Helena.M
2nd February 2014, 10:03 PM
وقتی خدا زن را آفرید او تا دیروقت روز ششم کار میکرد.یکی از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض کرد:چرا اینهمه زمان صرف این مخلوق میکنید؟
خداوند فرمود:آیا از تمام خصوصیاتی که میخواهم برای شکل دادنش به کار ببرم اطلاع دارید؟او باید قابل شستشو باشد اما نه از جنس پلاستیک.
با بیش از 200 قسمت متحرک با قابلیت جایگزینی.او آنها را باید برای تولید انواع غذاها به کار ببرد.
او باید قادر باشد چند کودک را همزمان در آغوش بگیرد.آغوشش را برای التیام بخشیدن به هر چیزی از یک زانوی زخمی گرفته تا یک قلب شکسته بگشاید.
او باید تمام این کارها را با دو دست خود انجام دهد.
فرشته تحت تاثیر قرار گرفت."فقط با دو دستش...!این غیر ممکن است!" وآیا این یک مدل استاندارد است؟اینهمه کار برای یک روز...تا فردا صبر کن و آن وقت او را کامل کن.
خدا فرمود:این کار را نخواهم کرد و خیلی زود این موجود را که محبوب دلم است کامل خواهم کرد.
وقتی که ناخوش است از خودش مراقبت میکند.او میتواند 18 ساعت در روز کار کند. فرشته نزدیک تر آمد و زن را لمس کرد:"اما ای خدا او را بسیار لطیف آفریدی"
خداوند فرمود:بله.او لطیف است.اما او را قوی نیز ساخته ام. نمیتوانی تصور کنی که او چه سختیهایی را میتواند
تحمل کند و بر آن فائق شود. فرشته پرسید:آیا او میتواند فکر کند؟ خداوند پاسخ داد:نه تنها میتواند فکر کند بلکه میتواند استدلال و بحث کند. فرشته گونه های زن را لمس کرد.
خدایا به نظر میرسد این موجود چکه میکند!!!شما مسئولیت زیادی بر دوش او گذاشته ای... او چکه
نمی کند...این اشک است.خداوند گفته فرشته را اینگونه اصلاح کرد. فرشته پرسید:این اشک به چه کار می آید؟
و خداوند فرمود:اشکها وسیله ای برای بیان غم ها و تردیدهایش عشقش و تنهایی اش تحمل رنج ها و غرورش است... این گفته فرشته را بسیار تحت تاثیر قرار
دادو گفت:خدایا تو نابغه ای.تو فکر همه چیز را کرده ای.زن واقعا موجود شگفت انگیزی است. آری.او واقعا شگفت انگیز است.
زن تواناییهایی دارد که مرد را شگفت زده میکند... او مشکلات را پشت سر میگذارد و مسئولیت های سنگین را بر دوش میکشد. او شادی عشق و
اندیشه را با هم دارد... او برای آنچه اعتقاد دارد مبارزه میکند و علیه بی عدالتی می ایستد... وقتی که راه حل بهتری بیابد
برای جواب دادن از کلمه نه استفاده نمی کند. او خودش را وقف پیشرفت خانواده اش میکند. عشق او مطلق و بدون قید و شرط است...
وقتی فرزندانش موفق میشوند گریه میکند و ازاینکه دوستانش روزگار خوشی دارند خوشحال میشود.
وقتی دوستان و نزدیکان او فوت میکنند دلش میشکند ولی برای فائق آمدن بر زندگی نیرو میگیرد.
او میداند که یک بوسه و یک آغوش میتواند یک دل شکسته را التیام بخشد.
او فقط یک اشکال اساسی دارد: فراموش میکند که چه ارزشی دارد...
خداوند فرمود:آیا از تمام خصوصیاتی که میخواهم برای شکل دادنش به کار ببرم اطلاع دارید؟او باید قابل شستشو باشد اما نه از جنس پلاستیک.
با بیش از 200 قسمت متحرک با قابلیت جایگزینی.او آنها را باید برای تولید انواع غذاها به کار ببرد.
او باید قادر باشد چند کودک را همزمان در آغوش بگیرد.آغوشش را برای التیام بخشیدن به هر چیزی از یک زانوی زخمی گرفته تا یک قلب شکسته بگشاید.
او باید تمام این کارها را با دو دست خود انجام دهد.
فرشته تحت تاثیر قرار گرفت."فقط با دو دستش...!این غیر ممکن است!" وآیا این یک مدل استاندارد است؟اینهمه کار برای یک روز...تا فردا صبر کن و آن وقت او را کامل کن.
خدا فرمود:این کار را نخواهم کرد و خیلی زود این موجود را که محبوب دلم است کامل خواهم کرد.
وقتی که ناخوش است از خودش مراقبت میکند.او میتواند 18 ساعت در روز کار کند. فرشته نزدیک تر آمد و زن را لمس کرد:"اما ای خدا او را بسیار لطیف آفریدی"
خداوند فرمود:بله.او لطیف است.اما او را قوی نیز ساخته ام. نمیتوانی تصور کنی که او چه سختیهایی را میتواند
تحمل کند و بر آن فائق شود. فرشته پرسید:آیا او میتواند فکر کند؟ خداوند پاسخ داد:نه تنها میتواند فکر کند بلکه میتواند استدلال و بحث کند. فرشته گونه های زن را لمس کرد.
خدایا به نظر میرسد این موجود چکه میکند!!!شما مسئولیت زیادی بر دوش او گذاشته ای... او چکه
نمی کند...این اشک است.خداوند گفته فرشته را اینگونه اصلاح کرد. فرشته پرسید:این اشک به چه کار می آید؟
و خداوند فرمود:اشکها وسیله ای برای بیان غم ها و تردیدهایش عشقش و تنهایی اش تحمل رنج ها و غرورش است... این گفته فرشته را بسیار تحت تاثیر قرار
دادو گفت:خدایا تو نابغه ای.تو فکر همه چیز را کرده ای.زن واقعا موجود شگفت انگیزی است. آری.او واقعا شگفت انگیز است.
زن تواناییهایی دارد که مرد را شگفت زده میکند... او مشکلات را پشت سر میگذارد و مسئولیت های سنگین را بر دوش میکشد. او شادی عشق و
اندیشه را با هم دارد... او برای آنچه اعتقاد دارد مبارزه میکند و علیه بی عدالتی می ایستد... وقتی که راه حل بهتری بیابد
برای جواب دادن از کلمه نه استفاده نمی کند. او خودش را وقف پیشرفت خانواده اش میکند. عشق او مطلق و بدون قید و شرط است...
وقتی فرزندانش موفق میشوند گریه میکند و ازاینکه دوستانش روزگار خوشی دارند خوشحال میشود.
وقتی دوستان و نزدیکان او فوت میکنند دلش میشکند ولی برای فائق آمدن بر زندگی نیرو میگیرد.
او میداند که یک بوسه و یک آغوش میتواند یک دل شکسته را التیام بخشد.
او فقط یک اشکال اساسی دارد: فراموش میکند که چه ارزشی دارد...