PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله شهر، حافظه، خاطره و تبليغات



M@hdi42
14th January 2014, 11:24 AM
شهر، حافظه، خاطره و تبليغات

چکیده:

شهر مكان اصلي دگرگونيها و دگرديسي رفتارها و هنجارهاي اجتماعي است ، شهر مكان حضور و تبلور سليقه‌هاي زودگذر يا ديرپاي جامعه شهري است . شهر جائي است كه رفتارها و سليقه‌هاي اجتماعي در فضاهاي شهري تجسم مي‌يابد و در بناهاي پيراموني آنها تجسد و كالبد مي‌گيرد . شهر مكاني الگوئي براي كانونهاي زيستي پيرامون خود در مقياس منطقه‌اي و گاه ملي مي‌شود . الگوئي كه علي‌الاصول خود را نوپرداز ( modrnisé) و منطبق با سليقه روز (à la mode ) مي‌نماياند .


در شهر است كه حافظه جمعي شهروندان ، سليقه‌هاي امروزي را با آنچه متعلق به ديروز است درهم مي‌آميزد ، گاه در تقابل باهم و گاه در تــعامل حـافظـه جمعي شهر رفتارهاي منطبق بر " سليقه روز" گذشته را ، كه در گوشه و كنج‌هاي فضاي شهري تجسم و تجسد يافته‌اند ، به خاطر مي‌آورد و شهروند امروز با سليقه‌هايي متفاوت را با آنها آشنا مي‌كند ، آشنائي كه گاه شهروند را با هجر و غم زيبائي از دست رفته گذشته روبرو مي‌كند و گاه به او خصلتي تهاجمي و نقادانه مي‌دهد .


شهر مكان تبلور خاطره‌هاي شهري است كه بنابر واقعه‌ها و حادثه‌ها برهم انباشت شده‌اند و بنابر واقعه يا حادثه‌اي تازه ، سلسله زنجير تداعي معاني آغاز مي‌شود و شهروند را به دور دست‌ها مي‌كشاند و يا به تعبيري گذشته را به حال مي‌آورد . گذشته‌اي مملو از سليقه‌هاي روزگاران گذشته سليقه‌هائي نشأت گرفته گاه از نوپردازي از بالا و گاه با دگرگوني سليقه‌هاي شهري ازپائين . خاطره‌هاي شهري مملو از سليقه‌هائي كه روزگاري به روز بودند و امروز خاكستر كهنگي بر آنها نشسته است .


سلـيقه‌هاي شهــري علــي‌الاصول مهر و نشان روزگار حال را برخود دارد و به‌خصوص در روزگاران نو ، جهت دادن به سليقه‌هاي شهري امري قطعي براي دولت‌ها و مردمان گشته است . در روزگاران نو ، عنصر نوپاي تبليغات نقشي تعيين كننده و سهمگين در سمت و سو دادن به سليقه‌هاي شهري را برعهده گرفته است . تبليغات شهري به عنوان پيام‌هائي روشن ، سليقه‌ها ، رفتارها و هنجارهاي شهري را شكل مي‌‌دهند ، خواه اين پيام‌ها سياسي باشد يا اجتماعي، فرهنگي يا اقتصادي ، هنري يا عاميانه ، به خواص نظر كند يا به عوام . هر آنچه بر در و ديوار شهر نقش مي‌بندد پيامي را ارسال مي‌دارد و سليقه‌اي را طرح مي‌كند و خودآگاه يا ناخودآگاه بر رفتارها و هنجارها موثر مي‌افتد ، و از سر عمد يا از سر سهو خاطره ساز مي‌گردد و در حافظه شهر مي‌نشيند .

منبع: سازمان زیباسازی شهر تهران

M@hdi42
14th January 2014, 11:26 AM
حافظه و خاطره


شهر مملو از خاطره است ، خاطره‌هائی که در پس در و ديوارهای شهر ، در پشت پيام‌های تصويری يا کلامی نقش شده بر اين و ديوار و آن ديوار ، بر روی اين پرده يا ديوارکی ديگر نهفته هستند . گاه اين پيام‌ها در پيروی از روزگار نقش می‌بندد و ارسال می‌شود ، کوتاه زمانی در خاطره می‌نشيند ، آنگاه از ياد می‌رود تا جای خود را به نقشی ديگر و پيامی برآمده از سليقه ديگر روزگار دهد و گاه نقش، روزگاری طولانی برجای می‌ماند تا پيامی خود را از خلال روزگاران به نسل‌ها و دیگر نسل‌ها برساند ، اين پيام و آن نقش از اين پس در حافظه شهر می‌نشيند تا هر بار روايتی تازه از نقش تاريخی را بازکند و حکايتی تازه را آغاز .


نقشی تاريخی بر ديوار يا ديوارکی در شهر ، علاوه بر روايت جديد می‌تواند از تجسد و تجسم يافتن عقيده‌ای در يک زمان و رنگ باختن آن در ديگر زمان حکايت کند . عقيده ای مسلط در برهه‌ای از زمان که در ورای سليقه روزگاران خود حرکت می‌کند ، گاه رنگ و بوی سياسی – عقيدتی‌ای را می‌گيرد که می‌خواهد تا هنوز سلطه خود را اعلام دارد و می‌کوشدکه نقش رنگ باخته خود را هر روز پررنگ‌تر جلوه دهد, ولی در مقابل سليقه روزگار نو عقب می‌نشيد ، هنوز نيم‌نگاهی به فضای پيرامونی دارد ولی رفتارها و هنجارهای مردمان اين روزگار ، آنی نيست که آن نقش پيام آور آن بوده است .


آنچه روزگاری سخت و استوار می‌نمود و مقدس , امروزه در پس ديگر نقوش پنهان می‌شود ، گاه می‌شود از لابلای ديگر نقوش نگاهی از او را بازيافت ، به دوران ديگر رفت ، حافظه شهر را کاويد ، خاطره را از نو زنده کرد ولی حضور پررنگ ديگر نقوش نمی‌گذارد که خاطره به روز گردد و رنگ و بوی اين روزگاران را به خود گيرد . پيامی مقدس , در پس ديگر پيام‌ها پنهان می‌شود و پنهان می‌ماند ، حتی نمی‌توان پيام نوشته شده بر نقش را بازخواند ، آن پيام در پس تبليغ برای پيامهای روز گم می‌شود ، همانگونه که رفتارها و هنجارهای عصر آن پيام که تا هنوز در فضای شهری باقی مانده‌اند و رخساره می‌نمايند ، نيز قديمی و دور از مناسبات امروزين تلقی می‌شود. خاطره تنها به گذشته رجوع می‌کند و حافظه نيز در تاريخ باقی مي‌ماند .


تصويری از روزگارهای سخت بر ديوارهای شهر ، پيامی تازه را ارسال نمی‌‌کند ، نقشی بر ديوار گشته‌است و بس و شايد اگر نبود هنوز تلاشی برای به روز نگهداشتن آن تصوير ، رنگ و روی خود را نيز از دست داده بود . چشم‌های کنجکاوی ديگر او را نمی‌نگرند ، دلها مشتاقی ديگر هوای او را در سر ندارند . گو اينکه با رنگهای خود اعلام حضور کند و لی به خاطر نمی‌ماند، در حافظه امروز اين شهر جای نمي‌گيرد ، تنها اشارتی می‌کند به روزگاران دور .


از پس ديوارهای قديمی شهر آرام آرام برج‌های جديد سر بر می‌کشند و برج مخابرات نيز به عنوان نماد شهر امروز زمينه را از آن خود می‌کند و در اين ميان بر ديوارهای قديمی نقشی تصوير می‌شود که می‌خواهد تنها تصوير باشد بی هيچ پيامی ، هيچ يادی از آن در خاطره نمی‌نشيند ، هيچ جائی در حافظه شهر نمی‌يابد ، تصويری که تلاش دارد رفتار و هنجارهای سنتی را در قالبی از نوپردازی طرح کند ، نه اين ارزش می‌يابد نه آن ، هر دو محکوم به فراموشی می‌شوند ، شهر مدرن و نو پرداز حکايت خود را در پس زمينه بيان می‌کند .
پيامها در هم می‌آميزند و نقوش نيز . درکنار و يا درجلوی نقشی که مي‌خواهد مبانی عقيدتی داشته باشد و رفتاری و هنجاری را سبب شود ، پرده نقاشی ديگری آويخته می‌شود که حکايت از ديگر رفتارها و هنجارها دارد بی هيچ مناسبتی با آنی که در پس آن قرار دارد و يا آنی که در کنارش در پی ارسال پيامی ديگر است, نگاه در پذيرش اين يا آن و ديگری يا ديگری سرگردان می‌ماند ، انبوهی پيامها يعنی بی پيامی ، هيچ چيزی در ذهن نمی‌نشيند که خاطره شود .


آشفتگی پيامها ، سرگردانی نگاهها را همراه دارد ، به کدامين می‌توان اشاره کرد ، کدامين را می‌توان به خاطر سپرد، کدامين را می‌شود باور داشت و به کدامين می‌توان دل بست ، چيزی نمي‌ماند که دوستش داشت و در دل نگاهش داشت . همه چيز طرح می‌شود برای آنکه ديده نشود و به ياد نماند . پيام‎‌ها و نشان‌های تاريخی در اين آشفتگی ، مفهوم نمادين و نشانه‎‌ای خود را از دست می‌برند ، شهر آرام آرام حافظه خود را از دست می‌دهد ، بی خاطره می‌شود و ديگر چيزی را به ياد نمي‌آورد .


تابش خورشيد و تف گرما در سالهای طولانی نقش‌ها را می‌زدايد و با آن خاطره‌های شهر را پاک می‌کند ، حافظه به همان اندازه بی‌رنگ شدن رنگ‌ها رنگ می‌بازد ، نشان‌ها و تصاوير جديد ، نمادی را بيان نمی‌کنند ، جائی را متمايز نمی‌سازند ، مکانی را شاخص نمی‌کنند ، کسی به آنها توجهی ندارد ، پس چگونه می‌توانند خود را به عنوان عناصر يادمانی شهر طرح کنند ؟ نه تنها خود يادمان نمی‌شوند ، بلکه مفهوم يادمان را نيز خدشه دار می‌کنند . بی نشانگی مهر خود را بر شهر می‌زند ، شهر بی نشان همراه با شهر بی‌خاطره می‌شود و گاه می‌ماند تصويری و اعلانی که هنوز می‌خواهد خاطره‌ای را سبب سازد باشد و يادی باشد از آنچه روزگارانی مقدس بود .

M@hdi42
14th January 2014, 11:27 AM
کلام و پيام


تصويری که هنوز مي‌خواهد پيامی عقيدتی را بيان کند ، جای خود را در شهر نمی‌يابد ، ره به جاده می‌برد و بزرگ‌راه . تلاش می‌کند در کناره آنها ، خاطره ساز شود ، فارغ از آنکه پيشاپيش به سرعت ماشين‌هائی که از کنارش می‌گذرند , از خاطره مردمان می‌رود و در ذهن شهر نمی‌نشيند ، مکانی که برای استقرار تصویر و پيام انتخاب شده عاری از نشانه‌های شهری ، عاری از عناصر نشانه‌ای است ، پيام و کلام در بی‌نشانی پيرامون خود ، بی‌نشان می‌شوند . به عنصری تبليغی تبديل می‌شوند که قرار است زود ديده شوند و زودتر از آن فراموش شوند ، به همان سرعتی که پيام‌های نوپردازانه و سليقه‌های زودگذر اين روزگار به بازار می‌آيند و چند روزی باعث گرمی بازار هستند و سپس فراموش می‌شوند تا جای خود را به محصول ديگری دهند با سليقه‌های زودگذر ديگر .


تبليغ برای زندگی پر زرق و برق و گذرای امروز سايه خود را برآنچه که مي‌خواهد پيامی از ديروز باشد می‌افکند و اين آخرين را به نقشی تبديل می‌کند بی‌گذشته و بی هيچ نشانه‌‌ای از فرهنگ روزگار خود . نقش کنونی و پيامی که همراه دارد می‌آيد که برود ، می‌آيد که نماند ، می‌آيد بی‌هيچ کلامی و پيامی ، می‌آيد که بگويد اين تصوير روزگاری بود و ديگر هیچ . می‌آيد که علی‌رغم بزرگی تصویر در هیاهوی ساختمانهای پس زمينه‌اش گم شود و جز برای اولین بار ، نگاهی خاص را به خود معطوف ندارد . تصوير هنوز می‌خواهد باری فرهنگی داشته باشد ، غافل از آنکه بستر اجتماعی آن فرهنگ ، آرام آرام از جامعه رخت بربسته يا می‌بندد .


تصوير گاه در بزرگی حيرت انگيز ، تبديل به تابلوئی ساده می‌شود برای عنوان خيابانی يا کوچه‌ای ، ديگر هيچ کس او را نمی‌نگرد ، حتی در کناره‌اش يا جوارش فضائی وجود ندارد که چون روزگاران پيشين يا روزگار نو در ديگرکشورها و مکانها،جائی شود برای ايستادن يا نشستن ، قرار گذاشتن ، ديده شدن و نظاره کردن اين یا آن. تصویر آمده است که نماند و به خاطره تبديل نگردد ، در ذهن ننشيند و در حافظه جمعی شهر نقش نبندد ، حتی نمی‌تواند به نشانه‌ای نه در مقیاس شهری , که در مقياس پيرامون کوچک خود تبديل شود .علامتها و نشانهای کوچکتر از آن که در در جلو یا در کنارش قرار داده شده‌اند ، نقش راهنمائی روشنتری دارند تا تصويری که روزگاری می‌خواسته حامل پيام فرهنگی باشد , يادی از دوران دفاع و ارزش‌های آن را در دلها زنده نگاه دارد . در کنار ديگر پرده‌ها و پيام‌ها ، آن نيز پرده‌ای می‌گردد برای برداشته شدن و باقی نماندن . لحظه‌ای گذرا پيامی را می‌رساند که ديگر در خاطره جای نمي‌گيرد . آميختگی پيام‌های فرهنگی و اجتماعی با پيام‌های بازرگانی و تجاری , اولی را تا حد دومين تنزل می‌دهد و ارزش آن را فرو می‌کاهد . اگر دومين پيام ها برآنند که محصولی را عرضه دارند و بازاری را طرح کنند ، اولين پيامهای خود را تا حد گفت و گوهای سرگذر و بی ‍‌حاصل طرح می‌کنند ، به خصوص زمانی که تلاش می‌کنند ، بيان خود را در تجديد کامل هنری – صرفنظر از چگونگی اين هنر – ارائه کنند . بايد آنها را از نزديک ديد ، ايستاد و تعمق کرد تا پيام را دريافت . حال آنکه عموماً در کناره خيابان و به ديرک چراغی آويخته شده‌اند که مردمان با سرعت از کنار آن می‌‍‌گذرند .


ودر آنجا که مردمان امکان ايستادن و نظاره کردن دارند پشت به آنها کرده است و هيچ رابطه‌ای با آنان برقرا ر نمی‌کند . اينگونه پيامها که بر ديرک‌ها آويزان می‌شوند ، آويخته شده‌اند که برداشته شوند و بنابراين نمی‌توانند در حافظه شهر جا يابند و نشانه‌ای گردند برای هميشه شهر .


پيامی که نمی تواند خود به نشانه تبديل شود , چاره ای جز آن ندارد که خود را به ديگر پیام‌هائی حوالت دهد که از قبل در ذهن مردمان نشسته است و بر زبان آنها جاری می‌شود ، طرفه این که این بار نيز اين پيام نيست که حامل اشارتی است به موضوعی فرهنگی ، بلکه پیام کهن است که نقش خود را بر ذهن مردمان زده است و هيچ گاه چون نشانه ای شهری طرح نشده است و بدان سبب آن نشانه ذهنی است که به یاد می‌آيد نه اين پرده آویخته به دیوار .


کار بست ویژگیهای بصری که در حد تابلوئی کوچک و هنری می تواند خیال انگیز و زیبا باشد ، در مقیاس پرده ای آویخته شده به دیرک حتی قابل خواندن و بازخوانی نیست ، تاملی بسیار می‌خواهد تا پیام آن را دریافت ، حال آنکه در کناره بزرگراه یا خیابانی سریع‌السیر ، این تامل و درک ممکن نیست ، جز پرده و رنگ در تاثیری آنی چیزی در ذهن نمی‌ماند ، حتی کنجکاوی پیادگان را برنمی‌انگیزد ، چون در مقیاس آنها طراحی نشده است و نگاه آنان را به خود معطوف نمی‌کند و آن را وادرا به ایستادن نمی کند ، به گونه‌ای قرار گرفته است که نمی تواند مکان را تعریف کند و مکثی را ایجاد نماید . و از آن سبب که با زندگی روزمره مردمان نیز سرو کاری ندارد و تنها بر آن است که در جامعه‌ای سوداگر ، امر اخلاق را پیش‌برد ، درحد موعظه نیز موثر نمی‌افتد . در زمینه ای که می خواهد زندگی نوپرداز( مدرنیزه ) امروزین را تبلیغ کند ، پیامی اخلاقی نمی تواند چاره ساز شود . همه جای شهر پر از این پرده‌ها و پیام‌هاست که کثرت آنها نیز از تاثیر آنها می‌کاهد و تا حد دیده نشدن آنها را به پیش می‌راند ، کثرت و تکرار به جای تاثیر گذاری اجتماعی – فرهنگی ، به بی تاثیری و تکراری بودن می‌انجامد . افزونی پیام به بی پیامی میل می کند .


و باز در کنار هم قرار گرفتن پیامهای اخلاقی و در کنار پیامهای بازرگانی که می‌خواهد زنگی نوپرداز را به یادآورد سبب می‌گردد که آنچه به ذهن بنشیند و اگر بنشیند همان پیامهای بازرگانی باشد که دل مشغولی مردمان امروزی را نشانه رفته است . رهگذرانی با رفتارها و هنجارهای امروزین به آرامی و بی توجه از کنار پیامها و پرده‌ها می‌گذرند و بیش از هر چیز خود و دیگری را می نگرند ، گاه با نگاهی ، گاه با لبخندی و گاه با کلامی . بی‌تردید اگر استقرار پیامها و پرده‌ها مکان را تعریف می‌کرد آنگاه این هنجارها و رفتارهای شهری , آن مکان را خاطره ساز می‌نمود و هر پیامی دیگری که آن مکان آویخته می‌شد برای مدتی طولانی در ذهن رهگذرانی که در آنجا یکدیگر را نگریسته بودند , می‌نشست .


هر آنچه که بعنوان پیام و نشانه طرح می‌شود و در ذهنیت خود قرار بر ماندن و پایائی ندارد ، نمی‌تواند خاطره ساز شود و در خاطره جمعی شهرها جای گیرد .


انبوهی از سرمایه و تلاش صرف شده و می‌شود تا نشانه‌ای شهری ساخته شود و پیامی در شهر منعکس گردد ولی نوع استقرار , بی مکانی و بی زمانی آنها ، خط بطلان بر آنچه اندیشیده‌ شده می‌کشد ، تلاشها به عبث می‌روند و سرمایه‌ای که می‌توانست مفید باشد به یغما رفته است .


پرده‌های ساخته شده حتی به زیبائی بدنه‌های شهری نه تنها کمکی نمی‌کنند که بر زشتی آنها می‌افزایند ، پرده‌های برروی هم قرار گرفته ، چهره‌ای مغشوش و آشفته از شهر را در ذهن می‌نشاند که بجای تشفی خاطر ، اغتشاش ذهنی را به دنبال دارند , هیچگاه آشفتگی و اغتشاش بصری نمی‌تواند در ذهن زیبا پسند آدمی جای گیرد,خاطره باقی مانده ازآن همیشه با تلخی همراه‌است و سعی می شود به یادآورده شود .


.پرده‌هائی بی‌ربط با مضامینی بی‌ربط‌تر از آنها بر پل‌های شهر آویخته می‌شوند که بجای آسودگی خاطر برای عبور کنندگان این پلها ، فضائی تاریک و گمشده را ایجاد می کند ، تا آنجا که عابران بر آن می شوند که حتی به قیمت از دست دادن جان از این راهروهای تاریک عبور نکنند ، هم پیام آویخته بر پل زشت است ، هم پل ساخته شده از آن زشت‌تر ، چگونگی خواسته می‌شود که زشتی و بیهودگی خاطره شود و در ذهن بنشیند . پرده بر پرده آویخته می شود و پیام بر پیام قرار می‌گیرد ، آثاری از پیام قبلی از زیر پیام امروز رخساره می‌نماید ، زشتی چهره شهر را دو چندان می‌کند . نفس آدمی از زشتی گریزان است .

M@hdi42
14th January 2014, 11:29 AM
علامت و نشانه


صفحاتی که قرار است بر آنها پرده ای آویخته شود و پیامی بر آنها نقش بندد ، دیرک‌ها و ستون‌هائی که قرار است حامل این صفحات باشند ، علی‌الاصول و در روزگاران نو و دیگر کشورها توانسته اند به خلق مکان و نشانه شهری منجر شوند و به زیبائی منظر شهری مدد رسانند ولی آنچه در تفکر سوداگرانه در شهر تهران رخ داده است ، حیرت انگیز است , بدان سبب که در ذهن طراح و سازنده و سفارش دهنده هیچگاه مفهوم مکان طرح شده است , هیچکدام آنان به مکانی که قرار این نشانه ها در آنها قرار گیرند تاملی نکرده‌اند و شاید هیچگاه این به ذهن خطور نکرده است که آنچه ساخته می‌شود خود می‌تواند پیامی باشد برای معرفی مکان شهری ، تقویت یا ایجاد آن .


سرمایه ای فراوان به خرج رفته است تا دیرک‌ها و صفحاتی را بر پا دارند که توجه کسی را جلب نمی‌کنند ، مکانی با ویژگیهای خاص را نمی‌سازند تا آدمی و رهگذران در آن جای , نقش و نشان خود را بر مکان زنند و پیامهای ارسالی از آن را به خوبی دریافت کنند , سرمایه‌ای بیهوده خرج شده است تا فضائی بیهوده‌تر را بوجود آورد , بیهودگی در بیهودگی . چگونه می توان از ذهن شهر خواست تا بیهوده را در خود جای دهد بر هر نشانه‌‎ای که بیهودگی را نشانگر است ساعتی قرار گرفته است که می خواهد نشانه از زمانه‌ای باشد که وقت در آن اهمیتی فراوان دارد و همه آنها در جای قرار گرفته اند که نه عابر پیاده آنها را می بیند و نه کسانیکه سوار بر اتومبیل‌های تندرو هستند به آنها توجهی ندارند . و آنجا که نیز قرار است دیده شوند ، محصولی را تبلیغ می کند که نشانه‌ای است از زندگی مصرفی روزگاران نو, که قرار است هر آنچه امروز تولید می شود فردا چون بیهوده ای به دور انداخته شود .


زشتی معماری شهری ، بی انسجامی آن ، غیر بومی بودن آن و مصرفی بودن آن همگی با دیرکی و صفحه ای بیهوده تر تکمیل می‌گردند ، زشتی زشتی را تکمیل می کند و بر آشفتگی و بی قراری ذهن می افزاید . همه چیز ساخته شده که ویران گردد و پا برجا باقی نماند ، در این تخریب دائمی چگونه می توان به نشانه ، خاطره ، نماد و حافظه جمعی شهر اندیشید ؟ و چگونه می توان از شهری با حافظه تاریخی یاد کرد ؟ شهر بی حافظه انسان بی حافظه را ماند ، سرگردان و بهت زده . دیرک و صفحه ای که به خودی خود می توانست، نوعی زیبائی را یادآور شود ، در استقرار خود در متن شهر گم می‎شود و بر زشتی محیط پیرامونی فرد عابر می افزاید و هر آنچه افزوده می شود نیز سعی در زشت‌تر نشان دادن فضای شهری دارد .


پرده از پی پرده و صفحه از پی صفحه در دیوار شهر را در خود گرفته اند ، ذهن عابر آنچنان از پیام های پی در پی آکنده می گردد که در نهایت حاوی هیچ پیامی نمی‌شود و هیچ ذهنی را به خود جلب نمی‌کند . دیوارهای شهر می مانند آغشته و پوشیده از نقاشی‌های بیهوده که نه توجهی را جلب می کنند و نه زیبائی را طرح.


دگرگونی و دگردیسی


شهر چون همیشه روزگار خود ، پوست می اندازد ، چهره عوض می کند ، خود را به روز می سازد ، نشانه ای می شود از زمانه خود و از هنجارها و رفتارهای اجتماعی – اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی دوران خود . شهر بیان کالبدی ، فضائی خواستهای مردمانی است که در آن می‌زنید . شهر نشانه‌ای روشن از اقتصاد شهری زمانه خود است و از فرهنگ شهری که آن اقتصاد را سبب ساز شده است و خود را از آن تاثیر یافته است . شهر بازتاب دگرگونیهای زمانه ماست که در بسیاری موارد دگردیسی آن را نیز را رقم زده‌اند .


آنچه بر در و دیوار شهر نیز نقش می‌بندد هم حاکی از همین رفتارها و هنجارهاست و هم حاکی از دگرگونی آنهاست و یا حتی تشویق به دگرگونی آنها . آنچه بر در و دیوار شهر نقش می بندد ، مشوق سلیقه این زمانه است ، سلیقه ای که گاه از سوی شهروند طلب می شود و گاه می‌خواهد سلیقه شهروند را جهت دهد و هدایت کند . پیام‌های آویخته شده در شهر,در عمل شهری را به شهرنشان می دهند که قرار است آن شود ، دگرگونیهائی را طرح می‌کند که میل به دگردیسی شهر دارند . شهر می خواهد خود را در مقیاسی جهانی طرح کند ، با همه نشانه‌های آن ، از فرودگاه گرفته تا جاده های سریع‌السیر درون شهری و برج مخابرات .


شهری مملو از ساختمانهای بلند و فضاهای باز و گسترده , بی اعتنا به اقلیم و بوم ، به فرهنگ مردمان و سرزمین . شهری که خود را با پرده های نمایشی و سینمائی بزرگ معرفی می کند که هر لحظه در آن پیامی ظاهر می شود و تصویری می آید که نوعی دیگر از زندگی را تبلیغ کند . شهری که قرار است همه چیز در آن نشانه ای باشد از جهان مصرف گرا و سوداگر امروز ، هر آنچه بر در و دیوار شهر نقش می بندد حاکی از زندگی دیگرگونه‌ای است .


از اسباب و اثاثیه خانه گرفته تا شکل و شمایل شهر تا هنجارها و رفتارهای مردمان . مردمانی که ناخودآگاه و به گونه‌ای بس زیرکانه در تحولی برون از نفس قرار گرفته‌اند ، تحولی که سر در دگردیسی رفتارها و هنجارهای آنان دارد , که این شاید علی‌رغم خواست آنان نیز باشد ، ولی آنان را گزیر و گریزی از آن نیست .منظر شهری در حال تکمیل دگردیسی خود است و هیچ خاطره آشنائی را به ذهن متبادر نمی‌سازد . منظری است جهان وطن که در هر جائی می‌توان یافتش و سراغی از آن گرفت . منظری که در پی جهان وطنی شدن میل به بی وطنی دارد . و این درحالی است که مردمانی که خود در حال دگرگونی ارزشهایشان می‌بینند ، هنوز باورها و سنت‌های خودشان را دارند و هنوز در هیاهو و آشفته بازار حاصل از دگرگونیهای پیاپی ، رفتارها و هنجارهای آشنای خود را پی می‌گیرند و هنوز چون روزگاران گذشته نه چندان دور خود , همان رفتارهائی را با فضای شهری و خیابان و جاده‌هایش نشان می دهند که در تعارض کامل با عملکرد این فضا و آن خیابانهاست . به ظاهر همه چیز در حال نو شدن است و همه پیامهائی که بر شهر آویخته شده یا از آن صادر می‌شوند خبر از این دگرگونیها می دهد . حال آنکه در بطن شهر رفتارها و هنجارهای اجتماعی – فرهنگی کهن نوع دیگر از زندگی را پی می‌گیرد . شهر دچار دوگانگی و دوبن مایه‌گی گشته است و چهره هائی متفاوت از خود را در لحظه های برهم افتاده, نشان می دهد .


اطلاعات و پیامهائی که از شهر می رسد ، دگرگونی زندگی شهری را می خواهد و شاید نیز دگردیسی آن را . در این دگردیسی و در بسیاری مواقع چهره زشت از شهر رخ می‌نماید که با نازل‌ترین سلیقه ها شهر آراسته شده است . تنها نبودن در شهر ، نه با فضای شهری ، مکانهای جمعی و عرصه‌های عمومی آن که با تلفن همراه و دیگر ابزارهای ارتباطی نو تعریف می شود که در متن آن نیز تصویری از شهری داده می شود که هیچ مناسبتی با شهر آشنای این سرزمین ندارد . عبور از دنیای شهر به دنیای شهر تخیلی( دیزنی لند ) در حال انجام است . کج سلیقگی ها و بی‌سلیقگی‌ها حکایت از نزول رفتارهای زیبا شناسانه مردمانی دارد که روزگارانی نه چندان دور ، سلیقه ها و رفتارهائی درخور داشتند .در شهر بی رنگ ، رنگ در نازلترین شکل خود کاربست یافته است . هیچ عنصری از شهر , از اسباب اثاثیه شهری تا فضای آن نیست که به درستی و با سلیقه برجای خود نشسته باشد و مردمان بی توجه به همه این موارد با زشتی خو گرفته‌اند و بی توجه به آن خود نیز به زشتی گرائیده‌اند و در میانه این هیاهو , دیدن شهروندی که خود را آراسته به سلیقه روزگاران نو و استفاده از ابزار نو ، سخت دیدنی می‌گردد ، او که خود را به همه چیزهای نو آراسته است ، بی‌آنکه بداند نمادی می‌گردد برای زشتی‌ها و بدسلیقگی‌های شهر . در میانه زشتی‌های فضای شهری پیرامون خود گام بر می‌دارد و عبور می‌کند بی آنکه بداند خود عنصری از این زشتی است .


در و دیوار ، جوی آب و کفسازی پیاده رو ، صندلی و علائم شهری و ... و عابران و ایستادگان کدام یک می‌خواهند نشانه‌ای از زیبائی باشند ؟ معماری شهری ، ایستگاه اتوبوس ، فضای میدان ، این کنج یا آن گوشه شهری کدامیک می‌خواهند نشانه‌ای باشد از این دگردیسی و دگرگونی ؟

سلیقه ، رفتار ، هنجار و شهر


در همه جای شهر تبلیغ برای زیستن در برج‌های بلند دیده می شود ، سلیقه مردمان برای زیستن در خانه ای از خود , به داشتن آپارتمانی در طبقه‌ای هرچه بالاتر , درحال دگرگونی است ، شهروند نه در مقیاس خود و از ارتفاعی معمولی که از بالا به شهر می نگرد . زیستن در برج یعنی "مدرن بودن " و این تجدد طلبی در حال ویران کردن شهر از بیخ و بن است و بدیهی است که در برج زیستن ملزومات دیگری برای زیستن می‌خواهد ، ملزوماتی که هر لحظه نوعی جدیدتر از آن عرضه می‌شود و " مدرن بودن " یعنی دور انداختن هر آنچه که مطابق سلیقه امروز نیست ، شهر نیز در حال دور انداختن ملزوماتی است که همین دیروز کارآمد بود و هنوز هست ولی مطابق سلیقه زندگی سوداگر و مصرفی امروز نیست .
" زندگی بر فراز بلندترین برج مسکونی و در دل ابرها " آرزوی شهروند امروزین می‌گردد و در همه جا تبلیغ می‌گردد ، چه باک که این زندگی در میانه هیاهوی بزگراههای درون شهری باشد که این برج مسکونی را در برگرفته‌اند ، چه باک که این زندگی بیشترین هزینه ها را هم به ساکن و هم به شهر تحمیل کند ، مهم در " مدرن بودن " است ، که از در و دیوار شهر تبلغ می شود . و این " آرزو" با " باور یک رویای" دیگر که بنحوی گسترده در صفحه‌ای عظیم در شهر تبلیغ می گردد همراه می شود ، داشتن اتومبیلی که ضمانتی 5 ساله دارد . شهر سلیقه‌های خود را یکی پس از دیگری اعلام می کند شهروندی که در آپارتمانی از آن برج نشسته است و رویای او با داشتن اتومبیلی با پنج سال ضمانت به تحقق پیوسته است – دیگر نمی‌تواند از وسایلی در خانه خود استفاده کند که از قبل می‌داشته است ، لازم است آنها را نیز طبق سلیقه ای که بر در و دیوار شهر نقش بسته است ، عوض کند و خانه خود را با آنها بیاراید . او دیگر نمی تواند با ابزار ارتباطی که همین سال پیش خریداری کرده بود احساس " مدرن بودن " داشته باشد ، لازم است قبلی‌ها را به دور اندازد . شهر در همه جای خود این پیام را بدو می رساند. همه چیز باید دگرگون شود و تعویض گردد . حتی رفتارها و هنجارهای مرزی .


طبق آنچه بردر و دیوار شهر نقش بسته است , در همه جا باید با " ویروس ها " مقابله کرد و برای هر ویروسی ضد ویروسی وجود دارد ، شاید هنوز آنچه از روزگاران کهن باقیمانده باشد دارای ویروس باشد ، کدامین ضد ویروس را باید برای آن تدارک دید ؟ همه چیز را باید نو کرد تا " ویروسی " باقی نماند . شهر نیز باید نو شود ، رفتارها و هنجارها باید با سلیقه زمانه همراه شود ، دیگر نمی توان در شهری زیست که هنوز نوسازی آن تکمیل نشده باشد ، شهر هم در ابعاد خود چنین پیام‌هائی را صادر می کند . دیواره های ممتدی از شهر این گونه تجدد طلبی را تیلبغ می کنند ، دیواره هائی در کناره جاده های سریع السیر درون شهری که بر فراز آنها برج ها یکی پس از دیگری سر از خاک بر آورده‌اند . برج‌‍‌هائی که قرار است همه آرزوها و غرایز سرکوب شده فرد شهروند را برآورده سازند .


واژه‌ها نیز دگرگون می شوند تا معنای تجدد طلبی تکمیل گردد ، همانگونه که لباسها و ظاهرها آدمیان نیز به گونه ای تغییر می یابند که نشانه‌ای بارز از تجدد طلبی باشند . همه چیز از بن در حال فروپاشی و ساخت مجدد است و پیامهائی که از پرده‌ها آویخته شده در شهر به گوش می‌رسد و دیده می‌شود مشوق این فروپاشی و ساخت مجدد هستند .


طرفه اینکه این پیامها عمدتاً در مکانهائی از شهر دیده می شوند ، که دوباره باید شاهد این تخریب و نوسازی دائمی باشند . مکانها و بافتهائی که روزگاری کهن نامیده می شدند و تاریخی ، روزگاری دیگر فرسوده خوانده شدند و بیهوده و امروز آسیب پذیر نام گرفته اند . پیام شهر به این مکانها دگرگونی از بیخ و بن است و انقطاع با آنچه که بوده است و تا هنوز هست .


سخن پایانی


در دور دست ها منارهای مسجد مدرن شهری در مقیاس و ابعادی حیرت اگیز در نگاه شهروندانی که به سرعت از جاده‌های درون شهری می‌گذرند می‌نشیند و در زمینه نزدیک پرده ای بزرگ واژه‌ای را بیان می دارد که گرچه پیام از روزنامه‌ای دارد ولی در واقع امر مفهوم شهر در همه ابعاد آن را تعریف می کند " سرمایه " . سرمایه‌ای که در گردش سوداگرانه خود همه چیز را سمت و سو داده است و می دهد و شهر و شهروند بی آنکه خود بخواهند دردام آن گرفتار آمده اند ، دامی که با پیامهائی وسوسه انگیز , شهر و شهروند را به درون خود می کشد و چهره ای تجدد طلب و روز آمد از خود و از آنها را تصویر می کند ، چهره‌ای که با نگاهی وسوسه‌انگیز گاه آشکار و گاه پنهان خود را پس همه پیامهای شهری پنهان کرده است . شهر و شهروند پیامهای ارسالی را درک می کنند و سعی دارند خود را با آنها وفق دهند . پیامهائی که سراسر حاکی از زندگی مصرفی و جهان شمولی هستند که فقط و فقط به دور ریختن چیزهای مفید و کارا ، خواه یک چیز کوچک باشد خواه یک شهر . شهر و شهروند در تضادی فلسفی گیر افتاده‌اند و به ناچار تن به تحولی برون از نفس داده‌اند ، دوبن مایگی، هم این و هم آن بودن شهر و شهروند را به تقابلی دائمی واداشته است . راه برون رفت نیز از دل پیام ها می گذرد و بن مایه ای که آنها را در بر می‌گیرد . باید به یاد داشت که پیام خاطره ساز است و در حافظه می نشیند .

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد