**مهرنگار**
23rd August 2014, 07:51 PM
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیر مرد را با ریش های بلند جلوی در دید . به آنها گفت : من شما را نمیشناسم ولی فکر میکنم گرسنه باشید . بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم . آنها پرسیدند : آیا شوهرتان خانه است ؟ زن گفت : نه.او به دنبال کاری از خانه بیرون رفته است . آنها گفتند : پس ما نمیتوانیم وارد شویم . عصر وقتی شوهر زن به خانه برگشت ، زن ماجرا را برای تعریف کرد . شوهرش به او گفت : برو به آنها بگو شوهرم امده بفرمایید داخل . زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد . آنها گفتند ما با هم داخل خانه نمیشویم . زن با تعجب پرسید : چرا ؟ یکی از پیرمرد ها به دیگری اشاره کرد و گفت : نام او ثروت است . به پیر مرد دیگر اشاره کرد و گفت : نام او موفقیت است . و نام من محبت است . حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه ی شما شویم . زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را برایش تعریف کرد . شوهرش گفت :چه خوب ثروت را دعوت میکنیم تا خانه امان پر از ثروت شود . ولی همسرش مخخالفت کرد و گفت : چرا موفقیت را دعوت نکنیم ؟ عروس خانه گه سخنان آن ها را میشنید پیشنهاد کرد :بگذارید محبت را دعوت کنیم تا خانه پر از محبت شود . مرد و زن هر دو موافقت کردند . زن بیرون رفت و گفت : کدام یک از شما محبت است ؟ او مهمان ماست . محبت بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند . زن با تعجب پرسید : شما دیگر چرا می آید ؟ پیر مرد هها با هم گفنتد : اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت میکردیدبقیه نمی آمدند ولی هر جا ه محبت هست ، ثروت و موفقیت هم هست .