PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر بی مادریم ، حوصله ی شرح قصه نیست ...



**Meh**
17th March 2014, 08:27 AM
http://media3.afsaran.ir/siwG3PFa.jpg



به دل شعله ورم سایه ی دریا افتاد

عاقبت قرعه به نام من تنها افتاد


زهر هم سوخت به حال جگر سوخته ام

شعله شد آب شد و خون شد و از پا افتاد


باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند

راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد


یادآن كوچه ی باریك همان كوچه ی تنگ

كوچه ای كه گذر سنگدل آن جا افتاد


شور می زد دلم و در دل آن وانفسا

چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد


آن چنان زد كه ره خانه ی خود گم كردیم

آنچنان که به رخ برگ گلی جا افتاد


مادرم روی زمین بود و پی ام می گردید

من نفس می زدم او از نفس اما افتاد


پاره های جگرم می چكد از كنج لبم

باز در خانه ی من روضه ی زهرا افتاد


یاد آن كوچه كه با مادر خود می رفتم

دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد


دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار

مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد


حسن لطفی

mahdiyeh kaka
17th March 2014, 09:22 AM
http://news.kmu.ac.ir/Files/News/634997509926220000/Image/sifV56.jpg

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد