توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث بحث در مورد اختلالات روانــی ....
نارون1
8th March 2014, 07:08 PM
مورد اول :
پگی 20 سال سن ، 160 سانتی متر قد و وزنی حدود 30 کیلوگرم دارد . کاهش وزن بدنش از 4 سال پیش آغاز شد ، در آغاز می خواست که تقریبا 3 کیلوگرم از وزن
اضافی بدنش را با رژیم کاهش بدهد .
وقتی اطرافیانش او را برای به دست آوردن این موفقیت و شکل جدید بدنش ، مورد تعریف و تمجید قرار دادند ، تصمیم گرفت 3/5 کیلوگرم دیگر از وزن بدنش کم کند . طی 2
سال پس از آن کاهش وزن را ادامه داد ، بر فعالیت جسمانی اش افزود ، تا اینکه وزنش به 29 کیلوگرم رسید و قاعدگی اش قطع شد .
به دلیل زخم گوارشی در یک بیمارستان بستری شد و تحت معالجه قرار گرفت و 3 ماه پس از 3 ماه مرخص شدن در بخش روانپزشکی یک بیمارستان بستری شد . طی 8
هفته بستری شدن ، وزنش از 38 کیلوگرم به 45/5 کیوگرم رسید .
هنگام وارد شدن به دانشگاه وضع بدی نداشت ، اما در دانشگاه با افزایش فشار تحصیی و اجتماعی ، رژیم گرفتن را از سر گرفت تا اینکه وزنش به 30 کیلوگرم رسید .
عادت غذاخوردن او حالت تشریفاتی پیدا کرده بود ، غذا را بسیار ریز تقسیم می کرد و در بشقاب جابجا می کرد و بسیار آهسته می خورد .
ازخوردن غذاهای بسیار چرب و دارای کربوهیدرات زیاد ، خودداری می کرد ، از تغییرات بدنش ناراحت می شد و با افزایش وزن بدنش به شدت احساس اضطراب می کرد .
مجبور به ترک تحصیل و دوباره بستری شد .
او برای تن دادن به درمان انگیزه داشت ولی ترس از افزایش وزن و چاق شدن بر پیشرفت او تاثیر منفی می گذاشت .
................................................
پگی به چه اختلالی مبتلا بود ؟
homeyra
8th March 2014, 07:28 PM
سلام...
اینم یه نوع وسواس فکریه دیگه...نیس؟
Capitan Totti
8th March 2014, 07:36 PM
دچار اختلال روانی شده دیگه[nishkhand]
از نوع خود کوچک بینی[nishkhand]
zoh_reh
8th March 2014, 08:06 PM
سلام
خیلی ممنون از نارون عزیز مدیر پر تلاش تالار روانشناسی بابت این تاپیک خیلی جالب[golrooz]
فکر میکنم از اختلال بدریختی بدن باشه که در دسته اختلال شبه جسمی قرار میگیره.
نارون1
8th March 2014, 08:21 PM
سلام...
اینم یه نوع وسواس فکریه دیگه...نیس؟
سلام
ممنون حمیرا جون
وسواس ، یک اختلال مضاف بر این اختلال مورد نظــر در فرد و به عنوان تشخیص اضافی قرار می گیرد .
نارون1
8th March 2014, 08:33 PM
سلام
خیلی ممنون از نارون عزیز مدیر پر تلاش تالار روانشناسی بابت این تاپیک خیلی جالب[golrooz]
فکر میکنم از اختلال بدریختی بدن باشه که در دسته اختلال شبه جسمی قرار میگیره.
سلام زهره عزیز
ممنون
توجه کنید که اختلال بدریختی بدن ، شامل قسمت های مختلف بدن هم میشه ، مثلا ممکنه فرد جلوی آینه از چهره خودش رضایت نداره و احساس میکنه بینی زیبایی نداره و عمل های
مکرری انجام میده ولی در اینجا علاوه بر اون مورد اشاره شما ، به مورد خاصی توجه کرده ... جزیی تر بشین و به نشانه ها دقت کنین [cheshmak]
zoh_reh
8th March 2014, 08:58 PM
سلام زهره عزیز
ممنون
توجه کنید که اختلال بدریختی بدن ، شامل قسمت های مختلف بدن هم میشه ، مثلا ممکنه فرد جلوی آینه از چهره خودش رضایت نداره و احساس میکنه بینی زیبایی نداره و عمل های
مکرری انجام میده ولی در اینجا علاوه بر اون مورد اشاره شما ، به مورد خاصی توجه کرده ... جزیی تر بشین و به نشانه ها دقت کنین [cheshmak]
تو دسته اختلال شبه جسمی دوباره :
اختلال جسمانی کردن یا جسمی سازی
چون هم دچار مشکل گوارشی شدن، وهم با قطع قاعدگی مواجه شدن.
نارون1
8th March 2014, 09:18 PM
تو دسته اختلال شبه جسمی دوباره :
اختلال جسمانی کردن یا جسمی سازی
چون هم دچار مشکل گوارشی شدن، وهم با قطع قاعدگی مواجه شدن.
ببین این اختلال با اختلال بدریختی بدن همراه هست ولی ازون بیا بیرون ، یک دسته اختلال هست خودش
علایم :
کاهش وزن افراطی ، همراه با اضطراب و افسردگی - ترس از چاق شدن - قطع قاعدگی - خودداری از حفظ کمترین وزن بهنجار
zoh_reh
8th March 2014, 10:05 PM
ببین این اختلال با اختلال بدریختی بدن همراه هست ولی ازون بیا بیرون ، یک دسته اختلال هست خودش
علایم :
کاهش وزن افراطی ، همراه با اضطراب و افسردگی - ترس از چاق شدن - قطع قاعدگی - خودداری از حفظ کمترین وزن بهنجار
این علائم تو اختلال بی اشتهایی عصبی یا روان بی اشتهایی هم دیده میشه،
که افراد در این اختلال تصمیم به کاهش وزن میگیرن،
معمولا در دوران نوجوانی و اوائل جوانیه، و هدف اصلی زندگی روان بی اشتها ، لاغر شدن است.
که عواضی که بالا گفته شد رو بهمراه داره.
امیدوارم تشخیصم درست بوده باشه[nadidan]
نارون1
8th March 2014, 10:11 PM
این علائم تو اختلال بی اشتهایی عصبی یا روان بی اشتهایی هم دیده میشه،
که افراد در این اختلال تصمیم به کاهش وزن میگیرن،
معمولا در دوران نوجوانی و اوائل جوانیه، و هدف اصلی زندگی روان بی اشتها ، لاغر شدن است.
که عواضی که بالا گفته شد رو بهمراه داره.
امیدوارم تشخیصم درست بوده باشه[nadidan]
آفریـــن ... عالی بود [tashvigh]
[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]
نشانه ها و علائم حاکی از بی اشتهایی عصبی هست .
چون شیوه کاهش وزن پگی شامل تخلیه ( استفراغ یا استفاده از داروهای ملین ) یا پرخوری ( خوردن زیاد غذا همراه با احساس از دست دادن کنترل ) نبوده است ، در تشخیص گذاری
نوع محدود کننده این اختلال هم ذکر می شود .
پگی در رابطه با غذا رفتارهای تشریفاتی وسواسی هم دارد و این مشخصه شایع در بین بیماران دچار بی اشتهایی عصبی می باشد ولی به عنوان تشخیص جدا درنظر گرفته نمی شود .
نارون1
10th March 2014, 12:21 PM
مورد دوم :
وقتی سرانجـــام همسر درمانده آقای ارنست او را راضی کرد که برای ارزیابی جامع بستری شود ،37 سال داشت ، کار نمی کرد ، و در واقع چند سال بود که حالت از
کارافتادگی داشت .
پس از این که آقای ارنست ایتون یک هفته تمام شبها را در میهمانی و روزها را با خرید از فروشگاهها سپری کرد ، همسرش به او اخطار داد که اگر برای معاینه روانی
مراجعه نکند ، از او طلاق خواهد گرفت .
در هنگام پذیرش روانپزشک متوجه شد که او بسیار صحبت می کند ، شاد و شنگول و اغوا کننده است و شواهدی از هذیان یا توهم در او مشاهده نمی شود .
مشکلات آقای ایتون 7 سال قبل آغاز شد ، زمانی که او به عنوان تنظیم کننده بیمه نامه کار می کرد و به مدت چندماه دچار نشانه های خفیف و ادواری افسردگی ،
اضطراب و خستگی ، بیخوابی و از دست دادن اشتها شد . در آن زمان او این نشانه ها را ناشی از فشار روانی کار می دانست . و طی چندماه دوباره به حالت عادی
برگشت .
چندسال بعد طی یک معاینه جسمانی یک توده تیرویید بی نشانه در او شناسایی شد و جراحی کرد .
25 روز از ماه را با انرژی فراوان ، فعالیت افراطی و شنگولی سپری می کرد و به دنبال آن 5 روز دچار افسردگی می شد ، که طی آن زیاد می خوابید و احساس می کرد که
به سختی می تواند حرکت کند . این الگوی دوره های متناوب سرخوشی و افسردگی که از قرار معلوم ،با چند روز حالت " بهنجار " همراه بود به طور پیوسته چندسال
تکرار شده اند .
طی دوره های پرجنب و جوش آقای ایتون خوش بین و مطمئن به خود بود ، ولی خلق و خوی تندی داشت و به آسانی عصبانی و تحریک می شد . در رابطه با شغل خود
تصمیم های نامتعارفی می گرفت . پول بسیار زیادی را صرف خرید اشیای غیرضروری می کرد که با سن و سال او همخوانی نداشت . همچنین احساسهای جنسی
تکانشی گوناگونی داشت .
طی دوره های افسردگی اغلب تمام روز را به دلیل خستگی ، نداشتن انگیزه ، و خلق افسرده ، در رختخوابب سپری می کرد . سپس از رفتار های غیرمسئولانه و افراطی
هفته های گذشته احساس گناه می کرد ، و غذاخوردن و حمام کردن و اصلاح صورتش را متوقف می کرد .
این کناره گیری ها چندروز ادامه می یافت و سپس یک روز صبح که از خواب بیدار می شد احساس می کرد که حالش بهتر است و دوروز بعد به سرکار خود باز می گشت و
برای جبران از کارافتادگی هفته گذشته شتاب زده کار می کرد که بی نتیجه بود .
......................
اختلال آقای ارنست ایتون را توضیح دهید .
zoh_reh
10th March 2014, 08:24 PM
سلام
با نشانه هایی که از آقای ارنست ایتون داده شده است ،
فکر می کنم اختلال خلقی ادواری (cyclothymia) باشه، که از نوع خفیف اختلال دوقطبی هست.
نارون1
10th March 2014, 09:50 PM
سلام
با نشانه هایی که از آقای ارنست ایتون داده شده است ،
فکر می کنم اختلال خلقی ادواری (cyclothymia) باشه، که از نوع خفیف اختلال دوقطبی هست.
سلام
ممنون از شما [golrooz]
اختلال دوقطبی نوع I ، اختلال آقای ارنست می باشد .
اطلاعاتی از این اختلال براساس DSM-IV بدین ، ممنون میشم [cheshmak]
تا بعد من اطلاعات تکمیلی که در مورد این فرد صدق میکنه رو ارائه بدم .
zoh_reh
10th March 2014, 10:16 PM
سلام
ممنون از شما [golrooz]
اختلال دوقطبی نوع I ، اختلال آقای ارنست می باشد .
اطلاعاتی از این اختلال براساس DSM-IV بدین ، ممنون میشم [cheshmak]
تا بعد من اطلاعات تکمیلی که در مورد این فرد صدق میکنه رو ارائه بدم .
طبق DSM-IV اگر بيمار دچار نخستين حملة مانيايش شده باشد، مي توان او را واجد معيارهاي تشخيصي اختلال دو قطبي I، مانيا دانست.
اگر نخستين حملة بيماري فردي كه مبتلا به اختلال دو قطبي I است، از نوع افسردگي باشه، قابل افتراق از بيمار مبتلا به اختلال افسردگي عمده نخواهد بود.
با توجه به اینکه دوقطبی نوع 1 ، باید حتما دچار یک حمله مانیا یا مختلط (میکس) بشوند،
چرا برای آقای ارنست از نوع 1 هست؟ نشانه این حمله در ایشان کدام است؟
ممنون از شما[golrooz]
نارون1
10th March 2014, 10:41 PM
طبق DSM-IV اگر بيمار دچار نخستين حملة مانيايش شده باشد، مي توان او را واجد معيارهاي تشخيصي اختلال دو قطبي I، مانيا دانست.
اگر نخستين حملة بيماري فردي كه مبتلا به اختلال دو قطبي I است، از نوع افسردگي باشه، قابل افتراق از بيمار مبتلا به اختلال افسردگي عمده نخواهد بود.
با توجه به اینکه دوقطبی نوع 1 ، باید حتما دچار یک حمله مانیا یا مختلط (میکس) بشوند،
چرا برای آقای ارنست از نوع 1 هست؟ نشانه این حمله در ایشان کدام است؟
ممنون از شما[golrooz]
ممنونم از توضیح و توجه شما [golrooz]
آقای ایتون در دوره های پرجنب و جوش خود ، نشانه های مخصوص به دوره های مانیک نشان میده ، یعنی کاهش نیاز به خواب ، پرحرفی ، پرداختن افراطی به فعالیتها ، اعمال جنسی کنترل نشده
و ... ، در دوره های افسردگی نشانه های ا با ملاکهای افسردگی عمده مطابقت میکنه . آقای ایتون در طی یک سال چندین دوره مانیک داشته که با دوره های افسردگی از هم جدا می شدند
، پس بهتره در این حال تشخیص اختلال دوقطبی نوع I ، یا " چرخش سریع " بذاریم .
***
البته همه افراد مبتلا به این اختلال دوقطبی با " چرخش سریع " همانند آقای ایتون ، جابجایی های پیش بینی پذیری از شیدایی به افسردگی بدون دوره های میانی سرحالی رو تجربه نمی کنند .
چرخش سریع معمولا شامل یک یا چند رویداد شیدایی یا شیدایی خفیف ( هیپومانیک ) است ؛ مانند همین مورد ، اما اگر همه رویدادها از نوع افسردگی ، شیدایی یا شیدایی خفیف باشند تا زمانی
که به وسیله بهبود ( یا جابجایی به قطب مخالف ) از یکدیگر جدا شوند ، این تشخیص گذاشته می شوند .
به طور کلی :
اختلال دوقطبی نوع I : چند دوره مانی و گاهی افسردگی اساسی
اختلال دوقطبی نوع II : دوره های هیپومانی و افسردگی اساسی
دوره مختلط : حداقل یک هفته ، یکی درمیان مانی و افسردگی که تقریبا هرروز رخ میدهد.
** درواقع در پاسخ به شما باید به این توجه کنیم که جابجایی خلق آقای ایتون پس از عمل جراحی شروع شد ، با خلق مانی بود .
برای آقای ایتون که اختلال دوقطبی نوع I با چرخش سریع هست ؛ این نکته رو مورد توجه قرار میدیم با توجه به DSM-IV که :
بیمار باید حداقل 4 دوره اختلال خلقی در طول 12 ماه ( یکسال ) داشته باشه و دوره ها با بهبود موقت نسبی یا کامل حداقل به مدت 2 ماه از هم جدا می شوند یا با تغییر به قطب دیگر ( مثلا
دوره افسردگی اساسی به دوره مانی یا بالعکس ) .
نارون1
13th March 2014, 06:32 PM
مورد سوم :
سیلویا 25 ساله ، همواره معتقد بود که دختری منحصر به فرد است . وقتی نوجوان بود ، والدینش باعث شدند این حساسیت در او به وجود آید که هیچ کس ابروهایش را
اینقدر برنمیدارد که دیگر چیزی از آن باقی نماند . در 12 سالگی ابروهای بدی نداشت ، طی چند سال نقاط بی مویی در سرش ظاهر شد . در یک دوره یک ساله ( تقریبا 5
سال قبل ، وقتی دانشجوی سال دومدانشگاه بود ) در واقع سرش بی مو شده بود . از اینکه همه فکر می کردند او همیشه غمگین است ، تعجب می کرد . او نمره های خوبی می
گرفت و در دانشکده حقوق پذیرفته شد .
اغلب با خودش می گفت : " اگر خبردار شوند که سرم مو ندارد ، چه افتضاحی می شود ." اما با شانه کردن دقیق موهایی که در سرش باقی مانده بود و با استفاده هنرمندانه از
روسری و تکه ای موی سر و اجتناب از رفتن به کلاسهای ورزشی ، بی مو بودن سرش را از همه مخفی می کرد . در مورد ابروهایش مشکلی نداشت ؛ بااستفاده از مداد ، ابروهای
جدیدی برای خودش می کشید .
کندن مو عادت بدی بود که همه روزه به آن مشغول می شد .
معمولا روبروی تلویزیون می نشست و با بی تابی فیلم سینمایی یا ویدیویی ، تماشا می کرد ، سپس متوجه می شد که انگشتانش مشغول جستجو در میان موهای
سرش و به دنبال پیدا کردن تار مویی با ساقه کلفت هستند . آنگاه با مهارتی که طی سالها تجربه به دست آورده بود به سرعت مو را می کشید و آن را از ریشه یا ساقه بیرون می
کشید . سپس متوجه می شد که مشتی مو روی دسته کاناپه جمع شده و می فهمید که چند دقیقه قبل مشغول کندن موهای سرش بوده است . خیلی سعی می کرد
مانع این کار شود ولی در هنگام عصبانیت و ناآرامی تشدید می شد ، آنقدر ادامه می داد تا این میل خودبخود ازبین برود . در روزهای خوب این کار تقریبا 10 دقیقه طو می
کشید اما در روزهای بد ساعتها به طول می انجامید.
سیلویا می گفت :
" من احساس می کردم باید آدم بسیار بدی باشم که هیچ کنترلی بر خود ندارم . این چیزی است که والدینم گفته اند . همواره نگران بدم که کلاه گیس از سرم بیفتد .
فکر می کردم که چه کسی حاضر است با من ازدواج کند . اگر روسری من باز شود و او ببیند ، ناراحت خواهد شد . یا اگر کسی عاشقم شود چه اتفاقی می افتد ؟؟ وقتی
متوجه واقعیت شود واکنش او چه خواهد بود ؟ و .... "
..............................
به نظر شما اختلالی که سیلویا به آن مبتلا بود ، چیست ؟
zoh_reh
13th March 2014, 06:55 PM
این اختلال باید از نوع دوری گزینی یا همان اجتنابی باشد که شخص در این اختلال از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و از رد شدن در جامعه واهمه دارد.
و از تیپ وابسته غیرفعال هستند.
نارون1
13th March 2014, 07:24 PM
این اختلال باید از نوع دوری گزینی یا همان اجتنابی باشد که شخص در این اختلال از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و از رد شدن در جامعه واهمه دارد.
و از تیپ وابسته غیرفعال هستند.
سلام زهره عزیزم
ممنون از شرکت شما[golrooz]
این اختلال جزو دسته اختلالات شخصیت نیست
موافقین با هم نشانه های کلیدی موردنظـــر در مصاحبه صورت گرفته رو پررنگ کنیم
منتظـــریم [golrooz]
zoh_reh
14th March 2014, 02:57 PM
سلام زهره عزیزم
ممنون از شرکت شما[golrooz]
این اختلال جزو دسته اختلالات شخصیت نیست
موافقین با هم نشانه های کلیدی موردنظـــر در مصاحبه صورت گرفته رو پررنگ کنیم
منتظـــریم [golrooz]
کندن مو عادت بدی بود که همه روزه به آن مشغول می شد .
تریکوتیلومانیا (Trichotillomania) یا کندن موی وسواسی (جنون کندن مو) عبارت است از کندن مکرر موها که میتواند منجر به از دست دادن مقدار قابل توجهی از مو شود.
جز اختلالات تکانه دسته بندی میشود.
این بیماری بیشتر در کودکان کم سن، افراد در سنین بلوغ و خانمها دیده می شود.
در این بیماری مو دور انگشت پیچیده شده یا مالش داده می شود تا بیرون بیاید یا بشکند.
محل مورد علاقه کندن مو بیشتر نواحی پیشانی و شقیقه است که به راحتی در دسترس است.
نارون1
14th March 2014, 03:25 PM
کندن مو عادت بدی بود که همه روزه به آن مشغول می شد .
تریکوتیلومانیا (Trichotillomania) یا کندن موی وسواسی (جنون کندن مو) عبارت است از کندن مکرر موها که میتواند منجر به از دست دادن مقدار قابل توجهی از مو شود.
جز اختلالات تکانه دسته بندی میشود.
این بیماری بیشتر در کودکان کم سن، افراد در سنین بلوغ و خانمها دیده می شود.
در این بیماری مو دور انگشت پیچیده شده یا مالش داده می شود تا بیرون بیاید یا بشکند.
محل مورد علاقه کندن مو بیشتر نواحی پیشانی و شقیقه است که به راحتی در دسترس است.
آفــرین ..... عالیه [tashvigh]
با پررنگ کردن نشانه ها ، میتونیم به تشخیص افتراقی و تشخیص موردنظر برسیم
تشخیصتون درست بود [golrooz] یک امتیاز مثبت [cheshmak]
سیلویا وقتی سعی می کند مقاومت کنه ، احساس اضطراب زیادی بهش دست میده . لذت نبردن از این عمل تکراری و اجبار و کیفیت مزاحم تکانه ها ، دال بر اختلال وسواس هست .
ملاک های تشخیص DSM-IV برای وسواس کندن مو :
- کندن مکرر مو که موجب ازدست دادن قابل ملاحظه مو می گردد .
- احساس تنش فزاینده بلافاصله قبل از اقدام به کندن مو یا هنگام مقاومت در مقابل این رفتار
- احساس لذت یا رهایی به هنگام کندن مو
- اختلال موجب ناراحتی قابل ملاحظه بالینی یا تخریب عملکرد اجتماعی ، شغلی یا سایر زمینه های مهم می گردد .
- ناشی از اختلال طبی ( مشکلات پوستی یا ... ) نمی باشد .
** پدیده شناسی اختلال وسواسی - جبری و وسواس کندن مو همپوشی دارد .
نارون1
18th March 2014, 11:51 PM
مورد چهارم :
در زمستان سال 1982 ، جان ردلند پزشک 42 ساله متاهل و دارای 2 فرزند ، به موسسه ملی بهداشت روانی اقدم کرد . او اظهار داشت که طی چند هفته گذشته ،
احساس کرده که دوباره در شرف ابتلا به افسردگی است . جان گفت که نخستین بار در سن 21 سالگی پس از نقل مکان از محل زندگیش در یک ناحیه مرکزی فلوریدای
واشنگتن ، دچار افسردگی شده است . وقتی او وارد دانشکده پزشکی شد ، تا 4 زمستان متوالی افسردگیش عود کرد ، طی آخین دوره این رویدادها ، در بیمارستان
بستری شد و به او گفتند به دلیل افسردگی عودکننده ، بعید است که بتواند پزشک شود ، در حالیکه هدف همیشگی او ، در زندگی پزشک شدن بود . افسردگی او تداوم
یافت ، و در سال بعد ، فقط با روش رواندرمانی تحت معالجه قرار گرفت . در بهار بعد افسردگیش بهبود یافت و تا چند سال حالش خوب بود . و توانت دانشکده پزشکی و
دوره کارآموزی را به پایان برساند . با وجود این ، پیش از آنکه درخواست شرکت در برنامه درمانی موسسه ملی بهداشت روانی را مطرح نماید ، افسردگیش به مدت 9
سال در فصل زمستان عود کرده بود . جان حالا متوجه این موضوع شده است که دوره های افسردگی او به ظاهر از الگوی یکسانی پیروی می کنند .
در بیشتر سالها ، آغاز افسردگی تدریجی ، اما گاهی اوقات ناگهانی ، و در پاسخ به برخی فشارهای روانی محیطی رخ داده است . در حالت افسردگی ، جان خواب آلوده
و بی حال ، بی احساس ،تحریک پذیر ، و بدبین می شد . خلق او صبحها بدتر بود . در سرتاسر شب خوابش نمی برد ، هوس خوردن کربوهیدرات می کرد ( مانند : نان ،
کیک ، شیرینی ) و وزن بدنش افزایش می یافت متوجه شده که اندازه لباسهای زمستانیش حداقل 2 شماره بزرگتر از لباسهای تابستانی اوست . به یاد می آورد که یکبار
هنگام گذراندن تعطیلات زمستانی در برموردا ، احساس بهتری داشت و چند روز پس از رسیدن به آنجا خلق او بهبود یافته بود ، باوجود این چندروز پس از بازگشت به خانه
، افسردگیش عود کرد . او همچنین یک زمستان بسیار دشوار را به یاد می آورد که در سیراکوز نیویورک مشغول به کار بوده است . این رابطه میان وضع هوا ، ناحیه
جغرافیایی و خلق اوو موجب شگفتگیش شده و از خود می پرسید که آیا به راستی شرایط اقلیمی ممکن است بر تغییرات خلقی او تاثیر داشته باشد ؟
- جان به کدامیک از انواع اختلال افسردگی مبتلا بود ؟؟
- پاسخ شما به سوال جان چیست ؟
zoh_reh
19th March 2014, 10:30 AM
برخی افراد از علائم افسردگی ناشی از تغییر فصل در پاییز و زمستان رنج می برند.
علائمی که در فصل های دیگر مانند بهار و تابستان فروکش کرده و دیده نمی شود.
به این علائم(s.a.d) یاseasonal affective disorder یا افسردگی وابسته به فصل(افسردگی فصلی) می گوییم.
در واقع (sad) به اختلالات خلقی گفته می شود که به دلیل تغییرات طول مدت روز در فصل های مختلف به وجود می آید.
نارون1
31st March 2014, 04:10 PM
مورد پنجم :
آنا زن 34 ساله ای بود که در شهر دوبلین ایرلند ، به عنوان منشی یک پزشک کار می کرد ، و برای درمان معرفی شده بود . او گفت طی 5 ماه گذشته همواره ازین می
ترسیده است که مبادا در حضور مردم ادرار کند . البته او هیچ وقت در عمل این کار را نکرده بود ، و خودش این افکار را بی معنا تلقی می کرد .
هروقت او از خانه بیرون می رفت ، این ترس تفکرش را تحت سلطه قرار می داد و برای جلوگیری از رخداد آن به اقدامهای احتیاطی متوسل می شد ؛ او همیشه از نوار
بهداشتی استفاده می کرد ؛ زیاد از خانه دور نمی شد ، مایعات کم مصرف می کرد و میز کارش را در نزدیکی دستشویی قرار داده بود . دوهفته پیش از مراجعه برای
مشاوره به دلیل آنکه این ترس در او بسیار شدت یافته بود سرکارش حاضر نشد .
او با دشواری به یاد می آورد که پدر مرحومش هم ترس از ادرار کردن در حضور دیگران داشته است ، و هرروز پیش از ترک خانه بارها دسستشویی می رفت و از خوردن
هرگونه مایعات خودداری می کرد . خواهر کوچکتر او که دچار تشریفات نظافت بود با موفقیت درمان شده بود .
آنا ، 10 سال قبل بستری شده بود به دلیل اینکه مبادا به سیفلیس دچار شده باشد ، هرچند شواهد پزشکی که حاکی از این بیماری باشد وجود نداشت . آنا همواره
شخصی مضطرب و نامطئن بود و اعضای خانواده اش او را بسیار محتاط و کمال گرا تلقی می کردند .
او هنگام مصاحبه آشکارا مضطرب به نظر می رسید ، و گفت در مورد مشکلاتش ناامید است . مشکل خواب داشت و طی روز نیز انرژی نداشت . گرچه اشتهایش اندک بود
، اما از وزن بدنش کاسته نشده بود .
- مشکل آنا چه بود ؟
zoh_reh
1st April 2014, 12:24 AM
مورد پنجم :
- مشکل آنا چه بود ؟
سلام
من فکر میکنم آنا دچار اختلال مرزی شده از نوع نورزگرایی بالا شده است ، که علائم آن
عواطف منفی مزمن که شامل اضطراب ، ترسویی ، تنش ، تحریک پذیریی، خشم، اندوهگینی، گناه، شرم، دشواری کنترل تکانه (برای مثال در خوردن، نوشیدن یا خرج کردن پول) باورهای نامعقول (برای مثال: انتظارات غیرواقع گرایانه طوری که خود را مجبور کند که همیشه کامل عمل کند)، بدبینی ، اضطراب بدنی بیمورد ، درماندگی و وابستگی به دیگران برای حمایت هیجانی وتصمیم گیری، میباشد.
و یا مورد دیگه که بهش مشکوکم وسواسی:كمال گرا، دارای عادت خشك و مردد بوده و نیازهای طبیعی خود را مهار می كنند.
نارون1
1st April 2014, 12:07 PM
سلام
من فکر میکنم آنا دچار اختلال مرزی شده از نوع نورزگرایی بالا شده است ، که علائم آن
عواطف منفی مزمن که شامل اضطراب ، ترسویی ، تنش ، تحریک پذیریی، خشم، اندوهگینی، گناه، شرم، دشواری کنترل تکانه (برای مثال در خوردن، نوشیدن یا خرج کردن پول) باورهای نامعقول (برای مثال: انتظارات غیرواقع گرایانه طوری که خود را مجبور کند که همیشه کامل عمل کند)، بدبینی ، اضطراب بدنی بیمورد ، درماندگی و وابستگی به دیگران برای حمایت هیجانی وتصمیم گیری، میباشد.
و یا مورد دیگه که بهش مشکوکم وسواسی:كمال گرا، دارای عادت خشك و مردد بوده و نیازهای طبیعی خود را مهار می كنند.
سلام
ممنون از همراهی شما [golrooz]
اختلال های روانی ممکن است در برخی نشانه ها مشترک باشن و به خاطر همین باید تشخیص افتراقی قرار بدیم
نشانه ها رو باهم مرور میکنیم :
- ترس از اینکه به طور غیرارادی در حضور دیگرانن ادرار کند
- به دلیل ترس ، فعالیتهای معمولی اش را محدود کرده بود
- ترس از موقعیتهایی که فرار از آنها ممکن است دشوار باشد
- آشکار شدن نشانه های حاکی از شرمساری و ترس ، هراس از مکان های باز >>>>
هروقت او از خانه بیرون می رفت ، این ترس تفکرش را تحت سلطه قرار می داد و برای جلوگیری از رخداد آن به اقدامهای احتیاطی متوسل می شد
** سابقه وحشت زدگی وجود نداره
++
نشانه هایی مثل :
کم اشتهایی ، بی خوابی ، کاهش انرژی
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[cheshmak]
zoh_reh
2nd April 2014, 02:30 PM
با سلام
با توجه به اینکه فوبیا ترس نامعقول و شدید از یک موضوع یا یک واقعیته، آنا باید دچار نوعی فوبیا باشد.
ترس واکنش به یک خطر است ولی در مورد آنا این ترس یک ویژگی محافظتی است.یعنی به نوعی با ترس، از خود محافظت میکند.
به نظر میرسد آنا به فوبی موقعیتی یا شاید هم فوبی اجتماعی دچار است.
ممنون از حوصله شما[golrooz]
نارون1
3rd April 2014, 05:04 PM
با سلام
با توجه به اینکه فوبیا ترس نامعقول و شدید از یک موضوع یا یک واقعیته، آنا باید دچار نوعی فوبیا باشد.
ترس واکنش به یک خطر است ولی در مورد آنا این ترس یک ویژگی محافظتی است.یعنی به نوعی با ترس، از خود محافظت میکند.
به نظر میرسد آنا به فوبی موقعیتی یا شاید هم فوبی اجتماعی دچار است.
ممنون از حوصله شما[golrooz]
سلام
مرسی از دقت و تشخیصتون ..... کاملا درسته ، آنا دچار فوبیا هست ازنوع آگورا فوبیا ( گذرهراسی ) بدون سابقه وحشت زدگی
چرا فوبیای اجتماعی نشد ؟؟
در فوبی اجتماعی شخص میخواهد یک فعالیت ارادی انجام بده ( مثل : صحبت کردن ، غذاخوردن ، نوشتن ، ادرار کردن و ..) و می ترسد که فعالیت عادی در اثر علایم اضطراب دچار اختلال
شود ( مانند : ناتوانی در صحبت کردن ، خفه شدن هنگام غذا خوردن ، لرزش هنگام نوشتن ، ناتوانی در ادرار کردن ) . ولی در آگورافوبیا یا گذرهراسی بدون سابقه وحشت زدگی ، شخص
می ترسد که ناگهان نشانه ای بروز بدهد که ربطی به فعالیت موردنظر نداره ( مثلا تنگی نفس یا ناراحتی قلبی موقع خرید کردن ، ادرار کردن غیرارادی در بیرون از خانه ، سرگیجه هنگام عبور
از خیابان )
اضافه کنم آنا افسرده هم هست باتوجه به نشانه های اضافی که گفته شده ( کم اشتهایی و بی خوابی و کاهش انرژی و .. )
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.