*donya*
12th March 2014, 03:25 PM
به نام خدا
وقتی برای اولین بار داشتم دزدی میکردم خیلی ترسیده بودم.اما تا چشمم به اون همه پول افتاد همه چیزو فراموش کردم.جاهای شلوغ شده بود پاتوقم،اتوبوس،مترو،پارک،پ اساژ.اما بعدش با چند نفر از همکارام که آشنا شدم فهمیدم که دزدی از خونه ها آسون تر از جیب بریه.اونا چم و خم کارو بهم یاد دادن و تو چند تا از دزدی هام منو شریک کردن.راست میگفتن دزدی از خونه ها آسون تر بود.مخصوصا اگه خونه ی فامیل یا آشنا بود.بیشترم می ارزید چون چیزای با ارزش و قیمتی تو خونه ها بود نه تو جیب مردم.
خلاصه اینکه تو مدت کوتاهی به پول هنگفتی رسیدم بدون اینکه کسی بفهمه از چه راهی.البته ناگفته نماند که چند باری هم سر جیب بری دستگیر شدم اما زود آزاد میشدم و به کارم ادامه میدادم.
تا اینکه یه شب یه خوابی دیدم.به خوابو این جور چیزا اصلا اعتقاد نداشتم اما این یکی فرق میکرد.نمیخوام بگم چی دیدم.همین که خودم بدونم معنیش چیه کافیه.نه یک بار بلکه چند بار همون خواب برام تکرار شد.تا اینکه تصمیم گرفتم آدم شم.همه ی پولی که تو حسابم بود،برداشتم و تو راهی که همه میگن خیره خرج کردم.
راه خیرو نمیشناختم فقط میدونستم هست.درست مخالف راهی بود که همیشه میرفتم.
یا امام رضا،اومدم این جا که فقط یه چیز بگم...پشیمونم.خیلی وقته که دیگه دزدی نمیکنم.حقوق کاری که پیدا کردم خیلی کمه اما حلاله.حلالِ حلال.
خیلی وقت پیش از یکی پول قرض گرفتم،بهش گفتم یک ساله پسش میدم.یک سالو سه ماهه گذشته ولی هیچ پولی ندارم که بهش بدم.هی امروزو فردا میکنم.همین روزاست که با مامور بیاد دم خونمو ببرتم.بیچاره حقم داره خودشم گرفتاره.نمیدونم چی کار کنم.تو محل کارمم از وامو این جور چیزام خبری نیست.
یا امام رضا،میگن شما خوب حاجت میدین.حاجت منِ گناهکارم میدین؟این همه درد دل کردم که بگم من از گذشته ام پشیمونم.خیلی هم سعی کردم پاکش کنم اما...
یا امام رضا،یا حاجتمو میدی یا میرم آبروتو میبرمو میگم همه ی اون چیزایی که راجع بت میگن دروغه.اصلا...اصلا یا همین الان پولی رو که لازم دارم بهم میدی یا...یا همین فرش زیر پام که مال شماس میبرمو میفروشم.
کمی صبر کرد.خبری نشد.بیشتر صبر کرد باز هم خبری نشد.
در حالی که اشک میریخت خم شد و فرش را لوله کرد.ناگهان زیر فرش همان مقدار پولی را که میخواست پیدا کرد.
وقتی برای اولین بار داشتم دزدی میکردم خیلی ترسیده بودم.اما تا چشمم به اون همه پول افتاد همه چیزو فراموش کردم.جاهای شلوغ شده بود پاتوقم،اتوبوس،مترو،پارک،پ اساژ.اما بعدش با چند نفر از همکارام که آشنا شدم فهمیدم که دزدی از خونه ها آسون تر از جیب بریه.اونا چم و خم کارو بهم یاد دادن و تو چند تا از دزدی هام منو شریک کردن.راست میگفتن دزدی از خونه ها آسون تر بود.مخصوصا اگه خونه ی فامیل یا آشنا بود.بیشترم می ارزید چون چیزای با ارزش و قیمتی تو خونه ها بود نه تو جیب مردم.
خلاصه اینکه تو مدت کوتاهی به پول هنگفتی رسیدم بدون اینکه کسی بفهمه از چه راهی.البته ناگفته نماند که چند باری هم سر جیب بری دستگیر شدم اما زود آزاد میشدم و به کارم ادامه میدادم.
تا اینکه یه شب یه خوابی دیدم.به خوابو این جور چیزا اصلا اعتقاد نداشتم اما این یکی فرق میکرد.نمیخوام بگم چی دیدم.همین که خودم بدونم معنیش چیه کافیه.نه یک بار بلکه چند بار همون خواب برام تکرار شد.تا اینکه تصمیم گرفتم آدم شم.همه ی پولی که تو حسابم بود،برداشتم و تو راهی که همه میگن خیره خرج کردم.
راه خیرو نمیشناختم فقط میدونستم هست.درست مخالف راهی بود که همیشه میرفتم.
یا امام رضا،اومدم این جا که فقط یه چیز بگم...پشیمونم.خیلی وقته که دیگه دزدی نمیکنم.حقوق کاری که پیدا کردم خیلی کمه اما حلاله.حلالِ حلال.
خیلی وقت پیش از یکی پول قرض گرفتم،بهش گفتم یک ساله پسش میدم.یک سالو سه ماهه گذشته ولی هیچ پولی ندارم که بهش بدم.هی امروزو فردا میکنم.همین روزاست که با مامور بیاد دم خونمو ببرتم.بیچاره حقم داره خودشم گرفتاره.نمیدونم چی کار کنم.تو محل کارمم از وامو این جور چیزام خبری نیست.
یا امام رضا،میگن شما خوب حاجت میدین.حاجت منِ گناهکارم میدین؟این همه درد دل کردم که بگم من از گذشته ام پشیمونم.خیلی هم سعی کردم پاکش کنم اما...
یا امام رضا،یا حاجتمو میدی یا میرم آبروتو میبرمو میگم همه ی اون چیزایی که راجع بت میگن دروغه.اصلا...اصلا یا همین الان پولی رو که لازم دارم بهم میدی یا...یا همین فرش زیر پام که مال شماس میبرمو میفروشم.
کمی صبر کرد.خبری نشد.بیشتر صبر کرد باز هم خبری نشد.
در حالی که اشک میریخت خم شد و فرش را لوله کرد.ناگهان زیر فرش همان مقدار پولی را که میخواست پیدا کرد.