M@hdi42
9th January 2014, 01:46 PM
امام و شهادت آقا مصطفی خمینی
http://www.sajed.ir/upload/Topic/85250.jpg
طبیعی است، در شرایطی که امام در تبعید است و توطئههای دشمن علیه اسلام و مسلمین در جریان است و حساس میکند که حاج آقا مصطفی چون سپری نیرومند و بازوئی قوی در کنارش ایستاده است و به مبارزات او تداوم میدهد از دست دادن چنین پشتوانهای فوقالعاده ناگوار است. حذف شدن این بازوی توانا و قوی طبیعتاً فاجعه خیلی سهمگین و دردناکی است. حضرت امام در برخورد با فاجعه شنیدن شهادت فرزندشان در چند مرحله عکسالعمل نشان دادند. اول در لحظه شنیدن این خبر دردناک بود. دوم در لحظهای که سر مزار پسر حاضر شد و سوم لحظهای است که به منزل فرزندش سر زد و دلداری داد. این سه مرحله بسیار تکاندهنده بود.
من بعد از اطلاع از این واقعه اولین کاری که کردم این بود که به حاج احمد آقا اطلاع بدهم. یکی از افراد مطمئن بیت امام را مطلع کنم. آن ایام تابستان بود و حاج احمد آقا داخل حیاط میخوابیدند. من سراسیمه کسی را فرستادم و گفتم برو آهسته درِ منزل شخص امام را بزن و به احمد آقا بگو فوراً به منزل برادرشان بیایند و در جواب پرسشهای دیگر سکوت کن. او سراسیمه و پابرهنه به منزل امام رفت و احمد آقا را آورد. کوچه تنگ بود و ما با زحمت توانستیم وسیلهای را تا در خانه برسانیم. من با زحمت مرحوم حاج آقا مصطفی را به روی دوش گرفتم و پایین آورده توی ماشین گذاشتم. سپس او را به مهمترین بیمارستانی که در نجف بود رساندیم. آن جا با همان معاینات اولیه پزشک گفت که از دست او کاری ساخته نیست و ایشان مرحوم شدهاند.
امام از شهادت فرزندشان دیرتر باخبر شدند. شاید حدوداً دو ساعت بعد از شهادت، خبر مرگ فرزند را شنیدند. برای ما دادن خبری به این ناگواری معضلی به حساب میآمد. تا این که به نظرم رسید سید احمد آقا که در آن زمان در عراق بودند و به حق بازوی توانای امام در ایران به حساب میآمدند و بعد از وفات برادرشان، نقش ایشان را به خوبی ایفاء کردند و چون سپری نیرومند در کنار امام به دفاع از آرمانهای مقدس ایشان پرداختند، این خبر را به امام بدهد. بنابراین ایشان اولین نفر از اهل بیت امام بودند که از شهادت حاج آقا مصطفی مطلع شدند. پس از شنیدن این خبر، سید احمد آقا با حالت سراسیمه و بشدت افسرده و غم زده وارد منزل میشود. منتهی سعی میکند خودش را از دید پدر دور نگه دارد.
صبح آن روز دوستان از برخی شخصیتهای علمی و محترمین دعوت میکنند تا به عنوان تسلیت و دلگرمی نزد امام بیایند و به نحوی خبر مصیبت بار را به ایشان بدهند. در بین افراد آقایان حاج شیخ حبیبالله اراکی، رضوانی و سید عباس خاتم و کریمی بودند. اینها نزد امام میآیند و افسرده و غمگین مینشینند، به نحوی که امام احساس میکند این مسأله، مسأله معمولی نیست و خبر از یک حادثه سهمگین دارد. امام ابتدا سراغ حاج احمد آقا را میگیرند و با سکوت ایشان مواجه میشود. به حضار میگویند اگر برای مصطفی اتفاقی افتاده بگویید، من طاقت شنیدن آن را دارم. مجدداً از احمدآقا که خارج از اطاق بوده با فریاد سؤال میکند: چه شده است؟ چه خبر از مصطفی؟
حاج احمدآقا یک مرتبه با صدای بلند گریه میکند و آقایانی هم که در آن جا بودند واکنش نشان میدهند و گریه میکنند و میگویند انا لله و انا الیه راجعون. امام متوجه جریان میشوند و سپس به دستشان در حالی که پنجههایش از هم باز بود و به همان شکل روی زمین گذارده بودند خیره میشوند و پس از سه مرتبه لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و سه مرتبه انا لله و انا الیه راجعون گفتن، رو به جمع کرده و میگویند: چون فوت مشکوک است 24 ساعت صبر کنید.
البته این حکم فقهی است و ما در مورد میتی که مثلاً با حالت اغماء و سکته وفات کرده است باید 24 ساعت صبر کنیم تا مطمئن شویم که فوت قطعی است. کسانی هم که با مسائل عرفانی و مسائل معنوی و اخلاقی سر و کار دارند حرکت امام را این طور تفسیر و تشبیه میکنند که امام در آن لحظه با یک حالت توجه و تمرکز به ذات متعال و حالت ملکوتی خاص سعی میکند با خیره شدن به دستش، بر اعصابش تسلط یابد و علاقه و حب فرزندش را برای رضای خداوند از قلبش بیرون بیاورد و به جای آن حب خدا و تسلیم در برابر مشیت خداوند را قرار دهد و راضی به رضای او باشد. بدیهی است که این حالت باعث آرامش میشود و هیچ کس نمیتواند مدعی باشد که امام را در غم شهادت فرزندش گریان دیده است. یعنی امام برای شهادت فرزندش در جمع اشک نریخت.
البته دوستان و نزدیکان امام ناراحت بودند و میترسیدند که ایشان به دلیل فشار وارده بر قلبشان سنکوب کنند. بنابراین تصمیم گرفتند در مجالسی که جمع میشدند، به افرادی که روضه میخواندند بگویند روضه و مصیبتی را که امام به آن حساس بودند و هنگام شنیدن آن زیاد اشک میریختند (و آن مصیبت حضرت زهرا(ع) بود) بخوانند. امام این قدرت روحی را داشتند که در جمع و در حضور دیگران بنا به مصالح غیرشخصی از گریه کردن خودداری کنند. ولی در تنهایی و مخصوصاً در حالت خاصِ خلوت با خدای خویش اشک میریختند.
بعد از 24 ساعت به دستور امام عمل شد و مراسم تشییع جنازه انجام گرفت. امام رسمش این بود که 5 دقیقه قبل از تشییع جنازه میرفت و در جمع تشییعکنندگان حضور پیدا میکرد سپس مسافتی را بین پنجاه تا صد متر به عنوان تشییع دنبال جنازه میرفت و بعداً از تشییعکنندگان جدا میشد و به منزل بر میگشت. آن روز برای فرزندش هم همین کار را کرد، یعنی هیچ تفاوتی قایل نشد. امام مثل کوه استوار بود. با حضور در مسجد جواهری که جنازه فرزندشان در آنجا آماده تشییع بود اول فاتحه خواندند بعد بلند شدند و دنبال جنازه راه افتادند پنجاه تا صد قدم دنبال آن حرکت کردند سپس فاصله گرفتند و به داخل اتومبیل رفتند و به خانه آمدند. البته اهل بیت و علاقمندان و دوستان جنازه را تشییع کردند و به خاک سپردند. معمول است که بعد از خاکسپاری سراغ صاحب عزا میآیند. آنها هم آمدند. در خانه امام همه به سختی گریه میکردند و اشک میریختند ولی امام مثل کوه استوار و راضی به رضای الهی بود. اتفاقاً وقتی از تشییع جنازه برگشت، وقت مطالعات متفرقه امام بود. امام به محض رسیدن هیچ تفاوتی قایل نشد و در اتاق شروع به مطالعه کردند.
امام برای اولین بار که بر سر مزار فرزندشان رفتند، برخورد ویژهای داشتند. اول به حرم رفتند و زیارت کردند، بعد از زیارت تصمیم گرفتند که بر سر مزار فرزند حاضر شوند. دوست و دشمن مراقب ایشان بود که امام برای اولین بار با این مسأله چگونه برخورد میکنند. حاج آقا مصطفی در مقبره مرحوم کمپانی واقع در ایوان طلای حضرت امیر پشت مقبره علامه حلی دفن شده بود. مرحوم کمپانی از فلاسفه و علمای بسیار بزرگ و شریف عصر بود. امام به مقبره رفت. وقتی وارد شد پرسید: قبر مصطفی کدام است؟
خوب، همه با صدای بلند میگریستند. با بغض اشاره کردند. ایشان فاتحهای خواندند و به حضار گفتند که برای مرحوم کمپانی هم فاتحه بخوانید. بعد به سایر قبور اشاره کردند و گفتند برای آنها هم فاتحه بخوانید. سپس بلند شدند و بیرون آمدند. علاقمندان به دنبال ایشان بودند. معمولاً ایشان از حرم که مراجعت میکردند به منزل خود میرفتند، اما آن زمان در منزل خودشان فاتحه مردانه و در منزل حاج آقا مصطفی فاتحه زنانه بود. زنها در آن جا جمع شده بودند. در آن جا هم غوغا بود و محیط حزنآور و افسرده و گریه و زاری بود.
امام وقتی از حرم آمد و خواست به خانه حاج آقا مصطفی وارد شود عروس و نوه ایشان آمدند و گفتند: آقا مصطفی نیست تا از شما استقبال کند. خوب، این حادثه خیلی تکاندهنده بود. آدم، سیزدهـ چهارده سال، هر ماه در این خانه باشد، برخورد گرم و انسانی فرزند را ببیند و الان با این صحنه مواجه شود. کوه باشد آب میشود. اما امام استقامت کرد و به داخل منزل رفت. هم به همسرشان که مادر شهید بود، هم به عروسشان و هم به کسانی که در آن جا بودند گفتند: صبر کنید و سعی کنید صبرتان برای خدا باشد.چون به هر حال امام در آن جا هم دشمنان زیادی داشت و نمیخواست دشمن شاد شود.
البته این حالت صبوری امام در آن جمع تأثیر زیادی گذاشت. امام تأکید داشت که صبر کنید. این پایداری و مقاومت و این استقامت و صبر بالاخره روی جمع تأثیر گذاشت و آرامش و طمأنینهی خاص پدید آورد.
امام در هیچ یک از مراسم، از حادثه شهادت فرزندشان یاد نکردند. تنها در اولین جلسه شروع درس به عنوان تشکر و تقدیر از کسانی که ابراز احساسات و همدردی کردند، از این حادثه یاد کردند. بدیهی است که شروع جلسه درس برای امام که جای فرزندش را خالی میبیند بسیار سنگین است. امام جای آن دلاور قهرمان حوزه علمیه را خالی دید. معذلک خیلی عادی و طبیعی با پدیده برخورد کردند و گفتند: مصطفی امید آینده اسلام بود و فقدان او از الطاف خفیه الهی است. الان هم من تصور میکنم که آن واقعه از الطاف خفیه الهی بود. گویی مقدّر بود تا حادثهای دردناک رخ بدهد و این بُعد از شخصیت استوار امام هم که کسی از آن مطلع نبود شناخته شود. اگر این اتفاق نمیافتاد، ما نمیدانستیم که یک انسان چقدر در مقابل پدیدههایی که رخ میدهد تسلیم مشیت و رضای الهی است.
امام خمینی همچنین در روز اول آبان ماه سال1356 و در پی شهادت حاج آقامصطفی خمینی در یادداشتی چنین مرقوم نمودند:
بسمه تعالى
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون
در روز یکشنبه نهم شهر ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه قلبم، دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد.
«اللهم ارحمه و اغفر له و أسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین- علیهم الصلاة و السلام»
تاريخ و ساعت ارسال: 1392/02/18 11:43:21
منبع: گوشهای از خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی
http://www.sajed.ir/upload/Topic/85250.jpg
طبیعی است، در شرایطی که امام در تبعید است و توطئههای دشمن علیه اسلام و مسلمین در جریان است و حساس میکند که حاج آقا مصطفی چون سپری نیرومند و بازوئی قوی در کنارش ایستاده است و به مبارزات او تداوم میدهد از دست دادن چنین پشتوانهای فوقالعاده ناگوار است. حذف شدن این بازوی توانا و قوی طبیعتاً فاجعه خیلی سهمگین و دردناکی است. حضرت امام در برخورد با فاجعه شنیدن شهادت فرزندشان در چند مرحله عکسالعمل نشان دادند. اول در لحظه شنیدن این خبر دردناک بود. دوم در لحظهای که سر مزار پسر حاضر شد و سوم لحظهای است که به منزل فرزندش سر زد و دلداری داد. این سه مرحله بسیار تکاندهنده بود.
من بعد از اطلاع از این واقعه اولین کاری که کردم این بود که به حاج احمد آقا اطلاع بدهم. یکی از افراد مطمئن بیت امام را مطلع کنم. آن ایام تابستان بود و حاج احمد آقا داخل حیاط میخوابیدند. من سراسیمه کسی را فرستادم و گفتم برو آهسته درِ منزل شخص امام را بزن و به احمد آقا بگو فوراً به منزل برادرشان بیایند و در جواب پرسشهای دیگر سکوت کن. او سراسیمه و پابرهنه به منزل امام رفت و احمد آقا را آورد. کوچه تنگ بود و ما با زحمت توانستیم وسیلهای را تا در خانه برسانیم. من با زحمت مرحوم حاج آقا مصطفی را به روی دوش گرفتم و پایین آورده توی ماشین گذاشتم. سپس او را به مهمترین بیمارستانی که در نجف بود رساندیم. آن جا با همان معاینات اولیه پزشک گفت که از دست او کاری ساخته نیست و ایشان مرحوم شدهاند.
امام از شهادت فرزندشان دیرتر باخبر شدند. شاید حدوداً دو ساعت بعد از شهادت، خبر مرگ فرزند را شنیدند. برای ما دادن خبری به این ناگواری معضلی به حساب میآمد. تا این که به نظرم رسید سید احمد آقا که در آن زمان در عراق بودند و به حق بازوی توانای امام در ایران به حساب میآمدند و بعد از وفات برادرشان، نقش ایشان را به خوبی ایفاء کردند و چون سپری نیرومند در کنار امام به دفاع از آرمانهای مقدس ایشان پرداختند، این خبر را به امام بدهد. بنابراین ایشان اولین نفر از اهل بیت امام بودند که از شهادت حاج آقا مصطفی مطلع شدند. پس از شنیدن این خبر، سید احمد آقا با حالت سراسیمه و بشدت افسرده و غم زده وارد منزل میشود. منتهی سعی میکند خودش را از دید پدر دور نگه دارد.
صبح آن روز دوستان از برخی شخصیتهای علمی و محترمین دعوت میکنند تا به عنوان تسلیت و دلگرمی نزد امام بیایند و به نحوی خبر مصیبت بار را به ایشان بدهند. در بین افراد آقایان حاج شیخ حبیبالله اراکی، رضوانی و سید عباس خاتم و کریمی بودند. اینها نزد امام میآیند و افسرده و غمگین مینشینند، به نحوی که امام احساس میکند این مسأله، مسأله معمولی نیست و خبر از یک حادثه سهمگین دارد. امام ابتدا سراغ حاج احمد آقا را میگیرند و با سکوت ایشان مواجه میشود. به حضار میگویند اگر برای مصطفی اتفاقی افتاده بگویید، من طاقت شنیدن آن را دارم. مجدداً از احمدآقا که خارج از اطاق بوده با فریاد سؤال میکند: چه شده است؟ چه خبر از مصطفی؟
حاج احمدآقا یک مرتبه با صدای بلند گریه میکند و آقایانی هم که در آن جا بودند واکنش نشان میدهند و گریه میکنند و میگویند انا لله و انا الیه راجعون. امام متوجه جریان میشوند و سپس به دستشان در حالی که پنجههایش از هم باز بود و به همان شکل روی زمین گذارده بودند خیره میشوند و پس از سه مرتبه لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و سه مرتبه انا لله و انا الیه راجعون گفتن، رو به جمع کرده و میگویند: چون فوت مشکوک است 24 ساعت صبر کنید.
البته این حکم فقهی است و ما در مورد میتی که مثلاً با حالت اغماء و سکته وفات کرده است باید 24 ساعت صبر کنیم تا مطمئن شویم که فوت قطعی است. کسانی هم که با مسائل عرفانی و مسائل معنوی و اخلاقی سر و کار دارند حرکت امام را این طور تفسیر و تشبیه میکنند که امام در آن لحظه با یک حالت توجه و تمرکز به ذات متعال و حالت ملکوتی خاص سعی میکند با خیره شدن به دستش، بر اعصابش تسلط یابد و علاقه و حب فرزندش را برای رضای خداوند از قلبش بیرون بیاورد و به جای آن حب خدا و تسلیم در برابر مشیت خداوند را قرار دهد و راضی به رضای او باشد. بدیهی است که این حالت باعث آرامش میشود و هیچ کس نمیتواند مدعی باشد که امام را در غم شهادت فرزندش گریان دیده است. یعنی امام برای شهادت فرزندش در جمع اشک نریخت.
البته دوستان و نزدیکان امام ناراحت بودند و میترسیدند که ایشان به دلیل فشار وارده بر قلبشان سنکوب کنند. بنابراین تصمیم گرفتند در مجالسی که جمع میشدند، به افرادی که روضه میخواندند بگویند روضه و مصیبتی را که امام به آن حساس بودند و هنگام شنیدن آن زیاد اشک میریختند (و آن مصیبت حضرت زهرا(ع) بود) بخوانند. امام این قدرت روحی را داشتند که در جمع و در حضور دیگران بنا به مصالح غیرشخصی از گریه کردن خودداری کنند. ولی در تنهایی و مخصوصاً در حالت خاصِ خلوت با خدای خویش اشک میریختند.
بعد از 24 ساعت به دستور امام عمل شد و مراسم تشییع جنازه انجام گرفت. امام رسمش این بود که 5 دقیقه قبل از تشییع جنازه میرفت و در جمع تشییعکنندگان حضور پیدا میکرد سپس مسافتی را بین پنجاه تا صد متر به عنوان تشییع دنبال جنازه میرفت و بعداً از تشییعکنندگان جدا میشد و به منزل بر میگشت. آن روز برای فرزندش هم همین کار را کرد، یعنی هیچ تفاوتی قایل نشد. امام مثل کوه استوار بود. با حضور در مسجد جواهری که جنازه فرزندشان در آنجا آماده تشییع بود اول فاتحه خواندند بعد بلند شدند و دنبال جنازه راه افتادند پنجاه تا صد قدم دنبال آن حرکت کردند سپس فاصله گرفتند و به داخل اتومبیل رفتند و به خانه آمدند. البته اهل بیت و علاقمندان و دوستان جنازه را تشییع کردند و به خاک سپردند. معمول است که بعد از خاکسپاری سراغ صاحب عزا میآیند. آنها هم آمدند. در خانه امام همه به سختی گریه میکردند و اشک میریختند ولی امام مثل کوه استوار و راضی به رضای الهی بود. اتفاقاً وقتی از تشییع جنازه برگشت، وقت مطالعات متفرقه امام بود. امام به محض رسیدن هیچ تفاوتی قایل نشد و در اتاق شروع به مطالعه کردند.
امام برای اولین بار که بر سر مزار فرزندشان رفتند، برخورد ویژهای داشتند. اول به حرم رفتند و زیارت کردند، بعد از زیارت تصمیم گرفتند که بر سر مزار فرزند حاضر شوند. دوست و دشمن مراقب ایشان بود که امام برای اولین بار با این مسأله چگونه برخورد میکنند. حاج آقا مصطفی در مقبره مرحوم کمپانی واقع در ایوان طلای حضرت امیر پشت مقبره علامه حلی دفن شده بود. مرحوم کمپانی از فلاسفه و علمای بسیار بزرگ و شریف عصر بود. امام به مقبره رفت. وقتی وارد شد پرسید: قبر مصطفی کدام است؟
خوب، همه با صدای بلند میگریستند. با بغض اشاره کردند. ایشان فاتحهای خواندند و به حضار گفتند که برای مرحوم کمپانی هم فاتحه بخوانید. بعد به سایر قبور اشاره کردند و گفتند برای آنها هم فاتحه بخوانید. سپس بلند شدند و بیرون آمدند. علاقمندان به دنبال ایشان بودند. معمولاً ایشان از حرم که مراجعت میکردند به منزل خود میرفتند، اما آن زمان در منزل خودشان فاتحه مردانه و در منزل حاج آقا مصطفی فاتحه زنانه بود. زنها در آن جا جمع شده بودند. در آن جا هم غوغا بود و محیط حزنآور و افسرده و گریه و زاری بود.
امام وقتی از حرم آمد و خواست به خانه حاج آقا مصطفی وارد شود عروس و نوه ایشان آمدند و گفتند: آقا مصطفی نیست تا از شما استقبال کند. خوب، این حادثه خیلی تکاندهنده بود. آدم، سیزدهـ چهارده سال، هر ماه در این خانه باشد، برخورد گرم و انسانی فرزند را ببیند و الان با این صحنه مواجه شود. کوه باشد آب میشود. اما امام استقامت کرد و به داخل منزل رفت. هم به همسرشان که مادر شهید بود، هم به عروسشان و هم به کسانی که در آن جا بودند گفتند: صبر کنید و سعی کنید صبرتان برای خدا باشد.چون به هر حال امام در آن جا هم دشمنان زیادی داشت و نمیخواست دشمن شاد شود.
البته این حالت صبوری امام در آن جمع تأثیر زیادی گذاشت. امام تأکید داشت که صبر کنید. این پایداری و مقاومت و این استقامت و صبر بالاخره روی جمع تأثیر گذاشت و آرامش و طمأنینهی خاص پدید آورد.
امام در هیچ یک از مراسم، از حادثه شهادت فرزندشان یاد نکردند. تنها در اولین جلسه شروع درس به عنوان تشکر و تقدیر از کسانی که ابراز احساسات و همدردی کردند، از این حادثه یاد کردند. بدیهی است که شروع جلسه درس برای امام که جای فرزندش را خالی میبیند بسیار سنگین است. امام جای آن دلاور قهرمان حوزه علمیه را خالی دید. معذلک خیلی عادی و طبیعی با پدیده برخورد کردند و گفتند: مصطفی امید آینده اسلام بود و فقدان او از الطاف خفیه الهی است. الان هم من تصور میکنم که آن واقعه از الطاف خفیه الهی بود. گویی مقدّر بود تا حادثهای دردناک رخ بدهد و این بُعد از شخصیت استوار امام هم که کسی از آن مطلع نبود شناخته شود. اگر این اتفاق نمیافتاد، ما نمیدانستیم که یک انسان چقدر در مقابل پدیدههایی که رخ میدهد تسلیم مشیت و رضای الهی است.
امام خمینی همچنین در روز اول آبان ماه سال1356 و در پی شهادت حاج آقامصطفی خمینی در یادداشتی چنین مرقوم نمودند:
بسمه تعالى
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون
در روز یکشنبه نهم شهر ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه قلبم، دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد.
«اللهم ارحمه و اغفر له و أسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین- علیهم الصلاة و السلام»
تاريخ و ساعت ارسال: 1392/02/18 11:43:21
منبع: گوشهای از خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی