ثمین20
12th November 2013, 06:28 PM
نویسنده: امیرسعید مولودی
«فعل مرکب به فعلی اطلاق میشود که از دو واژۀ مستقل ترکیب یافته است؛ واژۀ اول اسم یا صفت یا قید و واژۀ دوم فعل است. مانند «اجرا کردن» و «حدس زدن». جزء اول را فعلیار و جزء دوم را همکرد مینامیم. از مجموع فعلیار و همکرد معنی واحدی دریافته می شود. هرگاه دو کلمه از این انواع ، دو معنی را به ذهن القا کنند، یعنی هر یک از اجزا، معنی مستقل و اصلی خود را حفظ کرده باشد، اطلاق فعل مرکب به آنها درست نیست. وجه مشخص همکردها این است که معنی اصلی خود را از دست میدهند یا معنیشان کمرنگ میشود و عمدتاً همچون عنصری صرفی که به ترکیب هویت فعلی میبخشد به کار میروند. برای مثال در فعلهای «اتو کردن» و «رنگ کردن»، جزء فعلی از نظر معنی تهی است و نقش اصلی آن این است که به کل عبارت هویت فعلی میدهد» (طباطبایی 1384).
باید به این نکته اشاره کرد که « رابطۀ میان اجزاء فعلیار و همکرد از نوع رابطۀ نحوی نیست، و هیچیک از آنها وابسته یا متمم دیگری محسوب نمی شود» (طبیبزاده 1385). بنابراین عبارتهای «غذا خورد» و «فیلم دید» فعل مرکب محسوب نمیشوند؛ زیرا در این ترکیبها، «غذا» و «فیلم» مفعولهایی بدون نقشنما برای فعلهای متعدی «خورد» و «دید» هستند. برای تشخیص فعل مرکب در جمله میتوان از معیارهای صوری زیر بهره جست:
معیارهای صوری برای تشخیص فعل مرکب1) به « فعليار» نميتوان نقشنمای «را» افزود.انوری و گیوی (انوری و گیوی 1385)معتقدند که برای تشخیص فعل مرکب از غیر آن، میتوان به عنصر غیرفعلی (فعلیار) نقشنمای «را» داد، اگر جمله با گرفتن «را» صورت و معنای درست و رسایی پیدا کرد، آن کلمه مفعول است و فعل جمله ساده؛ اما اگر با افزودن «را» صورت ومعنای جمله نارسا باشد، آن کلمه فعلیار است. به طور مثال در جملههای زیر با افزودن «را» به عنصر غیرفعلی در جملۀ اول، جمله خوشساخت باقی میماند. بنابراین «کتاب» مفعول است و «دادم» فعل آن محسوب میشود؛ اما در جملۀ دوم، پس از اضافه کردن «را» به عنصر غیرفعلی، جمله بدساخت میشود. در نتیجه «سلام» فعلیار و فعل جمله «سلام دادم» است.
الف) به ساسان کتاب دادم.
ب) به ساسان سلام دادم.
2) به «فعليار» نميتوان پسوند صفت برترِ «تر» اضافه کرد. اگر بتوان در زنجیرۀ صفت + کردن، پسوند «تر» را به صفت اضافه کرد و عبارت به دست آمده خوشساخت باشد، در این صورت با ساخت بنیادین || فا، مف، مس|| روبرو خواهیم بود؛ به طور مثال از آنجا که میتوان در جملۀ «مینا اتاق را مرتب کرد»، پسوند «تر» را به صفت «مرتب» اضافه کرد، «مرتب» نه یک فعلیار بلکه مسندی برای فعلِ سببیِ «کرد» محسوب شده، ساختِ || فا، مف، مس || به آن اختصاص مییابد. ذکر این نکته ضروری است که از آنجایی که در زنجیرههایی چون «مرتب کردن، زیبا کردن، خوشحال کردن، کلفت کردن»، میتوان «کردن» را به «بودن» تبدیل کرد و با وجودِ این تبدیل، زنجیرۀ به دست آمده همچنان خوشساخت باقی میماند، کلمات «مرتب، زیبا، خوشحال، وکلفت» در عبارتهای فوق، نه یک فعلیار، بلکه مسندی برای فعل سببیِ «کرد» محسوب میشوند:
او اتاق را مرتب کرد.
اتاق مرتب است.
او مریم را خوشحال کرد.
مریم خوشحال است.
در حالیکه در مواردی که «کردن» نه یک فعل سببی، بلکه یک همکرد است، نمیتوان آن را به «بودن» تبدیل کرد.
او دختر را آرایش کرد.
*دختر آرایش است/ بود.
او مادرش را آگاه کرد که میهمانها دیر میآیند.
مادرش آگاه است/ بود که میهمانها دیر میآیند.
3) قبل از فعلیار، صفتهای اشاره بهکار نمیرود؛ البته ممکن است در موارد بسیار محدودی ضمیر اشاره بهکار رود که همانطور که اشاره شد اینگونه موارد بسیار محدود است. به طور مثال جملههای «*این تهدید کرد» و «*این گول خورد» بدساخت هستند. البته در جملهای نظیر «او این تهدید را کرد»، نقشنمای «را» نه نشانۀ مفعول بلکه علامت معرفگی است و باعث نمیشود که «تهدید» را مفعولِ فعلِ «کرد» به حساب آوریم؛ به عبارت دیگر «این» و «را» برای معرفه کردنِ «تهدید» به کار میروند.
4) بلافاصله قبل از فعلیار، «یکِ نکره»، صفتهای پرسشی «چندمین» و «کدام»، صفتهای شمارشی اصلی (مانند: یک، دو و سه)، صفتهای شمارشی ترتیبی با پسوند ُمین (مانند: دومین و سومین) صفتهای عالی (مانند: بهترین، زیباترین و باهوشترین) و شاخص (مانند: خواهر، دایی، سرگرد و آقا) به کار نمیرود زیرا حضور اکثر این وابستههای پیشین با اضافه شدن «را» بلافاصله بعد از اسم همراه خواهد بود و همانطور که در بالا اشاره شد به فعلیار نمیتوان نقشنمای «را»ی مفعولی افزود.
5) «ظرفیت نحوی هر فعل مرکب نه براساس فعلیار و نه براساس همکرد به تنهایی، بلکه براساس مجموع فعلیار و همکرد شکل میگیرد. مثلاً فعل مرکب «صدا زدن» یک مفعول مستقیم میگیرد، و فعل مرکب «حرف زدن» یک مفعول حرف اضافهای بایی:
الف) او مرا صدا زد.
ب) او با من حرف زد.
اگر این دو فعل مرکب واحدهای واژگانی یکدستی نبودند، یعنی اگر ظرفیت نحوی آنها براساس همکردشان تعیین میشد باید هر دو، متممهای واحدی میگرفتند، حال آنکه چنین نیست» (طبیبزاده 1385).
6) قیود میتوانند کل فعل مرکب را به صورت یک واحد همبسته توصیف کنند اما نمیتوانند بین دو سازۀ افعال مرکب گسستگی ایجاد کنند. این وضعیت در مورد کلیۀ افعال مرکب صادق است. البته باید توجه داشت که برای انجام این آزمون نباید بعد از فعلیار کسرۀ اضافه بیاید. (علامت * نشاندهندۀ بدساختی جمله است.)
الف) علی مینا را بیموقع تهدید کرد.
ب) * علی مینا را تهدید بیموقع کرد.
7) فرایند مصدرساز:
زبان فارسی دارای نوعی فرایند مصدرساز است که فعل زماندار جمله را به مصدر تبدیل میکند و آن را هستۀ ساخت اضافه قرار میدهد.
مثال: علی رفت...... رفتن علی
در مورد افعال مرکب جزء غیرفعلی و فعل مشترکاً هستۀ ساخت اضافه را به وجود میآورند.
مثال: علی مینا را دلخور کرد........ دلخور کردن مینا توسط علی
8)قلب نحوی
در زبان فارسی فرایندی وجود دارد که در نتیجۀ عملکرد آن، توالی سازههای تشکیلدهندۀ جمله با حفظ نشانههای دستوری آن سازهها دگرگون میشود. چنین دگرگونی به دلایل کاربردشناختی و کلامی در زبان محاوره (و البته با گستردگی و انعطاف بیشتری در زبان ادبی و شعر) صورت میگیرد. در مثالهای زیر جملههای 5 و 6 غیردستوریاند؛ زیرا در جملۀ 5 فقط همکرد و در جملۀ 6 فقط فعلیار قلب شده است.
1) علی مینا را تهدید کرد.
2) مینا را علی تهدید کرد.
3) تهدید کرد علی مینا را.
4) تهدید کرد مینا را علی.
5) * کرد علی مینا را تهدید.
6) *علی مینا را کرد تهدید.
سه معیار آخر از دبیر مقدم (دبیرمقدم 1374) اتخاذ شده است.
9) عدم حضور علائم نگارشی بین دو جزء فعل مرکب:
نمیتوان بین دو جزء فعل مرکب از علائم نگارشی استفاده کرد.
*علی مریم را صدا، زد.
*علی مریم را صدا؟ زد
*علی مریم را صدا. زد
*علی مریم را صدا؛ زد
بایستی خاطر نشان کرد که از آنجا که ما به دنبال ملاکهای صوری برای تعیین فعل مرکب هستیم، ملاکهای معنایی را که برخی از پژوهشگران برای تشخیص فعل مرکب ذکر کردهاند، در نظر نمیگیریم. به طور مثال طباطبائی (طباطبایی 1384)در مقالۀ خود، به عنوان نخستین ملاک برای تشخیص فعل مرکب به این نکته اشاره میکند که فعل مرکب یک واحد معنایی است و جزء فعلی آن از محتوای معنایی خود تهی شده است و بخش اعظم معنی را جزء غیرفعلی حمل میکند. البته طباطبائی به عنوان ملاک صوری برای تشخیص فعل مرکب به این مسئله اشاره میکند که به « فعليار» نميتوان نقشنمای «را» افزود. همچنین دبیرمقدم (دبیرمقدم 1374)معتقد است که فعل مرکب فعلی است که ساختمان واژی آن بسیط نیست، بلکه از پیوند یک سازۀ غیرفعلی همچون اسم (تهدید کردن)، صفت (دلخور بودن)، اسم مفعول (کشته شدن)، گروه حرف اضافهای ( به دنیا آمدن)، یا قید (فرا گرفتن) با یک سازۀ فعلی تشکیل شده است. به عقیدۀ ایشان چندین فرایند ساختواژی با درجات زایایی متفاوت در تشکیل فعل مرکب زبان فارسی دخیلاند که ایشان آنها را تحت دو عنوان کلی ترکیب و انضمام طبقهبندی میکند. «در فرایند انضمامِ مفعول صریح، مفعول صریح نشانههای دستوری وابسته به خود را که میتواند شامل حرف نشانۀ «را»، حرف تعریف نکرۀ - ی، نشانۀ جمع، ضمیر ملکی متصل و ضمیر اشاره باشد، از دست میدهد و به فعل منضم میشود. طبق نظر ایشان ماحصل فرایند انضمام به لحاظ ساختی فعل مرکب لازم است و از نظر معنایی یک کل واحد معنایی است. مثلاً در جملۀ «بچهها غذا خوردند»، طبق نظر ایشان « غذا خوردند» یک فعل مرکب انضمامی است» (دبیرمقدم 1374). در حالیکه به نظر نگارندۀ این سطور، این نوع فعلها فعل مرکب محسوب نمیشوند؛ زیرا افعال گذرا (متعدی) مانند «خوردن» لزوماً باید مفعول بگیرند و این مفعول ممکن است بر حسبِ ضرورتهای بافتی، نشاندار یا بینشان باشد. همچنین دبیرمقدم (دبیرمقدم 1374)برای تایید این فرضیه که افعالی که از طریق ترکیب و انضمام ساخته میشوند به لحاظ ساختواژی مرکباند، از برخی استدلالهای واجی، نحوی و معنایی استفاده میکند. با توجه به اهداف مورد نظر ما، تنها ذکر شواهد نحوی ایشان کافی به نظر میرسید که در بالا به آنها اشاره شد.
انواع فعل مرکب فعل مرکب: ترکیب اسم + همکرد (در صورت داشتن معیارهای فعل مرکب). مانندِ: حرف زد (اسم + همکرد).
فعل مرکب پیشوندی: فعلهای پیشوندی با کلمهای ترکیب میشوند و معنای واحدی را بیان میکنند. معنی مزبور نسبت به معنی لغوی کلمههای سازنده غالباً مجازی است. مانند: تن در داد (= تسلیم شد)، سر در آورد (= فهمید).
عبارت فعلی: ترکیب حرف اضافه + اسم (در صورت داشتن معیارهای فعل مرکب). مانند: به دنیا آمد، در میان نهاد.
مراجع
انوری، ح. و ح. ا. گیوی (1385). دستور زبان فارسی 2. تهران, فاطمی.
دبیرمقدم، م. (1374). "فعل مرکب در زبان فارسی." مجلۀ زبانشناسی.
طباطبایی، ع. ا. (1384). "فعل مرکب در زبان فارسی." نامۀ فرهنگستان.
طبیبزاده، ا. (1385). ظرفیت فعل و ساختهای بنیادین جمله در فارسی امروز تهران, نشر مرکز.
«فعل مرکب به فعلی اطلاق میشود که از دو واژۀ مستقل ترکیب یافته است؛ واژۀ اول اسم یا صفت یا قید و واژۀ دوم فعل است. مانند «اجرا کردن» و «حدس زدن». جزء اول را فعلیار و جزء دوم را همکرد مینامیم. از مجموع فعلیار و همکرد معنی واحدی دریافته می شود. هرگاه دو کلمه از این انواع ، دو معنی را به ذهن القا کنند، یعنی هر یک از اجزا، معنی مستقل و اصلی خود را حفظ کرده باشد، اطلاق فعل مرکب به آنها درست نیست. وجه مشخص همکردها این است که معنی اصلی خود را از دست میدهند یا معنیشان کمرنگ میشود و عمدتاً همچون عنصری صرفی که به ترکیب هویت فعلی میبخشد به کار میروند. برای مثال در فعلهای «اتو کردن» و «رنگ کردن»، جزء فعلی از نظر معنی تهی است و نقش اصلی آن این است که به کل عبارت هویت فعلی میدهد» (طباطبایی 1384).
باید به این نکته اشاره کرد که « رابطۀ میان اجزاء فعلیار و همکرد از نوع رابطۀ نحوی نیست، و هیچیک از آنها وابسته یا متمم دیگری محسوب نمی شود» (طبیبزاده 1385). بنابراین عبارتهای «غذا خورد» و «فیلم دید» فعل مرکب محسوب نمیشوند؛ زیرا در این ترکیبها، «غذا» و «فیلم» مفعولهایی بدون نقشنما برای فعلهای متعدی «خورد» و «دید» هستند. برای تشخیص فعل مرکب در جمله میتوان از معیارهای صوری زیر بهره جست:
معیارهای صوری برای تشخیص فعل مرکب1) به « فعليار» نميتوان نقشنمای «را» افزود.انوری و گیوی (انوری و گیوی 1385)معتقدند که برای تشخیص فعل مرکب از غیر آن، میتوان به عنصر غیرفعلی (فعلیار) نقشنمای «را» داد، اگر جمله با گرفتن «را» صورت و معنای درست و رسایی پیدا کرد، آن کلمه مفعول است و فعل جمله ساده؛ اما اگر با افزودن «را» صورت ومعنای جمله نارسا باشد، آن کلمه فعلیار است. به طور مثال در جملههای زیر با افزودن «را» به عنصر غیرفعلی در جملۀ اول، جمله خوشساخت باقی میماند. بنابراین «کتاب» مفعول است و «دادم» فعل آن محسوب میشود؛ اما در جملۀ دوم، پس از اضافه کردن «را» به عنصر غیرفعلی، جمله بدساخت میشود. در نتیجه «سلام» فعلیار و فعل جمله «سلام دادم» است.
الف) به ساسان کتاب دادم.
ب) به ساسان سلام دادم.
2) به «فعليار» نميتوان پسوند صفت برترِ «تر» اضافه کرد. اگر بتوان در زنجیرۀ صفت + کردن، پسوند «تر» را به صفت اضافه کرد و عبارت به دست آمده خوشساخت باشد، در این صورت با ساخت بنیادین || فا، مف، مس|| روبرو خواهیم بود؛ به طور مثال از آنجا که میتوان در جملۀ «مینا اتاق را مرتب کرد»، پسوند «تر» را به صفت «مرتب» اضافه کرد، «مرتب» نه یک فعلیار بلکه مسندی برای فعلِ سببیِ «کرد» محسوب شده، ساختِ || فا، مف، مس || به آن اختصاص مییابد. ذکر این نکته ضروری است که از آنجایی که در زنجیرههایی چون «مرتب کردن، زیبا کردن، خوشحال کردن، کلفت کردن»، میتوان «کردن» را به «بودن» تبدیل کرد و با وجودِ این تبدیل، زنجیرۀ به دست آمده همچنان خوشساخت باقی میماند، کلمات «مرتب، زیبا، خوشحال، وکلفت» در عبارتهای فوق، نه یک فعلیار، بلکه مسندی برای فعل سببیِ «کرد» محسوب میشوند:
او اتاق را مرتب کرد.
اتاق مرتب است.
او مریم را خوشحال کرد.
مریم خوشحال است.
در حالیکه در مواردی که «کردن» نه یک فعل سببی، بلکه یک همکرد است، نمیتوان آن را به «بودن» تبدیل کرد.
او دختر را آرایش کرد.
*دختر آرایش است/ بود.
او مادرش را آگاه کرد که میهمانها دیر میآیند.
مادرش آگاه است/ بود که میهمانها دیر میآیند.
3) قبل از فعلیار، صفتهای اشاره بهکار نمیرود؛ البته ممکن است در موارد بسیار محدودی ضمیر اشاره بهکار رود که همانطور که اشاره شد اینگونه موارد بسیار محدود است. به طور مثال جملههای «*این تهدید کرد» و «*این گول خورد» بدساخت هستند. البته در جملهای نظیر «او این تهدید را کرد»، نقشنمای «را» نه نشانۀ مفعول بلکه علامت معرفگی است و باعث نمیشود که «تهدید» را مفعولِ فعلِ «کرد» به حساب آوریم؛ به عبارت دیگر «این» و «را» برای معرفه کردنِ «تهدید» به کار میروند.
4) بلافاصله قبل از فعلیار، «یکِ نکره»، صفتهای پرسشی «چندمین» و «کدام»، صفتهای شمارشی اصلی (مانند: یک، دو و سه)، صفتهای شمارشی ترتیبی با پسوند ُمین (مانند: دومین و سومین) صفتهای عالی (مانند: بهترین، زیباترین و باهوشترین) و شاخص (مانند: خواهر، دایی، سرگرد و آقا) به کار نمیرود زیرا حضور اکثر این وابستههای پیشین با اضافه شدن «را» بلافاصله بعد از اسم همراه خواهد بود و همانطور که در بالا اشاره شد به فعلیار نمیتوان نقشنمای «را»ی مفعولی افزود.
5) «ظرفیت نحوی هر فعل مرکب نه براساس فعلیار و نه براساس همکرد به تنهایی، بلکه براساس مجموع فعلیار و همکرد شکل میگیرد. مثلاً فعل مرکب «صدا زدن» یک مفعول مستقیم میگیرد، و فعل مرکب «حرف زدن» یک مفعول حرف اضافهای بایی:
الف) او مرا صدا زد.
ب) او با من حرف زد.
اگر این دو فعل مرکب واحدهای واژگانی یکدستی نبودند، یعنی اگر ظرفیت نحوی آنها براساس همکردشان تعیین میشد باید هر دو، متممهای واحدی میگرفتند، حال آنکه چنین نیست» (طبیبزاده 1385).
6) قیود میتوانند کل فعل مرکب را به صورت یک واحد همبسته توصیف کنند اما نمیتوانند بین دو سازۀ افعال مرکب گسستگی ایجاد کنند. این وضعیت در مورد کلیۀ افعال مرکب صادق است. البته باید توجه داشت که برای انجام این آزمون نباید بعد از فعلیار کسرۀ اضافه بیاید. (علامت * نشاندهندۀ بدساختی جمله است.)
الف) علی مینا را بیموقع تهدید کرد.
ب) * علی مینا را تهدید بیموقع کرد.
7) فرایند مصدرساز:
زبان فارسی دارای نوعی فرایند مصدرساز است که فعل زماندار جمله را به مصدر تبدیل میکند و آن را هستۀ ساخت اضافه قرار میدهد.
مثال: علی رفت...... رفتن علی
در مورد افعال مرکب جزء غیرفعلی و فعل مشترکاً هستۀ ساخت اضافه را به وجود میآورند.
مثال: علی مینا را دلخور کرد........ دلخور کردن مینا توسط علی
8)قلب نحوی
در زبان فارسی فرایندی وجود دارد که در نتیجۀ عملکرد آن، توالی سازههای تشکیلدهندۀ جمله با حفظ نشانههای دستوری آن سازهها دگرگون میشود. چنین دگرگونی به دلایل کاربردشناختی و کلامی در زبان محاوره (و البته با گستردگی و انعطاف بیشتری در زبان ادبی و شعر) صورت میگیرد. در مثالهای زیر جملههای 5 و 6 غیردستوریاند؛ زیرا در جملۀ 5 فقط همکرد و در جملۀ 6 فقط فعلیار قلب شده است.
1) علی مینا را تهدید کرد.
2) مینا را علی تهدید کرد.
3) تهدید کرد علی مینا را.
4) تهدید کرد مینا را علی.
5) * کرد علی مینا را تهدید.
6) *علی مینا را کرد تهدید.
سه معیار آخر از دبیر مقدم (دبیرمقدم 1374) اتخاذ شده است.
9) عدم حضور علائم نگارشی بین دو جزء فعل مرکب:
نمیتوان بین دو جزء فعل مرکب از علائم نگارشی استفاده کرد.
*علی مریم را صدا، زد.
*علی مریم را صدا؟ زد
*علی مریم را صدا. زد
*علی مریم را صدا؛ زد
بایستی خاطر نشان کرد که از آنجا که ما به دنبال ملاکهای صوری برای تعیین فعل مرکب هستیم، ملاکهای معنایی را که برخی از پژوهشگران برای تشخیص فعل مرکب ذکر کردهاند، در نظر نمیگیریم. به طور مثال طباطبائی (طباطبایی 1384)در مقالۀ خود، به عنوان نخستین ملاک برای تشخیص فعل مرکب به این نکته اشاره میکند که فعل مرکب یک واحد معنایی است و جزء فعلی آن از محتوای معنایی خود تهی شده است و بخش اعظم معنی را جزء غیرفعلی حمل میکند. البته طباطبائی به عنوان ملاک صوری برای تشخیص فعل مرکب به این مسئله اشاره میکند که به « فعليار» نميتوان نقشنمای «را» افزود. همچنین دبیرمقدم (دبیرمقدم 1374)معتقد است که فعل مرکب فعلی است که ساختمان واژی آن بسیط نیست، بلکه از پیوند یک سازۀ غیرفعلی همچون اسم (تهدید کردن)، صفت (دلخور بودن)، اسم مفعول (کشته شدن)، گروه حرف اضافهای ( به دنیا آمدن)، یا قید (فرا گرفتن) با یک سازۀ فعلی تشکیل شده است. به عقیدۀ ایشان چندین فرایند ساختواژی با درجات زایایی متفاوت در تشکیل فعل مرکب زبان فارسی دخیلاند که ایشان آنها را تحت دو عنوان کلی ترکیب و انضمام طبقهبندی میکند. «در فرایند انضمامِ مفعول صریح، مفعول صریح نشانههای دستوری وابسته به خود را که میتواند شامل حرف نشانۀ «را»، حرف تعریف نکرۀ - ی، نشانۀ جمع، ضمیر ملکی متصل و ضمیر اشاره باشد، از دست میدهد و به فعل منضم میشود. طبق نظر ایشان ماحصل فرایند انضمام به لحاظ ساختی فعل مرکب لازم است و از نظر معنایی یک کل واحد معنایی است. مثلاً در جملۀ «بچهها غذا خوردند»، طبق نظر ایشان « غذا خوردند» یک فعل مرکب انضمامی است» (دبیرمقدم 1374). در حالیکه به نظر نگارندۀ این سطور، این نوع فعلها فعل مرکب محسوب نمیشوند؛ زیرا افعال گذرا (متعدی) مانند «خوردن» لزوماً باید مفعول بگیرند و این مفعول ممکن است بر حسبِ ضرورتهای بافتی، نشاندار یا بینشان باشد. همچنین دبیرمقدم (دبیرمقدم 1374)برای تایید این فرضیه که افعالی که از طریق ترکیب و انضمام ساخته میشوند به لحاظ ساختواژی مرکباند، از برخی استدلالهای واجی، نحوی و معنایی استفاده میکند. با توجه به اهداف مورد نظر ما، تنها ذکر شواهد نحوی ایشان کافی به نظر میرسید که در بالا به آنها اشاره شد.
انواع فعل مرکب فعل مرکب: ترکیب اسم + همکرد (در صورت داشتن معیارهای فعل مرکب). مانندِ: حرف زد (اسم + همکرد).
فعل مرکب پیشوندی: فعلهای پیشوندی با کلمهای ترکیب میشوند و معنای واحدی را بیان میکنند. معنی مزبور نسبت به معنی لغوی کلمههای سازنده غالباً مجازی است. مانند: تن در داد (= تسلیم شد)، سر در آورد (= فهمید).
عبارت فعلی: ترکیب حرف اضافه + اسم (در صورت داشتن معیارهای فعل مرکب). مانند: به دنیا آمد، در میان نهاد.
مراجع
انوری، ح. و ح. ا. گیوی (1385). دستور زبان فارسی 2. تهران, فاطمی.
دبیرمقدم، م. (1374). "فعل مرکب در زبان فارسی." مجلۀ زبانشناسی.
طباطبایی، ع. ا. (1384). "فعل مرکب در زبان فارسی." نامۀ فرهنگستان.
طبیبزاده، ا. (1385). ظرفیت فعل و ساختهای بنیادین جمله در فارسی امروز تهران, نشر مرکز.