PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شیطونی‌های زمان بچگی‌ ( مدرسه و اردو . و .... ) از زبان شما



...آلوین...
8th July 2014, 12:13 PM
در زمان بچگی ( مدرسه و اردو . و .... ) چه شیطونی هایی کردید ???

از شیطونی هاتون بگید تا دور هم بخندیم و خاطرات گذشته رو مرور کنیم ... ( حتی شما مدیر عزیز [nishkhand] )

.................................................. .................................................. ................................................

ما امسال تو اردو مشهد شیشه قطار رو شیکوندیم [nishkhand]

دوباره تو همین اردو بچه ها با تیغ سیبیلمو زدن !!! [khande][khande][khande] (به سیبیلم خیلی حساسم[nishkhand])

امسال زدیم سایت مدرسه رو نابود کردیم . مدیرمون تا ی هفته دنبال من میگشت[khejalat]

موس ناظممون ازین بیسیم ها بود بعد ما او تیکه ای که وصل میشه به لبتاب رو کندیم انداختیم دور[nishkhand]

.................................................. .................................................. .................................................. ...............................

این هم تکه ای از خاطرات من

( بقیش هم بعدن میگم ) ... ( کلا بچه ارومی ام [nishkhand] )

شما هم خاطراتتون رو بگید تا شاد باشیم !

ممنون

مهشاد ولی
30th July 2014, 12:31 AM
سلام

یکبار وقتی دوم راهنمایی بودم یعنی خیلی وقت پیشا دیر اومدم مدرسه وقتی همه سر صف بودن هوا هم خیلی سرد بود و برف میومد برای همین بچه ها تو سالن صف گرفته بودن منم همون روز مسابقه استانی داشتم و سه بارم غیبت سر کلاس ریاضی خورده بودم اونم از نوع غیر مجاز اونوقت حتما باید یک ربع اول زنگ اول سر کلاس حاضر میبودم وقتی دیر رسیدم چون خیلی هم ترسیده بودم و بچه ی مثبتی بودم از اینکه دبیر ریاضیمون پرتم کنه بیرون عارم میشد صف تموم شد و من از ترس مدیرمون نرفتم تو سالن و شدم مثل ادم برفی بچه ها رفتن سر کلاس و من ماندم معلم رفت سر کلاس و باز هم من ماندم دیگه دیدم داره دیر میشه پشت پنجره وایستاده بودم و بچه ها گفتن مهشاد غایبه غیبت رد شد من اوضاع رو وخیم دیدم و به دوستم که لب پنجره بود گفتم پیس پیس نگام کرد و گفتم در پنجره رو باز کن باز کرد و من از میله های کج شده اومدم تو در حالیکه پر از برف بودم و معلم سرش پایین بود در کلاس زده شد و مدیر اومد تو و گفت مهشاد ولی بیا برو مسابقه معلم گفت غایبه من گفتم کی گفته من غایبم
حالامن[nishkhand]
معلم[taajob]
مدیر[tafakor]
بچه ها[khande]
مدیر گفت چرا خیسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معلم گفت چجوری اومدی توووووو
من گفتم بودم بخدا
.
.
.تعهد دادم اخرررررررررر....................

مهشاد ولی
30th July 2014, 12:33 AM
بازم بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟

BaAaroOoN
12th August 2014, 12:30 AM
یه بار امتحان عربی( [tahavoo] ) داشتیم....در کلاسمون یکم مشکل داشت ولی نه اونقدرررررر
زدیم خرابش کردیم....معلم اومد پشت در موند.....حالا از مدیر اصرار که شما خودتون خرابش کردین از ما انکار
خلاصه بابای مدرسه اومد درستش کنه....دیدیم اوضاع قرمزه از پشت درو گرفتیم که نتونن بیان تو......بابای مدرسه میگفت این در بازه (!)ولی نمیدونم چرا از نمیشه
دیگه هیچی دیگه!!!!!!ناظم یه صندلی اورد رفت روش و از شیشه ی در نگاه کرد دید بلـــــــــــــــــــــه.. ...یه عده دارن کارشکنی میکنن.....برای همینم نقشه با شکست تقریبی مواجه شد[nishkhand]
میگم تقربی برای اینه که امتحان کنسل شد ولی کلاس عربی برگزار شد[khabalood]

momentsquran
29th February 2016, 07:37 PM
كلاس مترجمي قرآن مي رفتم بعضي موقعها وقتي ميآمدم ميز آخر مي نشستم صدا جيك جيك گوشيمو ميزاشتم معلمم و همكلاسيهام مي رفتن جلو پنجره كه ببينند پرنده ها از كجا دارن پرواز مي كنند اينم يه جور سر كاري

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد