توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی بیوگرافی اقتصاد دانان معروف جهان
Almas Parsi
12th August 2014, 11:09 PM
بیوگرافی جان مینارد کینز
جان مینارد کینز در ۵ ژوئن ۱۸۸۳ در انگلستان متولد شد. خانواده وی از طبقه متوسط جامعه محسوب میشدند. وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه به دانشگاه اتون راه یافت و از آنجا در سال ۱۹۰۲ به کالج سلطنتی کمبریج رفت.
وی پس از اتمام تحصیلات خود در کمبریج، در اداره هندوستان وزارت دفاع انگلستان بهعنوان کارمند جزء مشغول به کار شد. کینز در سال ۱۹۰۹ به کمبریج بازگشت و بهعنوان دانشیار ارشد کالج کارش را شروع کرد و در سال ۱۹۱۱ نیز سردبیری یک مجله اقتصادی را پذیرفت.
کینز، در زمان جنگ جهانی اول در خزانهداری انگلیس مشغول بهکار بود و پس از جنگ، ریاست هیات نمایندگی خزانهداری انگلیس در انجمن صلح پاریس را بر عهده داشت. در سال ۱۹۱۹ نماینده وزیر دارایی در شورای عالی اقتصاد انگلستان شد؛ ولی خیلی زود از این سمت کنارهگیری نمود.
چون توصیههای او درمورد نحوه دریافت غرامت جنگی از دولت آلمان مورد پذیرش مقامات انگلیسی واقع نشد. وی در سال ۱۹۲۵ با لیدیا لوپوکووا ازدواج کرد. لیدیا، یک بالرین روس بود و تحصیلات بسیار کمی داشت. اما به عقیده کینز از روحی آزاد بهرهمند بود.کینز در سال ۱۹۳۶ کتاب نظریه عمومی اشتغال بهره و پول را منتشر نمود که یکی از تأثیرگذارترین کتابهای اقتصادی قرن بیستم محسوب میشود.
کینز که از سال ۱۹۳۷ به بیماری قلبی مبتلا شده بود، در ۲۰ آوریل ۱۹۴۶ در خانه روستایی خود در سا*** در تیلتون در گذشت. او پس از مرگ سوزانده شد و خاکسترش در بلندیهای منطقه به باد سپرده شد.
جان مینارد كینز در ابتدا در رشته ریاضیات تحصیل می كرد،وی به واسطه مطالعه آثار برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد، كار كردن بر روی نظریه احتمالات را كنار گذاشت تا بتواند ایده های خود در باب اقتصاد را دنبال كند.
وی یك مكتب اندیشه ای بنیاد نهاد كه اقتصاد كینزی نام گرفت؛ و این تنها مكتب اقتصادی است كه عنوان خود را از نام بنیانگذارش اقتباس كرده است.
معروف ترین آثار كینز عبارتند از “پیامدهای اقتصادی صلح” كه وی در آن، پیش بینی كرده بود كه میزان زیاد غرامت كه برای ژاپن و آلمان وضع شده، به بی ثباتی سیاسی منجر خواهد شد؛ و كتاب “نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول”، كتاب اخیر علاوه بر پیامدهای اقتصادی، تاثیرات عظیم اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیك نیز بر جای گذاشته است.
پیش از کینز، تصور عمومی اقتصاددانان بر آن بود که چرخههای تجاری، عدم تعادلهایی هستند که در کوتاهمدت توسط مکانیزم بازار اصلاح میشوند و شرایط اشتغال کامل مجدداً احیا میشود. اما کینز معتقد بود که این چرخههای مخرب ممکن است در بلندمدت برگشتناپذیر باشند و لذا دولت میبایست برای رسیدن به اشتغال کامل در اقتصاد دخالت نماید.کینز برخلاف نظریات اقتصاد کلاسیک، منتقد رویکرد به اقتصاد آزاد و سپردن اقتصاد به نیروهای بازار بود.
وی این نظریه را که جامعه در حالت تعادل به اشتغال کامل میرسد رد کرد و اعتقاد داشت که سطح اشتغال با میزان تولید و میزان تولید با میزان تقاضای موثر (یعنی میزان خرید کالاها و خدمات) ارتباط مستقیم دارد. بنابراین وی معتقد بود که برای کاهش بیکاری، دولت میبایست اشتغال ایجاد نماید؛ هرچند که این اشتغال غیرمولد باشد.
كینز در “نظریه عمومی” كه در سال های ركود اقتصادی دهه 1930 نگاشته شد، استدلال می كند كه ركود های اقتصادی، مشكلات كوتاه مدتی هستند كه از نبود تقاضا ناشی می شوند. وی یك راه حل ساده برای این مسئله پیشنهاد كرد: دولت باید از طریق هزینه های عمومی، میزان تقاضا را بیشتر كند. به محض اینكه اقتصاد به دوران رونق بازگشت، دولت می تواند از طریق افزایش مالیات و كاهش مخارج عمومی، كسری بودجه خود را جبران نماید.
اصل زیربنایی نظریه كینز، به حدكافی واضح است: مخارج دولتی باید نسبت معكوس با تجارت خصوصی داشته باشد. در مواقعی كه تجارت رونق می یابد، دولت باید كمتر خرج كند؛ و زمانی كه اقتصاد، كساد شود بر مخارج عمومی افزوده خواهد شد. ولی آنچه كه در نظریه كینز، رادیكال یه حساب می آید این اصل كلی است كه دولت برای كنترل تقاضا باید در اقتصاد مداخله نماید و این ایده به عنوان “س*ی*ا*س*ت مدیریت تقاضا” شناخته می شود.
نظریه كینز در آن زمان به عنوان پاسخی به این پیش بینی ماركس تلقی می شد كه چرخه رونق و ركود اقتصاد سرمایه داری در نهایت به سوسیالیسم منتهی خواهد شد. كینز نشان داد كه مداخله دولت چگونه می تواند به یك اقتصاد باثبات بازار آزاد منجر گردد. با این وجود منتقدین نظریه وی به بحث درباره ایده دخالت دولت در چرخه تجاری ادامه دادند.
بحث های مذكور، به این ایده ضد لیبرال كه مشكلات اجتماعی باید توسط دولت حل شود، دامن زد؛ و در واقع اینكه دولت از این طریق باید به دانشگاهیان نشان دهد كه این مشكلات چگونه باید مرتفع شوند. هیچ چیز برای حامیان اقتصاد كلاسیك “لسه فر” آدام اسمیت و جان استوارت میل نمی توانست نفرت انگیزتر از این باشد. طبق دیدگاه نظریات كلاسیك، اقتصاد زمانی به بهترین نحو عمل می كند كه كوچكترین دخالتی از سوی دولت انجام نگیرد.
اسمیت و میل بر این باور بودند كه نظم طبیعی اقتصاد تا زمانی كه توسط دولت مختل نشود، به سوی رفاه حداكثری فرد و جامعه گرایش دارد. این گونه مجادله هنوز هم در س*ی*ا*س*ت، اقتصاد و فلسفه جریان دارد.
در سال های بعدی و تا حدود دهه 1970 نظریات كینز در انگلستان دنبال می شد. گرچه حامیان نظریه كینز به نتایج عملی این مكتب اشاره می كردند، ولی منتقدین نیز در پاسخ می گفتند كه ژاپن و آلمان یعنی دو قدرت اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، از اقتباس س*ی*ا*س*ت های كینزی خودداری كرده اند.
Almas Parsi
12th August 2014, 11:10 PM
بیوگرافی جان استوارت میل
جان استوارت میل در سال ۱۸۰۶ در خانوادهای متوسط و شاید هم به لحاظ اقتصادی فقیر در لندن به دنیا آمد. پدرش جیمز میل فرزند یک کفاش روستایی در اسکاتلند بود.
جان استوارت میل از سه سالگی آموختن زبان لاتین را آغاز کرد. پدرش هیچ گاه او را به مدرسه نفرستاد تا فرزندش را به شیوه خاص خودش بار بیاورد. افسانههای ازوپ نخستین کتابی بود که جان توانست به زبان یونانی بخواند.
وقتی جان هشت ساله شد، جرمی بنتام در اقدام سخاوتمندانهای دیگر خانه شماره یک خیابان کوئین اسکویر پلیس را در اختیار خانواده میل گذاشت جان پیش از آنکه ۱۰ ساله شود، شش محاوره از محاورات افلاطون را خوانده بود تا برای آموختن منطق آماده شود؛ جان در ۱۲سالگی علاوهبر مطالعه آثار کلاسیک یونان و حتی «ریطوریقا»ی ارسطو، جبر، هندسه و حساب دیفرانسیل هم آموخته بود.
آموختن علم منطق در ۱۲سالگی آغاز شد. آن هم با رسالههای لاتینی درباره منطق اسکولاستیک (مدرسی). جان در کتاب بیوگرافی ای که بعدها نگاشت بر اهمیت این قسمت از آموزشش بسیار تاکید کرد. ۱۳ سالگی آغاز آموزش اقتصاد بود.
جیمز در این سال یک دوره کامل اقتصاد سیاسی را بهجان تدریس کرد و او را موظف کرد کتابهای آدام اسمیت و همچنین اثر تازه تالیف شده دیوید ریکاردو را با عنوان «اصول اقتصاد سیاسی و مالیات بندی» بخواند و خلاصه نویسی کند که جان در سال ۱۸۲۰ آنها را در قالب کتاب «اصول اولیه اقتصاد سیاسی» منتشر کرد. در همین سال بود که به دعوت همان خانواده نوع دوست به فرانسه رفت تا یک سالی را در آنجا سر کند. زبان فرانسوی آموخت و شش ماهی هم در مون پلیه شیمی و ریاضیات خواند.
پس از بازگشت از فرانسه و پژوهش و تحقیق درباره انقلاب فرانسه، در زمستان سال ۱۸۲۱ «قانون رومی» را مطالعه کرد. همراه جان در این بخش از مطالعاتش جان آستین بود که شاید بتوان او را بهترین میراث دار اندیشههای «فایدهگرایانه» جرمی بنتام دانست.
در زمستان ۱۸۲۲ جان و دوستان جوانش انجمنی تشکیل دادند که هر دو هفته یک بار تشکیل جلسه میداد و به بحث و بررسی درباره موضوعات مختلف میپرداخت. آنها معیار تمام بحث هایشان را در اخلاق و س*ی*ا*س*ت «اصل فایده» گذاشته بودند.در سال ۱۸۲۳ جیمز میل کاری برای جان در کمپانی هند بریتانیایی دست و پا کرد.
از همان سال روزنامه نگاری را هم آغاز کرد. در سال ۱۸۲۴ هم جان به انتشار مقاله در «وست مینستر ریویو» پرداخت؛ نشریهای که جرمی بنتام یک سال قبلش راه اندازی کرده بود.نوشتههای آغازینش در «مورنینگ کرونیکل» منتشر شد.
جان از سال ۱۸۲۵ سخنرانیهای عمومی اش را آغاز کرد. بحث و جدلهای او با دیگران، منجر بهشکلگیری یک انجمن بحث و جدل شد که تقریباً همه وقت جان را پر کرد. او آخرین مقاله اش را در وست مینستر، در بهار سال ۱۸۲۸ نوشت؛ مقاله ای درباره انقلاب فرانسه.
در سال ۱۸۳۰ میل باز هم به فرانسه رفت. او در آنجا با انقلابیون انقلاب دوم فرانسه دیدار کرد و با نوشتههای آگوست کنت و سن سیمون جامعه شناس فرانسوی نیز آشنا شد. در همین ایام میل دست به کار نگارش پنج رساله شد که بعدها تحت عنوان «رسالههایی در باب برخی مسائل حل وفصل نشده اقتصاد سیاسی» منتشر شد.
آشنایی او با هریت تیلور در سال ۱۸۳۰ هم در تغییر برخی دیدگاههای سیاسی اش بی تأثیر نبود، تیلور همان زنی بود که بعدها پس از مرگ همسرش به عقد جان استوارت میل درآمد و تا آخر عمر با او ماند. او در سلسله مقالاتی که با عنوان «روح زمانه» در سال۱۸۳۱ نگاشت کوشید تا دیدگاههای تازه اش در باب حکومت را مدون کند.
حال جسمی پدرش در سال ۱۸۳۵ وخیم شد و در ژوئن ۱۸۳۶ بود که جان استوارت میل بزرگترین معلم همه دورانهای زندگی اش را از دست داد.یک سال پس از مرگ پدر، جان تالیف کتاب نظام منطق را که پنج سال پیش به کناری نهاده بود، از سرگرفت و آنرا در سال ۱۸۴۰ به پایان برد.
البته مطابق روال همیشگی اش در سال ۱۸۴۱ آنرا بازنویسی کرد و اندیشههای منطقی اش را در قالب ردیهای بر «فلسفه علوم استقرایی» ویول که تازه منتشر شده بود، عرضه کرد.میل اما هنوز به مهمترین موضوعات زندگی اش نپرداخته بود. علاقه او بهنظریه پردازی سیاسی در سال ۱۸۴۷ اوج گرفت. دغدغه میل درباره وضعیت اسف بار زندگی مردمان آن دوران را میتوان در جای جای آثارش بازیافت.
در سال ۱۸۴۸ کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» منتشر شد. در سال ۱۸۵۱ میل با هریت تیلور ازدواج کرد. او کتباً به همسرش قول داد که همانند قبل برای انجام هر کاری آزاد باشد، اختیار اموالش را داشته باشد و نیمی از درآمد کتابهای میل هم از آن او باشد. این کار میل به معنای زیر پا گذاشتن قانونهای نوشته و نانوشته بریتانیایی در نسبت میان مردان و زنان بود.
میل در سال ۱۸۵۴ نگارش رساله مختصر آزادی را آغاز کرد که بعدها و در سال ۱۸۵۹ بهصورت کتابی مستقل منتشر شد. در سال ۱۸۶۱ هم «فایدهگرایی» منتشر شد که یکی از مهمترین آثار میل و بازپرداخت دین اش به پدر و عمو بنتام بود. کار بعدی میل انتشار جزوه «اندیشههایی در باب اصلاحات پارلمانی» بود.
در سالهای بعد او کتاب «بررسی فلسفه سر ویلیام همیلتن» مشهودگرا را نگاشت و مجموعه مقالاتش در معرفی آگوست کنت را در کتاب «آگوست کنت و پوزیتیویسم» منتشر کرد. شهرت جان استوارت میل بیشتر از آن شده بود که بتواند از تبعاتش برکنار بماند. در سال ۱۸۶۵ مردم از میل خواستند تا کاندیدای نمایندگی در مجلس عوام شود. حضور میل در مجلس تأثیر فراوانی بر تصویب «لایحه اصلاحات» داشت.
در سال ۱۸۶۸ پارلمان منحل شد و میل هم به زندگی خصوصی اش برگشت و بیشتر اوقاتش را در فرانسه و در جوار گور همسر و معشوقش گذراند.
در هشتم ماه مه سال، ۱۸۷۳ جان استوارت میل به دنبال یک حمله ناگهانی قلبی در آوینیون درگذشت. او را در گورستان محقر سن وران و در کنار گور هریت به خاک سپردند.
جان استوارت میل در اواخر عمرش دست به کار نگارش کتاب اتوبیوگرافی اش شده بود که به زعم بسیاری ادیبان از مهمترین آثار دوره ویکتوریایی بهشمار میرود.
این کتاب چند ماهی پس از مرگ میل منتشر شد.
آخرین جملهای که هنگام مرگ از دهان میل خارج شد این بود:« «می دانید که کارم را کردهام.» »
مشهورترین گفته جان استوارت میل در مورد خدا این است ,« بزرگترین احترام به خداوند این است که بگوییم چیزی نمیدانیم. »
Almas Parsi
12th August 2014, 11:14 PM
بیوگرافی میلتون فریدمن
میلتون فریدمن در 13 جولای سال ۱۹۱۲ میلادی در بروکلین نیویورک متولد شد. وی که در خانوادهای فقیر، یهودی مذهب و با ریشه مجارستانی – اتریشی به دنیا آمده بود، تحصیلات آکادمیک خود را در دانشگاه راجرتز نیوجرسی شروع کرد، فوق لیسانس خود را از دانشگاه شیکاگو گرفت و در سال ۱۹۴۶ موفق به دریافت مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه کلمبیا شد.
وی سپس روانه دانشگاه شیکاگو شد و در آنجا به مدت سی سال به فعالیتهای علمی و دانشگاهی پرداخت.. فریدمن در آنجا کانون فکری را ایجاد کرد که بعدها چندین نفر از اعضای آن برنده جایزه اقتصاد نوبل شدند و این کانون فکری به «مکتب اقتصادی شیکاگو» معروف شد.
وی علاوه بر کارهای اجرایی خود در زمان بازنشستگی از دانشگاه شیکاگو، به عنوان محقق درموسسه " هور" از زیرمجموعه های دانشگاه استنفورد مشغول به تحقیق و بررسی های اقتصادی بود. زندگینامه او توسط همسرش، خانم رز فریدمن در سال 1998 با عنوان دو آدم خوشبخت به چاپ رسیده است.
فریدمن در سال ۱۹۶۲ کتاب" سرمایهداری و آزادی" را منتشر کرد، که به نوعی مهمترین کتاب وی است و در آن از هرچه کمتر شدن نقش دولت در بازار آزاد، برای ایجاد آزادی سیاسی و اجتماعی دفاع کرد و نقش اقتصاد سرمایه داری در جامعه آزاد را مورد بحث قرار داد. این کتاب در بیش از 500 هزار نسخه به چاپ رسیده و به 18 زبان ترجمه شده است.
وی همچنین در یک سری برنامه تلویزیونی با نام آزادی انتخاب (Free to Choose (حضور یافت و در مورد اینکه چگونه بازار های آزاد کار می کنند و در نهایت موجبات آزادی های سیاسی و اجتماعی را فراهم میآورند به توضیح پرداخت.
با استفاده از همین برنامه تلویزیونی، او کتاب «آزادی انتخاب» را با همکاری همسرش «رز فریدمن» تألیف کرد،
همچنین نوشته های او در نیوزویک (NewsWeek) به شدت مورد استقبال واقع می شد. وی رئیس اسبق انجمن اقتصاددانان آمریکا، انجمن اقتصاددانان غرب و انجمن " مونت پلرین" بود و در جامعه فلسفی آمریکا و آکادمی ملی علوم این کشور عضویت داشت.
گذشته از کارهای آکادمیک فریدمن، در حوزه اجرایی او مشاور نیکسون، رییس جمهور امریکا بود وهمچنین در زمان تصدی ریاست جمهوری ریگان، مشاور اقتصادی وی شد.
اما برترین افتخار میلتون فریدمن در سال ۱۹۷۶ بود که او به دریافت جایزه نوبل اقتصاد نائل شد. این جایزه به پاس مطالعات او در زمینهٔ تحلیل مصرف، تاریخ و نظریهٔ عرضهٔ پول و همچنین نمایش پیچیدگیهای س*ی*ا*س*تهای ثبات اقتصادی به او اهدا شد.
نظریات فریدمن:
فریدمن، نشان داد برای کنترل تورم و جلوگیری از افزایش هزینه تولید منجر به رکود، متغیرهای پولی و حجم نقدینگی باید متناسب با نرخ رشد اقتصادی تنظیم شود.
فریدمن همچنین نشان داد که که مصرف تابعی از درآمد است و شهروندان بر اساس پیشبینی درازمدت درآمد خود، رفتارهای مصرفی خود را تنظیم میکنند. بنابراین تغییرات مقطعی در درآمد، اثر فوری و جدی بر رفتار مصرفی آنها ندارد.
فریدمن در کتاب 1957 خود به نام" نظریه تابع مصرف " به این موضوع پرداخت که بهترین روش برای پس انداز و خرج کردن روش کینز یعنی توسل به نظریه پردازی روانشناسانه نیست که افراد و خانوارها انتظارات مصرف خود را بر اساس میزان درآمد خود تطبیق میدهند، بلکه بهترین روش این است که افراد را این گونه فرض کنیم، که در مورد اینکه ثروت خود را در طول زندگی خود چگونه هزینه کنند و به مصرف رسانند، تصمیمات عقلایی اتخاذ می کنند پس مصرف سالانه مردم تابعی است از درآمدهای مورد انتظار آنان در طول زندگی.
دیگر تحقیقی که بار دیگر نام میلتون فریدمن را برسر زبانها انداخت، مربوط به رابطه بین بیکاری و تورم بود، فیلیپس اقتصاددان نیوزلندی نشان داده بود که که یک همبستگی تاریخی میان بیکاری و تورم وجود دارد به طوری که در برهه های زمانی گوناگون، هرگاه تورم بالاتر رفته، بیکاری کاهش نشان داده است و بالعکس.
کم کم این رابطه در ذهن اقتصاددانان جای گرفت و بنابراین انتظار می رفت در هنگام اوج بیکاری دولت با ابزار مصنوعی اقدام به افزایش تورم کند،و بنابر تجزیه و تحلیل های به دست آمده از منحنی فیلیپس دولت ناگزیر از انتخاب یک گزینه می شود: بیکاری یا تورم بیشتر.
در سال 1967 فریدمن نظریات سال 1958 فیلیپس را به نقد گذاشت و بیان کرد حتی در صورت اثبات چنین رابطه ای، اثرات آن تنها در کوتاه مدت خواهد بود و اگر دولت اقدام به افزایش تورم کند در بلندمدت بیکاری کاهش نخواهد یافت، حتی اگر تورم در همان میزان بماند یا حتی بالاتر رود.
مانیتاریسم فریدمن
به نظر فریدمن، مهمترین عامل ایجاد تورم، رشد سریعتر حجم پول نسبت به مقدار واقعی تولید کالاها و خدمات است، یعنی از دیدگاه او رابطهی نزدیک و پایداری بین تورم و حجم پول وجود دارد و به همین دلیل باید پدیدهی تورم را با کنترل مقدار پولی که وارد اقتصاد میشود نظارت کرد.
وی بر طبق این نظریه معتقد بود که دورههای رکودی در اقتصاد سرمایهداری به واسطه انقباضهای پولی به وجود میآید. راهحل فریدمن برای مشکلات تورمی و نوسانات کوتاه مدت در اشتغال و تولید ناخالص ملی واقعی، همان قانون عرضه پول است.
بنابراین هر چند پول در بلندمدت خنثی است، اما بانک مرکزی برای جلوگیری از رکودها میبایست رشد نقدینگی را به میزان رشد اقتصادی افزایش دهد. نظری که امروز از سوی بانکهای مرکزی در سرتاسر دنیا پذیرفته شده است. او با ایده استفاده از س*ی*ا*س*ت مالی (Fiscal Policy) به عنوان ابزاری برای مدیریت تقاضا مخالف بود.
وی همراه با آنا شوارتز در سال 1963 کتاب تاریخ پولی ایالات متحده را منتشر کرد. در این کتاب او وشوارتز نقش عرضهی پول و فعالیت اقتصادی را در تاریخ ایالات متحده آمریکا نقد و بررسی که در نتیجه آن اهمیت نوسانات عرضهی پول در بروز نوسانات اقتصادی را استنتاج کردند. بر اساس کتاب فریدمن و شوارتز س*ی*ا*س*تهای مربوط به کنترل عرضهی پول نسبت به س*ی*ا*س*تهای مالی و س*ی*ا*س*تهای مربوط به بودجهی دولتی و نرخ سرمایهگذاری در تعیین مصرف و تولید اولویت مییابد.
فریدمن بر این باور بود که تاثیر کوتاهمدت تغییر در عرضهی پول عمدتاً بر روی تولید است اما تاثیر بلندمدت آن عمدتاً روی سطح قیمتهاست. در 1980 (م) نیزفریدمن همراه با شوارتز، کتاب" روندهای پولی در ایالاتمتحده و بریتانیا "رابه رشته تحریر درآورد و باز همان نتایج را با استدلالاتی بیشتر به اثبات رساند.
دیدگاه سیاسی فریدمن
فریدمن اقتصاددانی درگیر با س*ی*ا*س*ت بود. دیدگاه سیاسی فریدمن، که به گفته خود او، لیبرال کلاسیک است، مبتنی بر مزیت های اقتصاد باز و بازار آزاد و مخالفت با دخالت دولت در بخش اقتصادی است. این دیدگاه، طرز فکر محافظهکاران و آزادیخواهان امریکایی را نشان می داد.
گفتیم که میلتون فریدمن در برنامه های تلویزیونی خود نیز گفته بود که اگر سرمایهداری یا کاپیتالیسم، و یا آزادی اقتصادی، به کشورهایی که توسط دولتهای تمامیتخواه اداره میشود ارائه شود، به تبع آزادی اقتصادی، آزادی سیاسی نیز از راه خواهد رسید.
او همچنین در کتاب خود با نام "سرمایه داری و آزادی" از به حداقل رساندن نقش دولت در بازار آزاد دفاع کرده است، تاجامعه بتواند به آزادی های سیاسی و اجتماعی دست یابد.
فریدمن به آزادی نه تنها در حوزه اقتصاد، بلکه در تمام حوزههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی معتقد بود.
از دیگر اندیشه های سیاسی برجسته فریدمن، نظریه "ملاحظه سیاسی و ملاحظه اقتصادی" است که تقابل یکسانی را در برابر دو عامل س*ی*ا*س*ت و اقتصاد در نظر می گرفت (برخلاف برخی اقتصاددانها که در برابر ملاحظات سیاسی انعطاف کمتری از خود نشان می دهند) و این مساله او را به عنوان محبوبترین اقتصاددان نزد س*ی*ا*س*تمداران تبدیل کرده بود.
تاثیرات اندیشههای فریدمن
نظرات او در مورد س*ی*ا*س*تهای عرضهٔ پول (هماهنگی عرضه پول با نرخ رشد اقتصادی)، مالیات (اخذ مالیات کم و اینکه س*ی*ا*س*تهای پولی بسیار موثرتر از س*ی*ا*س*تهای مالی است) و خصوصیسازی (کوتاه کردن دست دولت از اقتصاد)، س*ی*ا*س*تهای بسیاری از دولتهای دنیا را تحت تأثیر قرار داد.
مخصوصا در زمان رونالد ریگان در امریکا و مارگارت تاچر در انگلستان، از ایدههای اقتصادی او بسیار استفاده شد. همچنین در سال 1975 فریدمن به کنفرانسی در شیلی رفت و زمینه را برای برنامههایی که گروه موسوم به «بچههای شیکاگو» در شیلی طراحی کرده بودند هموار ساخت. ملاقات فریدمن با پینوشه و مقامات ارشد دولت نظامی که عامل کشتار چندین هزار نفر در شیلی بودند، باعث شد بسیاری از روشنفکران و چپگرایان بر فریدمن بتازند.
جوایز:
مدال جان بیتس کلارک در 1951
نوبل اقتصاد در 1976
نشان ملی علوم در 1988
مدال آزادی، نشان ویژه ریاست جمهوری در 1988
و سرانجام 29 ژانویه سال 2007 به نام روز میلتون فریدمن نام گذاری شد.
فریدمن جوایز مختلفی از سوی دانشگاههایی از آمریکا، ژاپن و گواتمالا و جایزه ویژه دولت ژاپن را در سال 1986 دریافت کرد.
او تأثیر فراوانی بر رشتههای اقتصاد کلان، اقتصاد خرد، تاریخ اقتصاد و آمار گذاشت. مثلا در زمینه آمار، مبدع آزمون فریدمن بود.
فرید من، قهرمان بازارهای آزاد، سرانجام در 16 نوامبر 2006 در سن 94 سالگی درگذشت.
Almas Parsi
12th August 2014, 11:30 PM
بیوگرافی مارکس
كارل ماركس در سال 1818 در شهر ترابر از شهرهاي پروس، كنار رودخانه راين، در خانوادههاي مرفه، تحصيلكرده، ولي نه انقلابي به دنيا آمد، پدرش يك قاضي يهودي بود كه در 1824 به مذهب پروتستان گرويد. ماركس تا پايان دوره دبيرستان در ترابر به سر برد سپس به ترتيب به دانشگاههاي بن و برلين رفت و به مطالعه در علوم حقوقي و عمدتاً تاريخ و فلسفه پرداخت.
در 23 سالگي دكتراي فلسفه گرفت. در آن زمان در برلين يك ايده آليست هگلي بود جزء انجمن "هگليهاي چپ" به پرچمداري برونو بوئر كه فعاليت آنها متمركز بود بر: "استنتاجهاي انقلابي و آته آليستي از فسلفه هگل".
ماركس در بدو امر به قصد اخذ مقام پروفسوري به منظور تدريس در دانشگاه عازم بن شد، ولي از آنجا كه دولت دو فيلسوف مطرح آن زمان، يعني لودويك فوير باخ را از دانشگاه اخراج و برونو بائر را ممنوع التدريس كرده بود، از فكر كار آكادميك دست كشيد و در سمت مقالهنويس با عدهاي از راديكالهاي بورژوازي منطقه راين كه با انجمن در تماس بودند، در اول ژانويه 1842، در كلن، اولين شماره نشريه مخالفي را به نام "راينيش تسايتونگ" منتشر ساختند.
اكتبر همان سال ماركس سردبير نشريه شد و گرايش دموكراتيك –انقلابي نشريه رو به فزوني گذاشت و دولت هم كه ديد حتي با اعمال سانسور نشريه از پا نميافتند، به رغم استعفاي ماركس از سمت سردبيري روزنامه، انتشار آن را در مارس 1843 متوقف كرد. آنچه در اين راستا دولت را شديداً به خشم آورده بود، مقالهاي بود در رابطه با اوضاع دهقانان توليد كننده شراب در دوره موسل به قلم ماركس.
تجربه كوتاه كار روزنامه نگاري به ماركس ياد داد كه به اندازه كافي با اقتصاد سياسي آشنايي ندارد، لذا در اين خصوص به مطالعه، تحقيق و بررسي پرداخت كه تا پايان عمرش ادامه داشت.
در پائيز سال 1843 ماركس به منظور چاپ يك مجله راديكال در خارج به همراهي آرنولدروژه (از جمله هگليهاي چپي كه 6-5 سال سابقه زنداني سياسي داشت و از سال 1848 به بعد يك تبعيدي سياسي شد) به پاريس رفت، اما صرفاً يك شماره از مجله مورد نظر به نام "سالنامههاي آلماني – فرانسوي" منتشر شد. علت عدم انتشار در مرحله اول مشكلات پخش مخفي آن در آلمان و در وهله دوم اختلاف نظر با آرنولدروژه بود. نگاهي به مقالات مندرج در اين مجله روشن ميسازد كه ماركس در همان موقع هم يك انقلابي مدافع "انتقاد بيرحمانه از هر چيز موجود" و بالاخص "انتقاد به وسيله اسلحه" بود و به مردم و كارگران اتكا داشت.
در سال 1844 با فردريك انگلس كه براي چند روز به پاريس آمده بود آشنا شد و از آن پس، دوستي ديرينهاي بين آن دو به وجود آمد كه تا پايان زندگي ماركس ادامه داشت. (جالب اينجاست كه در سراسر مقاله "سنت ماركسيستهاي عملگرا ..." حتي يك مورد اشارهاي به انگلس نميشود، و از اين بابت هم مقالهاي فوق العاده (!) است.)
آن دو با دامن زدن به يك مبارزه حاد عليه بينشهاي مختلف سوسياليسم خرده بورژوايي كه اوج آن برخورد با اصول عقايد پرودون در كتاب "فقر فلسفه" توسط ماركس بود به تدوين تئوري و تاكتيكهاي سوسياليسم پرولتري پرداختند.
در سال 1845، پيرو درخواست موكد دولت پروس، ماركس به عنوان يك انقلابي خطرناك از پاريس تبعيد شد و به بروكسل رفت. در سال 1847 به همراه انگلس عضو انجمن مخفياي به نام "اتحاديه كمونيستها" شدند. در اولين كنگره اتحاديه در همان سال موظف شدند "مانيفست حزب كمونيست" را تهيه و تنظيم نمايند، كه در سال 1848 منتشر شد.
با شعلهور شدن آتش انقلاب بورژوايي فرانسه در فوريه 1848، ماركس از بلژيك تبعيد و مجدداً به پاريس رفت و از آنجا كه انقلاب بورژوايي در آلمان و اتريش در مارس 1848 شروع شد، عازم كلن شد و مجدداً سردبيري نشريه "نيوراينيش تسايتونگ" را به عهده گرفت (از 1 ژوئن 1848 لغايت 19 مه 1849).
هر چند انقلاب شكست خورد، ولي تئوريهاي ماركس و انگلس در دوره پرآشوب سالهاي 49-1848 به طور اعجابانگيزي مهر تائيد خوردند.
ضد انقلابيون فاتح، ماركس را دادگاهي و او را از آلمان اخراج كردند. ماركس نيز ابتدا به پاريس رفت اما دوباره پس از تظاهرات مردمي13 ژوئن 1849 مجدداً از پاريس اخراج و تا پايان عمرش در لندن ماندگار شد.
در اين دوره فقر بر تبعيد افزوده شد و اگر كمكهاي مالي و بيدريغ انگلس نبود حال نه از كتب ارزشمندي چون "درباره نقد اقتصاد سياسي" (1859) و "سرمايه"(1876) اثري بود و نه از وجود صدها كتاب و مقاله برجسته عليه طيف وسيع انديشههاي غير و ضدسوسياليسم پرولتري.
احياي تدريجي جنبشهاي دموكراتيك در دهه 50 و 60 ماركس را دوباره به فعاليت عملي كشاند، كه حاصل آن تشكيل انترناسيونال اول (28 سپتامبر 1864) در لندن بود. ماركس قلب و روح اين انجمن و نويسنده اول خطابيه انجمن و تعداد بيشماري قطعنامهها، اعلاميهها و بيانيهها بود. كوشش و تلاش پيگير و خستگيناپذير در جهت فعاليت مشترك با اشكال مختلف سوسياليستهاي غيرپرولتري و مجادلات طولاني با ديدگاههاي آنها به ماركس اين فرصت را داد كه تاكتيكهاي مبارزهاي پرولتري را مورد نقد و بررسي قرار دهد و به دنبال سقوط كمون پاريس (1871) اثر مشهورش را به نام "جنگ داخلي در فرانسه" (1871) منتشر كند.
به رغم انشعاب با كونين از انترناسيونال و انتقال "شوراي عمومي انترناسيونال" به نيويورك، انترناسيونال اول نقش تاريخي و جايگاه خود را به عنوان چراغ راهنماي جنبشهاي كارگري در جهان به دست آورد و راه را براي يك دوره رشد عظيمتر جنبشهاي كارگري در تمام جهان هموار ساخت و منجر به شكل گيري احزاب تودهاي سوسياليست طبقه كارگر در كشورهاي جداگانه شد.
ولي كار مداوم و طاقت فرسا در انترناسيونال و نيز كار پيگيرانهتر تئوريك در بازسازي اقتصاد سياسي و تكميل "سرمايه" از سويي و از دست دادن همسر (در 1881) و دخترش (در 1883) از سوي ديگر، زندگي ماركس را – كه دائماً با انواع بيماريها دست و پنجه نرم ميكرد - بسيار سخت و دشوار كرده بود، و در نهايت: "بعدازظهر آفتابيمارس 1883 پس از صرف ناهار مختصري همراه با سس خردل محبوباش، به عادت هر روزه، روي صندلي راحتي لم داد، كمي كتاب خواند، به خواب رفت و از اين خواب ديگر بيدار نشد.
آرام و بيصدا از دنيا رفت و او كسي بود كه آرامس و سكوت را از سده بيستم گرفت." و ظاهراً هزاره سوم ميلادي را به حال خود رها نميسازد.
Almas Parsi
13th August 2014, 01:03 AM
بیوگرافی پل سامئلسون
پل آنتونی ساموئلسون (به انگلیسی: Paul Anthony Samuelson) (۱۵ مه ۱۹۱۵ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۹) اقتصاددان اهل ایالات متحده آمریکا و نخستین آمریکایی برنده نوبل اقتصاد (۱۹۷۰) بود.
کتاب علم اقتصاد وی پراستفادهترین کتاب درسی دانشگاهی در تاریخ جهان بوده است. اول بار در ۱۹۴۸ منتشر شد، به ۲۲ زبان ترجمه شد، وفروش بیش از ۵۰۰۰۰ نسخه از آن دریک سال، نویسنده اش را ثروتمندترین اقتصاددان پس از ریکاردو کرد.
ساموئلسون، دایی لارنس سامرز، اقتصاددانان مشهور جریان اصلی بود و برندگان نوبلی همچون رابرت سولو، پل کروگمن، جرج آکرلف، رابرت انگل سوم، رابرت سی. مرتون، لارنس کلاین، فرانکو مودگیلیانی و جوزف استیگلیتز را متاثر کرد و به آنان مشاوره داد.
رابرت ام. سولو برنده نوبل و همکار ساموئلسون در ام.آی.تی اظهار می دارد که وقتی اقتصاددانان "با برگه ای از کاغذ برای محاسبه و تحلیل چیزی نشسته اند، باید اذعان کرد هیج کس در گردآوری ابزارهای مورداستفاده و ایدههای بکار رفته ایشان مهمتر از پل ساموئلسون نبوده است."
پل کروگمن، بهترین و درخشانترین دانشجو و ستایشگرش نوشته است: " بیان همه عظمت ساموئلسون دشوار است . بیشتر اقتصاددانان واله آنند که بتوانند حتی برای یک مرتبه مقاله ای بدعت گذار بنویسند که از اساس شیوه تفکر مردم را درباره برخی موضوعات تغییر دهد.
ساموئلسون چندین مرتبه نوشت: از تجارت بین الملل تا فایننس تا تئوری رشد تا سفته بازی تا رفاه، تقریباً همه چیز، پایه بسیاری از چیزهایی که ما می دانیم یک مقاله کلیدی از ساموئلسون است که برنامه کاری نسلی از دانش پژوهان را تنطیم کرده است."
پل ساموئلسون به خزانه داری، هیئت مدیره فدرال رزرو، دایره بودجه و شورای مشاوران اقتصادی ریاست جمهوری مشاوره می داد.از ساموئلسون خواسته شد تا رئیس شورای مشاوران اقتصادی کندی، جانسون و کارتر باشد.
او نپذیرفت، و در اصل، هیج منصب دولتی را بدست نگرفت زیرا همچنان که خودش اظهار می داشت، نمی خواست خود را در موقعیتی قرار دهد که نتواند آنچه را که باور دارد را بگوید و بنویسد.
Almas Parsi
13th August 2014, 01:06 AM
آدام اسمیت
آدام اسمیت چهرهی برجسته تئوری «توسعهی اقتصادی» در سال 1723 در شهر «کرکالدی» اسکاتلند به دنیا آمد. او از دانشگاه آکسفورد فارغالتخصیل شد و از 1751 تا 1764 استاد فلسفه در دانشگاه گلاسکو بود.
در خلال همین سالها اولین کتاب خود «نظریه عئاطف اخلاق» را منتشر کرد که شهرت خوبی در محافل روشنفکری برای او به ارمغان آورد. امّا شهرت پایدار او حاصل انتشار اثر بزرگش «تحقیقی پیرامون ماهیت و اسباب ثروت ملل» در سال 1776 بود.
انتشار این کتاب با توفیق فراوانی همراه شد و آدام اسمیت سالهای باقی ماندهی عمر را با اعتبار و احترامی که سزاوار آن بود گذراند. اسمیت که ازدواج نکرده و فرزندی نداشت در سال 1790 در شهر زادگاهش درگذشت.
آدام اسمیت اولین فردی نبود که تمام سعی و کوشش خود را یکسره وقف تئوری اقتصادی کرده باشد، بسیاری از نظریات معروف او بیسابقه و بدیع نبودند. امّا او اولین کسی است که یک تئوری اقتصادی جامع و سیستماتیک را ارائه داد که به قدر کفایت درست و به قاعده بود و میتوانست پایه و اساسی برای پیشرفتهای آتی در این زمینه باشد.
به همین دلیل شاید بیمناسبت نباشد چنانچه گفته شود که «ثروت ملل» نقطه آغازین مطالعات نوین درباره اقتصاد سیاسی است.
یکی از دستاوردهای بزرگ این کتاب آن بود که بسیاری از تصورات واهی گذشته را زدود. اسمیت نظریه قدیم سوداگرانه را که در اقتصاد بر اهمّیت وضعیتی که در آن بتوان حجم بزرگی از طلا را عرضه کرد تأکید داشت، مورد بحث قرار دارد. به همین نحو کتاب مزبور نظریه کسانی که زمین را یگانه سرچشمهی ثروت میدانستند (فیزیوکراتها) مردود شمرد.
و به جای تمام آنها اهمّیت به شدّت بر افزایش فراوان تولید که میتوانست از طریق تقسیم کار به وجود آید پافشاری میکرد و محدودیتهای کهنه و مستبدّانه دولت را که مانعی برای توسعهی صنعتی بود مورد حمله قرار داد.
نظریهی اصلی در «ثروت ملل» این است که هرج و مرج ظاهری در بازار آزاد در مواقع همان مکانیزم تنظیمکننده میباشد که به شکل خودکار نوع و میزان کالایی که بیشتر مورد نیاز جامعه است مشخص کرده و به تولید آن منجر خواهد شد. به عنوان مثال فرض کنید که زمینهی یک کالای مورد نیاز کمبود جود داشته باشد.
در این صورت قیمت آن بالا خواهد رفت و این افزایش قیمت سود بیشتری برای تولیدکنندهی آن کالا به ارمغان میآورد. قیمت بالای این کالا سایر تولیدکنندگان را ترغیب خواهد کرد که به تولید آن کالای به خصوص رو آورند. نتیجه این امر بالا رفتن تولید و رفع کمبود کالای مورد نظر در بازار خواهد بود.
از طرف دیگر عرضه اضافی کالا عاملی برای رقابت بین تولید کنندگان میباشد که عملاً به تنزل بهای آن کالا منجر شده و آن را تا سطح «بهای واقعی» و یا «هزینه تولید» میرساند.
به این ترتیب با اینکه هیچکس عالماً عامداً قصد نداشته است با رفع کمبود کالا به کمک جامعه بشتابد ولی کمبود برطرف میشود. طبق گفتهی آدام اسمیت «هر فردی تنها در فکر منافع خویش است ولی دستی نامرئی او را به سویی هدایت میکند که خود قصد آن را نداشته است. او با دنبال کردن منافع خود خیلی بیش از مواقعی که واقعاً قصد داشته باشد منافع جامعه را تأمین میکند.»
البته این «دست نامرئی» اگر موانعی برسر راه رقابت آزاد وجود داشته باشد نمیتواند وظیفه خود را به درستی انجام دهد. اسمیت به داد و ستد آزاد اعتقاد دارد و تعرفههای بازرگانی بالا را به شدت زیر سؤال میبرد. در واقع او با بسیاری از مداخلات دولت در امر دادو ستد و بازار آزاد مخالف است.
اسمت مدعی است که این گونه مداخلات همواره باعث تنزل کارائی اقتصاد شده و در نهایت به پرداخت قیمت های بیشتر از طرف عامه مردم منتج میشود. اسمیت واژه «عدم مداخله-سیاست اقتصاد آزاد» را ابداع نکرد ولی بیش از هر کس دیگری مفهوم آن را گسترش داد.
برخی افراد بر این عقیدهاند که آدام اسمیت بیشتر از منافع تجاری دفاع میکند، ولی این نظریه صحیح نیست او به دفعات و با محکمترین کلمات معاملات انحصاری را محکوم کرده و برای لغو آن پافشاری کرده است. به علاوه اسمیت دربارهی اعمال بازرگانی واقعی سادهانگار نبود.
نمونهای از نظریه او در این باب به نقل قول از کتاب «ثروت ملل» چنین است: « کسانی که در یک رشته بازرگانی خاص فعالیت دارند به ندرت با یکدیگر دیدار میکنند، ولی همین دیدارها و گفتگوهای گاهگاهِ آنان جز توطئه علیه منافع عمومی و پیدا کردن راهی برای بالا بردن قیمتها حاصلی ندارد.»
آدام اسمیت سیستم اندیشه اقتصادی خود را آنچنان مطلوب شکل داد و عرضه کرد که تنها طی چند دهه افکار مکاتب پیشین اقتصادی به کلّی کنار گذاشته شدند. در حقیقت اسمیت تمام نکات مثبت آن مکاتب را در سیستم خود به کار گرفته و در همان حال نقایص و کمبودهای آنها را به شکلی مدّلل وموجّه بیان میکند و اختلاف اسمیت از جمله بدون آنکه تغییری در چارچوب و اصول آن بدهند، ساخته و پرداخته کرده و ساختاری به وجود آوردند که امروزه از آن به نام «اقتصاد کلاسیک» یاد میشود.
اگر چه تئوری اقتصاد جدید مفاهیم و روشهای تازهای به آن افزوده است ولی این امر نتیجه طبیعی همان اقتصاد کلاسیک میباشد. حتی تا حدّ زیادی تئوریهای اقتصادی کارل مارکس و نه تئوریهای سیاسی او را میتوان ادامه تئوری اقتصاد کلاسیک دانست.
اسمیت در «ثروت ملل» تا حدی نظریات مالتوس را در باب تراکم جمعیت پیش بینی میکند، امّا در حالی که ریکاردو و کارل مارکس هر دو معتقدند که فشار جمعیت مانع خواهد شد که دستمزدها از سطح حداقل تأمین هزینه زیست بالاتر رود (قانون آهنین دستمزد) ولی اسمیت خاطر نشان میکند که در وضعیت افزایش تولید، دستمزدها را میتوان بالا برد. حوادث بعدی کاملاً روشن کرد که اسمیت در نظریه خود صائب بود و نظریات ریکاردو و مارکس غلط از آب درآمد.
صرف نظر از صحت و سقم نظریات اسمیت و صرف نظر از تأثیر و نفوذ او بر نظریهپردازان بعدی اقتصاد، تأثیر او بر روال قانونگذاری و سیاستهای دولت نکته بسیار مهمی میباشد. «ثروت ملل» بسیار استادانه و روشن و واضح نوشته شده و در گستره وسیعی مورد مطالعه قرار گرفته است. مباحث اسمیت علیه مداخله دولت در امور بازرگانی و داد و ستد و دفاع او از تعرفههای پایین و تجارت آزاد تأثیری قطعی در سیاستهای اقتصادی دولتها در خلال قرن نوزدهم داشته و در واقع تأثیر او در این گونه سیاستها امروز نیز احساس میشود.
از آنجا که تئوری اقتصادی از زمان اسمیت پیشرفت زیادی کرده است و از آنجا که برخی از نظریات او دیگر کنار گذاشته شده است به سهولت میتوان اهمیت و ارزش او را دستکم گرفت.
اما واقعیت این است که او بنیانگذار و واضع اصلی تئوری اقتصادی به عنوان یک تفکر اصولی و روشمند میباشد و به همین دلیل چهرهی بزرگی در تاریخ اندیشه بشری به شمار میرود
Almas Parsi
13th August 2014, 01:08 AM
بیوگرافی آرتور پیگو
آرتور پیگو در 18 نوامبر 1877 در شهر راید در جزیره ویت جنوب انگلستان متولد شد. وی فرزند یك افسر بازنشسته ارتش بود. او در جوانی بورس تحصیلی مدرسه مشهور هارو را بهدست آورد و از همان جا برنده بورس تحصیلی كالج كبینگز در دانشگاه كمبریج شد. پیگو در سال 1901 بعد از انتشار پایاننامه خود به تدریس اقتصاد در دانشگاه كمبریج پرداخت؛ كاری كه بدون وقفه تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت.
او در ابتدا بهعنوان یک سخنران برجسته شناخته شد و اصرار او به دانشجویان كه «هرچه بخواهید آلفرد مارشال گفته است»، در اشاعه اقتصاد مارشالی در سالهای بین دو جنگ نقش عمدهای ایفا كرد. وی از سال 1927 بهدلیل بیماری و ضعف قوای بدنی، فعالیتهای تدریس و تألیف را بهشدت كم كرد و بهتدریج از امور علمی دور شد و سرانجام در 7 دسامبر 1959 درگذشت.
پیگو از اقتصاددانان مكتب كمبریج است. دانشگاه كمبریج، در پرتو تعالیم مارشال (که خود پایهگذار مکتب اقتصادی کمبریج است)، بزرگترین مرکز مطالعات اقتصادی کشورهای انگلیسیزبان شناخته شده بود. در این مرکز، اقتصاددانانی چون آرتور پیگو و جان مینیارد کینز (John Maynard Keynes: 1883-1946) تربیت شدند.
پیگو بهعنوان نظریهپرداز اقتصاد رفاه قدیم مشهور است. این امر به مقوله شكست بازار نیز ارتباط پیدا میكند كه مورد علاقه شدید پیگو است.
نظرات اقتصادی پیگو
در قرن هجدهم، فیزیوكراتها و كلاسیكها معتقد بودند كه اگر هركس بهدنبال نفع شخصی خود باشد، نظم طبیعی در جامعه حاكم خواهد شد و لذا برای رسیدن به رفاه كل، باید رفاه و آسایش افراد در بستر رقابت بهوجود بیاید.
در رفاه مد نظر پیگو، مطلوبیت افراد باهم جمع بسته میشود و نسبت به مطلوبیّت افراد دیگر مقایسه صورت میپذیرد. براساس این مفهوم باید تولید و توزیع را بهگونهای شكل داد كه حداکثر رضایتمندی و لذّت، نصیب همه افراد گردد. پیگو، دو معیار برای افزایش میزان رفاه اقتصادی بهكار برده است:
1. افزایش تولید خالص ملی بدون افزایش عوامل بهكار رفته؛
در این معیار، تولید خالص ملّی باید به حداكثر برسد. وی در این زمینه دونوع هزینه و فایده (ارزش) را مطرح میسازد:
1) ارزش خصوصی و شخصی؛
ارزش تولید نهایی خصوصی یك عامل تولید، مساوی است با حاصلضرب تعداد تولید نهایی (یعنی سهم تولیدكننده خصوصی) در قیمت بازار آن عامل.
2) ارزش عمومی؛
ارزش محصول نهایی اجتماعی یك واحد از عامل تولید، عبارت است از مجموع قیمت كالاها و خدمات اضافی آن (خواه این كالاها و خدمات به تولیدكنندگان تعلّق گیرد یا از طریق عوارض و آثار خارجی به دیگران برسد).
پیگو بیان كرد كه چنانچه تولید نهایی خالص اجتماعی بر تولید نهایی خالص خصوصی برتری یابد و بیشتر شود، در این صورت باید عوامل بهكار رفته را از طریق مساعدت و سوبسیدها توسعه و افزایش داد و در صورت عكس، باید با كمك مالیات، آنها را محدود كرد. وی با در نظر گرفتن "اثرات خارجی"، نشان داد كه افزایش رفاه اقتصادی از طریق آنها ممكن است و این همان چیزی است كه تخصیص بهینه منابع تولید (در تولید نهایی خالص خصوصی در یك اقتصاد رقابتی)، انجام میدهد.
پیگو در مورد تولیدات همراه با پیآمد منفی، اضافه تولید نسبت به تولید كارآمد را عنوان میكند؛ كه با داخلی نمودن پیآمد خارجی منفی برای رسیدن به سطح كارآیی تولید، كاهش مییابد. او در مواقعی كه تولیدات، فایدهای خارجی ایجاد میكنند، سطح تولید را كمتر از تولید مطلوب پیشبینی مینماید؛ در اینجا سوبسید دولت میتواند افزایش تولید تا رسیدن به سطح تولید كارآمد را تضمین نماید.
بههمین جهت، مالیات، ابزار لازم برای تصحیح پیآمدهای خارجی تلقی میشود؛ تا هزینههای خارجی را داخلی نموده و در جهت تأمین كارآیی تولید در زمان حضور فایده خارجی، یارانه ارائه نماید. مقدار سوبسید، به تفاوت بین سطح تولید خصوصی و تولید مطلوب اجتماعی بستگی دارد. در اینجا پیگو به موارد سوبسید (یارانه) كامل اشاره میكند كه دولت، كلیهی هزینههای تولید و ارائه كالاها را بر عهده میگیرد.
2. تغییر توزیع درآمدهای ثروتمندان و طبقات دارا به سود طبقات ندار و فقیر؛
پیگو در این زمینه، توزیع برابر درآمدها و بههمراه آن، قابلیت مقایسه سود و منفعت بین اشخاص را بهشرط برابری توزیع كامل (شبیه تابع مطلوبیت) مطرح ساخت. وی اظهار داشت كه در حالت احراز و استقرار تابع سود اكیداً محدب، وصول به حداكثر مطلوبیتها از طریق توزیع برابر آنها، حاصل میشود.
بازتاب نظرات پیگو
كتاب نظریه بیكاری پیگو، به كینز امكان داد كه از آن، بهعنوان یك متن اقتصاد كلاسیك نمونه استفاده كند و اقتصاد كلاسیك را مردود بداند. پیگو كه غیرمنصفانه زیر تازیانههای كینز قرار گرفته بود (در حالیكه هفتهای یكبار با كینز صبحانه میخورد) در پایان عمر، متواضعانه اعتراف كرد كه كینز تا حدود زیادی در رد نظریه اقتصاد كلاسیك محق بوده است.
آنچه كینز از كتاب نظریه بیكاری پیگو استنباط كرده، همانی نیست كه منظور نظر پیگو بوده است. بهخصوص پیگو نگفته كه تنها چهره "بحران بزرگ" دهه 1930، پایین آوردن دستمزدها بوده است.
پیگو هم مثل كینز معتقد بود كه دستمزدهای واقعی را عملاً نمیتوان خیلی پایین آورد و نیز امور عمومی را چارهای برای رفع بیكاری میدانست. بسیاری از آثار پیگو حاوی نكاتی است كه بعدها در علم اقتصاد و بهخصوص نظریه پولی مورد توجه قرار گرفت.
برای نمونه، پیگو در كتاب بیكاری، مفهوم "ضریب متوازن" را مطرح كرده كه كینز 23 سال بعد به او رشك برد. پیگو در مقالهای تحت عنوان ارزش پول، در سال 1917مفهوم "اثر موازنه واقعی" را مطرح كرد؛ كه اقتصاددان دیگری بهنام پاتینكین (Don Patinkin: 1922-1995) در كتاب مشهور پول، بهره و قیمتها كه در سال 1956 تألیف كرد، بهنام خود شرح و بسط داده است.
Almas Parsi
14th August 2014, 11:53 AM
بیوگرافی ایروینگ فیشر
ايروينگ فيشر (Irving Fisher) زندگي حرفهاي خود را صرف مطالعه و بررسي رابطه پول و اقتصاد نمود. او به بررسي مسائل مهمي همچون تأثير پول بر نرخ بهره، تورم و كل فعاليتهاي اقتصادي پرداخت.
او به خاطر همين تلاشها، پدر اقتصاد پولي لقب گرفته است.
اگرچه فيشر به اندازه وبلن در سطح عمومي شناخته شده نيست، اما بدون شك مهمترين اقتصاد آمريكايي نيمه اول قرن بيستم بهشمار ميآيد
آشنایی با زندگی ايروينگ فيشر
ايروينگ فيشر در سال 1867 در نيويورك بهدنيا آمد. پدرش او يك كشيش بود و بههمين خاطر ايروينگ فيشر در يك محيط كاملاً ديني بزرگ شد. اين مسأله باعث شد تا وي در زندگي شخصي و حرفهاي خود، احساس كند كه رسالتهايي بر دوش او نهاده شده است.
فيشر از آموزشهاي خوبي در مدارس دولتي برخوردار شد و در رياضيات بسيار مهارت پيدا كرد. وي براي ادامه تحصيل به دانشگاه ييل رفت و به مطالعه همزمان رياضيات و اقتصاد پرداخت. وي مطالعه اقتصاد را زيرنظر يكي از طرفداران داروينيسم اجتماعي به نام ويليام گراهام سامر آغاز كرد. اصل بنیادين داروینیسم اجتماعی این است که جامعه در درجه اول از طریق رقابت و تضاد عمل میکند و آنکه سازگارتر است باقی میماند و آنکه ناسازگار است حذف میگردد.
فيشر علم اقتصاد و ساير علوم اجتماعي ارائه شده در دانشگاه ييل را تحت تأثير افكار سامر آموخت. اما فلسفه سامر تأثير كمي روي فيشر گذاشت؛ اكثر كارهاي او در اقتصاد و نيز پايان¬نامه¬ دكتري وي بيشتر جنبه كمّي داشت و خبري از فلسفه يا مسايل اجتماعي در آنها نبود.
وقتي كه فيشر در سال 1892 از دانشگاه ييل فارغالتحصيل شد، به عنوان يكي از برجستهترين اقتصاددانان رياضي زمان خود شناخته ميشد و به همين خاطر، دانشگاه ييل بلافاصله وي را بهعنوان استاد اقتصاد استخدام كرد. او در مدت كوتاهي توانست جوايز، تقديرنامهها و افتخارات زيادي كسب كند. فيشر در سال 1918 به سمت رئيس انجمن اقتصاد آمريكا منصوب شد. او در سال 1930 به تأسيس انجمن اقتصادسنجي كمك كرد و نخستين رئيس آن شد.
طي دهه 1920، فيشر دانش خود را در زمينه اقتصاد و بازارهاي مالي براي وال استريت بهكار بست. وي با سفتهبازي زياد در بازار سهام، در مدت اندكي به يك ميليونر تبديل شد اما نيمي از ثروت خود را در ركود بزرگ سال 1929 از دست داد. او در ابتدا فكر ميكرد وضعيت بازار سهام پس از ركود بهبود پيدا خواهد كرد و به همين دليل مبالغ زيادي را براي خريد سهام قرض گرفت. اما با ادامه ركود و فروپاشي بازارها، وي كل ثروت خود را از دست داد و به دليل بدهيهاي سنگين، در باقيمانده عمر خود زندگي بسيار سادهاي را سپري كرد (Pressman, 2006, p. 137).
فيشر زندگي خود را وقف چندين موضوع كرده بود و براي دفاع از عقايد خود كتابهاي معروف متعددي نگاشت. او به شدت طرفدار سبك زندگي سالم و بيخطر بود و از تغذيه مناسب و تحرك كافي دفاع ميكرد. او در سال 1913 بنياد تمديد حيات (Life Extension Institute) را تأسيس كرد.
او مخالف سيگار كشيدن، گوشتخواري و نوشيدن مشروبات الكلي بود. فيشر همچنين تلاشهاي زيادي در زمينه تصويب قانون ممنوعيت توليد و فروش مشروبات الكلي و نيز پيوستن ايالات متحده به جامعه ملل (League of Nations) انجام داد.
فيشر در زمينه سياست اقتصادي نيز صاحبنظر بود. با اين وجود، موفقيت وي در اين زمينه بهتر از موفقيتهايش در وال استريت و يا پيوستن آمريكا به جامعه ملل نبود. وي در سالهاي مختلف سياستهايي را پيشنهاد داد كه هيچكدام مورد توجه جدي قرار نگرفتند:
1920؛ كنترل تورم از طريق پشتيباني از دلار با مجموعه متنوعي از كالاها.
1935؛ پيشنهاد به بانكها مبني براينكه سپردههاي خود را حفظ كرده و از دادن وام خودداري كنند.
1942؛ ارائه طرح ماليات بر مخارج افراد بهجاي ماليات بر درآمد.
اما برخلاف عرصه سياستگذاري، فيشر در كارهاي تئوريك توانست شهرت زيادي كسب كند و بهعنوان يك اقتصاددان طراز اول شناخته شود. حوزههاي اصلي مورد علاقه وي عبارت بودند از نظريه پولي، پول، نرخ بهره، قيمتها و چگونگي ارتباط آنها با يكديگر. سهم اصلي فيشر در علم اقتصاد نيز به تشريح مفاهيم پولي و چگونگي تأثيرگذاري پول بر اقتصاد مربوط ميشود.
نظريات اقتصادی ايروينگ فيشر
• درآمد و سرمايه؛ فيشر نخستين كسي بود كه تعريف دقيقي از مفاهيم درآمد، سرمايه و ثروت ارائه داد. براي درك اين مفاهيم، بايد تفاوت ميان انباشتها (Stocks) و جريانها (Flow) را دانست. فيشر مدعي است كه اين تمايز در جريان سفر به كوههاي آلپ سوئيس و مشاهده چگونگي ريزش آبهاي جاري از كوه و انباشته شدن آنها در يك حوضچه، به ذهنش خطور كرده است (Allen, 1993, p. 67).
فيشر از اين تمايز براي توضيح بسياري از مفاهيم اقتصادي استفاده كرد. وي سرمايه را بهعنوان انباشت ثروت در يك نقطه از زمان (همانند انباشت آب سرازير شده از كوه در يك حوضچه) تعريف كرد. پسانداز بخشي از درآمد همانند جريان آب بر ثروت ما ميافزايد. مخارج زياد (يا مخارج بيش از درآمد) باعث كاهش انباشت ثروت ما ميگردد.
• توهم پولي؛ فيشر همچنين ميان نرخهاي حقيقي و اسمي بهره تمايز قائل شد و از مفهوم "توهم پولي" (money illusion) براي اشاره به ناتواني تفكيك ميان يك دلار و قدرت خريد آن دلار (يا آنچه كه ميتوان پس از تورم با يك دلاري خريداري كرد) استفاده نمود. نرخ بهره سپردههاي بانكي يكي از مثالهاي خوب در زمينه توهم پولي است. وقتي كه نرخ سود اعطايي به سپردهها كاهش مييابد، افراد نارضايتي را خود از بازده كم سپردهها اعلام ميكنند.
در حاليكه ممكن است با نرخ بهره اسمي بالاتر و تورم بالاتر، وضعيت بدتري داشته باشند. توهم پولي به هنگام افزايش دستمزد كارگران نيز اتفاق ميافتد. از آنجاييكه دستمزدها بخش عمده هزينههاي كسب و كار را تشكيل ميدهند، افزايش دستمزدها معمولاً به افزايش قيمتها منتهي ميشود.
كارگران كه دچار توهم پولي هستند، از دريافت دستمزد بالاتر خوشحال ميشوند، درحاليكه با اين دستمزد بالاتر چيزهاي كمتري را ميتوانند خريداري نمايند (Pressman, 2006, p. 138).
از نگاه فيشر، توهم پولي يك پديده غالب بود. وي همچنين معتقد بود كه چرخه تجاري نيز از اين پديده سرچشمه ميگيرد. صاحبان كسب و كارها فكر ميكنند كه در زمان تورم و بالا بودن نرخ اسمي بهره، نرخ حقيقي بسيار بالا بوده و به همين خاطر وامگرفتن و سرمايهگذاري را متوقف ميكنند.
اين امر باعث ركود در فعاليتهاي اقتصادي ميشود. سپس، هنگامي كه اقتصاد ركودي نرخ اسمي را كاهش ميدهد، صاحبان كسب و كار به اشتباه فكر ميكنند نرخ حقيقي بهره كاهش يافته، لذا وامگرفتن و سرمايهگذاري را از سر ميگيرند. با گسترش فعاليتهاي اقتصادي، توهم پولي نهايتاً اين رونق را متوقف ميكند. از آنجاييكه اقتصاد رو به رشد باعث ايجاد فشارهاي تورمي ميگردد، بانكها بايد نرخ بهره اسمي را افزايش دهند تا بتوانند نرخ حقيقي بهره وامهاي خود را حفظ كنند.
صاحبان كسب و كار مجدداً به اشتباه فكر ميكنند كه نرخ حقيقي بهره افزايش يافته و در نتيجه سرمايهگذاري كاهش مييابد. به اعتقاد فيشر اين چرخه رونق و ركود همواره تكرار ميشود.
• اندازهگيري تورم؛ فيشر توانست بر مسأله دشوار اندازهگيري تورم در كل اقتصاد نيز فائق آيد. به بيان ساده، تورم به معناي تغيير در قيمتهايي است كه يك خانواده نوعي با آن مواجه ميشود.
از آنجاييكه هر خانوار مجموعه متنوعي از كالاها را مصرف كرده و اين كالاها دائماً در حال تغيير هستند، ارائه يك عدد واحدي كه نمايانگر متوسط تغيير در قيمتها باشد، مسأله پيچيدهاي است.
راه حل ساده مسأله اندازهگيري تورم، سنجش ميزان تغيير قيمت براي مجموعهاي از كالاهاست كه يك خانواده نوعي معمولاً آنها را در يك نقطه از زمان خريداري ميكنند. يكي از مشكلات اين روش آن است كه با افزايش قيمت كالايي، تقاضاي مردم براي آن كالا كاهش مييابد.
اين مسأله در دهه 1970 كه قيمت نفت افزايش بسيار زيادي داشت، شدت پيدا كرده بود. آيا در محاسبه تورم بايد مقادير خريداري شده قبل از تورم مدنظر قرار گيرند يا مقادير بعد از تورم؟ امروزه همه كشورها در محاسبه تورم، مقادير قبل از تغيير قيمت را مدنظر قرار ميدهند.
كشورها بيش از هر چيز ديگري، به خاطر عملياتي بودن اين روش از آن استفاده ميكنند. بررسي منظم خريدهاي مصرفكنندگان، پرهزينه و زمانبر است. بنابراين، چنين بررسيهايي تنها هرچند سال يكبار انجام ميشوند. اما اين تصميم نتايجي مهمي براي مسأله اندازهگيري تورم دارد؛ در اينجا بهطور ضمني فرض ميشود كه به هنگام تغيير قيمتها، مصرفكنندگان الگوهاي مصرفي خود را تغيير نميدهند.
فيشر دريافت كه استفاده از خريدهاي اصلي (پيش از تورم) براي محاسبه تورم باعث ميشود اين نرخ بيش از حد واقعي اعلام شده و اگر از خريدهاي پس از تورم استفاده گردد، نرخ تورم كمتر از ميزان واقعي نمايش داده ميشود. فيشر پيشنهاد كرد كه براي محاسبه تورم، از يك عدد شاخصي استفاده شود كه از ميانگين مقادير خريداري شده پيش و پس از تورم استفاده كند (Pressman, 2006, p. 139).
• نظريه نرخ بهره؛ اگرچه فيشر تلاش و انرژي زيادي را صرف تبيين مفاهيم اقتصادي كرد، اما از تعريف صرف مفاهيم فراتر رفت. سهم اصلي وي در علم اقتصاد، تحليل عوامل تعيينكننده نرخ بهره و عوامل ايجادكننده تورم بود.
نظريه نرخ بهره فيشر همچنان به دانشجويان اقتصاد تدريس ميشود و اكثر اقتصاددانان آن را تحليل درستي از عوامل تعيينكننده نرخ بهره ميدانند. فيشر معتقد بود كه نرخ بهره ميبايست بهعنوان جريان درآمدي حاصل از استفاده از هرچيزي در توليد تلقي شود. به بيان دقيقتر، نرخ بهره يك جريان درآمديست كه به كسي ميرسد كه انباشت ثروت خود را براي توليد كالاها در اختيار ديگران قرار داده است.
هنگامي كه ثروت در فرآيند توليد مورد استفاده قرار ميگيرد، فرد صاحب ثروت پول خود را به بنگاهي قرض داده و آن را مصرف نكرده است. بنابراين، بهره پاداشي است كه به خاطر چشمپوشي از مصرف حال به وي داده ميشود و به همين خاطر است كه معمولاً از نظريه فيشر تحت عنوان نظريه ترجيح زماني بهره ياد ميشود. از آنجاييكه اكثر مردم مصرف حال را بر آينده ترجيح ميدهند، بايد پاداشي در مقابل به تعويق انداختن مصرف براي مثلاً يكسال به آنها داده شود تا حاضر به انجام اين كار شوند.
به عقيده فيشر، دو نيرو نرخ بهره را تعيين ميكنند. در طرف عرضه، مسأله اصلي ترجيح مصرف حال بر مصرف آينده از سوي مصرفكنندگان است. اگر افراد به آينده نگريسته و نگران تأمين زندگي خود در دوران پيري باشند، آنها در نرخ بهره پايين نيز پسانداز را بر مصرف ترجيح ميدهند.
از سوي ديگر، اگر افراد به فكر لذت بردن از زندگي امروز خود باشند، تنها در صورت بالا بودن نرخ بهره حاضرند پولهاي خود را پسانداز كنند.
در طرف تقاضا، نرخ بهره به فرصتهاي موجود سرمايهگذاري و بهرهوري سرمايه (از جمله سرمايه انساني) بستگي دارد.
بهرهوري بالا باعث افزايش تقاضا براي قرضگرفتن پول و افزايش سود گشته و بر تمايل صاحبان كسب و كار براي گسترش فعاليتها ميافزايد. اين مسأله باعث ميشود آنها به پول بيشتر نياز پيدا كرده و در نتيجه تقاضا براي پول افزايش مييابد.
نرخ بهره تعادلي نرخي است كه در آن ميزان وجوهي كه صاحبان كسب و كار ميخواهند قرض بگيرند، با ميزان وجوهي كه قرضدهندگان مايلند از مصرف حال آنها چشمپوشي كنند، برابر ميباشد. فيشر توضيح داد كه عوامل مؤثر بر عرضه و تقاضاي پول پايدار نيستند. همچنين، علاوه بر عوامل اقتصادي، عوامل اجتماعي و روانشناختي نظير عادتها، هوش، خود كنترلي و بينش قرضدهندگان و قرضگيرندگان نيز بايد مدنظر قرار گيرند (Pressman, 2006, p. 140).
نهايتاً اينكه فيشر معادله معروف مبادله را ارائه داد و از آن براي شناسايي دلايل افزايش نرخ تورم استفاده كرد. معادله MV=PQ، بيان مي كند كه عرضه پول (M) ضربدر سرعت گردش پول (V، تعداد دفعاتي كه هر واحد پول در طول يكسال براي خريد كالا و خدمات مورد استفاده قرار ميگيرد)، بايد با ميانگين قيمتها (P، شاخص قيمت فيشر) ضربدر ميزان محصول توليد شده در اقتصاد (Q) برابر باشد.
اگر در اقتصاد بريتانيا يك تريليون پوند پول وجود داشته باشد و اگر هر پوند هفت بار در طول سال براي خريد كالا و خدمات مورد استفاده قرار گيرد، بنابراين 7 تريليون پوند كالا و خدمات در طول سال خريداري خواهند شد. اين عدد محصول ملي يا توليد ناخالص ملي اقتصاد بريتانياست.
فيشر با استفاده از اين معادله توانست سه علت بالقوه تورم را شناسايي كند. نخست، اگر V و Q هردو ثابت باشند، قيمتها همراه با تغيير در عرضه پول نوسان ميكنند؛ يعني تورم ناشي از وجود زياد پول در اقتصاد است. دوم، اگر M و Q ثابت باشند، قيمتها با تغيير در سرعت گردش پول نوسان خواهند كرد.
در اين حالت، تورم از تلاش افراد براي مصرف بسيار سريع پول خود و يا تمايل آنها به خريد كالا بيش از ميزان توليد شده در اقتصاد نشأت ميگيرد. نهايتاً اينكه اگر M و V ثابت باشند، با كاهش ميزان توليد، قيمتها افزايش مييابند. در اينجا، كمبود كالا منجر به تورم ميشود.
فيشر در گام بعدي عوامل مؤثر بر M، V و Q را تحليل كرد. از همه مهمتر، او چگونگي تأثيرگذاري عادتهاي مصرفي افراد و نحوه دريافت دستمزد بر سرعت گردش پول را توضيح داد. براي سادگي، فرض كنيد همه كارگران در ابتداي هر ماه دسمتزد خود را دريافت ميكنند. آنها در طول ماه تقريباً تمام پول خود را صرف خريد كالا و خدمات ميكنند. پس در پايان ماه، همه پول مجدداً به جيب كارفرمايان بازگشته و آنها ميتوانند از اين پول براي پرداخت دستمزد ماه بعد كارگران استفاده كنند.
در اين حالت، هر يك پوند انگليسي در طول سال 12 بار (هر ماه يكبار) مورد استفاده قرار گرفته و در نتيجه سرعت گردش پول 12 خواهد بود. اما اگر پرداخت دستمزد به كارگران انگليسي دو بار در ماه صورت ميگرفت، سرعت گردش پول 24 بود.
از آنجاييكه تعداد دفعات پرداخت حقوق و دستمزد به افراد تقريباً ثابت است، سرعت گردش پول نيز نسبتاً ثابت بوده و در نتيجه تنها عرضه پول (M) بهعنوان عامل اصلي نوسانات اقتصادي باقي ميماند. از نظر فيشر، تغيير در M ميتواند قيمتها يا محصول توليدي را تحت تأثير قرار دهد.
البته اقتصاددانان پولي معاصر، از فيشر پيروي نكرده و دنبالهرو فريدمن هستند كه معتقد است تغيير در عرضه پول قيمتها را تنها در بلندمدت تحت تأثير قرار ميدهد
Almas Parsi
14th August 2014, 12:00 PM
بیوگرافی دكتر منوچهر فرهنگ پدر علم اقتصاد ايران
دكتر منوچهر فرهنگ، رئيس انجمن اقتصاددانان ايران و پدر علم اقتصاد ايران ، متولد 1298 در بابل و بزرگ شده گرگان است.
وي مدرك دكتراي اقتصاد خود را از فرانسه گرفته است.
دكتر منوچهر فرهنگ اولين فردي است كه كتاب معروف «نظريه عمومي اشتغال، بهره و پول» جان مينارد كينز را به فارسي ترجمه كرد.اين ترجمه در سال 1348 عنوان جايزه بهترين كتاب اقتصادي سال را از آن خود كرد.
گروه : علوم انساني رشته : اقتصاد والدين و انساب : منوچهر فرهنگ درباره تاثير پدر و مادرش در زندگي علمي و اجتماعي اش چنين توصيف مي كند.: " همين علم دوستي را من از خانواده دارم.
پدرم با اين كه تحصيلات قديمي داشت ولي فرانسه مي دانست و به طور كلاسيك تفكر مي كرد."
خاطرات کودکي : "من فرزند بزرگ بودم و جور ديگر برادران را هم كشيدم، چون پدرم بضاعتي نداشت.من به آنها كمك كردم." دكتر منوچهر فرهنگ در شرح زندگي خود ميگويد: وطن من گرگان بوده و در سال ۱۲۹۹ در حالي كه دو سال داشتم به دليل شغل پدر به آنجا رفته و در گرگان بزرگ شده و به تحصيل پرداختم.
تحصيلات رسمي و حرفه اي :
وي داراي مدرك دكتراي اقتصاد از دانشكده حقوق و علوم اقتصادي پاريس بوده و بيش از ۱۰۰ كتاب اقتصادي ترجمه و تاليف كرده است. استادان و مربيان : دكتر محمد طبيبيان از شاگردان دكتر فرهنگ و معاون اقتصادي اسبق سازمان برنامه و بودجه با اشاره به تلاش هاي دكتر فرهنگ در گردآوري فرهنگ علوم اقتصادي گفت: به ياد دارم كه استاد ساعت هاي زيادي را بدون چشمداشت مالي، براي گردآوري فرهنگ علوم اقتصادي تلاش مي كرد و در كار آموزش، ترجمه و تاليف بسيار تلاشگر و كوشا بود.
«وي افزود: »بايد حقوق استادان بازنشسته و كساني كه به اقتصاد ايران و جامعه ايران خدمت كرده اند را محترم بشماريم تا در تامين معاش و زندگي با مشكل مواجه نشوند و شأن آنها مورد احترام قرار گيرد.
«طبيبيان خطاب به دكتر فرهنگ گفت: »از اينكه يك نسل از اقتصاددانان ايران را پرورش داده ايد و در خدمت دانشگاه ها و مراكز اقتصادي قرار داده ايد از شما سپاسگزاريم و قدردان زحمات شما هستيم و ياد و خاطره دوران آموزش و تلاش هاي شما را در توسعه علم اقتصاد كشور به يادها خواهيم سپرد.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي :
منوچهر فرهنگ،از ابتداي تاسيس انجمن اقتصاددانان ايران عضو اين تشكل بوده و به غير از سال اول تاسيس انجمن كه مسئوليت برعهده دكتر پيرنيا بوده در ادوار مختلف رياست انجمن مذكور را برعهده داشته است.
بسياري از اعضاي اين انجمن اعتقاد دارند استمرار و پايداري انجمن اقتصاددانان ايران در طول سي و اندي سال عمر خود مرهون مديريت مناسب دكتر فرهنگ بوده است.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره :
دكتر فرهنگ اقتصاددان نامي ايران و غريبهاي در موطن خويش گرگان زمين در شعر و ادب نيز دستي داشته و اشعار بسياري سروده كه از آن جمله است؛
گر پر و بالم شكني سربكشم بر آسمان
ور سر و ساقم بزني، سايه زنم بر آسمان
بحرم و بحر موجزا،ابرم و ابر اوجگير
از پي دانشم روان،وز پي دانشم روان.
Almas Parsi
14th August 2014, 12:48 PM
توماس رابرت مالتوس
http://upload7.ir/images/02077259993489660379.png
توماس رابرت مالتوس يكي از شخصيتهاي جنجالي در تاريخ علم اقتصاد است. اگرچه مالتوس به لحاظ نظري چندين سهم عمده در اقتصاد داشته و يكي از پيشگامان اقتصاد كينزي به شمار ميآيد، اما شهرت وي اساساً به خاطر دكترين جمعيت اوست. وقتي از عبارت "مالتوسي" ياد ميشود، همواره اين نكته تداعي ميگردد كه بشر توانايي بهبود وضعيت اقتصادي خود را دارد.
آشنایی با زندگی توماس رابرت مالتوس
توماس رابرت مالتوس در سال 1766 در خانوادهای ثروتمند در انگلیس تولد یافت. پدر او نجیبزادهای روستایی و تعلیمیافته بود که با فلاسفه زمان خود بهخصوص دیوید هیوم و حتی ژانژاک روسو نیز ارتباط داشت. پس از تحصیلات خود در كمبریج، چون کوچکترین فرزند بود، برحسب معمول زمان، به حوزه رهبانیت فرستاده و كشیش شد.
وی در 39 سالگی ازدواج كرد و دارای چهار فرزند گردید. در سال 1807 به استادی آموزشگاهی که توسط کمپانی هند در شهر دهلی تأسیس شد، منصوب گردید و تا آخر عمر یعنی 1834، در آنجا باقی ماند (ژيد و ريست، 1370، ص 185).
مالتوس در 32 سالگی (1798) كتابی پرهیاهو، تحت عنوان "اصل تكثیر نفوس و تأثیر آن در ارتقاء جامعه" بدون ذكر نام خود، انتشار داد و مورد حمله شدید مخالفان قرار گرفت. چهار سال بعد، پس از تعمق بیشتر و ارائه دلایل گویاتر به تجدید چاپ آن پرداخت و با اصلاحات و حواشی، تقریباً تحت همان عنوان "تحقیق در اصل ازدیاد نفوس و تأثیر آن بر سعادت بشر" منتشر کرد.
حضور علمی و عملی دیدگاههای وی با انتشار كتاب "اصول اقتصاد سیاسی" در سال 1820 وارد مرحله تازهای گردید. علاوهبر آن، مالتوس كتب دیگری درباره "محصول خالص"، "تعاریف علم اقتصاد"، "مطالعاتی درباره قوانین مربوط به غلات" و "ماهیت و افزایش بهره مالکانه" كه معرف اطلاعات اقتصادی اوست، انتشار داد (قديري اصل، 1364، ص 77).
معروف است كه مالتوس اولین استاد رسمی اقتصاد در انگلستان بوده است. نظریه جمعیتی وی، او را بسیار مشهور ساخت و با اینکه بحث از جمعیت، پیش از وی نیز صورت گرفته، ولی از زمان مالتوس به بعد بسیار كارساز افتاد (دادگر، 1383، ص 83).
مالتوس یکی از اقتصاددانان بدبین است؛ زیرا بهگمان خود در میان قوانین طبیعت و حتی در قوانین الهی، که میبایست، نظم را در جهان برقرار سازد، بدان شرط که انسانها آنها را دریابند و از آنها پیروی کنند، قوانینی کشف کردهاند که بهکلی معکوس و مخالف آنها است. مانند قانون "بهره مالکانه زمین" که برای اقلیّتی معدود، درآمدی تأمین میکند که بهنسبت گرسنگی ملتها زیادتر میشود (ژيد و ريست، 1370، ص 180).
مالتوس در تفكرات اقتصادي خود از ديويد هيوم و آدام اسميت بسيار تأثير پذيرفته است. هرچند هيوم و اسميت معاصر يكديگر بودند و قبل از مالتوس زندگي ميكردند، اما كمكهاي زيادي به تكامل افكار اقتصادي نمودند و توانستند بدنه مستحكم و كاملاً به هم پيوستهاي از نظريات و مسائل اقتصادي را ارائه كنند، به طوري كه ميتوان از آنها به عنوان چهرههاي كليدي اولين نسل اقتصاددانان مدرن ياد كرد. يقيناً، مالتوس يكي از عمدهترين چهرههاي نسل دوم اقتصاددانان مدرن است.
وي مجدداً برخي از فروض فلسفي و روانشناختي را كه هيوم و اسميت، موضوعات و قضاياي اقتصادي خود را بر پايه آنها بنا كرده بودند، آزمون كرد. مالتوس بعد از اداي احترام نسبت به اسميت، نشان ميدهد كه برخي از قضاياي اسميت نياز به اصلاح و پالايش دارد. در حقيقت، با نگرشي در كارهاي مالتوس، برداشتي ظريفتر و دقيقتر از چارچوب فكري هيوم و اسميت را در قالبي روشنفكرانهتر مشاهده ميكنيم (روستو، 1374، ص 31).
از بررسی عقاید مالتوس اینطور استنباط میشود، که او تا اندازه زیادی تحت تأثیر فلسفه بنتام (لذت و درد) نيز قرار گرفته است. بهنظر او هدف اساسی نظام اجتماعی، فراهم کردن حداکثر رفاه برای حداکثر افراد جامعه است. برای نیل به این هدف، قانون خاصی جز مشاهده براساس تجربه وجود ندارد. اگرچه آثار مالتوس بهطور مستقیم، فاقد زمینههای مذهبی است، لیکن فلسفه او را در مورد لذت و درد، میتوان نشأت گرفته از فلسفه قدرت الهی دانست.
بهنظر مالتوس، هدف پروردگار متعال، رهبری بندگان خود، در انجام کارهای خوب و احتراز از کارهای بد است. لذا تنها بهوسیله ارزیابی نتایج انگیزههای مختلف، از طریق اصالت مطلوبیت است که انسان بهتدریج، خود را به ارضای انگیزهها عادت میدهد و بدین طریق، سعادت جامعه انسانی را تأمین کرده و بههدف الهی کمک میکند. او معتقد است که ما باید محرّکهای خود را با الهام از معیارهای الهی برای توسعه و ترفیع سعادت اکثریت انسانها تنظیم کنیم (تفضلي، 1372، ص 116).
نظريات اقتصادی توماس رابرت مالتوس
• نظريه جمعيت؛ طبق این نظریه، ریشه كلیه مصیبتها در عدم تناسب میان افزایش جمعیت و محدوديت مواد غذایی است. قانون طبیعی رشد جمعیت، مشمول تصاعد هندسی است، در صورتیكه قانون طبیعی افزایش مواد غذایی، تنها از تصاعد عددی پیروی میكند. بنابراین، علت فقر در تمایل مستمر مازاد جمعیت و كمبود منابع كافی برای تأمین نیاز است.
اگرچه مالتوس میکوشد طبیعت را در ایجاد تعادل سهیم بداند و بلاهای طبیعی مانند زلزله، سیل، بیماریهای مسری و همچنین جنگ را ابزار محدودکننده و مکانیسم تعادلی معرفی کند، با این حال، عوامل مذکور را برای ایجاد تعادل كافی ندانسته، اقدامات لازم برای جلوگیری از رشد جمعیت را پیشنهاد میكند (نمازي، 1387، ص 60).
مالتوس برای جلوگیری از رشد جمعیت، سه نوع راهحل ارائه میدهد:
1. منع یا فشار اخلاقی(عقب انداختن ازدواجها)؛
2. کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده؛
3. فقر وگرسنگی؛
وی دو راه حل اولی را "راه حل جلوگیری" و راه حل سومی را "راه حل ايجابي" و مهمترین عامل متوقفکننده افزایش جمعیت میداند. او در جواب این سوال، که "آیا واقعا اگر مردم بیشتری بهکار روی زمین بپردازند و غذای بیشتری تولید کنند، نمیتوان از فقر وگرسنگی جلوگیری کرد، پاسخ منفی میدهد؛ زیرا او معتقد است که قانون بازده نزولی عامل بازدارنده این قضیه است (تفضلي، 1372، ص 120).
مفهوم بازده نزولي اين است كه در تركيب عوامل توليد يعني طبيعت، سرمايه، كار و مديريت با يكديگر، پيوسته يك نسبت مطلوب يا بهينه وجود دارد كه اگر حاصل نشود بازده حاصل از به كارگيري عاملي كه نسبتاً اضافي است، رو به كاهش خواهد گذاشت.
براي مثال، در بهرهبرداري از مساحت مشخص زمين كشاورزي، چنانچه شمار نيروي كار افزايش يابد ولي در همان حال ساير عوامل توليد مانند زمين، ثابت بماند، كل توليد ابتدا افزايش خواهد يافت ولي بعداً تثبيت ميگردد و در نهايت روبه كاهش نهاده و به سمت صفر و حتي منفي سير ميكند.
• سود؛ واقعيت اين است كه آدام اسميت نظريهاي درباره سود ارائه نداده و نتوانست عوامل تعيين كننده سطح سود را توضيح دهد. مالتوس اين خلأ نظري را پر كرد. از نگاه مالتوس، سود برابر با بازدهي است كه به سرمايهدار (به خاطر نقشي كه در توليد كالاها دارد) داده ميشود. كاگراني كه ابزار و ماشين آلات در اختيار دارند، مولدتر از كارگران فاقد اين ابزارآلات هستند. سرمايهداران با وارد كردن اين قبيل سرمايهها در فرآيند توليد، مستحق دريافت سود هستند (Pressman, 2006, p 49).
• رانت تفاضلي؛ مالتوس در نوشتههاي خود نظريه رانت تفاضلي را توسعه داده است. براساس اين دكترين، رانت به دو دليل به وجود ميآيد؛ دليل اول تفاوت در حاصلخيزي خاك زمينها است. از اين جهت برخي از زمينها برتري دارند. دليل دوم به رسيدگي و مراقبت زمينداران از زمين خود ارتباط دارد. اگر قطعه زمين درجه يك، 1000 كيلوگرم گندم و قطعه زمين درجه دو 800 كيلوگرم گندم به ما بدهد، رانتي معادل 200 كيلوگرم گندم عايد مالك زمين مرغوب ميشود.
بنابراين، رانت مزبور به دليل امتياز زمين به مالك آن تعلق پيدا كرده است. به اعتقاد مالتوس، رشد اقتصادي زماني حاصل ميشود كه تقاضا براي محصولات كشاورزي به قدري افزايش يابد كه زمينهاي بامرغوبيت كمتر نيز براي تأمين نياز مورد استفاده قرار گيرند. بدينترتيب تفاوتها در حاصلخيزي زمين بيشتر شده و رانتها نيز افزايش مييابند. از نظر مالتوس، رانت نتيجه رونق اقتصادي و مقياسي براي آن بهشمار ميآيد (Pressman, 2006, p 49).
• تقاضاي مؤثر؛ در سطوح سياستي، مالتوس تلاش كرد به اين سوال پاسخ دهد كه چرا اقتصادها دچار ركودهاي دورهاي يا فزوني عرضه بر تقاضا (زمانهايي كه كسب و كار قادر به فروش كالاهاي خود نبوده و از سوي ديگر بيكاري نيز در سطح بالايي قرار دارد) ميشوند. مالتوس پاسخ اين سوال را در ناكافي بودن تقاضا يا مصرف اندك ميدانست. وي معتقد بود كه افزايش قيمتها (يعني تورم) ريشه در مصرف بيش از اندازه زياد دارد. به همين دليل است كه كينز، مالتوس را يكي از پيشگامان نظريه چرخههاي تجاري خود معرفي ميكند (Pressman, 2006, p 50).
• نظریه بحران؛ تئوری بحران مالتوس، تحت تأثیر تزلزلهای اقتصادی كه در اوایل قرن نوزدهم انگلستان به آن دچار شد، بهوجود آمد. توزیع نابرابر درآمد به انباشت سرمایه انجامید كه پسانداز بیش از اندازه را بهدنبال داشت و بهنوبه خود موجب افزایش تولید كالا شد. از طرف دیگر توریع نابرابر درآمد، مانع وجود تقاضای مؤثر برای كالاهای موجود گردید.
كارفرمایانی كه با درآمد بالا امكان مصرف داشتند، بهخاطر اشباع نیازهای خود، میل بهمصرف نداشتند و كارگران كه نیاز و میل به مصرف داشتند، فاقد درآمدی بودند كه بتوانند مصرف خود را با تولید بیشتر كالا تطبیق دهند. اين مسئله باعث بوجود آمدن بحران در جامعه ميگردد (نمازي، 1387، ص 61).
Almas Parsi
15th August 2014, 04:03 PM
لئونارد سيمون سيسموندي
یکی از منتقدان اولیه که با نظری نافذ، عقاید مکتب کلاسیک را مورد انتقاد قرار داد، لئونارد سیمون سیسموندی است.سیسموندی اصولا یک مورّخ سوئیسی است؛ که نظریّات اقتصادی خود را بهوسیله مطالعات تاریخی طرحریزی کرده است. او در سال 1773در شهر ژنو متولد شد.
مردی شرافتمند و انساندوست بود و نمونه بارز یک اقتصادشناس احساساتی بهشمار میرفت.
بهخاطر آزادی سیاهان و بردگان و دفاع از حقوق مردم ایرلند و مهاجرین آمریکایی بهمبارزه برخاست.با حق رأی عمومی و اصول سوسیالیسم مخالف بود و به آزادیخواهی دلبستگی تام داشت
او علاقه عجیبی به زندگی ساده روستایی و فعالیتهای اقتصادی در اوایل کاپیتالیسم داشت. وی در ابتدای کار، به تفحّصات و مطالعات تاریخی پرداخت و در بررسیهای اقتصادی خود، هرگز نتوانست علم اقتصاد محض را از سیاست، اخلاق، حقوق و تاریخ مجزا کند و خود نیز از اینکه تا اواخر عمر نتوانسته پیشنهاد رفرمهای قاطع را بدهد و یا نقایص سیستم لیبرالها را رفع کند، متأسف بوده است.
او در کتاب "اصول جدیداقتصاد"مینویسد:«اقرار میکنم بعد از اینکه از نظر خود، اصول را مشخص کردم و روشن ساختم که عدالت چیست و در کجاست، احساس میکنم آن قدرتی که بتواند وسیله اجرای آن اصول را بنمایاند در خود ندارم.»
سیسموندی در سال 1842 و در سن 69 سالگی درگذشت.
نقش سیسموندی در اقتصاد
سیمون سیسموندی از نظر روششناختی، بیشتر با نگرش تاریخمداری آدام اسمیت موافق بود و از روش انتزاعی ریکاردو انتقاد میکرد. درعین حال او در این رابطه، روش مالتوس را مورد تأیید قرار میداد؛ که بهعقیده وی حالت میانه بین ریکاردو و اسمیت بود.
معروف است او اولین اقتصاددانی است که در کتاب اصول جدید اقتصاد سیاسی که در سال 1819منتشر شد، سرمایهداری صنعتی و اقتصاد بازار را مورد نقادی قرارداده است.
شاید او اولین کسی باشد که اصطلاح پرولتاری (Proietry بهمعنای محروم و پابرهنه) را برای طبقه مزدبگیر و کارگر بهکار برد، از اینرو، او پیشکسوت افکار مارکس نیز محسوب میشود.
سیسموندی سالها پیش از مارکس مسأله تقسیم جامعه را به دو طبقه متنازع بیان داشته و کارگران را با تهیدستان یکی فرض میکرد.
از وی در زمینههای اقتصادی و غیر آن، آثار چندی بهجای مانده که به مهمترین آنها اشاره میشود:\
ثروت تجارتی؛
تاریخ جمهوریهای ایتالیا؛
اصول جدیداقتصاد؛
بررسی درباره ملتهای آزاد؛
بررسی درباره اقتصاد.
دیدگاههای اقتصادی سیسموندی
1) حمایت از طبقات متوسط؛
سیسموندی هوادار جدی بسط و توسعه طبقات متوسط بود و عقیده داشت که برای جلوگیری از تشکیل سرمایههای بزرگ و تمرکز ثروت، باید مالیات تصاعدی و تساوی کامل در حقالارث را برقرارساخت.بهنظر او رونق کشاورزی یکی از عوامل بسیار مؤثر بقا و تقویت طبقات متوسط بهشمار میرود؛ چراکه امکان تحقّق تقسیم کار و استفاده از ماشین در امور فلاحتی و زراعتی موجود نیست.
روستایی، نمونه کامل بارز یک فرد شرافتمند و میهنپرست هر کشور بهشمار میرود، به زمین و کار خود دلبسته است، از افراط در تقسیم کار اجتناب میورزد و بیکاری در فعالیت او معنایی ندارد و فعالیت کشاورزی بهترین طریقه تأمین خوشبختی بیسر و صدا و بیماجرای افراد است؛ ولی نباید تصور کرد که منافع کار کشاورزی تنها جنبه فردی دارد.
فرد روستایی بر اثر تماس با طبیعت، تندرست، شاداب و نیرومند است و بهترین سرباز برای میهن و دفاع از سرزمین خود بهشمار میرود.
2) تضمین حقوق کارگران؛
سیسموندی بهمنظور تضمین حقوق حقه کارگران و جلوگیری از استثمار ناحق ایشان، تدابیر گوناگونی پیشنهاد کرده؛ که در حقیقت اثر جاویدان او محسوب میشود.
این تدابیر عصاره و اساس قوانین اجتماعی زمان ما را تشکیل میدهد. اهم این تدابیر عبارتند از:تأیید و قبول حق تشکیل اتحادیه صنفی کارگری، ممنوعیت کار خردسالان، محدودیت ساعات کار و پرداخت دستمزد در مدّت بیماری و سالمندی. لکن از نظر سیسموندی اتخاذ و اجرای این تدابیر وظیفه کارفرما است؛ نه دولت.
3) مالکیت؛
سیسموندی مالکیت را یک حق طبیعی نمیدانست؛ بلکه نوعی انحصار مخلوق انسان میپنداشت؛ که ممکن است دشواریها و خطراتی از آن ناشی گردد.با این حال، نباید تصوّر شود که حق مالکیت باید معدوم و منسوخ گردد.مالکیت، بهترین وسیله برای ترغیب افراد بشر به کار و کوشش است.
انسان ثروتمند لزوما دشمن اجتماع بشری نیست؛ چراکه ثروت او میتواند عامل بهترزیستن و رفاه افراد جامعه باشد. حق مالکیّت تا جایی محترم است که مفید بهحال جامعه باشد؛ نه مضرّ برای آنها. همین امر، وجود حق انتقال را به اولاد توجیه میکند.
4) دولت؛
بهنظر وی، با وجودی که تولید در فرایند اقتصاد آزاد بالا میرود، ولی بهخاطر نبود تقاضای کافی، رکود بهوجود خواهد آمد و لازم است برای نجات جامعه از فقر و رکود، دولت در اقتصاد دخالت کند.لذا اولین دخالت دولت باید در جهت محدود کردن زیادهرویها در تولید و بهمنظور تصحیح جهتهای نامطلوب آن باشد.او طرفدار مداخله دولت در امور بیمههای اجتماعی و وضع قوانین مربوط به زمان و شرایط و بیمه بیکاری، بیماری و پیری بود.
5) صنایع بزرگ یا صنایع دستی؛
سیسموندی مخالف پیشرفت سریع صنعتی بوده؛ که کارخانجات بزرگ موجب آن شدهاند و به ماشینیسم، که باعث بیکاری کارگران میشود، روی خوش نشان نداده است. توجه بیشتر او به صنایع دستی، کارگاههای کوچک و مستقل و بهرهبرداریهای کشاورزی که در امر تولید بین کارگر و تولیدکننده ایجاد وحدت میکند، بود
6) ثروت ورفاه؛
از نظر سیسموندی افزایش ثروت کل و تولید کل، لزوما منطبق بر رفاه و خوشبختی کلّ نیست؛ بلکه برعکس، حتی اگر ثروت کم، درست توزیع شود، ترجیح دارد. بنابراین دولت باید قوانین توزیع را تدوین و اجرا نماید.
7) اقتصاد لسفری؛
اصطلاح لسفر یک اصطلاح فرانسوی (lassiez faire: let them do it) و بهمعنای "بگذار بگذرد" است. در اصل لسفر، بهترین دولت دولتی است که حداقل دخالت را در امور دارا است.نیروهای بازار آزاد و رقابتی، تولید، مبادله و توزیع را هدایت و راهنمایی خواهند کرد.
اقتصاد بهگونهای عمل میکند که بهخودی خود، خودش را اصلاح کرده و تمایل به سمت اشتغال کامل، بدون دخالت دولت در آن وجود دارد.
دخالت دولت تنها باید محدود به اعمال حقوق مالکیت، تمهیدات دفاع ملی و تعلیم و تربیت عمومی شود.وی اقتصاد لسفری را اسلحهای علیه کارگران فقیر تلقی میکرد؛ که در فرایند مذکور برای پیشرفت تکنیکی و گسترش مسأله رقابت ناچار بودند به حداقل دستمزد و محرومیت تن بدهند.
8) استثمار حق کارگر؛
سود کارفرما در بعشی از موارد جز غارت کارگران نیست.سود نبردن کارفرما، نه به این دلیل است که کارگاهش بیش از آنچه خرج کند، تولید مینماید؛ بلکه به این علّت است که به کارگران، مزد متناسب با کارشان پرداخت نمیشود.
9) رقابت؛
کوشش برای ارزان تمام کردن کالا، کارفرما را وادار میکند، بهجای استفاده از مردان بالغ، کودکان و زنان را اجیر کند؛ تا هزینههایش کاسته شده و توان رقابت داشته باشد و حتی برای آنکه از کارگران حداکثر استفاده را ببرد، آنها را شبانهروز به کارهای سخت و جانفرسا وادار کرده و به آنها دستمزد ناچیز میدهد. سیسموندی میپرسد، آیا رقابتی که از این شرایط حاصل میشود، ارزشی دارد؟
ریشه بحران در اقتصاد سرمایهداری
ریشههای بحران در اقتصاد سرمایهداری، از نظر سیسموندی به سه عامل مربوط بود:
1. ماهیت سرمایه؛ ماهیت سرمایه در فرایند رقابت،
بهسوی تولید پیش میرود و هر امری را که در مقابل تولید بایستد نابود میکند.
2. تعیین تولید توسط سرمابه؛
این سرمایه است که تولید را تعیین میکند، نه خواست شهروندان.
3. جدایی نیروی کار از مالکیت؛
که باعث بالا رفتن درآمد سرمایهدار بهقیمت کاهش منافع کارگر میگردد.
ارزیابی نهایی
لوئی بدن در جمعبندی دیدگاههای سیسموندی میگوید.
سیسموندی اقتصاددان توانایی نبود. با این وجود، توجه صاحبنظران را به مسائل مهم جلب کرد. یکی از آنها جنبه اخلاقی علم اقتصاد است.
سیسموندی عقاید نظری کلاسیکها را مورد انتقاد قرار داد و گفت: برقراری خودبهخودی تعادل اقتصادی(ولو آنکه ممکن باشد) راهحلی برای درمان دردهای اجتماعی ناشی از عدم تعادل نیست.
او اهمیت این نکته را دریافت و اظهار داشت که رها کردن کارگران به حال خود و عدم توجه به دشواری کار و زندگی ایشان، غیر ممکن و موجب مخاطرات بسیار است.
صحیح است که ازدیاد صنایع ماشینی، ابتدا سبب بیکاری ارباب حرف دستی شده و سپس با بسط و توسعه امکانات تولید تأمین اشتغال آن را میسر میگرداند.ولی بیان این اصل یک سیاست اجتماعی نیست.
کارگران نمیتوانند به امید یافتن کار، گرسنه و تهیدست بنشینند و توجه به حال ایشان از اهم ضروریات اجتماعی است.معذالک حق با او بود؛ که میگفت شتاب در توسعه صنعتی ممکن است خطراتی داشته باشد و ترقّی اقتصادی باید با تأمل و درایت انجام گیرد؛ تا به نتایج مطلوب برسد.
باید گفت که سیسموندی یکی از پیشقدمان عقاید مارکس و فرقه او محسوب میشود؛ که بسیاری از گفتههای خود، منجمله درباره تمرکز سرمایه، انتفاد از بزرگمالکی و واحدهای عظیم اقتصادی، تقسیم اجتماع به دو طبقه مخالف و استثمار کارگران را از او اقتباس کردند.
Almas Parsi
16th August 2014, 04:22 PM
شارل فٍوریه
شارل فوریه، اقتصاددان سوسیالیست تخیّلی اهل فرانسه و از مخالفان اقتصاد کلاسیک و از طرفداران راهاندازی تشکلهای تعاونی در اقتصاد است.فوریه در سال 1772 در شهر بیزانسون فرانسه چشم به جهان گشود و زندگی آرامی داشت.
او قسمت اعظم از زندگی خود را بهعنوان حسابدار جزء، در یک تجارتخانه شهر لیون، بهکار مشغول بود و با یک پسانداز اندک، گوشه عزلت اختیار کرد.فوریه هرگز همسر اختیار نکرد و همین وضع در روحیه و آثار او مؤثر بود.مهمترین آثار وی عبارتند از "نظریه حرکات چهارگانه"، "نظریه وحدت جهانی"، "دنیای جدید صنایع و شرکتها"و "صنعت دروغین".
بزرگترین افتخار او، پیشقدمی در نهضت تعاونی است و در بسیاری دیگر از مسائل نیز اندیشههای نبوغآمیز داشته است. سرانجام، وی در سال 1837 چشم از جهان فرو بست.
وی از لحاظ فلسفی تحت تأثیر افکار روسو (Jean Jacques Rousseau: 1712-1778) قرار داشت. بههمین جهت، نوعی مخالفت با برخی از ابعاد عصر روشنگری داشت و انسان را موجودی فرشتهوار تلقّی مینمود.وی تحت تأثیر افکار روسو، وضع طبیعی را به دور از مالکیت خصوصی و جدا از قدرت دولت ترسیم میکرد.
نظرات اقتصادی فوریه
تشکیل فلانسر (Phalanstère)؛ بهنظر فوریه، چیزی که باعث ناراحتی مردم میشود این است که انسان مجبور است، علیرغم تمایلات خود، بر اثر فشار نیازمندیها، کار کند و کار یکنواخت موجب دلسردی و بیاعتنایی به زندگی میشود.
چارهای که او پیشنهاد میکند، این است که با تشکیل فلانسر (نوعی جمعیتهای اقتصادی)، شرایطی بهوجود آید؛ که همه کارگران با رغبت و علاقه کار کنند و بر اثر تشکیل اتحادیه یا شرکتهای تعاونی، کار برای همه دلانگیز باشد و همه در نهایت عشق و علاقه کار کنند.
در این فلانسرها ساعات کار روزانه تقلیل یافته و مشاغل بین شرکتکنندگان تعویض و بازدهی افزایش خواهد یافت.لذا فوریه و پیروان وی با تشکیل فلانسر میخواستند:
· سود را از بین ببرند.
· ایادی واسطه بین تولید و مصرف را قطع کنند.
· کارگران را مالک وسایل تولید گردانند. لذا از این جهات میتوان آنها را پیشکسوتان نهضت تعاونی دانست.
رقابت؛ بهنظر وی رقابت، عامل فساد و موجب انهدام رقابت است؛ زیرا از یک طرف بین تولیدکننده، مصرفکننده و کارگر ایجاد نفاق میکند، از طرف دیگر موجب از بین بردن ضعفا توسط اقویا شده و شرایط انحصاری بهوجود میآورد.لذا تشکیل فلانسر که در آن حداکثر، دو هزار کارگر بهطور اشتراکی کار میکنند، چاره درد خواهد بود.
کار کاذب؛ بهگفته وی در تمام اجتماعات، کار همواره کیفر و نفرین بوده است.مطلوب وی این است که انسان، فقط از روی شوق و رغبت، برای تفریح خاطر و همانطوری که در جشن شرکت میکند، بهسوی کار برود.
بهنظر وی، حصول چنین شرطی موکول به سه شرط است:
1) تا آنجا که ممکن است، کار کشاورزی و یا ترجیحا باغداری را جانشین کار صنعتی کنیم.
2) سازمان دادن به کارها و ردیف کردن آنها در گروهها و ارتباط با یکدیگر؛ بهطوریکه تقسیم کار به حدّ اعلای ممکن توسعه یابد و هرکس به تناسب ذوق و استعدادش در رشته مطلوب قرار گیرد و رقابت، باعث افزایش کار و فعالیّت افراد بشود.
3)تضمین حداقل معاش؛ که باید به هر حال برای همه تأمین شود.به این ترتیب، کار، جنبه اضطراری و اجباری خود را از دست میدهد.
صنایع یا کشاورزی؛ فوریه هم از لحاظ روانشناسی، هم از لحاظ اخلاقی و هم از نظر اقتصادی، مخالف جدّی بسط و توسعه زیاده از حد صنایع بود و اضافه میکرد که در کار کشاورزی نیز باید، تغییرات عمده داده شود.کشاورزی در اراضی وسیع به هیچوجه مطبوع نیست.
بههمین سبب باید گلکاری و باغبانی را تا آنجا که مقدور است، جانشین کار مزرعه و پرورش اغنام و احشام کرد
بازرگانی؛ فوریه بازرگانی را نوعی سرطان برای اقتصاد بر شمرد و آنرا عامل اتلاف منابع میدانست.
مصرف؛ در جامعه ایدهآل و طبیعی، مصرف تنها ابزاری برای تأمین نیازهای اساسی خلاصه میشود.
پیروان فوریه
در میان پیروان فوریه نام دو تن را باید ذکر کرد:
ویکتور کندسیدران (Victor Considerant)؛ که مبلّغ پورشور آن مکتب بود؛ که در کتاب "معتقدات اجتماعی" خویش، طریقه فوریه را به بهترین وجهی تشریح نموده است.او همانند استاد خود، ابتدا به تجزیه و تحلیل شهوات و غرایز انسانی پرداخت و اهمیّت آنرا در رفتار اقتصادی انسان روشن ساخت.
بهعقیده او، این غرایز، بهخودی خود، مذموم نیستند؛ در غیر اینصورت، پروردگار، که خواهان خوشبختی نوع بشر است، آنها را نمیآفرید؛ مشکل در هدایت آنها به راه درست است
وی در جریان انقلاب 1848نیز سهیم بود، و تقاضا داشت که "حق کار"بهعنوان جبران ضروری و عادلانه در مقابل حق مالکیت بهرسمیت شناخته شود.
آندره گودن (AndreGodin)؛ شاگرد دیگر فوریه است، که با تأسیس سازمان فامیلستر (یک موسسه صنعتی است که مالکیت آن، مشاعا به کارگران تعلق دارد و منافع آن نیز به روش استاد خود تقسیم میشود)، یادگاری مهمتر از کتابهایش باقی گذاشت.
او همچنین کوشید برخی از اندیشههای استادش را به مرحله اجرا درآورد.
Almas Parsi
16th August 2014, 04:33 PM
کارٍل مَنگر
كارل منگر در سال 1840 در گالیسیا در جنوب لهستان فعلی (كه در آن زمان بخشی از امپراطوری اتریش-مجارستان بود) متولد شد؛ یكی از سه پسر خانوادهای تحصیلكرده بود. محیط خانه چنان بود كه نه فقط كارل، بلكه دو برادر او نیز مدارج علمی بالایی را طی كردند؛ بهطوریكه یكی از آنان فیلسوفی در زمینه تاریخ سوسیالیسم و دیگری ریاضیدانی برجسته شد.
كارل منگر در دانشگاه وین، پراگ و خاركوف حقوق خواند و در سال 1867 از دانشگاه خاركوف دكترای حقوق گرفت. نخستین شغل او كار در بخش انتشارات اداره نخستوزیری اتریش بود و در همین جا بود كه منگر مطالعه اقتصاد را بهطور جدی شروع كرد. كتاب اصول علم اقتصاد را كه انتشار داد، شغل تدریس در دانشگاه وین به او پیشنهاد شد و سپس در سال 1879 در همین دانشگاه به درجه استادی رسید.
در سال 1876 منگر هم مثل آدام اسمیت، به تدریس خصوصی ولیعهد اتریش پرداخت و با او بهدور آلمان، فرانسه و بریتانیا سفر كرد. منگر در سال 1903 از دانشگاه وین استعفا داد و خود را وقف تجدید نظر در اوّلین كتابش كرد. او البته چندان زنده نماند تا این كار را به پایان ببرد و دستنوشتههای او كه به فرزندش به ارث رسیده بود، در سال 1921 (سال مرگ منگر) بهطور پراكنده به چاپ رسید.
در اوایل دهه 1890، منگر مقالاتی در اقتصاد جدید نوشت كه پایهای برای نوشتههای بعدی مكتب اتریش درباره اقتصاد پولی شد و بهخصوص روی نوشتههای لودویك فون مایزز (Ludwig von Mises: 1881-1973) تأثیر عمیقی گذاشت.
آثار منگر
1. كتاب "اصول علم اقتصاد" كارل منگر در سال 1871 منتشر شد؛ یعنی درست همان سالی كه كتاب "نظریه اقتصاد سیاسی" جونز انتشار یافته است. سه سال بعد، یعنی در 1874، كتاب "عناصر محض" تألیف والراس از چاپ بیرون آمد. نیمه اول كتاب "اصول علم اقتصاد" به نظریه ارزش اختصاص داده شده و بهویژه در سه فصل اول آن، نظر جونز براساس كتاب نظریه اقتصاد سیاسی او تحلیل شده است.
2. با انتشار "مسایل اقتصاد و جامعهشناسی" در سال 1879 مكتب تاریخی آلمان را مورد حمله قرار داد.
3. وقتی اشمولر (Gustav von Schmoller: 1838-1917) كه طرفدار مكتب تاریخی بود؛ به انتقادات او پاسخ نوشت، منگر شدت حمله خود را دو چندان كرد و در جزوه كوبندهای تحت عنوان "اشتباهات تاریخیگرایی در اقتصاد سیاسی آلمان" كه در سال 1884 منتشر شد، انتقادات را تیزتر كرد. این كتاب، اختلاف میان دو طرف را دامن زد و شكاف میان مكتب اقتصادی آلمان و اتریش را چنان عمیق كرد كه تاكنون باقی مانده است.
4. در اوایل دهه 1890، مقالاتی درباره "اقتصاد پولی" نوشت.
نقش منگر در اقتصاد
ناهمخوانی نظریات اقتصاددانان مكتب كلاسیك، واقعیتها و انتقادات شدید سوسیالسیتها و پیروان مكتب تاریخی به اصول مكتب كلاسیك، تجدید نظر در اصول مكتب كلاسیك را ضروری مینمود.
منگر، جونز (William Stanley Jevons: 1835-1882) و والراس (Leon Walras: 1834-1910)، نظریه ارزش بر مبنای هزینه تولید را رد كرده و اصل نزولی بودن مطلوبیّت نهایی را بهعنوان روش جدیدی در اقتصاد پذیرفته بودند. در حدود سال 1900، دیگر این سه اقتصاددان بهعنوان پایهگذاران "انقلاب نهاییگرایی" تثبیت شده بودند را پدران مكتب نئوكلاسیك محسوب میكنند.
از خصوصیات مكتب جدید این بود كه مؤسسان آن میخواستند، علم اقتصاد را براساس تنها اصل مسلمی كه "انسان در جستجوی تمتع بیشتر با كوشش كمتر است" پایهگذاری كنند و این طرز فكر، همان است كه كلاسیكها، نفع شخصی را محرّك فعالیتهای انسانی تشخیص داده بودند.
مسلما این دانشمندان با خلاصه كردن محرّكهای انسانی به محرك واحد، به هیچوجه محرّكهای دیگر را نادیده نمیگرفتند؛ منتهی عقیده داشتند كه بدون تجرید نمیتوان علمی را استوار كرد و مطالعه سایر محرّكها را به سایر علوم اجتماعی واگذار میكردند.
از سوی دیگر، با ارائه "مطلوبیت نهایی"، استانلی جونز و منگر و والراس را از پایهگذاران مكتب مارژینالیسم (نهاییون) مینامند؛ اعضاء این گروه، بهنام "مكتب روانشناسی" و یا "مكتب اتریشی" نیز نامیده میشوند.
این نویسندگان، مفهوم سودمندی كه پس از كندیاك بهدست غفلت سپرده شده بود را با ابزار ریاضی بیان كردند و بهوسیله اقتصاددانانی همانند پرتو (Vilfredo Pareto: 1848-1923)، مارشال (Alfred Marshall: 1842-1924)، اجورث (Francis Ysidro Edgeworth: 1845-1925)، بوهم باوراك (Bohm Bawerk: 1815-1914) و فیشر (Irving Fisher: 1867-1947) توسعه پیدا كرد و در مباحث اقتصادی وارد شد.
منگر علاوهبر مشاركت در تدوین نظریه مطلوبیتگرایی، به بنیانگذاری مكتب اتریشی نیز معروف است.
تفاوت نظرات منگر، جونز و والراس
این حقیقت كه جونز، منگر و والراس آثار خود را بهطور همزمان انتشار دادهاند، كاملاً تصادفی است؛ چراكه هیچیك از دیگری خبر نداشت و اصولاً هركدام از مطالعه متون متفاوتی الهام گرفتهاند. بهعلاوه، اختلافنظر آنها بهاندازه شباهت نظرشان قابل ملاحظه است.
از یكسو والراس بهخاطر تأكیدی كه بر مفهوم تعادل عمومی و یا چندبازاره داشت، با منگر و جونز تفاوت داشت و از سوی دیگر، منگر بهخاطر تأكید بر تجریدی بودن فعالیتهای اقتصادی، تردیدش نسبت به مفهوم تعادل و اصرار بر اینكه بسیاری از پدیدههای اقتصادی باید در شرایط عدم تعادل توضیح داده شوند و بهخاطر شبهاتی كه درباره استفاده از ریاضیات در تحلیلهای اقتصادی اظهار میداشت، با دو نفر دیگر تفاوت دارد.
جونز در انگلستان هوادارانی نیافت. ولی والراس هواداران چندی (البته در ایتالیا و نه در فرانسه)، پیدا كرد؛ اما منگر نه فقط مریدان زیادی پیدا كرد، بلكه مریدانی مثل بوم باورك و وایزر داشت؛ كه عقاید منگر را در جهات مختلف شرح و بسط دادند و مكتب اقتصاد اتریش را پایهگذاری كردند؛ كه مدت 50 سال و بیشتر در مقابل مكتب كمبریج كه مارشال سرآمد آن بود و نیز مكتب لوزان كه والراس پیشگامی آنرا داشت، مطرح بود.
تفاوت نظرات منگر با كلاسیكها
با وجودی كه كلاسیكهایی مانند اسمیت (Adam Smith: 1723-1790) و میل (John Stuart Mill: 1806-1873) مبادله را هدف مستقلی میدانند كه بهخودی خود مطلوب است؛ منگر تصریح میكند كه مبادله، صرفاً ابزاری برای دستیابی به مطلوبیت است.
نظرات منگر
أ) نظریه ارزش ذهنگرایانه؛
این نظریه مبتنی بر موارد زیر است:
1) ارزش كالا به برطرف كردن نیاز؛
منگر كالاها را ارزشمند میدانست و به این خاطر كه نیاز را برطرف میكنند، تحلیل میشود؛ نه در قالب لذّت و درد (آنگونه كه جونز میگفت). منگر اعتقاد داشت كه نیازهای بشر متفاوتند و تلاش برای رفع نیازها ابتدا از رفع نیازهای حیاتی شروع میشود و بهتدریج به نیازهای كم اهمیتتر میرسد؛ تا كلاً تمام نیازها مرتفع شوند.
2) ارزش، ناشی از تقاضا و مطلوبیت؛
از نظر جونز، ارزش ناشی از تقاضا و مطلوبیت است، نه مبتنی بر هزینه و عرضه (مانند كلاسیكها).
3) تعیین قیمت براساس مبادله ناشی از تقاضا؛
نیاز انسان را وادار به تقاضا میكند و در نتیجه بهناچار مبادله صورت میگیرد و قیمت بر این اساس تعیین میگردد.
4) كشاندن كمیابی منابع بهسمت انتخاب؛
كمیابی منابع، انسان عقلایی را بهسمت انتخاب سوق میدهد و مردم، اول كالاهای ضروری را بر میگزینند و در مراحل بعدی كالاهای دیگر را.
5) مورد مطالعه قرار گرفتن فرد؛
به اعتقاد منگر، چون ارزش مربوط به فرد است، اول باید فرد، مورد مطالعه قرار گیرد.
6) ارزش مستقیم و غیر مستقیم؛
میان ارزشگذاری كالاهای تولیدی (یا بهقول منگر كالاهایی كه از درجه اهمیت بیشتری برخوردارند) و ارزشگذاری كالاهای مصرفی، فرقی نیست و كالاها ارزش مستقیم و نهادهها ارزش غیر مستقیم دارند. بهنظر وی برای یافتن ارزش نهادهها باید یك واحد آنها را از تولید كنار بكشیم؛ یعنی هر میزان از تولید، که كم شد، برابر با ارزش آن واحد نهاده است.
ب)وجود قوانین مطلق اقتصادی؛
مكتب تاریخی آلمان بهرهبری اشمولر، مبارزهای جدّی علیه دیدگاه منگر آغاز كرد. طبق مبانی كتب تاریخی، قوانین اقتصادی باید از درون حقایق تاریخی انباشته شده در طول زمان بیرون آیند و آنها روش قیاسی را كه در آن اصول اقتصادی، براساس خصوصیت مفروض در مورد انسانها و بازارها استخراج شود، را رد میكردند و میگفتند كه جان در مكانها و زمانهای مختلف بهصورتی متفاوت جلوه میكند؛ بنابراین سیاستها و روابط اقتصادی نیز نسبی خواهند بود؛ نه جهانشمول. اما منگر و دیگر مطلوبیتگرایان بر وجود قوانین مطلق اقتصادی، آنهم بهصورت ذهنی اصرار میورزیدند و جهان اقتصادی را بهعنوان پاسخهایی به ارزیابیها و ارزشگذاریهای فردی ذهنی، توضیح میدادند.
ج) طبقهبندی مطالعه پدیده اقتصادی؛
در قالب سه عنصر:
1) مطالعات تاریخی؛
تاریخ و آمار، جزء این طبقه قرار میگیرد.
2) مطالعات تجربی؛
مالیه عمومی، اقتصاد سیاسی و اقتصاد بخش عمومی جزء این طبقه هستند.
3) مطالعات نظری؛
امور عمومی و عناصر مربوط به واقعیتها و پدیدههای اقتصادی و ارتباط بین آنها را در این قالب جا دارند.
د) ویژگی كالای خوب؛
كالا و كالای خوب از نظر منگر ویژگیهای زیر است:
1) انسان به آن نیازمند باشد.
2) آن كالا نیز بتواند نیاز مربوطه را برطرف سازد.
3) انسان از ویژگی تامین نیاز كالاهای مربوطه آگاه باشد.
4) انسان ابزار لازم را برای بدست آوردن آن كالا دارا باشد.
نقد و نظر افکار منگر
بیتوجهی منگر و برخی دیگر از صاحبان مكتب اتریش به نگرش ریاضی، از همه ابعاد قابل دفاع نیست؛ زیرا در هر صورت ریاضیات، ابزار مفیدی برای توضیح نظریه اقتصادی است؛ اما جالب است كه برخی، این ویژگی را قوّت نگرش منگر برمیشمارند و ادعا میكنند كه یكی از دلایل معروفیّت منگر و داشتن هواداران و پیروان بیشتر، توانایی او در ارائه نظریه عمومی اقتصادی بدون استفاده از ریاضیات است بههمین جهت دسترسی به اندیشه او را آسان نموده است؛ بهعكس، این موضوع، در مورد جونز مشكلآفرین بوده است.
Almas Parsi
16th August 2014, 04:36 PM
لئون والراس
(http://www.iran-eng.com/showthread.php/461363-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81/page2)
لئون والراس، انديشمند و اقتصاددان اروپايي «Leon Walras» بنيانگذار مكتب رياضي لوزان مي باشد، با استفاده از اصول رياضي به تحليل و تشريح مسائل اقتصادي پرداخت، هر چند قبل از او نيز افراد ديگري در اين باب تلاشهايي نموده بودند اما به دلايلي معروفيتي ندارند و والراس سرآمد آنان مي باشد.
والراس در مطالعات اقتصادي، روش رياضي را به كار برد و سعي كرد تا با استفاده از قواعد و اصول رياضي، مفاهيم و مسائل اقتصادي را تحليل نمايد، تلاشهاي او در اين زمينه چندان موفقيت آميز نبوده است، اما در مقابل وي را بنيانگذار مكتب تعادل يا مكتب لوزان مي دانند.
آثار و كتب
به طور كلي تعدادي از نوشته هاي والراس، جنبه نظري و بخشي جنبه سياسي و تجربي دارد. در بخش نظري مي توان به كتابهايي چون مباني علم اقتصاد محض، نظريه رياضي درباره ثروت اجتماعي و نظريه پول اشاره نمود. در باب رسالاتي كه به اقتصاد تجربي و سياسي نزديك مي باشند، كتابهاي مطالعات اقتصاد اجتماعي و مطالعات اقتصاد تجربي را مي توان نام برد.
ديدگاه اقتصاد نظري والراس
در باب ديدگاه نظري بايد اذعان داشت، والراس در زمينه نظريه تعادل فرض اساسي، به وجود رقابت كامل اعتقاد دارد و استدلال خود را به دو مرحله تقسيم مي كند، تعادل مبادله و تعادل عمومي. او مبادله كالا در برابر كالا را بررسي كرده و سرانجام نظريه فايده نهايي را بيان نموده است.
والراس بعد از مطالعه و بررسي نتايج تحقيقات همكاران خود، بر اطلاعات اقتصادي خود افزوده و قوانين قيمتها را بيان كرد. از ديد او براي هر كالا در آن واحد يك قيمت بيشتر وجود ندارد، در صورت فزوني تقاضا بر عرضه قيمتها افزايش خواهند يافت.
اگر عرضه بيش از تقاضا باشد، قيمتها كاهش خواهند يافت، از طرف ديگر قيمتي كه تعيين مي شود، ناشي از تعادل ميان عرضه و تقاضاست و برخورد اين دو قيمت نهايي را مشخص مي سازد.
اين اصول و قوانيني كه والراس بيان كرد، امروزه بخش مهمي از علم اقتصاد را تشكيل مي دهد و جزء اصول بديهي اقتصاد است.
همبستگي پديده هاي اقتصادي
بزرگترين خدمت والراس، بيان مسئله همبستگي پديده هاي اقتصادي در علم اقتصاد بود كه توجه و نظر بسياري از انديشمندان علم اقتصاد را جلب كرد، البته بسياري از افراد معتقدند كه تلاش وي در جهت استفاده از اصول رياضي وار در تحليل مسائل مورد نظر باعث گشت وي از نيل به اهداف خود بازماند، از جمله او يك شكل رياضي غير قابل انعطاف را در نظريه مقداري پول قبول داشته است كه موجب شده تا او نتواند ديدگاه خود را به نحو مطلوب بيان دارد.
تعادل عمومي و بازار
ديدگاه و نظريات والراس در زمينه «تعادل عمومي» نيز به مراتب توجه اقتصاددانان را به خود معطوف داشت، زيرا بعد از دكتر كنه و جدول اقتصادي او هيچ كس به مطالعه در اين موضوع نپرداخته بود و نظريه والراس براي عموم و صاحب نظران تازگي و جذابيت داشت.
او در اين زمينه بيان كرد كه در تعادل مبادله كالا در برابر كالا، مسئله هزينه توليد مهم نيست، اما اگر مسئله تعادل به طور كلي و عمومي مدنظر باشد، موضوع هزينه توليد و كم و كيف آن نيز مطرح مي باشد. هزينه توليد ناشي از قيمت عوامل مختلف آن است كه هر يك بازار خاصي دارند و روش تعيين آنها با قيمت يك كالاي ساخته شده معمولي متفاوت مي باشد و مولود برخورد عرضه و تقاضا در بازار است. در صورت تعادل در بازار قيمت فروش برابر قيمت تمام شده كالاست. كارفرما عامل اصلي برقراري اين تعادل است.
در كار توليد سه بازار اصلي وجود دارد: بازار كالاها، بازار كار و بازار سرمايه كه ارتباط ميان آنها توسط عامل پول مشخص مي گردد. والراس با بيان اصول و روابط اين بازارها با يكديگر موفق گشت تا اصل همبستگي پديدههاي اقتصادي و ارتباط بازارها با يكديگر را نشان دهد و اثبات كند كه هر نوساني در يكي از بازارها باعث پيدايش نوسانات در بازارهاي ديگر مي شود.
ديدگاه اقتصاد تجربي و سياسي
عقايد والراس در زمينه اقتصاد تجربي و سياسي نظرات و انتقادات مفسرين را به خود جلب كرد. ديدگاه او در اين باب سبب گشت تا وي را سوسياليست بدانند. والراس طرفدار اراضي مزروعي توسط دولت بود و همين مسئله سبب گشت تا وي را سوسياليست معرفي كنند، در حالي كه هدف او از ميان بردن حقوق انحصاري مالكيت ارضي بود تا رقابت آزاد در اين زمينه برقرار شود.
از طرف ديگر او عقيده داشت كه گذشته از جبران خسارات ناشي از مصادره، دولت بايد ساليانه مبلغي معادل درآمد قبلي يا احتمالي اراضي را به مالكين قبلي آنها بپردازد.
والراس با بيان نظرات فوق، خود را «سوسياليسم علمي» مي داند، در حالي كه همواره طرفدار آزادي ابتكار اقتصادي و عموماً مخالف دخالت دولت در مسائل اقتصادي بوده است. به نظر مي رسد كه والراس تلاش مي كرد تا ميان سوسياليسم و آزادي اقتصادي رابطهاي برقرار نمايد و در همين باب يك رشته تدابير اجتماعي اصلاح طلبانه پيشنهاد مي كند.
عقيده نهايي والراس در زمينه سياست اقتصادي اين بود كه حل و فصل رضايت بخش مشكلات بستگي به تامين هماهنگي ميان عوامل مختلف دارد و تامين اين هماهنگي تنها به وسيله كفايت و درايت رهبران و مسئولين اجتماعي و اقتصادي ميسر خواهد شد. او مسئله رهبران و برگزيدگان اجتماعي را از اهم مسائل جامعه انساني مي داند كه مي بايد در جهت نيل به رشد اقتصادي به آن توجه نمود.
او عقايد خود را در زمينه توزيع ثروت چنين خلاصه مي كند: «انسان فعال و ثروتمند در مملكت نيرومند و ثروتمند.» از ديد او تامين اين هدف تنهاي زماني ميسر مي گردد كه اساس سياست اقتصادي بر علم و دانش و منطق نهاده شده باشد.
نظريات و رويكردهاي والراس هم در زمينه كاربرد مسائل رياضي در علم اقتصاد و هم در باب مسائل سياسي و اجتماعي موجب معروفيت او در ميان صاحبنظران علم اقتصاد شد، او در عين اينكه به تحليل و بررسي پديده هاي اقتصادي و كشف همبستگي و روابط آن ميپرداخت به مسائل سياسي و رهبران سياسي اجتماع توجه كرده و نظرات و رويكردهاي جالبي را در باب سياست، جامعه و اقتصاد بيان ساخته است.
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.