ll
10th September 2014, 02:11 AM
http://www.mihanfal.ir/wp-content/uploads/2014/09/Chase-Your-Dreams.jpgاینکه بتوانیم جایگاه خود را روی این کرۀ خاکی پیدا کرده و به دنبال آرزوهای خودمان برویم کار واقعاً سختی است. گاهی مواقع میدانیم چه میخواهیم اما نمیدانیم آن را چگونه به دست بیاوریم. گاهی مواقع به این موضوع آگاه هستیم که نقش بازی میکنیم و خودمان نیستیم، اما هیچ ایدهای هم نداریم که اصلاً این “خودم” چه کسی هست. مواقعی هم هست که فکر میکنیم به آنچه میخواستیم رسیدهایم، اما ناگهان به خودمان میآییم و میبینیم که اصلاً از موقعیت فعلی خود رضایت نداریم. همیشه و در هر مرحله از زندگی ما موانع بسیاری وجود دارد که باعث میشود مسیر خودمان را گم کنیم و به بیراهه کشیده شویم. ترس و استرس در هر لحظهای میتوانند به سراغ ما بیایند. من تمام اینها را میدانم چون خودم نیز این مراحل زندگی را سپری کردهام.در سن بیست و پنج سالگی من مدرک کارشناسی ارشد خودم را گرفته بودم و اصلاً هم قصد نداشتم از آن استفاده کنم. در سن سی و پنج سالگی هدفم این بود که درس بدهم، بنویسم و نقاشی کنم، اما دقیقاً نمیدانستم که این به چه صورتی ممکن است. در چهل و یک سالگی، نوشتههای من توسط هزاران نفر خوانده میشد و هر روز تعداد زیادی ایمیل از مردم دریافت میکردم که میگفتند چطور در زندگی آنها تغییر ایجاد کرده بودم. (البته اگر بخواهم واقعیت را بگویم، افرادی هم به من میگویند که کارم افتضاح است.) در طول این سالها من قوانین سادهای را در مورد تعقیب رویاها یاد گرفتم و اینکه چه پستی و بلندیهایی منتظر شما خواهد بود:
در مورد “مسیر خود در زندگی” فکر نکنید.
شاید این نکته با آنچه که تابحال به شما گفتهاند مغایرت داشته باشد. مگر این دقیقاً همان چیزی نیست که باید روی آن تمرکز کنیم؟ پاسخ شما هم مثبت است و هم منفی.یک مسیر از قبل ساخته شده است. داشتن مسیر این نکته را میرساند که تنها یک راه وجود دارد. مسیری یگانه که از قبل مشخص شده است. اینکه مسیری وجود داشته باشد یعنی تصمیمهای غلط هم وجود دارند. یعنی شما باید حواس خود را جمع کنید تا از مسیر خود منحرف نشوید. زندگی ما به طرز شگفتانگیزی و فوقالعادهای یگانه است. هیچ شکی در این مورد نیست. پس اگر قرار باشد تلاش ما صرف این شود که شبیه کس دیگری باشیم، در آخر کار از زندگی خود ناراضی خواهیم بود. به علاوه اگر قرار باشد همیشه در مورد مسیر زندگی خود فکر کنیم، فشار بیدلیلی بروی خودمان گذاشتهایم و این باعث میشود احساس اضطراب کنیم.برای رسیدن به یک زندگی رضایتبخش و هیجانانگیز بینهایت مسیر وجود دارد. پس مهم نیست که چه تصمیمی بگیرید یا تا به حال چه تصمیمی گرفتهاید، در هر صورت شما در مسیر درستی هستید. همۀ این تصمیمها هستند که مسیر شما را میسازند.
تمام توصیههای دیگران را فراموش کنید.
احتمالاً دوران دبیرستان را خوب به یاد دارید. شما به فکر شغلها و رشتههای مختلفی بودید که میتوانستید به سراغ آنها بروید و سعی داشتید تصمیم بگیرید با زندگی خود چه کنید. شما به دنبال توصیههای دیگران بودید و همه نیز برای شما حرف داشتند. پدر و مادر شما، معلمان، مشاوران و … هر کدام نصیحتی به شما میکردند. در واقع ما در دنیایی زندگی میکنیم که پر از پیغامهایی در این مورد است که باید با زندگی خود چه کنیم. البته نصیحت اصلاً چیز بدی نیست، اما به شرطی که با اعتدال باشد. شما باید نصیحتهای دیگران را از فیلتر خود بگذرانید. آن فیلتری که میگوید “هیچکس جز من، آرزوها و خواستههای مرا نمیداند.”البته منظور من این نیست که دیگران خیر شما را نمیخواهند. آنها صادقانه میخواهند به شما کمک کنند. اما در نهایت آنها نمیدانند چه چیزی برای شما بهتر است و نمیتوانند به شما مسیرتان را نشان بدهند. (البته شاید خودتان هم در ابتدا جوابها را ندانید،) نکته اینجاست که به هر چه اشتیاق داشته باشید، بیشترین لذت را برای شما فراهم میکند. و اغلب هم اشتیاق اصلی ما برای چیز بزرگی نیست – بلکه ذهن ما دارد قوانین جامعه را بر ما تحمیل میکند.
این سوال ساده را بپرسید.
وقتی که بچه بودم، اگر از من میپرسیدید که چه کاری را دوست دارم (البته با این فرض که تمام مهارتهای لازم آن را هم داشته باشم)، جواب من این بود که میخواهم یک نویسنده و یک نقاش بشوم. فقط ای کاش که این استعدادها به من داده شده بود و بدبختانه اینطور نبود (من نمیتوانم نقاشی کنم و دستخطم حتی از نقاشیکردنم بدتر است.) بعدها نیز در زمینۀ تغذیه درس خواندهام و کارم هم در این زمینه خوب بود. اما عقیده دارم که هدف زندگی من این نیست. من برای کار دیگری روی این کرۀ خاکی هستم.حرف من این است که باید به آرزوها و خواستهها خودتان توجه داشته باشید، حتی وقتی که – یا بهتر است بگویم مخصوصاً وقتی که – این آرزوها به نظر مسخره بیایند. همیشه این خواستهها را در پس ذهن خود بپرورانید. جواب این سوال خود را پیدا کنید: اگر که میتوانستید هر مهارتی را که میخواهید به دست آورید، چه کاری انجام میدادید و چگونه زندگی میکردید؟ لازم نیست به خود فشار بیاورید. تنها کمی به این سوال دقت کنید.
در این مورد که چگونه باید به جایی که میخواهید برسید نگران نباشید.
ذهن انسان به گونهای طراحی شده که امنیت بخواهد. به همین دلیل است که ما میخواهیم مسیرمان مشخص باشد. اما این فقط یک توهم است. برای اینکه به جایی که میخواهیم برسیم، هیچ نقشۀ از قبل طراحی شدهای وجود ندارد. با اینحال خبر خوب این است که ما اصلاً به چنین چیزی نیاز نداریم. تنها چیزی که لازم داریم این است که قدم بعدی را برداریم و همیشه هم نسبت به این موضوع آگاه هستیم.برای مثال، فرض کنیم که شما دوست دارید کفش درست کنید. به جای اینکه نگران این موضوع باشید که هیچکس دیگر با دست کفش درست نمیکند، باید به این فکر کنید که در حال حاضر انگیزه و قدم بعدی شما چیست. شاید ادامۀ مسیر به سادگی سفارش یک کتاب در مورد طرز ساخت کفش باشد. شاید هم بتوانید با دوست طراح لباس خود قراری بگذارید و با او در این مورد مشورت کنید. تغییرات بزرگ با تصمیمهای پیاپی حاصل میشوند. به این باور داشته باشید که یک وجود آگاه شما را هدایت میکند و به تمام خواستههای خود توجه کنید. درست است که ساخت کفش به نظر یک ایدۀ خیلی دور بیاید، اما اکثر شغلهای موفق در ابتدا اینگونه به نظر میآیند.5. تفاوت میان خواستۀ درونیو فکرهای بیهودۀ ذهن خود را تشخیص دهید.اکثر ما میدانیم که گوش دادن به ندای درونمان چقدر ارزشمند است. اما گاهی همین موضوع میتواند برای ما بسیار گیجکننده باشد. مشکل اینجاست که ما نمیتوانیم تفاوت بین ندای درون خود را با “منِ” درون خودمان تشخیص دهیم. چرا که این من، ما را به سمت چیزی سوق میدهد که بقیه آن را مهم میدانند و فراموش خواهیم کرد که چه چیزی برای خودمان مهم است. در ادامه بیشتر در این مورد توضیح میدهم.ذهن یک ساختار منطقی دارد و به دنبال تقلید از دیگران است. برای مثال به ما میگوید که “دوست من میلاد یک خانه بسیار بزرگ دارد و زندگی او فوقالعاده است، پس من هم حتماً باید یک خانۀ بزرگ داشته باشم.” اما وقتی که قلب ما (یا ندای درون ما) سخن میگوید، بیشتر پای یک حس عمیق در میان است. در این مواقع ما میتوانیم پیش خودمان تصور کنیم که در یک خانۀ بزرگ نشستهایم و مشغول خوردن شام هستیم. در این مواقع معمولاً خودمان به هیجان آمدهایم، ولی ذهن ما به مخالفت میپردازد و سعی میکند ما را منصرف کند.)همانطور که که نویسندهای به نام چیتان پارکین میگوید، بعضی از افراد یک حس عمیق دارند که از همان ابتدا درست است و تا انتها همینطور باقی میماند. اما این احساس در دیگران با تردید همراه هست و وقتی میتوانند به قضیه آگاهتر شوند که یک قدم محتاطانه برداشته و سپس وضعیت را بسنجند. بنابراین اگر که در مورد چیزی مطمئن نیستید، یک قدم کوچک در جهت آن بردارید و سپس ببینید که چه حسی دارید.6. از گیج بودن خود خوشحال باشید!شما میخواهید به دنبال آرزوهای خودتان بروید. اما اگر در نهایت کشش خواستههای درونی خود را احساس نکردید چه؟ یا وقتی که در مورد قدم بعدی خود تردید دارید؟جواب این است: لازم نیست نگران باشید. نگران نباشید، چرا که تنها راه رسیدن به جایی که میخواهیم این است که از تردیدها (و حتی پریشانیها) عبور کنیم. احساس گیجی بخشی از سفر ماست و چیز بدی به حساب نمیآید. پس شاد باشید! این هم بخشی از مسیر شماست.در اینگونه مواقع شاید تمایل داشته باشید به دنبال یک جواب بروید. شاید هم تصمیم بگیرید کمی به خودتان استراحت بدهید و صبر داشته باشید. در هر صورت به خودتان سخت نگیرید. شما اجازه دارید کمی تنبلی کنید و از زندگی لذت ببرید. کارهای مختلف را تجربه کنید. یک شغل پیدا کنید و نگران این هم نباشید که با برنامههای شما همخوانی نداشته باشد. در کل به خودتان اجازه دهید که گیجی را تجربه کنید. درست است که زندگی همیشه راحت نیست، اما این مساله کاملاً طبیعی است.7. انتظار ترسیدن را داشته باشید.قدم برداشتن به سمت چیزی که برای ما اهمیت دارد ترسناک است. همیشه همینطور بوده و خواهد بود. هر بار که من به سراغ چیزی رفتم که قلباً دوست داشتم، اکثر افراد این کار مرا احمقانه میدانستند. اما صدایی که باید بیشتر از همه نگران آن باشید صدای خودتان است. صدایی که شما را به خاطر کاری که میکنید مسخره میکند.من به مرور زمان متوجه شدهام که این موارد میتوانند به شما کمک کنند:
اینکه به دیگران نگوییم چه میخواهیم بکنیم.
کتابهایی مثل “هنر جنگ” را مطالعه کنیم.
در مورد افرادی بخوایم که به دنبال رویاهای خودشان رفتهاند.
در نهایت، پیدا کردن مسیر زندگی چیزی از گم کردن مسیر را در خود دارد. ما باید از گذشته بگذریم تا بتوانیم به سمت آینده حرکت کنیم. این یعنی از ایدهآلهایی که به ما تحمیل شده است بگذریم، جرات داشته باشیم، خطر کنیم، گاهی بلغزیم، زمین بخوریم و باز هم بلند شویم. در این مسیر لازم است که به ندای درون خودمان باور داشته باشیم و هیچوقت فراموش نکنیم که همهچیز مرتب است. حتی وقتی که به نظر همهچیز خراب شده است، مسالهای نیست.| منبع (http://goweloveit.info/lifestyle/7-simple-and-surprising-tips-to-help-you-realize-your-dreams/?utm_source=taboola&utm_medium=referral)
در مورد “مسیر خود در زندگی” فکر نکنید.
شاید این نکته با آنچه که تابحال به شما گفتهاند مغایرت داشته باشد. مگر این دقیقاً همان چیزی نیست که باید روی آن تمرکز کنیم؟ پاسخ شما هم مثبت است و هم منفی.یک مسیر از قبل ساخته شده است. داشتن مسیر این نکته را میرساند که تنها یک راه وجود دارد. مسیری یگانه که از قبل مشخص شده است. اینکه مسیری وجود داشته باشد یعنی تصمیمهای غلط هم وجود دارند. یعنی شما باید حواس خود را جمع کنید تا از مسیر خود منحرف نشوید. زندگی ما به طرز شگفتانگیزی و فوقالعادهای یگانه است. هیچ شکی در این مورد نیست. پس اگر قرار باشد تلاش ما صرف این شود که شبیه کس دیگری باشیم، در آخر کار از زندگی خود ناراضی خواهیم بود. به علاوه اگر قرار باشد همیشه در مورد مسیر زندگی خود فکر کنیم، فشار بیدلیلی بروی خودمان گذاشتهایم و این باعث میشود احساس اضطراب کنیم.برای رسیدن به یک زندگی رضایتبخش و هیجانانگیز بینهایت مسیر وجود دارد. پس مهم نیست که چه تصمیمی بگیرید یا تا به حال چه تصمیمی گرفتهاید، در هر صورت شما در مسیر درستی هستید. همۀ این تصمیمها هستند که مسیر شما را میسازند.
تمام توصیههای دیگران را فراموش کنید.
احتمالاً دوران دبیرستان را خوب به یاد دارید. شما به فکر شغلها و رشتههای مختلفی بودید که میتوانستید به سراغ آنها بروید و سعی داشتید تصمیم بگیرید با زندگی خود چه کنید. شما به دنبال توصیههای دیگران بودید و همه نیز برای شما حرف داشتند. پدر و مادر شما، معلمان، مشاوران و … هر کدام نصیحتی به شما میکردند. در واقع ما در دنیایی زندگی میکنیم که پر از پیغامهایی در این مورد است که باید با زندگی خود چه کنیم. البته نصیحت اصلاً چیز بدی نیست، اما به شرطی که با اعتدال باشد. شما باید نصیحتهای دیگران را از فیلتر خود بگذرانید. آن فیلتری که میگوید “هیچکس جز من، آرزوها و خواستههای مرا نمیداند.”البته منظور من این نیست که دیگران خیر شما را نمیخواهند. آنها صادقانه میخواهند به شما کمک کنند. اما در نهایت آنها نمیدانند چه چیزی برای شما بهتر است و نمیتوانند به شما مسیرتان را نشان بدهند. (البته شاید خودتان هم در ابتدا جوابها را ندانید،) نکته اینجاست که به هر چه اشتیاق داشته باشید، بیشترین لذت را برای شما فراهم میکند. و اغلب هم اشتیاق اصلی ما برای چیز بزرگی نیست – بلکه ذهن ما دارد قوانین جامعه را بر ما تحمیل میکند.
این سوال ساده را بپرسید.
وقتی که بچه بودم، اگر از من میپرسیدید که چه کاری را دوست دارم (البته با این فرض که تمام مهارتهای لازم آن را هم داشته باشم)، جواب من این بود که میخواهم یک نویسنده و یک نقاش بشوم. فقط ای کاش که این استعدادها به من داده شده بود و بدبختانه اینطور نبود (من نمیتوانم نقاشی کنم و دستخطم حتی از نقاشیکردنم بدتر است.) بعدها نیز در زمینۀ تغذیه درس خواندهام و کارم هم در این زمینه خوب بود. اما عقیده دارم که هدف زندگی من این نیست. من برای کار دیگری روی این کرۀ خاکی هستم.حرف من این است که باید به آرزوها و خواستهها خودتان توجه داشته باشید، حتی وقتی که – یا بهتر است بگویم مخصوصاً وقتی که – این آرزوها به نظر مسخره بیایند. همیشه این خواستهها را در پس ذهن خود بپرورانید. جواب این سوال خود را پیدا کنید: اگر که میتوانستید هر مهارتی را که میخواهید به دست آورید، چه کاری انجام میدادید و چگونه زندگی میکردید؟ لازم نیست به خود فشار بیاورید. تنها کمی به این سوال دقت کنید.
در این مورد که چگونه باید به جایی که میخواهید برسید نگران نباشید.
ذهن انسان به گونهای طراحی شده که امنیت بخواهد. به همین دلیل است که ما میخواهیم مسیرمان مشخص باشد. اما این فقط یک توهم است. برای اینکه به جایی که میخواهیم برسیم، هیچ نقشۀ از قبل طراحی شدهای وجود ندارد. با اینحال خبر خوب این است که ما اصلاً به چنین چیزی نیاز نداریم. تنها چیزی که لازم داریم این است که قدم بعدی را برداریم و همیشه هم نسبت به این موضوع آگاه هستیم.برای مثال، فرض کنیم که شما دوست دارید کفش درست کنید. به جای اینکه نگران این موضوع باشید که هیچکس دیگر با دست کفش درست نمیکند، باید به این فکر کنید که در حال حاضر انگیزه و قدم بعدی شما چیست. شاید ادامۀ مسیر به سادگی سفارش یک کتاب در مورد طرز ساخت کفش باشد. شاید هم بتوانید با دوست طراح لباس خود قراری بگذارید و با او در این مورد مشورت کنید. تغییرات بزرگ با تصمیمهای پیاپی حاصل میشوند. به این باور داشته باشید که یک وجود آگاه شما را هدایت میکند و به تمام خواستههای خود توجه کنید. درست است که ساخت کفش به نظر یک ایدۀ خیلی دور بیاید، اما اکثر شغلهای موفق در ابتدا اینگونه به نظر میآیند.5. تفاوت میان خواستۀ درونیو فکرهای بیهودۀ ذهن خود را تشخیص دهید.اکثر ما میدانیم که گوش دادن به ندای درونمان چقدر ارزشمند است. اما گاهی همین موضوع میتواند برای ما بسیار گیجکننده باشد. مشکل اینجاست که ما نمیتوانیم تفاوت بین ندای درون خود را با “منِ” درون خودمان تشخیص دهیم. چرا که این من، ما را به سمت چیزی سوق میدهد که بقیه آن را مهم میدانند و فراموش خواهیم کرد که چه چیزی برای خودمان مهم است. در ادامه بیشتر در این مورد توضیح میدهم.ذهن یک ساختار منطقی دارد و به دنبال تقلید از دیگران است. برای مثال به ما میگوید که “دوست من میلاد یک خانه بسیار بزرگ دارد و زندگی او فوقالعاده است، پس من هم حتماً باید یک خانۀ بزرگ داشته باشم.” اما وقتی که قلب ما (یا ندای درون ما) سخن میگوید، بیشتر پای یک حس عمیق در میان است. در این مواقع ما میتوانیم پیش خودمان تصور کنیم که در یک خانۀ بزرگ نشستهایم و مشغول خوردن شام هستیم. در این مواقع معمولاً خودمان به هیجان آمدهایم، ولی ذهن ما به مخالفت میپردازد و سعی میکند ما را منصرف کند.)همانطور که که نویسندهای به نام چیتان پارکین میگوید، بعضی از افراد یک حس عمیق دارند که از همان ابتدا درست است و تا انتها همینطور باقی میماند. اما این احساس در دیگران با تردید همراه هست و وقتی میتوانند به قضیه آگاهتر شوند که یک قدم محتاطانه برداشته و سپس وضعیت را بسنجند. بنابراین اگر که در مورد چیزی مطمئن نیستید، یک قدم کوچک در جهت آن بردارید و سپس ببینید که چه حسی دارید.6. از گیج بودن خود خوشحال باشید!شما میخواهید به دنبال آرزوهای خودتان بروید. اما اگر در نهایت کشش خواستههای درونی خود را احساس نکردید چه؟ یا وقتی که در مورد قدم بعدی خود تردید دارید؟جواب این است: لازم نیست نگران باشید. نگران نباشید، چرا که تنها راه رسیدن به جایی که میخواهیم این است که از تردیدها (و حتی پریشانیها) عبور کنیم. احساس گیجی بخشی از سفر ماست و چیز بدی به حساب نمیآید. پس شاد باشید! این هم بخشی از مسیر شماست.در اینگونه مواقع شاید تمایل داشته باشید به دنبال یک جواب بروید. شاید هم تصمیم بگیرید کمی به خودتان استراحت بدهید و صبر داشته باشید. در هر صورت به خودتان سخت نگیرید. شما اجازه دارید کمی تنبلی کنید و از زندگی لذت ببرید. کارهای مختلف را تجربه کنید. یک شغل پیدا کنید و نگران این هم نباشید که با برنامههای شما همخوانی نداشته باشد. در کل به خودتان اجازه دهید که گیجی را تجربه کنید. درست است که زندگی همیشه راحت نیست، اما این مساله کاملاً طبیعی است.7. انتظار ترسیدن را داشته باشید.قدم برداشتن به سمت چیزی که برای ما اهمیت دارد ترسناک است. همیشه همینطور بوده و خواهد بود. هر بار که من به سراغ چیزی رفتم که قلباً دوست داشتم، اکثر افراد این کار مرا احمقانه میدانستند. اما صدایی که باید بیشتر از همه نگران آن باشید صدای خودتان است. صدایی که شما را به خاطر کاری که میکنید مسخره میکند.من به مرور زمان متوجه شدهام که این موارد میتوانند به شما کمک کنند:
اینکه به دیگران نگوییم چه میخواهیم بکنیم.
کتابهایی مثل “هنر جنگ” را مطالعه کنیم.
در مورد افرادی بخوایم که به دنبال رویاهای خودشان رفتهاند.
در نهایت، پیدا کردن مسیر زندگی چیزی از گم کردن مسیر را در خود دارد. ما باید از گذشته بگذریم تا بتوانیم به سمت آینده حرکت کنیم. این یعنی از ایدهآلهایی که به ما تحمیل شده است بگذریم، جرات داشته باشیم، خطر کنیم، گاهی بلغزیم، زمین بخوریم و باز هم بلند شویم. در این مسیر لازم است که به ندای درون خودمان باور داشته باشیم و هیچوقت فراموش نکنیم که همهچیز مرتب است. حتی وقتی که به نظر همهچیز خراب شده است، مسالهای نیست.| منبع (http://goweloveit.info/lifestyle/7-simple-and-surprising-tips-to-help-you-realize-your-dreams/?utm_source=taboola&utm_medium=referral)