توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث "دلتنگستان نخبگان"
Mina_Mehr
9th August 2009, 09:45 PM
هر چي دل تنگت مي خواد بگو............................:)>-
Mina_Mehr
10th August 2009, 09:27 PM
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه برآنم که از تو بگریزم...
فروغ
MR_Jentelman
10th August 2009, 10:34 PM
چرا وقتی آدم تنها میشه
غم وغصه اش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه ای تنها میشنه
اونجا رو مثل یه زندون مبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بیای بجونبی پیرت میکنه
@};-;){happy}@};-
Mina_Mehr
11th August 2009, 08:33 PM
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي كه ميبينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي پايان بگذاريم
تا ببينيم كه آسمان هر كجا
آيا همين رنگ است؟!!!!!!!!!!
*مینا*
11th August 2009, 10:03 PM
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب ...
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y88/4-5-6/woter.jpg """"""""""""""" http://uc-njavan.ir/uploder/files/y88/4-5-6/woter2.jpg
Mina_Mehr
20th August 2009, 02:56 PM
چشمان زیبای تو را به عشق دعوت میکنم
با آن نگاه نافذت صد جور صحبت میکنم
یک روز عاشق میشوی از التماس و خواهشم
آن روز ای زیبای من من رفع زحمت میکنم @};-
Mina_Mehr
20th August 2009, 03:47 PM
مـــاه مـن غــصه نـخور زنـدگي جــذر و مـد داره
دنــــيامـون يـــه عـــــالمه، آدم خــوب و بـد داره
ماهُِ من غصه نخور همه کـه دشـمن نمي شن
هــــمه کـه پــــر ترک مــث تـو و مــن نمي شن
مــاه مــن غــصه نـخور مــــثل مــــاها فـــــراوونه
خيلي کم پيدا ميشه کسـي رو حرفش بمونه
مــاه مـن غــصه نـخور، گــــريه پــــــــناه آدماس
تـــر و تــــازه مـوندن گـل، مال اشک شـبنماس
مــاه مـن غـصه نخور، زندگي خوب دارهو زشت
خـــدا رو چه ديدي شايد فردامون باشه بهشت
مـــاه مـن غـصه نـخور، پــنجرهمون بــازه هــنوز
بـــاغـچهمون غــرق گـلاي عــاشق نــازه هــنوز
ماه من غـصه نخور،باز داره فصل سيب ميشه
ميدونم گــاهي آدم، تو وطـنش غريب ميشه
مــاه مـن غـصه نـخور، مـــاها کــه تب نميکنن
مــاها کـــــه از آدمـــــــا کــمک طـــلب نميکنن
مــاه مـن غـصه نـخور، شــمدونـــيا صــورتي ان
دلايــي کــه بشـکنن چون عـاشقن قـيمتي ان
ماه من غصه نخور، سبک ميشي بـارون بياد
تــوي عــاشقي بــايد نترســيد از کـــم و زيــــاد
مـاه مـن غـصه نـخور، خـــاطره هـــامون کودکن
تــوي ايـن قـــــصه دلا يـه وقـــــتايي عـروســکن
مــاه مــن غـصه نـخور، بـازي زمين خوردن داره
کــــار دنـــــــيا هــــمينه، تـــــولد و مــــردن داره
مــاه مـن غـصه نـخور، تــاب بـــازي افتادن داره
زنـــدگي شــکستن و دوبــــاره دل دادن داره
مــاه مـن غـصه نـخور، گــــلا مـــيان عــيادتت
بـــه نــتيجه مـــيرسه آخــــــر يـه روز عــبادتت
مـاه مـن غـصه نـخور، خــيليا تـــنهان مـث تـــو
خــيليا بـا زخـماي عـاشـقي آشنان، مـث تـــو
مـاه مـن غـصه نـخور، زنــدگي بيغم نميشه
اوني کـه غـــصه نداشــته بـاشـه، آدم نميشه
مـاه مـن غـصه نخور، حـــــافظ واست وا ميکنم
شـــعراشـو ميخـونـم و تــــو رو مـــداوا ميکنم
مـاه مـن غـصه نـخور، دنــــــــيا رو بسپار به خدا
هـــردومون دعـــــا کنيم، تــو هم جـدا، منم جدا
Mina_Mehr
20th August 2009, 03:56 PM
فـــرصت خـوبيه شب، کـه بشينيم دعــا کــنيم
نـــــــيازا و نــــــــذراي نـــــــداده رو ادا کـــــنيم
هــــرچـي کـرديم و نکـرديم بنويسيمش يه جا
سه چهار روز ديگــه، يـه بـــار بهش نگـا کـنيم
دلامــــــون بــدجــور اسـيرِ عـصر آهـني شــدن
واســه زخــم ايــن غــريبي طلب شــفا کــنيم
آخه کي فکرش و ميکرد مائي که باهم بوديم
تــو روزاي بي کسي دست همو رهــــا کــنيم
غــصّههاي خــــيليا ســـر ميکشه به آسمون
دو ســه تــا درد و که شـــايد بـتونيم دوا کـنيم
مـا از اون دو بيتِ سعدي که بلد بوديم يه عمر
چي مي دونيم به جـز ايـنکه کمي ادّعــا کنيم
مــــهربوني هـــــميشه نــمي مونه، امــــــانته
نکــــــنه تـــو حــفظ ايــن امــــانتا خـــطا کــنيم
پــــائيز از راه برسه غـنچهها سردشون ميشه
گلدونا رو ديــگه کم کم تــو خــونه صــدا کــنيم
چي بوديم، چي کرديم و فـردا چي بايد بکنيم
فکــــــريام بــــراي جـــبران گــذشته ها کـنيم
بـــديها رو بســپريم دست فـرامـوشي و بعد
مثِ يـه قـاضي خوب، خـــوبيا رو جــــدا کــنيم
بـــذاريـــم هــمه شـبا خـــواب شقايق بـبينن
هـــمه ايــن کــارا رو بــايد مــن و شـما کــنيم
دنيامون ميشه بهشتو ما همه فرشتهايم
اگــه بــه تــــمام اين قــافيه ها، وفـــا کنيم
Mina_Mehr
14th September 2009, 03:59 AM
عزيزم تو جاده ي فنا شدن اوني كه هرگز خسته نميشه منم
اوني كع با صد اميد و آرزو دلش رو بسته به عشق تو منم
آخه تو پاك و نجيبي تو يه احساسه عجيبي نكنه فرشته اي تو........
زبياترين ترانه ي خواننده ي خوب آقا اميد
Memar Bashy
14th September 2009, 04:32 AM
فرصت ها مانند ابرها در گذر است امام علی علیه السلام
Mina_Mehr
15th September 2009, 08:10 PM
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
;;);;)
Mina_Mehr
15th September 2009, 08:20 PM
خدایا شاهد تنهاییم باش
بین غم ها تنها ناجی ام باش
پر پرواز من دیریست بسته
تو بگشا و در آزادیم باش
اسیر موج های تند خشمم
تو آرام دل دریاییم باش
دل خسته خریداری نداره
تو خواهان صفای ذاتی ام باش
در این آشفته بازار محبت
تو تنها شاهد ارزانیم باش
Mina_Mehr
18th September 2009, 12:55 AM
دل تنگم ميگه چرا سايت امروز اينجوريهههههههههههههههههه ؟؟؟؟؟؟؟{worried}{worried}
خيلي دلگير شده فضاش{worried}{worried}
Mina_Mehr
18th September 2009, 12:58 AM
بابا يكي يه چيزي بگه خوووووووووووووووووووووووو ووب دلمون پوسيد=((=(({worried}
ØÑтRдŁ§
18th September 2009, 01:11 AM
بابا يكي يه چيزي بگه خوووووووووووووووووووووووو ووب دلمون پوسيد=((=(({worried}
آره..
گریه کن..گریه کن شاید اشک هایت مرحمی باشد بر زخم های درونت{big green}
Mina_Mehr
18th September 2009, 01:16 AM
آره..
گریه کن..گریه کن شاید اشک هایت مرحمی باشد بر زخم های درونت{big green}
اي ول آقا ناظم ، خوب روحيه ميدي هاااااااااااا ، بزنم به تخته{big green};)
Mina_Mehr
3rd October 2009, 01:32 PM
خدايا به هر كه دوست داري بياموز كه عشق از زندگي كردن بهتر است
و به هر كس كه دوست تر ميداري بچشان كه دوست داشتن از عشق برتر است{big hug}
ØÑтRдŁ§
3rd October 2009, 02:45 PM
اینو امروز یکی برام آف گذاشته بود..
هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند. وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟
Mina_Mehr
3rd October 2009, 02:50 PM
اینو امروز یکی برام آف گذاشته بود..
هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند. وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟
چه آف شيكي8->8->8->
Mina_Mehr
27th December 2009, 07:34 AM
http://www.ido.ir/myhtml/article/1386/m11/13861120011.jpg
ياران
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان خون است به دلهامان
فرياد و فغان دارم دورديکش ميخانه
هر سو نظر اندازي صد خاطره مي سازي
زآنها که سفر کردند دلشاد از اين خانه
تا سر به بدن باشد اين جامه کفن باشد
فرياد اباذرها ره بسته به بيگانه
اي واي که يارانم گلهاي بهارانند
رفتند از اين خانه رفتند غريبانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان خون است به دلهامان
فرياد و فغان دارم دورديکش ميخانه
هر سو نظر اندازي صد خاطره مي سازي
زآنها که سفر کردند دلشاد از اين خانه
تا سر به بدن باشد اين جامه کفن باشد
فرياد اباذرها ره بسته به بيگانه
اي واي که يارانم گلهاي بهارانند
رفتند از اين خانه رفتند غريبانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
بشنو از ني چون حکايت ها کند
بشنو از ني چون حکايت ها کند
از سر ببريده اي هر دم حکايت ها مي کند
بشنو از ني چون شکايت ها کند
وز لب خشکيده اي هر دم حکايت ها کند
بشنو از ني در ره دلدادگي
در زه دلدادگي فرزانگي
بشنو از ني آن به غايت راستين
حامل راس حسين اندر زمين
بشنو از ني از زمين کربلا
ناله و نفرين و آه و نينوا
بشنو از ني چون حکايت ها کند
از بدي هاي زمين هر دم شکايت ها کند
بشنو از ني از زبان اهل دل
راستگويان در سراي اهل دل
بشنو از ني واقعه از کربلا
کاروان کي ميرسد در نينوا ؟
بشنو از ني ، آن زمان سلطان حسين
بي بدن قرآن قرائت مي کند راس الحسين
Mina_Mehr
27th December 2009, 07:36 AM
غزل آتش
خونی چکید و حنجرة خاک جان گرفت بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت
آ بــی که دستبــوس عطش بود شعلــه زد آتش، سراغ خیمة رنگیــن کمــان گـرفت
ا بــری برای گریــه نیامــد ولـی ز سنــگ خون، غنچه غنچه خاک تو را در میان گرفت
« اسبی ز سمت علقمه آمد » دگر بس است تیـــری امـــام آینــههــا را نشـــان گرفت
مانده است در حکایت این سوگ، شعر من چندان که جسم سوخت و آتش به جان گرفت
ا ز آخرین شراره چنین می رسد به گوش: بایــد تقــاص عافیــت از کوفیــان گــرفت
« سید ضیاء الدین شفیعی »
ای غبارت توتیای چشم ما ای کربلا
در محرم سینه ها غرق ملالی دیگر است جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است
با حلولــش برنخیــزد جز فغان از عاشقان طاق ابروی محــرم را هلالــی دیگــر است
بس که لحظه لحظههایش سرخ و عاشورایی است سیر شیون کردنش امر محالی دیگر است
لحظهای با لحظههایش اشک حرمان ریختن نیست ناممکن ولی محتاج حالی دیگر است
ماتمش اطفال را سازد چو زالان سوگــوار درغمش هر شیرخواری شیر زالی دیگر است
چند روزی با علم نی اسبها را هی کنند کودکان را در محرم قیل و قالی دیگر است
هیچ کس چون ما نگیرد ماتم این ماه را با محرم شیعیان را اتصالی دیگر است
تشنه یک سینهی سیرم، مرا بسمل کنید بال بال مرغ بسمل، بال بالی دیگر است
عزتی گرهست جز" هیهات منَ الذِله" نیست درس عشق آموختن کسب کمالی دیگر است
هرچه داریم از حسین(ع) و عشق او داریم ما کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا
« کیومرث عباسی قصری »
schrodinger
1st January 2010, 11:15 PM
تصور اینکه دختری که دوستش داری عاشق خواهد شد
درست در لحظه ای که
مورچه های سرباز، چشمهایت را برای ملکه می برند
تصور اینکه مرده ای ...
schrodinger
1st January 2010, 11:20 PM
بیچاره پلنگ ها
می دانم اگر ماه نتابد
نسلشان منقرض خواهد شد
بیچاره ماهی ها
بیچاره فرهاد
بیچاره مجنون
می دانم با آسمان قهر خواهند کرد
بیچاره آسمان
می دانم فرو خواهد ریخت
Mina_Mehr
5th August 2010, 02:32 AM
عاقبت جدا شدن دستای ما
گم شدیم تو غربت غریبه ها
آخر اون لبخند و سرود چشم پر حسادت زمونه بود....
Mina_Mehr
5th August 2010, 08:39 PM
چرا حس میکنم هستی کنارم ؟
چرا این رفت رو باور ندارم؟؟
چرا گم میکنم روز و شبام رو ؟؟
چرا حس میکنم داری هوام رو؟؟
.....
MR_Jentelman
5th August 2010, 10:49 PM
وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن
به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...
نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم...
گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
Mina_Mehr
6th August 2010, 12:51 PM
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست
Mina_Mehr
18th August 2010, 07:39 PM
پای پنجره نشستم کوچه خاکستریه باز زیر بارون ، من چه دلتنگتم امروز
انگار از همون روزاست ، حالو هوام رنگه توه ، کوچه دلتنگه تو.....
بانوثریا
18th August 2010, 07:53 PM
حقا غم عشق باوفاترازتوست
MR_Jentelman
20th August 2010, 03:00 AM
هر چه بلا كشيدم تقصير سادگيم بود
اين همه غصه و غم حاصل زندگيم بود
MR_Jentelman
20th August 2010, 03:07 AM
ما چون دو دريچه روبه روي هم
آگاه زهر بگو مگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قراره روز آينده
اكنون دل من خسته و شكسته است
زيرا يكي از دريجه ها بسته است
نه مهر فزون نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر كه هر چه كرد او كرد
manok
20th August 2010, 07:46 AM
من بد کنم و تو بد مکافات دهي پس فرق ميان من و تو چيست بگو[narahatish]
MR_Jentelman
21st August 2010, 02:25 AM
آدما از جنس برگن، گاهي سبزن،گاهي پائيز زردن
زمستون ديده نميشن،تابستون سايبون سبزن
آدما خيلي قشنگن. حيف كه هر لحظه يه رنگن
RezaOnlinE
21st August 2010, 02:57 AM
اون که رفته دیگه هرگز نمیاد
تا ابد این دل من گریه میخواد
RezaOnlinE
21st August 2010, 03:04 AM
لیمو نخور ترش کنی منو فراموش کنی
آدامس بخور باد کنی همش منو یاد کنی [porenerji]
Kimia_online
21st August 2010, 03:08 AM
گل سرخ و سفيد و ارغواني
فراموشم نكن تا ميتواني!!!
MR_Jentelman
21st August 2010, 03:38 AM
به چشمانت بياموز كه هركس ارزش ديدن ندارد[hoshdar]
season_sis
21st August 2010, 07:11 PM
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم
...
عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
خدایا...
Mina_Mehr
21st August 2010, 08:09 PM
به سلام ها دل نمی بندم
از خداحافظی ها غمگین نمی شوم
دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی....خورشید و ماه....
season_sis
21st August 2010, 09:53 PM
در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من
جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم
مردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سری است که باید بر استاد کشم
خدایا...
MR_Jentelman
22nd August 2010, 01:13 AM
يادته دستات تو دستم، ميگفتي تا آخرش هستم
من ساده باورم شد چشمامو رو هم بستم
Mina_Mehr
22nd August 2010, 01:32 AM
باید صبر کرد...
شاید یک روزی ، یک جایی ، یک کسی ....
باید بیشتر از اینها صبر کرد!!
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:03 AM
تمام بدبختي هاي آدم مال اين دو كلمه است يكي داشتن و يكي خواستن.
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:06 AM
خیلی بده وقتی به چیزی که آرزوت بوده میرسی و میبینی که آرزوش از داشتنش قشنگتره
sl-lal-l12okl-l
22nd August 2010, 02:19 AM
تموم سهم من از تو همين بود
شباي بي تو سرده و تب آلود
رسيدي ،ديدمت اما نموندي
گمت کردو چقدر آسون چقدر زود
يه عمره با منه اين زخم تازه
نترسونم نگو قصه ش درازه
نمي ترسم،نميذارم،نميشه
نمي توني نباشي بي اجازه
چقدر سخته،چقدر ديره، کجايي؟!
ببين دنيام چه دلگيره،کجايي؟!
حقيقت داره تو دوري ولي خب
خيالم با تو درگيره،کجايي؟!
هنوزم با منه اين زخم تازه
نترسونم نگو قصه ش درازه
نمي ترسم،نميذارم،نميشه
نميتوني نباشي بي اجازه
" رضا صادقي "
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:21 AM
ای آسمان به سوز دل من گواه باش
كز دست غم به كوه و بیابان گریختم
داری خبر كه شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمع سوختم و ذره ذره آب شدم
season_sis
22nd August 2010, 10:55 AM
آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
قلبی که به عشقت نتپد جز گل نیست
آن کس که ندارد به سر کوی تو راه
از زندگی بی ثمرش حاصل نیست
AHB
22nd August 2010, 11:43 AM
اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی می گوید که برای تو زندگی می کند.
AHB
22nd August 2010, 11:44 AM
بلبلان را آرزویی جز گل و گلزار نیست دوستان را لذتی جز لذت دیدار نیست
Mina_Mehr
22nd August 2010, 12:25 PM
باید آهسته نوشت با دلی خسته نوشت گرم و پر رنگ نوشت روی هر سنگ نوشت تا بدانند همه تا بخوانند همه که اگر دوست نباشد دل نیست
season_sis
22nd August 2010, 12:34 PM
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن. به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی
MR_Jentelman
22nd August 2010, 12:44 PM
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی...
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
Mina_Mehr
22nd August 2010, 12:46 PM
من همان هستم که باید باشم، من نه عاشقم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من!! من نه عاشق هستم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید، من به دنبال حسی غریب هستم که به صد عشق و هوس می ارزد، به دنبال نگاهی که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد!!
season_sis
22nd August 2010, 12:47 PM
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
MR_Jentelman
22nd August 2010, 12:55 PM
برای آرزوهایم که میمیرند بر باد
سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد
season_sis
22nd August 2010, 01:01 PM
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
Mina_Mehr
22nd August 2010, 01:03 PM
دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای / گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای / گفتمش احوال عمرم را بگو تا چیست عمر / گفت یا برقی است یا شمعی است یا پروانه ای / گفتمش مردم نمی دانی چرا دل بسته اند ؟ / گفت یا مستند یا کورند یا دیوانه ای /
MR_Jentelman
22nd August 2010, 01:14 PM
واي بر من!
تو نميداني من،
تا چه حد از تو نفرت دارم!
چون كه من
اين من تا اين حد كور،
سالها،...
سالها دوستشان داشته ام
season_sis
22nd August 2010, 01:14 PM
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم، و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم، و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
Mina_Mehr
22nd August 2010, 01:21 PM
تصاویر حكاكی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچكس عصبانی نیست. هیچكس سوار بر اسب نیست. هیچكس را در حال تعظیم نمیبینید. هیچكس سر افكنده و شكست خورده نیست .هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد . از افتخارهاي ایرانیان این است كه هیچگاه برده داری در ایران مرسوم نبوده است در بین صدها پیكره تراشیده شده بر سنگهای تخت جمشید حتی یك تصویر برهنه و عریان وجود ندارد ، بفرست برای ایرانیان تا یادمون بمونه چی بوديم
season_sis
22nd August 2010, 01:27 PM
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
Mina_Mehr
22nd August 2010, 01:31 PM
نه از آشنايان وفا ديده ام / نه در باده نوشان صفا ديدهه ام / ز نامردمي ها نرنجد دلم / که از چشم خود هم خطا ديده ام
season_sis
22nd August 2010, 01:35 PM
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
Mina_Mehr
22nd August 2010, 01:38 PM
چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر که از یاد یاران فراموش باشم
season_sis
22nd August 2010, 01:43 PM
من در این خلوت خاموش سکوت ، اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم
MR_Jentelman
22nd August 2010, 01:45 PM
چرا غمها نمیدانند که من سلطان غمهایم
بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم
Mina_Mehr
22nd August 2010, 01:56 PM
گفتم به گل زرد چرا رنگ منی
افسرده و دلتنگ چرا مثل منی
من عاشق اویم که رنگم شده زرد
تو عاشق کیستی که هم رنگ منی
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:01 PM
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زسر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:04 PM
آنشب که دلی بود به میخانه نشستیم .
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم .
از آتش دوزخ نهراسیدیم که آن شب .
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
season_sis
22nd August 2010, 02:10 PM
شاید این جمعه بیاید....شاید
پرده از چهره گشاید.... شاید
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:12 PM
مینویسم ” د ی د ا ر”
تو اگر بی من و دلتنگ منی
یک به یک فاصله ها را بردار
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:13 PM
هر كه را محرم شدي دست از خيانت باز دار
چه بسا كه محرم با يك نقطعه مجرم ميشود
هركسي بوسه ستاند زلب يار كسي
عاقبت دست در آغوش نگارش ببرند
season_sis
22nd August 2010, 02:14 PM
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
چو یاران مهدی(عج) شمارش کنند
دعا می کنم جزء یاران شوی
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:17 PM
حقیقت انسان به آنچه اظهار می کند نیست، بلکه حقیقت او نهفته درآن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش, بلکه به نا گفته هایش گوش کن
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:17 PM
هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده
season_sis
22nd August 2010, 02:20 PM
کیست که غربت رفته را یاد کند ؟
دل غربت زده را شاد کند ؟
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:24 PM
جان اسیر دل….دل اسیر دوست…..دوست چه میداند؟؟دل اسیر اوست
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:27 PM
من وتو با هميم اما دلامون خيلي دوره
هميشه بين ما ديوار صد رنگ غروره
نداريم هيچ کدوم حرفي که بازم تازه باشه
چراغ خنده هامون خيلي وقته سوت و کوره
season_sis
22nd August 2010, 02:29 PM
نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه دل
خانه ویران شد و این نقش به دیوار بماند
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:32 PM
روی هر پله که باشی خدا یه پله از تو بالاتره
نه به خاطر اینکه خداست
بلکه به خاطر اینکه دستتو بگیره...
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:32 PM
این چه امد نی است که بعد از تولد باید انتظا ر مرگ را کشید. نفرین بر این زندگی
season_sis
22nd August 2010, 02:35 PM
تلخی برخورد صادقانه را بر شیرینی برخورد منافقانه ترجیح میدهم. شهید بهشتی (ره)
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:37 PM
دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد.
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:38 PM
سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی،
سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی،
چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد!
season_sis
22nd August 2010, 02:40 PM
مهرت ای دوست زمانی ز دلم پاک شود
که همه پیکر من زیر زمین خاک شود
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:43 PM
خدايا
مرا زين خود پرستي ها رها كن
چنان انديشه اي بر من عطا كن
كه تقديري كه از ان نا گزيرم
توانم جبر و قهرش را پذيرم
و با عزمي چنان پيگير باشم
كه نا تقدير را تغيير بخشمhttp://kolobok.us/smiles/big_he_and_she/girl_flag_of_truce.gif
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:45 PM
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ويرانه خويش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
می برم، تا كه در آن نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ گناه
شستشويش دهم از لكه عشق
زينهمه خواهش بيجا و تباه
همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه
تجربه و خاطره و گذر عمر
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:49 PM
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم
که سال ها به اجبار خواهیم خفت...(دکتر علی شریعتی)
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:51 PM
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط به اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است
در سایه کوه باید از دشت گذشت
Mina_Mehr
22nd August 2010, 02:55 PM
چندیست که بیمار وفایت شده ام
در بستر غم چشم براهت شده ام
این را تو بدان اگر بمیرم روزی
مسئول تویی که من فدایت شده ام
MR_Jentelman
22nd August 2010, 02:58 PM
یادها فراموش نخواهند شد حتی به اجبار
و دوستی ها ماندنی اند حتی با سکوت
Mina_Mehr
22nd August 2010, 08:32 PM
نبودن هیچکس سخت نیست ، فراموش کردن یک بودن سخت است . . .
season_sis
22nd August 2010, 10:53 PM
ما که میترسیدیم از هجرت دوست
کاش میدانستیم
روزگاری که به هم نزدیکیم
چه بهایی دارد
و سفر یعنی چه
و چرا مرغ مهاجر وقت پرواز به خود میلرزد
Mina_Mehr
22nd August 2010, 11:32 PM
میخواهم از درد بگریزم ، ولی درد بدون من تنها میمونه که این خود ، درد دیگری است.
MR_Jentelman
23rd August 2010, 12:11 AM
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ،
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم .
season_sis
23rd August 2010, 12:39 AM
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هرچه گفتند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم
MR_Jentelman
23rd August 2010, 01:54 AM
آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند
season_sis
23rd August 2010, 10:24 AM
صبحدم چون کله بندد آه دود آسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته
تا به من راوق کند مژگان می پالای من
Mina_Mehr
23rd August 2010, 03:18 PM
به من بفهمون کجای سرنوشتم
دارم میرم جهنم یا راهی بهشتم
از این دو راهی دل خوشی ندارم
یا میخورم به پاییز یا می رسه بهارم
season_sis
23rd August 2010, 03:23 PM
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
Mina_Mehr
23rd August 2010, 03:32 PM
مثل ابرا همش تبعید میشم
با هیچ کوهی سر سازس ندارم
یه موجم که با دریا قهر کرده
بدونه تو من آرامش ندارم
season_sis
23rd August 2010, 03:39 PM
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
Mina_Mehr
23rd August 2010, 03:47 PM
بچه هاشوخی شوخی
به گنجشکها سنگ می زنند و
گنجشکها جدی جدی میمیرند
آدم ها
شوخی شوخی زخم می زنند.... و قلبها
جدی جدی می شکنند....
season_sis
23rd August 2010, 03:58 PM
قاصدك ! هان ، ولي … آخر … اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟ آي
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟
قاصدك ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
Mina_Mehr
23rd August 2010, 04:01 PM
افسوس..آن زمان که باید دوست بداریم
کوتاهی میکنیم آن زمانی که
دوستمان ندارند لجبازی
می کنیم وبعد..........برای آنچه از دست رفته..
آه می کشیم......
season_sis
23rd August 2010, 04:06 PM
چه بود این تیر بی رحم از کجا امد
که غمگین باغ بی اواز ما را باز
درین محرومی و عریانی پاییز
بدینسان ناگهان خاموش وخالی کرد
از ان تنها و تنها قمری محزون و خوشخوان نیز؟
چه وحشتناک !
نمی اید مرا باور
و من با این شبیخون های بی شرمانه و شومی که دارد مرگ
بدم می اید از این زندگی دیگر
Mina_Mehr
23rd August 2010, 04:20 PM
دنیا را بد ساخته اند
کسی را که دوست داری،
تورادوست نمی دارد.
کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری
اما کسی که تو
دوستش داری و او هم تو را دوست دارد
به رسم و آئین هرگز
به هم نمی رسند.
season_sis
23rd August 2010, 04:28 PM
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد
گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش
آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:
در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!
Mina_Mehr
23rd August 2010, 04:34 PM
گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! ..
گفتمش: دل مال تو، تنها بخند...
خنده کرد و دل ز دستانم ربود....
تا به خود باز آمدم او ..رفته بود.. دل ز
دستش روی خاک افتاده بود..
جای پایش روی دل جا مانده بود......
season_sis
23rd August 2010, 04:46 PM
دود می خیزد ز خلوتگاه من
كس خبر كی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن
كی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
خویش را از ساحل افكندم در آب
لیك از ژرفای دریا بی خبر
بر تن دیوارها طرح شكست
كس دگر رنگی در این سامان ندید
schrodinger
23rd August 2010, 10:26 PM
امروز در این شهر مرا یاری نیست
آورده به بازار و خریداری نیست
آنکس که خریدار بدو رایم نیست
وانکس که بدو رای خریدارم نیست
schrodinger
23rd August 2010, 10:27 PM
به کجای این شب تیره بیاویزم
قبای ژنده خویش را...
Mina_Mehr
24th August 2010, 01:19 AM
گمت کردم ولی غافل از اینکه خدا با این بزرگی گم نمیشه
مواظب بودی از دستت نیوفتم ، هوامو داری و داشتی همیشه....
MR_Jentelman
24th August 2010, 01:42 AM
دلم عجیب گرفته,
و هیچ چیز,
نه این دقایق خوشبو,
که روی شاخه های نارنج
می شود خاموش,
نه این صداقت حرفی,
که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست,
نه هیچ چیز,
مرا از هجوم خیال اطراف نمی رهاند.
و فکر می کنم,
که این ترنم موزون حزن
تا ابد شنیده خواهد شد ...
MR_Jentelman
24th August 2010, 01:52 AM
حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم
توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود
کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
Mina_Mehr
24th August 2010, 01:57 AM
یه روزی فقط دستای تو بود تو دستم ولی حالا دیگه حسابی وا نمیکنم روت اصلا....
MR_Jentelman
24th August 2010, 02:20 AM
به خیالت من کی کی هستم؟
عروسک باطریی هستم؟
نه جونم یه کینه،
از یه عشق خاکستری هستم،
MR_Jentelman
24th August 2010, 02:37 AM
دلم میخواست کلاغ بودم همون کلاغ پاپتی زشت و سیاه و خط خطی پر میزدم تو آسمون کسی نمی گفت که : بمون می پریدم رو یه درخت گریه می کردم : غار و غار پشت سرش یه زهر مار حداقل این فحشه که راستکی بود اینجوری هیچکسی دلش واسم الکی نمی سوخت کسی برام لباس پادشاه توی قصه ها رو نمی دوخت نه عاشق کسی بودم ، نه کسی عاشقم بود کلاغ تنهایی بودم، گمشده تو شهر دود اشک کلاغ و هیچکسی نمی تونه ببینه حال دلش ؟! عجب ..مگه حالی واسش میمونه؟ دلم میخواست کلاغ بودم تا که یه روز، زخم یه سنگ راستکی، که درد اون بهتره از زخم زبون آدما دلم رو با تموم این نگفته هاش بترکونه کسی دلش واسه کلاغ زنده که نمی سوزه کسی دلش واسه کلاغ مرده هم ,نمی سوزه...
صبح سحر یه رفتگر کلاغه رو انداخت لابه لای آشغالا کلاغ با دلش پرید تو قصه ها
دلش نگو , یه تیکه خون: برو پیشم نمون.........
Geek
24th August 2010, 02:54 AM
نمي توانيم گذشته را تغيير دهيم.
تنها بايد خاطرات شيرين را به ياد سپرد.
و لغزشهاي گذشته را توشه راه خرد سازيم.
نمي توانيم آينده را پيش بيني كنيم.
تنها يايد اميدوار باشيم . خواهان بهترين و هر آنچه نيكوست.
و باور كنيم كه چنين خواهد شد.
مي توان روزي را زندگي كرد.
دم را غنيمت شمريم.
و همواره در جستجو تا بهتر و نيكوتر باشيم.[golrooz]
داداشی
24th August 2010, 03:32 AM
کلامی از شیخ بهائی:
آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا :
اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است !
اگر كم كار كند، میگويند تنبل است!
اگر بخشش كند، ميگويند افراط ميكند!
اگر جمعگرا باشد، میگويند بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد میگويند لال است!!!
اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست ..!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكاراست!!!
و اگر نكند میگويند كافراست و بیدين .....!!!
لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد
و جز ازخداوند نبايد ازكسی ترسيد.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید ؛
مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
season_sis
24th August 2010, 01:31 PM
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاويد اساطير زمين میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگيرد.
در صميميت سيال فضا، خشخشی میشنوی:
كودکی میبینی
رفته از كاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست كجاست. “
Mina_Mehr
24th August 2010, 08:38 PM
آه چه حالتی دارد! نه به وصف میآید و نه به فهم! دوست داشتن چه قدرتی دارد، در خویشاوندی و صمیمیت راستین چه نیروی معجزه گر خدایی نهفته است. چه لذتی است اینجا در "خود را نادیده گرفتن " در "خود را لقمه لقمه کردن" و به دهان دوست دادن که بجود و بجود و بجود و طعم و عصارهاش را بمکد و تفالهاش را بر خاک بریزد و این خود بهترین زندگی کردن است! و اینها و اینگونه نعمتها را همه از او دارم! من کی با این حالات آشنا بودم؟ کودک را، پدرش، مادرش میزند و او به گریه میافتد و از درد فریاد میکشد، اما چه میکند؟ با چهره برافروخته و چشمانی سرخ و گونههای خیس از اشک، خود را به دامن مادرش یا پدرش، همان که آزارش داده است میافکند.
دکتر علی شریعتی
Mina_Mehr
24th August 2010, 08:45 PM
لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم غافل از آن که لحظه ها همان خوشبختی بودند . (علی شریعتی)
Mina_Mehr
24th August 2010, 08:47 PM
مثه دیوار بلندی واسه ی رنگ سکوت
مثه یه حرف نگفته وسط جنگ سکوت
مثه زوزه های بادی روی پرده های نور
مثه شیشه ی صدایی برای سنگ سکوت
تو همون خواب کثیفی توی رویای سیاه
شبیه کابوس مرگی وسطه چنگ سکوت
تو همون شکستن ِ پلای دره ی شبی
شبیه نبودنی تو خاک نیرنگ سکوت
تو مثه کویر گنگی توی دریای سقوط
شبیه چوبه ی داری واسه آونگ سکوت
نمیدونم چطوری باورت رو داد بزنم
که توهم موندی توی آلونک تنگ سکوت
season_sis
24th August 2010, 09:41 PM
در دل تاریک این شب های سرد
ای امید نا امیدی های من
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من
season_sis
24th August 2010, 09:49 PM
نسیم صبح بوی گل پراکند
افق دریایی از نور است و لبخند
دل افروزان شادی را صلا زن
سیه کاران غم را در فرو بند
Mina_Mehr
24th August 2010, 09:59 PM
. من در چنان تنهایی زندگی می کنم که در جوانی دردناک است، ولی در سالهای بلوغ فکری گوارا میشود
season_sis
24th August 2010, 10:26 PM
مرد بقال از من پرسید : چند من خربزه می خواهی ؟
من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
GUNNER_2020
24th August 2010, 10:42 PM
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى
از روى شیطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ناپایدار
season_sis
24th August 2010, 10:54 PM
در آن دم که بر جا دره ها، چون مرده ماران خفتگانند
در آن دم که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
Mina_Mehr
25th August 2010, 01:15 AM
چقدر خوبه ادم یکی
را دوست داشته باشه
نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه
نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه به خاطر اینکه
تنهاست و نه از روی اجبار بلکه
به خاطر اینکه اون شخص
ارزش دوست داشتن رو داره
MR_Jentelman
25th August 2010, 02:29 AM
به ما دروغ می گفتند:
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید.
درست این است:
زندگی، آنقدر درد دارد که از درد نو،درد کهنه فراموش می شود.
MR_Jentelman
25th August 2010, 02:30 AM
برای زندگی کردن .....
بسیار کم فرصت داریم :
اما برای روزی که خواهیم رفت
از اینجا تا ابدیت.
قدر ثانیه های زندگیت را بدان
شاید ان دنیا: انگونه که فکر میکنی نباشد
MR_Jentelman
25th August 2010, 02:33 AM
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان در ازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان،لب خندان دارم
MR_Jentelman
25th August 2010, 03:10 AM
از خود نمی پرسی : چرا
این خسته را آزردمش؟
با خود نمی گویی ؟- چرا ،
این مرغک پر بسته را
در دام غم افسردمش؟
اما چرا،
عشق تو را،
من سالها در سینه پنهان داشتم
وین راز دردآلود را ،
در دل نهفتم- آه- تا جان داشتم
این آتش سوزنده را، آخر کجا می بردمش؟
MR_Jentelman
25th August 2010, 03:18 AM
حیف لحظه های خوبی که برای تو گزاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم
حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم
حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم
حیف شبها که با خیالت نشستم زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو توی خواب
حیف با وفایی من حیف عشق و اعتمادم
حیف احساس طلایی حیف این عشق و عقیده
حیف چشمایی که گفتم به تو با لبای خندون
حیف ارزوی دیدار با تو بودن زیر بارون
حیف هر چی که سپردم حیف هر چی که نبودی
AHB
25th August 2010, 10:36 AM
همیشه خاک گلدون کسی باش که وقتی رشد کرد بدونه کی باعث رشدش شده
Mina_Mehr
25th August 2010, 02:00 PM
وقتی می بینی که همه غمگینند با نقاب گشتند شاد
..وقتی می بینی که سکوت در ظلمت با هزار آه و صد ها فریاد
ناله ها را سر داد
...باز هم میگوی جور دیگر باید دید؟
وقتی خط به خط متن های همه نیست جز آه
... وقتی مردن همه در شهر سیاه
... وقتی که بر لب هر پیر و جوان هست زندگیم گشت تباه
... باز هم میگویی جور دیگر باید دید؟
با هزار خنده تلخ میگویم که به این حرف تو باید خندید
... شا ید آن روز که سهراب میگفت:
"تا شقایق هست زندگی باید کرد"
season_sis
25th August 2010, 02:17 PM
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهر هایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی
در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
MR_Jentelman
26th August 2010, 12:47 AM
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
MR_Jentelman
26th August 2010, 12:50 AM
در کار عشق ما همیشه اما بود
بی جانی ریشه از ساقه پیدا بود
آن شب که گفتی باورم کن با تو میمانم
دلواپسی های من از صبح فردا بود
آن شب که گفتی با تو هستم تا که دنیا هست
باورم نکردم گرچه این جمله زیبا بود
در عمق دریا یک قطره پیدا نیست
پایان عشق ما پایان دنیا نیست
مثل زلال آب من باورت کردم
داداشی
26th August 2010, 12:53 AM
دل تنگيهامونو بگيم خالي ميشيم؟ نشوديم چي؟
يه سوال خواطره بد رو چجوري پاك كنيم
ايني كه ميگم براي من اوج بد هست
اگه بهم مشاوره بدين ممنون ميشم
MR_Jentelman
26th August 2010, 01:04 AM
چه روزگار خوبی بود روزای خوب بچگی
اون روزا كه حرفهای عشق یرنگی بودو سادگی
اون روزا كه دلخوشیمون چندتا مداد رنگی بود
حیف كه چه زود تموم شدن چه روزای قشنگی بود
چه قصه های خوبی بود قصه های مادر بزرگ
قصه شاه پریون قصه اون بره و گرگ
ببین چه ساده گم شدیم تو بازیهای روزگار
از اون روزای بچگی حالا چی مونده یادگار
MR_Jentelman
26th August 2010, 01:06 AM
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
- گر شکستیم ز غفلت ، من و مایی نکنیم
یادمان باشد سر سجاده عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشید اگر خاطرمان تنها ماند
- طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
MR_Jentelman
26th August 2010, 01:13 AM
کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سر خشان عادت کنیم
کاش وقتی که تنها می شویم
با خدا و سایه ها خلوت کنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
ردپای خویش را پنهان کنیم
ما هم روزی از اینجا می رویم
کاش این پرواز را باور کنند
Mina_Mehr
29th August 2010, 08:47 PM
دل تنگيهامونو بگيم خالي ميشيم؟ نشوديم چي؟
يه سوال خواطره بد رو چجوري پاك كنيم
ايني كه ميگم براي من اوج بد هست
اگه بهم مشاوره بدين ممنون ميشم
سلااااااام
راستش من در حد مشاوره دادن نیستم ولی به نظر من آره اگه یه جایی یه جوری بشه از حرفای دلت بگی بدون واهمه و ترسی شاید بتونه به آدم کمک کنه....حرف زدن آدمو خالی میکنه، نوشتن درباره ی چیزی که آدمو رنج میده از بار غصه ی آدم کم میکنه....
در مورد خاطره ی بد که قبول دارم که پاک کردنش سخته ولی عملیه و نشد نداره، بهترین راه فراموش کردن خاطره ی بد اینه که اول اون اتفاق بد رو به فال نیک بگیریم حتی اگه خیلی واسمون ناخوشایند بوده و باید به خودمون این باورو بدیم که بدنبال این همه اتفاق بد خدایی هست حکیم که حتی اتفاقات بدو رو به صلاح ما تنظیم کرده ، حتما حکمتی در همه یاین اتفاقا هست....و راه دوم اینه که خودتو سرگرم کنی ، یه شرایط جدید واسه خودت ایجاد کنی و خودتو باهاش سرگرم کنی تا فکرت سراغ گذشته نره....واسه من که جواب میده[shaad]
امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم و کمکی کرده باشم[golrooz]
Mina_Mehr
29th August 2010, 08:50 PM
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
MR_Jentelman
29th August 2010, 11:52 PM
الهي در شب فقرم بسوزان
ولي محتاج نامردان مگردان
MR_Jentelman
29th August 2010, 11:56 PM
دلم ميخوات ببخشمت اما ديگه نميتونم
زخم دلم بزرگ شده ديگه پيشت نمي مونم
ميخام بم تا گم بشم كه ديگه پيدام نكني
زخم دلم بزرگ شده از اين بزرگتر نكني
Mina_Mehr
1st September 2010, 12:00 PM
منتظره کسی باش که حتی اگر در ساده ترین لباس بودی حاضر باشد تو را به همه دنیا نشان دهد و بگوید:این دنیای من است...
MR_Jentelman
2nd September 2010, 09:03 PM
آخراي فصل پاييز يه درخت پير و تنها
تنها برگي روي شاخه ش مونده بود ميون برگا
يه شبي درخت به برگ گفت:كاش بموني در كنارم
آخه من ميون برگا فقط تنها تو رو دارم
وقتي برگ درختو مي ديد داره از غصه ميميره
به خدا راز و نياز كرد اونو از درخت نگيره
با دلي خرد و شكسته گفت نذار از اون جداشم
اي خدا كاري بكن كه تا بهار همين جا باشم
برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا مي گفت
غافل از اين كه يه گوشه باد همه حرفاشو ميشنفت
باد اومد با خنده اي گفت:آخه اين حرفا كدومه؟
با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه
يه دفه باد خيلي خشمگين با يه قدرتي فراوون
سيلي زد به برگ و شاخه تا بگيره از درخت جون
ولي برگ مثل يه كوهي به درخت چسبيد و چسبيد
تا كه باد رفت پيش بارون بارونم قصه رو فهميد
بارون گفت با رعد و برقم مي سوزونمش تا ريشه
تا كه آثاري نمونه ديگه از درخت و بيشه
ولي بارونم مثل باد توي اين بازي شكست خورد
به جايي رسيد كه بارون آرزو مي كرد كه ميمرد
برگ نيفتاد و نيفتاد آخه اين خواست خدا بود
MR_Jentelman
2nd September 2010, 09:20 PM
شمع می سوزد و پروانه به دورش (http://only-sms.mihanblog.com/) نگران ، ما که می سوزیم و پروانه نداریم چه کنیم ............
Mina_Mehr
4th September 2010, 02:09 AM
تنهاترین تنهایان هم که باشم باز خدا هست، او جبران همه ی نداشتنهای من است:)
MR_Jentelman
4th September 2010, 02:59 AM
نمیدونم که تو رو نفرین کنم یا این دلم نمیدونم که تو حل مشکلی یا مشکلم
با تو عاشقانه بودم پس چرا حسرت یروز عشق موند به دلم
با تو شاهنامه بودم نه یک غزل با تو رودخونه بودم نه یک قنات
یروزی من و تو بودیم و حالا من و تنهایی و یک عمر خاطرات
توی این غربت پر گرگ و هراس دارم اینه ماهیا جون میکنم
دیگه خسته ام از تظاهر به ایستادگی جای زخمات هنوز رو دلم
MR_Jentelman
7th September 2010, 02:18 AM
خیــال تــــــو هـــــــــوای تـــــــو صـــدای تــــو
چـــرا از یــــــــــــادم نمیــــــره
جــونیــم با تـــــو حـــروم شــد
دلــــم از دســت تــو خــــون شـد
دستــــات تــو دســته کیـــه.
رو قلبـــم پـــــــا گذاشـت
با دیگــــــــری نشســـــــت
غـــــرورم را شکست
الـــــــــــــــودا الــــــــــــودا تا قیــامت
MR_Jentelman
14th September 2010, 05:13 PM
اينجا كسي براي كسي كس نميشود
حتي عقاب در خور كركس نميشود
جايي كه سهم مرد بجز تازيانه نيست
حق با تو بود ماندمان عاقلانه نيست
MR_Jentelman
14th September 2010, 05:17 PM
از سادگي است گر به كسي تكيه كرده ايم
اينجا كه گرگ با سگ گله برابر است
ما ميرويم ماندن با درد فاجعه است
در عرف ما نشستن يك مرد فاجعه است
MR_Jentelman
14th September 2010, 05:28 PM
اشفتگي زمان به من ياد داد كه كوچكي ادمها رو به خود نگيرم كه چيزي از بزرگ فكر كردنم نميكاهد دريافتم كه عشق را خرج ادمهاي درون تهي و بي مايه نكنم چون به اندازه ظرفيتاشان درك ميكنند هيچ وقت گران را به تهي دست عرضه نكنم ..قدرت من هر روز بالاتر ميرود و خود را لايق بهترين زندگي خواهم ساخت تكيه من بر افكار هوشمندانه و همراه من خداوندم است تا مرا به بهترين نقطه مرا رهنمون سازد .
Mina_Mehr
18th September 2010, 04:07 PM
دردهای آدم،سرمایه های آدمند.سرمایه هات رو با کسی تقسیم نکن.داد نزن،هوار نکش،آروم و بی سر و صدا همه چیز رو تحمل کن.
season_sis
18th September 2010, 09:33 PM
باز کن پنجــــــره ای رو به نــــگاهم ای دوست
دیرگاهی است که من چشم به راهم ای دوست
دور از آیینه چشــــــم تو به هم می مانند
روزهای من و شبهای سیاهم ای دوست
صبحــــگاهان که بر ارم نفــــــس از سوز جگر
می کشد سر به فلک شعله آهم ای دوست
من که در حاثه چون کـــــوه مــــــقاوم بودم
پیش طوفان غمت چون پر کاهم ای دوست
Mina_Mehr
20th September 2010, 12:15 PM
مـــاه مـن غــصه نـخور زنـدگي جــذر و مـد داره
دنــــيامـون يـــه عـــــالمه، آدم خــوب و بـد داره
ماهُِ من غصه نخور همه کـه دشـمن نمي شن
هــــمه کـه پــــر ترک مــث تـو و مــن نمي شن
مــاه مــن غــصه نـخور مــــثل مــــاها فـــــراوونه
خيلي کم پيدا ميشه کسـي رو حرفش بمونه
مــاه مـن غــصه نـخور، گــــريه پــــــــناه آدماس
تـــر و تــــازه مـوندن گـل، مال اشک شـبنماس
مــاه مـن غـصه نخور، زندگي خوب دارهو زشت
خـــدا رو چه ديدي شايد فردامون باشه بهشت
Outta_Breathe1020
20th September 2010, 04:14 PM
هیچ کسی اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حال من دیدنی نیست
حال من از این و آن پرسیدنی نیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفائل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم /خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!
واقعا غلط بود آنچه می پنداشتیم؟؟؟!!! [negaran]
Mina_Mehr
20th September 2010, 07:51 PM
خدایا! خودخواهی را چنان در من بکش، یا چندان برکش، تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.
MR_Jentelman
23rd September 2010, 04:31 PM
فرهاد فراوان شده در دامن کوه
شیرین شده کاروبار ، ازکندن کوه
هرثانیه می شتابد از جانب دشت
یک وصله ی ناجور دگر بر تن کوه
MR_Jentelman
23rd September 2010, 04:38 PM
غم ساخت (http://davoodonline.com/)کار دل، ز نوا می توان شناخت
ظرف شکسته را، ز صدا می توان شناخت
Mina_Mehr
23rd September 2010, 08:05 PM
برای آدم نابینا شیشه و المای یکیه، اگه کسی قدر تو و مهربونیات رو ندونست فکر نکن تو شیشه ای ، اون نابیناست!
Mina_Mehr
23rd September 2010, 08:07 PM
حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه بود!!
بانوثریا
24th September 2010, 12:02 PM
چیستم من ؟ زاده یک شام لذت بار
ناشناسی پیش می راند در این راهم
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم
بانوثریا
24th September 2010, 12:02 PM
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
؟؟؟
اما برای من هنوز پیدا نگشته...
من مدت هاست مرده ام !
مرده ای در دنیا خواب زدگان !
مرده ای در بیابان عاطفه، شور، حس، بودن و عاشقی های کودکانه !...
ای کاش لحظه ای بیدار و زنده می گشتم و باز می توانستم نفس بکشم و احساس کنم و هیجان داشته باشم، بیایم و ببینم و لذت ببرم
که دنیا چیزی نیست جزء برای لذت بردن
که چه حیف مردگان و خواب ماندگان نتوانند لذت برند
و من در این دنیا هیچ ندیدم جزء خواب زده راه رونده...
آه چه سود که هر لحظه تمام نقش او را می بینیم و بیدار نمی گردیم ؟ و باز در پی او می گردیم
آری خدا را می گویم همان که عشق است و معشوق و عطش و آب و سودا و لذت و بودن و تهی گشتن و شور و هیجان و احساس...
بانوثریا
24th September 2010, 12:09 PM
نیستم...
مدّت هاست...
و نخواهم بود...
و نخواهم ماند...
و نخواهم رفت...
بانوثریا
24th September 2010, 12:13 PM
چه جمله زشتی ...
گاه که انسان اندوه از چهره اش بارد و نتواند احساسات درونی خود را از کاستی ها وز نارحتی هایش بیان نماید گوید:
فراموشش کن...
Mina_Mehr
24th September 2010, 02:11 PM
مواظب افکارت باش که......... گفتارت می شود
مواظب گفتارت باش که ........ رفتارت می شود
مواظب رفتارت باش ........ که عادتت می شود
مواظب عادتت باش که....... سرنوشتت می شود
Mina_Mehr
24th September 2010, 02:13 PM
خسته ام از عالم وادم / خسته ام از بودن وماندن / خسته از دلهای بی احساس / خسته از دلهای دور از هم / لحظه ها از خستگی سرشار / روزها تکرار در تکرار / مانده روی دوش من انگار / کوله بار غربت ادم /
MR_Jentelman
26th September 2010, 01:30 AM
توی این دنیای بی حاصل بودن
با همه شکستگی های دل من
با همه تلخیه قصه ی تو و من
کسی که لحظه به لحظه رنگ دنیاست
من ساده به خیالم از خود ماست
سهم من از تو چی بوده غیر آزار
تویی که دنیا برات شده یه بازار
من تورو به چشم یاری دیده بودم
تو منو اما به چشم یه خریدار
ارزش گلایه ی من بیش از اینهاست
نه برای اون کسی که اهل سوداست
تورو باید می شناختم که هزارتا چهره داشتی
روی احساس و دل من داشتی قیمت می گذاشتی
تو نتونستی بفهمی که وفا خریدنی نیست
چینی شکسته ی دل دیگه پیوند شدنی نیست[hoshdar]
MR_Jentelman
26th September 2010, 02:04 AM
ناله های مرا امشب پذیرا باش تو که با اندوه هر شبم آشنایی، لحظه ای گوش کن، ببین در این چند سال نغمه هایم چقدر بزرگ شده اند.
به چشمانم نگاه کن ببین وسعت ابرهای نگاهم را می فهمی؟ چه دشت هایی که از باران این ابرها خندان شد و چه سیلابهایی هرچه را ساخته بودی ویران کرد.
Mina_Mehr
26th September 2010, 08:24 PM
به خودمان که می رسیم,
وقت کم میاوریم برای بودن...
حتی آینهء قدی که هرروز بارها قامتمان را به رخ خویش می کشد...
دلش تنگ می شود برای خودمان!...
خودمان را کجا جا گذاشتیم که هرچه می گردیم به یک غریبه می رسیم!؟
Mina_Mehr
26th September 2010, 08:28 PM
دیگر هرگزها هم همیشگی شدند!!...
آه و دریغ و حسرت ِ این زندگی شدند!!...
کجای این راه ِ هزاربار پیموده مانده ام؟!...
گلهایم نشکفته دچار پژمردگی شدند!!...
Mina_Mehr
26th September 2010, 09:01 PM
قلم در دستم بی حرکت مانده
کسی کاغذ را تکان دهد
شاید او حرفی برای گفتن داشته باشد!!!
MR_Jentelman
28th September 2010, 10:19 PM
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
MR_Jentelman
29th September 2010, 12:23 AM
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
Mina_Mehr
2nd October 2010, 03:11 AM
.....سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست.......
MR_Jentelman
2nd October 2010, 04:32 PM
نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن
نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن
MR_Jentelman
2nd October 2010, 04:36 PM
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
MR_Jentelman
2nd October 2010, 04:46 PM
من چیستم؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ
MR_Jentelman
7th October 2010, 01:05 AM
گاهی اوقات به اين نتيجه می رسم که هيچ چيز مال من نيست
من , يک جزء از هيچ بزرگ دنيايی هستم که بدون هيچ
دليلی , و بدون هيچ اراده ای به اينجا تبعيد شده ام
درون دست های من , سيب سرخ گاز زده ايست که
نمی دانم چطور به دست من رسيده است
و من همينطور سرگردان به همهمه های مبهم اطراف
خویش گوش سپرده ام
محيط من را , هاله ای سياه و غليظ از دروغ پوشانده
است
و بر فراز سرم , آسمانی به وسعتی که نمی دانم
به وسعت ندانسته هايم
و به رنگ آبی , که پس زمينه دست نيافتنی آن است
مثل انتهای خواسته های بی انتهای
اطرافم را آدم ها گرفته اند که هر کدامشان , مثل من ,
بدون اينکه بدانند برای چه , بر سنگفرشی از باقيمانده
مردگانشان , قدم می زنند
و گاهی هم , برای اينکه چيزی گفته باشند زير
زمزمه می کنند : چه هوای خوبی !
من جزء لاينفک دروغ ها و آدم ها و مردگانی هستم که
بر سطح توده ای مدور
بر مدار صفر درجه ای به مرکزيت نوری دست نيافتنی
می چرخند
می دانم , روزی , به دليلی که هيچ ارتباطی به من
نخواهد داشت
در حفره ای تاريک , که هيچگاه متعلق به من نخواهد بود
در زير سنگفرشهايی که خيلی زود , گذرگاه عابران بی
خيال خواهد شد
مدفون می شوم
انگار نه انگار که بودنی برايم بوده است
و انگار نه انگار که رفتنی
اين موضوع نه به من مربوط می شود و نه به هيچ
ديگر
اين موضوع يک اتفاق ساده است
يک اتفاق ساده مسخره
برای اينکه تنوعی باشد برای گريز از تکرار قدم زدن
بيهوده
و به گمانم کسی هم آن بالاهاست
که نظاره میکند مردن تدریجی ام را ...
از فراز آسمان لاجوردی دست نیافتنی
MR_Jentelman
7th October 2010, 01:08 AM
چنان دلگيرم از دنيا، که خود را هم نمي خواهم به اين زخم دل خونين دگر مرهم نمي خواهم همه نامهربانانند در اين دنياي پرتذوير چنين شد حاصل عمرم...که جز مرگم نمي خواهم
Mina_Mehr
7th October 2010, 09:18 PM
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم...
Outta_Breathe1020
7th October 2010, 10:01 PM
[negaran]
اااااااااااااااااااای خدااااااااا!!!!!
کااااااااش کسایی که دوستشون داریم هیچوقت ازمون ناراحت نبوددددددددددددن!!!!
MR_Jentelman
8th October 2010, 02:28 AM
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند
دروغ دوست داشتن باشد ! خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا
در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان
معصومي باشد و اورا برنجاني
MR_Jentelman
8th October 2010, 02:35 AM
نميدانم از كجاي اين دل زخمي بگويم
از اين دلي كه گناهش
ساده بودنش است .
بي كينه بودنش و بهانه گيري هاي رسوا گرش
از احساسي بگويم كه روزي شيشه بود اما امروز سنگ شده
از رويايي بگويم كه حقیقت فاصله آن بود
يا از صدايي بگويم كه به جرم عشقبايدحبس ابد بكشد.
از رندي عقلم بگويم كه شيشه را سنگ كرد
يا از سادگي احساسي بگويم كه زخم خورده
هزاران حرف شده هزاران حرف از نگاه
غریبه های عاشقی نما
7raha7
8th October 2010, 06:16 AM
سلاممممممممممم!!!چتونه؟؟؟ چرا همگیتون یه جوری غمگینید؟؟؟اصلا من دیشب بهم الهام شده بود که باید برم و به این تاپیک شادی ببرم!!!حرف دل من:.......
اصلا مهم نیست دیگروووووون چی فکر میکنن... چی کارا میکنن... خیانت میکنن... آبروتو میبرن... چون دیگرونند!چون مثل عقرب که خاصیتش نیش زدنه خاصیتشون اینه!(اینو وا3 همه کسایی گفتم که مثل من از دیگروون بدجوری ضربه خوردن!)
مهم نیست که دلمونو میشکنن... خرابمون میکنن... باعث میشن ما فرصتارو از دست بدیم...
مهم اینه که: خدایی هست... خدایی هست ... خدایی هست...
خدایی که ارزش تحمل همه سختیها،خیانتها،نارو هاو......................... رو داره... [golrooz]منم شماهارو به خودش میسپارم[golrooz]
MR_Jentelman
8th October 2010, 10:27 PM
يادمون باشه که هيچکس رو اميدوار نکنيم بعد يکدفعه رهاش کنيم چون خرد ميشه ميشکنه و آهسته ميميره .
يادمون باشه که قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم تا کسي که به ما تکيه کرده سرش درد نگيره.
يادمون باشه قولي رو که به کسي ميديم عمل کنيم .
يادمون باشه هيچوقت کسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم چون امکان داره زياد نتونه طاقت بياره .
يادمون باشه اگه کسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت چون زندگيش رو ازش ميگيري
Outta_Breathe1020
9th October 2010, 05:45 PM
ایـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــران!!!
فدای خاکــــــــــــــــــــــ ــت!!!
[negaran]
MR_Jentelman
10th October 2010, 02:21 AM
نگاه كن چه فرو تنانه بر خاك مي گسترد
آنكه نهال نازك دستانش
از عشق
خداست
و پيش عصيانش
بالاي جهنم
پست است.
آن كو به يكي « آري » مي ميرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنكه از تب وهن
دق كند
قلعه يي عظيم
كه طلسم دروازه اش
كلام كوچك دوستي است.
7raha7
10th October 2010, 05:13 PM
این روزا دارم موفقیتو بدجوری تجربه میکنمممم!!! گفتم بیام اینجا با شما شریک شم !!!!
بچه ها همه تون موفق باشیننننننننننننننننننننن ننننننننننننننننننننننننن ![golrooz]
MR_Jentelman
10th October 2010, 05:27 PM
این روزا دارم موفقیتو بدجوری تجربه میکنمممم!!! گفتم بیام اینجا با شما شریک شم !!!!
بچه ها همه تون موفق باشیننننننننننننننننننننن ننننننننننننننننننننننننن ![golrooz]
موفق باشي.خيلي خوشحال شدم[shaad] واسه ما هم دعا كن
7raha7
10th October 2010, 05:41 PM
دعا که حتما................... شمام وا3 ما دعا کنین!!!! اینم یه جمله واسه همه:
با آموختن شما از بودن به شدن تبدیل می شوید[golrooz]
براتون دعا میکنم هر روز چیزای خوبی یاد بگیرین!!!
Outta_Breathe1020
10th October 2010, 08:56 PM
این روزا دارم موفقیتو بدجوری تجربه میکنمممم!!! گفتم بیام اینجا با شما شریک شم !!!!
بچه ها همه تون موفق باشیننننننننننننننننننننن ننننننننننننننننننننننننن ![golrooz]
ایشالااااااااااااا که همیشه به همین شدت بدجور تجربه اش کنی رهاااااااااااای عزیز
Outta_Breathe1020
10th October 2010, 10:57 PM
همین الان دوست راهنماییم برام اینو اس ام اس کرد:
بازی سرنوشت رو می بینی؟ مثل قایم موشک میمونه! تو چشم میزاری و من قایم میشم. بعد تو یکی دیگه رو پیدا میکنی و من برای همیشه گم میشم!!!!
[negaran]
7raha7
10th October 2010, 10:59 PM
آره .............خودمم امیدوارم!!!! یه جمله دیگه وا3 همه دلتنگا:
شکسته های دلت را به بازار خدا ببر....
خدا خود بهای شکسته دلان است...
Mina_Mehr
11th October 2010, 12:41 AM
همین الان دوست راهنماییم برام اینو اس ام اس کرد:
بازی سرنوشت رو می بینی؟ مثل قایم موشک میمونه! تو چشم میزاری و من قایم میشم. بعد تو یکی دیگه رو پیدا میکنی و من برای همیشه گم میشم!!!!
[negaran]
چه جمله ی غم انگیز ودر عین حال پر مفهومی:(
7raha7
11th October 2010, 12:47 AM
فاطمه جون ما همینه دیگه................ همه کاراش پر مفهومه.......... البته غمگین نه!!!! چون مثل خودم یه نوجوونه با حاله!!!!!!!
(خودم نگم کی بگه......... هیشکی که ما رو تحویل نمیگیره... نه خودمون... نه جمله هامون!!![nishkhand])
اینم یکی دیگه : آدمی ساخته افکار خویش است. فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است. از مترلینگ[golrooz]
MR_Jentelman
11th October 2010, 01:28 AM
در بازی سرنوشت؛ آواره شدم
در غربت شب آتش صد پاره شدم
روزی به سراغم آمدی خیلی دیر
كز شوری بخت بد چه بیچاره شدم
MR_Jentelman
11th October 2010, 01:34 AM
زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست
زندگی آب روانی است روان میگذرد..........
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
MR_Jentelman
11th October 2010, 01:41 AM
وحشت از عشق که نه ، ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه که نه ، ترس ما خاتمه هاست
ترس بیهوده نداریم ، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست
مقصر دل دیوانه ی ماست
MR_Jentelman
11th October 2010, 01:42 AM
تنها بیماری قلب که هیچ درمانی ندارد٬قلب شکسته است
MR_Jentelman
11th October 2010, 01:47 AM
مطمئن باش
با خیال راحت برو
شک نکن و فقط برو
زخمی که تو زدی
به این زودی ها خوب شدنی نیست
Outta_Breathe1020
17th October 2010, 11:30 PM
ما که در یاد همیم از چه جداییم
کی شود بار دگر گرد هم آییم
Outta_Breathe1020
17th October 2010, 11:31 PM
بزرگترین افسوس آدمی زمانیه که حس می کند می خواهد اما نمی تواند و به یاد می آورد زمانی را که میتوانست اما نمی خواست
warrior
18th October 2010, 05:10 PM
لبخند بزن بدون انتظاری از دنیا/
و بدان که دنیا روزی آنقدر شرمنده میشود که به جای پاسخ به لبخندانت با تمام سازهایت میرقصد.
Outta_Breathe1020
19th October 2010, 02:54 PM
همه گفتن که تو رفتی!
ولی گفتم که دروغـــــــــه!!!
نازخاتون
19th October 2010, 03:21 PM
در اين زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای اين همه نابابور خيال پرست؟
به شب نشينی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسيده ها چه غريب و نچيده می افتند
به پای علفهای هرزه باغ کال پرست
رسيده ام به کمالی که جز اناالحق نيست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
warrior
20th October 2010, 03:24 PM
شگفتا تا بود نديدمش تا ميخواند نشنیدمش وقتي ديدم كه نبود وقتي شنيدم كه نخواند.....آه كه چه تلخ و غمگين است وقتي چشمه اي سرد و زلال در برابرت ميجوشد و مينالد و ميخواند تو تشنه آتش باشي و نه آب و آنگاه كه چشمه خشكيد و بخار شد و به هوا رفت و آتش در كوير دلت تاخت و گداخت تو تشنه آب باشي و نه آتش.......و امروز تنها با اين اميد زنده ام كه با هر نفس گامي به سوي او نزديك تر ميشوم
/معلم شهيد دكتر علي شريعتي از كتاب كوير
Mina_Mehr
21st October 2010, 08:43 PM
شنيده اي صد بار،
صداي دريا را .
سپرده اي بسيار،
به سبزه زارش، پروانه تماشا را ...
سحر به بوسه خورشيد شعله ور گشتن !
شب، از جدائي مهر
به سوي ماه دويدن، فريب خوردن، باز،
دوباره برگشتن !
فرو نشستن ، برخاستن، در افتادن
دوباره جوشيدن
دوباره كوشيدن.....
اگر هنوز به اين بيكران نپيوستي
ز دست وامگذاري اميد فردا را! (مشیری)
Mina_Mehr
21st October 2010, 08:48 PM
نه کلمه ای می آید !نه تـــو ..این خیال بی خیال من ..دارد مرا هم فراموش می کند !لبخندت را از یاد برده ! ..صدایت را !..نامت را !..نامت را به من بگو..!!
Mina_Mehr
21st October 2010, 08:58 PM
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
MR_Jentelman
22nd October 2010, 04:44 PM
زندگی مثل بازی مارو پله است
بایدانقدر تاس بندازی تا تاس شش بیاری و بتونی وارد بازی بشی
MR_Jentelman
22nd October 2010, 04:47 PM
عشق یعنى پاک ماندن در فساد،
آب ماندن در دماى انجماد،
در حقیقت عشق یعنى سادگى،
در کمال برترى افتادگى
MR_Jentelman
22nd October 2010, 04:53 PM
روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن
نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم،
زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی
حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم .
انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم
MR_Jentelman
22nd October 2010, 04:56 PM
در زندگی افرادی هستند که مثل قطار
شهر بازی هستند
از بودن با اونا لذت میبری
اما باهاشون به جایی نمیرسی
warrior
22nd October 2010, 04:56 PM
هیچ کس اشکی برای ما نریخت ...هر که با ما بود از ما می گریخت ...چند روزی ست حالم دیدنیست... حال من از این و آن پرسیدنیست... گاه بر روی زمین زل می زنم... گاه بر حافظ تفاءل می زنم... حافظ دیوانه فالم را گرفت... یک غزل آمد که حالم را گرفت: ... ما زیاران چشم یاری داشتیم... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
Mina_Mehr
22nd October 2010, 05:21 PM
بزرگ ترین بدبختی اینه که تحمل کشیدن بار بدبختی رو نداشته باشیم!!!
warrior
23rd October 2010, 03:43 PM
سخت ترین دیدار.... دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذاره و تو نگاهش کنی و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری .......بخوای همه تنهایی رو که به امید برگشت دوبارش تحمل کردی تو گوشش فریاد کنی اما حتی نتونی ........ به چشماش نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش هنوزم با همه قلبت دوستش داری اما ببینی چشماش داد می زنه که دلش ماله یکی دیگس .... تمام روزهایی که تنها بودی
Mina_Mehr
23rd October 2010, 03:52 PM
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
گر خلق را بود سر و سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است (رهی)
MR_Jentelman
23rd October 2010, 04:30 PM
چنین سوختن در آتش را ندیدم
که جز خاکسترش هیچ باوری نیست
در بشکسته را تیمار آید
دل بشکسته را کس کار نیاید
اگر اتش زنی دیوار دل را
جز این خون رقیق رنگی نیاید
MR_Jentelman
23rd October 2010, 04:44 PM
از سوسک می ترسیم ...
از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمی ترسیم .
از عنکبوت می ترسیم ...
از این که تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمی ترسیم .
از خوب سرخ نشدن قورمه سبزی می ترسیم ...
از سرخ شدن آدما از خجالت نمی ترسیم .
از سرما خوردگی می ترسیم ...
از سرخورده کردن دوستامون نمی ترسیم .
از شکستن لیوان می ترسیم ...
از شکستن دل آدما نمی ترسیم
MR_Jentelman
23rd October 2010, 04:49 PM
وقتی گفتی دوستم داری
فهمیدم یك روز تنهام میذاری
وقتی گفتی واسم اشك میریزی
فهمیدم یك روز اشكم و در میاری
وقتی گفتی قلبت واسم بی قراره
فهمیدم یك روز قلبم و جا میذاری
وقتی با من عهد میبستی
فهمیدم كوله بارت رو بستی
وقتی گفتی قلبت یه رنگه
حالا میفهمم كه هفت رنگه
نازخاتون
24th October 2010, 02:07 PM
من آن گلبرگ مغرورم كه مي ميرم زبي آبي
ولي با خفت و خواري پي شبنم نمي گردم...
warrior
24th October 2010, 03:17 PM
دنیا این جوریه دیگه اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست
MR_Jentelman
31st October 2010, 11:19 PM
امشب گرفته گريه ها دست و دلم را
در يا كمك كن تا بجويم ساحلم را
سياهي شب را دوست دارم چون به رنگ روزگار من است
MR_Jentelman
31st October 2010, 11:32 PM
شکستم تا همه بدونن شکستن چقدر آسونه
شکستم تا همه بدونن قلبم خیلی داغونه
شکستم تا همه بدونن دنیای عاشقا خیلی ویرونه
شکستم تا همه بدونن شبهای رویام خیلی بی نوره
MR_Jentelman
31st October 2010, 11:46 PM
شکستی اما ندیدی که چطور شکسته ای
ندیدی که چطور مرا به غروب کشانده ای
ندیدی چشمانم را زمانی که دریا بود
ندیدی درونم را زمانی که غوغا بود
ندیدی بغضم را دهانم بسته بود
ندیدی گریه درونم را دلم شکسته بود
ندیدی خرده های دلم را زمانی که شکست
ندیدی تنهایی غروبم را زمانی که نشست
ندیدی طناب آرزوهام پاره شد
ندیدی عشق این دلم چه شد
ندیدی که با سر به زمین خوردم
*FATIMA*
1st November 2010, 12:54 AM
روز اول با خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندان بان خود بودم
آن من دیوانه ی عاصی
در درونم های و هوی میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه بیهوده گریانی ؟
در میان گریه مینالید:
دوستش دارم ، نمیدانی ؟!
روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم؟!
بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
مینشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم
فروغ فرحزاد
MR_Jentelman
2nd November 2010, 01:06 AM
خوشبختی یعنی یه شونه ی استوار که هر وقت دلت بخواد بتونی روش گریه کنی
خوشبختی یعنی بدونی دست هایی هست، که فقط دست های تو رو توی خودش جا می ده
یعنی کسی رو باور کنی که یقین داری باورت رو نمی شکنه
یعنی چشمایی که تو هر چقدر نگاهشون کنی، خسته نشی
یعنی بتونی دوتا دست پاک و نازنین رو ببوسی
خوشبختی، یعنی کسی باشه، که تو بتونی از تمام دنیا بهش پناه ببری
خوشبختی یعنی زندگی، وقتی توی لحظه به لحظه اش عشق جریان داشته باشه
یعنی عاشقانه زندگی کردن
Mina_Mehr
4th November 2010, 02:01 AM
جای خالی حرف حق درد میکند....
MR_Jentelman
4th November 2010, 02:24 AM
چه بي انتهایم من امشب
چه بی انتهایم
من وجست وجوی تو ای نبض پنهان هستی
کجای زمین وزمانی؟بگو تا بیایم
7raha7
5th November 2010, 07:14 AM
چقدر همه بخیل هستن... چقدر همه زورشون میاد بهم بگن همدیگرو دوست دارن...
نمیدونم اگه خدا نبود چطوری میخواستیم بدیهای این دنیا رو تحمل کنیممم... بازم شکستم! برای بار دوم تو زندگیم... شکستم!!!
بهم تبریک نمیگین که حالا با تجربه تر شدم؟؟؟
بهم تبریک نمیگین که دارم گریه میکنم؟؟؟ که احساس تو خالی بودن بهم دست داده...
بهم تبریک نمیگین که پوستم کلفت تر شده؟؟؟
بهم تبریک نمی گین که دلم شکسته؟؟؟
آخه می گن خدا نزد شکسته دلانه... بچه ها بهم تبریک بگین!!! من که خودم از جانب خودم به خودم تبریک میگم!!!
اما این اشکای مزاحمو چی کار کنم؟؟؟
7raha7
5th November 2010, 08:29 AM
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
دکتر علی شریعتی
MR_Jentelman
11th November 2010, 02:04 AM
(http://www.cloob.com/share/link/add/?url=http://mozz.mihanblog.com/post/1439&title=قلبمو شکستی..)قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی!
چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود...
چه بی ریا گذشت لحظه هایی که به عشق تو بود....
قلب شکسته ای که زیر پاهایت بود را ندیدی ، صدای شکستن قلبم چه بی صدا بود!
صدای ناله دلم چه بی نوا بود ، درد دلهای ناگفته در دلم چه بی زبان بود...
قلبم را به بازی گرفتی اما نمیدانستی که بازی سرشکستن دارد !
چه با هیاهو به قلبم آمدی و چه آرام از قلبم رفتی ،
هنگام آمدنت عاشقانه با من درد دل میکردی و
هنگام رفتنت تنها با یک سکوت به صدای گریه هایم گوش میکردی!
تصویر رفتنت بر روی قلب شکسته ام نقش بسته ،
و آواز رفتنت در فضای غمگین صحنه عشق پیچیده ...
آنگاه که صحنه عشق خالی از تصویر تو است ، دل من نیز در پی فرار از دام تنهایی است!
باور میکنم که اسیرم ، اینبار اسیر تنهایی !
اما باور نمیکنم که رفته ای و بار سفر را بسته ای ،
و شعر جدایی را برایم نوشته ای و لای کتاب قصه عشقمان گذاشته ای !
چه قصه تلخی بود ، قبلا آن را خوانده بودم اما باور نکرده بودم ،
نمیدانستم سرنوشت ما نیز مانند یک قصه تلخ است ....
آن شعر عاشقانه ای که به عشق تو سروده بودم را نخواندی!
صحنه عشق را خالی کردی و تصویر رفتنت را همراه با یک قلب شکسته جا گذاشتی
MR_Jentelman
11th November 2010, 02:17 AM
آدما مثل یه کتاب میمونند ، که تا وقتی تموم نشن برای دیگران جذابند پس سعی کن خودتو جلوی دیگران تند تند ورق نزنی تا زود تموم بشی ... برای اینکه وقتی تموم بشی مطمئن باش میرن سره یه کتابه دیگه
MR_Jentelman
12th November 2010, 11:57 AM
تا که بودیم؛ نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم؛ همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم ؛چو هست
نه در آنوقت که اقبال شکست
warrior
12th November 2010, 01:06 PM
زمان بس کند میگذرد برای آنان که در انتظارند...
بس طولانی مگیذرد برای آنان که اندوهگین اند ...
وبس کوتاه است برای آنان که سر خوش اند...
اما ابدی است برای آنان که عاشق اند...
MR_Jentelman
19th November 2010, 03:24 PM
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
warrior
19th November 2010, 03:46 PM
سیب سرخی را به من بخشیدو رفت
ساقه سبز دلم را چیدورفت
عاشقی های مرا باور نکرد
عاقبت بر عشق من خندیدو رفت...
*FATIMA*
20th November 2010, 02:16 AM
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچون باران
دامنم را رنگ میزد
وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند ... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهان
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
warrior
20th November 2010, 02:31 PM
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست
امتحان ریشه هاست
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست...
*FATIMA*
21st November 2010, 02:01 AM
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
میبرم ، تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
میبرم تا زتو دورش سازم
ز تو ، ای جلوه امید محال
میبرم زنده به گورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
warrior
22nd November 2010, 04:10 PM
همه میپندارند هر کس آن چنان فهمیده میشود که هست،اما نه ،آن چنان که فهمیده میشود هست!
دکتر علی شریعتی.
MR_Jentelman
1st December 2010, 10:05 AM
خیلی وقته ننوشتم
دلم می خواد بنویسم
بنویسم از جدايي
از غرور و بی وفایی
بنویسم از یه قصه
قصه ی تلخ جدايي
جدايي مثل یه جنگه
جنگ بودن و نبودن
بودن و غصه نخوردن
بودن و همیشه بودن
اما قصه چیز دیگه است
قصه درد و غم و غصه است
اما ما هستیمو قصه
مال چیزهای ندیدست
ما دو تا که خوب می دونیم
دلامون دوتا پرنده ست
پس چرا ، چرا جدايي
من نمی خوام که جدايي
مثل یک رنگ سیاهی
سایه سار زندگی شه
حاصل یه عمر موندن
فدای یه سادگی شه
تو می دونی که جدايي
یعنی اند بی وفایی
warrior
2nd December 2010, 04:04 PM
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم...
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم...
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم...
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم...
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.