سیدپویا
14th November 2013, 08:50 PM
از دور دو تا از بچه ها را دید که با بسته ای که در دست داشتند، می آمدند، بچه ها که رسیدند، سلام کردند.
مصطفی گفت: "این چیه؟"
یکی از آنها گفت:" توش حوله است، نو نوه، تا حالا استفاده نشده"
- از کجا آوردین؟
- از تو یک خونه پیدا کردیم، بیشتر خونه ها رو خمپاره داغون کرده، این خونه سالم بود، رفتیم توش.
یک اتاق بود که همه لباسهاش نون و بود، فکر کنم مال یک تازه عروس بوده، فکر کردیم بد نیست حوله رو بیاریم، این جا بچه ها لازم دارن.
ابروهای مصطفی درهم رفت و چهره اش عبوس شد و گفت:"زودتر برگردید ببرید بگذارید سرجاش."
- برای چی؟
- زود برید.
- برای چی آخه؟
.. بیشتر خونه ها خمپاره خوردن، همین امروز و فرداست که اون خونه هم بره رو هوا همه وسایلش هم بسوزه.
مصطفی عصبانی شد:" گفتم برید بگذارید سر جاش.. حق ندارید به اموال مردم دست بزنید"
- چه فرقی می کنه؟ اینجا منطقه جنگی ..تازه مگه امام جمعه آبادان نگفت که اشکالی نداره که از مواد غذایی که توی مغازه ها موندن استفاده کنین.
مصطفی کنار دیوار نشست و گفت:" بله، ایشون گفتند مواد غذایی فاسد شدنی، نگفتند که این چیزها رو هم بردارین."
بچه ها راه افتادند، وسط راه یکی شان ایستاد و گفت:" اگه چند روز دیگه، خمپاره همه رو سوزوند چی؟"
- اگه این رو بردارید باید بعدش جواب خدا رو بدین، اما اگه خمپاره خورد، شما دیگه مسئول نیستید.
بچه ها راه آمده را برگشتند.
سردار شهید مصطفی عسگری
ولادت:1335 قم
تحصیلات: فوق دیپلم مکانیک
شهادت: 22/11/1364 فاو
نحوه شهادت: اصابت ترکش
سن شهادت: 29 سال
مسئولیت: فرمانده گردان علی بن ابیطالب(ع) لشگر 7 ولی عصر دزفول
یگان اعزامی: سپاه دزفول
محل دفن: قم- گلزار شهدا
مصطفی گفت: "این چیه؟"
یکی از آنها گفت:" توش حوله است، نو نوه، تا حالا استفاده نشده"
- از کجا آوردین؟
- از تو یک خونه پیدا کردیم، بیشتر خونه ها رو خمپاره داغون کرده، این خونه سالم بود، رفتیم توش.
یک اتاق بود که همه لباسهاش نون و بود، فکر کنم مال یک تازه عروس بوده، فکر کردیم بد نیست حوله رو بیاریم، این جا بچه ها لازم دارن.
ابروهای مصطفی درهم رفت و چهره اش عبوس شد و گفت:"زودتر برگردید ببرید بگذارید سرجاش."
- برای چی؟
- زود برید.
- برای چی آخه؟
.. بیشتر خونه ها خمپاره خوردن، همین امروز و فرداست که اون خونه هم بره رو هوا همه وسایلش هم بسوزه.
مصطفی عصبانی شد:" گفتم برید بگذارید سر جاش.. حق ندارید به اموال مردم دست بزنید"
- چه فرقی می کنه؟ اینجا منطقه جنگی ..تازه مگه امام جمعه آبادان نگفت که اشکالی نداره که از مواد غذایی که توی مغازه ها موندن استفاده کنین.
مصطفی کنار دیوار نشست و گفت:" بله، ایشون گفتند مواد غذایی فاسد شدنی، نگفتند که این چیزها رو هم بردارین."
بچه ها راه افتادند، وسط راه یکی شان ایستاد و گفت:" اگه چند روز دیگه، خمپاره همه رو سوزوند چی؟"
- اگه این رو بردارید باید بعدش جواب خدا رو بدین، اما اگه خمپاره خورد، شما دیگه مسئول نیستید.
بچه ها راه آمده را برگشتند.
سردار شهید مصطفی عسگری
ولادت:1335 قم
تحصیلات: فوق دیپلم مکانیک
شهادت: 22/11/1364 فاو
نحوه شهادت: اصابت ترکش
سن شهادت: 29 سال
مسئولیت: فرمانده گردان علی بن ابیطالب(ع) لشگر 7 ولی عصر دزفول
یگان اعزامی: سپاه دزفول
محل دفن: قم- گلزار شهدا