SouRosh. FaD
20th October 2013, 03:59 PM
بررسي مفهوم حاشيه نشيني
در فارسي اصطلاحات متعددي در ارتباط با حاشيهنشيني مورد استفاده قرار ميگيرد، که عبارتند از: زاغه نشيني، آلونک نشيني، حلبيآباد و غيره، که هر کدام مفهوم خاص خود را دارند. در ساير زبانها و فرهنگهاي جهان نيز اصطلاحات متفاوتي، در اين مورد، وجود دارد، مانند: - رانچو (rancho) يا فاولا (favela) در امريکاي لاتين؛ بوستي (bustee) يا کامپونگ (kampong) در آسيا؛ بي دونويل (bidonville) يا شانتي تاون (shanty town) در افريقا. برخي از محققان، حاشيه نشيني را برگرفته از کلمهي slum ميدانند، و برخي ميان حاشيهنشيني (squatter housing) و محلههاي فقيرنشين (slums) تفاوت قايل هستند و چنين اظهار ميدارند: اولي معمولاً ساخت و سازهايي را شامل ميشود که به طور غيرقانوني، با تخلف از مقررات ساختماني و يا در زميني بدون اجازهي صاحب آن، سربرافراشتهاند و در مقابل، [دومي]... بناهاي پايداري هستند که از طريق مجموعهي عواملي مانند سن بنا، مسامحه کاري و متروکه شدن بنا و تقسيم آن به بخشهاي فرعي (که فشار زيادي را بر روي تسهيلات و تجهيزات اساسي بنا تحميل ميکند)، در وضعيت زير استاندارد قرار گرفتهاند. (ديويد دراکاکيس)
يکي از اصطلاحاتي که در اين خصوص به کار برده ميشود «شانتي تاون» است. فرهنگ جديد جغرافيا دربارهي اين اصطلاح مينويسد: «شانتي تاون به منطقهي مسکوني زيراستاندارد گفته ميشود، که اغلب به طور غيرقانوني اشغال شده و خاص جهان سوم است. شانتي تاون يا در زمينهاي ناهمواري که در معرض سيل هستند و يا در داخل شهر ايجاد ميشود...»
تفاوت حاشيه نشيني و گتو هاي كشورهاي پيش رفته: اصولاً اصطلاح حاشيه نشيني خاص کشورهاي در حال توسعه است. کشورهاي توسعه يافته بدليل تحولات اجتماعي- اقتصادي متفاوتي که پشت سر گذاشتهاند، به طور عمده داراي محلههاي فقيرنشين (به عوض حاشيهنشين) ميباشند. اين محلهها، به لحاظ مکاني، معمولاً در مناطق مرکزي شهرهاي بزرگ قرار دارند، يعني جايي که در سالهاي پس از انقلاب صنعتي، به دليل استقرار کارخانجات و کارگاههاي توليدي، و سکونت کارگران و اقشار کم درآمد در مجاورت آنها، مرغوبيت خود را از دست دادند و به محلههاي کارگري و فقيرنشين تبديل شدند. اين در حالي است که مکان گزيني مناطق فقيرنشين، در کشورهاي در حال توسعه، اغلب در حاشيهي شهرهاي بزرگ صورت گرفته است. آنتوني گيدنز در اين باره مينويسد: در شهرهاي غربي، تازه واردان بيشتر ممکن است در مجاورت قسمتهاي مرکزي شهر سکونت اختيار کنند، اما در کشورهاي جهان سوم معمولاً عکس آن اتفاق ميافتد و مهاجرت در جايي که حاشيهي گندابي (Septic Fring) نواحي شهري ناميده شده است، ساکن ميشوند. (احمديان، محمد علي، 1382)
در کشورهاي توسعه يافته، حاشيه نشيني از الگوهاي خاص پيروي ميکند. اين الگوها، همچنان که پيتر هاگت (Peter Haggett) خاطر نشان کرده است، «از نظر فضايي با جهان سوم متفاوت و به صورت پديدهي گتو (Ghetto) است. گتوها که معمولاً از اقليتهاي مذهبي، قومي و يا زباني تشکيل شدهاند، وجوه تشابه زيادي با حاشيه نشينان دارند، که مهمترين آنها جذب نشدن در متن شهرهاي غربي است». گتوهاي شهري در اغلب موارد به وسيلهي موانع فيزيکي يا انساني از بقيه بخشهاي شهري جدا ميشوند. ناهمواريها، رودها، ايستگاههاي راهآهن، مانداب، گورستانها و فرودگاههاي قديمي از آن جمله است.»
بزرگترين گتوهاي جهان، که براساس تفاوتهاي نژادي شکل گرفته است، در محلهي هارلم نيويورک قرار دارد و ساکنان آن را سياهپوستان تشکيل ميدهند. صرف نظر از گتوها، به طور کلي در مناطق مرکزي شهرهاي بزرگ کشورهاي توسعه يافته، شرايط نامساعدي براي اقشار کمدرآمد وجود دارد که به مرور زمان بر تعداد آنها افزوده ميشود. جيمز روبينشتاين (James Rubenstein) شرايط نامساعد زندگي در مناطق مرکزي شهرهاي امريکا را توصيف نموده است. وي دربارهي بيخانمانهاي ايالات متحده امريکا مينويسد: ميليونها امريکايي شبها در مقابل در خانهها و يا روي شبکههاي فلزي گرم خيابانها و نيز در ايستگاههاي اتوبوس و مترو ميخوابند... دوسوم نوزادان مناطق مرکزي شهرها در ايالات متحده را مادران ازدواج نکرده به دنيا ميآورند و 90 درصد بچههاي اين مناطق نيز فقط با يکي از والدين خود زندگي ميکنند... درصد کمي از افراد مستمند به خاطر توانايي براي مراقبت از فرزندان، جدايي از همسر را انتخاب ميکنند. اگر شوهري مجدداً به خانه برگردد، ممکن است که همسرش، مزاياي امدادي را از دست بدهد و بدين طريق خانواده را از نظر اقتصادي، در وضعيتي بدتر از دورهي جدايي قرار دهد.
بخش مهمي از ساکنان شهرهاي بزرگ جهان که در مناطق حاشيهاي، زاغهها، گتوها و امثال آنها به سر ميبرند، با شرايط نامساعدي مواجه هستند. گزارشي از سازمان ملل متحد، در سال 1998 ، اعلام نموده است: «درمناطق شهري پرتراکم، هر ساله، 10 ميليون نفر به دليل اوضاع و شرايط نابسامان زندگي، نظير مسکن غيراستاندارد و بهداشت نامناسب، جان ميسپارند.» (احمديان، محمد علي،1382)
بررسي تعاريف حاشيه نشيني: صاحب نظران و كارشناسان مسائل شهري تعاريف متعددي از حاشيه نشيني ارائه كرده اند برخي مانند چارلز آبرامز حاشيه را به عنوان فرايند تصرف نواحي شهري به قصد تهيه مسكن دانسته است. و نيز حاشيه نشيني را در معناي عام شامل تمام كساني مي دانند كه در محدوده اقتصادي شهر ساكن هستند ولي جذب اقتصاد شهري نشده اند. (تعريف اقتصادي) «... افرادي که در مناطق حاشيه نشين زندگي ميکنند از ساخت قدرت و سياست عمومي جامعه جدايي يافتهاند و به عنوان گروه پست اجتماعي تلقي ميشوند... حاشيه نشينان از نظر اجتماعي داراي موقعيتي ضعيف بوده و در طبقهي پايين اجتماع قرار دارند.»(نگرش اجتماعي) خانوادههاي تهيدست و غالباً مهاجر که به تعبير اسکار لوئيس (Oscar Lewis) در نوعي فرهنگ فقر زندگي ميکنند. «آنان به طور کامل جذب شيوهي جديد زندگي شهري نشده و در حاشيهي آن به زندگي ادامه ميدهند.» (نگرش فرهنگي)«سرپناههاي خلق الساعه برپا شده بر زمين متعلق به ديگران، واقع در حاشيه شهرها...»( نگرش کالبدي) (حاشيه نشيني؛ ريشه ها و راه حل ها 1382)
جاذبه شهر نشيني و رفاه شهري اين افراد را از زادگاه خويش كنده و به سوي قطب هاي صنعتي و بازارهاي كار مي كشاند و اكثر آن ها مهاجرين روستايي هستند كه به منظور گذراندن بهتر زندگي راهي شهرها مي شوند
بعضاً حاشيه نشيني را استقرار در زمينهاي غيرقانوني شهري تعريف مي كنند كه به شهرداريها و وزارت مسكن مربوط مي شود. و تعبيري كه از حاشيه نشيني ارائه شده است ، ساختمان يا بخشي از شهر كه در آن ويراني ، نارسايي عرضه خدمات درماني تراكم زياد جمعيت در واحدهاي مسكوني ، فقدان آسايش لازم و خطرات ناشي از عوامل طبيعي نظير سيل ديده مي شود.
بنابراين مي توان چنين نتيجه گرفت كه حاشيه نشين فردي است مهاجر يا غير مهاجر كه به دليل فقدان رياست و تخصص صنفي و نبود بنيان هاي مالي توانمند و طبقه و فرهنگ اجتماعي متناسب با طبقات و فرهنگ متعارف و لازم شهري در حاشيه واقع شده است . اين افراد بيشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود و كمتر به دليل عوامل جاذب شهري ، زادگاه خويش را ترك كرده و به شهر ها روي مي آورند. آن ها به دليل عدم تطبيق با محيط شهري از يك سو و بر اثر عوامل پس ران شهري از سوي ديگر از محيط شهري پس زده مي شوند و به تدريج به كانونهاي به هم پيوسته و يا جدا از يكديگر در قسمتهايي از شهر سكني مي گزينند به صورتي كه محل سكونت و نوع مسكن آنها با محل سكونت متعارف شهري مغاير بوده و مالكيت آن ها غالبا غصبي است و همچنين اين افراد از نظر وضعيت فرهنگي و اقتصادي نيز با جمعيت شهري تمايز دارند. (رضا مسعودي فر)
حاشيه نشيني فرهنگي به حالتي گفته مي شود که افراد علي رغم سکونت در محدوده شهري و بعضاً مرکز شهر با فرهنگ شهروندي آشنا نيستند. شهرنشين به کسي اطلاق مي شود که در قلمرو مکاني شهر ساکن است و شهروند کسي است که علاوه بر سکونت در محدوده شهري، تابع هنجارهاي شهري هم هست بنابراين در حاشيه نشيني فرهنگي بيشتر شاهد افراد شهرنشين هستيم و نه شهروند به طور مثال در چنين شرايطي است که شاهد پرورش حيواناتي نظير گاو و گوسفند در محدوده شهري خواهيم بود. (بهروز سپيدنامه)
سيمون چپمن (Simon Chapman) هشت ويژگي براي مناطق حاشيه نشين و موارد مشابه آن، به شرح زير، برميشمارد: عموماً غيرقانوني هستند. غالباً خلق الساعه هستند و از مواد و مصالح مختلف ساخته شدهاند. معمولاً به وسيلهي خود ساکنان احداث شدهاند. فاقد خدمات شهري مانند راه آسفالته، برق و سيستم دفع فاضلاب هستند. توسعهي آنها بدون برنامهريزي و اغلب به صورت اتفاقي صورت ميگيرد. مکان گزيني آنها اغلب در لبههاي شهري، حواشي خطوط آهن و بزرگراهها و يا زمينهاي خالي از سکنهاي که در مجاورت مناطق مرکزي شهرها قرار دارند، صورت ميگيرد. معمولاً در مناطق نامناسب شهري (مانند: زمينهاي ناهموار، حواشي کارخانجات، در مجاورت زمينهاي رها شده و بلااستفاده) تشکيل ميشوند. جمعيت متراکم دارند که از خانوادههاي پرجمعيت تشکيل شده است.
آنچه از تعاريف گوناگون برميآيد آن است که: حاشيه نشيني در کشورهاي در حال توسعه، غالباً از مهاجرين تشکيل ميشود که بنا به علل مختلف، شهرهاي بزرگ را هدف قرار دادهاند، ولي به دليل پايين بودن سطح مهارتهاي فني و فقدان سرمايهي کافي، قدرت ورود به متن اصلي شهر را نداشته و ناگزير به پذيرش زندگي حاشيهاي شدهاند. مکان گزيني اين قبيل اجتماعات، اغلب، در زمينهاي نامرغوب و يا اراضي حاشيهي شهرها و به صورت غيرقانوني صورت گرفته است. فقر اقتصادي، پايين بودن سطح سواد و بالابودن ميزان جرائم و کمبود خدمات زيربنايي و مساکن بيدوام و خلق الساعه، از خصوصيات مشترک مناطق حاشيه نشين به شمار ميرود. به عبارت سادهتر ميتوان گفت: مناطق حاشيه نشين، محدودههاي خاصي از شهرها هستند که به لحاظ شرايط اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و کالبدي، تفاوت آشکاري با ساير مناطق شهري دارند.( احمديان، محمد علي،1382)
در فارسي اصطلاحات متعددي در ارتباط با حاشيهنشيني مورد استفاده قرار ميگيرد، که عبارتند از: زاغه نشيني، آلونک نشيني، حلبيآباد و غيره، که هر کدام مفهوم خاص خود را دارند. در ساير زبانها و فرهنگهاي جهان نيز اصطلاحات متفاوتي، در اين مورد، وجود دارد، مانند: - رانچو (rancho) يا فاولا (favela) در امريکاي لاتين؛ بوستي (bustee) يا کامپونگ (kampong) در آسيا؛ بي دونويل (bidonville) يا شانتي تاون (shanty town) در افريقا. برخي از محققان، حاشيه نشيني را برگرفته از کلمهي slum ميدانند، و برخي ميان حاشيهنشيني (squatter housing) و محلههاي فقيرنشين (slums) تفاوت قايل هستند و چنين اظهار ميدارند: اولي معمولاً ساخت و سازهايي را شامل ميشود که به طور غيرقانوني، با تخلف از مقررات ساختماني و يا در زميني بدون اجازهي صاحب آن، سربرافراشتهاند و در مقابل، [دومي]... بناهاي پايداري هستند که از طريق مجموعهي عواملي مانند سن بنا، مسامحه کاري و متروکه شدن بنا و تقسيم آن به بخشهاي فرعي (که فشار زيادي را بر روي تسهيلات و تجهيزات اساسي بنا تحميل ميکند)، در وضعيت زير استاندارد قرار گرفتهاند. (ديويد دراکاکيس)
يکي از اصطلاحاتي که در اين خصوص به کار برده ميشود «شانتي تاون» است. فرهنگ جديد جغرافيا دربارهي اين اصطلاح مينويسد: «شانتي تاون به منطقهي مسکوني زيراستاندارد گفته ميشود، که اغلب به طور غيرقانوني اشغال شده و خاص جهان سوم است. شانتي تاون يا در زمينهاي ناهمواري که در معرض سيل هستند و يا در داخل شهر ايجاد ميشود...»
تفاوت حاشيه نشيني و گتو هاي كشورهاي پيش رفته: اصولاً اصطلاح حاشيه نشيني خاص کشورهاي در حال توسعه است. کشورهاي توسعه يافته بدليل تحولات اجتماعي- اقتصادي متفاوتي که پشت سر گذاشتهاند، به طور عمده داراي محلههاي فقيرنشين (به عوض حاشيهنشين) ميباشند. اين محلهها، به لحاظ مکاني، معمولاً در مناطق مرکزي شهرهاي بزرگ قرار دارند، يعني جايي که در سالهاي پس از انقلاب صنعتي، به دليل استقرار کارخانجات و کارگاههاي توليدي، و سکونت کارگران و اقشار کم درآمد در مجاورت آنها، مرغوبيت خود را از دست دادند و به محلههاي کارگري و فقيرنشين تبديل شدند. اين در حالي است که مکان گزيني مناطق فقيرنشين، در کشورهاي در حال توسعه، اغلب در حاشيهي شهرهاي بزرگ صورت گرفته است. آنتوني گيدنز در اين باره مينويسد: در شهرهاي غربي، تازه واردان بيشتر ممکن است در مجاورت قسمتهاي مرکزي شهر سکونت اختيار کنند، اما در کشورهاي جهان سوم معمولاً عکس آن اتفاق ميافتد و مهاجرت در جايي که حاشيهي گندابي (Septic Fring) نواحي شهري ناميده شده است، ساکن ميشوند. (احمديان، محمد علي، 1382)
در کشورهاي توسعه يافته، حاشيه نشيني از الگوهاي خاص پيروي ميکند. اين الگوها، همچنان که پيتر هاگت (Peter Haggett) خاطر نشان کرده است، «از نظر فضايي با جهان سوم متفاوت و به صورت پديدهي گتو (Ghetto) است. گتوها که معمولاً از اقليتهاي مذهبي، قومي و يا زباني تشکيل شدهاند، وجوه تشابه زيادي با حاشيه نشينان دارند، که مهمترين آنها جذب نشدن در متن شهرهاي غربي است». گتوهاي شهري در اغلب موارد به وسيلهي موانع فيزيکي يا انساني از بقيه بخشهاي شهري جدا ميشوند. ناهمواريها، رودها، ايستگاههاي راهآهن، مانداب، گورستانها و فرودگاههاي قديمي از آن جمله است.»
بزرگترين گتوهاي جهان، که براساس تفاوتهاي نژادي شکل گرفته است، در محلهي هارلم نيويورک قرار دارد و ساکنان آن را سياهپوستان تشکيل ميدهند. صرف نظر از گتوها، به طور کلي در مناطق مرکزي شهرهاي بزرگ کشورهاي توسعه يافته، شرايط نامساعدي براي اقشار کمدرآمد وجود دارد که به مرور زمان بر تعداد آنها افزوده ميشود. جيمز روبينشتاين (James Rubenstein) شرايط نامساعد زندگي در مناطق مرکزي شهرهاي امريکا را توصيف نموده است. وي دربارهي بيخانمانهاي ايالات متحده امريکا مينويسد: ميليونها امريکايي شبها در مقابل در خانهها و يا روي شبکههاي فلزي گرم خيابانها و نيز در ايستگاههاي اتوبوس و مترو ميخوابند... دوسوم نوزادان مناطق مرکزي شهرها در ايالات متحده را مادران ازدواج نکرده به دنيا ميآورند و 90 درصد بچههاي اين مناطق نيز فقط با يکي از والدين خود زندگي ميکنند... درصد کمي از افراد مستمند به خاطر توانايي براي مراقبت از فرزندان، جدايي از همسر را انتخاب ميکنند. اگر شوهري مجدداً به خانه برگردد، ممکن است که همسرش، مزاياي امدادي را از دست بدهد و بدين طريق خانواده را از نظر اقتصادي، در وضعيتي بدتر از دورهي جدايي قرار دهد.
بخش مهمي از ساکنان شهرهاي بزرگ جهان که در مناطق حاشيهاي، زاغهها، گتوها و امثال آنها به سر ميبرند، با شرايط نامساعدي مواجه هستند. گزارشي از سازمان ملل متحد، در سال 1998 ، اعلام نموده است: «درمناطق شهري پرتراکم، هر ساله، 10 ميليون نفر به دليل اوضاع و شرايط نابسامان زندگي، نظير مسکن غيراستاندارد و بهداشت نامناسب، جان ميسپارند.» (احمديان، محمد علي،1382)
بررسي تعاريف حاشيه نشيني: صاحب نظران و كارشناسان مسائل شهري تعاريف متعددي از حاشيه نشيني ارائه كرده اند برخي مانند چارلز آبرامز حاشيه را به عنوان فرايند تصرف نواحي شهري به قصد تهيه مسكن دانسته است. و نيز حاشيه نشيني را در معناي عام شامل تمام كساني مي دانند كه در محدوده اقتصادي شهر ساكن هستند ولي جذب اقتصاد شهري نشده اند. (تعريف اقتصادي) «... افرادي که در مناطق حاشيه نشين زندگي ميکنند از ساخت قدرت و سياست عمومي جامعه جدايي يافتهاند و به عنوان گروه پست اجتماعي تلقي ميشوند... حاشيه نشينان از نظر اجتماعي داراي موقعيتي ضعيف بوده و در طبقهي پايين اجتماع قرار دارند.»(نگرش اجتماعي) خانوادههاي تهيدست و غالباً مهاجر که به تعبير اسکار لوئيس (Oscar Lewis) در نوعي فرهنگ فقر زندگي ميکنند. «آنان به طور کامل جذب شيوهي جديد زندگي شهري نشده و در حاشيهي آن به زندگي ادامه ميدهند.» (نگرش فرهنگي)«سرپناههاي خلق الساعه برپا شده بر زمين متعلق به ديگران، واقع در حاشيه شهرها...»( نگرش کالبدي) (حاشيه نشيني؛ ريشه ها و راه حل ها 1382)
جاذبه شهر نشيني و رفاه شهري اين افراد را از زادگاه خويش كنده و به سوي قطب هاي صنعتي و بازارهاي كار مي كشاند و اكثر آن ها مهاجرين روستايي هستند كه به منظور گذراندن بهتر زندگي راهي شهرها مي شوند
بعضاً حاشيه نشيني را استقرار در زمينهاي غيرقانوني شهري تعريف مي كنند كه به شهرداريها و وزارت مسكن مربوط مي شود. و تعبيري كه از حاشيه نشيني ارائه شده است ، ساختمان يا بخشي از شهر كه در آن ويراني ، نارسايي عرضه خدمات درماني تراكم زياد جمعيت در واحدهاي مسكوني ، فقدان آسايش لازم و خطرات ناشي از عوامل طبيعي نظير سيل ديده مي شود.
بنابراين مي توان چنين نتيجه گرفت كه حاشيه نشين فردي است مهاجر يا غير مهاجر كه به دليل فقدان رياست و تخصص صنفي و نبود بنيان هاي مالي توانمند و طبقه و فرهنگ اجتماعي متناسب با طبقات و فرهنگ متعارف و لازم شهري در حاشيه واقع شده است . اين افراد بيشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود و كمتر به دليل عوامل جاذب شهري ، زادگاه خويش را ترك كرده و به شهر ها روي مي آورند. آن ها به دليل عدم تطبيق با محيط شهري از يك سو و بر اثر عوامل پس ران شهري از سوي ديگر از محيط شهري پس زده مي شوند و به تدريج به كانونهاي به هم پيوسته و يا جدا از يكديگر در قسمتهايي از شهر سكني مي گزينند به صورتي كه محل سكونت و نوع مسكن آنها با محل سكونت متعارف شهري مغاير بوده و مالكيت آن ها غالبا غصبي است و همچنين اين افراد از نظر وضعيت فرهنگي و اقتصادي نيز با جمعيت شهري تمايز دارند. (رضا مسعودي فر)
حاشيه نشيني فرهنگي به حالتي گفته مي شود که افراد علي رغم سکونت در محدوده شهري و بعضاً مرکز شهر با فرهنگ شهروندي آشنا نيستند. شهرنشين به کسي اطلاق مي شود که در قلمرو مکاني شهر ساکن است و شهروند کسي است که علاوه بر سکونت در محدوده شهري، تابع هنجارهاي شهري هم هست بنابراين در حاشيه نشيني فرهنگي بيشتر شاهد افراد شهرنشين هستيم و نه شهروند به طور مثال در چنين شرايطي است که شاهد پرورش حيواناتي نظير گاو و گوسفند در محدوده شهري خواهيم بود. (بهروز سپيدنامه)
سيمون چپمن (Simon Chapman) هشت ويژگي براي مناطق حاشيه نشين و موارد مشابه آن، به شرح زير، برميشمارد: عموماً غيرقانوني هستند. غالباً خلق الساعه هستند و از مواد و مصالح مختلف ساخته شدهاند. معمولاً به وسيلهي خود ساکنان احداث شدهاند. فاقد خدمات شهري مانند راه آسفالته، برق و سيستم دفع فاضلاب هستند. توسعهي آنها بدون برنامهريزي و اغلب به صورت اتفاقي صورت ميگيرد. مکان گزيني آنها اغلب در لبههاي شهري، حواشي خطوط آهن و بزرگراهها و يا زمينهاي خالي از سکنهاي که در مجاورت مناطق مرکزي شهرها قرار دارند، صورت ميگيرد. معمولاً در مناطق نامناسب شهري (مانند: زمينهاي ناهموار، حواشي کارخانجات، در مجاورت زمينهاي رها شده و بلااستفاده) تشکيل ميشوند. جمعيت متراکم دارند که از خانوادههاي پرجمعيت تشکيل شده است.
آنچه از تعاريف گوناگون برميآيد آن است که: حاشيه نشيني در کشورهاي در حال توسعه، غالباً از مهاجرين تشکيل ميشود که بنا به علل مختلف، شهرهاي بزرگ را هدف قرار دادهاند، ولي به دليل پايين بودن سطح مهارتهاي فني و فقدان سرمايهي کافي، قدرت ورود به متن اصلي شهر را نداشته و ناگزير به پذيرش زندگي حاشيهاي شدهاند. مکان گزيني اين قبيل اجتماعات، اغلب، در زمينهاي نامرغوب و يا اراضي حاشيهي شهرها و به صورت غيرقانوني صورت گرفته است. فقر اقتصادي، پايين بودن سطح سواد و بالابودن ميزان جرائم و کمبود خدمات زيربنايي و مساکن بيدوام و خلق الساعه، از خصوصيات مشترک مناطق حاشيه نشين به شمار ميرود. به عبارت سادهتر ميتوان گفت: مناطق حاشيه نشين، محدودههاي خاصي از شهرها هستند که به لحاظ شرايط اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و کالبدي، تفاوت آشکاري با ساير مناطق شهري دارند.( احمديان، محمد علي،1382)