PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : یا حضرت رقیه(ع)"



Tadaei
8th December 2013, 02:48 PM
یا حضرت رقیه(ع)"http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/topic/mazhabi/roghaye1.jpg



http://www.itegfiles.ir/useralbums/javadjojo-532874546/1.jpg


ﺁﻧﮑﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﺮﯾـﻒ ﺁﺭﻣﯿـﺪﻩ ﺍﺳـﺖ

ﺍﻡ ﺍﻟﺒﮑّﺎ ﺭﻗﯿﻪ ﻣﺤـﻨﺖ ﮐﺸﯿــﺪﻩ ﺍﺳــﺖ

ﺍﯾﻦ ﻗﺒﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻔﻞ ﺧـﺮﺩﺳﺎﻝ

ﮐﺰ ﺩﻫﺮ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺴﻰ ﺭﻧـﺞ ﺩﯾـﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﺗﺎﺏ ﻏﻢ ﺩﻝ ﺯﯾﻨﺐ ﺷـﺪﻩ ﺍﺳـﺖ ﺁﺏ

ﺑﺲ ﻧﺎﻟﻪ ﯾـﺘـﯿـﻢ ﺑـﺮﺍﺩﺭ ﺷﻨﯿـﺪﻩ ﺍﺳـﺖ

ﺍﯾﻨﺠـﺎ ﺯ ﭘﺎ ﻓـﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺑـﻮﺩﻩ ﺧـﻮﺍﺏ

ﻃﻔﻠﻰ ﮐﻪ ﺭﻭﻯ ﺧــﺎﺭ ﻣـﻐﯿﻼﻥ ﺩﻭﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﯾﺎ ﺭﺏ ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺭﻗﯿــﻪ ﮐﺪﺍﻣـﯿﻦ ﯾﺘﯿـﻢ ﺭﺍ

ﺳﺮ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﺑﺪﯾـﺪﻥ ﺳـﺮ ﺍﺯ ﺗـﻦ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻧﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﺴﺘﻰ ﺧـﻮﺩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧـﺪﺍﻯ

ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﻣـﺘﺎﻉ ﺷﻔـﺎﻋﺖ ﺧـﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳـﺖ

ﺗﻨﻬــﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﮕﺸﺘـﻪ ﻋـﺰﺍ ﺧﺎﻧـﻪ ﺣـﺴﯿﻦ

ﭘﺸﺖ ﻓـﻠﮏ ﻫـﻢ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺁﻥ ﺷﻪ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ

Tadaei
8th December 2013, 02:50 PM
http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/3/103-meshki.gif


در كتاب «مبكی العیون» آمده است كه : در شب شام غریبان حضرت زینب (س) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندكی به خواب فرو رفت . ناگاه در عالم خواب حضرت زینب(س) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(س) را دید.


او به مادر خویش عرض كرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟!»



حضرت فاطمه زهرا(س) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» .


حضرت زینب(س) عرضه داشت : «پس من شكوه و شكایت خویش را به چه كسی بگویم ؟»


حضرت فاطمه زهرا(س) فرمودند : «آن گاه كه سر از تن فرزندم حسين (ع) جدا كردند ، من حضور داشتم و شاهد این قضیه بودم . اینك از جای برخیز و حضرت رقیه(سلام الله علیها) را پیدا كن» .


http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/3/104-meshki-.gif http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/3/104-meshki-.gif http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/3/104-meshki-.gif http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/3/104-meshki-.gif

حضرت زینب(س) از خواب برخواست . رقیه(س) را صدا می كرد ، اما پاسخی نمی شنید . سرانجام با خواهرش حضرت ام كلثوم در حالی كه گریه می كردند و ناله سر می دادند ، از خیمه بیرون آمدند و برای پیدا كردن حضرت رقیه(س) به راه افتادند . ناگاه در نزدیكی قتلگاه صدای حضرت رقیه را شنیدند . جلوتر آمدند تا اینكه به پیكرهای آغشته به خون رسیدند .


در این هنگام مشاهده كردند كه حضرت رقیه(س) خود را بر روی پیكر پاك و مطهر پدر بزرگوارش حضرت امام حسین( ع) انداخته و در حالی كه دستهایش را به سینه پدر چسبانده با او درد و دل می كند .


حضرت زینب(س) او را نوازش كرد . در این هنگام حضرت سكینه(س) آمد و آنها با هم به خیمه گاه برگشتند . در بین راه حضرت سكینه(س) از حضرت رقیه(س) پرسید : «چگونه پیكر پدر را در این شب تیره و تار پیدا كردی ؟!» حضرت رقیه(س) پاسخ داد : «آنقدر پدر را صدا كردم و پدر پدر گفتم تا اینكه صدای پدرم را شنیدم كه فرمود : «اینجا بیا ، من اینجا هستم» .


http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/topic/mazhabi/emam-hosein/yase-nili-1.jpg


http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/27.gif



بـابــــا آب!


بـابــــا آب نداد.


بـابــــا جـــــان داد.


بـابــــا خــــــون داد.


بـابــــا ســـــر ندارد.


آن مـــــــرد آمد.


آن مــــــرد با اسب آمد.


آن مــــــرد داس ندارد، شــــلاق دارد.


من دیگر حتی آب نمی خواهم.


من بـابــــا می خواهم...

http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/topic/mazhabi/emam-hosein/nili-tar-az-madar.jpg

http://www.itegfiles.ir/userupload/e7471780a881cf2fb1970753dbdd273e/picture/liner-gif/27.gif

Ronia
8th December 2013, 03:13 PM
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
و علی انصار الحسین

دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد