م.محسن
6th August 2014, 10:54 PM
مقاله ای از دکتر عبدالحسین زرین کوب درباره پیشینه نقد ادبی ایران در شعر فارسی. (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=282118)
قدیمی ترین برگه هایی که بر وجود “شعور نقدی” در تاریخ شعر ایران دلالت می کند، از سده ی چهارم هجری فراتر نمی رود. گفت و گو از شعر جدید ایران، یعنی ادبیات پس از اسلام است.
در اواخر سده ی چهارم هجری است که در شعر ایران اثر توجه به صنعت شعر ظاهر گشت. نام برخی از صنعت های بدیع گویا برای نخستین بار در شعرهای فرخی و عنصری گفته می شود. همین اندازه توجه به صنایع لفظی از وجود نوعی ذوق انتقادی حکایت می کند، ولی اثر این درجه از نقد در کتاب های آن زمان به زحمت دیده می شود.
همچشمی و رقابتی که در دربارها میان شاعران بود، آنان را به انتقاد از آثار یکدیگر وادار می کرد.
از نمونه های قدیم این گونه “نقد” می توان به شعرهای فردوسی اشاره کرد که پس از نقل بیت هایی از دقیقی در شاهنامه عقیده ی خود را درباره ی این شعرها بیان می کند:
چو این نامه افتاد در دست من / به ماهی گراینده شد شست من
نگه کردم این نظم سست آمدم / همه بیت ها نادرست آمدم
کامل ترین و دقیق ترین نمونه ای که از این نوع نقد شعر می توان به دست داد، مقابله ی عنصری با غضائری است. می گویند وقتی غضائری قصیده ی “لامیه” ی خود را به غزنین فرستاد، عطای بی سابقه ی سلطان، خشم و حسد عنصری را برانگیخت.
شاید آن چه در این حکایت نقل کرده اند و عنصری را به فرو شستن دیوان غضائری متهم کرده اند، افسانه ای بیش نباشد، ولی ارزش این سه قصیده در تاریخ نقد شعر در ایران قابل توجه بسیار است. این قصیده ها در دیوان عنصری و جلد اول مجمع الفصحا درج است.
نمونه ی این گونه نقد در تاریخ ادبیات ایران کم نیست.
این گونه نقد که از رقابت میان شاعران ناشی بود، در دربار پادشاهان هند و روزگاری که سبک معروف به “هندی” در شعر فارسی رواج گرفته بود، بیش از همیشه معمول گردید و شاعران خرده بین و نازک خیال آن روزگار با این گونه اعتراض ها و ایرادها می کوشیدند رقیبان خود را از میدان به در کنند.
در میان نویسندگان تذکره ها و کتاب های ادبی نیز کسانی بوده اند که در نقادی و شناسایی شعر، ذوق سلیم داشته اند و برخی از آنان بر اثر مطالعه و تحقیق درباره ی مسایل انتقادی اجتهاد می کرده اند.
در تذکره هایی که پس از سده ی دهم نوشته شده، نقدهای صریح، ولی نه چندان دقیق فراوان است. معلوم است که مردم به تدریج از تکرار آن سجع بازی های بی مزه و یکنواخت ملول گشته و عشق و احتیاج تازه ای به شناختن قدر و پایه ی واقعی شاعران احساس می کرده اند. شاید رواج بازار لفاظی و قافیه پردازی در آن عصر که دوره ی انحطاط شعر آغاز می گردد، در ایجاد این دوره ی نقادی، موثر بوده باشد، زیرا وقتی شعر در پیچ و خم تقلید و انحطاط فرو می ماند، هر قافیه بند بی هنری به دعوی شاعری لب می گشاید و ذوق نارسای عوام را که میان تقلید و ابتکار تفاوت نمی گذارد، مفتون و منحرف می کند. این وضع ناچار ظهور منتقدی گستاخ و بی پروا را ایجاب می کند. از این رو عجیب نیست که در این دوره کسانی با صراحت و وضوح در نیک و بد اشعار سخن بگویند.
در میان حاکمان و امیران آن زمان سخن شناسان قابلی وجود داشته اند. سام میرزا در تذکره ی “تحفه ی سامی” قدرت نقادی خود را به خوبی نشان می دهد. تهور و صراحتی که وی در نقد به کار می برد قابل ستایش است. وی شعرهایی را که نمی پسندد اغلب به سختی رد و نقد می کند. درباره ی لسانی می نویسد: «اشعار او شتر گربه واقع شده، چه یک غزل او که تمام خوب باشد کم است و آن چه خوب است بسیار خوب واقع شده».
تذکره هایی که در هند تالیف شده، مانند مرآه الخیال و خلاصه الاشعار و تذکره حسینی و سفینه خوشگو کمابیش از این گونه نقد بهره ای دارند. آتشکده آذر دقیق ترین نوع این نقد را در بر دارد. مولف آن حاجی لطف علی بیک آذر بیگدلی خود مردی شاعر و فاضل بود، ولی در نقادی بیش از حد لازم خشونت نشان می داد و ظاهرن به همین جهت معاصران او، وی را “آذر دیرپسند” خواندند. وی وقتی درباره ی حکیم شفایی صحبت می کند، می گوید: «صاحب دیوان است، ولی اشعارش بالنسبه با هم تفاوت بسیاری دارد» و درباره ی شاعری به نام نجات عبدالعال می نویسد: « شعر بسیاری گفته که قابل هیچ تذکره نیست، لطیفه های بی مزه موزون کرده . . .».
قدیمی ترین برگه هایی که بر وجود “شعور نقدی” در تاریخ شعر ایران دلالت می کند، از سده ی چهارم هجری فراتر نمی رود. گفت و گو از شعر جدید ایران، یعنی ادبیات پس از اسلام است.
در اواخر سده ی چهارم هجری است که در شعر ایران اثر توجه به صنعت شعر ظاهر گشت. نام برخی از صنعت های بدیع گویا برای نخستین بار در شعرهای فرخی و عنصری گفته می شود. همین اندازه توجه به صنایع لفظی از وجود نوعی ذوق انتقادی حکایت می کند، ولی اثر این درجه از نقد در کتاب های آن زمان به زحمت دیده می شود.
همچشمی و رقابتی که در دربارها میان شاعران بود، آنان را به انتقاد از آثار یکدیگر وادار می کرد.
از نمونه های قدیم این گونه “نقد” می توان به شعرهای فردوسی اشاره کرد که پس از نقل بیت هایی از دقیقی در شاهنامه عقیده ی خود را درباره ی این شعرها بیان می کند:
چو این نامه افتاد در دست من / به ماهی گراینده شد شست من
نگه کردم این نظم سست آمدم / همه بیت ها نادرست آمدم
کامل ترین و دقیق ترین نمونه ای که از این نوع نقد شعر می توان به دست داد، مقابله ی عنصری با غضائری است. می گویند وقتی غضائری قصیده ی “لامیه” ی خود را به غزنین فرستاد، عطای بی سابقه ی سلطان، خشم و حسد عنصری را برانگیخت.
شاید آن چه در این حکایت نقل کرده اند و عنصری را به فرو شستن دیوان غضائری متهم کرده اند، افسانه ای بیش نباشد، ولی ارزش این سه قصیده در تاریخ نقد شعر در ایران قابل توجه بسیار است. این قصیده ها در دیوان عنصری و جلد اول مجمع الفصحا درج است.
نمونه ی این گونه نقد در تاریخ ادبیات ایران کم نیست.
این گونه نقد که از رقابت میان شاعران ناشی بود، در دربار پادشاهان هند و روزگاری که سبک معروف به “هندی” در شعر فارسی رواج گرفته بود، بیش از همیشه معمول گردید و شاعران خرده بین و نازک خیال آن روزگار با این گونه اعتراض ها و ایرادها می کوشیدند رقیبان خود را از میدان به در کنند.
در میان نویسندگان تذکره ها و کتاب های ادبی نیز کسانی بوده اند که در نقادی و شناسایی شعر، ذوق سلیم داشته اند و برخی از آنان بر اثر مطالعه و تحقیق درباره ی مسایل انتقادی اجتهاد می کرده اند.
در تذکره هایی که پس از سده ی دهم نوشته شده، نقدهای صریح، ولی نه چندان دقیق فراوان است. معلوم است که مردم به تدریج از تکرار آن سجع بازی های بی مزه و یکنواخت ملول گشته و عشق و احتیاج تازه ای به شناختن قدر و پایه ی واقعی شاعران احساس می کرده اند. شاید رواج بازار لفاظی و قافیه پردازی در آن عصر که دوره ی انحطاط شعر آغاز می گردد، در ایجاد این دوره ی نقادی، موثر بوده باشد، زیرا وقتی شعر در پیچ و خم تقلید و انحطاط فرو می ماند، هر قافیه بند بی هنری به دعوی شاعری لب می گشاید و ذوق نارسای عوام را که میان تقلید و ابتکار تفاوت نمی گذارد، مفتون و منحرف می کند. این وضع ناچار ظهور منتقدی گستاخ و بی پروا را ایجاب می کند. از این رو عجیب نیست که در این دوره کسانی با صراحت و وضوح در نیک و بد اشعار سخن بگویند.
در میان حاکمان و امیران آن زمان سخن شناسان قابلی وجود داشته اند. سام میرزا در تذکره ی “تحفه ی سامی” قدرت نقادی خود را به خوبی نشان می دهد. تهور و صراحتی که وی در نقد به کار می برد قابل ستایش است. وی شعرهایی را که نمی پسندد اغلب به سختی رد و نقد می کند. درباره ی لسانی می نویسد: «اشعار او شتر گربه واقع شده، چه یک غزل او که تمام خوب باشد کم است و آن چه خوب است بسیار خوب واقع شده».
تذکره هایی که در هند تالیف شده، مانند مرآه الخیال و خلاصه الاشعار و تذکره حسینی و سفینه خوشگو کمابیش از این گونه نقد بهره ای دارند. آتشکده آذر دقیق ترین نوع این نقد را در بر دارد. مولف آن حاجی لطف علی بیک آذر بیگدلی خود مردی شاعر و فاضل بود، ولی در نقادی بیش از حد لازم خشونت نشان می داد و ظاهرن به همین جهت معاصران او، وی را “آذر دیرپسند” خواندند. وی وقتی درباره ی حکیم شفایی صحبت می کند، می گوید: «صاحب دیوان است، ولی اشعارش بالنسبه با هم تفاوت بسیاری دارد» و درباره ی شاعری به نام نجات عبدالعال می نویسد: « شعر بسیاری گفته که قابل هیچ تذکره نیست، لطیفه های بی مزه موزون کرده . . .».