PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هدف از آفرینش انسان؟!



"VICTOR"
26th July 2014, 04:57 AM
«بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»

هدف از آفرینش انسان

از مهمترین سؤالاتى که هر کس از خود می کند این است که ما براى چه آفریده شده ‏ایم؟ و هدف آفرینش انسانها و آمدن به این جهان چیست؟ از نظر جهان بینی توحیدی اسلامی، جهان یک آفریده است و با عنایت و مشیت الهی نگهداری می‏ شود. اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته بشود نیست و نابود می‏ گردد. جهان به باطل و بازی و عبث آفریده نشده است، هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است، هیچ چیزی نا به جا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است. نظام‏ موجود، نظام احسن و اکمل است. جهان به عدل و به حق برپاست. نظام‏ عالم بر اساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مقدمه و سبب مخصوص خودش باید جستجو کرد. از هر نتیجه و سبب، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت. قضا و قدر الهی، وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می ‏آورد. قضا و تقدیر الهی یک شی‏ء، عین قضا و تقدیر سلسله علل اوست.

خداوند در آیات 56 تا 58 سوره ذاریات هدف از آفرینش جن و انس را عبادت خداوند معرفی می کند و در سوره ملک آیه 2 این هدف را مساله آزمایش و امتحان انسانها از نظر "حسن عمل" معرفى می کند. و در سوره طلاق آیه 12،علم و آگاهى از قدرت و علم خداوند به عنوان هدفى براى آفرینش آسمانها و زمین (و آنچه در آنها است) ذکر شده است. و در سوره هود آیه 118 و 119 رحمت الهى هدف اصلى آفرینش انسان معرفی شده است. هدف اصلى همان "عبودیت" است که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده، و مساله "علم و دانش" و "امتحان و آزمایش" اهدافى هستند که در مسیر عبودیت قرار می گیرند، و "رحمت واسعه خداوند" نتیجه این عبودیت است.

این موضوع در روایات نیز بررسی شده است از جمله: در حدیثى از امام موسى بن جعفر (ع) آمده که از حضرتش سؤال کردند معنى این سخن پیامبر چیست که فرموده «اعملوا فکل میسر لما خلق له؛ تا می توانید عمل کنید که همه انسانها براى هدفى که آفریده شده ‏اند آمادگى دارند.» امام فرمود:«ان الله عز و جل خلق الجن و الانس لیعبدوه، و لم یخلقهم لیعصوه و ذلک قوله عز و جل و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون فیسر کلا لما خلق له، فویل لمن استحب العمى على الهدى؛ خداوند بزرگ جن و انس را براى این آفریده که او را عبادت و اطاعت کنند، براى این نیافریده است که نافرمانیش نمایند، و این همان است که می فرماید و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون، و چون آنها را براى اطاعت آفریده راه را براى رسیدن به این هدف براى آنان آسان و هموار ساخته، پس واى به حال کسانى که چشم بر هم گذارند و نابینایى را بر هدایت ترجیح دهند.» (توحید صدوق/ طبق نقل المیزان جلد 18 صفحه 423) این حدیث اشاره پر معنایى است به این حقیقت که چون خداوند انسانها را براى هدف تکاملى آفریده وسائل آن را از نظر تکوین و تشریع فراهم ساخته و در اختیار او گذارده است. در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) می خوانیم که امام حسین (ع) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود: «ان الله عز و جل ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من‏ سواه؛ خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامى که او را بشناسند عبادتش می کنند، و هنگامى که بندگى او کنند از بندگى غیر او بى نیاز می شوند.» (علل الشرائع/ صدوق طبق همان مدرک)

سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر خداوند بندگان را براى عبودیت آفریده است پس چرا گروهى راه کفر را پیش می گیرند؟ آیا ممکن است اراده خداوند از هدفش تخلف پذیرد؟ کسانى که این ایراد را می کنند در حقیقت اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده ‏اند زیرا هدف عبادت اجبارى نبوده، بلکه عبادت و بندگى توأم با اراده و اختیار است، و در چنین زمینه ‏اى هدف به صورت آماده کردن زمینه‏ ها تجلى می کند، فى المثل هنگامى که گفته می شود من این مسجد را براى نماز خواندن مردم درست کرده ‏ام، مفهومش این است آن را آماده براى این کار ساخته ‏ام نه اینکه مردم را به اجبار به نماز وادارم، همچنین در موارد دیگر مانند ساختن مدرسه براى تحصیل و بیمارستان براى درمان و کتابخانه براى مطالعه. به این ترتیب خداوند این انسان را آماده براى اطاعت و بندگى ساخته و هر گونه وسیله را اعم از عقل و عواطف و قواى مختلف را از درون و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه‏ هاى تشریعى را از برون براى آنها فراهم نموده است. مسلم است این معنى در مؤمن و کافر یکسان است هر چند مؤمن از امکانات خود بهره ‏بردارى نموده و کافر ننموده است.

به همین دلیل در حدیثى از امام صادق (ع ) می خوانیم که وقتى از تفسیر این آیه ‏(و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون) از آن حضرت سؤال کردند، فرمود:
«خلقهم للعبادة؛ آنها را براى عبودیت آفریده است.» راوى می گوید: سؤال کردم: خاصة ام عامة؟؛ آیا گروه خاصى منظور است یا همه مردم؟» امام فرمود: عامة همه مردم. (بحارالانوار جلد 5 صفحه 314 حدیث 7) و در حدیث دیگرى از همان امام (ع) نقل شده که وقتى از تفسیر این آیه سؤال کردند فرمود:«خلقهم لیأمرهم بالعبادة؛ آنها را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد.» (همان مدرک حدیث 5) اشاره به اینکه هدف اجبار به عبادت و بندگى نبوده بلکه زمینه‏ سازى براى آن بوده است، و این در حق عموم مردم صادق می باشد. البته اسلام در همه جا روى "کیفیت" عمل تکیه می کند نه روى کثرت و کمیت عمل. در حدیثى در همین زمینه از امام صادق (ع) چنین نقل شده: لیس یعنی «اکثر عملا و لکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة خشیة الله، و النیة الصادقة، ثم قال الإبقاء على العمل حتى یخلص اشد من العمل، و العمل الخالص، الذى لا ترید ان یحمدک علیه احد الا الله عز و جل؛ خداوند کثرت عمل را نمی خواهد بلکه درستى عمل را می خواهد، و درستى عمل به آن است که با خدا ترسى و نیت پاک توأم باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى به ریا و نیات نادرست مشکلتر از خود عمل است و عمل خالص عملى است که نخواهى هیچکس جز خدا تو را به خاطر آن ستایش کند. (تفسیر برهان جلد 2 صفحه 207)


منبع (http://tahoor.com/fa/Article/View/27994)


----

ســــلام
علاقه مندم شما هم به این موضوع پاسخګو باشید : هدف از خلقت انسان و جهان از دید شما چیست؟

خودم نمیدونم که در حقیقت این چرخه های (به تعبیر شخص من) متصل به هم (تمام دنیاهای خلق شده) به دنبال چه هدفی هست! شاید پاسخ قرب الهی باشه[nadanestan] ولیکن از دید من علم من نوعی پاسخګوش نیست! پس حالا سؤال اینه چرا همګی (کائنات / و انسان هایی از هر مکتبی) خواه ناخواه مسیری رو طی می کنیم که از مقصد اون بی اطلاع هستیم؟! [tafakor]
اګر می دونستیم با الآن که نمی دونیم چه فرقی داشت؟

---

کلاً شاید مخالف صحبت های من باشید ، پس خوشحال میشم نظرات شما رو هم بدونم در این مورد [cheshmak][golrooz]

؛ شادی ؛
26th July 2014, 05:42 AM
سلام

عبودیّت کمال خود ماست که اگه بهش برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص.
منظور ما از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودیه که تو اون موقعیت ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نمیشه و جز خدا هیچ چیزی نمی بینه و همه ی موجودات و از جمله خودش رو بند به اراده ی خدا می بینه ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) میشه. در این مرحله هستش که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله میشه و اسماء الهی در وجودش به ظهور می رسند ؛ لذا خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا رو می نمایاند.

خلاصه مطلبم : هر موجودي ، ظهور اسم یا اسماییه و به سوی همان اسم نيز محشور ميشه.
پس هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء خداست.
بهشت و جهنم غایت بدن انسانه نه غایت روح او . ما از خداییم باید به او باز گردیم و به کمال برسیم ( در اثر تعقل ، آگاهی و استفاده از هر چه در زمین و آسمون خلق شده و ... )

"VICTOR"
26th July 2014, 08:35 AM
سلام

عبودیّت کمال خود ماست که اگه بهش برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص.
منظور ما از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودیه که تو اون موقعیت ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نمیشه و جز خدا هیچ چیزی نمی بینه و همه ی موجودات و از جمله خودش رو بند به اراده ی خدا می بینه ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) میشه. در این مرحله هستش که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله میشه و اسماء الهی در وجودش به ظهور می رسند ؛ لذا خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا رو می نمایاند.

خلاصه مطلبم : هر موجودي ، ظهور اسم یا اسماییه و به سوی همان اسم نيز محشور ميشه.
پس هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء خداست.
بهشت و جهنم غایت بدن انسانه نه غایت روح او . ما از خداییم باید به او باز گردیم و به کمال برسیم ( در اثر تعقل ، آگاهی و استفاده از هر چه در زمین و آسمون خلق شده و ... )

سلام و سلامتی بر شما
بسیار سپاسګزارم از لطف و پاسخګویی شما ... sh_omomi70
این جمله ای که ذکر کردید : «هر موجودی ، ظهور اسم یا اسماییه و به سوی همان اسم نيز محشور ميشه.» بسیار قابل تأمل و زیبا بودsh_dokhtar15 ، نتیجه ی جالبی میشه ازش ګرفت ، متشکرم [golrooz]

اما شما عنوان کردید هر شخصی یا موجودی باید یه جور ظهور اسماء الله باشه درسته ؟ ولی خب کفار؟ منافقین؟ و ... چه طور؟ یعنی در ګردش این چرخه های متوالی و جهان های دیګه اونها هم به اون مقصد خواهند رسید؟

---

سایر دوستان هم نظراتشون رو بیان کنند ، موجب خوشنودیست ... sh_omomi127

علي پارسا
29th August 2014, 12:55 AM
واقعيت اين است که ابزار ما براي درک جهان اطرافمان بسيار محدود است، فقط پنج حس!
فرض کنيم هيچ کدام از انسانها قوه بينايي نداشتند، اون وقت فکر مي کنيد چگونه مي شد مفهوم رنگ را به بشر تفهيم کرد؟
خوب! ...... حالا از کجا معلوم يک حس ديگر را همه ما نداريم؟ و در نتيجه از همه مفاهيمي که با آن حس مي شود درک کرد عاجزيم!
مانند يک نفر که درون يک اتاق در بسته به دنيا آمده باشد و هيچ به ذهنش خطور نکند که مي توان از اين اتاق بيرون رفت و بيرون اتاق يک دنياي بينهايت است!
منظورم از مطالب فوق اين بود که بگويم جهان بسيار بزرگتر از آن حيطه اي است که ما به طور معمول روزمره با آن سر و کار داريم.
لذا براي درک هدف زندگي بايد اول در درک دنياي اطراف خود بکوشيم.
شايد با درک بيشتر دنياي اطراف اصلا" صورت اين مسئله که هدف از آفرينش انسان چيست فرق کند!
حتما" مي پرسيد يعني چي صورت مسئله فرق کند!!!؟ توضيح مي دهم:
اين مطلب را بخوانيد:
http://www.njavan.com/forum/showthread.php?213827-%D8%AD%D9%8A%D8%B7%D9%87-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%D9%8A
منظور از اين مطلب اين است که: به طور معمول انسان فکر مي کند که با سرعت نور هم که حرکت کند باز چندين سال طول مي کشد تا شعاع منظومه شمسي (يا فلان فاصله نجومي) را طي کند.
در صورتي که اگر در مقوله آگاهي انسان تعقل شود و رموز آن و چگونگي ارتباطش با بدن فهميده شود ديگر صورت مسئله فرق مي کند و جابجايي فيزيکي جسم اصلا" موضوعيت پيدا نمي کند!
(يک چيزي تو مايه هاي طي الارض بزرگان)
يا اين مطلب را بخوانيد:
معمولا" اين سوال براي ما پيش مي آيد که مگر خداوند همه چيز را نمي داند؟ پس مي داند که ما عاقبت بهشتي هستيم يا جهنمي! پس تلاش ما در زندگي براي چيست!
(البته اين مطلب در حوزه جبر و اختيار است و مباحث تاريخي بسياري در اين مورد شده)
ولي من وقتي دنبال پاسخ اين موضوع بودم متوجه مطلب جالبي شدم.
يک مطلبي به صورت داستان تو سايت نوشته بودم که شما هم در آن شرکت کرديد که متاسفانه در طوفان پاک شد! نوشته بودم دو تا کامپيوتر که داراي هوش مصنوعي بودند با هم صحبت مي کردند و به هم مي گفتند: ما که حافظه مان 1000 گيگابايت است پس ببين اون که ما را ساخته چند گيگابايت حافظه دارد!!!!!
يعني خالق خود را با صفات مخلوقاتش (که خود کامپيوتر ها بودند) مي سنجيدند!
و بوسيله اين مثال طنز آلود اين نتيجه را گرفته بودم که خالق را نمي توان با صفات مخلوقاتش سنجيد و در نتيجه جمله: "مگر خدا همه چيز را نمي داند؟" از پايه غلط است! چون دانستن و دانايي از مخلوقات خدا است و در جمله فوق مخلوق را براي توصيف خالق به کار برده ايم که غلط است.
و در نهايت اين نتيجه حاصل مي شود که ما چون هر چه درک مي کنيم از مخلوقات خدا است، پس اگر حق مطلب را بخواهيم ادا کنيم اصلا" بايد دهان فرو ببنديم چون هرچه بگوييم بنا بر استدلال فوق نادرست است. لذا هرچه هم مي گوييم از سر ناچاري است، چون وسيله بيان بهتري نداريم (که البته در آنجا يکي از دوستان خطبه اي از حضرت علي که دقيقا" حرفهاي فوق را تاييد مي کرد را ياد آور شد که يادم نمي آيد که بود، با اين مضمون که هر چه که در مخيله تان بتوانيد تصور کنيد آن غير از خداست).
باز هم منظور از اين مطلب دوم اينکه: اينجا هم با بررسي دقيقتر به نوعي صورت مسئله اوليه زير سوال رفته و نگاه به موضوع دچار تغيير اساسي مي شود!
خلاصه اينکه براي بررسي هدف خلقت بايد قبلش به دقت خيلي از چيزها را بررسي کرد و اول جواب آنها را يافت
مثلا" همين که ماهيت آگاهي انسان چگونه است؟ اصلا" آگاهي چيست؟
مگر نه اين است که ما مي خواهيم آگاه شويم که هدف چيست؟
پس وقتي ندانيم آگاهي يعني چه! چگونه بدانيم هدف چيست!
واقعيت اين است که انسان امروز متاسفانه هيچ چيز نمي داند! (علي رغم ادعاي انفجار اطلاعات!!)
مثلا" بگوييد ببينم: تعريف ماده چيست؟ تعريف انرژي چيست؟ جاذبه چيست؟ و و و و
ما هيچ چيز نمي دانيم!
يک مطلب راجع به آگاهي عرض کنم: حتما" براي شما هم اتفاق افتاده که مثلا" در خواب ببينيد که به فرض با مادرتان داريد قدم مي زنيد و صحبت مي کنيد و يک هو از بين راه مادر تبديل به پدر مي شود! بعد که از خواب بيدار مي شويد به خودتان مي گوييد: من با مادرم داشتم قدم مي زدم و صحبت مي کردم، چطور شد که يک هو از وسط راه ديدم که پدرم است که دارد کنارم قدم مي زند! و هيچ هم تعجب نکردم! راستي چطور است که رويدادهاي غير منطقي اينچنيني در خواب هيچ براي آگاهي انسان عجيب نيست و عکس العملي نشان نمي دهد؟
سوال بسيار به جايي کرده ايد که:
اگر می دونستیم با الآن که نمی دونیم چه فرقی داشت؟

به راستي اون چه چيزي است در انسان که ما را وا مي دارد که دنبال اين سوال برويم؟ و تا وقتي پاسخ را نگرفته آرام نمي شود؟ آيا نمي شود مانند موقع خواب يک جوري آن را تعطيل کرد؟
اينها همه مطالبي است که بايد به عنوان پيش نياز به آن پرداخت.
در خاتمه اين را هم بگويم که به عقيده شخصي من خيلي چيزها هم هست که شهودي است، يعني اينکه مثلا" شما نمي توانيد به من بگوييد چرا از فلان غذا خوشت مي آيد، دليلش را به من بگو؟!!!!
اين يک امر شهودي براي من است، در دين هم به نظر من يک چيزهايي را نمي توانند به ما بگويند، فقط راهش را به ما نشان مي دهند و ما بايد قواعد را رعايت کنيم و در آن صورت به يک مرحله شهود مي رسيم و سوالاتمان حل مي شود، در آنجا نه بهشت است نه جهنم، نه آتش است و نه جوي شير و عسل .... فنا در ذات الهي است مانند لحظه رسيدن عاشق به معشوق، مانند رسيدن قطره به دريا، چيزي است خارج از تصور ما .... ولي وقتي ما نخواهيم اين دستور العمل را رعايت کنيم و به شهود نرسيم خوب اين خودش عين جهنم است! وقتي ما پنج حس بيشتر نداريم بيشتر از اين نمي توانند براي ما توضيح دهند، به قول مولوي: آفتاب آمد دليل آفتاب - گر دليلت بايد از وي رو متاب
يک موقع به من مي گويند اين را بخور خودت مي فهمي چرا خوش مزه است و من بگويم اول دليلش را بگوييد بعد اگر منطقي بود بخورم! خوب ... در اين صورت من به هيچ جا نخواهم رسيد.
به هر حال نفس آدمي ناخودآگاه خودش به هدف دار بودن هستي گواهي مي دهد، مولوي يک شعر زيبايي دارد که در پاسخ کسي که دنبال فايده هستي است وي را به نفس خودش ارجاع مي دهد:
گر تو گويي فايده هستي چه بود - در سؤالت فايده هست اي عنود؟
گر ندارد اين سؤالت فايده - چه شنويم اين را عبث بي عايده؟
ور سؤالت را بسي فايده هاست - پس جهان بي فايده آخر چراست؟
ور جهان از يک جهت بي فايده ست - از جهت هاي دگر پر عايده ست
فايده تو گر مرا فايده نيست - مر ترا چون فايده ست از وي مايست
در اين ابيات کسي مي پرسد: فايده هستي چيست؟ و دومي در جواب به او مي گويد: آيا اين سوالت فايده دارد؟ اگر فايده ندارد براي چه آن را گفتي؟
اگر اين سوالت که جزوي از جهان است فايده دارد پس چطور ممکن است کل جهان فايده نداشته باشد؟
بعد شخص اول با سماجت مدعي مي شود که ممکن است اين سوال من فايده داشته باشد ولي کل هستي فايده نداشته باشد! چه منافاتي دارد؟
بعد شخص دوم هم با زيرکي پاسخ مي دهد: پاسخ دادن به اين سوالت براي من فايده اي ندارد! پس خودت برو جوابش را پيدا کن!
در اصل به نوعي آن فرد را به نفس خودش ارجاع مي دهد!

ببخشيد نوشته ام همچين انسجام خوبي ندارد، با عجله نوشتم ....... در ضمن در روايات مطالب خوبي در اين مورد هست ولي يک مقدار سنگين است، نخواستم از اونها استفاده کنم خواستم مطلب يک کم همه فهم تر باشد.

"VICTOR"
16th September 2014, 09:17 PM
يک مطلبي به صورت داستان تو سايت نوشته بودم که شما هم در آن شرکت کرديد که متاسفانه در طوفان پاک شد! نوشته بودم دو تا کامپيوتر که داراي هوش مصنوعي بودند با هم صحبت مي کردند و به هم مي گفتند: ما که حافظه مان 1000 گيگابايت است پس ببين اون که ما را ساخته چند گيگابايت حافظه دارد!!!!!
يعني خالق خود را با صفات مخلوقاتش (که خود کامپيوتر ها بودند) مي سنجيدند!
و بوسيله اين مثال طنز آلود اين نتيجه را گرفته بودم که خالق را نمي توان با صفات مخلوقاتش سنجيد و در نتيجه جمله: "مگر خدا همه چيز را نمي داند؟" از پايه غلط است! چون دانستن و دانايي از مخلوقات خدا است و در جمله فوق مخلوق را براي توصيف خالق به کار برده ايم که غلط است.
و در نهايت اين نتيجه حاصل مي شود که ما چون هر چه درک مي کنيم از مخلوقات خدا است، پس اگر حق مطلب را بخواهيم ادا کنيم اصلا" بايد دهان فرو ببنديم چون هرچه بگوييم بنا بر استدلال فوق نادرست است. لذا هرچه هم مي گوييم از سر ناچاري است، چون وسيله بيان بهتري نداريم (که البته در آنجا يکي از دوستان خطبه اي از حضرت علي که دقيقا" حرفهاي فوق را تاييد مي کرد را ياد آور شد که يادم نمي آيد که بود، با اين مضمون که هر چه که در مخيله تان بتوانيد تصور کنيد آن غير از خداست).



سلام

ببخشید من پاسختون رو در پیامهام ذخیره کرده بودم ، حواسم نبود همه رو حذف کردم ، باشه بعداً این بحث رو ادامه میدم سر فرصت ... [cheshmak] از پاسخګویی با حوصله ی تمامتون هم بسیار ممنون [golrooz]

مطمئن نیستم اما من در ارتباط با اون حدیث نهج البلاغه این فقط به خاطرم اومد :

حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهايش عاجز آيند و كوشندگان هر لكه داره كوشند، حق نعمتش را آنسان كه شايسته اوست ، ادا كردن نتوانند. خداوندى ، كه انديشه هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت ، كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد. آفريدگان را به قدرت خويش ‍ بيافريد و بادهاى باران زاى را بپراكند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره هاى كوهساران ، زمينش را از لرزش بازداشت .

اساس دين ، شناخت خداوند است و كمال شناخت او، تصديق به وجود اوست و كمال تصديق به وجود او، يكتا و يگانه دانستن اوست و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او، پرستش اوست . دور از هر شايبه و آميزه اى و، پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزه اى پاك باشد كه از ذات او، نفى هر صفت شود زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است .

هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند، او را به لكه داريزى مقرون ساخته و هر كه او را به لكه داريزى مقرون دارد، دو لكه داريزش پنداشته و هر كه دو لكه داريزش پندارد، لكه دارنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند، او را ندانسته و نشناخته است . و هر كه او را ندانسته به سوى اشارت كند و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در لكه داريست ، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است .

خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان كه از عدم به وجود آمده باشد؛ با هر چيزى هست ، ولى نه به گونه اى كه همنشين و نزديك او باشد؛ غير از هر چيزى است ، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد. كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها. به آفريدگان خود بينا بود، حتى آن زمان ، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند. تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش ‍ موجب تشويش گردد. موجودات را چنانكه بايد بيافريد و آفرينش را چنانكه بايد آغاز نهاد. بى آنكه نيازش به انديشه اى باشد يا به تجربه اى كه از آن سود برده باشد يا به حركتى كه در او پديد آمده باشد و نه دل مشغولى كه موجب تشويش شود. آفرينش هر چيزى را در زمان معينش ‍ به انجام رسانيد و ميان طبايع گوناگون ، سازش پديد آورد و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا كرد. و هر غريزه و سرشتى را خاص كسى قرار داد، پيش از آنكه بر او جامه آفرينش پوشد، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر كارى را مى دانست .

(بخشی از خطبه ی اول نهج البلاغه)

علي پارسا
16th September 2014, 10:04 PM
سلام
مطمئن نیستم اما من در ارتباط با اون حدیث نهج البلاغه این فقط به خاطرم اومد :

هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند، او را به لكه داريزى مقرون ساخته و هر كه او را به لكه داريزى مقرون دارد، دو لكه داريزش پنداشته و هر كه دو لكه داريزش پندارد، لكه دارنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند، او را ندانسته و نشناخته است . و هر كه او را ندانسته به سوى اشارت كند و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در لكه داريست ، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است .

(بخشی از خطبه ی اول نهج البلاغه)

آفرين، دقيقا" همين بود، البته ترجمه روانترش بدين صورت است:

هر کس خداوند سبحان را [با صفاتى همچون صفات مخلوقات] توصیف کند، او را با امور دیگرى قرین دانسته، و آن کس که او را با چیز دیگرى قرین کند، دوگانگى در ذات او قائل شده، و کسى که دوگانگى براى او قائل شود، اجزایى براى او پنداشته و هر کس براى او اجزایى قائل شود، به راستى او را نشناخته است! .....

واقعا" سخنان حضرت علي (ع) در حد بسيار بالاي علمي قرار دارد و نمي توان از مردم عادي توقع داشت راحت به کنه مطلب آن راه يابند.
ولي واقعا" راه گشاي گره هاي کور زندگي است.
اميدوارم سختي مطالب باعث نشود که نهج البلاغه محجور مانده و عمده تبليغات روي کتابهايي از قبيل مفاتيح الجنان قرار گيرد و نهج البلاغه فراموش گشته و فقط اسمش سر زبانها باشد.
باز هم ممنونم.[golrooz]

"مهدی"
16th September 2014, 11:26 PM
سوالی که برای من پیش اومد. در ریاضیات ما یاد میگریم که منطقی فکر کنیم و با منطق جلو بریم:

1- اگر خالقی چیزی را بدون هدفی خلق کند کار عبث و بیهوده ای کرده و حکیم نمی باشد
2- پس مسلما این خالق هدفی داشته و طبق این پست آن هدف عبادت آن خالق بوده است
3- اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
4- اگر خالق برای تفریح, مخلوق را برای عبادت بیافریند پس در او احساس نیاز (تفریج کردن) است

kamanabroo
17th September 2014, 01:00 AM
----

ســــلام
علاقه مندم شما هم به این موضوع پاسخګو باشید : هدف از خلقت انسان و جهان از دید شما چیست؟

خودم نمیدونم که در حقیقت این چرخه های (به تعبیر شخص من) متصل به هم (تمام دنیاهای خلق شده) به دنبال چه هدفی هست! شاید پاسخ قرب الهی باشه[nadanestan] ولیکن از دید من علم من نوعی پاسخګوش نیست! پس حالا سؤال اینه چرا همګی (کائنات / و انسان هایی از هر مکتبی) خواه ناخواه مسیری رو طی می کنیم که از مقصد اون بی اطلاع هستیم؟! [tafakor]
اګر می دونستیم با الآن که نمی دونیم چه فرقی داشت؟

---

کلاً شاید مخالف صحبت های من باشید ، پس خوشحال میشم نظرات شما رو هم بدونم در این مورد [cheshmak][golrooz]



سلام

می بخشید بی مقدمه میرم سر اصل مطلب:


ما توقعمون از علم گاهی زیاد میشه. به نحوی که هر چیزی رو از دایره علم اگر پیدا کردیم می پذیریم و الا یا انکار می کنیم و یا نسبت به اون دارای ابهام میشیم.

در صورتی که علم (چیزی که مشهور به علم شده البته) بخش کوچکی از آگاهی های انسان به شما میره! و البته بخش کوچک و نه صد در صد تضمینی در همه رشته ها و .. .

بگذارید اینجوری بگم :

چیزی که ما بهش می گیم علم ، راه رسیدن به اون یا تجربه محض است یا عقل محض و یا ترکیبی از عقل و تجربه .
اما بخش از آگاهی ها هم هستند که در حقیقت علم هستند اما تجربی و عقلی نیست بلکه شهودی است! یعنی شاید در دایره علوم عقلی و تجربی نگنجد.
طبق گفته همه دانشمندان تضمینی ترین علم در جهان علم و آگاهی ئی هست که از طریق شهود به ما می رسه. مثل آگاهی ما نسبت به وجود نفسمان که خطا بردار نیست. بدون هیچ تجربه و عقل و .. .
خداوند هم در کنار این آگاهی ها یک راه آگاهی دیگر هم برای ما گذاشته که عقل و تجربه و شهود نیست بلکه وحی است. (البته بعضی از بزرگان وحی رو یک نوع شهود می دونند)


حالا:

عالم امکان (دنیا و آنچه در او هست) به نحو ذاتی در حال فرمان برداری از یک برنامه از قبل تعیین شده است. مثل بدن انسان .. طبیعت و..
و این نظم و فرمان برداری آگاهانه و البته در ظاهر نامحسوس، نشان از حرکت به سمت یک هدف از پیش تعیین شده داره.
ستاره ها.. عوالم هستی .. دریاها.. باد.. خورشید.. باران.. همه با آگاهی دارند حرکت می کنند و این آگاهی یعنی مدیریتی که خداوند روی اونها داره.

پس عالم داره آگاهانه به یه سمتی حرکت می کنه..
این علم تجربی و عقلی رو ضمیمه می کنیم به علم نقلی (وحی) که از قرآن و اهل بیت علیهم السلام به ما میرسه که: خداوند هستی را آفرید تا انسان در آن تربیت شود و قدرت و آیات الهی و نعمات الهی را ببیند و از آنها استفاده کند و با پی بردن به اسرار خلقت و شگفتیها در وجود و حکمت و توحید بیشتر تفکر کند و او را معبود خود قرار دهد تا خداوند هم قدرت و نعمت بی نهایت خود را در اختیار او قرار دهد..


در نتیچه همه آنچه در عالم هست می تواند برای انسان یک محیطی برای تدبر .. پیشرفت و آگاهی باشد که از همه آنها پی به توحید و وجود کامل, بی نقص خالق قادر ببرد و در کنار این محیط پر از شگفتی و اسرار، صفات الهی بر او مکشوف گردد...هستی رو آفرید. وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَينِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ(الإبراهيم/33) و خورشيد و ماه را -که با برنامه منظمي درکارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت؛

این یک هدف عالی و متعالی حساب میشه.
مسلما اهداف میانی هم در نظر گرفته شده: رزق و روزی برای انسان، معاش، تجارت، پیشرفت در دنیا، افزودن آگاهی های فردی و اجتماعی ، تعلیم و تعلم ، زندگی کردن، کمک به دیگران، لذت بردن از نعمت ها و بهره های دنیا، محبت دیدن و محبت کردن و..



یک توضیح اجمالی دیگه می مونه که در نقل قول های بعدی از دوستان ارائه میدم. [golrooz]

kamanabroo
17th September 2014, 02:24 AM
سوالی که برای من پیش اومد. در ریاضیات ما یاد میگریم که منطقی فکر کنیم و با منطق جلو بریم:

1- اگر خالقی چیزی را بدون هدفی خلق کند کار عبث و بیهوده ای کرده و حکیم نمی باشد
2- پس مسلما این خالق هدفی داشته و طبق این پست آن هدف عبادت آن خالق بوده است
3- اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
4- اگر خالق برای تفریح, مخلوق را برای عبادت بیافریند پس در او احساس نیاز (تفریج کردن) است


سلام

بله کاملا درسته ما باید منطقی فکر کنیم و جلو بریم. می دونید که از نظر منطقی ما برای رسیدن به نتیجه باید دو مقدمه داشته باشیم. به اصطلاح منطقی باید صغرا و کبرا داشته باشیم تا به نتیجه برسیم.
این صغرا و کبرا می تونن حالات زیادی داشته باشند که کاری نداریم ..

با اجازه بنده مواردی که گفتین رو از نظر منطقی یه بررسی می کنم:

1. این بند کاملا درسته و از نظر منطقی می توان از اون به عنوان مقدمه استفاده کرد.
2. این نتیجه ای که اینجا گرفتید درسته و یه مقدمه ی پنهان داره که از بند یک گرفته میشه ، که من کاملش رو میگم:

(مقدمه اول) اگر خالق بدون هدف خلق کند حکیم نیست
(مقدم دوم) خداوند حکیم است و بیهوده خلق نمی کند (مقدمه پنهانی ، که اگر خیلی دقیق بخواهیم نگاه کنیم باید در جای خودش اثبات شده باشد و اگر اثبات نشده باشد استدلال کامل نیست)
(نتیجه) پس خداوند از خلقت هدف داشته.. ( و شما به استناد پست اول گفتید که این هدف عبادت کردنِ آن خالق هست)

3 . در اینجا شما یک قضیه جدید رو شروع کردید یعنی یک مقدمه برای رسیدن به یک نتیجه :

اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
(این یک جمله شرطی است که درست هم هست. اما چون جمله شرطی است برای اینکه مشروط اثبات بشه اول باید شرط اثبات بشه. یعنی باید اثبات کنیم که خالق نیاز به عبادت مخلوق داره! که به این نتیجه برسیم که دیگر بی نیاز نیست. اما در این جمله شما برای اثبات نیاز خداوند استدلالی نیومده! و شما بصورت پیش فرض و بدون استدلال یه مقدمه دیگر هم در نظر گرفتید که علت خلقت عبادت کردن است پس معلوم است خداوند نیاز دارد! اما این مقدمه کامل نیست که علت کامل نبودنش اینه که خلافش هم قابل اثبات است.)

4. در اینجا باز یک قضیه شرطی شروع میشه برای رسیدن به یک نتیجه: که بگوییم خداوند نیاز دارد. اما
این استدلال شما باز هم مثل بند شماره 3 کامل نیست. چون شما شرط گذاشتید که اگر برای تفریح باشد... اما این شرط آیا اثبات شده است؟ یعنی شما برای رسیدن به این نتیجه که پس در خداوند نیاز هست نیاز به اثبات این مطلب دارید که خالق برای تفریح مخلوق را برای عبادت آفریده .. که اثبات نشده است. و اینکه خلاف این امر نیز به اثبات رسیده است از طریق عقل. یعنی بی نیازی و حکمت و از روی تفریح نبودن .. با عقل اثبات شده است که اگر خواستید استدلالش رو براتون می گذارم.

خوب نتیجه چی میشه:
استدلال شما برای رسیدن به این نتیجه که خداوند نیازمند است یا اینکه برای تفریح انسان رو برای عبادت خلق کرده کامل نیست. و قابل اثبات و دفاع نیست.




----------
بنده از طرف شما یک دفاعیه برای استدلال میارم و میگم:
خوب وقتی خداوند انسان رو خلق می کنه و هدفش هم اینه که انسان خداوند رو پرستش کنه، اگر نیازی نداشت پس چرا این کار رو کرد؟ معلومه که نیاز داشته که خلق کرده که مورد پرستش قرار بگیره..

اما جواب:
ما خداوند رو داریم با خودمون قیاس می کنیم که به این نتیجه می رسیم که علت این حرکت خداوند، نیاز بوده! چون ما هم با توجه به نیازهایمان تصمیم می گیریم و عملی رو انجام میدیم.

اما خداوند بودن خداوند به این هست که در هیچ چیزی نقصی نداشته باشه (چون خداوند اگر کامل مطلق نباشد خداوند نیست بلکه یک موجود ناقص است مثل بقیه موجودات نیازمند)
و وقتی که نقصی نداره ، نیازی هم نداره که بخواد نقصش رو برطرف کنه
و وقتی هم که نیازی نداشت ، کاری که انجام میده از روی نیاز نیست
و وقتی هم که از روی نیاز نیست پس باید یک علت حکیمانه داشته باشه



اون علت حکیمانه چی می تونه باشه؟

پاسخ رو با یک مثال میگم:
خورشید برای روشن کردن و نور دهی، آیا نیاز به وجود کسی یا چیزی داره که از نورش استفاده کنه؟ مسلما نه. یعنی حتی اگر هیچ موجودی هم نباشه که از نور خورشید استفاده کنه باز ذات خورشید نورانی و نور دهنده است. یعنی خورشید برای اینکه نور بدهد و روشن کند نیازی به موجود استفاده کننده ندارد. حالا اگر موجودی بود که از نور خورشید استفاده کند آیا معنایش این است که خورشید نیاز داشت که نورش رو به اون موجود برساند؟ باز میگیم نه چون وقتی اون موجود هم نبود خورشید نور خودش رو داشت و نور افشانی می کرد حالا یا موجودی هست که استفاده کند یا نیست. پس خورشید یک اثر دارد یعنی نورانی کردن چه موجودی باشد چه نباشد.

خداوند هم یک ذات کامل است که پرتو وجودش همه عالم رو فرا گرفته. و برای اینکه کامل باشد نیازی به وجود هیچ موجودی نیست.
ذات کامل بودن خداوند یعنی او در همه جنبه های وجود کامل و بدون نقص است
پس باید همه صفات وجودی و مثبت را دارا باشد:
پس عقل مطلق است
پس لطف مطلق است
پس حکیم مطلق است
پس خالق است

لطف و حکمت این ذات کامل موجب می شود که نفع خودش را به غیر خود برساند. (ان الله نور السموات و الارض)
و صفت خالقیت خداوند موجب می شود نفع خودش که خلقت است را ظاهر سازد. (خالق کل شی)
عقل و علم مطلق بودن خداوند موجب می شود که مخلوقات خود را به بهترین نحو بسازد. (احسن الخالقین)
قدرت و عقل و حکمت این ذات کامل موجب می شود که جلوه های وجودی خود را در این مخلوق نشان بدهد.
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که به مخلوق بفهماند مبدأ وجودی اش کجاست ( كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)
ربوبیت این ذات کامل موجب می شود که مخلوقات خود را تربیت کند و هدایت کند (وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ)
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که موجودی بیافریند که بفهمد چگونه از نعمتهای او استفاده کند و بفهمد چگونه از تمام اثرات وجودی او استفاده کند. "بشر" ( وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا)
رحمت و مهربانی این ذات کامل موجب می شود امکانات زندگی این بشر را فراهم سازد. (وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
لطف و حکمت و رحمت این ذات کامل موجب می شود بهترین راه برای رسیدن بشر به نعمتهای لایزالش را فراهم سازد (اختیار)
لطف و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود برای زندگی این بشر دلخوشی ها و لذتهایی را در نظر بگیرد. ( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا ) ( إِنَّا زَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ)
لطف و حکمت و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود راه رسیدن به تمام نعمتها و اثرات وجودی خودش و راه گمراهی را به این بشر نمایان سازد. (ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)
عدالت و حکمت و حقانیت این ذات کامل موجب می شود برای بشری که از اختیار خودش سوء استفاده می کند و ظلم می کند عقوبت در نظر بگیردو برای صالحین، نعمت. (معاد و قیامت و روز رسیدگی به اعمال)
و ...


آیا تفکر کننده ای هست که در این آیات الهی تفکر کند؟

أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(الأنبياء/67)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا مي‌پرستيد! آيا انديشه نمي‌کنيد (و عقل نداريد)؟!

"مهدی"
17th September 2014, 07:39 PM
سلام

بله کاملا درسته ما باید منطقی فکر کنیم و جلو بریم. می دونید که از نظر منطقی ما برای رسیدن به نتیجه باید دو مقدمه داشته باشیم. به اصطلاح منطقی باید صغرا و کبرا داشته باشیم تا به نتیجه برسیم.
این صغرا و کبرا می تونن حالات زیادی داشته باشند که کاری نداریم ..

با اجازه بنده مواردی که گفتین رو از نظر منطقی یه بررسی می کنم:

1. این بند کاملا درسته و از نظر منطقی می توان از اون به عنوان مقدمه استفاده کرد.
2. این نتیجه ای که اینجا گرفتید درسته و یه مقدمه ی پنهان داره که از بند یک گرفته میشه ، که من کاملش رو میگم:

(مقدمه اول) اگر خالق بدون هدف خلق کند حکیم نیست
(مقدم دوم) خداوند حکیم است و بیهوده خلق نمی کند (مقدمه پنهانی ، که اگر خیلی دقیق بخواهیم نگاه کنیم باید در جای خودش اثبات شده باشد و اگر اثبات نشده باشد استدلال کامل نیست)
(نتیجه) پس خداوند از خلقت هدف داشته.. ( و شما به استناد پست اول گفتید که این هدف عبادت کردنِ آن خالق هست)

3 . در اینجا شما یک قضیه جدید رو شروع کردید یعنی یک مقدمه برای رسیدن به یک نتیجه :

اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
(این یک جمله شرطی است که درست هم هست. اما چون جمله شرطی است برای اینکه مشروط اثبات بشه اول باید شرط اثبات بشه. یعنی باید اثبات کنیم که خالق نیاز به عبادت مخلوق داره! که به این نتیجه برسیم که دیگر بی نیاز نیست. اما در این جمله شما برای اثبات نیاز خداوند استدلالی نیومده! و شما بصورت پیش فرض و بدون استدلال یه مقدمه دیگر هم در نظر گرفتید که علت خلقت عبادت کردن است پس معلوم است خداوند نیاز دارد! اما این مقدمه کامل نیست که علت کامل نبودنش اینه که خلافش هم قابل اثبات است.)

4. در اینجا باز یک قضیه شرطی شروع میشه برای رسیدن به یک نتیجه: که بگوییم خداوند نیاز دارد. اما
این استدلال شما باز هم مثل بند شماره 3 کامل نیست. چون شما شرط گذاشتید که اگر برای تفریح باشد... اما این شرط آیا اثبات شده است؟ یعنی شما برای رسیدن به این نتیجه که پس در خداوند نیاز هست نیاز به اثبات این مطلب دارید که خالق برای تفریح مخلوق را برای عبادت آفریده .. که اثبات نشده است. و اینکه خلاف این امر نیز به اثبات رسیده است از طریق عقل. یعنی بی نیازی و حکمت و از روی تفریح نبودن .. با عقل اثبات شده است که اگر خواستید استدلالش رو براتون می گذارم.

خوب نتیجه چی میشه:
استدلال شما برای رسیدن به این نتیجه که خداوند نیازمند است یا اینکه برای تفریح انسان رو برای عبادت خلق کرده کامل نیست. و قابل اثبات و دفاع نیست.




----------
بنده از طرف شما یک دفاعیه برای استدلال میارم و میگم:
خوب وقتی خداوند انسان رو خلق می کنه و هدفش هم اینه که انسان خداوند رو پرستش کنه، اگر نیازی نداشت پس چرا این کار رو کرد؟ معلومه که نیاز داشته که خلق کرده که مورد پرستش قرار بگیره..

اما جواب:
ما خداوند رو داریم با خودمون قیاس می کنیم که به این نتیجه می رسیم که علت این حرکت خداوند، نیاز بوده! چون ما هم با توجه به نیازهایمان تصمیم می گیریم و عملی رو انجام میدیم.

اما خداوند بودن خداوند به این هست که در هیچ چیزی نقصی نداشته باشه (چون خداوند اگر کامل مطلق نباشد خداوند نیست بلکه یک موجود ناقص است مثل بقیه موجودات نیازمند)
و وقتی که نقصی نداره ، نیازی هم نداره که بخواد نقصش رو برطرف کنه
و وقتی هم که نیازی نداشت ، کاری که انجام میده از روی نیاز نیست
و وقتی هم که از روی نیاز نیست پس باید یک علت حکیمانه داشته باشه



اون علت حکیمانه چی می تونه باشه؟

پاسخ رو با یک مثال میگم:
خورشید برای روشن کردن و نور دهی، آیا نیاز به وجود کسی یا چیزی داره که از نورش استفاده کنه؟ مسلما نه. یعنی حتی اگر هیچ موجودی هم نباشه که از نور خورشید استفاده کنه باز ذات خورشید نورانی و نور دهنده است. یعنی خورشید برای اینکه نور بدهد و روشن کند نیازی به موجود استفاده کننده ندارد. حالا اگر موجودی بود که از نور خورشید استفاده کند آیا معنایش این است که خورشید نیاز داشت که نورش رو به اون موجود برساند؟ باز میگیم نه چون وقتی اون موجود هم نبود خورشید نور خودش رو داشت و نور افشانی می کرد حالا یا موجودی هست که استفاده کند یا نیست. پس خورشید یک اثر دارد یعنی نورانی کردن چه موجودی باشد چه نباشد.

خداوند هم یک ذات کامل است که پرتو وجودش همه عالم رو فرا گرفته. و برای اینکه کامل باشد نیازی به وجود هیچ موجودی نیست.
ذات کامل بودن خداوند یعنی او در همه جنبه های وجود کامل و بدون نقص است
پس باید همه صفات وجودی و مثبت را دارا باشد:
پس عقل مطلق است
پس لطف مطلق است
پس حکیم مطلق است
پس خالق است

لطف و حکمت این ذات کامل موجب می شود که نفع خودش را به غیر خود برساند. (ان الله نور السموات و الارض)
و صفت خالقیت خداوند موجب می شود نفع خودش که خلقت است را ظاهر سازد. (خالق کل شی)
عقل و علم مطلق بودن خداوند موجب می شود که مخلوقات خود را به بهترین نحو بسازد. (احسن الخالقین)
قدرت و عقل و حکمت این ذات کامل موجب می شود که جلوه های وجودی خود را در این مخلوق نشان بدهد.
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که به مخلوق بفهماند مبدأ وجودی اش کجاست ( كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)
ربوبیت این ذات کامل موجب می شود که مخلوقات خود را تربیت کند و هدایت کند (وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ)
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که موجودی بیافریند که بفهمد چگونه از نعمتهای او استفاده کند و بفهمد چگونه از تمام اثرات وجودی او استفاده کند. "بشر" ( وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا)
رحمت و مهربانی این ذات کامل موجب می شود امکانات زندگی این بشر را فراهم سازد. (وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
لطف و حکمت و رحمت این ذات کامل موجب می شود بهترین راه برای رسیدن بشر به نعمتهای لایزالش را فراهم سازد (اختیار)
لطف و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود برای زندگی این بشر دلخوشی ها و لذتهایی را در نظر بگیرد. ( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا ) ( إِنَّا زَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ)
لطف و حکمت و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود راه رسیدن به تمام نعمتها و اثرات وجودی خودش و راه گمراهی را به این بشر نمایان سازد. (ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)
عدالت و حکمت و حقانیت این ذات کامل موجب می شود برای بشری که از اختیار خودش سوء استفاده می کند و ظلم می کند عقوبت در نظر بگیردو برای صالحین، نعمت. (معاد و قیامت و روز رسیدگی به اعمال)
و ...


آیا تفکر کننده ای هست که در این آیات الهی تفکر کند؟

أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(الأنبياء/67)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا مي‌پرستيد! آيا انديشه نمي‌کنيد (و عقل نداريد)؟!

در ابتدا از وقتی که گذاشتین و پاسخ دادین متشکرم.
ولی راجع به آیات و بحث:
در آیاتی که ذکر کردین همگی از حکمت (هدف دار بودن) و مهربانی و لطف و نعمت های خداوند ذکر شده است. پس باید اینگونه تصور کنیم که خداوند لطف کرده است که موجوداتی با هوش بسیار بالایی را از پوچ بوجود اورده است. خب طور دیگری به قضیه نگاه می کنیم.
1- اگر چیزی وجود نداشته باشد؛ نیازی نخواهد داشت پس بنابراین انسان ها که قبل از خلقت هیچ بوده اند هیچ نیاز و رنج و دردی نداشته اند چون در واقع هیچ بوده اند و هیچ در بعدهای جهان نظیر زمان, مکان و نیازهای گوناگون نظیر خوراک و پوشاک و.... نمی گنجد.
2- اگر خالقی تصمیم به خلقت بگیرد و ادعا کند که با این خلقت به مخلوق خود لطف نیز کرده است؛ باید بتواند اثبات کند که چه نوع حکمتی در این خلقت وجود دارد که یک مخلوق در صحرای آفریقا خلق می شود و از گرسنگی میمیرد تا بدنش غذای پرندگان شود و مخلوقی دیگر در سوئیس در ناز و نعمت بدنیا می آید و بهترین زندگی را نیز خواهد داشت. و یا قضیه را پیچیده تر می کنیم؛ کدام حکمت این امر را توجیح می کند که مخلوقی در خانواده ای بد به دنیا آید و در آخر سعادت دو دنیا را از دست دهد و برعکس
3- کدام آفریننده حکیم در عصری که امکان ثبت وقایع و اثبات ادیان و معجزات وجود دارد تصمیم می گیرد که این راه هدایت را بر مخلوقاتش ببندد ؟
4- آیا این نشانه از حکمت خداوند است که مردم بسیاری ناگهان در حوادث طبیعی می میرند و خداوند واکنشی نشان نمی دهد؟ مگر نه این است که خداوند برای حفظ خانه خودش پرندگان را مامور حفاظت آن کرد پس چگونه است که در همان دوره جان مردم برای این آفریننده حکیم و دانا که در جنگ های قبیله ای به حق و نا حق کشته می شدند اهمیتی نداشت و پرندگان را مامور حفاظت از جان آنان نکرد؟
5- از طرفی در قران ادعا شده است که این خالق بسیار حکیم و داناست؛ پس چگونه است که در قران این خالق حکیم دستور داده است که هر کس به دین شما نگرایید یا باید خراجی به شما پرداخت کند و یا کشته شود؟نمونه اون رو میشه در جنگ ایران و اعراب مشاهده کرد که چه بسا بسیاری از مردم در برابر اعراب مقاومت کردند ولی به محض ورود اعراب به شهر سر مردان از تن جدا و زنان به کنیزی برده شدند که فکر کنم در تاریخ طبری خونده بودم این مورد رو. (حالا من صحفه اسناد تاریخی اش رو به یاد ندارم. اگر براتون نا اشنا اومد بگین تا ادرس دقیق بدم از کتب تاریخی)

حالا سوالاتم در این رابطه حکیم بودن زیاد است؛ ممنون میشم به همین موارد پاسخ بدین.

نو آور
18th September 2014, 01:15 AM
در ابتدا از وقتی که گذاشتین و پاسخ دادین متشکرم.
ولی راجع به آیات و بحث:
در آیاتی که ذکر کردین همگی از حکمت (هدف دار بودن) و مهربانی و لطف و نعمت های خداوند ذکر شده است. پس باید اینگونه تصور کنیم که خداوند لطف کرده است که موجوداتی با هوش بسیار بالایی را از پوچ بوجود اورده است. خب طور دیگری به قضیه نگاه می کنیم.
1- اگر چیزی وجود نداشته باشد؛ نیازی نخواهد داشت پس بنابراین انسان ها که قبل از خلقت هیچ بوده اند هیچ نیاز و رنج و دردی نداشته اند چون در واقع هیچ بوده اند و هیچ در بعدهای جهان نظیر زمان, مکان و نیازهای گوناگون نظیر خوراک و پوشاک و.... نمی گنجد.
2- اگر خالقی تصمیم به خلقت بگیرد و ادعا کند که با این خلقت به مخلوق خود لطف نیز کرده است؛ باید بتواند اثبات کند که چه نوع حکمتی در این خلقت وجود دارد که یک مخلوق در صحرای آفریقا خلق می شود و از گرسنگی میمیرد تا بدنش غذای پرندگان شود و مخلوقی دیگر در سوئیس در ناز و نعمت بدنیا می آید و بهترین زندگی را نیز خواهد داشت. و یا قضیه را پیچیده تر می کنیم؛ کدام حکمت این امر را توجیح می کند که مخلوقی در خانواده ای بد به دنیا آید و در آخر سعادت دو دنیا را از دست دهد و برعکس
3- کدام آفریننده حکیم در عصری که امکان ثبت وقایع و اثبات ادیان و معجزات وجود دارد تصمیم می گیرد که این راه هدایت را بر مخلوقاتش ببندد ؟
4- آیا این نشانه از حکمت خداوند است که مردم بسیاری ناگهان در حوادث طبیعی می میرند و خداوند واکنشی نشان نمی دهد؟ مگر نه این است که خداوند برای حفظ خانه خودش پرندگان را مامور حفاظت آن کرد پس چگونه است که در همان دوره جان مردم برای این آفریننده حکیم و دانا که در جنگ های قبیله ای به حق و نا حق کشته می شدند اهمیتی نداشت و پرندگان را مامور حفاظت از جان آنان نکرد؟
5- از طرفی در قران ادعا شده است که این خالق بسیار حکیم و داناست؛ پس چگونه است که در قران این خالق حکیم دستور داده است که هر کس به دین شما نگرایید یا باید خراجی به شما پرداخت کند و یا کشته شود؟نمونه اون رو میشه در جنگ ایران و اعراب مشاهده کرد که چه بسا بسیاری از مردم در برابر اعراب مقاومت کردند ولی به محض ورود اعراب به شهر سر مردان از تن جدا و زنان به کنیزی برده شدند که فکر کنم در تاریخ طبری خونده بودم این مورد رو. (حالا من صحفه اسناد تاریخی اش رو به یاد ندارم. اگر براتون نا اشنا اومد بگین تا ادرس دقیق بدم از کتب تاریخی)

حالا سوالاتم در این رابطه حکیم بودن زیاد است؛ ممنون میشم به همین موارد پاسخ بدین.

کلا این «نشئه» قابلیت ارائه عدالت اطلاقی را ندارد. برای اجتناب از تناقض، لاجرم باید از تجرید مفاهیمی مثل «حکمت» استفاده کنیم و بگوئیم عقل انسانی قادر به ادراک و توصیف چنین پدیدارهائی در دستگاه آفرینش نیست.

جام می و خون دل، هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت، اوضاع چنین باشد

"مهدی"
18th September 2014, 11:29 AM
کلا این «نشئه» قابلیت ارائه عدالت اطلاقی را ندارد. برای اجتناب از تناقض، لاجرم باید از تجرید مفاهیمی مثل «حکمت» استفاده کنیم و بگوئیم عقل انسانی قادر به ادراک و توصیف چنین پدیدارهائی در دستگاه آفرینش نیست.

جام می و خون دل، هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت، اوضاع چنین باشد

نظر شما قابل احترام هست ولی این ها سوالات اساسی هستند که باید پاسخ داده شوند. این گونه پاسخی تنها پاک کردن صورت مسئله می باشد.

علي پارسا
18th September 2014, 03:19 PM
نظر شما قابل احترام هست ولی این ها سوالات اساسی هستند که باید پاسخ داده شوند. این گونه پاسخی تنها پاک کردن صورت مسئله می باشد.
سلام،
براي پاسخ به سوال شما ابعاد وسيعي از مطالب مختلف را بايد بررسي کرد، يعني از جنبه هاي مختلف، موضوعات مختلف بايد موشکافي گردد تا به پاسخ رسيد. من اگر فرصت به دست بياورم خورده خورده جوانب مختلف که به ذهنم برسد بيان خواهم کرد تا با هم تبادل نظر کنيم ببينيد نظر من تا چه حد مورد قبول شما خواهد بود. فقط مي خواستم بدانم مطلبي که در پست چهارم همين تاپيک نوشته ام را خوانده ايد؟ يا نه؟ فکر کنم جواب کلي را تلويحا" پيشاپيش در همان پست به شما داده ام. (چون مطلبش طولاني بوده، گفتم شايد نخوانده باشيدش).
موفق باشيد.

نو آور
18th September 2014, 04:19 PM
نظر شما قابل احترام هست ولی این ها سوالات اساسی هستند که باید پاسخ داده شوند. این گونه پاسخ دادن، تنها پاک کردن صورت مسئله می باشد.

ممنون. قضیه پاک کردن و یا نکردن صورت مسئله نیست، بلکه موضوع این است که به قول اینشتین، مسئله برای ذهن کوچک ما خیلی بزرگ است. علم می گوید چرائی این وضع را نمی دانم و فقط این را می دانم که قانون جنگل و این نظامی که در آن، موجود ضعیفتر با بی رحمی تمام محکوم به فناست، در سیستم حیات کار می کند ولی تنها با 5 درصد کارآئی (چون 95 درصد گونه هائی که تا کنون روی زمین ظاهر شده اند، نابود شده اند). ادیان هم یا همان «در میان بودن حکمت غیر قابل ادراک توسط عقل انسان» را مطرح می کنند و یا وعده پاداش در دنیای دیگر به ضعفا می دهند و چیز دیگری در چنته ندارند.

"مهدی"
18th September 2014, 05:53 PM
سلام،
براي پاسخ به سوال شما ابعاد وسيعي از مطالب مختلف را بايد بررسي کرد، يعني از جنبه هاي مختلف، موضوعات مختلف بايد موشکافي گردد تا به پاسخ رسيد. من اگر فرصت به دست بياورم خورده خورده جوانب مختلف که به ذهنم برسد بيان خواهم کرد تا با هم تبادل نظر کنيم ببينيد نظر من تا چه حد مورد قبول شما خواهد بود. فقط مي خواستم بدانم مطلبي که در پست چهارم همين تاپيک نوشته ام را خوانده ايد؟ يا نه؟ فکر کنم جواب کلي را تلويحا" پيشاپيش در همان پست به شما داده ام. (چون مطلبش طولاني بوده، گفتم شايد نخوانده باشيدش).
موفق باشيد.

بدلیل کمبود وقت نتونستم همه پست قبلی شما رو مطالعه کنم ولی با مطالعه بخش هایی از اون متوجه شدم که مطلب شما بیشتر جنبه فلسفی دارد. به هر حال اکثر چیزهایی که من مطالعه کردم مشکلی نداشتند و کاملا منطقی بودند ولی باید توجه داشت که ما بیشتر از جنبه علمی و مدارک تاریخی به مسئله نگاه می کنیم. مثل اخرین پستی که ایجاد کردم. اگر شما نیز پاسخی در خور دارید. خوشحال میشم بدونم.

علي پارسا
18th September 2014, 06:25 PM
2- اگر خالقی تصمیم به خلقت بگیرد و ادعا کند که با این خلقت به مخلوق خود لطف نیز کرده است؛ باید بتواند اثبات کند که چه نوع حکمتی در این خلقت وجود دارد که یک مخلوق در صحرای آفریقا خلق می شود و از گرسنگی میمیرد تا بدنش غذای پرندگان شود و مخلوقی دیگر در سوئیس در ناز و نعمت بدنیا می آید و بهترین زندگی را نیز خواهد داشت. و یا قضیه را پیچیده تر می کنیم؛ کدام حکمت این امر را توجیح می کند که مخلوقی در خانواده ای بد به دنیا آید و در آخر سعادت دو دنیا را از دست دهد و برعکس

فعلا" يکي از جوانب امر که به نظرم مي رسد را بيان مي کنم:
علامه محمد تقي جعفري يک مثال جالبي مي زد مي گفت: اگر به طرف بگويند که در فلان کهکشان اغتشاش ايجاد شده و ستارگان و سياراتش از مدار خود خارج شده و ... طرف عين خيالش نيست ولي اگر در کوچه دارد راه مي رود و يک خار به پايش فرو برود، داد و هوارش بلند مي شود که آي پس اين عدالت خدا کجا رفته که من بي دليل بايد خار به پايم فرو رود!!!!!!!!!!
شما هم در استدلال خود انسان را مرکز هستي قرار داده ايد و لذت و راحتي و آسايش وي در زندگي را به طور پيش فرض عين حکمت صحيح فرض کرده ايد!
ضمنا" گذشته از دين و قرآن و ..... در عمل آنچه من در اين زندگي چند ساله ام ديده ام بر اين دلالت دارد که معمولا" در سختي ها است که استعدادهاي انسان شکوفا مي شود، حالا شايد بتوانيم تا حدودي حکمت اين ماجرا را بيابيم، شايد هم نتوانيم. ولي اصل اين امر را نمي توان انکار کرد. ضمن اينکه لزوما خانواده بد و خوب تضمين کننده خوشبختي يا بدبختي افراد نيست. البته محيط موثر است ولي اون بحثش خارج از حيطه حکمت با تعريف شما است.

ضمن اينکه شما بررسي حکمت هستي را به ناحيه آگاهي انساني محدود کرده ايد!!!! توضيح مي دهم:
يک مثال مي زنم، يک داستان معروف است که فکر کنم انيشتين بيان کرده (اگر اشتباه نکنم)
مي گويد که اگر موجودي (مثلا" يک شب پره يا حشره) با طول عمر يک صدم ثانيه وجود داشته باشد و در يک استاديوم در کنار پيست مسابقه پرش طول به دنيا بيايد، از دونده اي که در حال پرش است چه برداشتي خواهد داشت؟
يک جسم ثابت معلق وسط آسمان..........................
خوب حالا فکر مي کنيد چه کسري از واقعيت کلي جهان در حيطه آگاهي انساني مي گنجد؟
اين يک جنبه امر، باز هم خدمت خواهم رسيد.

"مهدی"
18th September 2014, 06:55 PM
فعلا" يکي از جوانب امر که به نظرم مي رسد را بيان مي کنم:
علامه محمد تقي جعفري يک مثال جالبي مي زد مي گفت: اگر به طرف بگويند که در فلان کهکشان اغتشاش ايجاد شده و ستارگان و سياراتش از مدار خود خارج شده و ... طرف عين خيالش نيست ولي اگر در کوچه دارد راه مي رود و يک خار به پايش فرو برود، داد و هوارش بلند مي شود که آي پس اين عدالت خدا کجا رفته که من بي دليل بايد خار به پايم فرو رود!!!!!!!!!!
شما هم در استدلال خود انسان را مرکز هستي قرار داده ايد و لذت و راحتي و آسايش وي در زندگي را به طور پيش فرض عين حکمت صحيح فرض کرده ايد!
ضمنا" گذشته از دين و قرآن و ..... در عمل آنچه من در اين زندگي چند ساله ام ديده ام بر اين دلالت دارد که معمولا" در سختي ها است که استعدادهاي انسان شکوفا مي شود، حالا شايد بتوانيم تا حدودي حکمت اين ماجرا را بيابيم، شايد هم نتوانيم. ولي اصل اين امر را نمي توان انکار کرد. ضمن اينکه لزوما خانواده بد و خوب تضمين کننده خوشبختي يا بدبختي افراد نيست. البته محيط موثر است ولي اون بحثش خارج از حيطه حکمت با تعريف شما است.

ضمن اينکه شما بررسي حکمت هستي را به ناحيه آگاهي انساني محدود کرده ايد!!!! توضيح مي دهم:
يک مثال مي زنم، يک داستان معروف است که فکر کنم انيشتين بيان کرده (اگر اشتباه نکنم)
مي گويد که اگر موجودي (مثلا" يک شب پره يا حشره) با طول عمر يک صدم ثانيه وجود داشته باشد و در يک استاديوم در کنار پيست مسابقه پرش طول به دنيا بيايد، از دونده اي که در حال پرش است چه برداشتي خواهد داشت؟
يک جسم ثابت معلق وسط آسمان..........................
خوب حالا فکر مي کنيد چه کسري از واقعيت کلي جهان در حيطه آگاهي انساني مي گنجد؟
اين يک جنبه امر، باز هم خدمت خواهم رسيد.

حرف شما کاملا منطقی است. ولی حتی اگر در یک مورد هم محیط انسان باعث تغییر سرنوشت او شود؛ این حکمت و تدبیر زیر سوال خواهد رفت.
از طرفی ما در رابطه با علم کنونی صحبت می کنیم؛ به عبارت دیگر اگر با علم کنونی به بسیاری از داستان های کتب آسمانی و یا ادعاهای موجود نگاهی بیاندازیم آنها رد خواهند شد.
مسلما هر انسانی از بدو تولد از محبت و صداقت و تمام پندارهای خوب خوشش می آید و از عکس اینان بیزار است و برای آن نیازی به دینی نیست. ولی درون همین کتب اسمانی دستور به قتل مخالفان و اشخاصی که عقایدی متفاوت را دارند داده می شود. خب این چه نشانه ای می تواند داشته باشد؟ و یا چه کسی می تواند داستانی نظیر بلعیده شدن پیامبری توسط یک ماهی و سپس زنده ماندن وی را باور می کند؟ اینها چیزهایی است که از نظر علم نقض می شود.
از طرفی دیگر از زمانی که علم بشر به دوره جدیدی وارد شد و از زمانی که خط توانست وقایع را ثبت کند هیچ معجزه ای رخ نداده است! از دیگر نشانه های حکیمانه نبودن این خلقت و سپس در هدایت انبیا هستند که کثرت آنان در خاورمیانه بسیار بیشتر از جاهای دیگر است. آیا مردم سرخپوست در آمریکا نیاز به پیامبر نداشته اند؟ و یا بومیان استرالیا و یا روسیه نیاز به یک پیامبر نداشته اند؟ این چه خلقت و چه هدایتی است؟

علي پارسا
18th September 2014, 08:42 PM
از طرفی ما در رابطه با علم کنونی صحبت می کنیم؛ به عبارت دیگر اگر با علم کنونی به بسیاری از داستان های کتب آسمانی و یا ادعاهای موجود نگاهی بیاندازیم آنها رد خواهند شد.
مسلما هر انسانی از بدو تولد از محبت و صداقت و تمام پندارهای خوب خوشش می آید و از عکس اینان بیزار است و برای آن نیازی به دینی نیست. ولی درون همین کتب اسمانی دستور به قتل مخالفان و اشخاصی که عقایدی متفاوت را دارند داده می شود. خب این چه نشانه ای می تواند داشته باشد؟ و یا چه کسی می تواند داستانی نظیر بلعیده شدن پیامبری توسط یک ماهی و سپس زنده ماندن وی را باور می کند؟ اینها چیزهایی است که از نظر علم نقض می شود.
از طرفی دیگر از زمانی که علم بشر به دوره جدیدی وارد شد و از زمانی که خط توانست وقایع را ثبت کند هیچ معجزه ای رخ نداده است! از دیگر نشانه های حکیمانه نبودن این خلقت و سپس در هدایت انبیا هستند که کثرت آنان در خاورمیانه بسیار بیشتر از جاهای دیگر است. آیا مردم سرخپوست در آمریکا نیاز به پیامبر نداشته اند؟ و یا بومیان استرالیا و یا روسیه نیاز به یک پیامبر نداشته اند؟ این چه خلقت و چه هدایتی است؟
خوب ...... کم کم دارد صورت مسئله فرق مي کند، اشکالي ندارد،
همانطور که شما گفته ايد ما در رياضي ياد گرفته ايم منطقي پيش برويم، قبول، من هم کاملا" موافقم.
شما از علم کنوني حرف زده ايد.
متاسفانه بايد بگويم بر طبق منطق هيچ کدام از دانسته هاي علم کنوني قابل اثبات نيست! فقط به تجربه ديده ايم که فلان چيز فلان طور است! و تجربه هم يعني من حس کرده ام (حالا يا ديده ام يا لمس کرده ام يا ...)!
و البته من احساس کرده ام که نشد منطق!
مثلا" من گربه را مي بينم، پس گربه وجود دارد! .... اصلا" من ادعا مي کنم که همه اين دنيا فقط در ذهن شما است و بيرون چيزي وجود ندارد، مانند خواب ديدن! شما بيا منطقا" ثابت کن حرف من غلط است. عمرا" از پس من بر بيايي!!!!!
من مکررا" گفته ام اينجا هم تکرار مي کنم که پايه علوم امروز همچين قرص نيست که شما بخواهيد آن را مبنا قرار دهيد و مثلا" معجزه را رد کنيد! علم امروز هم به اندازه معجزه غير منطقي است! يک سيب را ول مي کنيد و به جاي اينکه بالا برود يا ثابت بماند مي افتد روي زمين! دليلش چيست؟ نمي دانم! پس افتادن سيب را بايد رد کرد چون غير منطقي است!
يا مثلا" شما به من بگوييد ماده چيست؟ .... ماده تشکيل شده است از الکترونها و ... و ... بعد اونها از چي تشکيل شده اند و بعد همين طور تا آخر! يا اصلا" جاذبه چيست!؟ انرژي يعني چه؟
ماهيت فضا چيست؟ ماهيت زمان چيست؟

البته من قدري اون منظور اصلي شما را درک مي کنم، من هم ذهني کاملا" منطقي داشته ام، حرف مفت را هم از کسي در زندگي ام قبول نکرده ام. از طرفي متاسفانه دين بعضا" در دست کساني افتاده که علم ندارند، دينداران واقعي شان آدمهاي خوبي اند ولي مشکل از اونجا آغاز مي شود که همين ها بخواهند مبلغ دين شوند. (مبلغ ... بدون علم!)
مي داند فلان چيز خوب است ولي اگر کسي بگويد چرا خوب است؟ ديگر علم اين را ندارد که جواب دهد، ناچارا" يک چيزي غير منطقي سرهم مي کند!
البته اين جداي مطالبي است که اصلا" درکش براي آگاهي روزمره انسان ناممکن است و دين مجبور است به طريقي واسط آن را برايمان بيان کند.
بگذريم
به نظر مي رسد شما بيشتر از دست اين افراد ناراحتي، اگر اين طور است من بهت حق مي دهم. ولي ....
اصلا" يک مطلبي، مهدي جان، قبول دارم مذخرفات بسيار مي گويند... ولي فرض کنيم همه کوته نظران را جاي خودشان نشانديم، ولي با خودمان که عناد نداريم، مي خواهيم براي خودمان بفهميم که در اين دنيا چه کاره ايم!
همه اينها را که رد کردي به چه نتيجه اي مي رسي؟ آخرش را اول بگو!
آها..... يک مطلب هم درباره قرآن که اشاره کرده بودي بگويم:
در خود قرآن مي گويد:

این خداوند است که اين كتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. قسمتهايي از آن، آيات محكم [صريح و روشن‏] است. آنها اساس كتابند و [قسمتهايي] ديگر متشابهاتند [كه تأويل‏ پذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف و کجی است، براى فتنه‏ جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مي كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا كسى نمي داند. و ريشه ‏داران در دانش [آنان كه‏] مي گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر ني ‏شود. (آل عمران - 7 )

کلا" برداشت من از دنيا اين است ما با عظمتي بزرگ مواجه هستيم که درک آن همين جور باري به هر جهت امکان پذير نيست، از وقتي که چنين درکي از دنيا پيدا کردم راجع به چيزهاي اطرفم يک کم با احتياط بيشتر نظر مي دهم.

"مهدی"
18th September 2014, 10:04 PM
خوب ...... کم کم دارد صورت مسئله فرق مي کند، اشکالي ندارد،
همانطور که شما گفته ايد ما در رياضي ياد گرفته ايم منطقي پيش برويم، قبول، من هم کاملا" موافقم.
شما از علم کنوني حرف زده ايد.
متاسفانه بايد بگويم بر طبق منطق هيچ کدام از دانسته هاي علم کنوني قابل اثبات نيست! فقط به تجربه ديده ايم که فلان چيز فلان طور است! و تجربه هم يعني من حس کرده ام (حالا يا ديده ام يا لمس کرده ام يا ...)!
و البته من احساس کرده ام که نشد منطق!
مثلا" من گربه را مي بينم، پس گربه وجود دارد! .... اصلا" من ادعا مي کنم که همه اين دنيا فقط در ذهن شما است و بيرون چيزي وجود ندارد، مانند خواب ديدن! شما بيا منطقا" ثابت کن حرف من غلط است. عمرا" از پس من بر بيايي!!!!!
من مکررا" گفته ام اينجا هم تکرار مي کنم که پايه علوم امروز همچين قرص نيست که شما بخواهيد آن را مبنا قرار دهيد و مثلا" معجزه را رد کنيد! علم امروز هم به اندازه معجزه غير منطقي است! يک سيب را ول مي کنيد و به جاي اينکه بالا برود يا ثابت بماند مي افتد روي زمين! دليلش چيست؟ نمي دانم! پس افتادن سيب را بايد رد کرد چون غير منطقي است!
يا مثلا" شما به من بگوييد ماده چيست؟ .... ماده تشکيل شده است از الکترونها و ... و ... بعد اونها از چي تشکيل شده اند و بعد همين طور تا آخر! يا اصلا" جاذبه چيست!؟ انرژي يعني چه؟
ماهيت فضا چيست؟ ماهيت زمان چيست؟

البته من قدري اون منظور اصلي شما را درک مي کنم، من هم ذهني کاملا" منطقي داشته ام، حرف مفت را هم از کسي در زندگي ام قبول نکرده ام. از طرفي متاسفانه دين بعضا" در دست کساني افتاده که علم ندارند، دينداران واقعي شان آدمهاي خوبي اند ولي مشکل از اونجا آغاز مي شود که همين ها بخواهند مبلغ دين شوند. (مبلغ ... بدون علم!)
مي داند فلان چيز خوب است ولي اگر کسي بگويد چرا خوب است؟ ديگر علم اين را ندارد که جواب دهد، ناچارا" يک چيزي غير منطقي سرهم مي کند!
البته اين جداي مطالبي است که اصلا" درکش براي آگاهي روزمره انسان ناممکن است و دين مجبور است به طريقي واسط آن را برايمان بيان کند.
بگذريم
به نظر مي رسد شما بيشتر از دست اين افراد ناراحتي، اگر اين طور است من بهت حق مي دهم. ولي ....
اصلا" يک مطلبي، مهدي جان، قبول دارم مذخرفات بسيار مي گويند... ولي فرض کنيم همه کوته نظران را جاي خودشان نشانديم، ولي با خودمان که عناد نداريم، مي خواهيم براي خودمان بفهميم که در اين دنيا چه کاره ايم!
همه اينها را که رد کردي به چه نتيجه اي مي رسي؟ آخرش را اول بگو!
آها..... يک مطلب هم درباره قرآن که اشاره کرده بودي بگويم:
در خود قرآن مي گويد:

این خداوند است که اين كتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. قسمتهايي از آن، آيات محكم [صريح و روشن‏] است. آنها اساس كتابند و [قسمتهايي] ديگر متشابهاتند [كه تأويل‏ پذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف و کجی است، براى فتنه‏ جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مي كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا كسى نمي داند. و ريشه ‏داران در دانش [آنان كه‏] مي گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر ني ‏شود. (آل عمران - 7 )

کلا" برداشت من از دنيا اين است ما با عظمتي بزرگ مواجه هستيم که درک آن همين جور باري به هر جهت امکان پذير نيست، از وقتي که چنين درکي از دنيا پيدا کردم راجع به چيزهاي اطرفم يک کم با احتياط بيشتر نظر مي دهم.

خب ایرادات غیرمنطقی شما رو طبق صحبت هاتون بیان میکنم:
1- علم کنونی کاملا اثبات شده است. مگر می شود چیزی که مبنا و پایه زندگی روزمره ما است بدون هیچ منطقی باشد! برای مثال شما می کنید که دنیای ما یک وهم و خیال است (چیزی که صادق هدایت در کتاب بوف کور نیز می گوید). پس شما در واقع دارید ادعایی می کنید. پس باید برای ادعای خود دلیل و سند قابل استناد ارائه دهید وگرنه حرف شما در حد یک ادعا باقی میماند!
2- طبق نکته اول نتیجه میگیریم که من نیازی به رد ادعای شما ندارم چون در واقع در حد یک فرض باقی مانده و هر گاه شما توانستید آن را به یک نظریه و یا بالاتر یعنی یک قانون تبدیل کنین من آنگاه وظیفه رد آن را دارم. من منتظرم تا ادعاتون رو ثابت کنین.
3- شما هرگز نمیتونین توضیحی ارائه کنین که ماهیت انرژی یا ماده و... را بگین؛ عین این میمونه شما بخواهی به من توضیح بدی تاریکی چیست؟ پس علم باید برخی مسائل رو به عنوان پایه و اساس در نظر بگیرد.
4- من از دست کسی ناراحت نیستم و بر همگان روشن است که اگر چنین باشد صراحتا با دلیل به همان شخص یا اشخاص خواهم گفت. تنها وظیفه خودم میدونم در انجمنی که پسوند "علمی" را یدک می کشد؛ نکاتی را بیان کنم.
5- در رابطه با این آیه که نوشتید: وقتی حرف از اسناد تاریخی و مدارک علمی محکم می شود؛ احتیاط معنایی ندارد چون کار ما 100% صحیح است و دوباره به اصل 1 می رسیم که دیگران باید ادعاهای خود را ثابت کنند.
در ادامه شما رو دعوت میکنم به مطالعه چند متن کوتاه از یک مقاله بلند:

این درحالی است که تغییر یافتن و پویایی دست آوردهای فکری بشری نه تنها اشکال آن نیست، بلکه نقطه قدرت و ارزش این تفکرات به همین تغییر یافتن و پویایی دائم آن است. در علم تعصب روی یافته های قبلی وجود ندارد و همچنین امیال بشری در روشهای رسیدن به حقایق علمی جایگاهی ندارند، علم خود را نقد میکند و همین باعث تکمیل شدن و پویایی آن میشود و این پویایی است که علم را علم میکند. هر دانشمندی تلاش میکند نشان دهد دانشمندان قبلی در مورد قضیه ای اشتباه میکرده اند و هر فیلسوفی نیز تلاش میکند که نشان دهد باقی فلاسفه در بررسی تفکری خطایی را مرتکب شده اند. لذا بجای توجیه و تحمیق خود، همواره با خرد نقاد به سراغ مسائل میروند و با موشکافی تلاش میکنند که ایرادهای افکار را بیابند و آنها را با تغییر دادن کامل تر و در نتیجه کاراتر سازد.
با این حساب حتی دست آوردهایی که در گذشته صحیح شمرده میشدند و امروز صحیح شمرده نمیشوند خود بی ارزش نیستند، عدم وجود آنها قطعاً باعث میشد دست آوردهای جدید علمی هرگز وجود نداشته باشند. لذا تفکرات غلط و دست آوردهای علمی مردود نیز از آنجا که به علم تکامل بخشیده اند و حرکت قطار دانش بشری را شتاب داده اند قابل ستایش هستند.


پرسشی اساسی که باید مطرح کرد این است که اسلامگرایان با مردود داشتن دست آوردهای فکری بشری، چه چیزی را بجای آنها پیشنهاد میکنند؟ البته فراموش نکرده ایم که اسلامگرایان به دلیل وجود تناقضات شدید و بی اعتبار بودن تفکرات و قوانین و مفاهیمشان است که دست به این سفسطه میزنند و چون مفاهیم و اباطیلشان در مقابل تفکرات و مفاهیم علمی و بشری یارای مقاوت ندارند است که عقلانیت بشر را ناجوانمردانه زیر سوال میبرند.
اسلامگرایان در حقیقت با تضعیف کردن علم و دست آوردهای فکری بشری تلاش میکنند کالای خود که همان دینشان و تفکرات به اصطلاح آسمانیشان را جایگزین دست آوردهای علمی کنند. اما این افراد خود نمیدانند که تمام مفاهیم دینیشان جزو تکفرت و اندیشه ها و دست آوردهای فکری بشری هستند و ساخته ذهن بشر هستند و هیچ ارتباطی با آسمان و خدا و جانوران ماوراء طبیعی و غیره ندارند. در دنیا هیچ دین آسمانی وجود ندارد تمامی ادیان ساخته شده ذهن بشر هستند. به این مفهوم که تمامی مفاهیم وحتی قوانین این ادیان همگی قبل از پیدایش اشخاصی که آن ادیان را بنیانگذاری کرده اند وجود داشته است و یا در زمان همان اشخاص توسط سایر انسانها و خود آنها به دین وارد شده است و تحت عنوان الهی بودن به مردم دیکته شده است. به عبارت دیگر دین کاملاً یک محصول اجتماعی و بشری است، نه یک محصول الهی، و کسانیکه گمان میکنند دین الهی است، در واقع خود پدیده دین را بخوبی نشناخته اند. این خدا نیست که ادیان را روی زمین میفرستد، این ادیان هستند که خداوند را به آسمان میفرستند.

kamanabroo
19th September 2014, 12:08 AM
در ابتدا از وقتی که گذاشتین و پاسخ دادین متشکرم.
ولی راجع به آیات و بحث:
در آیاتی که ذکر کردین همگی از حکمت (هدف دار بودن) و مهربانی و لطف و نعمت های خداوند ذکر شده است. پس باید اینگونه تصور کنیم که خداوند لطف کرده است که موجوداتی با هوش بسیار بالایی را از پوچ بوجود اورده است. خب طور دیگری به قضیه نگاه می کنیم.
1- اگر چیزی وجود نداشته باشد؛ نیازی نخواهد داشت پس بنابراین انسان ها که قبل از خلقت هیچ بوده اند هیچ نیاز و رنج و دردی نداشته اند چون در واقع هیچ بوده اند و هیچ در بعدهای جهان نظیر زمان, مکان و نیازهای گوناگون نظیر خوراک و پوشاک و.... نمی گنجد.
2- اگر خالقی تصمیم به خلقت بگیرد و ادعا کند که با این خلقت به مخلوق خود لطف نیز کرده است؛ باید بتواند اثبات کند که چه نوع حکمتی در این خلقت وجود دارد که یک مخلوق در صحرای آفریقا خلق می شود و از گرسنگی میمیرد تا بدنش غذای پرندگان شود و مخلوقی دیگر در سوئیس در ناز و نعمت بدنیا می آید و بهترین زندگی را نیز خواهد داشت. و یا قضیه را پیچیده تر می کنیم؛ کدام حکمت این امر را توجیح می کند که مخلوقی در خانواده ای بد به دنیا آید و در آخر سعادت دو دنیا را از دست دهد و برعکس.

3- کدام آفریننده حکیم در عصری که امکان ثبت وقایع و اثبات ادیان و معجزات وجود دارد تصمیم می گیرد که این راه هدایت را بر مخلوقاتش ببندد ؟
4- آیا این نشانه از حکمت خداوند است که مردم بسیاری ناگهان در حوادث طبیعی می میرند و خداوند واکنشی نشان نمی دهد؟ مگر نه این است که خداوند برای حفظ خانه خودش پرندگان را مامور حفاظت آن کرد پس چگونه است که در همان دوره جان مردم برای این آفریننده حکیم و دانا که در جنگ های قبیله ای به حق و نا حق کشته می شدند اهمیتی نداشت و پرندگان را مامور حفاظت از جان آنان نکرد؟
5- از طرفی در قران ادعا شده است که این خالق بسیار حکیم و داناست؛ پس چگونه است که در قران این خالق حکیم دستور داده است که هر کس به دین شما نگرایید یا باید خراجی به شما پرداخت کند و یا کشته شود؟نمونه اون رو میشه در جنگ ایران و اعراب مشاهده کرد که چه بسا بسیاری از مردم در برابر اعراب مقاومت کردند ولی به محض ورود اعراب به شهر سر مردان از تن جدا و زنان به کنیزی برده شدند که فکر کنم در تاریخ طبری خونده بودم این مورد رو. (حالا من صحفه اسناد تاریخی اش رو به یاد ندارم. اگر براتون نا اشنا اومد بگین تا ادرس دقیق بدم از کتب تاریخی)

حالا سوالاتم در این رابطه حکیم بودن زیاد است؛ ممنون میشم به همین موارد پاسخ بدین.

خواهش می کنم.

قبل از اینکه بخوام به ادامه بحث بپردازم یک نکته بگم:

ببینید ما باید بدونیم چه مباحثی رو در حوزه صرفا عقلی (خارج از محدوده دین با وسعت بیشتر) باید بحث کنیم
چه مباحثی رو در حوزه دین .

بحث از خدا , قیامت, ارسال رسل (معجزات و ..)، ارسال ائمه, صفات خدا ؛ همه اینها دارای دو جنبه بحث هستند. یکی عقلی که ما با استدلال عقلی و منطقی وجودشون رو اثبات می کنیم و با منطق ضرورت اون ها رو می پذیریم.

و دیگری جنبه دینی همین مسائل هست. و اینجا دیگه نیازی نیست که صددرصد عقلی بحث بشه. چون ما با بحث های عقلی و منطقی ضرورت وجود و خود وجود رو اثبات می کنیم و صفات کلی رو بیان می کنیم. حالا که با عقل اونها رو می پذیریم تبعاتش رو و ملزوماتش رو هم منطقا پذیرفتیم.
مثل اینکه وقتی با دلیل عقلی پذیرفتیم عدد سه رقمی بزرگتر از عدد دو رقمی است, از ملزوماتش این است که عدد یک رقمی هم از عدد سه رقمی کوچکتر باشه و این از نظر منطق نیاز به استدلال جداگانه نداره.

در مباحثی که ما داریم وقتی وجود خداوند رو می پذیریم و دارای صفات کمال و بدون عیب و نقص بودنش رو با عقل می پذیریم. تبعات این پذیرش عقلی رو هم باید حواسمون بهش باشه که بصورت ضمنی پذیرفتیم و نمیشه انکارش کرد.
اصطلاحا : چون که صد آید نود هم پیش ماست.

ولی این حق رو داریم که سوال کنیم و از ابهاماتی که برامون پیش میاد به سمت روشنی و آگاهی حرکت کنیم. اما این انصاف رو هم داشته باشیم که وقتی مسئله ای از نظر عقلی روشن شد خودش و ملزوماتش رو پذیرفته ایم.


-------------------------ادامه بحث --------------------

1و2. ما وقتی حکمت و کمال مطلق رو در خداوند می پذیریم به قول شما باید انتظار داشته باشیم جنبه های این کمال و حکمت بر ما روشن بشه. حداقل به اندازه درک ما.
گفتیم که کامل مطلق بودن خداوند موجب میشه که اثر کمال خودش رو به منصه ظهور برسونه و دست به خلقت بزنه. (مثال خورشید رو زدیم)

خداوند که اراده می کند موجودی را خلق کند (با توجه به عوالم موجود) می تواند چند نوع موجود بیافریند که در کنار کشش ذاتی و فطرتی که به مبدا وجودی شون دارند دارای ویژگی های خاص خودشون باشند:

الف) موجودات دارای شعور و درک: (دارای تکلیف)
*موجوداتی که برای رشد و کمال باید از درک خود استفاده کنند و دارای اختیار استفاده از این درک (مادی و غیر مادی) هستند ------ نتیجه خلقت: انسان و جن
*موجوداتی که خود به خود به کمال خودشون رسیدند و نیازی به اختیار ندارند. ------- نتیجه خلقت: ملائک

ب) موجودات بدون درک (عقل) (عدم تکلیف)
دارای غریزه حیوانی ....... حیوانات
دارای غریزه نباتی ......... نباتات (گیاهان و درخت و..)
بدون درک و بدون غریزه.... ماده

حالا؛

خداوند می خواد اثر وجود و کمال خودش رو به مخلوقات نشون بده (خاصیت ذاتی است و نیازمندی به حساب نمیاد)
موجوداتی رو با ویژگی های مختلف خلق کرد که از او بهره مند گردند.

ارزش کدام یک از این مخلوقات بیشتر از دیگرمخلوقات است تا خداوند وقتی میخواد نعمتش رو به او نشون بده بالاترین و بهترین حدش رو به او بدهد؟
مسلما اون دسته از موجوداتی که دارای قدرت درک و فهم باشند
از بین موجوداتی که دارای درک هستند کدام یک برتر هستند تا خداوند بالاترین نعمتهاش رو به او بدهد؟
جن, انسان یا ملائک؟
ملائک برای کامل بودن خودشون تلاشی نکرده اند و از اول خلق شدن تا بینهایت خودشون به حد کمال خودشون رسیده اند. مجبورند که خوب باشند. (جبر)
انسان برای کامل بودن باید خوب و بد را ببیند، بشناسد، و یکی از آندو را انتخاب کند و در نتیجه اثر این انتخاب برای او ظاهر گردد. (اختیار)
جن برای کامل بودن امکانات به مراتب بیشتری رو در اختیار دارد و مسلما راحت تر به نتیجه می رسد.(چون نمیخوام وارد بحث جن بشیم خیلی توضیح نمیدم)

اگر شما باشید کدام یک رو دارای ارزش بیشتری می دونید؟ اینکه موجودی مجبورا خوب باشد و به کمال خودش برسد یا اینکه موجودی با فهم و درک خودش به کمال برسد و راه کمال رو انتخاب کند؟
(یک مثال و تشبیه: اگر کسی مجبور باشد که نماز بخواند ارزشش بیشتر است یا کسی که ضرورتش را درک کرده و خودش این راه را انتخاب می کند؟)

مسلما پاسخ منطقی شما هم همین است: بله انسان! او هست وقتی کمالی رو بدست میاره دارای ارزش و حتی بالاترین ارزش است.

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا(الإسراء/70)
ما آدميزادگان را گرامي داشتيم؛ و آنها را در خشکي و دريا، (بر مرکبهاي راهوار) حمل کرديم؛ و از انواع روزيهاي پاکيزه به آنان روزي داديم؛ و آنها را بر بسياري از موجوداتي که خلق کرده‌ايم، برتري بخشيديم.

--------------------------------------------------------------
ادامه بحث رو جدا ارسال می کنم

kamanabroo
19th September 2014, 03:15 AM
تا اینجای بحث ما میشه گفت بیشتر عقلی بود و هم منطقی که به این نتیجه رسیدیم:



حالا بحث ما از حالت صرفا عقلی در میاد و در کنارش به شواهد تاریخی که از مجرای دین به ما رسیده هم استناد می کنیم اما منطق پابرجاست.

خداوند برای اینکه به انسان نشان بدهد که چه نعمتهایی رو می تواند به او بدهد باید اول این نعمتها رو نشانش بدهد

برای همین اولین نسل انسان در بهترین شرایط و در اوج رضایت و نعمتهای خودش خلق می کند(بهشت)
اما چون این انسان دارای ویژگی اختیار و انتخاب هست در چالشی که به وجود میاد (سجده نکردن ابلیس به انسان) و تصمیمی که ابلیس برای گمراهی آدم می گیرد، خداوند باید نقش ابلیس رو برای آدم روشن کند و به او بگوید اگر دوست داری همیشه در همین اوج باشی باید بدانی از الان به بعد ابلیس دشمن توست! چون تصمیم بر گمراهی تو و نسل تو گرفته است!

ابلیس حضرت آدم و حوا رو وسوسه می کنه
فریب میده
انسان با اختیار خودش
از دستور خالق خودش که میدونه حرفش و راهش و کارش درسته
سرپیچی می کنه
و عاقبتش هم میشه
زندگی در دنیا..
چیزی که از ابتدای زندگی در بهشت به عنوان یک خط قرمز براش روشن بوده..

خوب خداوند اینجا باید چیکار می کرد؟
با معجزه جلوی این فریب خوردن رو می گرفت؟
اجبارا نمی گذاشت ابلیس انسان رو فریب بده؟
اجبارا نمی گذاشت انسان فریب بخوره؟

همه اینها موجب میشد اصل سنگ بنای خلقت انسان خراب بشه و نقض غرض بشه. و حکیم هم نقض غرض نمی کنه.
انسان باید بداند که همونقدر که با انتخاب های درستش عزیز میشه و به کمال خودش نزدیک میشه
با انتخاب های نادرستش از خداوند و زیبایی ها و کمالش دور میشه..

------------- تا اینجا حکمت برخی امور روشن میشه -----------

---------------اما ادامه بحث-------------------------------------------

خلاصه میگم تا تیتر وار بریم جلو:

خداوند انسان رو به عنوان اشرف مخلوقاتش انتخاب و تکریم کرد (نتیجه بحث قبلی)
به او اختیار داد تا ارزش خوب بودن و نعمتهاش معلوم باشه
برای مسیر کمال انسان یک مشکل سخت به وجود اومد (شیطان ) (خداوند هم می دانست که ابلیس تاوقتی عارف است که آدمی نباشد! )
نیاز بود که خداوند انسان رو از این مشکل آگاه کنه (انه لکم عدو مبین)

انسان به زمین منتقل می شود
به او آگاهی داده میشود که بخاطر انتخاب نادرست این راه در مسیر انسان قرار می گیرد
آگاهی داده می شود که از خیلی اموری که در دنیا اتفاق خواهد افتاد خبر ندارد (یعنی نتیجه انتخاب های بعدی انسان شاید بهتر و شاید بدتر باشد)
به او آگاهی داده می شود که در زمین برخی از انسان ها با برخی دشمنی خواهند کرد! (نتیجه اختیار و حق انتخاب)
تا حدی اسباب و مسببات مادی برای او روشن می شود. (علت ها و معلول ها)
مسیر زندگی انسان در زمین فراهم می شود
مسیر هدایت و نتیجه او بیان می شود
مسیر گمراهی و نتیجه او هم بیان می شود
لوازم زندگی دنیایی از نظر روحی و جسمی برای او فراهم شد..


و مهمترین اخطارها داده شد:
* شما هنوز هم دشمن دارید مراقب باشید فریب نخورید: (يا بَنِي آدَمَ لَا يفْتِنَنَّكُمُ الشَّيطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ ...(الأعراف/27)اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اينکه او و همکارانش شما را مي‌بينند از جايي که شما آنها را نمي‌بينيد؛ (اما بدانيد) ما شياطين را اولياي کساني قرار داديم که ايمان نمي‌آورند!

*دنیا جای ماندن نیست. (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ ...رِ(آل عمران/185) هر کسي مرگ را مي‌چشد؛ و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قيامت خواهيد گرفت؛ آنها که از آتش (دوزخ) دور شده، و به بهشت وارد شوند نجات يافته و رستگار شده‌اند و زندگي دنيا، چيزي جز سرمايه فريب نيست!

*دنیا برای مدت کوتاهی جای زندگی انسان می باشد که باید با توجه به شرایط و عقل و راهنما و .. راه درست را انتخاب کند. اما انتخاب راه غلط هم بر او بسته نیست.
* دنیا مقدمه برای رسیدن به زندگی ابدی است. ( وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيءٍ فَمَتَاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ(القصص/60) آنچه به شما داده شده، متاع زندگي دنيا و زينت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است؛ آيا انديشه نمي‌کنيد؟!

------------------------------------------------------

یه سوال پیش میاد:
چرا باید در دنیا این قدر مشکلات به وجود بیاد؟ خوب نمیشه یه جوری باشه که نیاد؟ نمیشه خداوند معجزه کنه که مشکلات و موانع خوب بودن و خوب زندگی کردن پیش نیاد؟

یه پاسخ خیلی راحت داره :

دنیا مکانی است که مادی است. و این دنیای مادی یک سری ملزومات داره که نمیشه ازش جدا کرد . یعنی وجود تزاحم .. تعارض.. ضدیت.. از خواص دنیای مادی است.
انسان دارای اختیار و انتخاب است. یعنی هم می تونه خوب تصمیم بگیره و انتخاب کنه و هم می تونه بد تصمیم بگیره و انتخاب کنه..

به یه نتیجه می رسیم (این نتیجه خیلی فکر می خواد که در وجود خودمون حلش کنیم. و فقط بخاطر اینکه کلی بحث کردیم تا به اینجا برسیم با جرات می گم و الا بدون مقدمه سخته مطرح کردنش):

پس خدا ذاتا نمی خواهد که هیچ شری اتفاق بیفته و دنبال ایجاد خیر کثیر است
اما لازمه وجود اشرف مخلوقات و نظام احسن خلقت این است که شر به وجود بیاید
چون با وجود دنیای مادی و اختیار انسان و وجود گرایش های معنوی و مادی، با انتخاب های انسان هم خیر به و جود می آید هم شر!



یه سوال دیگه: خوب حالا خداوند غیر از بیان راه شر و راه خیر به انسان، اقدامی هم برای به حداقل رساندن این شرور کرده است؟ تا انسان هایی که انتخاب های درست دارند به کمال خویش راحت تر به کمال خویش نزدیک بشوند؟

بله یکی اینکه به تناسب هر دوره از زندگی انسان، از بین خود انسانها اشخاصی رو برگزید تا راه هدایت و شقاوت رو از طرف خداوند یادآوری کنند و روش زندگی درست رو به انسان بیاموزند. تا در سایه رهنمودهای آنان هیچ مشکلی جدی (اضافه بر مقتضیات دنیای مادی) برای آنها با اختیارشان به وجود نیاید.

يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يأْتِينَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يقُصُّونَ عَلَيكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ(الأعراف/35)
اي فرزندان آدم! اگر رسولاني از خود شما به سراغتان بيايند که آيات مرا براي شما بازگو کنند، (از آنها پيروي کنيد؛) کساني که پرهيزگاري پيشه کنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بکوشند)، نه ترسي بر آنهاست و نه غمناک مي شوند.

و تضمین داد که اگر انسان بر طبق راه روشنی که بیان می کند عمل کند هم در دنیا و هم بعد از آن بهترین زندگی را خواهد داشت. مَنْ كَانَ يرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا(النساء/134)کساني که پاداش دنيوي بخواهند، (و در قيد نتايج معنوي و اخروي نباشند، در اشتباهند؛ زيرا) پاداش دنيا و آخرت نزد خداست؛ و خداوند، شنوا و بيناست.
----------------------------

*انسان روز به روز پیشرفت کرد و در کنار رهنمودهای انبیاء و امامان خداوند به او عقل هم داده بود تا بتواند زندگی دنیا را برای خود و آیندگان بهتر کند.
*خداوند راه همزیستی مسالمت آمیز را به انسان آموخت. ( وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(الأعراف/56)و در زمين پس از اصلاح آن فساد نکنيد، و او را با بيم و اميد بخوانيد! (بيم از مسؤوليتها، و اميد به رحمتش. و نيکي کنيد) زيرا رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است!
*برخی پذیرفتند و عمل کردند
*برخی نپذیرفتند و ترجیح دادند به لذات خود برسند. ذَلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُوًا وَغَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيوْمَ لَا يخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يسْتَعْتَبُونَ(الجاثية/35) اين بخاطر آن است که شما آيات خدا را به مسخره گرفتيد و زندگي دنيا شما را فريب داد! «امروز نه آنان را از دوزخ بيرون مي‌آورند، و نه هيچ‌گونه عذري از آنها پذيرفته مي‌شود!

*برخی خداوند و همه چیز را انکار کردند و در برابر خداوند و رهنمودهایش ایستادند و یادشان رفت که مخلوق اویند. و حتی بر علیه خداوند هر اقدامی کردند و خواستند نگذراند انسان هایی که می خواهند انتخاب درست داشته باشند، در انتخاب خود آزاد باشند. خداوند به خوبانش دستور داد که اگر آنها حرف ما را نپذیرفتند و هدایت نشدند و قصد کشتن شما را داشتند با آنها بجنگید و بدانید خداوند به شما یاری خواهد رساند!
وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ(البقرة/190)
و در راه خدا، با کساني که با شما مي‌جنگند، نبرد کنيد! و از حد تجاوز نکنيد ، که خدا تعدي‌کنندگان را دوست نمي‌دارد!

----------------------------
اقدام دیگری بیان بشارت ها و نویدهای خوبی و ترغیب انسان به خوبی ها با یبان اثرات آن (رحمت ، بخشش ها و گشایش ها) (من رحمته..) (معجزات و ..)اقدام دیگری بیان انذار ها و ترس ها و باز داری انسان از پلیدی ها با بیان اثرات آن و بعضا با نشان دادن آن (عذاب) اینکه وقتی دید انسان ها از پذیرفتن راه او که بوسیله منتخبینش بیان می شود گوش نمی دهند برای اینکه حقانیت خود و دستوراتش و درستی بیان انبیاء را اثبات کند، تا دلها بلرزد بلکه هدایت شوند. برخی از عواقب خوب و بد اعمال را در دنیا به انسان نشان داد. عذاب و سختی برای کسانی که به ندای حق لبیک نگفتند و گشایش برای خوبان.


اقدام دیگری به انسان آموخت عده ای از انسان با انتخاب نادرست خود تصمیم دارند که نور خداوند را خاموش کنند اما نخواهند توانست و شما با آنها به مبارزه برخیزید تا به وظیفه خود در برابر من عمل کرده باشید.
يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(الصف/8)
آنان مي‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولي خدا نور خود را کامل مي‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند!


و اقدامات خیلی زیاد دیگر.. هم دارای جنبه رحمانی و هم دارای جنبه آگاهی و هم دارای جنبه غضبانی..

------------------
نتیجه:
از همه اینها چند نتیجه می خوام بگیرم؛
1. اینکه هر وقت بشر به سمت بدی حرکت کرد و از خداوند دور شد مشکلاتش بیشتر شد و حتی به فساد و تباهی و جنگ و خونریزی کشیده شد.
2. همه بدی های دنیا اثر انتخاب ها و تصمیم های انسان است.
3. اما باز در کنار همه این انتخاب ها اگر لطف خداوند نمی بود اثری از زندگی و انسان در دنیا باقی نمی ماند! (یعنی خداوند از خیلی شرورها جلوگیری می کند بخاطر خوبان عالم) وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيدِيكُمْ وَيعْفُو عَنْ كَثِيرٍ(شوري/30) هر مصيبتي به شما رسد بخاطر اعمالي است که انجام داده‌ايد، و بسياري را نيز عفو مي‌کند!
4. عقل موجود شریفی است که همه انسان ها از او به درستی استفاده نمی کنند.
5. اگر عقل برای انسان کافی می بود نیازی به هدایت انسان بوسیله انبیاء و امامان و کتب آسمانی نبود.
6. بنای زندگی انسان و دنیا بر این است که خود با هدایت آسمانی راهش را پیدا کند. و همیشه اثر انتخاب درست را به انسان نشان داده است. انتخاب فردی و گروهی..
7. در زندگی دنیا وقتی یک نفر اشتباه می کند شاید چندین نفر به پای اشتباهش بسوزند. این از خاصیت های دنیای مادی و اسباب و مسببات است. هر چه خطا سنگین تر .. افرادی که بخاطر خطاهای آنان گرفتار می شوند بیشتر..
8.خداوند به همه ظلم ها و انتخاب های نادرست رسیدگی می کند. و اگر کسی در زندگی کوتاه دنیا به او ظلم شده بود در زندگی ابدی آخرت حقش را به او می دهد و بالعکس.
9. اگر انسان ها خطا می کنند معنایش نادرست بودن یا حکیم نبودن خداوند نیست. بلکه این اثر اختیار و عمل خود آنهاست و نتیجه ی عمل هم بر او منعکس می شود.
10. خداوند برنامه کامل خوب زندگی کردن.. از هر نظر را در دنیا برای انسان فراهم نموده است. گوش شنوا و دیده ی بینا می خواهد!
11. معجزه به تناسب درک و فهم مردم هر زمان پدیدار می شد. در زمان کنونی بزرگترین معجزه ی آسمانی قرآن است و اگر انسان از وجدان و عقل دور نباشد حقایق عالم هستی بزرگترین معجزه های ثابتی هستند که در اطراف انسان می باشند.

علي پارسا
19th September 2014, 06:01 AM
خب ایرادات غیرمنطقی شما رو طبق صحبت هاتون بیان میکنم:
1- علم کنونی کاملا اثبات شده است. مگر می شود چیزی که مبنا و پایه زندگی روزمره ما است بدون هیچ منطقی باشد! برای مثال شما می کنید که دنیای ما یک وهم و خیال است (چیزی که صادق هدایت در کتاب بوف کور نیز می گوید). پس شما در واقع دارید ادعایی می کنید. پس باید برای ادعای خود دلیل و سند قابل استناد ارائه دهید وگرنه حرف شما در حد یک ادعا باقی میماند!
2- طبق نکته اول نتیجه میگیریم که من نیازی به رد ادعای شما ندارم چون در واقع در حد یک فرض باقی مانده و هر گاه شما توانستید آن را به یک نظریه و یا بالاتر یعنی یک قانون تبدیل کنین من آنگاه وظیفه رد آن را دارم. من منتظرم تا ادعاتون رو ثابت کنین.
3- شما هرگز نمیتونین توضیحی ارائه کنین که ماهیت انرژی یا ماده و... را بگین؛ عین این میمونه شما بخواهی به من توضیح بدی تاریکی چیست؟ پس علم باید برخی مسائل رو به عنوان پایه و اساس در نظر بگیرد.
4- من از دست کسی ناراحت نیستم و بر همگان روشن است که اگر چنین باشد صراحتا با دلیل به همان شخص یا اشخاص خواهم گفت. تنها وظیفه خودم میدونم در انجمنی که پسوند "علمی" را یدک می کشد؛ نکاتی را بیان کنم.
5- در رابطه با این آیه که نوشتید: وقتی حرف از اسناد تاریخی و مدارک علمی محکم می شود؛ احتیاط معنایی ندارد چون کار ما 100% صحیح است و دوباره به اصل 1 می رسیم که دیگران باید ادعاهای خود را ثابت کنند.
در ادامه شما رو دعوت میکنم به مطالعه چند متن کوتاه از یک مقاله بلند:

این درحالی است که تغییر یافتن و پویایی دست آوردهای فکری بشری نه تنها اشکال آن نیست، بلکه نقطه قدرت و ارزش این تفکرات به همین تغییر یافتن و پویایی دائم آن است. در علم تعصب روی یافته های قبلی وجود ندارد و همچنین امیال بشری در روشهای رسیدن به حقایق علمی جایگاهی ندارند، علم خود را نقد میکند و همین باعث تکمیل شدن و پویایی آن میشود و این پویایی است که علم را علم میکند. هر دانشمندی تلاش میکند نشان دهد دانشمندان قبلی در مورد قضیه ای اشتباه میکرده اند و هر فیلسوفی نیز تلاش میکند که نشان دهد باقی فلاسفه در بررسی تفکری خطایی را مرتکب شده اند. لذا بجای توجیه و تحمیق خود، همواره با خرد نقاد به سراغ مسائل میروند و با موشکافی تلاش میکنند که ایرادهای افکار را بیابند و آنها را با تغییر دادن کامل تر و در نتیجه کاراتر سازد.
با این حساب حتی دست آوردهایی که در گذشته صحیح شمرده میشدند و امروز صحیح شمرده نمیشوند خود بی ارزش نیستند، عدم وجود آنها قطعاً باعث میشد دست آوردهای جدید علمی هرگز وجود نداشته باشند. لذا تفکرات غلط و دست آوردهای علمی مردود نیز از آنجا که به علم تکامل بخشیده اند و حرکت قطار دانش بشری را شتاب داده اند قابل ستایش هستند.


پرسشی اساسی که باید مطرح کرد این است که اسلامگرایان با مردود داشتن دست آوردهای فکری بشری، چه چیزی را بجای آنها پیشنهاد میکنند؟ البته فراموش نکرده ایم که اسلامگرایان به دلیل وجود تناقضات شدید و بی اعتبار بودن تفکرات و قوانین و مفاهیمشان است که دست به این سفسطه میزنند و چون مفاهیم و اباطیلشان در مقابل تفکرات و مفاهیم علمی و بشری یارای مقاوت ندارند است که عقلانیت بشر را ناجوانمردانه زیر سوال میبرند.
اسلامگرایان در حقیقت با تضعیف کردن علم و دست آوردهای فکری بشری تلاش میکنند کالای خود که همان دینشان و تفکرات به اصطلاح آسمانیشان را جایگزین دست آوردهای علمی کنند. اما این افراد خود نمیدانند که تمام مفاهیم دینیشان جزو تکفرت و اندیشه ها و دست آوردهای فکری بشری هستند و ساخته ذهن بشر هستند و هیچ ارتباطی با آسمان و خدا و جانوران ماوراء طبیعی و غیره ندارند. در دنیا هیچ دین آسمانی وجود ندارد تمامی ادیان ساخته شده ذهن بشر هستند. به این مفهوم که تمامی مفاهیم وحتی قوانین این ادیان همگی قبل از پیدایش اشخاصی که آن ادیان را بنیانگذاری کرده اند وجود داشته است و یا در زمان همان اشخاص توسط سایر انسانها و خود آنها به دین وارد شده است و تحت عنوان الهی بودن به مردم دیکته شده است. به عبارت دیگر دین کاملاً یک محصول اجتماعی و بشری است، نه یک محصول الهی، و کسانیکه گمان میکنند دین الهی است، در واقع خود پدیده دین را بخوبی نشناخته اند. این خدا نیست که ادیان را روی زمین میفرستد، این ادیان هستند که خداوند را به آسمان میفرستند.

قبل از هر چيز يک توضيح بدهم، من نه قصد دفاع از دين را دارم و نه قصد مجادله و ....
در مورد نکته اول گويا منظور من را متوجه نشده ايد، منظور اين است که "من نوعي" اگر چنين ادعايي بکنم طبق تمام توضيحاتي که دادم کسي به صورت منطقي نمي تواند آن را رد کند.
نه اينکه من شخصا" چنين ادعايي دارم!
يعني اينکه شما که علم تجربي امروز را پايه قرار داده ايد و همه چيز را با آن مي سنجيد بايد اول منطقي بودن آن را ثابت کنيد! و اگر کسي اشکال فوق را بر آن بگيرد قادر به پاسخ گويي نيستيد!
فقط مي گوييد: "علم کنونی کاملا اثبات شده است. مگر می شود چیزی که مبنا و پایه زندگی روزمره ما است بدون هیچ منطقی باشد!" .....
خوب شما که مدعي منطق هستي، منطق بياور! اين جمله فوق که نشد منطق!
در مورد نکته دوم من هم همين را مي گويم که شما گفته ايد: "شما هرگز نمیتونین توضیحی ارائه کنین که ماهیت انرژی یا ماده و... را بگین" من هم قبول دارم. در مورد خيلي چيزهاي ديگر هم همين طور است، ولي شما هر چه خوشتان مي آيد را بر طبق همين علمي که توضيحي نمي توان برايش داد رد مي کنيد!
اين که نشد که!
مي گوييد: "پس علم باید برخی مسائل رو به عنوان پایه و اساس در نظر بگیرد" خوب من هم مي گويم: "انسان بايد دين و خدا و هدفمندي جهان را پايه و اساس در نظر بگيرد"
چطور شد شما نبايد منطقا" توضيح دهيد ولي من بايد با منطق ثابت کنم!!!!!!!!!!!!!!!!
در مورد چهارم هم منظورم از افراد شخصي در انجمن نبود، يک گروه و رويه اي که در جامعه وجود دارد منظورم بود.
در مورد دين هم بايد عرض کنم که دين کاملا" با اين چيزي که شما مد نظر داريد فرق مي کند.
خواهش مي کنم اگر درباره چيزي مي خواهيد اظهار نظر کنيد ابتدا نسبت به آن شناخت پيدا کنيد!
راستش آن چيزي که من در دين مطالعه کرده ام از کتب استاد مطهري، علامه جعفري، مثنوي گرفته تا اسفار اربعه ملاصدرا و ..... سفسطه اي در آن نديدم! مطالب کاملا" علمي در سطح بالا که درک آن به اين راحتي ممکن نيست. ولي اين مطالب کف کوچه و خيابان نريخته که راجع به آن همين جوري نظر دهيد! بايد ساليان سال مطالعه کنيد تا اصل دين را بشناسيد.
ضمن اينکه کلمه: "اسلامگرايان" بار معنايي مخصوص به خودش را دارد و با مبحث دين و .... فاصله پيدا مي کند و .......
القصه .....
از اينکه در بحث شرکت کرديد متشکرم، فکر کنم صحبت هاي من و شما به جاي خوبي رسيد و خواننده بتواند با خواندن آنها برداشت مناسبي را پيدا کند.

"مهدی"
19th September 2014, 11:00 AM
تا اینجای بحث ما میشه گفت بیشتر عقلی بود و هم منطقی که به این نتیجه رسیدیم:

10. خداوند برنامه کامل خوب زندگی کردن.. از هر نظر را در دنیا برای انسان فراهم نموده است. گوش شنوا و دیده ی بینا می خواهد!
11. معجزه به تناسب درک و فهم مردم هر زمان پدیدار می شد. در زمان کنونی بزرگترین معجزه ی آسمانی قرآن است و اگر انسان از وجدان و عقل دور نباشد حقایق عالم هستی بزرگترین معجزه های ثابتی هستند که در اطراف انسان می باشند.

سپاسگزارم از اینکه وقت گذاشتین و پاسخ دادین؛ برای کوتاه تر شدن نقل قول قسمت اعظم اون رو پاک کردم تا صرفا نقل قول صورت بگیره:
در مورد های 1 و2 و توضیحاتتون:
در اینکه موجودی که دارای شعور است باید جایگاهش بهتر باشد و.... مشکلی نیست. مشکلی که وجود دارد این است که چرا یک خالق حکیم تصمیم میگیرد که موجودی در ناز و نعمت بزرگ شود و هر دو دنیایش را به راحتی بسازد و برعکس! که پیش تر هم ذکر شد ولی پاسخ مناسبی دریافت نشد. خواهش می کنم این قسمت رو دوباره توضیح بدین.

ولی در مورد قسمت های تاریخی و منطقی:
اولا باید بیان کنیم که این داستان آدم و حوا و انسان های نخستین جنبه تاریخی ندارد و بیشتر به افسانه شبیه است تا به یک داستان تاریخی؛ زیرا که در کتب آسمانی مختلف داستان به شیوه های گوناگون و با جزئیات گوناگونی نقل شده است و از طرفی مدارک تاریخی یک فرگشت و تکامل رو نشان می دهند تا خلقت کامل در یک بازه زمانی کوتاه! (منظورم این است که انسان ها به تدریج تکامل یافته اند همانند سایر موجودات و اینطور نبوده که یهویی دوتا آدم از جنس های مختلف پدیدار شده باشند و همه چیزشون کامل بوده باشه)
از جنبه تاریخی که بگذریم نقدهایی که به همین افسانه وارد است این است که اگر شیطان از بهشت اخراج شد پس چگونه دوباره وارد بهشت شد؟ آیا قادر مطلق نتوانسته جلوی او را بگیرد؟
البته پاسخی که داده می شود این است که شیطان در نقش یک مار و یا موجودی دیگر وارد شد که دوباره سوال مطرح می شود که آیا قادر مطلق نتوانسته از نیت شوم اون با خبر شود؟ در هر دو مورد این برهان نیازمندی یک خدا اثبات می شود. اگر علم شما بیشتر از این دو نکته است لطفا توضیح دهید.
از طرفی ما فرض میکنیم که شیطان به هر نحوی وارد بهشت شد و آدم هم گول خورد. آیا نوادگان و اجداد او نیز باید برای کاری که شخص دیگر انجام داده است تنبیه می شدند؟ این مورد عدالت خدا را نقض می کند.
در توضیحات شما چیز دیگری که نظرم را جلب کرد این بود که خداوند هر گروهی را متناسب با زمانشان هدایت کرد و فرستادگانی از سوی خودش فرستاد. پس چرا امروزه هیچ فرستاده ای نیست؟ (البته قصدم این نیست که داستان کتب دینی مدرسه را تکرار کنید و بگویید چون دین کامل شده بود و...) زیرا که از زمانی که علم توانست وقایع را ثبت و تحلیل کند هرگز معجزه و یا خرق عادتی پیش نیامده است.
نکته آخر این است که شما اشاره کردین که جهان قوانینی دارد (که در قران هم امده است) و انسان ها باید طبق قوانین پیش بروند و اگر بروند چه کافر باشند چه نباشند پیروز هستند. اینگونه در میابیم که در هر صورت هر کسی بهتر این قوانین را رعایت کند پیروز می باشد و خداوند تسلطی بر این جهان ندارد پس اصل امداد غیبی چگونه می خواهد توجیح شود.

باز هم متشکرم از پاسخ گویی شما

"مهدی"
19th September 2014, 11:15 AM
قبل از هر چيز يک توضيح بدهم، من نه قصد دفاع از دين را دارم و نه قصد مجادله و ....
در مورد نکته اول گويا منظور من را متوجه نشده ايد، منظور اين است که "من نوعي" اگر چنين ادعايي بکنم طبق تمام توضيحاتي که دادم کسي به صورت منطقي نمي تواند آن را رد کند.
نه اينکه من شخصا" چنين ادعايي دارم!
يعني اينکه شما که علم تجربي امروز را پايه قرار داده ايد و همه چيز را با آن مي سنجيد بايد اول منطقي بودن آن را ثابت کنيد! و اگر کسي اشکال فوق را بر آن بگيرد قادر به پاسخ گويي نيستيد!
فقط مي گوييد: "علم کنونی کاملا اثبات شده است. مگر می شود چیزی که مبنا و پایه زندگی روزمره ما است بدون هیچ منطقی باشد!" .....
خوب شما که مدعي منطق هستي، منطق بياور! اين جمله فوق که نشد منطق!
در مورد نکته دوم من هم همين را مي گويم که شما گفته ايد: "شما هرگز نمیتونین توضیحی ارائه کنین که ماهیت انرژی یا ماده و... را بگین" من هم قبول دارم. در مورد خيلي چيزهاي ديگر هم همين طور است، ولي شما هر چه خوشتان مي آيد را بر طبق همين علمي که توضيحي نمي توان برايش داد رد مي کنيد!
اين که نشد که!
مي گوييد: "پس علم باید برخی مسائل رو به عنوان پایه و اساس در نظر بگیرد" خوب من هم مي گويم: "انسان بايد دين و خدا و هدفمندي جهان را پايه و اساس در نظر بگيرد"
چطور شد شما نبايد منطقا" توضيح دهيد ولي من بايد با منطق ثابت کنم!!!!!!!!!!!!!!!!
در مورد چهارم هم منظورم از افراد شخصي در انجمن نبود، يک گروه و رويه اي که در جامعه وجود دارد منظورم بود.
در مورد دين هم بايد عرض کنم که دين کاملا" با اين چيزي که شما مد نظر داريد فرق مي کند.
خواهش مي کنم اگر درباره چيزي مي خواهيد اظهار نظر کنيد ابتدا نسبت به آن شناخت پيدا کنيد!
راستش آن چيزي که من در دين مطالعه کرده ام از کتب استاد مطهري، علامه جعفري، مثنوي گرفته تا اسفار اربعه ملاصدرا و ..... سفسطه اي در آن نديدم! مطالب کاملا" علمي در سطح بالا که درک آن به اين راحتي ممکن نيست. ولي اين مطالب کف کوچه و خيابان نريخته که راجع به آن همين جوري نظر دهيد! بايد ساليان سال مطالعه کنيد تا اصل دين را بشناسيد.
ضمن اينکه کلمه: "اسلامگرايان" بار معنايي مخصوص به خودش را دارد و با مبحث دين و .... فاصله پيدا مي کند و .......
القصه .....
از اينکه در بحث شرکت کرديد متشکرم، فکر کنم صحبت هاي من و شما به جاي خوبي رسيد و خواننده بتواند با خواندن آنها برداشت مناسبي را پيدا کند.

بله صحبت ها به جای خوبی رسیده است و مایل به ادامه آن هستم؛ نه به خاطر آنکه خواننده برداشت مناسبی کند؛ برای اینکه خواننده برداشت درستی کند.
در رابطه با مورد اول:
من هم نگفتم شما به طور جدی این ادعا را کردید. بلکه بیان کردم به فرض هم شما اگر این ادعا را بکنید؛ این شما هستید که باید ادعای خود را اثبات بکنید. عین این است که من ادعا کنم 2>3 بعد به شما بگویم شما بیا و این مورد را رد کن. در علم ریاضیات چیزی که اثبات نشده است نیازی به رد کردن ندارد. زیرا اصلا پذیرفته شده نیست.
در رابطه با مورد دوم:
هدف علم این نیست که در را بسوی دانش بی نهایت باز کند، بلکه این است که خطاهای بینهایت را محدود کند.
برتولد برشت.
علم همیشه بر پایه منطق بوده و هست. برای مثال اگر سیبی از درختی افتاده باشد؛ هرگز آیه ای نازل نشده است که به نیوتن بگوید که به خاطر جاذبه آن سیب افتاده است؛ بلکه تمام قوانین علمی طی آزمایشات و با روش های علمی زمان سنجیده و اثبات شده اند. برای مطالعه بیشتر دعوت می کنم تا کتاب "فلسفه علم" انتشارات سروش را مطالعه بفرمائین. آیا شما هم می توانین ثابت کنین که مطالب دینی منطقی هستند؟
----
من بیان کردم که علم چیزهایی رو به طور پایه و اساس در نظر میگیرد؛ و شما با سفسطه ای آن را مانند خدا و... مربوط کرده اید. ولی بشر با علم کنونی می تواند وجود خدا را نقض کند. از شما دعوت می کنم برای آشنایی بیشتر با این نظریات مقالات متعددی در رابطه با:
1- تفاوت باور و دانش
2 تفاوت نفی و انکار
3- وجود یا عدم وجود
4- انواع دیدگاه های باور به خدا

مطالعه کنین و بعد از کسب شناخت کاملی بر این قضایا دوباره مطلب خود را بیان کنید.
نیازی نمیبینم که بحث رو به مسائل حاشیه ای بکشم و به جامعه ربط دهم. همانطور که بیان کردم هدف من تنها اصلاح مطالب نادرست و باورهای غلط است. ازتون خواهش میکنم در چهارچوب بحث پیش برید.
اگر درک مطالب دینی در طی زندگی ممکن نباشد؛ پس هرگز نمی توان آنها را پذیرفت و این یک اصل است. چطور می توان چیزی را که نمی توان درک کرد پذیرفت؟

منتظر پاسخ هاتون هستم. با تشکر

"VICTOR"
19th September 2014, 11:42 AM
دوستان سپاسګزارم از پیشبرد بحث ... خودم بعداً مشارکت خواهم کرد برای رسیدن به پاسخ سؤالم [golrooz]

فقط خواهشمندم کم کم سؤالات و پاسخ ها رو به سمت مسائل شخصی و دو طرفه نبرید [shaad]

بحث که تا الآن خیلی خوب بوده ، صرفاً جهت پیشګیری بیان کردم [cheshmak]

امید که همګی به پاسخ سؤالاتمون از دید و نګرش صحیح دست پیدا کنیم [golrooz]

علي پارسا
19th September 2014, 02:34 PM
دوستان سپاسګزارم از پیشبرد بحث ... خودم بعداً مشارکت خواهم کرد برای رسیدن به پاسخ سؤالم [golrooz]

فقط خواهشمندم کم کم سؤالات و پاسخ ها رو به سمت مسائل شخصی و دو طرفه نبرید [shaad]

بحث که تا الآن خیلی خوب بوده ، صرفاً جهت پیشګیری بیان کردم [cheshmak]

امید که همګی به پاسخ سؤالاتمون از دید و نګرش صحیح دست پیدا کنیم [golrooz]


از تذکر جنابعالي متشکرم، بسيار به موقع بود، من هم ديگر قصد ادامه بحث را نداشتم، فکر نکنم ادامه آن مفيد باشد! اگر چيزي بايد از آن حاصل شود تا الآن حاصل شده.
مخصوصا" در آخرين نقل قولي که در آن آقا مهدي به حرف هاي من پاسخ داده اند، برداشتم اين است که اصلا" منظور من را متوجه نمي شوند و اين عدم درک شايد به خاطر اين باشد که من بيان شيوايي براي روشن شدن منظورم نداشته ام.
پاينده باشيد.

نو آور
19th September 2014, 10:49 PM
اولا باید بیان کنیم که این داستان آدم و حوا و انسان های نخستین جنبه تاریخی ندارد و بیشتر به افسانه شبیه است تا به یک داستان تاریخی؛ زیرا که در کتب آسمانی مختلف داستان به شیوه های گوناگون و با جزئیات گوناگونی نقل شده است و از طرفی مدارک تاریخی یک فرگشت و تکامل رو نشان می دهند تا خلقت کامل در یک بازه زمانی کوتاه! (منظورم این است که انسان ها به تدریج تکامل یافته اند همانند سایر موجودات و اینطور نبوده که یهویی دوتا آدم از جنس های مختلف پدیدار شده باشند و همه چیزشون کامل بوده باشه)

.


در توضیحات شما چیز دیگری که نظرم را جلب کرد این بود که خداوند هر گروهی را متناسب با زمانشان هدایت کرد و فرستادگانی از سوی خودش فرستاد.
پس چرا امروزه هیچ فرستاده ای نیست؟ ... زیرا از زمانی که علم توانست وقایع را ثبت و تحلیل کند هرگز معجزه و یا خرق عادتی پیش نیامده است.

.


نکته آخر این است که شما اشاره کردین که جهان قوانینی دارد (که در قران هم امده است) و انسان ها باید طبق قوانین پیش بروند و اگر بروند چه کافر باشند چه نباشند پیروز هستند. اینگونه در میابیم که در هر صورت هر کسی بهتر این قوانین را رعایت کند پیروز می باشد و خداوند تسلطی بر این جهان ندارد پس اصل امداد غیبی چگونه می خواهد توجیح شود.

من بیان کردم که علم چیزهایی رو به طور پایه و اساس در نظر میگیرد؛ و شما با سفسطه ای آن را مانند خدا و... مربوط کرده اید. ولی
بشر با علم کنونی می تواند وجود خدا را نقض کند.
اگر درک مطالب دینی در طی زندگی ممکن نباشد؛ پس هرگز نمی توان آنها را پذیرفت و این یک اصل است. چطور می توان چیزی را که نمی توان درک کرد پذیرفت؟

منتظر پاسخ هاتون هستم. با تشکر

با اجازه از محضر جناب«علی پارسا» عزیز و سپاس از جناب «مهدی» گرامی؛
خوشحالم که تالار مذهبی کمی از حالت خمودگی، ایستائی و پافشاری بی مورد روی باورهای سنتی و علوم قدیمه و یا فقط اعلام حضور با صلوات، کمی به در آمده و وارد مباحث بنیادین و مبنائی شده است.

ظاهرا از مبحث چرائی عدم وجود عدالت در نظام حیات به سرعت به سایر سرفصلهای مباحثه رسیده ایم. ببینید؛ دو موضوع در این سلسله مباحث وجود دارد؛ 1_ وجود و یا عدم وجود ابر موجودی به نام «خدا» و 2_ اینکه آیا گفتمان ادیان الهی در پاسخگوئی به سوالات اساسی بشر، تکافوی ادله دارند؟
جناب مهدی؛ بر خلاف گفته شما، موضوع «امکان وجود نوعی ابر طراح هوشمند در عالم»، یک بحث کاملا داغ دانشی و بسیار هم به روز است لکن این «طراح هوشمند»، الزاما با آن «خدائی» که ادیان مطرح می کنند یکی نیست ولی به هر روی، بحث آن کاملا دانش پایه است به ویژه در حوزه کیهانشناسی و نظریه «تنظیم ظریف عالم» یا Fine-Tuned Universe که اگر تمایل داشته باشید، پیرامون اصول این نظریه بیشتر بحث خواهیم کرد.
اما گفتمان ادیان ؛
در نگاه اول؛ به زعم من، کلیت و جان سخن شما درست است. بسیاری از تناقضات علمی و عقلی در پاسخهای ادیان به مسائل اساسی پیش روی بشر وجود دارد که هنوز از جانب پیروان و پیشروان مذاهب، پاسخی در خور نیافته اند. به دلیل اینکه آن منتقدان، اینجا نیستند؛ من از جانب آنها، چند تا از ایرادات اصلی که وارد می کنند را، به صورت موجز بیان می کنم:

برخی موارد ضد علمی:

_ داستان حضرت آدم و چگونگی پیدایش ناگهانی انسان؛ با شواهد موجود در DNA انسانهای امروزی، فسیل انسانهای اولیه و شواهد دیرین شناسی دیگر، همخوانی ندارد.
_ اگر مطابق گفته های قرآن؛ انسان را ابر موجود بدون عیب و نقصی طراحی کرده، چرا نقائص تکاملی زیادی هم اکنون در انسان وجود دارند؟ یک نوزاد ناقص الخلقه نشانگر چیست؟ اشتباه خالق؟!
_ داستان حضرت نوح، با شواهد ژنتیک در حیوانات امروزی و همچنین شواهد زمین شناختی موجود، آشکارا همخوانی ندارد.
_ چرا در قرآنی که گفته می شود از مکمن غیب آمده؛ هیچ اشاره ای برای اصلاح طرز تفکر اشتباه مردمان و پیامبران آن روزگاران، نشده است، مثلا چرا یک آیه نگفته : ای کسانیکه ایمان آورده اید، از اشتباه به در آئید و بدانید این زمین است که به دور خورشید می چرخد!


برخی موارد ضد عقلی:

_ چرا دین با همین کتاب به یک باره رها شد تا هر از راه رسیده ای، یک شعبه و شاخه تازه از آن بسازد و آن را دین خدا جلوه دهد و سپس به خلق الله تحمیل کند؟ تو همین شرایط هر کی - هر کی فقهی است که مثلا شاهدیم در سواحل یک کشور مسلمان، برهنه بازار و صحنه میگساری است و در کشوری دیگر، زن اگر بدون محارم از خانه بیرون بیاید، سنگسار می شود؛ یکی می گوید من باید برای اسلام بر فرق سر خودم قمه بزنم و یکی دیگه او را کافر رافضی می داند که مشرک شده و باید کشته شود.
_ چرا این خدا، آشکارا دستور به کشتن زن و بچه افرادی که به هر دلیلی ایمان نیاورده اند، داده است؟
_ چرا در این کتاب و اسلاف آن، با نظام رسمی بهره کشی از بردگان مخالفت بنیانی نشده است؟ چرا در این دین، انسانها درجه یک و دو دارند؟
_ چرا مطابق بیانات قرآن؛ خدا نهایتا، افرادی را که به هر دلیل پی به وجودش نبرند، برای همیشه شکنجه می دهد؟
_ داستان حضرت یونس در شکم آن ماهی، طی الارض کردن حضرت سلیمان با آن قالیچه، شکافته شدن نیل با عصا، عمر جاودان یافتن حضرت مسیح و حضرت خضر و ... خرق عادت هستند و برای مردمان امروزین جهان، قابل رد و یا اثبات نیستند و لذا به عنوان اینکه «اینها معجزاتی بوده اند که در قدیم واقع شده اند و شما هم چشمتان کور، باید از وقوع آنها تعجب بسیار کرده و خیلی فوری ایمان بیاورید»، مطرح می شوند.
_ چرا خدائی که خود را متعهد به هدایت انسانها دانسته، برای تمدنهای ساکن مناطق خارج از خاور میانه، هیچ پیامبر و کتابی نفرستاده است؟

عبدالله91
24th September 2014, 07:20 PM
سلام

بنده هر چی مینویسم همش تفکرات و نظرلت بنده هست. شاید دین نظر دیگری داشته باشد چون بنده متخصص نیستم و مثه شما عزیزان تخصصم در رشته مدیریت و تولید و چنین مسائلی هست.



اگر مطابق گفته های قرآن؛ انسان را ابر موجود بدون عیب و نقصی طراحی کرده، چرا نقائص تکاملی زیادی هم اکنون در انسان وجود دارند؟

اول بگم که انسان در بهترین صورت آفریده شده است.بنده این کلمات رو شنیده ام. بدون عیب و نقص و کلمات این چنینی را تا حالا نشنیده ام.

حالا بر فرض ما میگوئیم نقائص تکاملی زیادی اکنون هست. چندین سال هست که انسان این چنین بوده و کامل نشده؟
از زمان های بسیار قدیم این شکلی نبوده؟ حداقل بگیم 20 قرن. در این بیست قرن چرا موجودی که طبق بیان شما به تدریج کامل میشود بیست قرن بدون تغییر بوده؟

این نشان ثبات شکلی اعضای بدن انسنان نیست؟




یک نوزاد ناقص الخلقه نشانگر چیست؟ اشتباه خالق؟!

شما چرا از اونور میبینین؟اشتباه مخلوق هس.کاشت یک دانه گندم اصول و روش میخواهد چه برسد به انسان و نوزادش.کاشتش اصول نمیخواهد؟ خب هر اشتباهی تاوانی دارد. البته این شاید یک دلیل از هزاران دلیل باشد.




داستان حضرت نوح، با شواهد ژنتیک در حیوانات امروزی و همچنین شواهد زمین شناختی موجود، آشکارا همخوانی ندارد.
خب چندین قرن پیش حتی بشر فکر نمیکرد روزی پرواز کند.
علم ناقص دلیل بر رد یک موضوع نمی تواند باشد. علمی که به شدت به تفکرات بشر وابسته هست سالهاست خودشو متغییر و بی ثبات نشان داده.




چرا در قرآنی که گفته می شود از مکمن غیب آمده؛ هیچ اشاره ای برای اصلاح طرز تفکر اشتباه مردمان و پیامبران آن روزگاران، نشده است، مثلا چرا یک آیه نگفته : ای کسانیکه ایمان آورده اید، از اشتباه به در آئید و بدانید این زمین است که به دور خورشید می چرخد!
قرآن بشر را به تفکر و تعقل فرا خوانده است. کتابی است که طوری نازل شده که تفکر بشر را به کار می اندازد. برای همین هست که افرادی که اهل تفکر و تعقل نیستند را به شدت توبیخ می کند و آنان را چارپایان و بلکه گمراهتر از آنان معرفی می کند.
اگه خدا همه چیز رو مستقیم به بشر بگوید راه تفکر بسته می شود و صدالبته بیان جزئیات در یک کتاب غیر ممکن هست، هزاران کتاب می خواهد که باز جوابگوی تمامی زمینه ها نمی تواند باشد.

خدا بشر را احمق نیافریده بلکه قدرت تفکر داده تا به همه چیز خودش برسد.در این رسیدن معلم و راهنماهایی براش گذاشته تا در برخی مسائل که ناتوان از درکش هستند را برایش آشکار سازد.چون در طی زمان تفکرات و علم و آگاهی بشر پیشرفت می کند و مسائل جدیدی به وجود می آید پس وجود این معلم لازم هست.

لذت انسان بودن به تفکر هست من یکی که اصلا دوست ندارم همه چیز برام گفته بشه بیشتر با کشف مسائل و تفکر در مورد مسائل لذت میبرم.همه انسانها این شکلی آفریده شده اند.

ادانه دارد...

عبدالله91
24th September 2014, 08:01 PM
چرا دین با همین کتاب به یک باره رها شد تا هر از راه رسیده ای، یک شعبه و شاخه تازه از آن بسازد و آن را دین خدا جلوه دهد و سپس به خلق الله تحمیل کند؟ تو همین شرایط هر کی - هر کی فقهی است که مثلا شاهدیم در سواحل یک کشور مسلمان، برهنه بازار و صحنه میگساری است و در کشوری دیگر، زن اگر بدون محارم از خانه بیرون بیاید، سنگسار می شود؛ یکی می گوید من باید برای اسلام بر فرق سر خودم قمه بزنم و یکی دیگه او را کافر رافضی می داند که مشرک شده و باید کشته شود.

دین کجا رها شده؟

هر زمان و دوره ای نیاز به معلم و آگاهی دهنده دارد تا مسائل روز رو به افراد بگوید و از تاریکی افکار جلوگیری کند.

به قول یکی از افراد اهل علم: اگه شهردار یک شهری به تیر برق سر یک کوچه لامپی ببندد فرداش بچه های اون محل بزنن اون لامپ رو بشکنن دوباره شهرداری بیاد ببندد. فرداش باز بزنند بشکنند. هی این کاررو بکند هی بزنن بشکنن.

آیا دوباره بعده چندین بار به اون تیر برق لامپ میبندن؟ مسلما نه. چرا؟

چون اهالی اون محل یا خودشان می خواهند در تاریکی بمانند و اقدام به شکستن لامپ می کنند یا راضی هستند به کار افرادی که لامپ رو میشکنند.
بستن لامپ برا این محله کار بیهوده ای هست تا زمانی که اهالی به خود بیایند و بتوانند از لامپ خود محافظت و ضرورت وجود لامپ رو درک بکنند.یعنی سطح تفکراتشون بالا بره. این برمیگرده به همان دعوت و تشویق به تفکر و تعقل برای اینکه ما با رشد تفکراتمون در تاریکی گیر نیفتیم.

ما انسان ها حیف هستیم که در تاریکی بمونیم.ارزشمون خیلی زیاده.


_ چرا این خدا، آشکارا دستور به کشتن زن و بچه افرادی که به هر دلیلی ایمان نیاورده اند، داده است؟
_ چرا در این کتاب و اسلاف آن، با نظام رسمی بهره کشی از بردگان مخالفت بنیانی نشده است؟ چرا در این دین، انسانها درجه یک و دو دارند؟
_ چرا مطابق بیانات قرآن؛ خدا نهایتا، افرادی را که به هر دلیل پی به وجودش نبرند، برای همیشه شکنجه می دهد؟
به این مسائل زیاد اشاره نمیکنم چون لازمۀ اینا یک پیش زمینه هایی هست.بهتره اول پله به پله جلو رفت بعد که برخی مسائل حل شد به اینا پرداخت.
میبخشین خدا کجا دستور به کشتن بچه داده؟
خدا حتی فرموده به سران کفار حمله کنین بکشین. به سربازانشان هم نفرموده.حتی حق کشتن افرادی که در صلح با مسلمانان هستند رو ندارند. افراد دیگر که ایجاد رعب و وحشت و احتمال ضربه زدن رو دارند جای خود دارند اونمم نه اینکه بچه های اینارو بکشند.

کجای اسلام انسانها درجه یک و دو دارند در حالی که خدا همه رو برادر و برابر می داند و برتری رو فقط به تقوا می داند؟

شکنجه دادن برای افرادی پاک کردن معنی می دهد برای برخی عذاب تمام نشدنی. عذاب تموم نشدنی برا هر فردی نیس.افراد خاصی به این مرحله می رسند. فکر نکنم با عقل مخالف باشد بلکه کاملا عدالت و مطابق با عقل هس.

هر فردی هر راهی رو که انتخاب بکند باید مسئولیتش را بپذیرد. وقتی پایان راهی رسیده به پرتگاه هست و هزاران نفر بگن که فلان راه به پرتگاه ختم میشه و نتیجه اش این هست این فرد هست که نتیجهع رو انتخاب می کند مقصر دیگری نیست.اون زمانی حرفتون درست بود که کسی نمیگف که آقا این راهی که میری آخرش پرتگاه هست. تازه برخی افراد در این راه نه تنها به پرتگاه می رسند بلکه برخی افراد دیگر را با خودشان به اون پرتگاه می برند یا مزاحم زندگی افراد می شوند.
آقا هر راهی که میری برو چرا نمیذاری دیگری زندگی بکند؟اونایی که برا همیشه عذاب می شوند فقط با زندگی خودشان کار نداشتن بلکه پاشون رو خیلی فراتر گذاشتن اینجوری نیس که این افراد با کسی کار نداشتند.

داستان حضرت یونس در شکم آن ماهی، طی الارض کردن حضرت سلیمان با آن قالیچه، شکافته شدن نیل با عصا، عمر جاودان یافتن حضرت مسیح و حضرت خضر و ... خرق عادت هستند و برای مردمان امروزین جهان، قابل رد و یا اثبات نیستند و لذا به عنوان اینکه «اینها معجزاتی بوده اند که در قدیم واقع شده اند و شما هم چشمتان کور، باید از وقوع آنها تعجب بسیار کرده و خیلی فوری ایمان بیاورید»، مطرح می شوند.
خدا من و شمارو خیلی اهل تفکر و تعقل دانسته.
این یه جور کم دیدن انسان هست که من هم مثه افراد قرنها پیش برا ایمان آوردن یا کار دیگه نیاز داشته باشم چنین حرکاتی رو ببینم.
من انسانی فرهیخته و اهل علم و تفکر و دانش هستم.
من و شما نیاز نداریم که چنین حرکاتی رو ببینیم. برا ما کتاب گذاشته. ارزش داده. ماها مثه افراد اون دوران کم عقل(سطح پایین تفکرات) نیستیم که نیاز به چنین حرکاتی داشته باشیم.ماها بنا به رشد عقل و فکرمون نیاز به کتاب داشتیم که خدا به این نیازمون پاسخ داده.

چرا خدائی که خود را متعهد به هدایت انسانها دانسته، برای تمدنهای ساکن مناطق خارج از خاور میانه، هیچ پیامبر و کتابی نفرستاده است؟
تا اونجا که بنده خبر دارم خدا هر انسانی را که می آفریند به راه سعادت هدایتش می کند.ینی می آفریند و لوازمی که برای سعادت فرد لازم هست رو در اختیارش می گذارد.

نو آور
26th September 2014, 10:39 AM
جناب عبدالله 91 نازنین؛ کاش به همین سادگی بود. من هم دلم می خواهد پاسخی علمی و عقلی برای این انتقادات فراهم کنم، اما نیاز به مطالعه زیاد در شاخه های مختلف دانش دارم. در دنیا؛ سالانه کنگره های مختلفی بین پیشروان مذاهب (معمولا بلند پایگان مسیحیت) و دانشمندان (معمولا فیزیکدانان نظری، کیهانشناسان و بیولوژیستها)، در محیطهائی گرم و صمیمی (به وارون ما ایرانیها که هنوز بلد نشده ایم به عقاید دیگران و حتی یکدیگر احترام گذاشته و فرصت بیان عقاید به بقیه بدهیم) برگزار می شوند که به دلیل مسائل مرتبط با آزادی بیان، در رسانه های ما بازتاب نمی یابند. اگر محتوی بحثها را مطالعه می کردید، احتمالا حتی جرات نمی کردید به آنها پاسخهای یکی دو جمله ای بدهید.

"مهدی"
26th September 2014, 11:03 AM
دین کجا رها شده؟

هر زمان و دوره ای نیاز به معلم و آگاهی دهنده دارد تا مسائل روز رو به افراد بگوید و از تاریکی افکار جلوگیری کند.

به قول یکی از افراد اهل علم: اگه شهردار یک شهری به تیر برق سر یک کوچه لامپی ببندد فرداش بچه های اون محل بزنن اون لامپ رو بشکنن دوباره شهرداری بیاد ببندد. فرداش باز بزنند بشکنند. هی این کاررو بکند هی بزنن بشکنن.

آیا دوباره بعده چندین بار به اون تیر برق لامپ میبندن؟ مسلما نه. چرا؟

چون اهالی اون محل یا خودشان می خواهند در تاریکی بمانند و اقدام به شکستن لامپ می کنند یا راضی هستند به کار افرادی که لامپ رو میشکنند.
بستن لامپ برا این محله کار بیهوده ای هست تا زمانی که اهالی به خود بیایند و بتوانند از لامپ خود محافظت و ضرورت وجود لامپ رو درک بکنند.یعنی سطح تفکراتشون بالا بره. این برمیگرده به همان دعوت و تشویق به تفکر و تعقل برای اینکه ما با رشد تفکراتمون در تاریکی گیر نیفتیم.

ما انسان ها حیف هستیم که در تاریکی بمونیم.ارزشمون خیلی زیاده.


به این مسائل زیاد اشاره نمیکنم چون لازمۀ اینا یک پیش زمینه هایی هست.بهتره اول پله به پله جلو رفت بعد که برخی مسائل حل شد به اینا پرداخت.
میبخشین خدا کجا دستور به کشتن بچه داده؟
خدا حتی فرموده به سران کفار حمله کنین بکشین. به سربازانشان هم نفرموده.حتی حق کشتن افرادی که در صلح با مسلمانان هستند رو ندارند. افراد دیگر که ایجاد رعب و وحشت و احتمال ضربه زدن رو دارند جای خود دارند اونمم نه اینکه بچه های اینارو بکشند.

کجای اسلام انسانها درجه یک و دو دارند در حالی که خدا همه رو برادر و برابر می داند و برتری رو فقط به تقوا می داند؟

شکنجه دادن برای افرادی پاک کردن معنی می دهد برای برخی عذاب تمام نشدنی. عذاب تموم نشدنی برا هر فردی نیس.افراد خاصی به این مرحله می رسند. فکر نکنم با عقل مخالف باشد بلکه کاملا عدالت و مطابق با عقل هس.

هر فردی هر راهی رو که انتخاب بکند باید مسئولیتش را بپذیرد. وقتی پایان راهی رسیده به پرتگاه هست و هزاران نفر بگن که فلان راه به پرتگاه ختم میشه و نتیجه اش این هست این فرد هست که نتیجهع رو انتخاب می کند مقصر دیگری نیست.اون زمانی حرفتون درست بود که کسی نمیگف که آقا این راهی که میری آخرش پرتگاه هست. تازه برخی افراد در این راه نه تنها به پرتگاه می رسند بلکه برخی افراد دیگر را با خودشان به اون پرتگاه می برند یا مزاحم زندگی افراد می شوند.
آقا هر راهی که میری برو چرا نمیذاری دیگری زندگی بکند؟اونایی که برا همیشه عذاب می شوند فقط با زندگی خودشان کار نداشتن بلکه پاشون رو خیلی فراتر گذاشتن اینجوری نیس که این افراد با کسی کار نداشتند.

خدا من و شمارو خیلی اهل تفکر و تعقل دانسته.
این یه جور کم دیدن انسان هست که من هم مثه افراد قرنها پیش برا ایمان آوردن یا کار دیگه نیاز داشته باشم چنین حرکاتی رو ببینم.
من انسانی فرهیخته و اهل علم و تفکر و دانش هستم.
من و شما نیاز نداریم که چنین حرکاتی رو ببینیم. برا ما کتاب گذاشته. ارزش داده. ماها مثه افراد اون دوران کم عقل(سطح پایین تفکرات) نیستیم که نیاز به چنین حرکاتی داشته باشیم.ماها بنا به رشد عقل و فکرمون نیاز به کتاب داشتیم که خدا به این نیازمون پاسخ داده.

تا اونجا که بنده خبر دارم خدا هر انسانی را که می آفریند به راه سعادت هدایتش می کند.ینی می آفریند و لوازمی که برای سعادت فرد لازم هست رو در اختیارش می گذارد.

خیلی ممنون میشم اگر برای من توضیح بدین با توجه به این آیات چگونه این دین را دین محبت و مهربانی و برابر دونستین؟

سورهُ توبه آيه 15: پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.

سورهُ توبه آيه 123: اي اهل ايمان از كافران هر كه به شما نزديكتر است شروع به جهاد كنيد. بايد كفار در شما درشتي و نيرومندي و قوت و پايداري حس كنند و بدانيد كه خدا هميشه يار پرهيزكاران است.

سورهُ توبه آيه 29: اي اهل ايمان با هر كه از اهل كتاب كه ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده حرام نمي دانند .و به دين حق نمي گروند ? قتال و كارزار كنيد. تا آنگاه با ذلت و تواضع به اسلام جزيه دهند.

البته تعداد ایات از این خیلی بیشتره. اینها معروف تر ها بودند

عبدالله91
26th September 2014, 11:32 AM
خیلی ممنون میشم اگر برای من توضیح بدین با توجه به این آیات چگونه این دین را دین محبت و مهربانی و برابر دونستین؟


چقد علم قرآنی دارین؟

برخی آیات قرآن مکمل آیات دیگر هستند.

مثلا در حرام دانستن شراب یه باره گفته نشده حرام هست بلکه در چند مرحله حک داده شده. اگه کسی به برخی آیات اشاره کند این معنی را می دهد که شراب حرام نیست اما وقتی آیات را کنار هم بگذاریم مفهوم به دست می آید.

آیات محکم و متشابه داریم.

متخصص می خواهد. یا باید خودت بری تمامی آیات رو پیدا کنی و کنار هم قرار بدهی و از متخصص و اهل فن کمک بگیری تا به نتیجه ای برسی.

قرآن کتابی هست که فکر آدم رو به کار می اندازد. سرنخ می دهد تا بگردی و پیدا کنی. راکد نباید بود.

بعد اینکه شما اول کفار و مشرک رو تعریف بکن.

کار کافر و مشرک چیست؟

آیا جلوگیری کردن و دفاع از مسلمان در برابر اینان که یقینن به فکر آزار و اذیت و شکنجه مسلمین بودند اسمش خشن بودن هست؟

تاریخ را مطالعه کردین؟ببینین کفار و مشرک چه حرکات وقیحانه و زشتی را مرتکب می شدند.

اسلام طرفدار صلح و آرامش برای همه هست.اما در برابر افرادی که این صلح را برهم می زنند قاطعانه عمل می کند.

هر قومی که با مشلمانان در پیمان بودند و عهد بسته بودند که با مسلمین جنگ نکنند و در صلح باشند دستور داده شده بود که با این جماعت کاری نداشته باشیم.

اسلام دین مهر و محبت هست.

ادامه دارد...

عبدالله91
26th September 2014, 11:52 AM
سورهُ توبه آيه 15: پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.

این آیۀ 5 هست 15 نیست.

اما قبلش توضیحاتی آمده.

این سوره حتی بسم الله الرحمن الرحیم ندارد.

مشرکان و کفاری که عهد بسته بودند به عهد خود وفا نکردند و علیه مسلمین

[اين آيات] اعلامى است از جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حج اكبر كه خدا و پيامبرش در برابر مشركان تعهدى ندارند [با اين حال] اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است و اگر روى بگردانيد پس بدانيد كه شما خدا را درمانده نخواهيد كرد و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده (۳)

مگر آن مشركانى كه با آنان پيمان بسته‏ ايد و چيزى از [تعهدات خود نسبت به] شما فروگذار نكرده و كسى را بر ضد شما پشتيبانى ننموده‏ اند پس پيمان اينان را تا [پايان] مدتشان تمام كنيد چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد

(۴)


اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود سپس او را به مكان امنش برسان چرا كه آنان قومى نادانند
(۶)

چگونه مشركان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدى تواند بود مگر با كسانى كه كنار مسجد الحرام پيمان بسته ‏ايد پس تا با شما [بر سر عهد] پايدارند با آنان پايدار باشيد زيرا خدا پرهيزگاران را دوست مى‏دارد
(۷)


چگونه [براى آنان عهدى است] با اينكه اگر بر شما دست‏يابند در باره شما نه خويشاوندى را مراعات مى‏كنند و نه تعهدى را شما را با زبانشان راضى مى‏كنند و حال آنكه دلهايشان امتناع مى‏ورزد و بيشترشان منحرفند

(۸)

يات خدا را به بهاى ناچيزى فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند به راستى آنان چه بد اعمالى انجام مى‏دادند
(۹)

در باره هيچ مؤمنى مراعات خويشاوندى و پيمانى را نمى‏كنند و ايشان همان تجاوزكارانند

(۱۰)


و اگر سوگندهاى خود را پس از پيمان خويش شكستند و شما را در دينتان طعن زدند پس با پيشوايان كفر بجنگيد چرا كه آنان را هيچ پيمانى نيست باشد كه [از پيمان‏شكنى] باز ايستند
(۱۲)

چرا با گروهى كه سوگندهاى خود را شكستند و بر آن شدند كه فرستاده [خدا] را بيرون كنند و آنان بودند كه نخستين‏بار [جنگ را] با شما آغاز كردند نمى‏جنگيد آيا از آنان مى‏ترسيد با اينكه اگر مؤمنيد خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد (۱




فکر کنم اگه کسی این سوره را بخواند و شان نزولش رو هم بداند به دین اسلام به عنوان یک دین آینده نگر و حامی صلح و امنیت و آسایش نگاه می کند.

آیات قرآن رو نباید تک تک برش داد. آیات مکمل هم هستند

نو آور
26th September 2014, 11:02 PM
برای نمونه؛ این روایت را بخوانید و خودتان داوری کنید:

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هِيَ قَالَ هِيَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ أَمْلَسَ‏ «2» قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَيْهَاتَ عِنْدَ ذَلِكَ ضَلَ‏ عِلْمُ‏ الْعُلَمَاءِ.


.
ابان بن تغلب می‌گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام(ع) فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اين‌جا دانش دانشمندان گم گشته است.

نقل از:

. مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 25، ص 201، ‏دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ كلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الكافی (گلستان آل محمّد)، ترجمه و شرح كمره اى، محمد باقر، ج 1، ص 172، كتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382ق؛ ابن قاریاغدى، محمد حسین، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافی)، محقق و مصحح: احمدى جلفائى، حمید، ج 2، ص 87، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.



منبع :

http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594

علي پارسا
11th October 2014, 12:26 AM
برای نمونه؛ این روایت را بخوانید و خودتان داوری کنید:

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هِيَ قَالَ هِيَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ أَمْلَسَ‏ «2» قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَيْهَاتَ عِنْدَ ذَلِكَ ضَلَ‏ عِلْمُ‏ الْعُلَمَاءِ.


.
ابان بن تغلب می‌گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام(ع) فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اين‌جا دانش دانشمندان گم گشته است.

نقل از:

. مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 25، ص 201، ‏دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ كلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الكافی (گلستان آل محمّد)، ترجمه و شرح كمره اى، محمد باقر، ج 1، ص 172، كتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382ق؛ ابن قاریاغدى، محمد حسین، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافی)، محقق و مصحح: احمدى جلفائى، حمید، ج 2، ص 87، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.



منبع :

http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594



تا جايي که من اطلاع دارم در صدر اسلام در برهه اي از زمان يهوديان که بيشترين دشمني را با اسلام داشته اند اقدام به جعل حديث هاي فراوان نموده و آن را در بين مردم رواج داده اند يعني سعي کرده اند از درون ريشه اسلام را بزنند (همان کاري که متاسفانه بايد بگويم به نظر مي رسد امروز هم با سياستي شبيه سياستهاي انگليسي در کشور دارد رخ مي دهد، شما به نحوه مداحي ها يا چيزهايي که در صدر تبليغات اسلامي جامعه قرار گرفته نگاه کنيد، اکثرا" چيزهايي است که شايد بتوان گفت تبليغ بر عليه دين است نه به نفع آن!!)

در مقابله با اين امر در صدر اسلام هم رواياتي هست از جمله حديثي از پيامبر:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «اذا أتاکم عنّی حدیثٌ فاعرضِوه علی کتابِ اللهِ و حجّةِ عقولِکم فان وافَقَهما فاقبِلوه و الّا فاضرِبوا به عرض الجدارِ؛ (5) هرگاه سخنی از من به شما رسید، آن را بر کتاب خدا و خردهایتان عرضه بدارید. اگر با این دو هماهنگ بود آن را بپذیرید وگرنه آن را بر سینه ی دیوار بکوبید».

البته دوستاني که در باره احاديث تحقيقات نموده اند قطعا" بهتر مي توانند اظهار نظر کنند.
منبع (http://rasekhoon.net/article/print/882464/%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%AA-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%82%D9%84-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%A8%D8%B7%D9%84%D8%A7%D9%86/)

"VICTOR"
22nd January 2015, 04:16 PM
خدا چرا آفرید؟ هدف خدا از خلقت انسان و جهان چه بود؟
خدا چرا انسان و جهان را آفريد؟ مگر خدا به اينكه قدرت خود را به ما نشان دهد يا ما را مورد رحمت قرار دهد و يا به عبادت ما نيازي داشته است؟ در یک کلام، هدف از خلقت انسان و جهان چیست؟




پاسخ:

وقتي گفته مي شود: چرا خداوند عالم یا انسان را آفريد؟ یا هدف خدا از آفرينش عالم يا انسان چيست؟ دو معني ممكن است مورد نظر باشد:
1ـ اين كه خدا به عنوان خالق و فاعل عالم و انسان چه هدفي از خلقت خود داشته است ؟ يعني هدف خودش از آفرينش عالم یا انسان چه بود و می خواست به چه هدفی دست یابد؟
2ـ اين كه خدا چه هدفي را براي موجودات عالم و از جمله انسان قرار داده است ؟ يعني غايت مخلوقات و از جمله انسان چيست و قرار است به کدام مقصد برسند؟

حتماً به گوشتان خورده که خداوند متعال فرمود: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ ــ و من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند»(الذاريات:56) ؛ این بیان از هدف خلقت انسان ، در حقیقت ، پاسخ پرسش دوم است ؛ امّا گاهی دیده می شود که برخی افراد ، آن را به اشتباه پاسخ سوال اوّل پنداشته و اشکالاتی بر آن وارد می کنند ؛ کما اینکه بسیاری ، عبادت را هم با مراسم عبادی خلط می کنند. پس لازم است که ما هر دو سوال را پاسخ دهیم تا حقیقت مطلب برای شما جوان گرامی نیز روشنتر شود.

بحث اجمالی:
پاسخ سوال نخست آن است که خداوند کمال محض می باشد ؛ و هدف و غایت داشتن برای او بی معنی است. لذا او خلق می کند ، چون خالقیّت اقتضای ذات اوست. یعنی خالقیّت عین ذات اوست و فرض خدای غیر خالق ، مثل فرض مربّع سه ضلعی ، فرضی است متناقض.

امّا پاسخ پرسش دوم آنکه خداوند برای هر موجود مادّی ، غایت و نقطه ی اوجی معیّن ساخته که در مسیر حرکت خود به آن می رسد. برای انسان نیز غایتی تعیین نموده که اگر با اختیار خود به آن برسد ، سعادتمند است و در غیر این صورت ، ناقص و شقاوتمند خواهد بود. و آن نقطه ی اوج ، برای انسان ، همان مقام عبودیّت و بندگی است. دقّت شود: نمی گوییم عبادت رسمی مثل نماز و روزه ، بلکه می گوییم عبادت و بندگی ؛ که نماز و روزه و امثال اینها ، ابزار رسیدن به چنان مقام وجودی می باشند.

بنا بر این ، از عبادت ما نفعی به خدا نمی رسد ؛ بلکه عبودیّت کمال خود ماست که اگر به آن برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص خواهیم ماند. پس مراد از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودی است که در آن مرتبه ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نیست و جز خدا هیچ نمی بیند و همه ی موجودات و از جمله خود را بند به اراده ی خدا می یابد ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) نامیده می شود. در این رتبه است که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله می شود و اسماء الهی در وجود او ظاهر می گردند ؛ لذا خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا را می نمایاند.


ـ بحث تفصیلی

براي اين كه جواب این دو سؤال و ربط آنها مشخص شود به خودمان رجوع مي كنيم. ما انسان ها قوّه ی خيال و تعقّل داريم ؛ قوّه ی شنوايي و بينايي داريم ، که گوش و چشم ابزار آنها می باشند ؛ حتي كمال جويي و آگاهي جويي داريم؛ و ... ؛ اينها كمالات ذاتي ما یا به تعبیری ، اوصاف ذاتی ما هستند ؛ به نحوی که اگر اين قوا نباشند موجودي به نام انسان نيز نخواهد بود و نقص و ضعف در این قوا ، یک نحوه نقص و ضعف در انسان بودن ماست. ــ توجه : داشتن چشم و گوش برای دیدن کافی نیست. برای دیدن و شنیدن نیاز به قوّه ی بینایی و شنوایی هست که قوایی روحی هستند برای همین است که انسان در حالت خواب بدون چشم و گوش نیز می بیند و می شنود ــ. حال اگر كسي از ما بپرسد كه شما چرا مي بينيد يا مي شنويد؟ چه جوابي مي دهيم؟ جواب مي دهيم كه: مي شنوم و مي بينيم چون انسانم و قوّه ی شنوايي و بينايي دارم. به همين صورت ما تخيّل مي كنيم، تعقّل مي كنيم و در پي آگاهي هستيم ؛ چون انسانيم و اينها از ذاتيّات انسان است. موجودي كه قوّه ی شنوايي و بينايي ــ نه چشم و گوش ــ و تعقّل و تخيّل و علم جويي و كمال جويي ندارد ، يقينا انسان نيست ؛ چون فاقد کمالات اوّلیه انسانی است .چنین موجودی اگر زنده و از نظر ظاهری شبیه انسان باشد ، تنها یک شبه انسان است . مثل این است که میمونی را با جرّاحی پلاستیک شبیه انسان کنند. البته توجّه شود که مراد داشتن اصل این قواست نه فعلیّت یافتن آنها.

خداوند متعال نیز جامع جميع كمالات وجودی است ؛ خلق مي كند چون خالق است ؛ رزق مي دهد چون رازق است ؛ زنده و حی ّ می کند چون محیی است و ... . اگر خدا خلق نمي كرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمي كرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد اين صفت كمالي بود؛ و اگر فاقد يكي از كمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود ، واجب الوجود نبود ؛ و موجودي كه واجب الوجود نيست خدا نيست. پس خدا مي آفريند چون آفريدن كمال ذاتی اوست. اگر ما تخيّل نمي كرديم پس قوّه ی خيال نداشتيم اگر تعقّل نمي كرديم پس عقّل نداشتيم؛ اگر اختیار نمی کردیم مختار نبودیم ــ توجه: از نظر فلسفی عقل، عین تعقل و تعقل عین معقول بالذات است کما اینکه قوه خیال متّحد با تخیّل و متخیّل است و اختیار عین مختار و عین مورد اختیار است. اگر چه در نگاه عرفی اینها جدا از هم به نظر می رسند . چون اینها مجرّدند ؛ و صفت و فعل مجرد ، به وجهی ، عین اوست ــ آيا بنّايي كه هيچ بنايي نساخته و نقّاشي كه هيچ نقشي نكشيده است معني دارد؟ خدايي كه خالق نباشد يك موجود توهمّي است كه اسمش را خدا گذاشته ايم. لذا معني ندارد كه بگوييم اگر خدا ما را نمي آفريد ... . معني ندارد كه بگوييم خدا اگر مي خواست ما را نمي آفريد. خدا نه تنها ذاتش واجب الوجود است ، اراده و علم و اختيارش هم واجب الوجود است. عبارت «اگر مي خواست» يعني «ممكن بود» و « امكان » در مقابل « وجوب» است. اگر گفته شود كه: «براي خدا ممكن بود كه ما را نيافريند» ، معنايش اين است كه در اراده و علم و اختيار خدا امكان راه دارد. در حالي در ساحت واجب الوجود امكان راه ندارد. چون از امكان صفات ، امكان ذات لازم مي آيد ؛ و امكان وجود با وجوب وجود بالذات سازگار نيست.

حاصل کلام اینکه خالق بودن خدا عین ذات اوست ؛ و فرض خدای غیر خالق ، فرض موجودی غیر خداست. لذا او نمی آفریند تا کمالی کسب کند ، بلکه چون کمالی به نام خالقیّت را دارد ، پس می آفریند.
از آنچه گذشت ، معلوم می شود که : هر چه خدا آفريده است ، ظهور اسماء كماليّه اوست که همگی عین ذات خدا می باشند. بنا براين تمام موجودات ، ظهور اسماء خدا و ظهور كمالات اويند ؛ ظهور علم و اراده و اختيار اويند. بنابراين خدا از آفرينش، هدفي جز خود نداشت. آفريد چون آفرينندگي كمال ذاتی اوست. آفريد چون خداست اگر آفرينش نبود پس خدايي نبود ؛ اگر معلول نباشد يقينا علّت تامّه ی آن هم نخواهد بود.

وقتي مي گوييم خدا آفريد به اين معني نيست كه مخلوقات در عرض خدا وجود دارند. آفرينش خدا مثل كار نجّار و بنّا و نقّاش و امثال آنها نيست. آفرينش خدا مثل آفرينش قوّه ی خيال ماست با اين تفاوت كه خدا واجب الوجود است ولي قوّه ی خيال ممكن الوجود می باشد. همان طور كه قوّه ی خيال ما صور خيالي را به محض اراده كردن ظاهر مي كند ، خدا نيز به محض اراده كردن ، موجودات را ظاهر مي كند. صور خيالي ما از عدم نمي آيند، بلكه كمالات خود قوّه ی خيالند كه ظهور مي يابند ؛ یعنی اراده ی ماست که به صورت آن موجودات خیالی جلوه می کنند ؛ لذا به محض اینکه اراده ی خود را از آنها برگیریم ، در اراده ی ما فانی می شوند. مخلوقات نيز ظهور كمالات و اسماء خدا و ظهور اراده ی او هستند. صور خيالي جدا از قوّه ی خيال نيستند ؛ مخلوقات هم جدا از خدا معني ندارند. صور خيالي جدا از قوّه ی خيال و اراده نيستند ولي عين قوّه ی خیال و اراده يا جزء آنها هم نيستند. مخلوقات هم جدا از خدا نيستند ولي عين او يا جز او هم نيستند.

موجودات از علم خدا آغاز شدند و با طي مراحلي تنزّل نمودند. از عالم ربوبي به عالم جبروت و از عالم جبروت به عالم ملکوت ، و از عالم ملکوت به عالم مادّه رسيدند. لذا در عين اين كه در عالم مادّه هستند در عوالم مافوق نيزحضور دارند. خداوند متعال مي فرمايد: «و هيچ چيزي نيست مگر اين که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمي كنيم مگر به اندازه ی معلوم و معيّن». (حجر :21) ؛ يعني هر چه در عالم مادّه است و از جمله انسان ، در ملكوت و جبروت و عالم ربوبي حقايقي غيرمادي و مجرّد دارند كه فهم حقيقت آن از درک افراد تحصیل نکرده در وادی حکمت خارج است و جز با دهها سال تحصيل و تهذيب مداوم نمي توان با آن حقايق آشنا شد. آنچه در زمين و عالم مادّه است پايين ترين درجه وجود است؛ و حركت اين عالم و موجودات آن ناشي از همين ضعف وجود می باشد ؛ و مسير اين حركت به سمت اصل موجودات است. هر كسي و هر چيزي از هر جا آمده به همانجا باز مي گردد ؛ و همه، ظهور اسماء خدايند ؛ لذا به عالم اسماء نیز باز مي گردند. «انا لله و انا اليه راجعون ـ ما از آنِ خداييم و به سوي او باز مي گرديم» (بقره:156) و فرمود: «و الي الله ترجع الامور ـ و همه ی امور به سوي خدا باز مي گردند» (بقره:210) ؛ و مراد از اين بازگشت به سوي خدا صرفا بازگشت به بهشت و جهنم نيست ؛ بلکه مقصود ، بازگشت اشياء ، ‌به اسماء الله است.

هر موجودي ظهور هر اسمي است به سوي همان اسم نيز محشور مي شود. لذا هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء اوست. حتي خود بهشت و جهنّم نیز ظهور اسماء خدا هستند ؛ و آيه ی « و الي الله ترجع الامور ـ و امور به سوی او بازگردانده می شوند» شامل آنها هم مي شود. لذا بهشت و جهنّم نیز همراه با اهل بهشت و اهل جهنّم بازگشت به خدا و اسماء او مي كنند. بنابراین بهشت و جهنّم آخر سير انسان نيست. مراد از مقام عبوديّت نيز همين است . عبد يعني بنده و بنده از واژه «بند» به معني« بسته شده» است. لذا بنده و عبد يعني بسته شده به خدا ( وجود رابط ) . عبد حقیقی كسي است كه به مرتبه ی اسماءالله ترقي كرده و ربط تامّ خود را به خدا مشاهده مي كند. وقتي گفته مي شود هدف از خلقت انسان عبادت خداست. منظور همين عبادت مرسوم (نماز و روزه و ....) نيست. بلكه منظور آن حقيقي است كه در سايه ی اين اعمال برای انسان حاصل مي شود. لذا خداوند متعال مي فرمود: « وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ ؛ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ ـ و به وسيله صبر (روزه) و نماز ياري جوييد در حالي كه مسلماً اين كار سخت است مگر بر خاشعان، كساني كه مي دانند كه آنان پروردگارشان را ملاقات مي كنند و اين كه آنان فقط به سوي او باز مي گردند» (بقره: 45 ، 46).

بهشت غايت بدن انسان است نه غايت روح او ، روح انسان از مقام قرب خدا آمده و به سوي آن باز مي گردد. خداوند متعال فرمود: «و زماني كه پروردگار به ملائكه گفت من آفريننده ی بشري هستم از گل خشكيده اي كه از گل سياه و بد بویِ شكل يافته ، گرفته شده است. پس زماني كه او را مرتّب نمودم و از روح خود در او دميدم پس براي او سجده كنيد پس همه ملائك سجده كردند مگر ابليس كه سر باز زد از اين كه با سجده كنندگان باشد». (حجر، 28-31) در این آیه و آیات دیگر ، خداوند متعال روح را به خود منتسب کرده و با واژه ی « روحی » از آن یاد نموده است ؛ که لطافت آن از اهلش پوشیده نیست . این تعبیرحتی از تعبیر « روح الله» هم بالاتر است.

اين مرتبه، مرتبه ی خلافت الهي است كه همه ی موجودات در مقابل آن سر فرود مي آورند. البته به شرط اين كه انسان با اختيار خود به اين مقام نائل شود ؛ و راه رسيدن به اين مقام ، تبعيّت از قرآن کریم و انسان کامل است . چون قرآن همان علم خداست كه تا حدّ يك كتاب تنزّل نموده ؛ و حقیقت آن را انسان کامل حمل می کند. لذا قرآن و ولیّ خدا از همانجايي آمده اند كه روح انسان آمده است. قرآن، جامع تمام آن اسمائي است كه رسيدن به حقيقت آنها غايت انسان است. لذا قرآن نقشه ی راه و نقشه وجود انسان است ؛ و انسان کامل ، تجسّم عینی قرآن کریم می باشد.
سخن در اين باب زياد است به قدري كه دهها سال تحصيل براي رسيدن به كنه آن كافي نيست و اساساً به صرف درس خواندن كسي به اين حقايق نمي رسد.


ـ مطلب دوم در باب هدف خلقت انسان.

خداوند متعال انسان را آفرید تا خلیفة الله باشد ؛ لذا قبل از آفرینش اوّلین فرد انسانی ، خطاب به برترین موجودات آن روز ، یعنی فرشتگان و برخی جنّهایی که در صف ملائک قرار گرفته بودند ، فرمود: « من قرار دهنده ی خلیفه ای در زمين هستم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه در آن فساد و خونريزى كند؟! در حالی که ما تسبيح و حمد تو را بجا مى‏آوريم، و تو را تقديس مى‏كنيم. پروردگارت فرمود: من چیزی مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد. » (بقره:30)

امّا آن چه رازی بود که ملائک از آن بی خبر بودند و خدا از آن آگاه بود؟ از ادامه ی آیات سوره ی بقره چنین فهمیده می شود که آن امر مجهول و آن راز پنهان ، حقیقت خلافت الهی بوده که فرشتگان از آن بی خبر بوده اند. در ادامه ی آیات آمده است: « سپس آموخت به آدم اسماء‏ را جملگی. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گوييد، اسامى اينها را به من خبر دهيد!» فرشتگان عرض كردند: «منزّهى تو! ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده‏اى، نمى‏دانيم؛ تو دانا و حكيمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه كن!» هنگامى كه آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: «آيا به شما نگفتم كه من، غيب آسمانها و زمين را می دانم؟! و نيز می دانم آنچه را شما آشكار می كنيد، و آنچه را پنهان می داشتيد؟»

از این آیات فهمیده می شود که حقیقت خلیفةالله بودن ، همانا داشتن علم الاسماء می باشد. البته باید توجّه داشت که داشتن علم الاسماء دانستن الفاظ یا معانی اسماء الهی نیست ؛ بلکه مقصود این است که کسی مظهر آن اسماء گردد ؛ به این معنی که حقیقت وجودی تمام آن اسماء را بالفعل در وجود خود داشته باشد. به تعبیر دیگر ، خلیفة الله کسی است که همچون آیینه ، که تمام خصوصیّات انسان را می نمایاند ، اسماء و کمالات حقّ تعالی را بنمایاند ؛ و از همین روست که در زبان فارسی او را نماینده ی خدا می گویند ؛ چون نماینده یعنی آنکه دیگری را می نمایاند. و هم از این رو بود که خداوند متعال فرشتگان را امر فرمود که بر آدم سجده نمایند ؛ چرا که او آیینه ی خدانما بود و سجده بر او ، سجده بر اسماء الله بود نه سجده بر ماسوی الله.

پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفته جامع جمیع کمالات امکانی گردد. بلکه پا فراتر از آن نیز گذاشته به مقام آیینگی تامّ و مقام فنا می رسد ؛ که در آنجا بنده ، خودی در میان نمی بیند تا سخن از دوگانگی و یگانگی یا امکان و وجوب باشد ؛ آن سان که صورتِ نقش بسته در آیینه در مقایسه با شخص بیرون از آیینه ، خودی برای خود نمی بیند ؛ و این است آن غرض و کمالی که انسان برای آن آفریده شده و این است آن مقام عبودیّت و معرفت ؛ و این است لقاء الله ، که انسان در خود جز خدا را نبیند ، همان گونه که صورت نقش بسته در آیینه خودی جز صاحب صورت ندارد. در این حالت ، تمام وجود شخص مترنّم به این نغمه می گردد که :« گر بشکافند سراپای من ـــ جز تو نیابند در اعضای من» و امتحانات الهی تماماً برای رساندن انسان به این مقصد اعلی می باشد. این همان حقیقتی است که فرشتگان و ابلیس از درک آن عاجز بودند و هستند و خواهند بود. لذا خداوند در محاجّه با ابلیس فرمود: « يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ ــ اى ابليس! چه چيز مانع تو شد تا بر مخلوقى كه با دو دست خویش او را آفريدم سجده كنى؟! آيا تكبّر كردى يا از برترينها بودى؟! » (ص:75) ؛ مراد از دو دست خدا اسماء جلال و جمال او هستند که آدم بالفعل ، مظهر جمیع آنهاست. دیگر موجودات ، مظهر برخی اسماء الهی هستند ولی انسان بالفعل شده ، مظهر تمام اسماء الهی است. همچنین در حدیثی قدسی به انسانهای بالفعل نشده و غافل از هدف خلقت آدمی فرمود: « يا بن آدم! خلقتُ الأشياءَ كُلّها لِأجلِك ، و خَلقتُك لِأجلي ، و أنت تَفِرّ مِنّي. ـ ای فرزند آدم ! همه ی اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خویش ساختم ، در حالی که تو از من فرار می کنی.» (تحرير المواعظ العددية ، ص574 ) ؛ یعنی همه چیز جلوه ای از کمالات انسانند و همه در خدمت اویند تا او به کمال نهایی خویش برسد ؛ از عرش برین و جبرئیل امین گرفته تا شیطان رجیم ، خواسته یا ناخواسته ، دست به دست هم داده اند تا زمینه ی رشد و ترقّی آدمی به مقام خلیفة اللّهی را فراهم نمایند.

در این گردونه ی عالم که انسان مرکز گردش آن می باشد ، گروهی از موجودات ، چون ملائک الهی مانند مربّیانی هستند که در حدّ توان خود انسان را مدد می رسانند تا به بام عالم پا نهاده ، وارد عالم اسماء الهی گردد ؛ و شیاطین و دار و دسته ی آنها ، همچون حریفانی قَدَر می باشند که انسان در مبارزه با آنها ، استعدادهای وجودی خود را شکوفا می کند. لذا جهان مادّی صرفاً میدان مسابقه است و بس ؛ و میدان مسابقه جای سبقت گرفتن و به مقصد رسیدن است نه جای اقامت و خوشی ؛ « فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعا ــ پس در نيكيها بر يكديگر سبقت جوييد! بازگشت همه ی شما، به سوى خداست»(المائدة:48) و فرمود: « وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ـ و امّا پیشی گیرندگانِ پیشی گیرندگان ، آنهایند مقرّبان.» (الواقعة:10). آنانکه در این مسابقه بازنده باشند و به سلامت از خطّ پایان نگذرند« إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ـــ آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند.» امّا آنانکه از خطّ پایان بگذرند ، بهشت را ، که وصف آن از حد بیرون می باشد ، جایزه می برند ؛ و آنها که نفرات برگزیده باشند به فراتر از بهشت راه یافته در جنّة الاسماء به رحیق مختوم می رسند که تنها نوشندگان دانند چیست. اینان چنانند که « تَعْرِفُ في‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ ؛ يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ ؛ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ ؛ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيمٍ ــ در چهره‏هايشان طراوت و نشاط نعمت را مى‏بينى و مى‏شناسى. آنها از شراب زلال و دست ‏نخورده و سربسته‏اى سيراب مى‏شوند ؛ مهرى كه بر آن نهاده شده از مِشك است ؛ و پیشی گیرندگان ، در اين بايد بر يكديگر پيشى گيرند. اين شراب آميخته با«تسنيم» است‏.»(مطففین: 23 ـ 27 ) امّا آنانکه حتّی از برگزیدگان نیز برگزیده ترند ، فراتر از جنةالاسماء به جنّةالذات بار می یابند و از چشمه ی فنا که چشمه ی تسنیم باشد سیراب می گردند ؛ همان چشمه ای که ذرّه ای از آن در رحیق مختوم ریخته و رحیقیان را مست نموده است ؛« عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُون ـــ چشمه ای که مقرّبان از آن می نوشند.» (مطففین:28)

در آخر گفتنی است که این همه گفتار نقش خیالی بیش نیست ؛ که شنیدن کی بود مانند دیدن. ملائک از درک آنچه قرار است انسان بدان راه یابد عاجزند پس چون حقیری که به فرض ترقّی وجودی ، مسیر کمال را تا سر کوی نیز نرفته است ، چگونه می تواند آن حقایق را وصف نماید. فقط همین اندازه می توان گفت که ما هم اکنون در میدان مسابقه ای بس بزرگیم ، و هدف در درجه ی اوّل به سلامت گذشتن از خطّ پایان و در درجه ی دوم جزء نفرات برگزیده شدن و در درجه ی بالاتر ، اوّل شدن و با اهل بیت (ع) همراه گشتن است ؛ آن سان که سلمان فارسی شد و مدال « سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت » را از دست مبارک رسول الله و امیر مومنان و امام صادق (ع) گرفت . و امّا قانون این مسابقه ، شریعت الهی ؛ و داور آن ، انبیاء و ائمه(ع) و داور داوران ، حضرت خاتم الانبیاء (ص) می باشند. «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيدا ــ حالِ آنها چگونه است آن روزى كه از هر امّتى، شاهد و گواهى مى‏آوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟ » (النساء:41)

و عجبا از برخی انسانها که خیال می کنند اگر در این میدان ندوند ، زیانی به خدا می رسد ؛ حال آنگه دامن کبریایی او از گرد نیاز منزّه می باشد ؛ و هر کسی هر چه کوشد ، به حال خود کوشیده است. لذا فرمود: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت‏ ــ خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانان وجودی اش تكليف نمى‏كند. (انسان،) هر كار(نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر كار(بدى) كند، به زيان خود كرده است » ‏(البقرة:286) و فرمود: « ... مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ ــ هر كس شكرگزارى كند، تنها به سود خويش شكر كرده ؛ و آن كس كه كفران كند ، همانا خداوند بى‏نياز و ستوده است‏.» (لقمان:12) و فرمود: « وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ ــ و موسى(به بنى اسرائيل) گفت: اگر شما و همه ی مردم روى زمين كافر شويد ، (به خدا زيانى نمى‏رسد؛ چرا كه) خداوند، بى‏نياز و شايسته ی ستايش است.» (إبراهيم:8).



منبع
(http://www.maaref.porsemani.ir/content/%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D8%9F-%D9%87%D8%AF%D9%81-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%84%D9%82%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F)
(خودم دارم می خونمش ، نخوندم ...)

kamanabroo
31st January 2015, 03:04 PM
برای نمونه؛ این روایت را بخوانید و خودتان داوری کنید:

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هِيَ قَالَ هِيَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ أَمْلَسَ‏ «2» قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْ‏ءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَيْهَاتَ عِنْدَ ذَلِكَ ضَلَ‏ عِلْمُ‏ الْعُلَمَاءِ.


.
ابان بن تغلب می‌گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام(ع) فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اين‌جا دانش دانشمندان گم گشته است.

نقل از:

. مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 25، ص 201، ‏دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ كلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الكافی (گلستان آل محمّد)، ترجمه و شرح كمره اى، محمد باقر، ج 1، ص 172، كتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382ق؛ ابن قاریاغدى، محمد حسین، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافی)، محقق و مصحح: احمدى جلفائى، حمید، ج 2، ص 87، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.



منبع :

http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594


سلام
سخنان ائمه اطهار علیهم السلام و همچنین قرآن پر از تشبیه ها و استعاره هاست.
البته نوع رجوع به قرآن با نوع رجوع به احادیث فرق می کند.

قرآن خودش می فرماید که در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد.. مَثل وجود دارد.. تشبیه وجود دارد استعاره وجود دارد.. خوب اینها رو باید فارق از نگاه ادبی ، بررسی کرد که منظورش چیست.
مثلا وقتی قرآن می فرماید :
یَدُ الله فوق ایدیهم: دست خدا بالاتر از همه دست هاست.. (یا بالاتر از دستهای آنان است..)
خوب این معنای استعاره ای است و در هم نگاه ادبی باید داشت و هم نگاه معرفتی و اعتقادی.


در روایات هم همینطور است. خیلی از مسائل بصورت ادبی و استعاره ای و کنا یه ای به کار رفته است.
متاسفانه در مورد حدیث فوق که نقل قول کردم، عده ای ندانسته همین رو مرجع و ملاک قرار داده اند و همین امر موجب تمسخر دیگران گشته است.
در حالی که سخنان اهل بیت علیهم السلام از روی حکمت و علم و وصل به منبع فیض الهی است.
(بگذریم از احادیث جعلی.. که باید در جای دیگری مفصل حرف زد. )

یکی از علت های مهم این استعارات و مثل ها و کنایه ها، این بوده که علم روز اونقدر پیشرفت نداشته تا ائمه ما بخواهند بصورت تخصصی پاسخ بدهند و مردم هم بفهمند. بلکه عقل حکم می کند حرف را طوری بزنیم که مخاطب درک کند. چه بسا آن مخاطب هم از سخنان امام با معنای کنایه ای حرف را بفهمد و مثل برخی ساده اندیشان فقط به ظاهر تمسک نکند.
از طرفی هم باید ملاحظه پیشرفت علم و انسانهای آخر الزمان که بصیر و علم جو و متفکر هستند را می کردند لذا از استعارات و کنایه ها و مثل های خاصی که بتوان در علم روز هم آن را یافت استفاده می کنند.
البته این مثال برای تقریب به ذهن شماست: (وگرنه این دو مورد فرق های زیادی دارند)
مثل همین الان که اشعار شخصی مثل سهراب سپهری رو شرح می دهند که منظورش از نخ روشن چی بود؟ منظورش از فلان جمله چی بود..

مثال برای این مطلب بسیار زیاد است. اما برای اینکه برگردیم به بحث:
در انتهای مطلب ارسالی جناب آقای نو آور لینکی قرار داده شده که خوب است دوستان مطالب اون صفحه رو مطالعه کنند.

اما بنده برای اینکه راحت تر باشید همین جا می گذارم:





پاسخ تفصیلی

ابان بن تغلب می‌گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام(ع) فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اين‌جا دانش دانشمندان گم گشته است.‏[1] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)
نکاتی پیرامون اصل حدیث
1. حدیث مورد بحث، از جهت سندی صحیح است.[2] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)
2. مشابه این حدیث، روایت طولانی دیگری از امام صادق(ع) است که معروف به حدیث «زینب عطر فروش» می‌باشد. زینب عطر فروش از پیامبر اکرم(ص) دربارهٔ عظمت و جلالت خداوند می‌پرسد و آن‌حضرت در بخشی از سخن خویش به طبقات آسمان و زمین اشاره می‌فرماید که از جهت دلالت شباهت زیادی به حدیث مورد پرسش دارد.[3] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#) همچنین در برخی از منابع اهل سنت نیز شبیه این احادیث با اندک تفاوتی از محمد بن کعب، سدی و جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است.[4] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)
3. برخی از مفسّران در ذیل تفسیر آیهٔ شریفهٔ «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى»،[5] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#) حدیث مورد بحث و نیز حدیث زینب عطر فروش را آورده‌اند، و تا حدودی به یکی از این دو حدیث استناد کرده‌اند.‏[6] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)
شرح و بررسی حدیث
برخی از علما روایت مزبور را شرح داده‌اند و به زوایای مختلف آن پرداخته که فشرده‌ای از آن در ذیل بیان می‌شود. واژه‌های کلیدی این حدیث به ترتيب عبارت‌اند از: 1. زمين 2. ماهى (حوت) 3. آب 4. صخره 5. شاخ گاو 6. خاک نمناک 7- چیزی که دانشمندان از درک آن عاجزند.
پرسش‌های ابان بن تغلب از امام صادق(ع) و پاسخ‌های آن‌حضرت، یک مصاحبهٔ علمی و اعتقادی است که می‌توان از چند جهت به آن نگریست:
جهت اول: از نظر ساختمانى و ساختاری؛ یعنی اين‌كه ساختمان و ساختار زمين و پايه‌هاى آن تا هرجا كه باشد به عنوان يک ساختمان هفت طبقه تنظيم و روى هم چيده شده است.
جهت دوم: از نظر عمرانى و آبادی و نیز دوره‌هاى زندگى تاريخى بشر بر روى زمين؛ یعنی عمران و آبادى زمين از روز اول تكوين و اجتماع بشرى بر چه پايه‌ای بوده و بر چه عواملى استوار شده است. در اين صورت، ماهی بيان‌گر زندگى آبرومندانه بشر است؛ زيرا در ابتدای آفرینش، تشكيل اجتماع‏ و عمران و آبادی در كنار نهرها و درياها بوده و اولين خوراک معمولى او از شكار ماهى تأمين می‌شده است. پس می‌توان ماهى را رمزی برای دوران ابتدایى زندگى بشر دانست. ممكن است منظور ابان بن تغلب، پرسش از آغاز شروع اين‌گونه زندگانى بشر باشد و منظور امام صادق(ع) اين باشد كه، زندگى بشر با خوراک ماهى و شكار از نهر و دريا همراه با دوران زندگانى حجرى او بوده و هزارها سال طول كشيده است. سپس زندگانى دوران حجرى بشر در سير تكامل به دوران زراعت و كشت گندم و حبوبات منتقل شده است که به وسیله گاو و آهن انجام می‌گرفت. بنابراین، گردش عمران و آبادی زمين و زندگانى بشر بر پايهٔ كشت و زراعت است كه به نيروى شاخ گاو از دوران بسيار قديم تا حتی عصر حاضر در برخی مناطق اداره می‌شود؛ هر چند امروزه بیشتر کشت و زرع به وسیله مكانيزه و تراكتور انجام می‌گیرد. و گاو كه كار زراعت را انجام می‌دهد بر خاک نمناک و با رطوبت استوار است. مقصود اين است كه زندگى زراعتى كه روى شاخ گاو نر می‌چرخد بر زمين خاكى و آب كافى استوار است و گاو ابزارى است كه در زمين نمناک و با رطوبت می‌تواند توليد زراعت كند.
اما این‌که زمين با رطوبت بر چه چیزی استوار می‌شود؛ ممكن است مقصود پرسش از سر انجام زمين و پايان زندگانى بشر باشد، و ممكن هم است مقصود پرسش از چگونگی زراعت به صورت نوین باشد كه جانشين زراعت با گاو می‌شود؛ مانند زراعت با ابزار صنعتى امروزه. پاسخ امام صادق(ع) به اين پرسش به هر دو معنا می‌تواند نظر داشته باشد که دوران پايان عمر زمين كه به رستاخيز می‌كشد يا دوران تبديل وضع‏ زراعت با گاو به زراعت با ماشين با علم دانشمندان آن زمان بسیار دور است و هنوز بدان راه پیدا نکرده و در وادى فهم دانشمندان آن زمان گم است. از این‌رو، در آن زمان، ميسّر نبوده است كه امام صادق(ع) در پاسخ چیزی غیر از اين پاسخ بفرماید.
جهت سوم: طرح سؤالات از نظر علمى و فيزيكى و فهم رموز نظم زمين و مواد شيميایى آن؛ يعنى به چه وسيله‌ای زمين در قرارگاه معيّن خود در بخش ثابتى از فضا برقرار است و از مدار مقرّر خود اين طرف و آن طرف نمی‌رود؟ که امام(ع) در پاسخ می فرماید: بر ماهى؛ يعنى زمین بر طبیعت سرد و آبگون خود استوار است. اين معنا، رمز قوّهٔ دافعه است كه بر اثر برودت و سردى در نهاد زمين به وجود آمده و آن را در فاصله معيّنى از مركز خورشيد و سيّارات ديگر مستقر و ثابت نگه‌داشته است. این قوّهٔ دافعه، به واسطهٔ واژه «حوت» (ماهی) –به صورت رمزی- بیان شده است.
و این قوّهٔ دافعه -كه به كلمه حوت تعبير شده است- بر آب كه مايه برودت و سردی است. و آب بر مواد سخت و سنگین زمين كه سرد شده و به صورت كوه و لنگر درياها در آمده است. اين معنا، موافق با آياتی از قرآن کریم است كه كوه‌ها را به عنوان صخره‌هاى كره زمين تعبير كرده است، از آن جمله: «و در زمين، كوه‏هاى ثابت و پابرجايى قرار داديم، مبادا آنها را بلرزاند! و در آن، درّه‏ها و راه‏هايى قرار داديم تا هدايت شوند».[7] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#) همچنین می‌خوانیم: «و زمين را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد، و كوه‌ها را ثابت و محكم نمود».[8] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)
و صخره بر روى شراره‌هاى شاخ که به شكل مايع است. توضیح این‌که در حقيقت اين صخره‌هاى سخت قشر زمين بمانند درپوش محكمى است كه روى شرارهٔ مايع مذاب درون آن قرار دارد و همچون شاخ گاو نر جهش می‌زنند تا سر برآورند. اگر كوه‌هاى آتش‌فشان خاموش را در نظر بگيریم كه چگونه در هنگام آتش‌فشانى شعله‌هایى از دهانهٔ آن بيرون می‌آید. و پس از صخره شدن اين مواد، بمانند درپوشى در روى اين شاخ قرار گرفته و آن را نگه می‌دارد. و واژهٔ «أملس» هم این معنا را تأييد می‌كند؛ چرا که ملاست به معنای نرمی و ضد خشونت است.[9] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#) در اين صورت تعبير از مايع مذاب قسمت درونى زمين كه قشر جامد و صخره‌مآبى بر آن احاطه دارد به «ثور أملس» تعبیر شده است. و اگر تعبیر «ثور املس» را به معناى جهنده نرمى بدانیم، مقصود مايع درونى زمين است كه به‌طور استعاره كلمهٔ «قرن» بدان اضافه شده است. و يا اين‌كه «ثور املس» به معناى گاو نرم اندام و هموار پشت است که به طور استعاره و تشبيه در معنای گفته شده بكار رفته است.
اين مايع درونى زمين دارای خاک با رطوبت و نمناک است؛ يعنى ماده‌اى كه آب را تشکیل می‌دهند عبارت‌اند از: اكسيژن و هيدروژن؛ يا منظور امام صادق(ع)، ذرّات اصلى ماده است كه داراى قوّه و نيروى جنبش است كه از نظر طبيعى مبدأ پيدايش همه موجودات مادى است و به ناچار ماده و نيرویى حركتى باشد تا موجودى مادى پديد آيد. اين ماده و قوّه نخستین از مشکل‌ترین مسائل علوم طبيعى امروزه است و بزرگ‌ترين دانشمندان در تصوير حقيقت آن حیران و عاجز مانده‌اند و هنوز نتوانسته‌اند پی ببرند كه آیا دو چيز هستند يا يک چيز و آن يک چيز ماده است يا قوّه! و كلمهٔ «الثرى» كه در پاسخ امام است، به معنای «اثر» باشد كه در اصطلاح دانشمندان طبيعى عرب زبان امروزه يک بطن عميقی از ماده و يا اثر عميق آن ماده است.
اما «ثرى»؛ يعنى مادهٔ اولیه[10] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#) و يا گازى كه در درون زمين است، به چه چیزی تجزيه و تحليل می‌شود، اين‌جا است كه دانش دانشمندان به آن نرسیده و از فهم آن عاجز مانده‌اند. بنابراین، اگر پرسش بر وجه اول (ماده اولیه) حمل شود، مقصود امام صادق(ع)، فهم نهان ماده نخستین خواهد بود كه حقيقت این ماده بسيار دور از فهم دانشمندان است. و اگر پرسش بر وجه دوم (گاز در درون زمین) معنا شود، منظور از سخن آن حضرت این است كه هنوز قرنها –نسبت به زمان ابان بن تغلب- بايد بگذرد تا دانش بشر به پايه‌اى برسد كه بتواند حقيقت گاز و اجزاء درونى آن را تشخيص دهد و آن را تجزيه و تحليل نمايد.
اكنون بايد يادآور شد كه طرح اين مصاحبه از دیدگاه اول كه پرسش از طبقات و پايه‏هاى ساختمانى زمین است معقول به نظر نمی‌آيد، نه از نظر پرسش و نه از نظر پاسخ و نمی‌توان آن را منسوب به اصحاب دانشمند امام صادق(ع) دانست و به شخصيتى‏ مانند ابان بن تغلب كه یکی از دانشمندان بنام دوران خود بوده است نسبت داد. با مدح‌های بليغ و فضل و دانش شگرفى كه رجال‏شناسان اسلام -از موافق و مخالف- دربارهٔ ابان بن تغلب بيان كرده‌اند نمی‌توان گفت که او به يک مسأله مسلّم آگاهی نداشته و جاهل بوده است؛ چرا كه زمين كره‌ای است در فضا و از همه طرف به هوا برخورد دارد و روى پايه‏اى ساخته نشده است؛ و اين مسأله هزارها سال پيش از دوران ابان بن تغلب مسلّم شده بود و كوچک‌ترين دانشمندان آن را می‌دانستند، به ویژه این‌که در زمان امام صادق(ع) كه اسلام در محيط جهان گسترش پیدا کرده بود، و دانشمندان يونان، ايران، مصر و كشورهاى ديگر جزو سازمان فرهنگى اسلام شده بودند و در محيط كوفه که محل نشو و نماى ابان بود و به دانشگاه جندی شاپور نزديک بود و در كنار مدائن پايتخت علمى و فلسفى دولت ساسانيان ساخته شده بود، هرگز نمی‌توان گفت ابان بن تغلب از ساختمان‏هاى طبقاتی زير زمين خبر و آگاهی نداشته و از امام صادق(ع) پرسش كرده و آن حضرت نیز روى اين دیدگاه به او پاسخ داده است.
نارواتر اين كه، امام صادق(ع) با اين‌گونه پرسش موافقت كرده و براى زمين و پايه‏هاى آن، اين اطلاعات را تحويل ابان بن تغلب داده است، چنانچه نمی‌توان تصوّر كرد كه كسى چنين مضمونى را به نام مصاحبه‌اى ميان ابان بن تغلب و امام صادق(ع) جعل كرده باشد؛ زيرا دربارهٔ ساختمان زمين چنين عقيده‌اى از خرافى‏سرايان هم در هيچ كجا به نظر نرسيده است تا اين خرافه را درباره امام جعل كرده باشند؛ زيرا همان‌طور که گفتيم مسأله كروى بودن زمين و معلّق بودن آن در فضا به اعتبار مركز ثقل جهان مادى كه يک اصل فلسفه يونانى است در اين دوره معروف و مسلّم بوده است و در محافل نيمه علمى هم به چنين سخن‌ها دم زدن ميسّر نبوده تا برسد به محفل علمى كشّاف حقایق امام جعفر صادق(ع) و دانشمندى چون ابان بن‏ تغلب.
به هر حال، با ملاحظه اين كه سند اين روايت هم صحيح است، نمی‌توان آن را کنار گذاشت.[11] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)
اما به طور کلی؛ حدیث مورد بحث در بيان حقایقى دربارهٔ عالم هستی است؛ لذا برخی از علما از توضیح و شرح آن دوری کرده و آن را به اهلش واگذار کرده‌اند.[12] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#) و برخی دیگر غیر از آنچه گفته شد، تفاسیر دیگری از این حدیث نیز ارائه داده‌اند.[13] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#)

[1] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی، ج 15، ص 221، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ‏1429ق.

[2] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 25، ص 201، ‏دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ كلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الكافی (گلستان آل محمّد)، ترجمه و شرح كمره اى، محمد باقر، ج 1، ص 172، كتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382ق؛ ابن قاریاغدى، محمد حسین، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافی)، محقق و مصحح: احمدى جلفائى، حمید، ج 2، ص 87، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.

[3] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). الکافی، ج 15، ص 367 – 370؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 275 – 277، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، چاپ اول، 1398ق.

[4] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). ابن كثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: شمس الدین، محمد حسین، ج 5، ص 242، دار الكتب العلمیة، منشورات محمدعلى بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419ق؛ سیوطى، جلال الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج 4، ص 289 و 290، كتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404ق؛ آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: عطیة، على عبدالبارى، ج 8، ص 477، دارالكتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.

[5] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). طه، 6: «از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین، و آنچه میان آن دو، و آنچه در زیر خاك (پنهان) است».

[6] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوى جزائرى، طیب، ج 2، ص 58 و 59، دار الكتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، تفسیر نور الثقلین، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 5، ص 364 و 365، ‏اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق؛ فیض كاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، تحقیق: اعلمی، حسین، ج 3، ص 300، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق.

[7] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). انبیاء، 31.

[8] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). نازعات، 30 – 32.

[9] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق و مصحح: حسینى اشكورى، سید احمد، ج 4، ص 108، واژه «الْمَلَاسَة»، کتابفروشی مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375ش؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 6، ص 221، واژه های « الملَس، المَلاسَة و المُلُوسة»، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ بستانى، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى عربی - فارسی، ص 134، واژه «الأَمْلَس»، و ص 860، واژه «مَلَاسَة»، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.

[10] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). ماده اولیه جهان، پاسخ ۲۷۲.

[11] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). كلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الكافی (گلستان آل محمّد)، ترجمه و شرح كمره اى، محمد باقر، ج 1، ص 167 – 172، كتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382ق؛ ر.ک: مولى صالح مازندرانى، شرح أصول الكافی، تعلیقات: محقق شعرانى، تصحیح: غفارى، على اكبر، ج 11، ص 440 و 441،‏ دار الكتب الإسلامیة، تهران، 1388ق.

[12] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). فیض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی، ج 26، ص 472، كتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه السلام، اصفهان، چاپ اول، 1406ق.

[13] (http://islamquest.net/fa/archive/question/tr21594#). ر.ک: سلیمانى آشتیانى، مهدى، درایتى، محمد حسین، مجموعه رسائل در شرح احادیثى از كافى، ج 2، ص 467 – 472، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1387ش.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد