PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خداوندگار سبز لجنی



"golbarg"
16th September 2013, 04:28 PM
1
دخترک عاشق
خدا را صورتی میدید
عارف سالک شرقی
خداوندگار تجریدی اش را فیروزه ای
و من!
سبز لجنی نسبتا جیغ...
اسمش کمی دور از شان خداست
میدانم!
در عوض تن خورش ملس است
خداوندگار من
واقف بر اسرار رنگ هاست
او
باب سلیقه ی بندگان نظر کرده اش رنگ میپذیرد
و کیست که نداند
من همان بنده ی نظر کرده ی اویم؟! (اسمایلی آدم از خودراضی)

2
انتظار همیشه دردناک تر از مواجهه است
به درد که فکر کنی
درد میکشی
تمام لحظات فکر کردن به درد را...
غافل از اینکه درد
خود از فکر کردن به درد
درد کمتری دارد
بجای فکر کردن به درد
به پیشوازش باید رفت
و با تمام وجود تجربه اش کرد
انتظار همیشه دردناک تر از مواجهه است

3
نوستالژی هایی که شما از درکش عاجزید :پی

بوی چمن
آمیخته با بوی چوب سوخته
چنار و بید یا بلوط
بوی سدر و کتیرا و بابونه
بوی پونه و قورقور غورباقه های برکه ی آنسوی باغ زردآلوها
باغ زردآلوهایی که تنها یک درخت پسته ی کال داشت!
و البته یک نخل خرمای عظیم
با شاخه ها و لشک های سنگین شده از تجمع خرما و دیری
و گنجشکانی که خرماها را دور از دسترس ما
با نوکهایشان بزخور می کردند
بوی آب زلال چشمه ای کز بن کوه می آمد
و بچه غورباقه ها در آبگیرهای مسیر عبورش تجمعات بیش از سه نفر داشتند
و ما در همان عالم خرفتی بچگی
آنها را بچه ماهی تصور میکردیم
بوی خرچنگ های غول پیکر پنهان شده در زیر سنگ ها
بوی جنگل انار آغاما!
و پاتک های ظهرگاه گرم تابستان به دبه های ترش و طلایی اش :دی
بوی شب بوی کنج حیاط دایه
همان که شب ها کل اهل خانه بخاطر بویش سردرد میگرفتند
بوی چاقاله بادوم،انجیر،توت،لیمو!
وای خدا چقدر بوهای خوب
چقدر خاطرات بودار
چقدر تلفیق حافظه ی تارعنکبوت گرفته ی فتوگرافیک با بو!
سرسام میگیرد آدم از هجوم ناگهان اینهمه بو
اینهمه خاطره...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد