahjolbalaghe1.mp3)
قسمت دوم را بشنوید (http://www.radiotehran.ir/_Uploads/nahjolbalaghe2.mp3)
قسمت سوم را بشنوید (http://www.radiotehran.ir/_Uploads/nahjolbalaghe3.mp3)
قسمت هایی از نهج البلاغه
به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او مینهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاریکردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفتهاست. و او را فرمان میدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.
ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم مینگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود مینگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها میگویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.
باید بهترین اندوختهها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش میشمارد.مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.
از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزشهایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.
ای مالک، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانینیست و از عفو و بخشایش او هرگز بینیاز نخواهی بود.هرگاه کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمی، که از آنت امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیرساختهاند و باید فرمان من اطاعتشود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین میدهد و تندی و سرافرازی را فرو میکاهد و خردی را که از تو گریختهاست به تو باز میگرداند.
بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامهای را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش میداری، انصاف را رعایتنمای که اگر نه چنین کنی، ستم کردهای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمتخدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را میشنود و در کمین ستمکاران است.
باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانهروی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم تودههای مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر تودههای مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گراناند و چون حادثهای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی میطلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس میگویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش میپذیرند. در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیبهایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانیعیبهای دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینهای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند، به تغافل زن و گفته سخنچین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.
با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیراحرص و طمع را در چشم تو میآرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلتهاییگوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران تو، وزیری استکه وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بودهاند.در حالی که، تومیتوانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانیهمانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی کهستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.
اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.و باید که برگزیدهترین وزیران توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهاییکه خداوند بر دوستانش نمیپسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنانو کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنانبخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشدهای، شادمانتندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشیوادارد.
و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود کهنیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبتبیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترین چیزی کهحسن ظن والی را نسبتبه رعیتش سبب میشود، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهاییکه بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیتبرای توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان، رنجبسیاری را از تو دور میسازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آنسزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی.
سنت نیکویی را که بزرگان این امتبه آن عمل کردهاند و رعیتبر آن سنتبهنظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنتهای نیکویگذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهادهاند وگناه بر تو ماند که آنها را شکستهای.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهای نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح میآورد و آن نظم و آیین که مردمپیش از تو بر پای داشتهاند.
بدان، که رعیت را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بینیاز نباشند.صنفی از ایشان لشکرهای خدایاند و صنفی، دبیران خاصیا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزاراناند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی وچه مسلمان و صنفی بازرگاناناند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)بیان فرموده و دستوری داده که در نزد مانگهداری میشود.
اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیتاند و زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیراناند، اینان عقدها و معاهدهها را میبندند و منافع حکومت را گردمیآورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها کهبرشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم میآیند و تا سودیحاصل کنند، بازارها را برپای میدارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنهاناتواناند امور رعیت را سامان میدهند.آنگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان ومسکیناناند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است.و هر یک را بر والی حقیاست، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والی از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزمساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.
yas-90
21st September 2014, 01:03 PM
کتاب مائده های زمینی هم کتابیه که نکات زیبای بسیاری داره
کتاب مشهوری که نویسنده اون آندره ژید فرانسوی است. این کتاب یه جورایی نشون از شاد بودن و دید بهتری داشتن به دنیا و زیبایی های اون و همچنین تجلی خدا در همه موجودات داره و جملات خیلی زیبا و تاثیر گذار بیان شدن
لینک این کتاب از audiolib برداشته شده و در دوقسمت هست.
کتاب گویای مائده های زمینی از آندره ژید
http://dl.audiolib.ir/AudioBookSite/Maedehaye%20Zamini%20-%20Andre%20Gide%20-%20Part%201.rar
http://dl.audiolib.ir/AudioBookSite/Maedehaye%20Zamini%20-%20Andre%20Gide%20-%20Part%202.rar
قسمت هایی از متن
...اعمال ما به ما وابسته است همچنان که درخشندگی به فسفر, درست است که اعمال ما مارا میسوزاند ولی تابندگی ما ...از همین است. و اگر روح ما ارزش چیزی را داشته باشد دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است...!
... ناتانائیل ٬ ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری...!
*********************
در کوتاه ترین لحظه های زندگی، توانسته ام هر آنچه را دارم در وجود خود حس کنم. من همواره تمام دارایی های زندگی ام را در اختیار داشته ام. به شامگاه چنان بنگر که گویی روز بایستی در آن بمیرد.
و به بامداد زیبا چنان بنگر که گویی همه چیز از نو زاده می شود.نگرش تو باید در هر لحظه نو شود...!
... خردمند کسی است که از هر چیزی به شگفت در آید..!
... ناتانائیل ، سرچشمه ی همه ی دردسرهای تو ،گوناگونی چیز هایی است که داری. حتی نمی دانی از میان آن ها کدام را بیش تر دوست داری و این را در نمی یابی که یگانه دارایی آدمی زندگی است. حتی کوتاه ترین لحظه ی زندگی نیز از مرگ زورآور تر است و آن را انکار می کند. مرگ چیزی نیست جز رخصتی برای زندگی های دیگر، برای این که همه چیز پیوسته نو شود...!
**************************
باید دست به عمل زد.بی "قضاوت"درباره ی خوب یا بد آن.
باید دوست داشت و از خیر و شر آن دغدغه ای به خود راه نداد.
ناتانائیل،من به تو شور و شوق خواهم آموخت.
ناتانائیل،من زندگی درد آلود را از دل آسودگی بیشتر دوست میدارم.
آسایشی دیگر جز خواب مرگ ،آرزو نمیکنم.
می ترسم که هرهوس و هرشوری که در زندگی سیراب نکرده ام،ماندگار شود و عذابم دهد.
"امیدوارم" پس از آنکه در این جهان آنچه را که دروجودم انتظار میکشد بیان کردم،
دل آسوده،در "نومیدی" کامل بمیرم.
**********************************
ناتانائيل! آخر کی همه كتابها را خواهيم سوزاند!
براي من«خواندن» اينكه شن ساحلها نرم است كافي نيست:
ميخواهم پاي برهنه ام اين نرمي را حس كند.معرفتي كه قبل
از آن احساسي نباشد براي من بيهوده است.
هرگز در اين جهان چيزي نديده ام كه حتي اندكي زيبا
باشد مگرآنكه دردم آرزو كرده ام تا همه مهر من آن را دربرگيرد.
yas-90
21st September 2014, 03:15 PM
زندگی من
نوشته: آنتوان پاولوویچ چخوف
این کتاب گوشهای از زندگی چخوف، نمایشنامهنویس و داستانسرای بیهمتاست. آغاز جوانی اوست. از زندگی خشک و بیروح پدری که اسیر اوهام اشرافی است میگریزد، پی کارهای بدنی و رنگ کردن شیروانی میرود. این شهامت، در آن شهر کوچک، دختر اعیان زادهای را شیفتهی او میکند. هر دو از شهر دل برمیکنند و به زندگی روستایی و کارهای تولیدی فلاکت بار پناه میبرند... ولی سیل سهمگین زندگی اجتماعی همهی این هوس بازیهای هوشمندانه را میشوید و با خود میبرد...
در کل، داستانِ فردی هست که دلش نمیخواد کارهای دفتری انجام بده و کارهای بدنی و فیزیکی رو بیشتر می پسنده چیزی که خلاف خواست پدرش هست
برای من که جالب بود[labkhand] امیدوارم برای شما هم باشه
لینک این کتاب از آرشیو رادیو تهران برداشته شده
کتاب گویای زندگی من
قسمت اول را بشنوید (http://www.radiotehran.ir/_Uploads/zendgi%20man1.mp3)
قسمت دوم را بشنوید
(http://www.radiotehran.ir/_Uploads/zendgi%20man2.mp3)قسمت سوم را بشنوید
(http://www.radiotehran.ir/_Uploads/zendgi%20man3.mp3)قسمت چهارم را بشنوید
(http://www.radiotehran.ir/_Uploads/zendgi%20man4.mp3)قسمت پنجم را بشنوید (http://www.radiotehran.ir/_Uploads/zendgi%20man5.mp3)
قسمت ششم را بشنوید (http://www.radiotehran.ir/_Uploads/zendgi%20man6.mp3)
yas-90
26th October 2014, 07:00 PM
سلام
دخترای ننه سرما از شاملو و با صدای شاملو .....از اونجایی که خودم خیلی دوسش دارم گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد[shaad]
http://s2.picofile.com/file/7155471391/%D9%BE%D8%B1%DB%8C%D8%A7_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_ %D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88.mp3.html
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
گیس شون قد کمون رنگ شَـبَق
از کمون بـُلَن تـَرَک
از شَـبَـق مشکی تـَرَک
روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیا قلعهِ افسانهِ پیر
از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج ناله شبگیر می اومد...
پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون ، وای وای تون؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
***********************************
نیای ما قصه نبود
پیغوم سر بسته نبود
دنیای ما عیونه
هر کی می خواد بدونه
دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبردار داره!
دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه
دنیای ما - هی هی هی !
عقب آتیش - لی لی لی !
آتیش می خوای بالا تـَرک
تا کف پات ترک ترک ...
دنیای ما همینه
بخوای نخواهی اینه
خب، پریای قصه!
مرغای پر شیکسه!
آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
کی بتونه گفت که بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما ؟
قلعه قصه تونو ول بکنین، کارتونو مشکل بکنین؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
************************************
اون ور کوه ساز می زدن، همپای آواز می زدن:
" دلنگ دلنگ، شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد.
خورشید خانوم بفرمائین!
از اون بالا بیاین پائین
ما ظلمو نفله کردیم
ازادی را قبله کردیم
از وقتی خلق پا شد
زندگی مال ما شد.
از شادی سیر نمی شیم
دیگه اسیر نمی شیم
ها جستیم و واجستیم
تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم
به خونه مون رسیدیم ...
yas-90
15th October 2015, 07:59 PM
کتاب صوتی کباب غاز اثر محمد علی جمالزاده
این کتاب برای همه آشناست و همه حداقل یکبار اونو خوندن ..... برای من که خوندن و شنیدن مجددش همیشه جالبه امیدوارم برای شما هم باشه
دانلود (حجم: ۵٫۵MB)
(http://www.dl.audiolib.ir/Farsi%20AudiBook%202/p2/Kababe%20Ghaz%20-%20M.A.Jamalzade.rar)
داستان از ترفیع گرفتن نویسنده و اصرار بقیه کارمندان برای دادن مهمانی در شب عید شروع می شود. درون مایه اصلی داستان ، کباب غاز است که چون مهمانی در دو شب برگذار می شود و غاز فقط یکی است صاحبخانه به تکاپو برای حفظ آبروی خانواده می افتند.....
http://audiolib.ir
Dr.vet
15th October 2015, 11:06 PM
همه اش رو دانلود کردم...بسیار عالی...ممنونم..
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.