مجید موحد
24th July 2014, 08:44 AM
عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
در اخبار شاهان پیشینه هست
که چون تکله بر تخت زنگی نشست
به دورانش از کس نیازرد کس
سبق برد اگر خود همین بود و بس
چنین گفت یک ره به صاحبدلی
که عمرم بسر رفت بی حاصلی
بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست
چو میبگذرد ملک و جاه و سریر
نبرد از جهان دولت الا فقیر
چو بشنید دانای روشن نفس
بتندی برآشفت کای تکله بس!
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش
بصدق و ارادت میان بستهدار
ز طامات و دعوی زبان بستهدار
قدم باید اندر طریقت نه دم
که اصلی ندارد دم بیقدم
بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند
پادشاه دادگری بود که هیچ کس از او شکایت نداشت، روزی به صاحبدلی گفت: من احساس بیحاصلی میکنم [عمرم بیهوده گذشته است] و دیگر نمیخواهم پادشاهی کنم، بلکه تصمیم دارم به کنجی بنشینم و به عبادت بپردازم. آن مرد دانا(صاحبدل) برآشفت و گفت: تو اکنون بهترین موقعیت را برای خدمت داری. در همین جایگاه بمان و به خلق خدمت کن.
تقدیم به تمامی دوستان
در اخبار شاهان پیشینه هست
که چون تکله بر تخت زنگی نشست
به دورانش از کس نیازرد کس
سبق برد اگر خود همین بود و بس
چنین گفت یک ره به صاحبدلی
که عمرم بسر رفت بی حاصلی
بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست
چو میبگذرد ملک و جاه و سریر
نبرد از جهان دولت الا فقیر
چو بشنید دانای روشن نفس
بتندی برآشفت کای تکله بس!
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش
بصدق و ارادت میان بستهدار
ز طامات و دعوی زبان بستهدار
قدم باید اندر طریقت نه دم
که اصلی ندارد دم بیقدم
بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند
پادشاه دادگری بود که هیچ کس از او شکایت نداشت، روزی به صاحبدلی گفت: من احساس بیحاصلی میکنم [عمرم بیهوده گذشته است] و دیگر نمیخواهم پادشاهی کنم، بلکه تصمیم دارم به کنجی بنشینم و به عبادت بپردازم. آن مرد دانا(صاحبدل) برآشفت و گفت: تو اکنون بهترین موقعیت را برای خدمت داری. در همین جایگاه بمان و به خلق خدمت کن.
تقدیم به تمامی دوستان