PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دیوان اشعار ابوالقاسم لاهوتی



setayesh shb
7th September 2013, 06:47 PM
در این تاپیک اشعاری از دیوان ابوالقاسم لاهوتی رو قرار میدم امیدوارم مورد توجه دوستان قرار بگیره

http://anthropology.ir/sites/default/files/images/images_153.jpg



شاد بمان ای هنری رنجبر/ای شرف دودۀ نوع بشر

ای زتو آباد جهان وجود/هیچ نبود ارکه وجودت نبود

دولت شاهان اثر گنج توست/راحت اعیان ثمر رنج توست

گر تو دو روزی ندهی تن بکار/یکسره نابود شود روزگار

باعث ابادی عالم توئی،رنجبرا،معنی آدم-توئی

setayesh shb
9th September 2013, 04:44 AM
فقط سوز دلم را در هان پروانه میداند/غم را بلبلی کاواره شداز لانه میداند




نگریم چون زغیرت،غیر می سوزد بحال من/ننالم ز غم ،یارم مرا بیگانه می داند



به امیدی نشستم شکوۀ خود را به دل گفتم/همی خندد به من ، این هم مرا دیوانه می داند



به جان او که دردش را هم از جان دوستتر دارم/ولی می میرم از این غم که داند یا نمیداند؟



نمیداند کسی کاندر سر زلفش چه خونها شد/ولیکن موبه مو این داستان را شانه میداند



نصیحتگر،چه میپرسی علاج جان بیمارم!/اصول این طبابت را فقط جانانه میداند

استامبول1918

setayesh shb
10th September 2013, 02:39 PM
نشد یک لحظه از یادت جدا دل!/زهی دل ، آفرین دل،مرحبا دل!




ز دستش یک دم آسایش ندارم/نمیدانم چه باید کرد با دل؟



هزاران بار منعش کردم از عشق/مگر برگشت از راه خطا دل!



به چشمانت مرا دل مبتلا کرد/فلاکت دل،مصیبت دل،بلا دل!



از این دل داد من بستان خدایا/ز دستش تا به کی گویم:خدا،دل!



درون سینه آهی هم ندارد/ستمکش دل،پریشان دل،گدا دل!



به تاری گردنش را بسته زلفت/فقیر و عاجز و بی دست و پا دل!



بشد خاک و ز کویت برنخیزد/زهی ثابت قدم دل،با وفا دل!



ز عقل و دا دگر از من مپرسید/چو عشق آمد ،کجا عقل و کجا دل؟



تو ، لاهوتی،ز دل نالی، دل از تو /حیا کن،یا تو ساکت باش یا دل!

استامبول1918

setayesh shb
20th September 2013, 11:07 PM
بتا،طراوت روی تو آفتاب ندارد،/ولیک حیف،تو مستوری، او نقاب ندار.

ز خجلت اب شدم،چون رقیب عیب جهالت/گرفت بر تو و من دیدم این جواب ندارد.

جواب او چه دهم، مدعی اگر که بپرسد/که یارت از چه سر دانش و کتاب ندارد؟


تو را بجهل سرو کار و من هلاک ز غیرت/که چون ز صحبت نامحرم اجتناب ندارد!

جواب او چه دهم، مدعی اگر بپرسد/که یارت از چه سر دانش و کتاب ندارد؟
نخوانده نقشه و جغرافی، ای صنم ف دل سختت/خبر ز ملک دلم،گر شود خراب،ندارد.


معلم تو نیاموخت حساب،چه دانی/که حسرت دل پر درد من حساب ندارد.

بیا به دیده ی لاهوتی و ببین بچه سختی/به یاد روی تو شب تا صبح خواب ندارد


استامبول1918

setayesh shb
31st March 2014, 09:18 PM
آخر ای مه هلاک شد دل من
در غمت چاک چاک شد دل من
بی تو ای نو شکفته غنچۀ گل
خسته و دردناک شد دل من

گربه حالم نظر کنی ، چه شود
بر سرم یک گذر کنی ، چه شود ؟
رحمی ، ای نونهال گلشن جان
گر به این چشم تر کنی ، چه شود ؟

به من خسته یک نظاره بکن
دردم از یک نظاره چاره بکن
تو زمن جان بخواه تا بدهم
ورنگوئی سخن ، اشاره بکن

شعله بر خانمان من زده ئی
دشنه بر استخوان من زده ئی
از چه منعم کنی زسوز و گداز ؟
تو خود آتش به جان من زده ئی

اینکه زلفت کمند راه منست
شرحی از طالع سیاه منست
چه گنه کرده ام که میکشییم
مگر عاشق شدن گناه منست ؟

آه از آن چشم مست پر فن تو
و آن نهفته نگاه کردن تو
دست من گر به دامنت نرسد
ای صنم ، خون من به گردن تو

setayesh shb
31st March 2014, 09:19 PM
عاشقم ، عاشق به رويت ، گر نميداني بدان
سوختم در آرزويت ، گر نميداني بدان
با همه زنجير و بند و حيله و مکر رقيب
خواهم آمد من به کويَت ، گر نميداني بدان
مشنو از بد گو سخن ، من سُست پيمان نيست
هستم اندر جستجويت ، گر نميداني بدان
گر پس از مردن بيائي بر سر بالين من
زنده مي گردم به بويت ، گر نمي داني بدان
اينکه دل جاي دگر غير از سر کويت نرفت
بسته آن را تار مويت گر نمي داني بدان
گر رقيب از غم بميرد ، يا حسرت کورش کند
بوسه خواهم زد به رويت ، گر نميداني بدان
هيچ مي داني که اين لاهوتي آواره کيست ؟
عاشق روي نکويت گر نمي داني بدان

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد