PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث "دلتنگستان نخبگان"



صفحه ها : 1 [2]

MR_Jentelman
9th December 2010, 07:45 PM
به تو عادت کرده بودم رفتی و دلو سوزوندی بانگام چهقدر غریبه خاطراتو تو سوزوندی

عاشق عشق تو بودم با چه احساس قشنگی فقط فقط با تو بودم توی دنیای دورنگی

MR_Jentelman
9th December 2010, 07:48 PM
روزگارم تیره و این روزهایم تیره تر
یا به نوعی رو به ویرانیست دنیایم دگر
من که چشمم خواب دریا دیده بود
عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر
هر چه از این درد پا پس می کشم بیفایده است
سرنوشت من گره خورده ست با غم سر به سر
لحظه های مرده ام تاوان یک تردید شد
تا که تقویمم دهد یک عمر از تلخی خبر
بار دیگر مهره ام در خانه ی دوم نشست
از گریز بین سعد و نحس یا که خیر و شر
مرگ من در این غزل چون آتشی خواهد شد و
بعد جز خاکستری از من نمی ماند اثر

warrior
9th December 2010, 11:48 PM
اگر لقمان میدانست زمانی فرا خواهد رسید که بوسه زدن بردستانی خون آلود ادب محسوب میشود،بی شک میگفت بروید ادب را از همان با ادبان بیاموزید!

uody
16th January 2011, 12:39 PM
روزی عشق از دوستی پرسید : تفاوت من و تو در چیست ؟
دوستی گفت: من دیگران را به سلامی آشنا میکنم تو به نگاهی ... من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ

و من نمی دانم آیا این دروغ را خواهم شنید !؟
آنقدر بدبین گشته ام از دنیا كه حتی خود را دوستِ خود نمی انگارم...

و چه دنیا عجیبی ؟
همیشه(و همه) به دنبال كسی هستی كه دوستت داشته باشد و من فرار از كسی می كنم كه دوستم دارد و می دانم كه می توانم دوستش داشته باشم...
چه دنیایی روزی به تو نه! می گویند و روزی تو به ...

و تمام دردم از آن رو است كه می دانم چرا بدین جا رسیدم، كه چرا باید بگریزم، و چرا باید زجر درد تنهایی را بر او تحمیل كنم، همان ملالی را كه خود تلخی اش را چشیده ام !؟
كه مشكل نه از او، كه قصور از خودِ منِ حقیر است...

warrior
16th January 2011, 03:55 PM
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را

uody
31st January 2011, 01:04 AM
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آب …
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

warrior
31st January 2011, 05:13 PM
طاعت آن نیست که بز خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست!!1

7raha7
1st February 2011, 12:26 AM
خب.............
اینجام که دلتنگستانه.......... کجا بهتر از اینجا که بگم: سلااااااااااااام!!!! دلم واسه تون خیلی تنگ شده بود!

warrior
1st February 2011, 05:09 PM
دلتنگی....
چه واژه غریب و نا مانوسی...

7raha7
3rd February 2011, 08:57 AM
یعنی چی؟؟؟ یعنی تا حالا دلت واسه کسی تنگ نشده؟؟؟
بابا پاشید جمعش کنید این بساط گریه آورو... اصلا میام اینجا دلم میخواد گریه کنم.... یه کم نکته مثبت... یه کم خوشحالی!!!!
نکنه همتون شکست عشقی خوردید و ما بی خبریم؟؟؟ هان؟؟؟[nishkhand]
بر و بچ... اینجا دلتنگستانه.... درست! کی گفته دلتنگی همه اش همراه با غم و سختیه؟؟؟
اصلا یه کم به امضای من که هنوز عوضش نکردم نگاه کنید خنده تون میگیره....[nishkhand]

warrior
3rd February 2011, 04:38 PM
من دلم تا حالا برا خیلیا تنگ شده ....
اما همه رو سعی کردم به روم نیارم تا همین آخریا که دیگه خیلی دلتنگ شده بودم....
بیاید بخندیم....
اگه الان داری اینو میخونی خواهش میکنم یک لبخند بزن....
میخوام یکی از پست های رها رو اینجا بزارم...
دوستتون داریم...........
( من و رها)

تووت فرنگی
3rd February 2011, 04:41 PM
من فقط الان دلم واسه یکی تنگ شده [gerye][gerye][gerye][gerye][gerye][gerye][gerye]

warrior
3rd February 2011, 04:58 PM
نگران نباش....
یا خودش میاد یا نامه ش......

تووت فرنگی
4th February 2011, 10:56 AM
من دلم تا حالا برا خیلیا تنگ شده ....
اما همه رو سعی کردم به روم نیارم تا همین آخریا که دیگه خیلی دلتنگ شده بودم....
بیاید بخندیم....
اگه الان داری اینو میخونی خواهش میکنم یک لبخند بزن....
میخوام یکی از پست های رها رو اینجا بزارم...
دوستتون داریم...........
( من و رها)


"من و رها"اسم جدیدت؟؟؟؟؟؟؟![nishkhand]
چه جالب...!![nishkhand]

پس از این به بعد این صدات میزنیم [nishkhand]

warrior
4th February 2011, 11:59 AM
نه عزیز ....
این جمله آخری رو از طرف خودم و رها گفتم...

تووت فرنگی
4th February 2011, 05:44 PM
غروب، مرگ، شكستن،سكوت، تنهايي
براي هر چه كه درد است باز تسكيني

7raha7
5th February 2011, 06:50 AM
نه عزیز ....
این جمله آخری رو از طرف خودم و رها گفتم... ممنووووون که منو هم تو کارای خوبت شریک میکنی....


نگران نباش....
یا خودش میاد یا نامه ش......
این تیکه گوگولی مگولی بودددد[nishkhand]

"من و رها"اسم جدیدت؟؟؟؟؟؟؟![nishkhand]
چه جالب...!![nishkhand]

پس از این به بعد این صدات میزنیم [nishkhand]
عزیزم همه ما رها هستیم... فقط وقتی میخوایم بپریم همون پیله ای که خودمون بافتیم میپیچه دور دست و پامون...
همه رها هستند... به شرطی که بعضیا بذارن...
همه رهان به شرطی که پاک بمونن...
پاک... و وفادار به حقیقت معصوم خودشون...
بیاید یه کاری کنید که حقیقت معصومیت از دست رفته واسه ما صدق نکنه!

warrior
5th February 2011, 03:41 PM
بارانی باید تا رنگین کمانی برآید و لیمو هایی ترش تا شربتی گوارا فراهم شود، وگاه روزهایی سخت در زندگی که از ما انسانهایی توانا تر بسازد.

تووت فرنگی
5th February 2011, 03:43 PM
[nishkhand] چقدر زیست سخته دلم گرفت!

uody
5th February 2011, 10:44 PM
میتوان با هیچ ساخت

میتوان با یک گلیم کهنه هم

روز را شب کرد و شب را روز کرد

میتوان با هیچ ساخت

میتوان صد بار هم

مهربانی را ، خدا را ، عشق را تفسیر کرد

با لبی خندان تر از یک شاخه گل

میتوان بیرنگ بود

همچو آب چشمه ای پاک و زلال

میتوان در فکر باغ و دشت بود

عاشقی گلگشت بود

میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت

خوبی از هر چیز دیگر بهتر است

تووت فرنگی
7th February 2011, 04:31 PM
[nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand] بخند بخند

محسن آزماینده
4th March 2011, 09:03 PM
[nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand] بخند بخند


دلم خونه بخندم[droogh]
[nishkhand][khande][nishkhand][khande][nishkhand][khande]

تووت فرنگی
5th March 2011, 07:41 AM
نخند نخند...[nishkhand]

uody
19th March 2011, 03:11 AM
آه آه از دل من
که ازو نیست به جز خون جگر حاصل من
زانکه هر دم فکند جان مرا در تشویش
چه کنم با دل خویش؟


چه دل مسکینی
که غمین می شود اندر غم هر غمگینی
هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه میش
چه کنم با دل خویش؟


در دلم هست هوس
که رسد در همه احوال به درد همه کس
چه امیری متمول چه فقیری درویش
چه کنم با دل خویش؟


طفل عریانی دید
چشم گریانی و احوال پریشانی دید
شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش
چه کنم با دل خویش؟


دیده گردید فقیر
بهر نان گسنه آن گونه که از جان شد سیر
دل من سوخت بر او یا جگر من شد ریش
چه کنم با دل خویش؟


زارم از دست عدو
چه کنم دل نگذارد که برم حمله بدو
بس که محتاط به بار آمده و دوراندیش
چه کنم با دل خویش؟


گر درافتم با مار
نیست راضی دل من تا کشد از مار دمار
لیک راضی است که از او بخورم صدها نیش
چه کنم با دل خویش؟


دارد این دل اصرار
که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار
همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش
چه کنم با دل خویش؟


از برای همه کس
دل "بیرحم" در این دوره به کار آید و بس
نرود با دل پر عاطفه کاری از پیش
چه کنم با دل خویش؟

تووت فرنگی
19th March 2011, 08:01 AM
بخنــــــــــــــــــــــ ــــــــد[nishkhand]

*yas*
26th April 2011, 02:34 AM
می گردم اما نیست، اما نیست ، اما نیست

جز تو برای هیچکس در قلب من جا نیست

می گردم اما چون تو می خواهی ، تو می گویی

آیینه ام من ، جز خودت چیزی نمی جویی

می گردم اما جستجوی شیشه در آب است

نوری که می بینم فقط تصویر مهتاب است

میگردم و هی اشک می ریزم، چه می خواهی؟!

با رفتنت از درد من چیزی نمی کاهی

من تازه پیدا کرده ام خود را در آغوشت

گم می شوم در حس گرم پشت تن پوشت

تو می نوازی با سرانگشتت لبانم را

می آوری روی لبم با بوسه جانم را

جز تو کسی اینگونه دستم را نمی گیرد

این زن برای هیچکس آسان نمی میرد

روح و تنم را بسترت کردم ، گناهی نیست

از من به هر جا جز تمنای تو راهی نیست

می خواهمت قدر ِ همه پس کوچه ها...سیگار

با هم قدم...با هر قدم،دیوارها...دیوار

می دزدم از چشمان تو تار نگاهم را

شاید کمی عادت کنم بی نور راهم را

عادت نخواهم کرد این تمرین اجباری ست

حتی خودت هم خوب می دانی خودآزاری ست

می ترسم از روزی که پیدایش شود عقلم!

روی زبان هاشان بیفتد عاقبت نقلم

آن روز من می مانم و دنیای رسوایی

آن روز آیا باز در رویام می آیی؟؟؟؟

jiferjibox
13th May 2011, 01:30 PM
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا
فردا شد و باز تو گفتی فردا
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
یک هیچ به نفع دل تو تا فردا...

*FATIMA*
4th June 2012, 04:38 PM
غروب ، تنگی زندان
غروب ، تلخی مرگ
غروب ، درد جدایی
غروب ، غصه و غم
صدای گریه خاموش
مویه و مانم!
غروب ، سایه غم های بیکران من است .

نازخاتون
4th June 2012, 04:53 PM
سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره


سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره

همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابط باشه این دل

از این بدتر نشه رسواییه ما
که تنها تر نشه تنهاییه ما

که کار ما گذشته از شکایت، هنوزم پایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو، آخه هیچکس نمی خواد قصه هاشو

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزها نمی ارزه

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزها نمی ارزه

سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره

سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره


که کار ما گذشته از شکایت، هنوزم پایبندیم در رفاقت
میریزه تو خودش دل غصه هاشو، آخه هیچکس نمی خواد قصه هاشو

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزها نمی ارزه

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزها نمی ارزه

سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره

سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره

سکوتم از رضایت نیست، دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره، خودش گیره گرفتاره

محسن آزماینده
4th June 2012, 06:52 PM
من فقط میتونم بگم که احساسم را با شعر تنمیتونم بگم

*FATIMA*
25th July 2012, 08:19 PM
آه ، ای خدا چگونه ترا بگویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی امید جسم دگر دارم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد