hossein_music
20th September 2008, 09:11 PM
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/Final-1.jpg
خبرهاي تاييد نشده بسياري
به گوش مي رسيد که حاکي
از بازگشت قريب الوقوع
هنرمندانشناخته شده قديمي
به ايران و ادامه کار آن ها
در کشور بود. ....
آن وقت ها خبرهاي تاييد نشده بسياري به گوش مي رسيد که حاکي از بازگشت قريب الوقوع هنرمندان شناخته شده قديمي به ايران و ادامه کار آن ها در کشور بود. خيلي ها آمدند؛ سينمايي ها با اين که بيشتر توي چشم بودند و بعضي هايشان سابقه شرکت در فيلم هاي ناجور را در پرونده داشتند - به جز مواردي معدود- پذيرفته شدند. اما شرايط براي خواننده ها فرق داشت؛ دنياي موسيقي ايراني است و هزار و يک مسئله!به هرحال، نه تنها کساني مثل مرتضوي نتوانستند مجوز فعاليت بگيرند، بلکه با تابلوبازي امثال "محمد خرداديان" و حواشي پر سروصداي دستگيري او، جوي به وجود آمد که چهره هاي سرشناس مکتب تهرانجلس ديگر کمتر جرات کردند به ايران سفر کنند. جداً حيف شد؛ بيژن مرتضوي هنرمندتر از آن است که سکه ی يک پولش کنند.
بيژن مرتضوي: نوازنده قابل ديروز و آهنگساز و خواننده امروز، روي طرفداران خود حساب کرده بود. بيژن خان چند سال پيش که اوضاع مساعدتر از هر زمان به نظر مي رسيد، براي گرفتن اجازه فعاليت و منتشر کردن آلبوم در ايران، شال و کلاه کرد و به تهران هم آمد. او حتي با يکي از شرکت هاي معروف نشر موسيقي، مذاکره هم کرد. ولي...
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/Final-2.jpgسليمان واثقي: "سلي" که از موجه ترين هنرمندان موزيک ايراني در حال حاضر به نظر مي رسد، اين روزها در کانادا زندگي مي کند. او به شدت دوست دارد به کشور بازگشته و کارهاي اخيرش را اينجا منتشر کند. کارهايي که خودش ساخته و با استفاده از اشعار کلاسيک عرفاني، چيزي متفاوت از ترانه هاي سلي سابق ارائه کرده است.اما با وجود پي گيري و تلاش واثقي، هنوز هيچ خبر خاصي نشده و تغييري در شرايط او به وجود نيامده است؛ يعني سلي هنوز همان هنرمند غربت نشين است که نبايد زياد به رويت آلبوم مجاز او دل خوش داشت. شايد اگر خودش مي آمد و سري به ارشاد مي زد، مشکل حل مي شد، ولي متاسفانه راه دور است و او ناخوش. براي سلامتي همه هنرمندان مملکت - اعم از داخلي و خارجي- دعا کنيد!
سامان: از مدت ها قبل، خبر تمايل بازگشت اين خواننده (ديگر نمي شود "جوان" ناميدش) شنيده مي شد. خبر رسيد که حتي آلبومي به ارشاد ارائه کرده و در صدد کسب مجوز است. سامان زياد در ايران ديده مي شود؛ چه در جمع بروبچه هاي موسيقي و چه در ديگر محافل غيررسمي. مثلاً در پارتي ها و جمع هاي باصفاي ديگر!اواخر سال گذشته، باز خبر آمدن سامان به ايران و تلاش او و دوستانش براي انتشار آلبوم مجاز، شنيده شد. اين بار کار جدي تر از سابق بود و حتي در يکي از استوديوهاي عکاسي تهران، عکس روي جلد آلبوم و طرح اوليه اش تهيه شد. ماجرا آنقدر جدي بود که شايعه پخش بعضي آهنگ هاي او از راديوهاي داخلي هم به گوش رسيد؛ که بعدتر خبر آمد اين اتفاق نادر، با مساعدت بعضي دوستان شاغل در راديو صورت گرفته است.البته پخش موزيک هاي خوانندگان مهاجر از صداي جمهوري اسلامي، چيز تازه اي نيست و بارها آهنگ هايي با صداي فرامرز اصلاني، سروش و... از راديوهاي داخلي شنيده شده.برگرديم سراغ سامان؛ تا به حال که هيچ خبر تاييد شده اي از مجاز شدن اين خواننده و درآمدن آلبومش شنيده نشده است. ولي شما همچنان آمادگي اش را داشته باشيد؛ اگر توي خيابان او را ديديد، هول نشويد لطفاً، تعجب هم که ندارد!
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/final-3.jpgحبيب: همين چند سال پيش بود که حبيب آقا در گفتگويي با بي بي سي فارسي، با لحني خسته و آشفته، از نامساعد و "مسموم" بودن فضاهاي هنري ايرانيان خارج از کشور - خصوصاً لس آنجلس- گلايه کرد. حبيب که گويا اصلاً از امريکا دل بريده و مدت هاست در لندن زندگي مي کند، در همان مصاحبه عنوان کرد که دوست دارد به ايران برگردد و لابد منظورش اين بود که کارش را در کشور ادامه بدهد.لحن صحبت او آنقدر جدي بود که هوادارانش از خوشحالي دست به هم ماليده و خود را براي استقبال از باباي "ممد انريکه"(!) آماده کردند. اما با اينکه اين دست حرف ها باز هم از زبان حبيب شنيده شد، ولي تا امروز که اتفاق جدي و قابل ذکري در اين راستا نيفتاده است. هرچند که طبق معمول، گاه گدار شايعه سفر او به ايران، ارائه آلبوم و درخواست مجوز از ارشاد و... درباره حبيب هم شنيده مي شود.
سياوش قميشي: حالا مدت ها از آن زمان مي گذرد؛ وقتي که از دهان يکي از مسئولين در رفت: "خوانندگان سنگين و موجهي مثل سياوش قميشي و فرامرز اصلاني، مشکلي براي فعاليت در ايران ندارند."شايعه کنسرت قميشي در کيش هم از آن خبرها بود که تا مدت ها به گوش مي رسيد و چون مثلاً "مهشر نصراللهي" (مريم دي جي) در رشت به نفع کانديداتوري آيت الله هاشمي رفسنجاني کنسرت داده بود، همه اين برنامه را در راستاي همان تبليغات مي دانستند.بعدتر که خود قميشي هم براي کار در ايران نشانه هايي بروز داد و خبر رسيد که آلبومي براي دريافت مجوز به ارشاد داده، ديگر نور علي نور شد!اما اين روزها مجوز گرفتن «علي قمشي» پسر اين خواننده محتمل تر به نظر مي رسد؛ اشتباه نخوانديد، «قمشي» و نه قميشي! وقتي که حتي انتساب به قميشي خطر عدم کسب مجوز دارد، چطور مي شود انتظار داشت به خودش مجوز صدا بدهند؟ واقع بين باشيد لطفاً!
سورن: رفيق فاب اندي، چهره بامزه اي دارد. با آن ريش کوتاهش، آدم را ياد مرحوم «مازيار» و خواننده هاي دهه پنجاه مي اندازد. سورن که گويا در انگلستان زندگي مي کند، زياد با لس آنجلسي ها نمي پرد و اهل گشت و گذار در تلويزيون هاي ماهواره اي فارسي زبان نيست. خب دل به دل راه دارد و آن ها هم کارهايش را پخش نمي کنند! همين است که سورن براي مخاطبان موزيک فارسي چندان آشنا نيست.
اگر تصور کنيم که اين خواننده به کار در کشورش علاقه مند است و مي خواهد آلبوم مجاز داشته باشد، بايد گفت ناشناس ماندن اش به نفع او تمام مي شود. به هرحال طبيعتاً حساسيت روي جوان ها و ناشناس ها کمتر است. نمونه اش «فريدون آسرايي» که ديديم با يک استراتژي حساب شده، با کمترين مشکل، بهترين موفقيت را به دست آورد.آيا سورن هم به اين راه قدم خواهد گذاشت؟
امير رسايي: همين تابستان سال گذشته بود که يک شب سرد شهريوري در لواسان، کنار يک آتش مشتي، ترانه جديدش «نمي تونم» را براي مهمانان اجرا کرد. آن روزها باز از گرفتن مجوز نااميد شده بود؛ آلبومي که طبق معمول اين سال ها، در ايران ضبط کرده بود - خب چون اينجا همه چيز ارزانتر است؛ از نوازنده گرفته تا استوديو و الخ- باز در مرکز موسيقي رد شده و برگشت خورده بود.اما اميرخان باران ديده تر از اين حرف ها بود که جا بزند، فقط از انتشار آن آلبوم در ايران نااميد شده بود. پس آن CD کذايي را زير بغل زده و به لس آنجلس برگشت. جايي که مي توانست به قول خودش بدون هيچ محدوديتي، از بازيگران معروف در ويدئوي کارهايش استفاده کند. جالب اينکه وقتي او وعده مي داد هشت- نه «سوپراستار» در کليپ هايش ديده خواهند شد؛ يکي از آنطرف مجلس شروع کرد به شمارش: بهمن مفيد، مرتضي عقيلي، شهناز تهراني و...!رسايي آلبوم جديدش را در خارج از کشور منتشر کرد ولي همچنان وسوسه گرفتن مجوز ولش نمي کند. البته سنگ مفت و گنجشک هم مفت؛ او که براي بستن آلبوم هايش به ايران مي آيد، يک سري هم به ارشاد مي زند. ضرر ندارد که!
فرامرز آصف: پرنده ايران، قهرمان افسانه اي پرش ارتفاع؛ با وجود ميل شديد، هنوز نتوانسته از مانع مرکز موسيقي بپرد. خواهرش «ليلي آصف» پي گير جدي کار اوست.وقتي سه- چهار سال پيش توي برنامه تلويزيوني زنده اي، ناگهان يار قديمي اش «تيمور غياثي» روي خط آمد و با او صحبت کرد، چنان تحت تاثير قرار گرفت که اشک هايش سرازير شده و جملاتي احساسي به زبان آورد. مثلاً گفت که دوست دارد به وطنش برگردد و با همه تجديد ديدار کند، برگردد و در ايران کار کند، آلبوم بدهد و...مي بينيد که اخلاق ورزشکارها فرق دارد، وقتي چيزي مي گويند پايش مي ايستند!
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/IrajJannatiAtaee.jpg
ايرج جنتي عطايي: حرفش را هم نزنيد! با اين که "دارينوش" منتخبي از ترانه هاي او را منتشر کرده، اما خودتان مي دانيد که ايشان مشکلات متعددي دارند و امکان ورودشان به ايران، در حد زير صفر است.سه سال پيش شرکت باربد با او در تماس بود تا آلبوم هاي شعرخواني جنتي عطايي را منتشر کند. حتي در تبليغات اين شرکت (که در آلبوم هاي جديدشان چاپ مي شد) "زمزمه هاي يک شب سي ساله" در دو آلبوم، به عنوان کارهاي در دست انتشار باربد تبليغ شد.دو سال پيش که با او صحبت کرديم، گفت که هنوز به انتشار اين کارها رضايت نداده و از دارينوش هم به خاطر انتشار بدون اجازه ترانه هايش خيلي شاکي بود. خيلي جالب است؛ خود طرف مجوز نمي گيرد، ديگران حالش را مي برند!
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/faramarzaslani.jpg
فرامرز اصلاني: سال گذشته، هفته نامه اي همراه با شماره مخصوص سالگرد انقلاب خود، CD مالتيمديايي درآورد که يک کار انقلابي جالب با صداي اصلاني در آن شنيده مي شد. اين خواننده پرطرفدار حالا در اروپا زندگي مي کند و نسبت به بقيه کم کار است.از جمله آن آلبوم هايي که در تبليغات شرکت باربد ديده مي شد، يکي هم «در ياد مانده ها» بود با عنوان «منتخبي از ترانه هاي فرامرز اصلاني». يک بار گفتند اين آلبوم منتخبي از کارهاي قديمي اوست، يک بار شنيديم آلبوم جديد اصلاني است و يک بار هم عنوان شد که: نه، هم کارهاي قديمي تويش هست و هم چند کار جديد!به هرحال هنوز که هيچ اتفاقي نيفتاده و نه ما فرامرزخان را ديده ايم و نه آلبوم مجازش را.
جهان: زياد به ايران سفر مي کند. او هم لابد بدش نمي آيد آلبوم مجاز داشته باشد، ولي خبري در اين رابطه در دست نيست.سال گذشته که به تهران آمده بود، ديده بودندش که در فروشگاه بتهوون دنبال آلبوم هاي مرحوم بنان مي گشته است. چند وقت بعد آلبوم جديدش را به بازار داد که توي آن بازخواني چند کار قديمي از جمله همان چيزهايي که توي آلبوم هاي بنان شنيده بود، ديده مي شد. خب اين هم يک جور سوغاتي بردن است ديگر!
شهرام آذر: بچه مسجد سليمان، همان «سندي» خودمان! 10 سال پيش ديده شد که همراه با «سعيد شنبه زاده» در کيش کنسرت دادند؛ آنهم پشت يک کاميون!از آن تاريخ به بعد هم هر چند وقت يک بار خبرش مي رسد که اينطرف و آنطرف ديده اندش. البته همه جا جز مرکز موسيقي اداره ارشاد؛ بين تهرانجلسي ها هرکس خوشبين باشد، اين يکي نمي تواند زياد به کار کردن در ايران اميد داشته باشد. چرا؟ چون هنوز همه فکر مي کنند او رپ ايراني را اختراع کرده!
قيصر: مصداق واقعي «اگه لاتي، واسه ما شکولاتي»! اين طفلک وقتي ابتداي راه بوده و هنوز آلبوم نداده بود، از سوئد بلند شد و آمد ايران که مجوز بگيرد و مثل بچه خوب در کشورش کار کند. اما خدا بگوييم چه کار کند اين «بعضي ها» را که زير پايش نشستند و ما را از داشتن يک خواننده باحال و نجات بخش موزيک پاپ داخلي، محروم کردند!قيصر وقتي براي گرفتن عکس هاي تبليغاتي اش به يکي از استوديوهاي معروف (که معمولاً همه خواننده هاي تازه کار براي اينکه بگويند حرفه اي اند، آنجا عکس مي اندازند) رفت، دوستان براي خنده به او گفتند: «تو موزيک ات در حد اينجا نيست، بايد جهاني بشوي!»اين شد که قيصر به فکر فرو رفت و با سوداي جهانگشايي، به سوي لس آنجلس بادبان کشيد. بقيه اش را خودتان مي دانيد ديگر... حالا هم باز اينطرف ها مي آيد، اما شرايط کاملاً عوض شده و ديگر همه به چشم خواننده غيرمجاز نگاهش مي کنند. گرفتن مجوز اينجور هنرمندان سخت است؛ لاتي است و هزار دردسر، که از قديم گفته اند: «هرچه مي کشيم از رفيق بد است!»
مهرداد آسماني: فاميل «فرزين» خواننده خدابيامرز. او هم وقتي ايران بود، فقط دوست داشت مجوز بگيرد و خواننده بشود. رفت سراغ يکي از هنرمندان قديمي که بيشتر با کارهاي تلويزيوني و سينمايي مي شناسيم اش، اما ترانه سراي قديمي و معروفي هم هست. آلبوم اول مهرداد آماده شد و حتي نام هنري او «آسماني»، توسط آقاي ترانه سرا انتخاب و ترانه اي با همين مضمون براي او گفته شد: «آسموني، آسموني...»
ولي نمي دانيم که چه شد، يک دفعه آقاي آسماني پرواز کرد و از آسمان لس آنجلس سر درآورد. بعضي ها مي گويند ارتباط هاي قوي ترانه سراي موردنظر، در مهاجرت مهرداد نقش اول را داشته است. به هرحال او رفت و ديگر کمتر خبري از حضورش در ايران شنيده شد. بعدها هم سر خواندن ترانه اي که از نظر ترانه سراي قصه ما «اشائه بي حجابي» به حساب مي آمد، با پدر معنوي اش دعوا کرد و ارتباط اين زوج موفق به هم خورد. شما را به خير، ما را به سلامت . طي اين مرحله بيهمرهي خضر مکن!
آرش نصيري- آن ها فقط چند نفر بودند وقتي پي بردند آن طرف اين آبها خيلي خبرها هست که ميتواند زندگي آدم را زير و رو کند، اين فرصتي بود که نصيب همگان نميشد. سلسله مراتب بايد رعايت ميشد و بعد از آن بايد هفت شهر عشق را گشته ميبوديد و شهر هفتم که همه چيزش خوب بود و آسمانش آبي بود و زميناش پر از نعمتهاي فراوان بود و درختان ميوههاي آبدار ميدادند و خلاصه آنکه همه چيزش «رديف» بود؛ همان بود که همه نميتوانستند به آن مرحله برسند. طي اين مرحله بيهمرهي خضر ممکن نبود.يک عده از بزرگان رفته بودند به آن طرف آبهاي نيلگون. خيلي آنطرفتر از اين آبهاي نيلگون و اين مرزهاي پرگهر. امکانات نبود براي ادامه فعاليت در حوزه موسيقي. امکان نبود براي ادامه کار. آن قديميها که ترس از پيشينه شبهاي نامربوطشان در مکانهاي نامربوطي چون کابارهها داشتند که هيچ، از اين ها که شهر ما را پر از زمزمه آهنگهاي انقلابي کرده بودند «محمدرضا لطفي» بزرگ، از اولين کساني بود که رفت. نتوانسته بود که امکان ادامه فعاليت داشته باشد و چاووششان مهر و موم شده بود و سازهايشان محدود و بنابراين رفت و چه خوب گفت يار ديرين همنوازش «ناصر فرهنگفر»: «کملطفي لطفي نه از آن بود که در رفت/ او حوصله اهل هنر بود که سر رفت!»
کسي نميداند که کشف سرزمينهاي دور، نتيجه اين سر رفتن حوصله اهل هنر بود يا نه؛ اما به هر حال آنچه مشخص است آن است که کنسرتهاي اين چند نفر قبل از آن آغاز شده بود. آن ها زمزمهگر ملوديها و آهنگهاي ماندگاري بودند که بيشتر مايههاي ملي و انقلابي داشت و بنابراين براي ما که ميخواستيم انقلابمان را صادر کنيم، غنيمتي بود حضور گروههايي که کارشان همه چيز باشد: فال و تماشا و صدور هنر و همه چيز. انصافاً هم آن ها همه چيز بودند و کارهاي آن زمانشان غيرقابل تکرار است.خلاصه آنکه لطفي رفت، بعد از آن «حسين عليزاده» رفت و ديگران که البته بعضيها رفتند و ماندند و بعضيها رفتند و برگشتند و هنوز هم ميآيند و ميروند. اما کشف اينکه سرزمينهاي دور جاي خوبي است براي برگزاري کنسرت، معلوم نيست دقيقاً از کي و کجا شروع شد. ميشود پيدا کرد که اولين نفرات و گروههايي که امکان اين مساله را پيدا کردند چه کساني بودند. اما معلوم بود که طي آن مرحله بيهمرهي و تاييد و حمايت خضر ممکن نبود.
آن ها همان چند نفر بودند که اين فرصت برايشان مهيا شده بود که بارشان را ببندند و دغدغه خاصي براي برگزاري کنسرت در داخل کشور نداشته باشند. يعني اينکه مجبور نبودند در داخل کشور کنسرت داشته باشند. ميآمدند و ميرفتند. اينجا زندگي ميکردند و آنجا هم زندگي و کار. اينجا موسيقي مشکل داشت و بعداً هم که مشکل برطرف شد (برطرفِ برطرف که نه، راحتتر شد) برگزاري کنسرت آن قدر دردسرهاي جورواجور داشت که راحت ميشد عطايش را به لقايش بخشيد! مخصوصاً که ميشد به عنوان نمايندگان هنر متعالي کشوري ديگر، در کشورهاي ديگر برنامه داشت و با دلار پاسخ گرفت. اما رسيدن به اين مرحله که در اين حد از صلاحيت و مقبوليت قرار داشته و اجازه برگزاري کنسرت در خارج از مرزها را داشته باشيد، خودش ماجراي ديگري داشت. طبيعتاً فستيوالهاي معتبر و غيرمعتبري که اين گروهها و بزرگان در آن ها شرکت ميکردند و همچنين مکانهايي که در آنجاها کنسرت برگزار ميکردند نيز حق داشتند از کساني دعوت کنند که ميشناختندشان. اما اينطور هم نبود که فقط آن ها تصميم گيرنده باشند. انتخاب گروهها و اجازه دادن به آن ها براي آنکه کنسرتي در کشوري ديگر برگزار کنند، مثل انتخاب فيلم براي جشنوارهها بود و به خصوص انتخاب فيلم براي اسکار و کن. بعداً البته افراد هويت مجزايي پيدا کردند و خودشان و گروهشان دعوت ميشدند و البته به هر حال بايد پلههايي را براي گرفتن مجوز بالا و پايين ميکردند.
آن ها دنبال مجوز بودند چون ميخواستند بروند و برگردند. نميخواستند بروند و بمانند که نگران مجوز و قبول کردن فلاني باشند يا نباشند. اين روال البته هنوز هم ادامه دارد و مثلاً شجريان، ناظري، کلهر، عليزاده، سيما بينا، پريسا، داوود آزاد و خيليهاي ديگر براي برگزاري کنسرت ميروند و براي زندگي برميگردند. اين ليست البته حالا کامل شده است و آن موقع اينقدر نبود. گروه «دستان» هم هست که حالا هر کدام در گوشهاي از اين دنياي پهناور هستند؛ پژمان حدادي در آمريکا، بهروزينيا در کانادا، حميد متبسم در هلند و بهنام ساماني در آلمان و البته سعيد فرجپوري هم در ايران. خواننده هم که به اين جمع اضافه ميشود و ناظري و بعد شجريان و ديگراني چون سالار عقيلي و لابد خوانندگان ديگر البته.
چيزي که آن ها را گرد هم ميآورد، برگزاري کنسرت است که اين البته کافي نيست. چيزي که آن ها را گرد هم آورد و گرد هم نگه داشت و همچنان گرد هم ماندهاند، به خاطر برگزاري کنسرت است و اينکه آن طرف آبها حقوق برگزاري کنسرت را به دلار ميدهند. دقيق ميشمارند و سر موقع ميدهند به دستتان و آن وقت شما مجبور نيستيد به خاطر مسائل مالي از هم بپاشيد.ميشد دستهبندي کرد، رفتگان و ماندگان حوزه موسيقي سنتي را اما نميشود.
آنچه باعث ميشود که بروي و برنگردي آن است که پلهاي پشت سرت را خراب کرده باشي. آنچه باعث ميشود که اصلاً فکر آمدن را از سرت بيرون کني اين است که کسي پلي برايت در نظر نگرفته باشد و اين ها هم در حوزه موسيقي گيتار است. وقتي تار و کمانچه ميزني و ماهور و همايون زمزمه ميکني، هميشه پلي هستي که از آن برگردي. پلها پابرجا هستند تا تو هر وقت خواستي بروي و هر وقت خواستي برگردي. الان اقلاً اين چنين است و حتماً فرق دارد با زماني که به قول مرحوم فرهنگفر حوصله اهل هنر سر رفته بود.حالا آن هايي که رفته بودند تا بمانند هم برگشتهاند.
عليزاده زودتر از همه برگشت. آلمان سرزمين موسيقي است اما ميشود به آنجا رفت، تجربه اندوخت، درس خواند، درس داد و برگشت. لطفي بعد از آن برگشت؛ سالها بعد البته و آمد اينجا کنسرت بزرگي هم برگزار کرد با حرف و حديثهايي که بماند اما به هر حال او محمدرضا لطفي بوده و هست. درخشاني هم که آمد و کنسرتش را برگزار کرد و اينکه ميماند يا ميرود هم معلوم نيست، اما ميگويند که ميماند. پريسا و سيما بينا هم که قبلاً امکان برگزاري کنسرت براي بانوان را داشتند هم که الان اين امکان را ندارند؛ اما کنسرتهايشان در خارج که سر جايش هست و اينجا هم همسرداري ميکنند و بيسروصدا زندگي.
عدهاي هم هستند که براي تحصيل رفتهاند. اين در که هميشه باز است و انشاءالله»حافظ ناظري» بعد از اتمام تحصيلاش بر ميگردد و ميماند. پلهايش هم که سر جاي خودش هست. دستان هم که هر کدام در يک گوشه از اين دنياي پهناور سکني گزيدهاند، دو هفته قبل از اجرايشان گرد هم ميآيند و کنسرت برگزار ميکنند و بعد هر کدام چمدانهايشان را پر از دلار ميکنند و ميروند در سرزمينهايي که سرزمين خودشان نيست.
خدا را شکر اين در همچنان باز است براي آنکه بروي و بيايي؛ اما کنسرت برگزار کردن در خارج از کشور، حتي در جايي که نه مشکلات هماهنگي با فلان نهاد را داري و نه بليط فروشهاي دم تالار وزارت کشورش خود را محق ميدانند در حقات، آسان نيست. بايد دم فلاني را ديده باشي و او تو را و دلارهايت را در اين طي طريق همراهي کند. بايد خضر راه داشته باشي و او تو را تاييد کرده باشد. بايد فلاني از تو خوشش بيايد و تو هم قبول کني که نميتواني تنها بروي و برگردي و ...
خبرهاي تاييد نشده بسياري
به گوش مي رسيد که حاکي
از بازگشت قريب الوقوع
هنرمندانشناخته شده قديمي
به ايران و ادامه کار آن ها
در کشور بود. ....
آن وقت ها خبرهاي تاييد نشده بسياري به گوش مي رسيد که حاکي از بازگشت قريب الوقوع هنرمندان شناخته شده قديمي به ايران و ادامه کار آن ها در کشور بود. خيلي ها آمدند؛ سينمايي ها با اين که بيشتر توي چشم بودند و بعضي هايشان سابقه شرکت در فيلم هاي ناجور را در پرونده داشتند - به جز مواردي معدود- پذيرفته شدند. اما شرايط براي خواننده ها فرق داشت؛ دنياي موسيقي ايراني است و هزار و يک مسئله!به هرحال، نه تنها کساني مثل مرتضوي نتوانستند مجوز فعاليت بگيرند، بلکه با تابلوبازي امثال "محمد خرداديان" و حواشي پر سروصداي دستگيري او، جوي به وجود آمد که چهره هاي سرشناس مکتب تهرانجلس ديگر کمتر جرات کردند به ايران سفر کنند. جداً حيف شد؛ بيژن مرتضوي هنرمندتر از آن است که سکه ی يک پولش کنند.
بيژن مرتضوي: نوازنده قابل ديروز و آهنگساز و خواننده امروز، روي طرفداران خود حساب کرده بود. بيژن خان چند سال پيش که اوضاع مساعدتر از هر زمان به نظر مي رسيد، براي گرفتن اجازه فعاليت و منتشر کردن آلبوم در ايران، شال و کلاه کرد و به تهران هم آمد. او حتي با يکي از شرکت هاي معروف نشر موسيقي، مذاکره هم کرد. ولي...
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/Final-2.jpgسليمان واثقي: "سلي" که از موجه ترين هنرمندان موزيک ايراني در حال حاضر به نظر مي رسد، اين روزها در کانادا زندگي مي کند. او به شدت دوست دارد به کشور بازگشته و کارهاي اخيرش را اينجا منتشر کند. کارهايي که خودش ساخته و با استفاده از اشعار کلاسيک عرفاني، چيزي متفاوت از ترانه هاي سلي سابق ارائه کرده است.اما با وجود پي گيري و تلاش واثقي، هنوز هيچ خبر خاصي نشده و تغييري در شرايط او به وجود نيامده است؛ يعني سلي هنوز همان هنرمند غربت نشين است که نبايد زياد به رويت آلبوم مجاز او دل خوش داشت. شايد اگر خودش مي آمد و سري به ارشاد مي زد، مشکل حل مي شد، ولي متاسفانه راه دور است و او ناخوش. براي سلامتي همه هنرمندان مملکت - اعم از داخلي و خارجي- دعا کنيد!
سامان: از مدت ها قبل، خبر تمايل بازگشت اين خواننده (ديگر نمي شود "جوان" ناميدش) شنيده مي شد. خبر رسيد که حتي آلبومي به ارشاد ارائه کرده و در صدد کسب مجوز است. سامان زياد در ايران ديده مي شود؛ چه در جمع بروبچه هاي موسيقي و چه در ديگر محافل غيررسمي. مثلاً در پارتي ها و جمع هاي باصفاي ديگر!اواخر سال گذشته، باز خبر آمدن سامان به ايران و تلاش او و دوستانش براي انتشار آلبوم مجاز، شنيده شد. اين بار کار جدي تر از سابق بود و حتي در يکي از استوديوهاي عکاسي تهران، عکس روي جلد آلبوم و طرح اوليه اش تهيه شد. ماجرا آنقدر جدي بود که شايعه پخش بعضي آهنگ هاي او از راديوهاي داخلي هم به گوش رسيد؛ که بعدتر خبر آمد اين اتفاق نادر، با مساعدت بعضي دوستان شاغل در راديو صورت گرفته است.البته پخش موزيک هاي خوانندگان مهاجر از صداي جمهوري اسلامي، چيز تازه اي نيست و بارها آهنگ هايي با صداي فرامرز اصلاني، سروش و... از راديوهاي داخلي شنيده شده.برگرديم سراغ سامان؛ تا به حال که هيچ خبر تاييد شده اي از مجاز شدن اين خواننده و درآمدن آلبومش شنيده نشده است. ولي شما همچنان آمادگي اش را داشته باشيد؛ اگر توي خيابان او را ديديد، هول نشويد لطفاً، تعجب هم که ندارد!
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/final-3.jpgحبيب: همين چند سال پيش بود که حبيب آقا در گفتگويي با بي بي سي فارسي، با لحني خسته و آشفته، از نامساعد و "مسموم" بودن فضاهاي هنري ايرانيان خارج از کشور - خصوصاً لس آنجلس- گلايه کرد. حبيب که گويا اصلاً از امريکا دل بريده و مدت هاست در لندن زندگي مي کند، در همان مصاحبه عنوان کرد که دوست دارد به ايران برگردد و لابد منظورش اين بود که کارش را در کشور ادامه بدهد.لحن صحبت او آنقدر جدي بود که هوادارانش از خوشحالي دست به هم ماليده و خود را براي استقبال از باباي "ممد انريکه"(!) آماده کردند. اما با اينکه اين دست حرف ها باز هم از زبان حبيب شنيده شد، ولي تا امروز که اتفاق جدي و قابل ذکري در اين راستا نيفتاده است. هرچند که طبق معمول، گاه گدار شايعه سفر او به ايران، ارائه آلبوم و درخواست مجوز از ارشاد و... درباره حبيب هم شنيده مي شود.
سياوش قميشي: حالا مدت ها از آن زمان مي گذرد؛ وقتي که از دهان يکي از مسئولين در رفت: "خوانندگان سنگين و موجهي مثل سياوش قميشي و فرامرز اصلاني، مشکلي براي فعاليت در ايران ندارند."شايعه کنسرت قميشي در کيش هم از آن خبرها بود که تا مدت ها به گوش مي رسيد و چون مثلاً "مهشر نصراللهي" (مريم دي جي) در رشت به نفع کانديداتوري آيت الله هاشمي رفسنجاني کنسرت داده بود، همه اين برنامه را در راستاي همان تبليغات مي دانستند.بعدتر که خود قميشي هم براي کار در ايران نشانه هايي بروز داد و خبر رسيد که آلبومي براي دريافت مجوز به ارشاد داده، ديگر نور علي نور شد!اما اين روزها مجوز گرفتن «علي قمشي» پسر اين خواننده محتمل تر به نظر مي رسد؛ اشتباه نخوانديد، «قمشي» و نه قميشي! وقتي که حتي انتساب به قميشي خطر عدم کسب مجوز دارد، چطور مي شود انتظار داشت به خودش مجوز صدا بدهند؟ واقع بين باشيد لطفاً!
سورن: رفيق فاب اندي، چهره بامزه اي دارد. با آن ريش کوتاهش، آدم را ياد مرحوم «مازيار» و خواننده هاي دهه پنجاه مي اندازد. سورن که گويا در انگلستان زندگي مي کند، زياد با لس آنجلسي ها نمي پرد و اهل گشت و گذار در تلويزيون هاي ماهواره اي فارسي زبان نيست. خب دل به دل راه دارد و آن ها هم کارهايش را پخش نمي کنند! همين است که سورن براي مخاطبان موزيک فارسي چندان آشنا نيست.
اگر تصور کنيم که اين خواننده به کار در کشورش علاقه مند است و مي خواهد آلبوم مجاز داشته باشد، بايد گفت ناشناس ماندن اش به نفع او تمام مي شود. به هرحال طبيعتاً حساسيت روي جوان ها و ناشناس ها کمتر است. نمونه اش «فريدون آسرايي» که ديديم با يک استراتژي حساب شده، با کمترين مشکل، بهترين موفقيت را به دست آورد.آيا سورن هم به اين راه قدم خواهد گذاشت؟
امير رسايي: همين تابستان سال گذشته بود که يک شب سرد شهريوري در لواسان، کنار يک آتش مشتي، ترانه جديدش «نمي تونم» را براي مهمانان اجرا کرد. آن روزها باز از گرفتن مجوز نااميد شده بود؛ آلبومي که طبق معمول اين سال ها، در ايران ضبط کرده بود - خب چون اينجا همه چيز ارزانتر است؛ از نوازنده گرفته تا استوديو و الخ- باز در مرکز موسيقي رد شده و برگشت خورده بود.اما اميرخان باران ديده تر از اين حرف ها بود که جا بزند، فقط از انتشار آن آلبوم در ايران نااميد شده بود. پس آن CD کذايي را زير بغل زده و به لس آنجلس برگشت. جايي که مي توانست به قول خودش بدون هيچ محدوديتي، از بازيگران معروف در ويدئوي کارهايش استفاده کند. جالب اينکه وقتي او وعده مي داد هشت- نه «سوپراستار» در کليپ هايش ديده خواهند شد؛ يکي از آنطرف مجلس شروع کرد به شمارش: بهمن مفيد، مرتضي عقيلي، شهناز تهراني و...!رسايي آلبوم جديدش را در خارج از کشور منتشر کرد ولي همچنان وسوسه گرفتن مجوز ولش نمي کند. البته سنگ مفت و گنجشک هم مفت؛ او که براي بستن آلبوم هايش به ايران مي آيد، يک سري هم به ارشاد مي زند. ضرر ندارد که!
فرامرز آصف: پرنده ايران، قهرمان افسانه اي پرش ارتفاع؛ با وجود ميل شديد، هنوز نتوانسته از مانع مرکز موسيقي بپرد. خواهرش «ليلي آصف» پي گير جدي کار اوست.وقتي سه- چهار سال پيش توي برنامه تلويزيوني زنده اي، ناگهان يار قديمي اش «تيمور غياثي» روي خط آمد و با او صحبت کرد، چنان تحت تاثير قرار گرفت که اشک هايش سرازير شده و جملاتي احساسي به زبان آورد. مثلاً گفت که دوست دارد به وطنش برگردد و با همه تجديد ديدار کند، برگردد و در ايران کار کند، آلبوم بدهد و...مي بينيد که اخلاق ورزشکارها فرق دارد، وقتي چيزي مي گويند پايش مي ايستند!
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/IrajJannatiAtaee.jpg
ايرج جنتي عطايي: حرفش را هم نزنيد! با اين که "دارينوش" منتخبي از ترانه هاي او را منتشر کرده، اما خودتان مي دانيد که ايشان مشکلات متعددي دارند و امکان ورودشان به ايران، در حد زير صفر است.سه سال پيش شرکت باربد با او در تماس بود تا آلبوم هاي شعرخواني جنتي عطايي را منتشر کند. حتي در تبليغات اين شرکت (که در آلبوم هاي جديدشان چاپ مي شد) "زمزمه هاي يک شب سي ساله" در دو آلبوم، به عنوان کارهاي در دست انتشار باربد تبليغ شد.دو سال پيش که با او صحبت کرديم، گفت که هنوز به انتشار اين کارها رضايت نداده و از دارينوش هم به خاطر انتشار بدون اجازه ترانه هايش خيلي شاکي بود. خيلي جالب است؛ خود طرف مجوز نمي گيرد، ديگران حالش را مي برند!
http://www.ahangsara.com/mag/images/Zeff1387/faramarzaslani.jpg
فرامرز اصلاني: سال گذشته، هفته نامه اي همراه با شماره مخصوص سالگرد انقلاب خود، CD مالتيمديايي درآورد که يک کار انقلابي جالب با صداي اصلاني در آن شنيده مي شد. اين خواننده پرطرفدار حالا در اروپا زندگي مي کند و نسبت به بقيه کم کار است.از جمله آن آلبوم هايي که در تبليغات شرکت باربد ديده مي شد، يکي هم «در ياد مانده ها» بود با عنوان «منتخبي از ترانه هاي فرامرز اصلاني». يک بار گفتند اين آلبوم منتخبي از کارهاي قديمي اوست، يک بار شنيديم آلبوم جديد اصلاني است و يک بار هم عنوان شد که: نه، هم کارهاي قديمي تويش هست و هم چند کار جديد!به هرحال هنوز که هيچ اتفاقي نيفتاده و نه ما فرامرزخان را ديده ايم و نه آلبوم مجازش را.
جهان: زياد به ايران سفر مي کند. او هم لابد بدش نمي آيد آلبوم مجاز داشته باشد، ولي خبري در اين رابطه در دست نيست.سال گذشته که به تهران آمده بود، ديده بودندش که در فروشگاه بتهوون دنبال آلبوم هاي مرحوم بنان مي گشته است. چند وقت بعد آلبوم جديدش را به بازار داد که توي آن بازخواني چند کار قديمي از جمله همان چيزهايي که توي آلبوم هاي بنان شنيده بود، ديده مي شد. خب اين هم يک جور سوغاتي بردن است ديگر!
شهرام آذر: بچه مسجد سليمان، همان «سندي» خودمان! 10 سال پيش ديده شد که همراه با «سعيد شنبه زاده» در کيش کنسرت دادند؛ آنهم پشت يک کاميون!از آن تاريخ به بعد هم هر چند وقت يک بار خبرش مي رسد که اينطرف و آنطرف ديده اندش. البته همه جا جز مرکز موسيقي اداره ارشاد؛ بين تهرانجلسي ها هرکس خوشبين باشد، اين يکي نمي تواند زياد به کار کردن در ايران اميد داشته باشد. چرا؟ چون هنوز همه فکر مي کنند او رپ ايراني را اختراع کرده!
قيصر: مصداق واقعي «اگه لاتي، واسه ما شکولاتي»! اين طفلک وقتي ابتداي راه بوده و هنوز آلبوم نداده بود، از سوئد بلند شد و آمد ايران که مجوز بگيرد و مثل بچه خوب در کشورش کار کند. اما خدا بگوييم چه کار کند اين «بعضي ها» را که زير پايش نشستند و ما را از داشتن يک خواننده باحال و نجات بخش موزيک پاپ داخلي، محروم کردند!قيصر وقتي براي گرفتن عکس هاي تبليغاتي اش به يکي از استوديوهاي معروف (که معمولاً همه خواننده هاي تازه کار براي اينکه بگويند حرفه اي اند، آنجا عکس مي اندازند) رفت، دوستان براي خنده به او گفتند: «تو موزيک ات در حد اينجا نيست، بايد جهاني بشوي!»اين شد که قيصر به فکر فرو رفت و با سوداي جهانگشايي، به سوي لس آنجلس بادبان کشيد. بقيه اش را خودتان مي دانيد ديگر... حالا هم باز اينطرف ها مي آيد، اما شرايط کاملاً عوض شده و ديگر همه به چشم خواننده غيرمجاز نگاهش مي کنند. گرفتن مجوز اينجور هنرمندان سخت است؛ لاتي است و هزار دردسر، که از قديم گفته اند: «هرچه مي کشيم از رفيق بد است!»
مهرداد آسماني: فاميل «فرزين» خواننده خدابيامرز. او هم وقتي ايران بود، فقط دوست داشت مجوز بگيرد و خواننده بشود. رفت سراغ يکي از هنرمندان قديمي که بيشتر با کارهاي تلويزيوني و سينمايي مي شناسيم اش، اما ترانه سراي قديمي و معروفي هم هست. آلبوم اول مهرداد آماده شد و حتي نام هنري او «آسماني»، توسط آقاي ترانه سرا انتخاب و ترانه اي با همين مضمون براي او گفته شد: «آسموني، آسموني...»
ولي نمي دانيم که چه شد، يک دفعه آقاي آسماني پرواز کرد و از آسمان لس آنجلس سر درآورد. بعضي ها مي گويند ارتباط هاي قوي ترانه سراي موردنظر، در مهاجرت مهرداد نقش اول را داشته است. به هرحال او رفت و ديگر کمتر خبري از حضورش در ايران شنيده شد. بعدها هم سر خواندن ترانه اي که از نظر ترانه سراي قصه ما «اشائه بي حجابي» به حساب مي آمد، با پدر معنوي اش دعوا کرد و ارتباط اين زوج موفق به هم خورد. شما را به خير، ما را به سلامت . طي اين مرحله بيهمرهي خضر مکن!
آرش نصيري- آن ها فقط چند نفر بودند وقتي پي بردند آن طرف اين آبها خيلي خبرها هست که ميتواند زندگي آدم را زير و رو کند، اين فرصتي بود که نصيب همگان نميشد. سلسله مراتب بايد رعايت ميشد و بعد از آن بايد هفت شهر عشق را گشته ميبوديد و شهر هفتم که همه چيزش خوب بود و آسمانش آبي بود و زميناش پر از نعمتهاي فراوان بود و درختان ميوههاي آبدار ميدادند و خلاصه آنکه همه چيزش «رديف» بود؛ همان بود که همه نميتوانستند به آن مرحله برسند. طي اين مرحله بيهمرهي خضر ممکن نبود.يک عده از بزرگان رفته بودند به آن طرف آبهاي نيلگون. خيلي آنطرفتر از اين آبهاي نيلگون و اين مرزهاي پرگهر. امکانات نبود براي ادامه فعاليت در حوزه موسيقي. امکان نبود براي ادامه کار. آن قديميها که ترس از پيشينه شبهاي نامربوطشان در مکانهاي نامربوطي چون کابارهها داشتند که هيچ، از اين ها که شهر ما را پر از زمزمه آهنگهاي انقلابي کرده بودند «محمدرضا لطفي» بزرگ، از اولين کساني بود که رفت. نتوانسته بود که امکان ادامه فعاليت داشته باشد و چاووششان مهر و موم شده بود و سازهايشان محدود و بنابراين رفت و چه خوب گفت يار ديرين همنوازش «ناصر فرهنگفر»: «کملطفي لطفي نه از آن بود که در رفت/ او حوصله اهل هنر بود که سر رفت!»
کسي نميداند که کشف سرزمينهاي دور، نتيجه اين سر رفتن حوصله اهل هنر بود يا نه؛ اما به هر حال آنچه مشخص است آن است که کنسرتهاي اين چند نفر قبل از آن آغاز شده بود. آن ها زمزمهگر ملوديها و آهنگهاي ماندگاري بودند که بيشتر مايههاي ملي و انقلابي داشت و بنابراين براي ما که ميخواستيم انقلابمان را صادر کنيم، غنيمتي بود حضور گروههايي که کارشان همه چيز باشد: فال و تماشا و صدور هنر و همه چيز. انصافاً هم آن ها همه چيز بودند و کارهاي آن زمانشان غيرقابل تکرار است.خلاصه آنکه لطفي رفت، بعد از آن «حسين عليزاده» رفت و ديگران که البته بعضيها رفتند و ماندند و بعضيها رفتند و برگشتند و هنوز هم ميآيند و ميروند. اما کشف اينکه سرزمينهاي دور جاي خوبي است براي برگزاري کنسرت، معلوم نيست دقيقاً از کي و کجا شروع شد. ميشود پيدا کرد که اولين نفرات و گروههايي که امکان اين مساله را پيدا کردند چه کساني بودند. اما معلوم بود که طي آن مرحله بيهمرهي و تاييد و حمايت خضر ممکن نبود.
آن ها همان چند نفر بودند که اين فرصت برايشان مهيا شده بود که بارشان را ببندند و دغدغه خاصي براي برگزاري کنسرت در داخل کشور نداشته باشند. يعني اينکه مجبور نبودند در داخل کشور کنسرت داشته باشند. ميآمدند و ميرفتند. اينجا زندگي ميکردند و آنجا هم زندگي و کار. اينجا موسيقي مشکل داشت و بعداً هم که مشکل برطرف شد (برطرفِ برطرف که نه، راحتتر شد) برگزاري کنسرت آن قدر دردسرهاي جورواجور داشت که راحت ميشد عطايش را به لقايش بخشيد! مخصوصاً که ميشد به عنوان نمايندگان هنر متعالي کشوري ديگر، در کشورهاي ديگر برنامه داشت و با دلار پاسخ گرفت. اما رسيدن به اين مرحله که در اين حد از صلاحيت و مقبوليت قرار داشته و اجازه برگزاري کنسرت در خارج از مرزها را داشته باشيد، خودش ماجراي ديگري داشت. طبيعتاً فستيوالهاي معتبر و غيرمعتبري که اين گروهها و بزرگان در آن ها شرکت ميکردند و همچنين مکانهايي که در آنجاها کنسرت برگزار ميکردند نيز حق داشتند از کساني دعوت کنند که ميشناختندشان. اما اينطور هم نبود که فقط آن ها تصميم گيرنده باشند. انتخاب گروهها و اجازه دادن به آن ها براي آنکه کنسرتي در کشوري ديگر برگزار کنند، مثل انتخاب فيلم براي جشنوارهها بود و به خصوص انتخاب فيلم براي اسکار و کن. بعداً البته افراد هويت مجزايي پيدا کردند و خودشان و گروهشان دعوت ميشدند و البته به هر حال بايد پلههايي را براي گرفتن مجوز بالا و پايين ميکردند.
آن ها دنبال مجوز بودند چون ميخواستند بروند و برگردند. نميخواستند بروند و بمانند که نگران مجوز و قبول کردن فلاني باشند يا نباشند. اين روال البته هنوز هم ادامه دارد و مثلاً شجريان، ناظري، کلهر، عليزاده، سيما بينا، پريسا، داوود آزاد و خيليهاي ديگر براي برگزاري کنسرت ميروند و براي زندگي برميگردند. اين ليست البته حالا کامل شده است و آن موقع اينقدر نبود. گروه «دستان» هم هست که حالا هر کدام در گوشهاي از اين دنياي پهناور هستند؛ پژمان حدادي در آمريکا، بهروزينيا در کانادا، حميد متبسم در هلند و بهنام ساماني در آلمان و البته سعيد فرجپوري هم در ايران. خواننده هم که به اين جمع اضافه ميشود و ناظري و بعد شجريان و ديگراني چون سالار عقيلي و لابد خوانندگان ديگر البته.
چيزي که آن ها را گرد هم ميآورد، برگزاري کنسرت است که اين البته کافي نيست. چيزي که آن ها را گرد هم آورد و گرد هم نگه داشت و همچنان گرد هم ماندهاند، به خاطر برگزاري کنسرت است و اينکه آن طرف آبها حقوق برگزاري کنسرت را به دلار ميدهند. دقيق ميشمارند و سر موقع ميدهند به دستتان و آن وقت شما مجبور نيستيد به خاطر مسائل مالي از هم بپاشيد.ميشد دستهبندي کرد، رفتگان و ماندگان حوزه موسيقي سنتي را اما نميشود.
آنچه باعث ميشود که بروي و برنگردي آن است که پلهاي پشت سرت را خراب کرده باشي. آنچه باعث ميشود که اصلاً فکر آمدن را از سرت بيرون کني اين است که کسي پلي برايت در نظر نگرفته باشد و اين ها هم در حوزه موسيقي گيتار است. وقتي تار و کمانچه ميزني و ماهور و همايون زمزمه ميکني، هميشه پلي هستي که از آن برگردي. پلها پابرجا هستند تا تو هر وقت خواستي بروي و هر وقت خواستي برگردي. الان اقلاً اين چنين است و حتماً فرق دارد با زماني که به قول مرحوم فرهنگفر حوصله اهل هنر سر رفته بود.حالا آن هايي که رفته بودند تا بمانند هم برگشتهاند.
عليزاده زودتر از همه برگشت. آلمان سرزمين موسيقي است اما ميشود به آنجا رفت، تجربه اندوخت، درس خواند، درس داد و برگشت. لطفي بعد از آن برگشت؛ سالها بعد البته و آمد اينجا کنسرت بزرگي هم برگزار کرد با حرف و حديثهايي که بماند اما به هر حال او محمدرضا لطفي بوده و هست. درخشاني هم که آمد و کنسرتش را برگزار کرد و اينکه ميماند يا ميرود هم معلوم نيست، اما ميگويند که ميماند. پريسا و سيما بينا هم که قبلاً امکان برگزاري کنسرت براي بانوان را داشتند هم که الان اين امکان را ندارند؛ اما کنسرتهايشان در خارج که سر جايش هست و اينجا هم همسرداري ميکنند و بيسروصدا زندگي.
عدهاي هم هستند که براي تحصيل رفتهاند. اين در که هميشه باز است و انشاءالله»حافظ ناظري» بعد از اتمام تحصيلاش بر ميگردد و ميماند. پلهايش هم که سر جاي خودش هست. دستان هم که هر کدام در يک گوشه از اين دنياي پهناور سکني گزيدهاند، دو هفته قبل از اجرايشان گرد هم ميآيند و کنسرت برگزار ميکنند و بعد هر کدام چمدانهايشان را پر از دلار ميکنند و ميروند در سرزمينهايي که سرزمين خودشان نيست.
خدا را شکر اين در همچنان باز است براي آنکه بروي و بيايي؛ اما کنسرت برگزار کردن در خارج از کشور، حتي در جايي که نه مشکلات هماهنگي با فلان نهاد را داري و نه بليط فروشهاي دم تالار وزارت کشورش خود را محق ميدانند در حقات، آسان نيست. بايد دم فلاني را ديده باشي و او تو را و دلارهايت را در اين طي طريق همراهي کند. بايد خضر راه داشته باشي و او تو را تاييد کرده باشد. بايد فلاني از تو خوشش بيايد و تو هم قبول کني که نميتواني تنها بروي و برگردي و ...