*مینا*
1st August 2009, 02:03 PM
http://taknaz.ir/user_files/image/1/33.jpg
اما تکلیف افراد در شرایط مختلف چیست، چون همه ی شرایط، شرایط، شرایط جهاد نیست و همه ی شرایط، شرایط هجرت نیست. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله تکلیف اشخاص را معین کرده است. فرموده است تکلیف یک نفر مسلمان این است که در نیت جدی و قصد واقعی او همیشه چنین چیزی باشد که اگر وظیفه ای ایجاب کرد هجرت کند، اگر وظیفه ای ایجاب کرد جهاد کند: مَن لم یعزُ و لم یُحدِّث نفسه بِغَزوٍ ماتَ علی شَعبةٍ مِنَ النِّفاق آن کس که جنگ نکرده یا فکر جنگ را در مغز خود نپرورانده است، وقتی بمیرد در شعبه ای از نفاق مرده است. افرادی که نیتشان چنین نیتی است که اگر وظیفه ایجاب کرد هجرت و جهاد کنند، ممکن است به پایه ی مهاجرین و مجاهدین واقعی برسند. قرآن می فرماید: لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر اُولی الضَّرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم فضّل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجةً و کلاًّ وعد الله الحسنی و فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً(1) مسلمانان، آنها که در راه خدا مجاهدند به مال و جانشان، و خانه نشینانی(2) که فقط به دلیل اینکه من به الکفایة وجود دارد در خانه نشسته اند، هرگز با یکدیگر برابر نیستند. قرآن، خانه نشینانی را که معذورند (کورند، شلند، بیمارند) ولی در نیتشان هست که اگر این نقص در آنها نمی بود و این عذر را نمی داشتند، از دیگران در این جهاد فی سبیل الله سبقت می گرفتند، نفی نمی کند که هم درجه ی مجاهدین فی سبیل الله باشند. این مسئله در جای خود درست است.
وقتی امیرالمومنین از صفین مراجعت می کرد، شخصی خدمت ایشان عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! دوست داشتم برادرم هم همراه ما و در رکاب شما بود و به فیض درک رکاب شما نائل می شد. حضرت فرمود: بگو نیتش چیست؟ در دلش چیست؟ تصمیمش چیست؟ آیا این برادر تو معذور بود و نتوانست بیاید، یا معذور نبود و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان که نیامد و اگر معذور بود و نیامد ولی دلش با ما بود، میلش با ما بود و تصمیم او این بود که با ما باشد، پس با ما بوده. گفت: بله یا امیرالمؤمنین! این طور بود. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بوده اند افرادی که هنوز در رحمهای مادرانند، با ما بوده اند افرادی که هنوز در اصلاب پدرانند. تا دامنه ی قیامت اگر افرادی پیدا شوند که واقعاً از صمیم قلب، نیت و آرزویشان این باشد که ای کاش علی را درک می کردم و در رکاب او می جنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب صفّین می شماریم.
کس که جنگ نکرده یا فکر جنگ را در مغز خود نپرورانده است، وقتی بمیرد در شعبه ای از نفاق مرده است. افرادی که نیتشان چنین نیتی است که اگر وظیفه ایجاب کرد هجرت و جهاد کنند، ممکن است به پایه ی مهاجرین و مجاهدین واقعی برسند.
انتظار ظهور یعنی چه؟ افضلُ الاعمالِ انتظارُ الفرج(3) یعنی چه؟ بعضی خیال می کنند اینکه افضل اعمال انتظار فرج
است، به این معناست که انتظار داشته باشیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با عده ای که خواص اصحابشان هستند یعنی سیصد و سیزده نفر و عده ای غیرخواص ظهور کنند، بعد دشمنان اسلام را از روی زمین بردارند، امنیت و رفاه و آزادی کامل را برقرار کنند، آن وقت به ما بگویند بفرمایید! ما انتظار چنین فرجی را داریم و می گوییم افضل اعمال هم انتظار فرج است! (یعنی بگیر و ببند، بده به دست من پهلوان!) نه، انتظار فرج داشتن یعنی انتظار در رکاب امام بودن و جنگیدن و احیاناً شهید شدن، یعنی آرزوی واقعی و حقیقی مجاهد بودن در راه حق، نه آرزوی اینکه تو برو کارها را انجام بده، بعد که همه ی کارها انجام شد و نوبت استفاده و بهره گیری شد آن وقت من می آیم! مانند قوم موسی که اصحاب پیغمبر گفتند: یا رسول الله! ما مانند قوم موسی نیستیم. (بنی اسرائی وقتی به نزدیک فلسطین که عمالقه در آنجا بودند رسیدن و دیدند یک عده مردان جنگی در آنجا هستند، گفتند: موسی! فاذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هیهنا قاعدون(4) ما اینجا نشسته ایم، تو و خدا بروید بجنگید، آنجا را تصفیه و از دشمن خالی کنید، خانه را آب و جارو بزنید؛ وقتی برای ما خبر آوردید که هیچ خطری نیست، فقط باید برویم راحت بنشینیم و از نعمتها استفاده کنیم، ما به آنجا می آییم! موسی گفت: پس شما چه؟ شما هم وظیفه دارید که دشمن را که خانه ی شما را اشغال کرده است، از خانه تان بیرون کنید.» اصحاب پیغمبر (مانند مقداد) گفتند: یا رسول الله! ما آن حرف را نمی زنیم که بنی اسرائیل گفتند، ما می گوییم: اگر شما فرمان بدهید که خودتان را به دریا بریزید به دریا می ریزیم، به آتش بزنید به آتش می زنیم.
انتظار فرج داشتن یعنی واقعاً در نیت ما این باشد که در رکاب امام زمان و در خدمت ایشان دنیا را اصلاح کنیم. در زیارت اباعبدالله علیه السلام می گوییم: «یا لیتنا کنّا معک فنفوز فوزاً عظیماً» (که برای ما یک ورد شده و به معنای آن هم توجه نمی کنیم) یا اباعبدالله! ای کاش ما با تو بودیم و رستگاری عظیم پیدا می کردیم. معنایش این است که ای کاش ما در خدمت تو بودیم و شهید می شدیم و از راه شهادت، رستگاری عظیم پیدا می کردیم. آیا این ادعای ما از روی حقیقت است؟ افرادی هستند که از روی حقیقت ادعا می کنند ولی اکثر ما که در زیارتنامه ها می خوانیم، لقمه ی زبان است.
رؤیای یکی از علمای بزرگ
اباعبدالله علیه السلام در شب عاشورا فرمود: من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم. یکی از علمای بزرگ شیعه گفته بود: من باور نداشتم که این جمله را اباعبدالله فرموده باشد به این دلیل که با خودم فکر می کردم اصحاب امام حسین خیلی هنر نکردند، دشمن خیلی شقاوت به خرج داد.
امام حسین است، ریحانه ی پیغمبر است، امام زمان است، فرزند علی است، فرزند زهراست؛ هر مسلمان عادی هم اگر امام حسین علیه السلام را در آن وضع می دید، او را یاری می کرد. آنها که یاری کردند خیلی قهرمانی به خرج ندادند، آنها که یاری نکردند خیلی مردم بدی بودند.
یا اباعبدالله! ای کاش ما با تو بودیم و رستگاری عظیم پیدا می کردیم. معنایش این است که ای کاش ما در خدمت تو بودیم و شهید می شدیم و از راه شهادت، رستگاری عظیم پیدا می کردیم.
این عالم می گوید: مثل اینکه خدای متعال می خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد. شبی در عالم
رؤیا دیدم صحنه ی کربلاست و من هم در خدمت اباعبدالله آمده ام اعلام آمادگی می کنم. خدمت حضرت رفتم، سلام کردم، گفتم: یابن رسول الله! من برای یاری شما آمده ام، من آمده ام جزء اصحاب شما باشم. فرمود: به موقع به تو دستور می دهیم. وقت نماز شد.( ما در کتب مقتل خوانده بودیم که سعیدبن عبدالله حنفی و افراد دیگری آمدند خود را سپر اباعبدالله قرار دادند تا ایشان نماز بخواند.) فرمود: ما می خواهیم نماز بخوانیم. تو در اینجا بایست تا وقتی دشمن تیراندازی می کند، مانع از رسیدن تیر دشمن شوی. گفتم: چشم، می ایستم. من جلوی حضرت ایستادم. حضرت مشغول نماز شدند. دیدم یک تیر دارد به سرعت به طرف حضرت می آید. تا نزدیک من شد، بی اختیار خود را خم کردم. ناگاه دیدم تیر به بدن مقدس اباعبدالله اصابت کرد. در عالم رؤیا گفتم: استغفروالله ربّی و اتوب الیه عجب کار بدی شد! دیگر نمی گذارم. دفعه ی دوم تیری آمد. تا نزدیک من شد، خم شدم. باز به حضرت خورد! دفعه ی سوم و چهارم به همین صورت خود را خم کردم و تیر به حضرت خورد. ناگهان نگاه کردم دیدم حضرت تبسمی کرد و فرمود: ما رأیت اصحاباً ابرّ و اوفی من اصحابی(5) اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم.
در خانه ی خود نشسته و مرتب می گویید: «یا لیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً» ای کاش ما هم می بودیم، ای کاش ما هم به این رستگاری نائل می شدیم. پای عمل به میان نیامده است تا معلوم شود که در عمل هم اینچنین هستید یا نه. اصحاب من مرد عمل بودند نه مرد حرف و زبان.
منبع: آزادی معنوی، شهید مطهری ص 171-174
اما تکلیف افراد در شرایط مختلف چیست، چون همه ی شرایط، شرایط، شرایط جهاد نیست و همه ی شرایط، شرایط هجرت نیست. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله تکلیف اشخاص را معین کرده است. فرموده است تکلیف یک نفر مسلمان این است که در نیت جدی و قصد واقعی او همیشه چنین چیزی باشد که اگر وظیفه ای ایجاب کرد هجرت کند، اگر وظیفه ای ایجاب کرد جهاد کند: مَن لم یعزُ و لم یُحدِّث نفسه بِغَزوٍ ماتَ علی شَعبةٍ مِنَ النِّفاق آن کس که جنگ نکرده یا فکر جنگ را در مغز خود نپرورانده است، وقتی بمیرد در شعبه ای از نفاق مرده است. افرادی که نیتشان چنین نیتی است که اگر وظیفه ایجاب کرد هجرت و جهاد کنند، ممکن است به پایه ی مهاجرین و مجاهدین واقعی برسند. قرآن می فرماید: لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر اُولی الضَّرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم فضّل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجةً و کلاًّ وعد الله الحسنی و فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً(1) مسلمانان، آنها که در راه خدا مجاهدند به مال و جانشان، و خانه نشینانی(2) که فقط به دلیل اینکه من به الکفایة وجود دارد در خانه نشسته اند، هرگز با یکدیگر برابر نیستند. قرآن، خانه نشینانی را که معذورند (کورند، شلند، بیمارند) ولی در نیتشان هست که اگر این نقص در آنها نمی بود و این عذر را نمی داشتند، از دیگران در این جهاد فی سبیل الله سبقت می گرفتند، نفی نمی کند که هم درجه ی مجاهدین فی سبیل الله باشند. این مسئله در جای خود درست است.
وقتی امیرالمومنین از صفین مراجعت می کرد، شخصی خدمت ایشان عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! دوست داشتم برادرم هم همراه ما و در رکاب شما بود و به فیض درک رکاب شما نائل می شد. حضرت فرمود: بگو نیتش چیست؟ در دلش چیست؟ تصمیمش چیست؟ آیا این برادر تو معذور بود و نتوانست بیاید، یا معذور نبود و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان که نیامد و اگر معذور بود و نیامد ولی دلش با ما بود، میلش با ما بود و تصمیم او این بود که با ما باشد، پس با ما بوده. گفت: بله یا امیرالمؤمنین! این طور بود. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بوده اند افرادی که هنوز در رحمهای مادرانند، با ما بوده اند افرادی که هنوز در اصلاب پدرانند. تا دامنه ی قیامت اگر افرادی پیدا شوند که واقعاً از صمیم قلب، نیت و آرزویشان این باشد که ای کاش علی را درک می کردم و در رکاب او می جنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب صفّین می شماریم.
کس که جنگ نکرده یا فکر جنگ را در مغز خود نپرورانده است، وقتی بمیرد در شعبه ای از نفاق مرده است. افرادی که نیتشان چنین نیتی است که اگر وظیفه ایجاب کرد هجرت و جهاد کنند، ممکن است به پایه ی مهاجرین و مجاهدین واقعی برسند.
انتظار ظهور یعنی چه؟ افضلُ الاعمالِ انتظارُ الفرج(3) یعنی چه؟ بعضی خیال می کنند اینکه افضل اعمال انتظار فرج
است، به این معناست که انتظار داشته باشیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با عده ای که خواص اصحابشان هستند یعنی سیصد و سیزده نفر و عده ای غیرخواص ظهور کنند، بعد دشمنان اسلام را از روی زمین بردارند، امنیت و رفاه و آزادی کامل را برقرار کنند، آن وقت به ما بگویند بفرمایید! ما انتظار چنین فرجی را داریم و می گوییم افضل اعمال هم انتظار فرج است! (یعنی بگیر و ببند، بده به دست من پهلوان!) نه، انتظار فرج داشتن یعنی انتظار در رکاب امام بودن و جنگیدن و احیاناً شهید شدن، یعنی آرزوی واقعی و حقیقی مجاهد بودن در راه حق، نه آرزوی اینکه تو برو کارها را انجام بده، بعد که همه ی کارها انجام شد و نوبت استفاده و بهره گیری شد آن وقت من می آیم! مانند قوم موسی که اصحاب پیغمبر گفتند: یا رسول الله! ما مانند قوم موسی نیستیم. (بنی اسرائی وقتی به نزدیک فلسطین که عمالقه در آنجا بودند رسیدن و دیدند یک عده مردان جنگی در آنجا هستند، گفتند: موسی! فاذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هیهنا قاعدون(4) ما اینجا نشسته ایم، تو و خدا بروید بجنگید، آنجا را تصفیه و از دشمن خالی کنید، خانه را آب و جارو بزنید؛ وقتی برای ما خبر آوردید که هیچ خطری نیست، فقط باید برویم راحت بنشینیم و از نعمتها استفاده کنیم، ما به آنجا می آییم! موسی گفت: پس شما چه؟ شما هم وظیفه دارید که دشمن را که خانه ی شما را اشغال کرده است، از خانه تان بیرون کنید.» اصحاب پیغمبر (مانند مقداد) گفتند: یا رسول الله! ما آن حرف را نمی زنیم که بنی اسرائیل گفتند، ما می گوییم: اگر شما فرمان بدهید که خودتان را به دریا بریزید به دریا می ریزیم، به آتش بزنید به آتش می زنیم.
انتظار فرج داشتن یعنی واقعاً در نیت ما این باشد که در رکاب امام زمان و در خدمت ایشان دنیا را اصلاح کنیم. در زیارت اباعبدالله علیه السلام می گوییم: «یا لیتنا کنّا معک فنفوز فوزاً عظیماً» (که برای ما یک ورد شده و به معنای آن هم توجه نمی کنیم) یا اباعبدالله! ای کاش ما با تو بودیم و رستگاری عظیم پیدا می کردیم. معنایش این است که ای کاش ما در خدمت تو بودیم و شهید می شدیم و از راه شهادت، رستگاری عظیم پیدا می کردیم. آیا این ادعای ما از روی حقیقت است؟ افرادی هستند که از روی حقیقت ادعا می کنند ولی اکثر ما که در زیارتنامه ها می خوانیم، لقمه ی زبان است.
رؤیای یکی از علمای بزرگ
اباعبدالله علیه السلام در شب عاشورا فرمود: من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم. یکی از علمای بزرگ شیعه گفته بود: من باور نداشتم که این جمله را اباعبدالله فرموده باشد به این دلیل که با خودم فکر می کردم اصحاب امام حسین خیلی هنر نکردند، دشمن خیلی شقاوت به خرج داد.
امام حسین است، ریحانه ی پیغمبر است، امام زمان است، فرزند علی است، فرزند زهراست؛ هر مسلمان عادی هم اگر امام حسین علیه السلام را در آن وضع می دید، او را یاری می کرد. آنها که یاری کردند خیلی قهرمانی به خرج ندادند، آنها که یاری نکردند خیلی مردم بدی بودند.
یا اباعبدالله! ای کاش ما با تو بودیم و رستگاری عظیم پیدا می کردیم. معنایش این است که ای کاش ما در خدمت تو بودیم و شهید می شدیم و از راه شهادت، رستگاری عظیم پیدا می کردیم.
این عالم می گوید: مثل اینکه خدای متعال می خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد. شبی در عالم
رؤیا دیدم صحنه ی کربلاست و من هم در خدمت اباعبدالله آمده ام اعلام آمادگی می کنم. خدمت حضرت رفتم، سلام کردم، گفتم: یابن رسول الله! من برای یاری شما آمده ام، من آمده ام جزء اصحاب شما باشم. فرمود: به موقع به تو دستور می دهیم. وقت نماز شد.( ما در کتب مقتل خوانده بودیم که سعیدبن عبدالله حنفی و افراد دیگری آمدند خود را سپر اباعبدالله قرار دادند تا ایشان نماز بخواند.) فرمود: ما می خواهیم نماز بخوانیم. تو در اینجا بایست تا وقتی دشمن تیراندازی می کند، مانع از رسیدن تیر دشمن شوی. گفتم: چشم، می ایستم. من جلوی حضرت ایستادم. حضرت مشغول نماز شدند. دیدم یک تیر دارد به سرعت به طرف حضرت می آید. تا نزدیک من شد، بی اختیار خود را خم کردم. ناگاه دیدم تیر به بدن مقدس اباعبدالله اصابت کرد. در عالم رؤیا گفتم: استغفروالله ربّی و اتوب الیه عجب کار بدی شد! دیگر نمی گذارم. دفعه ی دوم تیری آمد. تا نزدیک من شد، خم شدم. باز به حضرت خورد! دفعه ی سوم و چهارم به همین صورت خود را خم کردم و تیر به حضرت خورد. ناگهان نگاه کردم دیدم حضرت تبسمی کرد و فرمود: ما رأیت اصحاباً ابرّ و اوفی من اصحابی(5) اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم.
در خانه ی خود نشسته و مرتب می گویید: «یا لیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً» ای کاش ما هم می بودیم، ای کاش ما هم به این رستگاری نائل می شدیم. پای عمل به میان نیامده است تا معلوم شود که در عمل هم اینچنین هستید یا نه. اصحاب من مرد عمل بودند نه مرد حرف و زبان.
منبع: آزادی معنوی، شهید مطهری ص 171-174