توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : طلیعـــه ی عــاشقــی
طلیعه طلا
5th November 2013, 04:39 PM
از دور دست انوار قدسی کاروان، چشمان لبریز از اشتیاق مردمانی به وسعت تاریخ را به نوازش نشسته است.
صدای گام های ناقه ها، هیاهوی بی حاصل زمین را به سکوت دعوت می کند.
شاید که صدای "من الغریب الی الحبیبش"در لابه به لای نعره های خفته بی صفتان گم نشود.
دگر هرم گرمای بیابان، در آتشین نفس مولاییش ذوب شدن را حس می کند.
آری کم کم دلشوره های کاروان رنگ خون به خود می پاشد و در تلالو نگاه خیسشان دریا محکوم به رنگ باختن می شود.
"فَاخْلَعْ نَعْلَيْك إِنَّك بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طوًي"(1)
دگر نفس های به شماره افتاده کاروان فهمید، جنس سکوت این زمین جنس رفتن نیست.
آری دل هم رکاب قافله سالارمان در غاضریه به خیمه سبز روضه نشسته است.
مرکب مولا دگر قدم از قدم بر نمی دارد تا شاید قاصدی، پی نام و نشانی از این زمین روانه گردد
دل آئینه صفت خواهری صبور، دگر مثل سیر و سرکه دارد می جوشد.
بارخدایا، اینجا، آنجا نباشد!!!
"اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء"
"سیل اشک امانم را بریده است....." آقا خودتان که سالمید انشاالله
و این چنین بود که قصه خونین کربلا پا به طلیعه عاشقی نهاد...
پی نوشت:
1- سوره ی طه آیه 12
طلیعه طلا
5th November 2013, 04:41 PM
همراه با کاروان حسینی به ک رب ل ا میرویم...
کاروان امام حسین علیه السلام بعد از خروج از مدینه و حج ناتمام آن حضرت بایاران و خانواده و همراهانش به سوی کوفه حرکت کردند و منزل به منزل به کوفه نزدیک میشدند که لشکر حر جلوی امام حسین علیه السلام را میگیرد.
... آنگاه از «بطن العقبه» کوچ کرده بمنزل «شراف» وارد شد سحرگاه به عادت قبلى دستور دادند آب بسیارى برداشتند و همان وقت از منزل «شراف» عزیمت فرمود. در اولین ظهرى که کاروان اندوه حسین علیه السلام طى منازل مىکرد؛ یکى از یارانش بىاختیار تکبیر گفت، امام حسین علیه السلام به بزرگى خدا اعتراف کرد و پرسید علت تکبیر گفتنت چه بود؟ عرض کرد از دور نخلستانى بنظرم آمد به همین مناسبت تکبیر گفتم عده ای از اصحاب به عرض رسانیدند ما هیچ وقت در این مکان نخلستانى ندیده بودیم. سیدالشهداء علیه السلام پرسید پس آنچه از دور نمایان است چیست؟ عرض کردند بخدا سوگند گوشهاى اسبانند که از دور بشکل نخلستان بنظر مى آیند. حسین علیه السلام فرمود منهم عقیده ام چنین است.
حسین علیه السلام از یاران خود پرسید آیا ممکن است در این بیابان پناهگاهى پیدا کرده و آنجا را پشتیبان خود بسازیم و از جلو با دشمنان خود نبرد کنیم؟ عرض کردیم آرى در این بیابان کوههاى چندى در طرف چپ شما وجود دارد که هرگاه زودتر بدانها دست پیدا کنیم ممکن است به مقصود خود نائل شده باشیم.
حسین علیه السلام به همین مناسبت به جانب چپ خود توجه فرموده ما هم به پیروى از آن حضرت بطرف چپ برگشتیم زمانی نگذشت تا اینکه گردن اسب ها نمودار گردید. اینجا بود که وجود دشمنان براى ما مسلم گردید و ما هم بلافاصله به بیراهه درآمدیم. چون دشمنان فهمیدند که از راه منحرف شدیم آنان نیز متقابلا از راه انحراف یافتند. نیزههائى که در دست داشتند مانند جریدههاى خرما راست و مستقیم و پرچمهاشان مانند پرندگان در اهتزاز بود ما چنانچه قبلا پیش بینى شده بود زودتر از آنها به دامنه کوهها رسیدیم. (۱) حسین علیه السلام دستور داد خیمه و خرگاه را سراپا کردند در این هنگام هزار نفر سواره به سرپرستى حر بن یزید ریاحى در برابر امام حسین علیه السلام صفآرایى کردند.
آن روز هوا بى اندازه گرم بود یاران ابا عبد اللَّه همگى عمامه بر سر نهاده و شمشیر بر کمر بسته آماده فرمان بودند. امام حسین علیه السلام به یاران خود فرمود لشکریان و اسبان حر را آب بدهید، یاران وفادار امام حسین علیه السلام ظرف ها و طاسها را از آب پر میکردند و در برابر اسبان مىبردند و تمام ایشان را آب خوراندند و چون آن حیوان سیراب میشد همین عمل را با دیگر تکرار می نمودند تا بالاخره همه اسبان سیراب شدند.
على بن طعان محاربى گوید آن روز من هم ملازم رکاب حر بودم پس از آنکه لشکریان همه سیراب شدند من از همه آخرتر بحضور اقدس حسینى شرفیاب شده و چون آن حضرت مرا و مرکبم را تشنه یافت فرمود شتر را بخوابان (أنخ الراویه) من خیال کردم منظور از «الراویه» مشک آب است دوباره حضرت فرمود: (أنخ الجمل) یعنى منظور از «راویه» شتر است. من هم چنان کردم آنگاه دستور آب آشامیدن داد من نمىتوانستم بخوبى دهانه مشک را در اختیار بگیرم و آب مشک میریخت حضرت فرمود: دهانه مشک را بهپیچ، من ندانستم چه میگوید!، بالاخره حسین علیه السلام خود برخاسته و مرا کمک کرد و خود و اسبم را سیراب فرمود.(۲)
حر در آن روز که سر راه بر حسین علیه السلام گرفته بود از قادسیه آمده بود و پسر زیاد براى آنکه هر چه زودتر و بهتر به مقصود برسد به «حصین بن نمیر» دستور داد به قادسیه رفته و حر بن یزید را با هزار نفر به استقبال حسین علیه السلام روانه کند. او هم طبق مأموریت خود به جاى حر باقى ماند و او را با هزار سوار فرستاد و حر با عده همراهان خود همچنان در برابر اباعبداللَّه صفآرائى کرده و آماده بود تا هنگام نماز ظهر در رسید. در آن وقت امام حسین علیه السلام دستور داد «حجاج بن مسروق» اذان گفته یاران امام حسین علیه السلام را بر اداى تکلیف دینى خواند.
پس از آنکه پیروان آن حضرت آماده نماز شدند حضرت ازار و رداء و نعلین پوشیده در برابر مردم آمده پس از حمد و ثنا فرمود: اى مردم! من بدون سبب بجانب کوفه نیامدم و علت اصلى توجه من نامههاى پى در پى و رسولان شما بود که یکى بعد از دیگرى مرا به آمدن به کوف دعوت مینمودند و اظهار میداشتند: ما پیشوائى نداریم شما بجانب ما توجه فرمائید امید است خدا به برکت شما ما را براه حق و هدایت دلالت فرماید.
اینک هرگاه شما به همان رأى و پیمانى که در نامههاى خود اظهار داشتهاید باقى هستید عهد و میثاق استوار سازید تا موجبات اطمینان من فراهم شود و با کمال آسودگى به هدف خود متوجه شوم و اگر حاضر نیستید به عهد خود وفا کنید و از آمدن من کراهت دارید به محل خود برمىگردم.
پس از این بیان هیچ یک از لشکریان حر، پاسخ نداده و کاملا ساکت بودند حضرت به مؤذن فرمود اقامه نماز بگوید آنگاه به حر فرمود تو هم اگر مىخواهى با یاران خود نماز بخوان، عرض کرد خیر بلکه از محضر شما استفاده کرده و به نماز شما اقتدا مىکنم. آنگاه حضرت اباعبداللَّه نماز را به اتفاق هر دو لشکر بجا آورد پس از اداى تکلیف الهى حضرت اباعبداللَّه به خیمه خود رهسپار شد و یاران حسینى چون پروانهها اطراف خورشید تابان امامت او گرد آمدند و حر نیز به مکان خود بازگشته و در خیمه مخصوص خود وارد شده و عده از یاران مخصوصش اطراف او گرد آمده و ما بقى به صف خود برگشتند و هر یک عنان اسب را بدست گرفته و در زیر سایه آن حیوان نشستند.(۳)
عصر همان روز، حضرت اباعبداللَّه به یاران خود فرمود آماده کوچ کردن شوند و به منادى دستور داد مردم را براى اداى تکلیف نماز عصر بخواند آنگاه خود پیش ایستاده و مردم هم با آن جناب نماز عصر را به پایان آورده پس از آن به مردم توجه کرده فرمود.
اما بعد اى مردم! اگر از خدا میهراسید و حق را براى صاحب حق میدانید کارى کنید که هر چه بهتر و بیشتر خشنودى خدا را بدست آورید و ما آل محمد شایستهتریم که امر ولایت را به عهده بگیریم از این عدهاى که ادعاى امامت و ولایت بر شما مىنمایند، زیرا آنان جز ستم و دشمنى کار دیگرى با شما نمىکنند و اگر امارت ما را بر خود کراهت دارید و حق ما را نشناخته و اکنون رأیتان بر خلاف اظهار نامهها و رسولانتان مىباشد من از تصمیم خود منصرف خواهم شد.
حر گفت سوگند بخدا من از نامهها و رسولانى که میفرمائى اطلاعى ندارم.
حسین علیه السلام به عقبة بن سمعان فرمود خرجینى که نامههاى کوفیان در آن است بیاور او هم خرجینى مملو از نامههاى مرسله حضور اقدس حسینى تقدیم داشت و در برابر حضرت روى زمین ریخت.
حر، معروض داشت ما آن عده نیستیم که نامه حضورتان ارسال داشتهاند، بلکه ما مأموریم به مجردى که با شما ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا شما را به کوفه وارد ساخته و پیش پسر زیاد ببریم.
حضرت فرمود: مرگ نزدیکتر به تو است از آنکه بتوانى به این مقصود نائل شوى آنگاه به یاران خود دستور داد سوار شوید و آماده حرکت گردید یاران سوار شده و منتظر سوار شدن زنان بودند حضرت به یاران خود فرمود بازگردید در این وقت لشکر حر از بازگشت آنان ممانعت کردند.(۴) حضرت اباعبداللَّه به حر، فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند آهنگ چه کارى دارى» حر از این جمله در خشم شده معروض داشت هرگاه دیگرى که در چنین پیشآمدى قرار گرفته این جمله را بر زبان میراند منهم متقابلا با همین جمله پاسخ او را میدادم؛ لیکن بخدا سوگند من چاره ندارم جز اینکه از مادر تو به نیکى نام ببرم.
حسین علیه السلام فرمود بالاخره آهنگ چه کارى دارى؟ عرض کرد: نظر من آن است که تو را پیش پسر زیاد ببرم فرمود بخدا سوگند از نظر تو پیروى نمىکنم پاسخ داد منهم از شما جدا نمیشوم و این گفتگو سه مرتبه در میانشان رد و بدل شد. پس از این به عرض رسانید من مأمور نیستم با شما کارزار کنم بلکه مأمورم از شما جدا نشوم تا وارد کوفه شوید و اگر از این معنى نگرانید به راهى عزیمت فرمائید که نه بکوفه باشد و نه بمدینه تا راه انصاف بدست آورده باشیم. نامه به پسر زیاد نوشتم آرزومندم پاسخ را طورى بدهد که من از پیشآمدهاى ناگوار در امان باشم اینک بجانب چپ راه عذیب و قادسیه عزیمت فرما.
آنگاه امام حسین علیه السلام از طرفى و حر بن یزید هم از طرف دیگر حرکت مىکردند او به امام حسین علیه السلام از راه نصیحت عرضه داشت: اى حسین از این تصمیم برگرد و آهنگ کارزار مکن زیرا یقین میدانم هرگاه با پسر زیاد بجنگى کشته خواهى شد. فرمود اى حر مرا از کشته شدن میترسانى و خیال میکنید هرگاه مرا بکشید روزگار به آسایش بسر خواهید برد و من امروز همان سخنى را مىگویم که آن مرد اوسى که مىخواست بیارى رسول خدا صلی الله علیه وآله برود و پسر عمش او را میترسانید و اظهار میداشت هرگاه باین کار اقدام نمائى کشته خواهى شد به پسر عمش گفت: چنان نیست که از گفته تو تحت تأثیر قرار بگیرم و از تصمیم خود برگردم زیرا مرگ براى جوانى که مىخواهد احقاق حق کند و دین اسلام را یارى نماید و در راه حق کشته شود و بر خلاف گنهکاران قدم بردارد ننگ نیست و در عین حال اگر زنده بمانم پشیمان نیستم و اگر بمیرم کسى مرا سرزنش نخواهد کرد لیکن تو که از یارى دین حق دست برمیدارى ذلیل خواهى شد و همه ترا سرزنش میکنند.
حر که از تصمیم حقیقى حضرت امام حسین علیه السلام باخبر شد و دانست که دم سرد او در آهن گرم آن جناب تأثیر نمىکند. از آن حضرت دور شده و با اصحاب خود از جانب دیگر حرکت مىکرد تا به «عذیب الهجانات» رسیدند و از آنجا درگذشتند.
سپس امام علیه السّلام رفت تا به قصر بنى مقاتل رسید.
هنگامى که پیاده گردید با خیمهاى که در آنجا زده بودند مواجه شد. فرمود:
این خیمه از کیست؟ گفته شد: از عبید اللَّه بن حر جعفى است فرمود: او را نزد من بخوانید. وقتى فرستاده امام آمد و به وى گفت: حسین بن على تو را میخواهد گفت:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ بخدا قسم من از کوفه خارج نشدم مگر اینکه دوست نداشتم در کوفه باشم و حسین وارد آن شود. بخدا قسم من تصمیم ندارم که حسین را دیدار کنم، یا اینکه او مرا بنگرد. هنگامى که فرستاده امام حسین علیه السّلام برگشت و گفتههاى او را به عرض رسانید. حضرت خود به خیمه او وارد شده سلام کرد و نشست و او را به یارى خود خواند عبید اللَّه همان سخنان را تکرار کرد و خواهش داشت او را واگذارد.
امام حسین به او فرمود: اکنون که ما را یارى نمیکنى پس از خدا بترس و از آن افرادى مباش که با ما مقاتله کنى! بخدا قسم احدى که فریاد ما را بشنود و ما را یارى نکند کافر و هلاک خواهد شد! عبید اللَّه پاسخ داد: هیچگاه علیه شما قیام نخواهم کرد. امام حسین علیه السّلام پس از اتمام حجت از نزد او برخاست و داخل خیمه خود گردید.
در آخر شب به یاران خود فرمود آب برداشته و عزم رحیل کنند و از قصر بنى مقاتل خارج شوند.
ادامه دارد.....
پی نوشت:
۱- ارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى، ص: ۴۲۶
۲- ارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى، ص: ۴۲۸
۳- ارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى، ص: ۴۳۰
۴- ارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى، ص: ۴۳۱
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.