zoh_reh
9th September 2014, 09:21 PM
مادر برام قصه بگو!
امروزه استفاده از داستان و داستان خوانی به منزله ابزاری برای پیشبرد تفکر کودکان ضروری است. ادبیات کودک با عناصر گوناگون ادبی به انسجام فکری کودک، قدرت تخیل، تمرکز، و داوری او کمک می کنند.
تفكر انتقادی، قضاوت خودساخته و هدفمندی است كه به تفسیر، تحلیل، ارزیابی و استنباط منجر میشود. شكلگیری چنین تفكری در كودكان تصادفی نیست و نیازمند آموزشها و ایجاد زمینههای مساعد برای پرورش این نوع تفكر است، به عبارتی اگر قرار است كودك منتقد بار آید، نباید قدرت فكری او به دست شانس سپرده شود. كودك چنانچه منتقدانه بیاندیشد، بدون ارزیابی یا داوری كردن، باورها و استدلالها را رد یا قبول نمیكند.
http://img1.tebyan.net/big/1393/03/916721813418325157247441491284123215235161.jpg
بخشی از خصوصیات تفكر انتقادی را كه ریچارد پُل مدیر بنیاد تفكر انتقادی به عنوان استاندارد از آنها یاد میكند، میتوان به اینصورت خلاصه كرد: هدف؛ طرح پرسش؛ اطلاعات، داده، شاهد و تجربه؛ تفسیر و استنباط؛ پیش فرض؛ تواضع فكری؛ استحكام فكری؛ تسلط بر خودمحوری؛ همراهی ذهنی و ...
داستان محمل مناسبی برای شكلگیری مهارتهای تفكر انتقادی است. مطالعاتی كه روی دانشآموزان داستانخوان انجام شده است، نشان میدهد این افراد دارای جنبه هایی از دانش یا مهارت هستند كه دیگر دانشآموزان آنها را ندارند. برخی از این مهارتها عبارتند از:
** شناخت ساختار، اهداف و سبكهای ادبی
** مهارتها و تدابیری شامل مهارتهای پرسش، زیر سوال بردن و بحث درباره متون داستانی
** توانایی بهكارگیری مهارتهای خود در زمینه كاوش داستانی و انتقال آنها به دیگر زمینهها
میتوان گفت داستانها بهنوعی شرایط ذهنی و اجتماعی كودكان را بازسازی میكنند. به عبارتی نیروی داستان در این است كه میتواند دنیایی خیالی را بهعنوان موضوع كاوش فكری كودك خلق كند زیرا داستان ساختاری هوشمندانه دارد که، در عین این که ما را از بند این جا و اکنون رها می کند، به بیان روال عادی وقایع می پردازد، وسیلهای برای درک جهان و خویشتن است و دغدغههای بشری را در خود جای میدهد. طبیعی است كه كودك با توجه به رشد و توان ذهنی خود به تحلیل این جهان و آنچه در آن روی میدهد، میپردازد و آنچه این امكان را برای وی فراهم میكند، ساختار چند معنایی داستان است. بدین معنا كه هر داستانی دارای سطوح گوناگونی است كه افراد بشر در طول دورههای مختلف زندگی خویش به درك و استنباط آنها میپردازند.
از کارکردهای داستان پیدایش سۆالاتی در ذهن خواننده است. داستان، اعتقادات، باورها و درست ها و نادرست ها در روابط انسانی و اجتماعی را هدف قرار میدهد. نقش داستان، خلق استعاره ای برای زندگی واقعی انسان هاست و همین موجب پیوند انسان با آن است. مشخصهی مهم این استعاره تمرکز حول محور شخصیتی خاص است که هدف و انگیزه دارد و برای رسیدن به هدفش با موانعی روبه روست؛ و همین پیرنگ داستان را شکل می دهد. جریان مبارزات این شخصیت و حوادثی که برای او روی می دهد به خواننده هم مربوط میشود و خواننده را به تفکر وا میدارد.
آنچه در داستان ترسیم میشود کم و بیش شبیه آن چیزی است که هر انسانی میتواند در زندگی واقعی خود تجربه کند. اگر وقایع داستان خوب پیریزی شده باشند، واکنشهای عاطفی را تنظیم میکنند، همین معنای عاطفی، طرح داستان را شکل میدهد. در تعامل با کودک، می توان به وی کمک کرد مسائل طرح شده در داستان را حل کند و شاید هم بعضی از وضعیتها را حل نشده به حال خود رها کند چرا که در زندگی واقعی نیز برای بسیاری از وضعیت ها نمیتوان راه حلی یافت. مهم این است که این کار میتواند موجب رشد تفکر در کودکان شود.
توجه به تعامل با کودک طی خواندن داستان ارزش آموزشی داستان خوانی را نشان میدهد و بر نقش داستان به منزلهی ابزار آموزشی برای پیشبرد تفکر تأکید میکند. در داستانهای پسامدرن، کودک میتواند مرزهای از پیش تعیین شده را در نوردد و معانی شخصی خود را با استفاده از قدرت تفکر و خلاقیت خود، به داستان بدهد. فیشر معتقد است که عنصر خیال در داستان ها به کودکان فرصت میدهد تا، از طریق تجربهی تخیل، درمورد تجربه های واقعی فکر کنند. داستان برای درک جهان و به دست گرفتن زمام آن، اشتیاق به وجود میآورد و این اشتیاق کودکانه در زمینه هایی بر آورده میشود که از دنیای تجربیات کودکان جدا نباشد.
داستانها موجب میشوند که کودکان، از طریق مشاهده و تفکر در بارهی دیگران، خود را نیز مشاهده کنند. به طور کلی، سه عامل در داستان خوانی و در نتیجه در رشد تفکر کودکان اهمیت اساسی دارند: اول، بحث در مورد متن داستان به شکلی که کودک وقایع را به ترتیب وقوع درک کند. و ارتباط آن ها را با یکدیگر بفهمد، دوم، تفسیر داستان که کودک تجربه ی ضمنی طرح شده در داستان را دریابد و به نکات پنهان آن توجه کند، و سوم این که در مورد موضوع هایی گفت وگو کند، که بر اساس داستان از بحث ها به دست می آیند. لازم به ذکر است داستانخوانی مهارتهای شنیداری و گفتاری کودکان را تقویت میکند و معلمان نیز باید، برای تقویت این مهارت ها، فعالیتهای ضروری را طراحی و اجرا کنند.
http://img1.tebyan.net/big/1393/03/2214016722414517349220401348916549209134131.jpg
بهجز محتوا، روایت داستان نیز تغییراتی در ساختار ذهنی كودك ایجاد میكند. مایرز معتقد است آنچه موجب شكلگیری تفكر انتقادی میشود، فرآیند اصلاح ساختارهای فكری قبلی و ایجاد ساختارهای جدید است به شكلی كه آموزش تفكر انتقادی را شامل «ایجاد آگاهانه یك جو نامتعادل» میدانند تا شاگردان بتوانند فرآیندهای فكری خود را تعویض و اصلاح كنند یا دوباره بسازند. هر داستان در آغاز خود، نشانگر حالت تعادل است. سپس در نتیجه رخدادی كه شكننده وضعیت عینی پیشین و یا وضعیت روانی قهرمان داستان است، حالت عدم تعادل آغاز میشود. در چنین وضعیتی قهرمان دست به مجموعهای از تلاشها میزند تا سرانجام حالت تعادل، اما تعادلی تازه برقرار شود. طبیعتاً شنونده و یا خواننده نیز در ذهن خود، مسیری مشابه را طی مینماید.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که داستانها برای رشد تفکر کودک یا همان فلسفه ورزی کودک ابزار مناسبی هستند. امروزه استفاده از داستان و داستان خوانی به منزله ابزاری برای پیشبرد تفکر کودکان ضروری است. ادبیات کودک با عناصر گوناگون ادبی به انسجام فکری کودک، قدرت تخیل، تمرکز، و داوری او کمک می کنند.
تبیان (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=278752)
امروزه استفاده از داستان و داستان خوانی به منزله ابزاری برای پیشبرد تفکر کودکان ضروری است. ادبیات کودک با عناصر گوناگون ادبی به انسجام فکری کودک، قدرت تخیل، تمرکز، و داوری او کمک می کنند.
تفكر انتقادی، قضاوت خودساخته و هدفمندی است كه به تفسیر، تحلیل، ارزیابی و استنباط منجر میشود. شكلگیری چنین تفكری در كودكان تصادفی نیست و نیازمند آموزشها و ایجاد زمینههای مساعد برای پرورش این نوع تفكر است، به عبارتی اگر قرار است كودك منتقد بار آید، نباید قدرت فكری او به دست شانس سپرده شود. كودك چنانچه منتقدانه بیاندیشد، بدون ارزیابی یا داوری كردن، باورها و استدلالها را رد یا قبول نمیكند.
http://img1.tebyan.net/big/1393/03/916721813418325157247441491284123215235161.jpg
بخشی از خصوصیات تفكر انتقادی را كه ریچارد پُل مدیر بنیاد تفكر انتقادی به عنوان استاندارد از آنها یاد میكند، میتوان به اینصورت خلاصه كرد: هدف؛ طرح پرسش؛ اطلاعات، داده، شاهد و تجربه؛ تفسیر و استنباط؛ پیش فرض؛ تواضع فكری؛ استحكام فكری؛ تسلط بر خودمحوری؛ همراهی ذهنی و ...
داستان محمل مناسبی برای شكلگیری مهارتهای تفكر انتقادی است. مطالعاتی كه روی دانشآموزان داستانخوان انجام شده است، نشان میدهد این افراد دارای جنبه هایی از دانش یا مهارت هستند كه دیگر دانشآموزان آنها را ندارند. برخی از این مهارتها عبارتند از:
** شناخت ساختار، اهداف و سبكهای ادبی
** مهارتها و تدابیری شامل مهارتهای پرسش، زیر سوال بردن و بحث درباره متون داستانی
** توانایی بهكارگیری مهارتهای خود در زمینه كاوش داستانی و انتقال آنها به دیگر زمینهها
میتوان گفت داستانها بهنوعی شرایط ذهنی و اجتماعی كودكان را بازسازی میكنند. به عبارتی نیروی داستان در این است كه میتواند دنیایی خیالی را بهعنوان موضوع كاوش فكری كودك خلق كند زیرا داستان ساختاری هوشمندانه دارد که، در عین این که ما را از بند این جا و اکنون رها می کند، به بیان روال عادی وقایع می پردازد، وسیلهای برای درک جهان و خویشتن است و دغدغههای بشری را در خود جای میدهد. طبیعی است كه كودك با توجه به رشد و توان ذهنی خود به تحلیل این جهان و آنچه در آن روی میدهد، میپردازد و آنچه این امكان را برای وی فراهم میكند، ساختار چند معنایی داستان است. بدین معنا كه هر داستانی دارای سطوح گوناگونی است كه افراد بشر در طول دورههای مختلف زندگی خویش به درك و استنباط آنها میپردازند.
از کارکردهای داستان پیدایش سۆالاتی در ذهن خواننده است. داستان، اعتقادات، باورها و درست ها و نادرست ها در روابط انسانی و اجتماعی را هدف قرار میدهد. نقش داستان، خلق استعاره ای برای زندگی واقعی انسان هاست و همین موجب پیوند انسان با آن است. مشخصهی مهم این استعاره تمرکز حول محور شخصیتی خاص است که هدف و انگیزه دارد و برای رسیدن به هدفش با موانعی روبه روست؛ و همین پیرنگ داستان را شکل می دهد. جریان مبارزات این شخصیت و حوادثی که برای او روی می دهد به خواننده هم مربوط میشود و خواننده را به تفکر وا میدارد.
آنچه در داستان ترسیم میشود کم و بیش شبیه آن چیزی است که هر انسانی میتواند در زندگی واقعی خود تجربه کند. اگر وقایع داستان خوب پیریزی شده باشند، واکنشهای عاطفی را تنظیم میکنند، همین معنای عاطفی، طرح داستان را شکل میدهد. در تعامل با کودک، می توان به وی کمک کرد مسائل طرح شده در داستان را حل کند و شاید هم بعضی از وضعیتها را حل نشده به حال خود رها کند چرا که در زندگی واقعی نیز برای بسیاری از وضعیت ها نمیتوان راه حلی یافت. مهم این است که این کار میتواند موجب رشد تفکر در کودکان شود.
توجه به تعامل با کودک طی خواندن داستان ارزش آموزشی داستان خوانی را نشان میدهد و بر نقش داستان به منزلهی ابزار آموزشی برای پیشبرد تفکر تأکید میکند. در داستانهای پسامدرن، کودک میتواند مرزهای از پیش تعیین شده را در نوردد و معانی شخصی خود را با استفاده از قدرت تفکر و خلاقیت خود، به داستان بدهد. فیشر معتقد است که عنصر خیال در داستان ها به کودکان فرصت میدهد تا، از طریق تجربهی تخیل، درمورد تجربه های واقعی فکر کنند. داستان برای درک جهان و به دست گرفتن زمام آن، اشتیاق به وجود میآورد و این اشتیاق کودکانه در زمینه هایی بر آورده میشود که از دنیای تجربیات کودکان جدا نباشد.
داستانها موجب میشوند که کودکان، از طریق مشاهده و تفکر در بارهی دیگران، خود را نیز مشاهده کنند. به طور کلی، سه عامل در داستان خوانی و در نتیجه در رشد تفکر کودکان اهمیت اساسی دارند: اول، بحث در مورد متن داستان به شکلی که کودک وقایع را به ترتیب وقوع درک کند. و ارتباط آن ها را با یکدیگر بفهمد، دوم، تفسیر داستان که کودک تجربه ی ضمنی طرح شده در داستان را دریابد و به نکات پنهان آن توجه کند، و سوم این که در مورد موضوع هایی گفت وگو کند، که بر اساس داستان از بحث ها به دست می آیند. لازم به ذکر است داستانخوانی مهارتهای شنیداری و گفتاری کودکان را تقویت میکند و معلمان نیز باید، برای تقویت این مهارت ها، فعالیتهای ضروری را طراحی و اجرا کنند.
http://img1.tebyan.net/big/1393/03/2214016722414517349220401348916549209134131.jpg
بهجز محتوا، روایت داستان نیز تغییراتی در ساختار ذهنی كودك ایجاد میكند. مایرز معتقد است آنچه موجب شكلگیری تفكر انتقادی میشود، فرآیند اصلاح ساختارهای فكری قبلی و ایجاد ساختارهای جدید است به شكلی كه آموزش تفكر انتقادی را شامل «ایجاد آگاهانه یك جو نامتعادل» میدانند تا شاگردان بتوانند فرآیندهای فكری خود را تعویض و اصلاح كنند یا دوباره بسازند. هر داستان در آغاز خود، نشانگر حالت تعادل است. سپس در نتیجه رخدادی كه شكننده وضعیت عینی پیشین و یا وضعیت روانی قهرمان داستان است، حالت عدم تعادل آغاز میشود. در چنین وضعیتی قهرمان دست به مجموعهای از تلاشها میزند تا سرانجام حالت تعادل، اما تعادلی تازه برقرار شود. طبیعتاً شنونده و یا خواننده نیز در ذهن خود، مسیری مشابه را طی مینماید.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که داستانها برای رشد تفکر کودک یا همان فلسفه ورزی کودک ابزار مناسبی هستند. امروزه استفاده از داستان و داستان خوانی به منزله ابزاری برای پیشبرد تفکر کودکان ضروری است. ادبیات کودک با عناصر گوناگون ادبی به انسجام فکری کودک، قدرت تخیل، تمرکز، و داوری او کمک می کنند.
تبیان (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=278752)