PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر امشب دوباره آمده ام ، باز هم سلام



نارون1
6th July 2014, 02:17 PM
امشب دوباره آمده ام ، باز هم سلام



من را ببخش مرد غزل هـــــای ناتمام


من را ببخش بابت احساس خسته ام

من را ببخش بابت این فکرهــــای خام


این حرف ها درون دلم درد می کشید

این حرف هــــا وجــــود مــرا داد التیام


گفتی کلافه می شوی از این حضورمحض!

گفتی عذاب می کشی از دست من مدام


گفتی نگاه هــــرزه ی من با تو جـور نیست

گفتی که پاک هستی و این فعل ها حرام!


گفتی و باز گفتی و هی اشک پشت اشک

مابین پلک هــــــای تـــــرم، کــــرد ازدحــام


می خواستــــم فقط بنویسم چرا؟چرا؟

می خواستم بگیرم از این شعر انتقام


اما دلم شکسته تر از این بهانه هاست

خو کرده ام به عادت دنیــــــای بی مرام


من با زبان تلخ تو بیگانه نیستــم

من با هزار درد غم انگیز، آشنام!


شاید غزل هوای دلــــم را عوض کند

شاید رها شوم کمی از این ملودرام


این بیت ها همیشه مرا فاش می کنند

این بیت ها روایت تلخی ست هر کدام...




زهرا شعبانی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد