؛ شادی ؛
9th August 2014, 09:06 AM
یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن رادوست می داشت ،همواره در یاد آن بودکه گم نشود و آسیبی به آن نرسد، او بیمارشد و بر اثر بیماری آنچنان حالش بد شد که حالت احتضار و جان دادن پیداکرد، در این میان یکی از علماء درآنجا حاضر بود و او را تلقین می دادو می گفت :
بگو : لااله الاالله
او درجواب می گفت :
نشکن نمی گویم
ماتعجب کردیم که چرا به جای ذکر خدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معما برای مابدون حل ماند،تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شد و من ازاو پرسیدم ،این چه حالی بود که پیداکردی ،ما می گفتیم بگو لا اله الاالله ،تو درجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .
اوگفت :اول آن ساعت را بیاورید تا بشکنم ،آن را آوردند و شکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضارشما می گفتید بگو لااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادر یک دست خودگرفته ،و بادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید: اگر بگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !
استاد آیت الله محمدی اشتهاردی در کتاب داستان دوستان، ج 5، حكایت 6
بگو : لااله الاالله
او درجواب می گفت :
نشکن نمی گویم
ماتعجب کردیم که چرا به جای ذکر خدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معما برای مابدون حل ماند،تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شد و من ازاو پرسیدم ،این چه حالی بود که پیداکردی ،ما می گفتیم بگو لا اله الاالله ،تو درجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .
اوگفت :اول آن ساعت را بیاورید تا بشکنم ،آن را آوردند و شکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضارشما می گفتید بگو لااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادر یک دست خودگرفته ،و بادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید: اگر بگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !
استاد آیت الله محمدی اشتهاردی در کتاب داستان دوستان، ج 5، حكایت 6