M@hdi42
22nd January 2014, 12:17 AM
توسعه انساني و آمايش سرزمين
در برنامه آمايش سرزمين، ما با سه پروسه از رابطه انسان، فضا و فعاليت روبرو هستيم. با آن كه هيچ بخش از فرايند توسعه نبايد جداي از ساير بخش ها تحقق يابد، ولي در بخش توسعه اجتماعي و فرهنگي، بيش از هر چيز بر "توسعه انساني" تأكيد شده است. چرا كه انسان است كه محور چنان توسعهاي قرار ميگيرد. آن تمامي فرايندهاي پيشين انساني را ميبايست دگرگون ساخته و توسعه بخشد. نخست رابطه انسان با طبيعت كه به مرتفع ساختن نيازهاي زيستي با حفظ زيست بوم، محيط زيست و ميراثهاي طبيعي به جا مانده براي ما منتهي شود. دوم رابطه انسان با انسان كه مشخصاً به فرهنگ و مسايل اجتماعي و نهادها و سازمان هاي اجتماعي از يك طرف و نيازهاي اجتماعي و فرهنگي و حقوق اجتماعي (حقوق خصوصي و عمومي) مربوط ميشود. و خلاصه رابطه انسان با خود، كه به تواناييهاي خلاقه انساني، آزادي و ارزش ها و هنجارهاي معنوي از يك سوي و نيازها و حقوق فردي انساني از ديگر سوي مربوط شده كه در نهايت به خودآگاهي منتهي ميگردد. آن هنگامي خواهد بود كه انسان، فاعل پديد آورنده هر توسعه، محتواي تحول يافته و آفريده شده طي توسعه و غايت مقصود آن باشد.
با توجه به محوريت فضاي سرزميني در مطالعات آمايش كه رويكرد اقليمي و جغرافيايي آن را نسبت به برنامههاي بخش تقويت ميكند، لازم است اين محوريت در تهيه و تدوين نظريات پايه توسعه استانها نيز در نظر گرفته شود. جغرافياي انساني، جغرافياي اجتماعي و جغرافياي فرهنگي سه رويكرد اساسي هستند كه به بررسي روابط انسان و گروه هاي انساني با محيط ميپردازند. در مطالعات و به خصوص برنامهريزي هاي اجتماعي و فرهنگي در جوامع مختلف، پرداختن به چنين رويكردهايي اساسي است و بسياري از كشورها در برنامهريزهاي فرهنگي و برنامههاي توسعه خود، از مطالعات مربوط به آن بهره ميبرند.
در فرايند توسعه درازمدت، بهره بردارى بهينه از تمامى منابع سرزمين، پيوستگىهاى متقابل بين مناطق و جوامع ساكن در آن ها را عمق خواهد بخشيد. حفظ و تقويت ساختارهاى فرهنگى هر منطقه از يكسو و تلاش در بسط و گسترش فرهنگ ملى در پهنه سرزمين به طور همزمان و بدون تبعيض، در مجموع به تقويت ساختار فرهنگى هويت مىانجامد و زمينه مطمئنى براى پايدارى فرهنگى و هويتى در فرايند جهانى شدن به وجود خواهد آورد. در صورتى كه اطلاعات و تحليل هاى آن مبتنى بر مطالعات و تحقيقات علمى از يك طرف و شناخت فرهنگ بومى و محلى از سويى ديگر بوده و برنامهريزي ها نيز بر طبق آن تحقيقات، تجارب و فراتحليل هاى برخاسته از آن ها باشد. در اين راه مي بايست جوامع منطقه اي با انواع ويژگي هاي فرهنگي و اجتماعي، جغرافيايي و تاريخي، نژادي و قومي، زباني و گويشي، ديني و مذهبي و غيره بررسي و هر گونه برنامه ريزي و ساماندهي با توجه به آن ها صورت گيرد. بايد بدنبال فضاسازي حساب شده اي گشت كه بدون پاره پاره شدن كشور، اقوام و اديان مختلف بتوانند از رضايت نسبي در كشور برخوردار بوده و خود را بخشي از هويت ايران زمين بدانند و به خواست هاي تجزيه طلبانه به عنوان تنها راه حل متوسل نشوند.
اصلىترين زيرساخت هاى توسعه پايدار توجه و تقويت سرمايههاى انسانى و اجتماعى است. همان طور كه سرمايه فيزيكى، با ايجاد تغييرات در مواد، براى شكل دادن به ابزارهايى كه توليد را تسهيل مىكنند، به وجود مىآيند، "سرمايه انسانى" نيز با تغيير دادن افراد يك جامعه براى واگذارى مهارت ها و توانايىها به آن ها پديد مىآيند و انسان ها را توانا مىسازند تا به شيوه هايى جديد و مطلوب تر رفتار كنند. "سرمايه اجتماعى" به مجموع منابعى كه در بنياد روابط خانوادگى و در سازمان اجتماعى جامعه وجود دارد و براى رشد شناختى و اجتماعى افراد آن سودمند است، اطلاق مىشود. آن به روابط اقتدار، اعتماد و هنجارهاى يك جامعه برمىگردد. تفاوت عمده سرمايههاى اجتماعى با سرمايههاى فيزيكى و انسانى در آن است كه همچون آن ها كاملاً تعويض پذير نيستند. امروز پس از سرمايه هاي انساني و بدنبال آن سرمايه هاي اجتماعي، سخن از سرمايه هاي فرهنگي رفته است. هر گونه اهداف و استراتژي فرهنگي تنها با كمك سرمايه هاي فرهنگي است كه عملي شده و تحقق و تداوم آن تضمين مي گردد. تعامل پذيري، ارتباط پذيري، مشاركت پذيري، ميزان پذيرش ديگري و ارزش هاي اخلاقي از اين جمله اند. سرمايههاى انسانى و اجتماعى نيز كه مىبايست در برنامه ريزى بلندمدت آمايش سرزمين تقويت شوند، به قرار ذيلاند: مسؤوليتپذيرى، مديريت، سازمانپذيرى، نقشپذيرى، وجدانكارى، تعهدات و روابط اعتبارى از آن جمله اند.
در برنامه آمايش سرزمين، ما با سه پروسه از رابطه انسان، فضا و فعاليت روبرو هستيم. با آن كه هيچ بخش از فرايند توسعه نبايد جداي از ساير بخش ها تحقق يابد، ولي در بخش توسعه اجتماعي و فرهنگي، بيش از هر چيز بر "توسعه انساني" تأكيد شده است. چرا كه انسان است كه محور چنان توسعهاي قرار ميگيرد. آن تمامي فرايندهاي پيشين انساني را ميبايست دگرگون ساخته و توسعه بخشد. نخست رابطه انسان با طبيعت كه به مرتفع ساختن نيازهاي زيستي با حفظ زيست بوم، محيط زيست و ميراثهاي طبيعي به جا مانده براي ما منتهي شود. دوم رابطه انسان با انسان كه مشخصاً به فرهنگ و مسايل اجتماعي و نهادها و سازمان هاي اجتماعي از يك طرف و نيازهاي اجتماعي و فرهنگي و حقوق اجتماعي (حقوق خصوصي و عمومي) مربوط ميشود. و خلاصه رابطه انسان با خود، كه به تواناييهاي خلاقه انساني، آزادي و ارزش ها و هنجارهاي معنوي از يك سوي و نيازها و حقوق فردي انساني از ديگر سوي مربوط شده كه در نهايت به خودآگاهي منتهي ميگردد. آن هنگامي خواهد بود كه انسان، فاعل پديد آورنده هر توسعه، محتواي تحول يافته و آفريده شده طي توسعه و غايت مقصود آن باشد.
با توجه به محوريت فضاي سرزميني در مطالعات آمايش كه رويكرد اقليمي و جغرافيايي آن را نسبت به برنامههاي بخش تقويت ميكند، لازم است اين محوريت در تهيه و تدوين نظريات پايه توسعه استانها نيز در نظر گرفته شود. جغرافياي انساني، جغرافياي اجتماعي و جغرافياي فرهنگي سه رويكرد اساسي هستند كه به بررسي روابط انسان و گروه هاي انساني با محيط ميپردازند. در مطالعات و به خصوص برنامهريزي هاي اجتماعي و فرهنگي در جوامع مختلف، پرداختن به چنين رويكردهايي اساسي است و بسياري از كشورها در برنامهريزهاي فرهنگي و برنامههاي توسعه خود، از مطالعات مربوط به آن بهره ميبرند.
در فرايند توسعه درازمدت، بهره بردارى بهينه از تمامى منابع سرزمين، پيوستگىهاى متقابل بين مناطق و جوامع ساكن در آن ها را عمق خواهد بخشيد. حفظ و تقويت ساختارهاى فرهنگى هر منطقه از يكسو و تلاش در بسط و گسترش فرهنگ ملى در پهنه سرزمين به طور همزمان و بدون تبعيض، در مجموع به تقويت ساختار فرهنگى هويت مىانجامد و زمينه مطمئنى براى پايدارى فرهنگى و هويتى در فرايند جهانى شدن به وجود خواهد آورد. در صورتى كه اطلاعات و تحليل هاى آن مبتنى بر مطالعات و تحقيقات علمى از يك طرف و شناخت فرهنگ بومى و محلى از سويى ديگر بوده و برنامهريزي ها نيز بر طبق آن تحقيقات، تجارب و فراتحليل هاى برخاسته از آن ها باشد. در اين راه مي بايست جوامع منطقه اي با انواع ويژگي هاي فرهنگي و اجتماعي، جغرافيايي و تاريخي، نژادي و قومي، زباني و گويشي، ديني و مذهبي و غيره بررسي و هر گونه برنامه ريزي و ساماندهي با توجه به آن ها صورت گيرد. بايد بدنبال فضاسازي حساب شده اي گشت كه بدون پاره پاره شدن كشور، اقوام و اديان مختلف بتوانند از رضايت نسبي در كشور برخوردار بوده و خود را بخشي از هويت ايران زمين بدانند و به خواست هاي تجزيه طلبانه به عنوان تنها راه حل متوسل نشوند.
اصلىترين زيرساخت هاى توسعه پايدار توجه و تقويت سرمايههاى انسانى و اجتماعى است. همان طور كه سرمايه فيزيكى، با ايجاد تغييرات در مواد، براى شكل دادن به ابزارهايى كه توليد را تسهيل مىكنند، به وجود مىآيند، "سرمايه انسانى" نيز با تغيير دادن افراد يك جامعه براى واگذارى مهارت ها و توانايىها به آن ها پديد مىآيند و انسان ها را توانا مىسازند تا به شيوه هايى جديد و مطلوب تر رفتار كنند. "سرمايه اجتماعى" به مجموع منابعى كه در بنياد روابط خانوادگى و در سازمان اجتماعى جامعه وجود دارد و براى رشد شناختى و اجتماعى افراد آن سودمند است، اطلاق مىشود. آن به روابط اقتدار، اعتماد و هنجارهاى يك جامعه برمىگردد. تفاوت عمده سرمايههاى اجتماعى با سرمايههاى فيزيكى و انسانى در آن است كه همچون آن ها كاملاً تعويض پذير نيستند. امروز پس از سرمايه هاي انساني و بدنبال آن سرمايه هاي اجتماعي، سخن از سرمايه هاي فرهنگي رفته است. هر گونه اهداف و استراتژي فرهنگي تنها با كمك سرمايه هاي فرهنگي است كه عملي شده و تحقق و تداوم آن تضمين مي گردد. تعامل پذيري، ارتباط پذيري، مشاركت پذيري، ميزان پذيرش ديگري و ارزش هاي اخلاقي از اين جمله اند. سرمايههاى انسانى و اجتماعى نيز كه مىبايست در برنامه ريزى بلندمدت آمايش سرزمين تقويت شوند، به قرار ذيلاند: مسؤوليتپذيرى، مديريت، سازمانپذيرى، نقشپذيرى، وجدانكارى، تعهدات و روابط اعتبارى از آن جمله اند.