Majid_GC
16th September 2013, 02:46 PM
"... فرزندم! تو ميتواني هرگونه "بودن" را که بخواهي باشي، انتخاب کني. اما آزادي انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابي بايد انسان بودن نيز همراه باشد و گرنه ديگر از آزادي و انتخاب سخن گفتن بيمعني است، که اين کلمات ويژه خداست و انسان، و ديگر هيچکس، هيچچيز.
انسان يعني چه؟ انسان موجودي است که آگاهي دارد (به خود و جهان)، و ميآفريند (خود را و جهان را)، و تعصب ميورزد، و ميپرستد، و انتظار ميکشد، و هميشه جوياي مطلق است، جوياي مطلق. اين خيلي معني دارد. رفاه، خوشبختي، موفقيتهاي روزمره زندگي و خيلي چيزهاي ديگر به آن صدمه ميزند. اگر اين صفات را جزء ذات آدمي بدانيم، چه وحشتناک است که ميبينيم در اين زندگي مصرفي و اين تمدن رقابت و حرص و برخورداري، همه دارد پايمال ميشود. انسان در زير بار سنگين موفقيتهايش دارد مسخ ميشود. علم امروز انسان را دارد به يک حيوان قدرتمند بدل ميکند. تو، هر چه ميخواهي باشی، باش، اما... آدم باش..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۲۴۶
"... هر موجودی در طبیعت "آنچنان است که باید باشد"، و تنها انسان است که، هرگز آنچنان که باید باشد، نیست. آدمی هرچه روح میگیرد، و هرچه از آن که "هست" فاصله مییابد، از آنکه "باید باشد" نیز دورتر میشود، و این است که هرکه متعالیتر است، از وحشت ابتذال هراسناکتر است، و از بودن خویش ناخوشنودتر، و این است فرق میان انسان و حیوان..."
مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۱۷۵
"... چه پستاند آنها که فاصلهی میان "آنچه هست"شان، با، "آنچه باید باشد"شان، نزدیک است، و حتی در برخی، هر دو بر هم منطبق! حیوان و درخت است که این دو "بودن"شان یکی است..."
مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۱۷۵
"... انسان، برخلاف معنی اصطلاحی آن در علم، که بر هر بیشاخ و دمی که پیشانی و کف دستاش مو نداشته باشد و راست راست راه برود اطلاق میگردد، به بشری گفته میشود که "آگاهی" در او "ارادهای" پدید آورده است، که به وی "آزادی" میبخشد، و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت، که جهان را و جان را میآفریند، و به حرکت در میآورد، و به نظم میکشد، و اراده میکند..."
مجموعه آثار ۲۴ / انسان / ص ۱۹
"... در این بحث، سخن از ارزش انسانی است، یعنی آنچه که در انسان ملاک ارزش و تعیین ارزش چیست؟ در یک کلمه: "اراده"! فقط و فقط. تفکر هم نیست، خلاقیت هم نیست، چه، این دو، بی "اراده"، کار یک ماشین حساب پیچیده است، کار یک کارخانه است..."
مجموعه آثار ۲۴ / انسان / ص ۲۷۹
"... مقصود از انسان، نه آن نوع حیوان ناطقی است که علوم طبیعی و بیولوژی از آن سخن میگویند، بلکه مقصود آن خودآگاهی، آگاهی، و ارادهی آزادی است که: تصمیم میگیرد، انتخاب میکند. انسان همواره در انتخاب کردن است..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۲۰۲
"... من همانطور که به مرزهای میان کشورها معتقد نیستم، به مرزهای میان انسانها هم اعتقادی ندارم. ملت در نظر من گروهی از مردماند که فقط دارای درد مشترکی هستند، و تیپی که هم که به آن اصالت قائلام، تیپی است که به معانی اخلاقی و انسانی مطلق، حتی از یک مذهب خاص متکی هستند یا نیستند. بنابراین، تنها دو ملت وجود دارد: یکی آنها که درد مشترکی دارند، و دیگر آنها که بیدردند. و دو تیپ وجود دارد: یکی، آنها که در مرز انسانیت و احساس عرفانی و اخلاقی زندگی میکنند، و دیگر، آنکه خارج از این مرز است. از این نظر است که واقعا امروز همان اندازه که به ابوذر غفاری صحابی پیغمبر مومنام و از تصور او لذت میبرم، چارلی چاپلین هم که درست در همین مرز او زندگیی هنری و کمیک خود را تمام میکند، محبوب من است. او هم یار دلسوز بشر است. او هم همهی عمر به معانیی مطلق انسانی، به جامعهی بشری، و به سرنوشت انسان وفادار مانده است. من مدتها است در روح خودم تمرین کردهام تا این حالت به صورت طبیعیی من در آید، تا دیوارهای محکم محیط محدود کمعمق خودم را بشکنم، تا در تعقیب افکار از این زیرزمین به آن زیرزمین نخزم، و بر روی بالکن بلندی بیایم و دنیا را ببینم..."
مجموعه آثار ۳۴ / نامهها / ص ۶۸
"... انسان، درختی است که از خاک فرهنگِ خویش تغذیه میکند، و با تاریخِ خویش رشد مینماید..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۶۴
"... انسان تا کجا قالبریخته و دستکاریشدهی جبری و جهلی محیط است، و تا کجا خویشتنساز آزاد و خودآگاه؟..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۶۶
"... آدم بیسواد، سیاستاش قیلوقالهای بیریشه است، و خدمتاش پوچ و حقیر، و زندگیاش و لذتاش گند، سطحی، عامیانه، و بیارزش. ارزش و عمق و اصالت هر کاری، به میزان خودآگاهی، رشد شخصیت، و سرمایه و غنای فرهنگ و فکر آدمی وابسته است..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۷۷
"... "یک زبان، یک انسان است". هر کس یک زبان خارجی میداند، دو تا انسان است..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۸۹
"... انسان نهالی است که در زیر نور ایمان و هوای فرهنگ و بر روی خاک ملیت خویش میروید، و ریشه در عمق تاریخ میدواند، و از ذخائر تجربهها، عاطفهها، ارزشها، عشقها و ایمانها، شکستها و پیروزیها، و خلاصه ساختهها و اندوختههای عقلی و علمی و احساسی و هنری و ادبی، و آرمان نسلها و عصرهای مستمری که تا آن سوی تاریخ میرود، و به خلقت نوعی خویش میپیوندد، تغذیه میکند..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۱۵۲
"... چه نعمتی از این بهتر که آدم در زندگی کاری کند که ضریب پیدا کند..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۹۰
"... تو، هر چه میخواهی باشی، باش، اما، آدم باش..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۲۳۸
"...انسان، این خداگونه آزاد و آگاه و آفریننده، که فرشتگان همه در پایش به سجود افتادهاند و زمین و آسمان و هرچه در این میانه است مسخّر اویند..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص15
"...به ميزاني كه انسان، انسان ميشود نيازهايي را احساس ميكند كه ديگر طبيعت نميتواند آن نيازها را برآورد..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص67
"...به نظر من آنچه كه واقعاً انسان را از همه حيوانات جدا ميكند آن دغدغه در برابر غيب است. يعني آن نارسايي طبيعت نسبت به وجود و نياز او و گريز وي از آن چه هست به سوي آن چه كه بايد باشد..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص82
"...بسیارند حیواناتی که حتی از انسان اجتماعیترند،همچون زنبور عسل..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص174
"...گاه،یک تن،یک جهان است،و گاه،یک فرد،یک جامعه..."
مجموعه آثار 3/ ابوذر /ص191
"...هر کسی به میزانی انسانتر است که نیازهای کاملتر، متعالیتر و متکاملتر دارد. آدمهای اندک نیازهای اندک دارند، و انسانهای بزرگ نیازهای بزرگ..."
مجموعه آثار 8 / نیایش / ص49
منبع : تاریخ ما
انسان يعني چه؟ انسان موجودي است که آگاهي دارد (به خود و جهان)، و ميآفريند (خود را و جهان را)، و تعصب ميورزد، و ميپرستد، و انتظار ميکشد، و هميشه جوياي مطلق است، جوياي مطلق. اين خيلي معني دارد. رفاه، خوشبختي، موفقيتهاي روزمره زندگي و خيلي چيزهاي ديگر به آن صدمه ميزند. اگر اين صفات را جزء ذات آدمي بدانيم، چه وحشتناک است که ميبينيم در اين زندگي مصرفي و اين تمدن رقابت و حرص و برخورداري، همه دارد پايمال ميشود. انسان در زير بار سنگين موفقيتهايش دارد مسخ ميشود. علم امروز انسان را دارد به يک حيوان قدرتمند بدل ميکند. تو، هر چه ميخواهي باشی، باش، اما... آدم باش..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۲۴۶
"... هر موجودی در طبیعت "آنچنان است که باید باشد"، و تنها انسان است که، هرگز آنچنان که باید باشد، نیست. آدمی هرچه روح میگیرد، و هرچه از آن که "هست" فاصله مییابد، از آنکه "باید باشد" نیز دورتر میشود، و این است که هرکه متعالیتر است، از وحشت ابتذال هراسناکتر است، و از بودن خویش ناخوشنودتر، و این است فرق میان انسان و حیوان..."
مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۱۷۵
"... چه پستاند آنها که فاصلهی میان "آنچه هست"شان، با، "آنچه باید باشد"شان، نزدیک است، و حتی در برخی، هر دو بر هم منطبق! حیوان و درخت است که این دو "بودن"شان یکی است..."
مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۱۷۵
"... انسان، برخلاف معنی اصطلاحی آن در علم، که بر هر بیشاخ و دمی که پیشانی و کف دستاش مو نداشته باشد و راست راست راه برود اطلاق میگردد، به بشری گفته میشود که "آگاهی" در او "ارادهای" پدید آورده است، که به وی "آزادی" میبخشد، و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت، که جهان را و جان را میآفریند، و به حرکت در میآورد، و به نظم میکشد، و اراده میکند..."
مجموعه آثار ۲۴ / انسان / ص ۱۹
"... در این بحث، سخن از ارزش انسانی است، یعنی آنچه که در انسان ملاک ارزش و تعیین ارزش چیست؟ در یک کلمه: "اراده"! فقط و فقط. تفکر هم نیست، خلاقیت هم نیست، چه، این دو، بی "اراده"، کار یک ماشین حساب پیچیده است، کار یک کارخانه است..."
مجموعه آثار ۲۴ / انسان / ص ۲۷۹
"... مقصود از انسان، نه آن نوع حیوان ناطقی است که علوم طبیعی و بیولوژی از آن سخن میگویند، بلکه مقصود آن خودآگاهی، آگاهی، و ارادهی آزادی است که: تصمیم میگیرد، انتخاب میکند. انسان همواره در انتخاب کردن است..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۲۰۲
"... من همانطور که به مرزهای میان کشورها معتقد نیستم، به مرزهای میان انسانها هم اعتقادی ندارم. ملت در نظر من گروهی از مردماند که فقط دارای درد مشترکی هستند، و تیپی که هم که به آن اصالت قائلام، تیپی است که به معانی اخلاقی و انسانی مطلق، حتی از یک مذهب خاص متکی هستند یا نیستند. بنابراین، تنها دو ملت وجود دارد: یکی آنها که درد مشترکی دارند، و دیگر آنها که بیدردند. و دو تیپ وجود دارد: یکی، آنها که در مرز انسانیت و احساس عرفانی و اخلاقی زندگی میکنند، و دیگر، آنکه خارج از این مرز است. از این نظر است که واقعا امروز همان اندازه که به ابوذر غفاری صحابی پیغمبر مومنام و از تصور او لذت میبرم، چارلی چاپلین هم که درست در همین مرز او زندگیی هنری و کمیک خود را تمام میکند، محبوب من است. او هم یار دلسوز بشر است. او هم همهی عمر به معانیی مطلق انسانی، به جامعهی بشری، و به سرنوشت انسان وفادار مانده است. من مدتها است در روح خودم تمرین کردهام تا این حالت به صورت طبیعیی من در آید، تا دیوارهای محکم محیط محدود کمعمق خودم را بشکنم، تا در تعقیب افکار از این زیرزمین به آن زیرزمین نخزم، و بر روی بالکن بلندی بیایم و دنیا را ببینم..."
مجموعه آثار ۳۴ / نامهها / ص ۶۸
"... انسان، درختی است که از خاک فرهنگِ خویش تغذیه میکند، و با تاریخِ خویش رشد مینماید..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۶۴
"... انسان تا کجا قالبریخته و دستکاریشدهی جبری و جهلی محیط است، و تا کجا خویشتنساز آزاد و خودآگاه؟..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۶۶
"... آدم بیسواد، سیاستاش قیلوقالهای بیریشه است، و خدمتاش پوچ و حقیر، و زندگیاش و لذتاش گند، سطحی، عامیانه، و بیارزش. ارزش و عمق و اصالت هر کاری، به میزان خودآگاهی، رشد شخصیت، و سرمایه و غنای فرهنگ و فکر آدمی وابسته است..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۷۷
"... "یک زبان، یک انسان است". هر کس یک زبان خارجی میداند، دو تا انسان است..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۸۹
"... انسان نهالی است که در زیر نور ایمان و هوای فرهنگ و بر روی خاک ملیت خویش میروید، و ریشه در عمق تاریخ میدواند، و از ذخائر تجربهها، عاطفهها، ارزشها، عشقها و ایمانها، شکستها و پیروزیها، و خلاصه ساختهها و اندوختههای عقلی و علمی و احساسی و هنری و ادبی، و آرمان نسلها و عصرهای مستمری که تا آن سوی تاریخ میرود، و به خلقت نوعی خویش میپیوندد، تغذیه میکند..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۱۵۲
"... چه نعمتی از این بهتر که آدم در زندگی کاری کند که ضریب پیدا کند..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۹۰
"... تو، هر چه میخواهی باشی، باش، اما، آدم باش..."
مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۲۳۸
"...انسان، این خداگونه آزاد و آگاه و آفریننده، که فرشتگان همه در پایش به سجود افتادهاند و زمین و آسمان و هرچه در این میانه است مسخّر اویند..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص15
"...به ميزاني كه انسان، انسان ميشود نيازهايي را احساس ميكند كه ديگر طبيعت نميتواند آن نيازها را برآورد..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص67
"...به نظر من آنچه كه واقعاً انسان را از همه حيوانات جدا ميكند آن دغدغه در برابر غيب است. يعني آن نارسايي طبيعت نسبت به وجود و نياز او و گريز وي از آن چه هست به سوي آن چه كه بايد باشد..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص82
"...بسیارند حیواناتی که حتی از انسان اجتماعیترند،همچون زنبور عسل..."
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص174
"...گاه،یک تن،یک جهان است،و گاه،یک فرد،یک جامعه..."
مجموعه آثار 3/ ابوذر /ص191
"...هر کسی به میزانی انسانتر است که نیازهای کاملتر، متعالیتر و متکاملتر دارد. آدمهای اندک نیازهای اندک دارند، و انسانهای بزرگ نیازهای بزرگ..."
مجموعه آثار 8 / نیایش / ص49
منبع : تاریخ ما