چکامه91
20th October 2013, 08:24 PM
«یکی از حربههایی که در چند سال پیش با تلاش بیوقفه از سوی برخی گروههای خرد اجتماعی به قصد بهرهبرداری از شخصیتهای تاریخی یا معاصر برای انتقال پیامهایشان بارها به کار گرفته شده، سوء استفاده از نام برخی بزرگان است که از این عالم خاکی پر کشیدهاند؛ اما آیا این رویداد در بلندمدت به اعتبار گفتاوردهای تاریخی آسیب جدی وارد نخواهد ساخت؟»
تابناک با این مقدمه نوشت: «با جستوجویی ساده در اینترنت، شما به صدها صفحه از گفتارها، پندها، فرامین، نصایح و مشی کوروش دوم (یکی از مهمترین شاهان سلسله هخامنشی) دست مییابید. بیگمان در اینکه در دوران هخامنشیان و بهویژه دوره کوروش دوم، دستاوردهای تاریخی و تمدنی مهمی که به تکامل زندگی بشر کمک ویژهای کرد به وجود آمد، شکی نیست اما اگر همه کتیبههای متعلق به آن دوران را که به خط میخی به نگارش درآمده ترجمه کنیم، بعید است ۱۰ درصد اطلاعاتی که امروز درباره پند و اندرزهای کوروش مطرح میشده، به دست آوریم.
و مسأله هنگامی جالب میشود که بسیاری از این گفتاوردها، بدون سند بوده و تنها از این وبسایت در آن وبسایت نقل شده و این چرخش در شبکههای اجتماعی نیز به صورت کور و بدون اندک مطالعهای انجام گرفته تا هماکنون شاهد انتساب جملاتی به این شاه ایران باستان باشیم که اساسا دغدغه آن دوران نمیتوانسته باشد و شبیه دغدغههای فلاسفه پستمدرن است. به عبارت روشنتر این جملات به احتمال فراوان برای نویسندگانی است که برای فراگیری جملاتشان، آنها را منتسب به کتیبههای هخامنشی و کوروش کردهاند.
البته دایره این رویکرد تنها به چهرههای تاریخ نظیر کوروش محدود نمیشود و در مورد برخی چهرههای معاصر نیز شاهد آن بودهایم. در دورهای با دکتر علی شریعتی چنین کردند که منجر به شکلگیری صفحاتی برای به طنز کشیدن این اتفاق بود و کاراکتری تخیلی به نام «دکتر ولی شریعتی» برای این طنزها خلق شد که البته در این زمینه آنقدر مایههای طنز گسترش یافت و به سیل پیامک با محتوای طنز درباره سخنان دکتر شریعتی همراه شد که این بار در نقد واکنشهای طنز، شاهد واکنشهایی تازهای بودیم.
همین اتفاق درباره حسین پناهی بازیگر درگذشته سینما نیز رخ داده و حجم جملات عرفانی که به او نسبت داده میشود، با دکتر شریعتی رقابتی سالم دارد که در نوع خود جالب است که البته این موضوع نیز به نبود مجموعه نوشتارهای مشخص از او بازمیگردد که انتساب هر جملهای را به او آسان میسازد و البته اگر اندکی در فضای مجازی جستوجو کنید، از این شخصیتها بسیار مییابید که تازهترین آنها فروغ فرخزاد و برادرش است که نامهای به وی منتسب شده که در نوع خود به عدم اندیشه حداقلی این اشخاص بازمیگردد.
در بخشی از ین نامه ساختگی که ظاهرا خطابش به یک زن بدکاره است، آمده: «ز خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگیاش را بفروشد که نان در بیاورد رگ غیرت اربابان بیرون میزند اما اگر همان زن کلیهاش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانیاش آزاد شود، این «ایثار» است؟ مگر هر دو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسمفروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است…» که در نوع خود جالب توجه است چرا که سوای قلم این نوشتار که شبیه قلم هیچ کدام از فرخزادها نیست، دارای یک گاف بزرگ است.
فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۵ درگذشت و نخستین پیوند کلیه در ایران در سال ۱۳۴۷ در دانشگاه شیراز از یک دهنده زنده غریبه و نخستین پیوند از جسد چهار سال پس از آن انجام شد و بنابراین فروغ نمیتوانسته درباره واقعهای بنویسد که در دورهاش به وقوع نپیوسته و برادرش نیز که سال ۱۳۷۱ مرد، نمیتوانسته چنین نامهای نوشته باشد چرا که در دهه هفتاد نیز تعداد پیوند کلیه عدد بزرگی نبوده و تقریبا از سال ۷۲ بود که سیل پیوندها به راه افتاد و پیوند کبد، قلب و ریه نیز انجام پذیرفت و بنابراین در آن پیوندهای محدود، فروش کلا بسیار محدودتر بوده و در اجتماع مطرح نبود که شخصی در آلمان متوجهش شود و دربارهاش بنویسد و این معضل نهایتا مربوط به ۲۰ سال اخیر است.
همه این موارد گفته شد تا به این جمعبندی مشخص برسیم که تلاش عدهای که خود را بسیار وطنپرست و روشنفکر میدانند برای سوء استفاده از نام اشخاص درگذشته برای جا زدن جملاتشان تا چه میزان میتواند به شخص مورد نظر آسیب برساند و این شیوه که شبیه به کارکرد اشخاص پان ایرانی یا به قول طنازان هوخشترهها (با وام گرفتن از نام «هوخشتره» یکی از پادشاهان ماد برای تلویح به کاسه داغتر از آش بودن این اشخاص) است، اصلاح شود؛ هرچند امیدی به گذشتن این اشخاص از این ماجرا نیست چرا که این گروه از اشخاص، به این بزرگان تنها به چشم وسیله نگاه میکنند و شواهد نشان میدهد که بسیاریشان اساساً به این چهرهها اعتقادی ندارند.»
منابع و ماخذ:
تابناک
ایسنا
تابناک با این مقدمه نوشت: «با جستوجویی ساده در اینترنت، شما به صدها صفحه از گفتارها، پندها، فرامین، نصایح و مشی کوروش دوم (یکی از مهمترین شاهان سلسله هخامنشی) دست مییابید. بیگمان در اینکه در دوران هخامنشیان و بهویژه دوره کوروش دوم، دستاوردهای تاریخی و تمدنی مهمی که به تکامل زندگی بشر کمک ویژهای کرد به وجود آمد، شکی نیست اما اگر همه کتیبههای متعلق به آن دوران را که به خط میخی به نگارش درآمده ترجمه کنیم، بعید است ۱۰ درصد اطلاعاتی که امروز درباره پند و اندرزهای کوروش مطرح میشده، به دست آوریم.
و مسأله هنگامی جالب میشود که بسیاری از این گفتاوردها، بدون سند بوده و تنها از این وبسایت در آن وبسایت نقل شده و این چرخش در شبکههای اجتماعی نیز به صورت کور و بدون اندک مطالعهای انجام گرفته تا هماکنون شاهد انتساب جملاتی به این شاه ایران باستان باشیم که اساسا دغدغه آن دوران نمیتوانسته باشد و شبیه دغدغههای فلاسفه پستمدرن است. به عبارت روشنتر این جملات به احتمال فراوان برای نویسندگانی است که برای فراگیری جملاتشان، آنها را منتسب به کتیبههای هخامنشی و کوروش کردهاند.
البته دایره این رویکرد تنها به چهرههای تاریخ نظیر کوروش محدود نمیشود و در مورد برخی چهرههای معاصر نیز شاهد آن بودهایم. در دورهای با دکتر علی شریعتی چنین کردند که منجر به شکلگیری صفحاتی برای به طنز کشیدن این اتفاق بود و کاراکتری تخیلی به نام «دکتر ولی شریعتی» برای این طنزها خلق شد که البته در این زمینه آنقدر مایههای طنز گسترش یافت و به سیل پیامک با محتوای طنز درباره سخنان دکتر شریعتی همراه شد که این بار در نقد واکنشهای طنز، شاهد واکنشهایی تازهای بودیم.
همین اتفاق درباره حسین پناهی بازیگر درگذشته سینما نیز رخ داده و حجم جملات عرفانی که به او نسبت داده میشود، با دکتر شریعتی رقابتی سالم دارد که در نوع خود جالب است که البته این موضوع نیز به نبود مجموعه نوشتارهای مشخص از او بازمیگردد که انتساب هر جملهای را به او آسان میسازد و البته اگر اندکی در فضای مجازی جستوجو کنید، از این شخصیتها بسیار مییابید که تازهترین آنها فروغ فرخزاد و برادرش است که نامهای به وی منتسب شده که در نوع خود به عدم اندیشه حداقلی این اشخاص بازمیگردد.
در بخشی از ین نامه ساختگی که ظاهرا خطابش به یک زن بدکاره است، آمده: «ز خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگیاش را بفروشد که نان در بیاورد رگ غیرت اربابان بیرون میزند اما اگر همان زن کلیهاش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانیاش آزاد شود، این «ایثار» است؟ مگر هر دو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسمفروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است…» که در نوع خود جالب توجه است چرا که سوای قلم این نوشتار که شبیه قلم هیچ کدام از فرخزادها نیست، دارای یک گاف بزرگ است.
فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۵ درگذشت و نخستین پیوند کلیه در ایران در سال ۱۳۴۷ در دانشگاه شیراز از یک دهنده زنده غریبه و نخستین پیوند از جسد چهار سال پس از آن انجام شد و بنابراین فروغ نمیتوانسته درباره واقعهای بنویسد که در دورهاش به وقوع نپیوسته و برادرش نیز که سال ۱۳۷۱ مرد، نمیتوانسته چنین نامهای نوشته باشد چرا که در دهه هفتاد نیز تعداد پیوند کلیه عدد بزرگی نبوده و تقریبا از سال ۷۲ بود که سیل پیوندها به راه افتاد و پیوند کبد، قلب و ریه نیز انجام پذیرفت و بنابراین در آن پیوندهای محدود، فروش کلا بسیار محدودتر بوده و در اجتماع مطرح نبود که شخصی در آلمان متوجهش شود و دربارهاش بنویسد و این معضل نهایتا مربوط به ۲۰ سال اخیر است.
همه این موارد گفته شد تا به این جمعبندی مشخص برسیم که تلاش عدهای که خود را بسیار وطنپرست و روشنفکر میدانند برای سوء استفاده از نام اشخاص درگذشته برای جا زدن جملاتشان تا چه میزان میتواند به شخص مورد نظر آسیب برساند و این شیوه که شبیه به کارکرد اشخاص پان ایرانی یا به قول طنازان هوخشترهها (با وام گرفتن از نام «هوخشتره» یکی از پادشاهان ماد برای تلویح به کاسه داغتر از آش بودن این اشخاص) است، اصلاح شود؛ هرچند امیدی به گذشتن این اشخاص از این ماجرا نیست چرا که این گروه از اشخاص، به این بزرگان تنها به چشم وسیله نگاه میکنند و شواهد نشان میدهد که بسیاریشان اساساً به این چهرهها اعتقادی ندارند.»
منابع و ماخذ:
تابناک
ایسنا