M@hdi42
10th October 2013, 03:58 AM
کوارتز کریستال میکرو بالانس
کوارتز یکی از اعضای خانواده کریستال ها است که اثر پیزو الکتریک را از خود بروز می دهند.
این اثر کاربردهایی در منابع تولید انرژی، سنسورها موتورهای الکتریکی و ... پیدا کرده است.
در واقع رابطه بین اعمال ولتاژ (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%88%D9%84%D8%AA%D8%A7%DA%98) به یک بلور و تغییر شکل مکانیکی آن به خوبی شناخته شده
است. اعمال یک جریان متناوب به بلور کوارتز باعث نوسان آن خواهد شد.اگر بلور کوارتز به
خوبی برش خورده باشد، می توان یک نوسانگر خوب تهیه نمود که از آن به عنوان یک عامل
حس کننده در حسگرها استفاده شود.
فرکانس نوسان بلور کوارتز تا حدودی وابسته به ضخامت آن است.در خلال عملکرد این حسگر
سایر متغییر ها ثابت نگه داشته می شوند، بنا براین تغییر در فرکانس مستقیما به تغییر در
ضخامت مربوط می شود. همچنان که جرم رسوب یافته روی حسگر افزایش مییابد، ضخامت
بلور زیاد شده و در نتیجه فرکانس نوسان آن کاهش می یابد. با در نظر گرفتن برخی فرضها
برای ساده سازی و با استفاده از معادله Sauerbry می توان تغییر در فرکانس را به تغییر در
جرم ماده رسوب شده ارتباط داد.
بلورهای نوسانگر:
اولین بار که بلورهای کوارتز مورد استفاده قرار گرفتند از بلورهای طبیعی آن استفاده شده
بود که در آزمایشگاه آنها را به روش مناسب برش می دادند ولی امروزه این بلورها به روش
هسته زایی بلور در آزمایشگاه رشد داده می شوند.
سپس این بلورها به صورت دیسک هایی و به نحو مناسبی بریده شده و تا ضخامت یک تار
مو سابیده می شوند که می توانند فرکانسهای 1-30MHz را تحمل کنند بنابراین میکرو ترازوی
کریستال کوارتز(quartz crystal microbalance ) تشکیل شده از یک صفحه نازک از جنس
کوارتز با دو الکترود که در دو طرف آن چسبیده است. اعمال یک ولتاژ (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%88%D9%84%D8%AA%D8%A7%DA%98) AC در عرض بلور باعث
القای یک تغییر شکل برشی در بلور می شود. نحوه قرار گیری این دو الکترود به صورت حفره
و کلید است شکل(2) و این باعث می شود که نوسانگر در مرکز ضخیم تر باشد تا در اطراف
آن و بنابراین کاربرد حسگر در محیط های مایع تسهیل می شود.
اثر دما و تنش(stress)
فرکانس نوسان نوسانگرهای آکوستیک به دما، فشار وتنش وارده به آنها وابسته می باشد.
اثر دما بر فرکانس توسط ایجاد برشهای خاص(اغلب AT-cut) تا حد ممکن کاهش می یابد. این
نوع برش به راحتی ساخته می شود.
اگر چه این نوع برش برای کار در دمای اتاق مناسب است و در دماهای بالا یا پایین تر از دمای
اتاق، تنش ناشی از گرما که در ساختار داخلی بلور ایجاد میشود، باعث جابجایی نا خواسته
فرکانسها شده و در نتیجه بر صحت آزمایشات تاثیر منفی می گذارد. باید توجه نمود که رابطه
بین دما و فرکانس به صورت توان 3 است. ثابت شده است که کمترین اثر دما بر برش AT و
در دمای نزدیک به دمای اتاق است.
بنا براین سعی می شود دما در محدوده معینی کاملا پایش شده و تا حد ممکن ثابت باشد
بلورهای با اثر جبرانی تنش ناشی از دما نیز قابل دسترس می باشند. این نوع بلورها طوری
ساخته می شوند که بتوانند در دماهای بالاتر نیز به کار گرفته شوند و در نتیجه نیاز به کاهش
دما با حمام آب خنک ساز را بر طرف می کنند. این بلورها می توانند در دمای حدود 92c به
کار گرفته شوند و علی رغم رفتار بهیر آنها نسبت به دما به دلیل فرایند سخت تهیه گرانتر
بوده و بنابراین کمتر قابل دسترسند.
اندازه گیری فرایند میرایی(dissipative)
پارامتر دیگری که اغلب همزمان با تغییر فرکانس اندازه گیری می شود تغییر در میرایی بلور
است.
این پارامتر به مدت زمانی گفته میشود که طی آن پس از خاموشی منبع ایجاد نوسان،فرکانس
به صفر می رسد. این کمیت می تواند اطلاعات مفیدی راجع به ساختار لایه های جذب شده
بر روی بلور ارایه کند.
معادله Sauerbrey
برای ارتباط بین تغییر فرکانس و تغییر جرم در QCM اغلب از معادله Sauerbrey استفاده میشود.
بر طبق این معادله تغییر در فرکانس بلور کوارتز تا حد زیادی از شکل هندسی آن مستقل است.
برای اینکه معادله فوق بتواند به صورت صحیح مورد استفاده قرار گیرد،باید شرایطی وجود داشته
باشد. اول آنکه جرم رسوب یافته بر روی کریستال باید سخت و صلب باشد دوم اینکه به طور
یکنواخت در سراسر بلور ته نشین شده باشد.
البته امروزه برای کاربرد این معادله در محیط های مایع اصلاحاتی در آن اعمال شده است.
اثر پولیش زدن سطح الکترود:
درشتی و ناهمواری های سطح الکترود می تواند باعث ایجاد خطا در اندازهگیری جرم شود زیرا
مولکولهای حلال (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84) می توانند در حفرات سطح سنسور به تله افتند.
به عنوان یک قاعده کریستالهایی که با تابش پولیش زده شده اند برای حصول به نتایج قابل اعتماد
مورد نیاز هستند.
برای اطمینان ازصاف بودن سطح الکترود می توان از تست غوطه وری در آب استفاده کرد. در این
روش وقتی یک کریستال با فرکانس نوسانMHz 5 را در آب خالص با دمای 20 درجه سلیسیوس
فرو بریم، تغییری حدودHz 715 قابل قبول است. تغییر بیشتر از این مقدار باید مورد توجه قرار
گیرد و از کریستال استفاده نشود.
کالیبراسیون:
در بسیاری از منابع که کاربرد QCM را گزارش نمودهاند، بیان شده است که وقتی اندازه گیری
تغییر فرکانس مورد توجه باشد، QCM نیازی به کالیبراسیون ندارد. تفسیر داده های EQCM در
چنین حالتی با استفاده همزمان از معادله Sauerbry و قانون (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86) فاراده انجام می شود که معادله
اولی تغییر فرکانس را به جرم و دومی تغییر جرم به بار الکتریکی را ارتباط می دهد. لذا به طور
کلی تغییر فرکانس می تواند به کل بار عبور کرده از الکترود ارتباط یابد. بنابر آنچه گفته شد با
رسم نمودار Δf در برابر Q (بار عبور کرده) می توان مقدار جرم به ازای الکترون را برای گونه های
رسوب یافته به دست آورد.
این کمیت بویژه برای تعیین مکانیسم واکنشهای انتقال الکترون بسیار مفید خواهد بود. البته
بهتر است برای افزایش صحت، قبل از به کارگیری EQCM کالیبراسیون انجام شود تا فاکتور Cf
که در معادله Sauerbrey به کار رفته به طور صحیح اندازهگیری شود. این عمل اغلب با ترسیب
یون نقره،مس و یا سرب بر روی الکترود پلاتین یا طلا صورت می گیرد.
سنسورهای شیمیایی و بیولوژیکی:
هر آنچه جرم داشته باشد، می تواند یک پاسخ بر روی QCM ایجاد کند. این عمومیت پاسخ،
دامنه گسترده ای برای کاربرد QCM به وجود آورده است. اما وجه نامطلوب چنین عمومیتی
خطر بسیار بزرگ مزاحمت گونه های دیگر است. برای کاربردهای تجزیه ای بسیار ضروری است
که سنسور فقط به گونه مورد نظر ما پاسخ داده و اثر مزاحمت ها برای آن در کمترین حد باشد.
این هدف معمولا با افزایش یک لایه حساس و گزینش پذیر بر روی سطح کریستال قابل دستیابی
می شود.
پلیمرهای آلی معمول ترین پوشش ها بر روی کریستال هستند، زیرا توانایی خوبی برای جذب و
واجذب گونه های در فاز بخار و مایع دارند. در اغلب مطالعات منشر شده درباره استفاده از پلیمرها
بعنوان پوشش سطح کریستال برای تشخیص گونه های در فاز بخار، خواص اکوستیک پلیمر اغلب
ناچیز انگاشته می شود.
اهمیت مقدار جرم قابل بارگذاری روی کریستال و مشارکت ویسکو الاستیک پلیمرها در پاسخ
مشاهده شده از سنسور، موضوعی است که تا امروز محل بحث و بررسی است.
یکی از زمینه های روبه رشد کاربرد QCM در زمینه بیولوژی است که از آنها بعنوان پروبهای بیولوژیکی
و ایمونولوژیکی پایش فرایندهای بیولوژیکی مهم استفاده می شود.تشخیص گزینش پذیر و حساس
گونه های شیمیایی با استفاده از روابط آنتی ژن-آنتی بادی، آنزیم-سوبسترا یا سایر جفت های
پروتئینی دهنده – گیرنده امکان پذیر شده است.QCM اطلاعات جزئی زیادی درباره سطوح عامل
دار شده برای کاربرد به عنوان بیوسنسور و بیوچیپ ارایه نموده است.
این تکنیک توسط بیولوژیست ها و بیوشیمیست ها برای کسب اطلاعات در باره فرایندهای جذب/
واجذب پروتئین، چسبندگی سلول ها، بر همکنش های پروتئین- پروتئین، سرعت تخریب پلیمرها،
تشکیل فیلم های زیستی، آنالیز داروها و بیوسنسورهای DNA به کرات به کار گرفته شده است.
کوارتز کریستال میکرو بالانس و الکتروشیمی
در بسیاری از واکنشهای الکتروشیمیایی همزمان با انجام واکنش، گونه هایی بر روی سطح
الکترود نشسته یا از آن جدا می شوند. در چنین مواردی ترکیب تکنیک QCM با روشهای الکترو
شیمیایی منجر به تولید اطلاعات بسیار مفیدی می گردد که فقط از عهده این روش بر می اید.
با کمک این تکنیک میتوان تغییرات جرم در سطح الکترود را در طی فرایندهای الکترو شیمیایی
بررسی نمود، پارامترهای سنتیکی را محاسبه نموده و بویژه مکانیسم تشکیل پلیمر روی سطح
الکترود را آشکار نمود.
شکل() طرح شماتیکی برای ترکیب QCM با سل الکتروشیمیایی را نشان می دهد. در این روش
هر دو سطح کریستال کوارتز توسط لایه ای نازک از طلا پوشانده می شود. یک سطح الکترود به
عنوان الکترود کار در تماس با محلول قرار گرفته و سمت دیگر آن در تماس با هوا می باشد. این
طرح کاربرد همزمان اندازه گیری جرم و جریان را در یک سلول ولتامتری امکان پذیر می کند.
همچنین این روش برای اندازه گیری فلزات رسوب داده شده روی سطح کریستال، مطالعه
فرایندهای انتقال یون در فیلمهای پلیمری، توسعه بیوسنسورها و بررسی سنتیک جذب و واجذب
مولکولها بر سطح کریستال به کار می رود.
همچنین این روش برای اندازه گیری فلزات رسوب داده شده روی سطح کریستال، مطالعه فرایند
های انتقال یون در فیلمهای پلیمری، توسعه بیوسنسورها و بررسی سنتیک جذب و واجذب
مولکولها بر سطح کریستال به کار می رود.
در EQCM اندازهگیری پارامترهای مختلف الکتروشیمیایی مثل پتانسیل، جریان و بار در سطح
الکترود کار و به دست آوردن تغییر فرکانس مطابق با آن به طور همزمان انجام می شود.
کوارتز یکی از اعضای خانواده کریستال ها است که اثر پیزو الکتریک را از خود بروز می دهند.
این اثر کاربردهایی در منابع تولید انرژی، سنسورها موتورهای الکتریکی و ... پیدا کرده است.
در واقع رابطه بین اعمال ولتاژ (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%88%D9%84%D8%AA%D8%A7%DA%98) به یک بلور و تغییر شکل مکانیکی آن به خوبی شناخته شده
است. اعمال یک جریان متناوب به بلور کوارتز باعث نوسان آن خواهد شد.اگر بلور کوارتز به
خوبی برش خورده باشد، می توان یک نوسانگر خوب تهیه نمود که از آن به عنوان یک عامل
حس کننده در حسگرها استفاده شود.
فرکانس نوسان بلور کوارتز تا حدودی وابسته به ضخامت آن است.در خلال عملکرد این حسگر
سایر متغییر ها ثابت نگه داشته می شوند، بنا براین تغییر در فرکانس مستقیما به تغییر در
ضخامت مربوط می شود. همچنان که جرم رسوب یافته روی حسگر افزایش مییابد، ضخامت
بلور زیاد شده و در نتیجه فرکانس نوسان آن کاهش می یابد. با در نظر گرفتن برخی فرضها
برای ساده سازی و با استفاده از معادله Sauerbry می توان تغییر در فرکانس را به تغییر در
جرم ماده رسوب شده ارتباط داد.
بلورهای نوسانگر:
اولین بار که بلورهای کوارتز مورد استفاده قرار گرفتند از بلورهای طبیعی آن استفاده شده
بود که در آزمایشگاه آنها را به روش مناسب برش می دادند ولی امروزه این بلورها به روش
هسته زایی بلور در آزمایشگاه رشد داده می شوند.
سپس این بلورها به صورت دیسک هایی و به نحو مناسبی بریده شده و تا ضخامت یک تار
مو سابیده می شوند که می توانند فرکانسهای 1-30MHz را تحمل کنند بنابراین میکرو ترازوی
کریستال کوارتز(quartz crystal microbalance ) تشکیل شده از یک صفحه نازک از جنس
کوارتز با دو الکترود که در دو طرف آن چسبیده است. اعمال یک ولتاژ (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%88%D9%84%D8%AA%D8%A7%DA%98) AC در عرض بلور باعث
القای یک تغییر شکل برشی در بلور می شود. نحوه قرار گیری این دو الکترود به صورت حفره
و کلید است شکل(2) و این باعث می شود که نوسانگر در مرکز ضخیم تر باشد تا در اطراف
آن و بنابراین کاربرد حسگر در محیط های مایع تسهیل می شود.
اثر دما و تنش(stress)
فرکانس نوسان نوسانگرهای آکوستیک به دما، فشار وتنش وارده به آنها وابسته می باشد.
اثر دما بر فرکانس توسط ایجاد برشهای خاص(اغلب AT-cut) تا حد ممکن کاهش می یابد. این
نوع برش به راحتی ساخته می شود.
اگر چه این نوع برش برای کار در دمای اتاق مناسب است و در دماهای بالا یا پایین تر از دمای
اتاق، تنش ناشی از گرما که در ساختار داخلی بلور ایجاد میشود، باعث جابجایی نا خواسته
فرکانسها شده و در نتیجه بر صحت آزمایشات تاثیر منفی می گذارد. باید توجه نمود که رابطه
بین دما و فرکانس به صورت توان 3 است. ثابت شده است که کمترین اثر دما بر برش AT و
در دمای نزدیک به دمای اتاق است.
بنا براین سعی می شود دما در محدوده معینی کاملا پایش شده و تا حد ممکن ثابت باشد
بلورهای با اثر جبرانی تنش ناشی از دما نیز قابل دسترس می باشند. این نوع بلورها طوری
ساخته می شوند که بتوانند در دماهای بالاتر نیز به کار گرفته شوند و در نتیجه نیاز به کاهش
دما با حمام آب خنک ساز را بر طرف می کنند. این بلورها می توانند در دمای حدود 92c به
کار گرفته شوند و علی رغم رفتار بهیر آنها نسبت به دما به دلیل فرایند سخت تهیه گرانتر
بوده و بنابراین کمتر قابل دسترسند.
اندازه گیری فرایند میرایی(dissipative)
پارامتر دیگری که اغلب همزمان با تغییر فرکانس اندازه گیری می شود تغییر در میرایی بلور
است.
این پارامتر به مدت زمانی گفته میشود که طی آن پس از خاموشی منبع ایجاد نوسان،فرکانس
به صفر می رسد. این کمیت می تواند اطلاعات مفیدی راجع به ساختار لایه های جذب شده
بر روی بلور ارایه کند.
معادله Sauerbrey
برای ارتباط بین تغییر فرکانس و تغییر جرم در QCM اغلب از معادله Sauerbrey استفاده میشود.
بر طبق این معادله تغییر در فرکانس بلور کوارتز تا حد زیادی از شکل هندسی آن مستقل است.
برای اینکه معادله فوق بتواند به صورت صحیح مورد استفاده قرار گیرد،باید شرایطی وجود داشته
باشد. اول آنکه جرم رسوب یافته بر روی کریستال باید سخت و صلب باشد دوم اینکه به طور
یکنواخت در سراسر بلور ته نشین شده باشد.
البته امروزه برای کاربرد این معادله در محیط های مایع اصلاحاتی در آن اعمال شده است.
اثر پولیش زدن سطح الکترود:
درشتی و ناهمواری های سطح الکترود می تواند باعث ایجاد خطا در اندازهگیری جرم شود زیرا
مولکولهای حلال (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84) می توانند در حفرات سطح سنسور به تله افتند.
به عنوان یک قاعده کریستالهایی که با تابش پولیش زده شده اند برای حصول به نتایج قابل اعتماد
مورد نیاز هستند.
برای اطمینان ازصاف بودن سطح الکترود می توان از تست غوطه وری در آب استفاده کرد. در این
روش وقتی یک کریستال با فرکانس نوسانMHz 5 را در آب خالص با دمای 20 درجه سلیسیوس
فرو بریم، تغییری حدودHz 715 قابل قبول است. تغییر بیشتر از این مقدار باید مورد توجه قرار
گیرد و از کریستال استفاده نشود.
کالیبراسیون:
در بسیاری از منابع که کاربرد QCM را گزارش نمودهاند، بیان شده است که وقتی اندازه گیری
تغییر فرکانس مورد توجه باشد، QCM نیازی به کالیبراسیون ندارد. تفسیر داده های EQCM در
چنین حالتی با استفاده همزمان از معادله Sauerbry و قانون (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86) فاراده انجام می شود که معادله
اولی تغییر فرکانس را به جرم و دومی تغییر جرم به بار الکتریکی را ارتباط می دهد. لذا به طور
کلی تغییر فرکانس می تواند به کل بار عبور کرده از الکترود ارتباط یابد. بنابر آنچه گفته شد با
رسم نمودار Δf در برابر Q (بار عبور کرده) می توان مقدار جرم به ازای الکترون را برای گونه های
رسوب یافته به دست آورد.
این کمیت بویژه برای تعیین مکانیسم واکنشهای انتقال الکترون بسیار مفید خواهد بود. البته
بهتر است برای افزایش صحت، قبل از به کارگیری EQCM کالیبراسیون انجام شود تا فاکتور Cf
که در معادله Sauerbrey به کار رفته به طور صحیح اندازهگیری شود. این عمل اغلب با ترسیب
یون نقره،مس و یا سرب بر روی الکترود پلاتین یا طلا صورت می گیرد.
سنسورهای شیمیایی و بیولوژیکی:
هر آنچه جرم داشته باشد، می تواند یک پاسخ بر روی QCM ایجاد کند. این عمومیت پاسخ،
دامنه گسترده ای برای کاربرد QCM به وجود آورده است. اما وجه نامطلوب چنین عمومیتی
خطر بسیار بزرگ مزاحمت گونه های دیگر است. برای کاربردهای تجزیه ای بسیار ضروری است
که سنسور فقط به گونه مورد نظر ما پاسخ داده و اثر مزاحمت ها برای آن در کمترین حد باشد.
این هدف معمولا با افزایش یک لایه حساس و گزینش پذیر بر روی سطح کریستال قابل دستیابی
می شود.
پلیمرهای آلی معمول ترین پوشش ها بر روی کریستال هستند، زیرا توانایی خوبی برای جذب و
واجذب گونه های در فاز بخار و مایع دارند. در اغلب مطالعات منشر شده درباره استفاده از پلیمرها
بعنوان پوشش سطح کریستال برای تشخیص گونه های در فاز بخار، خواص اکوستیک پلیمر اغلب
ناچیز انگاشته می شود.
اهمیت مقدار جرم قابل بارگذاری روی کریستال و مشارکت ویسکو الاستیک پلیمرها در پاسخ
مشاهده شده از سنسور، موضوعی است که تا امروز محل بحث و بررسی است.
یکی از زمینه های روبه رشد کاربرد QCM در زمینه بیولوژی است که از آنها بعنوان پروبهای بیولوژیکی
و ایمونولوژیکی پایش فرایندهای بیولوژیکی مهم استفاده می شود.تشخیص گزینش پذیر و حساس
گونه های شیمیایی با استفاده از روابط آنتی ژن-آنتی بادی، آنزیم-سوبسترا یا سایر جفت های
پروتئینی دهنده – گیرنده امکان پذیر شده است.QCM اطلاعات جزئی زیادی درباره سطوح عامل
دار شده برای کاربرد به عنوان بیوسنسور و بیوچیپ ارایه نموده است.
این تکنیک توسط بیولوژیست ها و بیوشیمیست ها برای کسب اطلاعات در باره فرایندهای جذب/
واجذب پروتئین، چسبندگی سلول ها، بر همکنش های پروتئین- پروتئین، سرعت تخریب پلیمرها،
تشکیل فیلم های زیستی، آنالیز داروها و بیوسنسورهای DNA به کرات به کار گرفته شده است.
کوارتز کریستال میکرو بالانس و الکتروشیمی
در بسیاری از واکنشهای الکتروشیمیایی همزمان با انجام واکنش، گونه هایی بر روی سطح
الکترود نشسته یا از آن جدا می شوند. در چنین مواردی ترکیب تکنیک QCM با روشهای الکترو
شیمیایی منجر به تولید اطلاعات بسیار مفیدی می گردد که فقط از عهده این روش بر می اید.
با کمک این تکنیک میتوان تغییرات جرم در سطح الکترود را در طی فرایندهای الکترو شیمیایی
بررسی نمود، پارامترهای سنتیکی را محاسبه نموده و بویژه مکانیسم تشکیل پلیمر روی سطح
الکترود را آشکار نمود.
شکل() طرح شماتیکی برای ترکیب QCM با سل الکتروشیمیایی را نشان می دهد. در این روش
هر دو سطح کریستال کوارتز توسط لایه ای نازک از طلا پوشانده می شود. یک سطح الکترود به
عنوان الکترود کار در تماس با محلول قرار گرفته و سمت دیگر آن در تماس با هوا می باشد. این
طرح کاربرد همزمان اندازه گیری جرم و جریان را در یک سلول ولتامتری امکان پذیر می کند.
همچنین این روش برای اندازه گیری فلزات رسوب داده شده روی سطح کریستال، مطالعه
فرایندهای انتقال یون در فیلمهای پلیمری، توسعه بیوسنسورها و بررسی سنتیک جذب و واجذب
مولکولها بر سطح کریستال به کار می رود.
همچنین این روش برای اندازه گیری فلزات رسوب داده شده روی سطح کریستال، مطالعه فرایند
های انتقال یون در فیلمهای پلیمری، توسعه بیوسنسورها و بررسی سنتیک جذب و واجذب
مولکولها بر سطح کریستال به کار می رود.
در EQCM اندازهگیری پارامترهای مختلف الکتروشیمیایی مثل پتانسیل، جریان و بار در سطح
الکترود کار و به دست آوردن تغییر فرکانس مطابق با آن به طور همزمان انجام می شود.