محمد نظری گندشمین
8th September 2013, 11:54 PM
دلیل تفاوت در فضای مجازی چیست؟
به گزارش نیمروز سالنامه شرق درباره فضای مجازی نوشته است:
در كشورهای غربی، زندگی در فضای مجازی با زندگی واقعی شباهت زیادی دارد تا در ایران كه دو دنیای عمیقا متفاوت است. چرا این اتفاق رخ داده است و اساسا كاركردهای فضای مجازی در ایران و غرب، چه تفاوت هایی با هم دارد؟
من دقیقا منظور شما را درك نمیكنم. واژه تركیبی «زندگی در فضای مجازی» بیشتر یك كاركرد استعاره ای دارد و آن را نمیتوان یك مفهوم دقیق نظری محسوب داشت. كسی در فضای مجازی زندگی نمیكند، بلكه مردم از طریق فضای مجازی در شبكههای ارتباطی با یكدیگر ارتباط برقرار میكنند. در این ارتباطات است كه طرفین ارتباط، تصویری از خود، فعالیتهای خود، انتظارات و خواستههای خود را به تصویر میكشند. شاید منظور شما، تفاوت در نوع فعالیتهای ارتباطی مخاطبان و همچنین تفاوت در تصاویری است كه آنها از خود و زندگی خود در ارتباط شان از طریق فضای مجازی ترسیم میكنند.
به نظر میرسد كه در كشورهای خاستگاه اینترنت، مردم برای تسهیل زندگی روزمره از فضای مجازی استفاده میكنند اما در ایران كاربرد فضای مجازی، حرفهای كلی، خبردهی یا اشتراك عكسهای قدیمی و نظایر آن است. آیا این اتفاق را میتوانیم انحراف از كاركرد فضای مجازی بدانیم؟
در ابتدا اجازه دهید تا اختلاف نظر خود را با دیدگاه شما روشن كنم و سپس پاسخ دهم. كاركرد هر پدیده ای همانی است كه در یك مرحله مشخص تاریخی زمانی ایفا میكند. بنا بر این بحث “ انحراف از كاركرد” به وسیله كاربران ایرانی اساسا برای من معنا نمیدهد. اجازه دهید تا برای روشن شدن مساله به نظریه كاركردگرایی و انتقاداتی كه به بعضی از برداشتها از این نظریه وارد است، بپردازم. كاركردگراها را به نوعی، باوجود همه سعی و كوششی كه در انكار این مساله وجود دارد، میتوان پیروان اندیشههای اندامی محسوب كرد كه البته نظرات خود را به شكلی پیچیده تر بیان میكنند. یكی از بحثهای اصلی در اندیشههای اندامی آن است كه كاركرد یك اندام، مثلا “ دست”، همانی است كه انجام میدهد و در ذات آن بوده و باعث رشد و شكل گیری چنین اندامی شده است. بر اساس چنین تفكری هم هست كه تحول گونهها و اندامهای مختلف و تازه برای انطباق با محیط، در زیست شناسی توضیح داده میشود. كاركردگراها هم به صورت نظری بر این اصل پافشاری میكنند، ولی در مطالعات اجتماعی به دلایل مختلف، بعضی از “ كاركردگرایان” اندیشه كاركردگرایانه را به یك اندیشه تجویزی تقلیل میدهند. برای مثال، هنگامی كه صحبت از “ كاركردهای رسانه ای” میشود، منتقدان ادعا میكنند كه كاركردهای یاد شده به وسیله مك كوایل یا سایرین، كاركردهای واقعی رسانهها نیستند، بلكه هنجارهای تجویزی طبقات و اقشار قدرتمند جامعه هستند كه به صورت نوعی اخلاقیات ولی با نام “ كاركردهای رسانه ای” تجویز شده است و هیچ گونه همخوانی و قرابتی هم با عملكرد واقعی رسانهها در جامعه ندارد. البته در اینجا بحث كاركرد (فانكشن) و ضدكاركرد (دیس فانكشن)، مطرح میشود كه به نظر میرسد با نوعی بدفهمی از این مساله توام بوده است، كاركردهای اندامی مانند دست همانی است كه در عمل این اندام به دلیل آن خلق شده یا تكامل پیدا كرده است، ولی اگر فردی به دلیل بیماری یا به شكلی مادرزادی با تغییراتی بیولوژیك در دست خود به مثابه یك اندام روبه رو شد، این دست قادر به انجام كاركردهای “ دست به مثابه ابزاری برای كار” نخواهد بود و در اینجا ما با بحث دیس فانكشنها یا ضدكاركردها روبه رو میشویم. در مطالعات اجتماعی، متاسفانه گروههای قدرتمند، هنجارهای خود را به مثابه “ كاركرد” و سایر هنجارها را به مثابه “ ضد كاركرد” معرفی میكنند. به عبارت دیگر، آنها كاركردگرایی را به نوعی نظریه تجویزی تقلیل میدهند تا هنجارهای موردنظر خود را از یك زاویه نظری به عنوان “ طبیعی” تبلیغ كنند، و هنجارهای مخالف خود را به عنوان غیرطبیعی، “ ضد كاركرد” برچسب بزنند. بر این اساس، من نمیتوانم قبول كنم كه كاركرد رسانههای مجازی چیزی است و عملكرد كاربران ایرانی چیزی دیگر است و تخطی از كاركرد محسوب میشود، بلكه كاركرد رسانههای مجازی برای كاربران ایرانی، همان چیزی است كه در عمل به طور عمده به وسیله عمده كاربران ایرانی به آن عمل میشود. حالا در اینجا شما تفكیك جالبی به وجود آورده اید. شما از دو واژه “ كاربرد” و “ كاركرد” استفاده كرده اید. كاركرد را تجویزی محسوب داشته اید. یعنی فرض را بر آن قرار داده اید كه مثلا اندامی مانند دست انسان، كاربردی دارد كه تعریف شده است (البته همیشه این سوال پیش میآید كه چه كسی، چگونه آن را تعریف كرده است؟ مگر به غیر از جمع بندی عملكرد “ آواز خوانی” پرندگان است كه یكی از كاركردهای این فعالیت را، “ جفت یابی” تعریف میكنند. به عبارت ساده تر تعریف كاركردهای یك اندام، جمع بندی میانگین كاربردهای یك اندام به وسیله اكثریت اعضا یك گونه است) ولی از نظر شما، “ كاربرد” گویا آن چیزی است كه در عمل به آن انجام میشود و كاركرد گویا آن چیزی است كه “ تعریف” شده است. شما سعی كرده اید با تفكیك دو اصطلاح “ كاربرد” از “ كاركرد”، تفكیكی بین “ تجویزهای تعریف شده” و “ رفتارهای كاربران ایرانی” ایجاد كنید. تا به این ترتیب موفق شوید تا رفتار كاربران ایرانی (كاربرد) را تخطی از كاركردهای فضای مجازی، اعلام كنید كه بنده با این شیوه از تفسیر كاركردگرایی مخالف هستم. البته شما در این رابطه تنها نیستید و من ادعا نمیكنم كه این درك غلط است، بلكه من تنها مطرح میكنم كه با چنین خوانشی از كاركردگرایی مخالفم. توجه داشته باشید كه هر كاركردی در محیط مخصوصی تعریف میشود. یعنی كاركرد از محیط غیرقابل تفكیك است. یعنی مثلا تغییر “ دست” به “ باله”، در بعضی گونههای خونگرم كه آبزی هستند، نه تخطی از كاركردهای دست بلكه تلاش برای ایفای كاركردهای جدیدی است كه برای انطباق با محیط، به وقوع پیوسته است و بنا بر این یك كاركردگرا تلاش خواهد كرد تا دلایل این تغییرات ماهوی را با توجه به تفاوت كاربردها، با توجه به عامل “ انطباق با محیط” پاسخ دهد. در كاركردگرایی ما با چنین دوگانگی معنایی بین دو واژه “ كاركرد” و “ كاربرد” روبه رو نیستیم. حالا اجازه دهید تا به سوال اصلی شما بازگردم. اگر كاربران غربی از فضای مجازی برای تسهیل ارتباطات فردی در زندگی روزمره خود استفاده میكنند و كاربران ایرانی به گونه ای دیگر، حتما تفاوتهای مهمی در “ محیط”، قابل مشاهده خواهد بود كه همان تفاوتها باعث این تنوع در به كارگیری فضاهای مجازی شده است. محیط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مخاطب ایرانی، او را متمایل به استفاده از این فضاها به این شكل خاص كرده است.
گاهی گفته میشود كه رسانه فضای مجازی، آداب خودش را بر كاربران تحمیل میكند و مردم را مثلا دموكراتیزه میكند، اما معمولا میبینیم كه مسایل و خصوصیتهای زندگی واقعی ایرانیان، وارد زندگی مجازی آنها نیز شده است. مثلا كنجكاوی در زندگی خصوصی یا چشم و همچشمی. آیا میتوان امیدوار بود كه ساختار رسانه، این عادتهای فرهنگی را اصلاح كند؟
در اینجا نیز به همین دلایل ذكر شده، من نمیتوانم خود را موافق دیدگاهی بیابم كه تفكر زیربنایی طرح سوال شما محسوب میشده است. ببینید، اختراعات همیشه ماهیتی دوگانه دارند؛ مثلا ماشین بخار از سویی پاسخی است به نیازهای اجتماعی ولی از سوی دیگر باعث فراهم آوردن شرایطی میشود تا نیازهای جدیدی شكل گیرد و حتی مناسبات اجتماعی خاصی فراهم شود. مثلا تكوین و گسترش نظام سرمایه داری هرگز بدون اختراع ماشین بخار امكان پذیر نبود ولی اختراع این وسیله یا ابزار تكنولوژیك، خود در جهت ایفای بخشی از نیازهایی بود كه سرمایه داری در آغاز حركت خود با آن روبه رو بوده است. همین بحث به نوعی دیگر در رابطه با ماشین چاپ مطرح است. با توجه به موضعی كه من در رابطه با جایگاه اختراع در جامعه دارم و با توجه به این واقعیت كه شبكههای اجتماعی در ایران تحول نیافته است، بسیار طبیعی خواهد بود تا از یك سو، كاربران ایرانی شیوههای خاص استفاده خود از این ابزار را پیدا كنند و فرهنگ خاص خود را بر آن اعمال كنند، اما از طرف دیگر، مشخصههای این رسانهها بر رفتارهای مخاطب تاثیر میگذارد و میتواند باعث تغییراتی در شیوههای رفتاری- فرهنگی مخاطبان شود. شما نمیتوانید از فضاهای مجازی انتظار داشته باشید تا مناسبات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی را به طور كامل تغییر دهند ولی تغییرات آن را هم نمیتوانید انكار كنید. برای مثال، به دلیل فعالیت سایتهای مختلف اطلاع رسانی اینترنتی ورزشی و این واقعیت كه كاربران توان ارایه نظرات خود را به طور آنلاین و گاه خودكار دارند، ما میبینیم كه مثلا رابطه سردار رویانیان با طرفداران پرسپولیس گرچه بر اساس كلیت ساختارهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ایران قرار دارد، اما با رابطه “ عبده” مدیر سابق پرسپولیس با هواداران، تفاوتی كاملا عیان پیدا كرده است. عبده، مدیری بود دست نیافتنی و مستقر در ابرها، حال آنكه رویانیان، مدیری است كه پرسپولیسیهای جوان با او حداقل به طور ذهنی رابطه ای دوستانه و زمینی برقرار كرده اند، چرا كه او را در محیط مجازی فردی پاسخگو و از جمله دوستان خود پنداشته، میتوانند به طور دایم نقد یا تاییدش كنند، از او سوال و پاسخ هایش را مطالبه كنند، اما انتظار نداشته باشید تا فضای مجازی بتواند جایگاه سیاسی اجتماعی یك مدیر ایرانی نسبت به سایرین را به طور یكجانبه تغییر دهد. منظور من البته در این مثال دقیق نیست. امیدوارم به شكلی نسبی و با توجه به مجموعه شرایط به آن نگاه كنید. رفتارهای فرهنگی مخاطبان ایرانی خود را بر عرصه فضای مجازی نیز تحمیل خواهد كرد اما به كارگیری این فضاها تغییراتی مهم نیز ایجاد خواهد كرد؛ چرا كه “ محیط” را تغییر میدهد و در نتیجه، موجود یا پدیده اجتماعی كه در تلاش برای انطباق با محیط است را با جهشهای رفتاری و فرهنگی و سیاسی روبه رو خواهد كرد. از اصطلاح جهش استفاده كردم چرا كه تغییرات در حالی رخ میدهد كه برای چشم غیرمسلح قابل دیدن نیست ولی در امتداد خود باعث بروز “ جهش” هایی میشود كه ما معمولا آنها را به اشتباه سرآغاز میپنداریم. تمام تاریخ تحول و تكامل گونههای زیستی را میتوان تاریخ تغییراتی دانست كه برای انطباق با محیطهای تازه یا تغییر یابنده، باعث ایجاد جهشهای ژنتیكی شده است كه البته ما هر جهش را یك سرآغاز نوین میخوانیم ولی فرآیند رخداد جهش را هرگز به شكلی كامل مورد نظر قرار نمیدهیم.
مخاطبان فضای مجازی در ایران چه ویژگیهای تحصیلی، جمعیتی، سنی و شخصیتی دارند و این خصوصیات چه تاثیری بر فضای مجازی ایران گذاشته است؟
البته پاسخ من به این سوال كمی “ شهودی” است؛ چرا كه من تحقیق خاصی را در این مورد مطالعه نكرده ام و پایان نامه هایی را كه به نوعی مساله مزبور را بررسی كرده اند، نمیتوان كاملا جدی محسوب كرد. حس من چنین است كه این فضاها عمدتا به وسیله جوانان و نوجوانان اشغال شده است. گرچه “ سن بالایی هایی همچون من” هم گاه و بیگاه به آن سرك میكشند. همین جوانی كاربران باعث میشود تا بر این فضا نوعی فرهنگ مقاومتی كه خاص جوانان و در عكس العمل به والدین شكل گرفته، حاكم شود اما این مساله خاص ایران نیست. برای مثال جنبش 99درصد
وال استریت در فضاهای مجازی هم خاص جوانان است، گرچه بعضی كهنه معترضان هم آن را به همین منظور مورد استفاده قرار میدهند. البته شاید در ایران بافت كاربران جوان تر باشد و میزان زمانی كه نوجوانان در رابطه با این شبكهها صرف میكنند، اساسا قابل مقایسه با “ سن بالایی ها” نباشد. سن بالاییها نمیتوانند نظری مناسب در رابطه با خواستههای نوجوانانی داشته باشند كه بسیار فراتر از آنها میاندیشند.
گفته میشود كه فضای مجازی ایران را باید بومی كرد و با معیارهای اخلاقی ایرانی هماهنگ كرد. آیا این كار امكان پذیر است و با تحمیل میشود تغییرات را انجام داد؟
به نظرم میآید كه این سوال شما در تقابلی انكار ناپذیر با سوالات بالای شما قرار دارد. ببینید آنچه در فضای مجازی و در شبكههای اجتماعی، كاربران ایرانی به نمایش میگذارند، به گفته خود شما (كه در انطباق با تحلیل محتوای من از نمونه بسیاركوچكی كه به طور فردی با آن سروكار داشتم نیز هست) تفاوتی روشن با نحوه استفاده كاربران در كشورهای صنعتی دارد. خب پس كاربران ایرانی با توجه به مجموعه عوامل اجتماعی و فرهنگی، در حقیقت شبكههای اجتماعی و فضاهای مجازی را به نوعی بومی كرده اند اما اگر منظور شما از “ بومی” و “ اخلاق ایرانی”، نوعی از اخلاق و فرهنگ تجویزی است، باید خدمت تان عرض كنم كه احتمالا كاربران در مقابل چنین نوعی از فرهنگ و اخلاق تجویزی عكس العمل نشان خواهد داد. البته مساله خیلی پیچیده است و به آسانی نمیتوان شكلهای خاصی از رفتار را بر كاربران فضاهای مجازی تحمیل كرد. مسلما جوانان ایرانی جوانانی با اخلاق هستند كه از فرهنگ غنی ایرانی برخوردارند ولی ممكن است رفتارهای تحمیلی باعث شود تا خدای ناكرده عكس العملهای منفی نسبت به فرهنگ و اخلاق تجویزی مورد نظر شما در بخشی از این جوانان شكل گیرد و آنها را به استقبال فرهنگ غربی متمایل سازد. هر چه درجه تحمیل افزایش یابد، احتمال عكس العمل منفی بیشتر و تمایل به فرهنگهای بیگانه احتمالا بیشتر میشود.
در مضرات فضای مجازی زیاد گفته شده است از جمله انزوا. آیا استفاده از فضای مجازی به طور معمول، در مقایسه با حالتی كه اصلا اینترنت وجود نداشت، آدمها را منزوی تر كرده است؟
من زیاد مطمئن نیستم كه چنین امری از یك زاویه نظری و تجربی صحیح باشد و فكر میكنم كه احتمالا چنین تصوراتی در یك تحقیق تجربی رد شود، مگر آنكه نمونه موردنظر چنین تحقیقی از ترسی مشهود رنج برده باشد. آنچه من در یك نمونه كوچك در دور و بر خود شاهد هستم، نشان دهنده عكس آن چیزی است كه منتقدان ادعا میكنند. یعنی نه تنها استفاده از اینترنت و فضاهای مجازی و مخصوصا شبكههای اجتماعی، باعث تنهایی و ایزولاسیون فرد نمیشود بلكه برعكس، من تصور میكنم كه روابط گسترده تری برای كاربر به ارمغان میآورد ولی نوع و شكل این روابط ممكن است با روابط سنتی كمی متفاوت باشد كه آن هم میتواند به دلیل تفاوت ساختارهای اجتماعی فعلی و فشار مجموعه شرایطی باشد كه زندگی مدرن امروزین بر من و شما تحمیل كرده است اما اگر برای مثال، به دلایل مختلف من به عنوان یك فرد دچار ایزولاسیون اجتماعی شده باشم و به قول معروف دچار “ زندگی انفرادی” باشم مسلما رابطه من با فضاهای مجازی میتواند به شكلی كاملا رادیكال از روابط افراد معمولی متفاوت باشد. مسلما نحوه استفاده از فضاهای مجازی برای نوجوانی كه دارای مشكلات ارتباطی است، به شكلی كاملا محسوس با سایرین متفاوت است ولی قاعدتا ما نمیتوانیم فضاهای مجازی را مقصر مشكلات ارتباطی این نوع جوانان بدانیم. مشكلات آنها زاییده مجموعه ای از عوامل پیچیده اجتماعی و فردی است.
خانوادهها و والدینی كه سن و سال بالایی دارند، گاهی زندگی مجازی جوانان را درك نمیكنند و نوعی شكاف دیجیتالی و اینترنتی بین آنها و فرزندا ن شان به وجود آمده است. آیا این شكاف در آینده بهبود پیدا خواهد كرد؟ آیا مشكلات حادی این شكاف را تولید میكند؟
گسست نسلها را نه فضاهای مجازی خلق كرده است و نه این فضاها میتواند پایانی بر چنین گسستی باشد. گسست نسلها همیشه وجود داشته ولی با رشد سرمایه داری و مخصوصا در نیمه دوم قرن بیستم، شدت و حدت بیشتری گرفت. فكرش را بكنید، همین 50 سال پیش تلفن در همه خانهها وجود نداشت و زمانی كه من در دبستان بودم، تنها دو شهر ایران از كانالهای تلویزیونی بهره میبردند. سرمایه داری باعث رشد عجیبی در اختراعات تكنولوژیك در كالاهای مصرفی شده است كه این مساله باعث میشود تا رفتارها و فرهنگها متفاوت و نوین به طور دایم در حال رشد و گسترش و شكل گیری باشند كه همین مساله، گسست نسلها را تعمیق بخشیده و آن را با شدت بیشتری به نوعی معضل اجتماعی تبدیل میكند.
بین شهرهای بزرگ و كوچك هم آیا میتوان شكاف اینترنتی را قایل شد؟ این شكاف چرا به وجود آمده و چه مشكلاتی درست میكند؟
بر مبنای نظریه شكاف، ما میتوانیم چنین فرضی را كاملا صحیح فرض كنیم. تحقیقات مختلفی در سطح جهان مبین این امر بوده است كه رسانهها نه تنها شكاف را كم نمیكنند بلكه آن را افزایش نیز میدهند و شاید بتوان به شكلی شهودی مطرح كرد كه همین امر به نوعی شامل گسست نسلها نیز باشد.
اگر فرض كنیم كه همین حالا اینترنت در ایران قطع شود، سوای مشكلات اقتصادی و تجاری، آیا مسایل اجتماعی و حتی روانی برای مردم به وجود میآید؟ میخواهم از این سوال به این برسیم كه اینترنت چقدر بین مردم نفوذ داشته و چقدر مردم به آن وابسته شدهاند؟
انسان موجود عجیبی است؛ انطباق یابنده. به جز عده ای از آدمهای ضعیف، سایرین فكر میكنم كه خود را بتوانند با هر نوع مسالهای وفق دهند. مشكل اساسی اگر پیش بیاید همان قسمت اول سوالتان است و به همین دلیل نیز گمان نمیكنم كه سرمایه و قدرت، اجازه قطع اینترنت را كه جایگاهی كلیدی در دادوستد جهانی بر عهده دارد، به كسی اعطا كند.
به گزارش نیمروز سالنامه شرق درباره فضای مجازی نوشته است:
در كشورهای غربی، زندگی در فضای مجازی با زندگی واقعی شباهت زیادی دارد تا در ایران كه دو دنیای عمیقا متفاوت است. چرا این اتفاق رخ داده است و اساسا كاركردهای فضای مجازی در ایران و غرب، چه تفاوت هایی با هم دارد؟
من دقیقا منظور شما را درك نمیكنم. واژه تركیبی «زندگی در فضای مجازی» بیشتر یك كاركرد استعاره ای دارد و آن را نمیتوان یك مفهوم دقیق نظری محسوب داشت. كسی در فضای مجازی زندگی نمیكند، بلكه مردم از طریق فضای مجازی در شبكههای ارتباطی با یكدیگر ارتباط برقرار میكنند. در این ارتباطات است كه طرفین ارتباط، تصویری از خود، فعالیتهای خود، انتظارات و خواستههای خود را به تصویر میكشند. شاید منظور شما، تفاوت در نوع فعالیتهای ارتباطی مخاطبان و همچنین تفاوت در تصاویری است كه آنها از خود و زندگی خود در ارتباط شان از طریق فضای مجازی ترسیم میكنند.
به نظر میرسد كه در كشورهای خاستگاه اینترنت، مردم برای تسهیل زندگی روزمره از فضای مجازی استفاده میكنند اما در ایران كاربرد فضای مجازی، حرفهای كلی، خبردهی یا اشتراك عكسهای قدیمی و نظایر آن است. آیا این اتفاق را میتوانیم انحراف از كاركرد فضای مجازی بدانیم؟
در ابتدا اجازه دهید تا اختلاف نظر خود را با دیدگاه شما روشن كنم و سپس پاسخ دهم. كاركرد هر پدیده ای همانی است كه در یك مرحله مشخص تاریخی زمانی ایفا میكند. بنا بر این بحث “ انحراف از كاركرد” به وسیله كاربران ایرانی اساسا برای من معنا نمیدهد. اجازه دهید تا برای روشن شدن مساله به نظریه كاركردگرایی و انتقاداتی كه به بعضی از برداشتها از این نظریه وارد است، بپردازم. كاركردگراها را به نوعی، باوجود همه سعی و كوششی كه در انكار این مساله وجود دارد، میتوان پیروان اندیشههای اندامی محسوب كرد كه البته نظرات خود را به شكلی پیچیده تر بیان میكنند. یكی از بحثهای اصلی در اندیشههای اندامی آن است كه كاركرد یك اندام، مثلا “ دست”، همانی است كه انجام میدهد و در ذات آن بوده و باعث رشد و شكل گیری چنین اندامی شده است. بر اساس چنین تفكری هم هست كه تحول گونهها و اندامهای مختلف و تازه برای انطباق با محیط، در زیست شناسی توضیح داده میشود. كاركردگراها هم به صورت نظری بر این اصل پافشاری میكنند، ولی در مطالعات اجتماعی به دلایل مختلف، بعضی از “ كاركردگرایان” اندیشه كاركردگرایانه را به یك اندیشه تجویزی تقلیل میدهند. برای مثال، هنگامی كه صحبت از “ كاركردهای رسانه ای” میشود، منتقدان ادعا میكنند كه كاركردهای یاد شده به وسیله مك كوایل یا سایرین، كاركردهای واقعی رسانهها نیستند، بلكه هنجارهای تجویزی طبقات و اقشار قدرتمند جامعه هستند كه به صورت نوعی اخلاقیات ولی با نام “ كاركردهای رسانه ای” تجویز شده است و هیچ گونه همخوانی و قرابتی هم با عملكرد واقعی رسانهها در جامعه ندارد. البته در اینجا بحث كاركرد (فانكشن) و ضدكاركرد (دیس فانكشن)، مطرح میشود كه به نظر میرسد با نوعی بدفهمی از این مساله توام بوده است، كاركردهای اندامی مانند دست همانی است كه در عمل این اندام به دلیل آن خلق شده یا تكامل پیدا كرده است، ولی اگر فردی به دلیل بیماری یا به شكلی مادرزادی با تغییراتی بیولوژیك در دست خود به مثابه یك اندام روبه رو شد، این دست قادر به انجام كاركردهای “ دست به مثابه ابزاری برای كار” نخواهد بود و در اینجا ما با بحث دیس فانكشنها یا ضدكاركردها روبه رو میشویم. در مطالعات اجتماعی، متاسفانه گروههای قدرتمند، هنجارهای خود را به مثابه “ كاركرد” و سایر هنجارها را به مثابه “ ضد كاركرد” معرفی میكنند. به عبارت دیگر، آنها كاركردگرایی را به نوعی نظریه تجویزی تقلیل میدهند تا هنجارهای موردنظر خود را از یك زاویه نظری به عنوان “ طبیعی” تبلیغ كنند، و هنجارهای مخالف خود را به عنوان غیرطبیعی، “ ضد كاركرد” برچسب بزنند. بر این اساس، من نمیتوانم قبول كنم كه كاركرد رسانههای مجازی چیزی است و عملكرد كاربران ایرانی چیزی دیگر است و تخطی از كاركرد محسوب میشود، بلكه كاركرد رسانههای مجازی برای كاربران ایرانی، همان چیزی است كه در عمل به طور عمده به وسیله عمده كاربران ایرانی به آن عمل میشود. حالا در اینجا شما تفكیك جالبی به وجود آورده اید. شما از دو واژه “ كاربرد” و “ كاركرد” استفاده كرده اید. كاركرد را تجویزی محسوب داشته اید. یعنی فرض را بر آن قرار داده اید كه مثلا اندامی مانند دست انسان، كاربردی دارد كه تعریف شده است (البته همیشه این سوال پیش میآید كه چه كسی، چگونه آن را تعریف كرده است؟ مگر به غیر از جمع بندی عملكرد “ آواز خوانی” پرندگان است كه یكی از كاركردهای این فعالیت را، “ جفت یابی” تعریف میكنند. به عبارت ساده تر تعریف كاركردهای یك اندام، جمع بندی میانگین كاربردهای یك اندام به وسیله اكثریت اعضا یك گونه است) ولی از نظر شما، “ كاربرد” گویا آن چیزی است كه در عمل به آن انجام میشود و كاركرد گویا آن چیزی است كه “ تعریف” شده است. شما سعی كرده اید با تفكیك دو اصطلاح “ كاربرد” از “ كاركرد”، تفكیكی بین “ تجویزهای تعریف شده” و “ رفتارهای كاربران ایرانی” ایجاد كنید. تا به این ترتیب موفق شوید تا رفتار كاربران ایرانی (كاربرد) را تخطی از كاركردهای فضای مجازی، اعلام كنید كه بنده با این شیوه از تفسیر كاركردگرایی مخالف هستم. البته شما در این رابطه تنها نیستید و من ادعا نمیكنم كه این درك غلط است، بلكه من تنها مطرح میكنم كه با چنین خوانشی از كاركردگرایی مخالفم. توجه داشته باشید كه هر كاركردی در محیط مخصوصی تعریف میشود. یعنی كاركرد از محیط غیرقابل تفكیك است. یعنی مثلا تغییر “ دست” به “ باله”، در بعضی گونههای خونگرم كه آبزی هستند، نه تخطی از كاركردهای دست بلكه تلاش برای ایفای كاركردهای جدیدی است كه برای انطباق با محیط، به وقوع پیوسته است و بنا بر این یك كاركردگرا تلاش خواهد كرد تا دلایل این تغییرات ماهوی را با توجه به تفاوت كاربردها، با توجه به عامل “ انطباق با محیط” پاسخ دهد. در كاركردگرایی ما با چنین دوگانگی معنایی بین دو واژه “ كاركرد” و “ كاربرد” روبه رو نیستیم. حالا اجازه دهید تا به سوال اصلی شما بازگردم. اگر كاربران غربی از فضای مجازی برای تسهیل ارتباطات فردی در زندگی روزمره خود استفاده میكنند و كاربران ایرانی به گونه ای دیگر، حتما تفاوتهای مهمی در “ محیط”، قابل مشاهده خواهد بود كه همان تفاوتها باعث این تنوع در به كارگیری فضاهای مجازی شده است. محیط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مخاطب ایرانی، او را متمایل به استفاده از این فضاها به این شكل خاص كرده است.
گاهی گفته میشود كه رسانه فضای مجازی، آداب خودش را بر كاربران تحمیل میكند و مردم را مثلا دموكراتیزه میكند، اما معمولا میبینیم كه مسایل و خصوصیتهای زندگی واقعی ایرانیان، وارد زندگی مجازی آنها نیز شده است. مثلا كنجكاوی در زندگی خصوصی یا چشم و همچشمی. آیا میتوان امیدوار بود كه ساختار رسانه، این عادتهای فرهنگی را اصلاح كند؟
در اینجا نیز به همین دلایل ذكر شده، من نمیتوانم خود را موافق دیدگاهی بیابم كه تفكر زیربنایی طرح سوال شما محسوب میشده است. ببینید، اختراعات همیشه ماهیتی دوگانه دارند؛ مثلا ماشین بخار از سویی پاسخی است به نیازهای اجتماعی ولی از سوی دیگر باعث فراهم آوردن شرایطی میشود تا نیازهای جدیدی شكل گیرد و حتی مناسبات اجتماعی خاصی فراهم شود. مثلا تكوین و گسترش نظام سرمایه داری هرگز بدون اختراع ماشین بخار امكان پذیر نبود ولی اختراع این وسیله یا ابزار تكنولوژیك، خود در جهت ایفای بخشی از نیازهایی بود كه سرمایه داری در آغاز حركت خود با آن روبه رو بوده است. همین بحث به نوعی دیگر در رابطه با ماشین چاپ مطرح است. با توجه به موضعی كه من در رابطه با جایگاه اختراع در جامعه دارم و با توجه به این واقعیت كه شبكههای اجتماعی در ایران تحول نیافته است، بسیار طبیعی خواهد بود تا از یك سو، كاربران ایرانی شیوههای خاص استفاده خود از این ابزار را پیدا كنند و فرهنگ خاص خود را بر آن اعمال كنند، اما از طرف دیگر، مشخصههای این رسانهها بر رفتارهای مخاطب تاثیر میگذارد و میتواند باعث تغییراتی در شیوههای رفتاری- فرهنگی مخاطبان شود. شما نمیتوانید از فضاهای مجازی انتظار داشته باشید تا مناسبات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی را به طور كامل تغییر دهند ولی تغییرات آن را هم نمیتوانید انكار كنید. برای مثال، به دلیل فعالیت سایتهای مختلف اطلاع رسانی اینترنتی ورزشی و این واقعیت كه كاربران توان ارایه نظرات خود را به طور آنلاین و گاه خودكار دارند، ما میبینیم كه مثلا رابطه سردار رویانیان با طرفداران پرسپولیس گرچه بر اساس كلیت ساختارهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ایران قرار دارد، اما با رابطه “ عبده” مدیر سابق پرسپولیس با هواداران، تفاوتی كاملا عیان پیدا كرده است. عبده، مدیری بود دست نیافتنی و مستقر در ابرها، حال آنكه رویانیان، مدیری است كه پرسپولیسیهای جوان با او حداقل به طور ذهنی رابطه ای دوستانه و زمینی برقرار كرده اند، چرا كه او را در محیط مجازی فردی پاسخگو و از جمله دوستان خود پنداشته، میتوانند به طور دایم نقد یا تاییدش كنند، از او سوال و پاسخ هایش را مطالبه كنند، اما انتظار نداشته باشید تا فضای مجازی بتواند جایگاه سیاسی اجتماعی یك مدیر ایرانی نسبت به سایرین را به طور یكجانبه تغییر دهد. منظور من البته در این مثال دقیق نیست. امیدوارم به شكلی نسبی و با توجه به مجموعه شرایط به آن نگاه كنید. رفتارهای فرهنگی مخاطبان ایرانی خود را بر عرصه فضای مجازی نیز تحمیل خواهد كرد اما به كارگیری این فضاها تغییراتی مهم نیز ایجاد خواهد كرد؛ چرا كه “ محیط” را تغییر میدهد و در نتیجه، موجود یا پدیده اجتماعی كه در تلاش برای انطباق با محیط است را با جهشهای رفتاری و فرهنگی و سیاسی روبه رو خواهد كرد. از اصطلاح جهش استفاده كردم چرا كه تغییرات در حالی رخ میدهد كه برای چشم غیرمسلح قابل دیدن نیست ولی در امتداد خود باعث بروز “ جهش” هایی میشود كه ما معمولا آنها را به اشتباه سرآغاز میپنداریم. تمام تاریخ تحول و تكامل گونههای زیستی را میتوان تاریخ تغییراتی دانست كه برای انطباق با محیطهای تازه یا تغییر یابنده، باعث ایجاد جهشهای ژنتیكی شده است كه البته ما هر جهش را یك سرآغاز نوین میخوانیم ولی فرآیند رخداد جهش را هرگز به شكلی كامل مورد نظر قرار نمیدهیم.
مخاطبان فضای مجازی در ایران چه ویژگیهای تحصیلی، جمعیتی، سنی و شخصیتی دارند و این خصوصیات چه تاثیری بر فضای مجازی ایران گذاشته است؟
البته پاسخ من به این سوال كمی “ شهودی” است؛ چرا كه من تحقیق خاصی را در این مورد مطالعه نكرده ام و پایان نامه هایی را كه به نوعی مساله مزبور را بررسی كرده اند، نمیتوان كاملا جدی محسوب كرد. حس من چنین است كه این فضاها عمدتا به وسیله جوانان و نوجوانان اشغال شده است. گرچه “ سن بالایی هایی همچون من” هم گاه و بیگاه به آن سرك میكشند. همین جوانی كاربران باعث میشود تا بر این فضا نوعی فرهنگ مقاومتی كه خاص جوانان و در عكس العمل به والدین شكل گرفته، حاكم شود اما این مساله خاص ایران نیست. برای مثال جنبش 99درصد
وال استریت در فضاهای مجازی هم خاص جوانان است، گرچه بعضی كهنه معترضان هم آن را به همین منظور مورد استفاده قرار میدهند. البته شاید در ایران بافت كاربران جوان تر باشد و میزان زمانی كه نوجوانان در رابطه با این شبكهها صرف میكنند، اساسا قابل مقایسه با “ سن بالایی ها” نباشد. سن بالاییها نمیتوانند نظری مناسب در رابطه با خواستههای نوجوانانی داشته باشند كه بسیار فراتر از آنها میاندیشند.
گفته میشود كه فضای مجازی ایران را باید بومی كرد و با معیارهای اخلاقی ایرانی هماهنگ كرد. آیا این كار امكان پذیر است و با تحمیل میشود تغییرات را انجام داد؟
به نظرم میآید كه این سوال شما در تقابلی انكار ناپذیر با سوالات بالای شما قرار دارد. ببینید آنچه در فضای مجازی و در شبكههای اجتماعی، كاربران ایرانی به نمایش میگذارند، به گفته خود شما (كه در انطباق با تحلیل محتوای من از نمونه بسیاركوچكی كه به طور فردی با آن سروكار داشتم نیز هست) تفاوتی روشن با نحوه استفاده كاربران در كشورهای صنعتی دارد. خب پس كاربران ایرانی با توجه به مجموعه عوامل اجتماعی و فرهنگی، در حقیقت شبكههای اجتماعی و فضاهای مجازی را به نوعی بومی كرده اند اما اگر منظور شما از “ بومی” و “ اخلاق ایرانی”، نوعی از اخلاق و فرهنگ تجویزی است، باید خدمت تان عرض كنم كه احتمالا كاربران در مقابل چنین نوعی از فرهنگ و اخلاق تجویزی عكس العمل نشان خواهد داد. البته مساله خیلی پیچیده است و به آسانی نمیتوان شكلهای خاصی از رفتار را بر كاربران فضاهای مجازی تحمیل كرد. مسلما جوانان ایرانی جوانانی با اخلاق هستند كه از فرهنگ غنی ایرانی برخوردارند ولی ممكن است رفتارهای تحمیلی باعث شود تا خدای ناكرده عكس العملهای منفی نسبت به فرهنگ و اخلاق تجویزی مورد نظر شما در بخشی از این جوانان شكل گیرد و آنها را به استقبال فرهنگ غربی متمایل سازد. هر چه درجه تحمیل افزایش یابد، احتمال عكس العمل منفی بیشتر و تمایل به فرهنگهای بیگانه احتمالا بیشتر میشود.
در مضرات فضای مجازی زیاد گفته شده است از جمله انزوا. آیا استفاده از فضای مجازی به طور معمول، در مقایسه با حالتی كه اصلا اینترنت وجود نداشت، آدمها را منزوی تر كرده است؟
من زیاد مطمئن نیستم كه چنین امری از یك زاویه نظری و تجربی صحیح باشد و فكر میكنم كه احتمالا چنین تصوراتی در یك تحقیق تجربی رد شود، مگر آنكه نمونه موردنظر چنین تحقیقی از ترسی مشهود رنج برده باشد. آنچه من در یك نمونه كوچك در دور و بر خود شاهد هستم، نشان دهنده عكس آن چیزی است كه منتقدان ادعا میكنند. یعنی نه تنها استفاده از اینترنت و فضاهای مجازی و مخصوصا شبكههای اجتماعی، باعث تنهایی و ایزولاسیون فرد نمیشود بلكه برعكس، من تصور میكنم كه روابط گسترده تری برای كاربر به ارمغان میآورد ولی نوع و شكل این روابط ممكن است با روابط سنتی كمی متفاوت باشد كه آن هم میتواند به دلیل تفاوت ساختارهای اجتماعی فعلی و فشار مجموعه شرایطی باشد كه زندگی مدرن امروزین بر من و شما تحمیل كرده است اما اگر برای مثال، به دلایل مختلف من به عنوان یك فرد دچار ایزولاسیون اجتماعی شده باشم و به قول معروف دچار “ زندگی انفرادی” باشم مسلما رابطه من با فضاهای مجازی میتواند به شكلی كاملا رادیكال از روابط افراد معمولی متفاوت باشد. مسلما نحوه استفاده از فضاهای مجازی برای نوجوانی كه دارای مشكلات ارتباطی است، به شكلی كاملا محسوس با سایرین متفاوت است ولی قاعدتا ما نمیتوانیم فضاهای مجازی را مقصر مشكلات ارتباطی این نوع جوانان بدانیم. مشكلات آنها زاییده مجموعه ای از عوامل پیچیده اجتماعی و فردی است.
خانوادهها و والدینی كه سن و سال بالایی دارند، گاهی زندگی مجازی جوانان را درك نمیكنند و نوعی شكاف دیجیتالی و اینترنتی بین آنها و فرزندا ن شان به وجود آمده است. آیا این شكاف در آینده بهبود پیدا خواهد كرد؟ آیا مشكلات حادی این شكاف را تولید میكند؟
گسست نسلها را نه فضاهای مجازی خلق كرده است و نه این فضاها میتواند پایانی بر چنین گسستی باشد. گسست نسلها همیشه وجود داشته ولی با رشد سرمایه داری و مخصوصا در نیمه دوم قرن بیستم، شدت و حدت بیشتری گرفت. فكرش را بكنید، همین 50 سال پیش تلفن در همه خانهها وجود نداشت و زمانی كه من در دبستان بودم، تنها دو شهر ایران از كانالهای تلویزیونی بهره میبردند. سرمایه داری باعث رشد عجیبی در اختراعات تكنولوژیك در كالاهای مصرفی شده است كه این مساله باعث میشود تا رفتارها و فرهنگها متفاوت و نوین به طور دایم در حال رشد و گسترش و شكل گیری باشند كه همین مساله، گسست نسلها را تعمیق بخشیده و آن را با شدت بیشتری به نوعی معضل اجتماعی تبدیل میكند.
بین شهرهای بزرگ و كوچك هم آیا میتوان شكاف اینترنتی را قایل شد؟ این شكاف چرا به وجود آمده و چه مشكلاتی درست میكند؟
بر مبنای نظریه شكاف، ما میتوانیم چنین فرضی را كاملا صحیح فرض كنیم. تحقیقات مختلفی در سطح جهان مبین این امر بوده است كه رسانهها نه تنها شكاف را كم نمیكنند بلكه آن را افزایش نیز میدهند و شاید بتوان به شكلی شهودی مطرح كرد كه همین امر به نوعی شامل گسست نسلها نیز باشد.
اگر فرض كنیم كه همین حالا اینترنت در ایران قطع شود، سوای مشكلات اقتصادی و تجاری، آیا مسایل اجتماعی و حتی روانی برای مردم به وجود میآید؟ میخواهم از این سوال به این برسیم كه اینترنت چقدر بین مردم نفوذ داشته و چقدر مردم به آن وابسته شدهاند؟
انسان موجود عجیبی است؛ انطباق یابنده. به جز عده ای از آدمهای ضعیف، سایرین فكر میكنم كه خود را بتوانند با هر نوع مسالهای وفق دهند. مشكل اساسی اگر پیش بیاید همان قسمت اول سوالتان است و به همین دلیل نیز گمان نمیكنم كه سرمایه و قدرت، اجازه قطع اینترنت را كه جایگاهی كلیدی در دادوستد جهانی بر عهده دارد، به كسی اعطا كند.