anael
28th August 2013, 11:54 PM
از بناهایی که در آکروپولیس ساخته شد، پارتنون (معبد مقدس آتنا پارتنوس) نخستین و بزرگترین بنا بود .معماران آن ایکتینوس و کالیکراتس بودند و پیکره های تزیینی آن به سرپرستی فیدیاس دوست پریکلس و یکی از بزرگترین پیکرتراشان جهان ساخته و نصب شدند. پارتنون از لحاظ نقشه ساختمانییک معبد دورستونی است و عرض آن اندکی از یک دوم طولش بیشتر است. مقصوره ی پارتنون به دو بخش تقسیم شده است: در بخش بزرگتر تندیس آتنا پارتنوس از عاج و طلا، به بلندی تقریباً دوازده متر و کار فیدیاس پیکرتراش قرار گرفته بود: بخش کوچکتر به عنوان گنج خانه اتحادیه دلوس طراحی شده بود، ولی بخش عمده پولی که اعضای اژه ای این اتحادیه به گنج خانه سرازیر می کردند صرف اجرای پروژه های ساختمانی جاه طلبانه پریکلس می شد. درون دو اتاق، به طرق متفاوت آراسته شده بود. خود مقصوره دو ردیف ستون کوچک برای نگه داشتن سقف دارد، هدف از ساختن این دو ردیف، با آنکه مدتها مورد بحث قرار داشته، به گفته بعضیها ایجاد بالاخانه یا رواقی بوده است تا بازدید کنندگان از آنجا بتوانند تندیس آتنا را ه پی اش هنوز بر هم جا مانده است ببینند. این گنج خانه چهار ستون تکی به شیوه یونیک داشت – یکی از چندین ویژگی یونیک در ساختمانی که بدون آنها دوریک می شد، ویژگی بعدی کتیبه پیوسته تندیس است که دورادور دیوار بیرونی و مقصوره می چرخد. پارتنون، صرفنظر از این اجزای یونیک، عصاره ای از معبد کلاسیک دوریک است و اوج پالایش این شیوه به شمار می رود.
http://www2.irib.ir/amouzesh/o/tarikh_honars/images/162.jpg
ایکتینوس و کالیکراتس، ارتنونٍ، آکروپولیس، آتن 448 – 432 ق م. (نمای غربی). بنای امروزی پارتنون، یک رستوران است. پارتنون در جریان تاریخ طولانیش دستخوش تحولات بسیار شده است. زمانی یک معبد یونانی بود، زمانی یک کلیسای مسیحی و زمانی دیگر یک مسجد عثمانی شد. مقصوره ی پارتنون در سال 1687 انبار مهمات تُرکهای عثمانی در جنگ با ونیزیها شده بود. یکی از گلوله های ونیزیها به هدف خورد و در نتیجه، مرکز ساختمان را منفجر کرد. در طی یکصد سال گذشته، ستون بندیهای پارتنون را به حالت نخست بازگردانده اند ولی مرکز آن همچنان به صورت یک ویرانه برجا مانده است.
پارتنون با وجود خرابی و وضع ناگوارش، احتمالاً بیش از هر ساختمانی در جهان مورد مطالعه و اندازه گیری دقیق قرار گرفته است. نتیجه این مطالعه کنجکاوانه کشف این حقیقت بود که سازندگان پارتنون می خواسته اند در همه جزییات کارشان به زیبای بی مانندی دست پیدا کنند؛ «ظریفکاریهای» این ساختمان، به صورت موضوعی درجه دوم در تاریخ معماری یونان درآمده است. اگر چیزی وجود داشته باشد که بخواهیم از شیوه جدی دوریک انتظار داشته باشد این است که خطوطش باید به طرزی خشک و هماهنگ مستقیم و شاقول باشند؛ با این حال در بنای پارتنون، تعداد خطوط مستقیم بسیار کم است؛ مثلاً سکوی پله دار آن از چنان تحدب ظریفی برخوردار است که انحنایش تقریباً احساس نمی شود، فقط در صورتی که بیننده در یک انتهای سکو بایستد و از آنجا مستقیماً به انتهای دیگر نگاه کند، انحنای آن را که در سراسر اسپر تکرار شده است خواهد دید. ستونها شیب ملایمی به درون دارند و فاصله های میانشان یکنواخت نیست، بلکه در چهار نبش معبد به یکدیگر نزدیکتر می شوند. گذشته از این قطر تمام ستونها ثابت نیست و در دو سوی نبشها قدری بر قطر آنها افزوده می شود. تحدب خوش تناسب ستونها، که گونه ای شناوری و نرمش کشیده چون عضلات آدمی به نیمرخ آنها می بخشد، از همان ظرافتی برخوردار است که در انحنای خفیف سکوی پله دار و اسپر دیدیم. این انحراف از معیار مکانیکی، شاقول و لبه راست، بی هیچ تردیدی، عمداً صورت گرفته است. نمونه هایی از آن در معابد دیگر نیز یافت شده است؛ ولی تفسیرهایی که از این ظریفکاریها به عمل آمده، با یکدیگر «نمی خوانند». برخی گمان می کنند که انحرافهای مزبور جنبه ای صرفاً کارکردی داشته اند و مثلاً انحنای خفیف سکوی پله دار باعث تسهیل زهکشی می شده یا شاید نوعی پیش بینی برای نشست بخش میانی ساختمان بوده است. برخی دیگر معتقدند که هدف از این انحرافات از اصول دقیق فنی، اصلاح خطای دید آدمی بوده است – یعنی خطای دید ممکن است ستونهای دارای نیمرخ دقیقاً عمود را متمایل و ناتوان به نظر برساند. مطابق نظر دیگری، ذوق یونانی این ظریفکاریها را برای تکمیل زیبایی ساختمان و یکپارچه نمایاندن آن با محیطش لازم تشخیص می داده است؛ مثلاً حد انحنای رو به پایین سکوی پله دار، زمین است و باعث می شود که قاعده نمای ساختمان از لحاظ بصری محکم و نیرومند به نظر برسد. حدس منطقی می تواند چنین باشد که هدف از ساختمان پارتنون آفریدن بنایی در ورای منطق مهندسی بوده است. یعنی می بایست همچون پیکره ای عظیم پنداشته و ارزیابی می شد که از نرمش، جهش و سرزندگی پیکره آدمی در قالب یک تندیس برخوردار است. بدین ترتیب، جزییات را طوری طراحی می کردند که با تناسبی ملایم در کنار یکدیگر و به طرزی زنده نما در قالب کل ساختمان بگنجند، که این البته به معنی غلبه خط منحنی بر خط مستقیم است. این مخصوصاً از تحدبهای خوش تناسب ستونهای پارتنون پیداست و نشان می دهد که ستونهای مزبور با بزرگتر شدن خطوط کناری فشرده شان در برابر بار سنگین از خود واکنش نشان می دهند و کارکردشان را نه به طور مکانیکی بلکه به طور ارگانیک بیان می کنند.
بخشهایی از ساختمان رنگ آمیزی شده بودند. این رنگ آمیزی، زمینه ای پدید می آورد که پیکره آتنا در آن روشنتر دیده می شود و احتمالاً دارای اهمیت بیشتری به نظر می رسید، حدود بالایی ساختمان را در زمینه آسمان درخشان آتن مشخص می ساخت به طوری که نسبتهای اصلی معبد به طرزی شکننده نشان داده می شدند و کسی نمی توانست آنها را به غلط تفسیر کند. رنگ در عین حال باعث متمایز ساختن و مجزا نمایاندن بخشهای مرئی ساختمان از یکدیگر می شد.
گوشه جنوب شرقی پارنتون
اصرار بر وضوح در استدلال، که به اختراع منطق توسط یونانیان انجامید، در «استدلالهای» طرحهای معماری ایشان نیز با همان قدرت وارد عمل می شود. متأسفانه آن پیروزی اولیه اندیشه یونانی یعنی قیاس صوری را با سه حکمش که به نتایج درست منطقی می انجامند، نمی توان مو به مو بر شیوه دوریک منطبق ساخت. همچنانکه بررسی یکی از گوشه های پارتنون نشان می دهد، معماری یونانی به اندازه منطق یونانی، «منطقی» یا خردگرایانه نبود. کتیبیه دوریک بر طبق سه قاعده انعطاف ناپذیر، سازمان داده می شد: (1) دقیقاً در بالای نقطه مرکزی هر ستون باید چند سه ترکی وجود داشته باشند؛ (2) در بالای بخش یا نقطه مرکزی فاصله میان ستونها باید یک سه ترکی وجود داشته باشد؛ (3) سه ترکی های واقع در گوشه های کتیبیه باید چنان به یکدیگر برسند که فضایی خالی باقی نماند. ولی «استدلال» معماری، درست از آب در نمی آید. قیاس صوری منطقی ناقص است؛ زیرا قاعده سوم یعنی «نتیجه» را نمی توان با قاعده نخست هماهنگ کرد: اگر قرار باشد سه ترکی های گوشه ها به یکدیگر برسند، نمی توان آنها را درست بر بالای نقطه مرکزی ستون نبشی قرار داد. این اشکال، با آنکه چاره ای ندارد، ممکن است به نظر ما، حتی در ساختمانی که هدفش رسیدن به کمال در تمام جزییات بود، عیبی کوچک باشد. یونانیها می خواستند مطمئن باشند و در منطقه، روشی برای منطبق ساختن چندین عبارت بر یک قاعده ابداع کردند تا آنها را معتبر گردانند؛ ولی در معماری دوریک، چیزی برجا مانده بود، یعنی چیزی وجود داشت که در جایی نمی گنجید. این احتمالاً در نظر یونانیان مانند اعداد سنجش ناپذیر یا «اصم» (مانند جذر عدد 2)، چیزی مزاحم بود زیرا هیچ حد یا تعریفی ندارد. (مطابق یک افسانه منحصر به فرد و مهم یونانی، انسانی که نخستین بار به رمز اعداد اصم پی بُرد در یک حادثه کشتی شکستگی به هلاکت رسید «زیرا چیزی که قابل بیان نباشد و بی شکل باشد باید تا ابد از نظرها پنهان بماند»!) درست مانند ریاضی دانان و منطق دانان و به شیوه ای که ایشان با تناقضی گیج کننده در نتیجه گیریهایشان رو به رو می شدند، معماران و هنرمندانی نیز که هدفشان دست یافتن به کمال بود احتمالاً این مسأله سه ترکی های گوشه ای را مایه مزاحمت و حواس پرتی می دانسته اند. در عمل، این اشکال، احتمال دارد که به زوال شیوه دوریک - که در سده چهارم پیش از میلاد آغاز شد - و به پیدایش شیوه های یونیک و کورنتی که با کتیبه های پیوسته شان این اشکال را از میان برده اند، کمک کرده باشد.
http://www2.irib.ir/amouzesh/o/tarikh_honars/images/162.jpg
ایکتینوس و کالیکراتس، ارتنونٍ، آکروپولیس، آتن 448 – 432 ق م. (نمای غربی). بنای امروزی پارتنون، یک رستوران است. پارتنون در جریان تاریخ طولانیش دستخوش تحولات بسیار شده است. زمانی یک معبد یونانی بود، زمانی یک کلیسای مسیحی و زمانی دیگر یک مسجد عثمانی شد. مقصوره ی پارتنون در سال 1687 انبار مهمات تُرکهای عثمانی در جنگ با ونیزیها شده بود. یکی از گلوله های ونیزیها به هدف خورد و در نتیجه، مرکز ساختمان را منفجر کرد. در طی یکصد سال گذشته، ستون بندیهای پارتنون را به حالت نخست بازگردانده اند ولی مرکز آن همچنان به صورت یک ویرانه برجا مانده است.
پارتنون با وجود خرابی و وضع ناگوارش، احتمالاً بیش از هر ساختمانی در جهان مورد مطالعه و اندازه گیری دقیق قرار گرفته است. نتیجه این مطالعه کنجکاوانه کشف این حقیقت بود که سازندگان پارتنون می خواسته اند در همه جزییات کارشان به زیبای بی مانندی دست پیدا کنند؛ «ظریفکاریهای» این ساختمان، به صورت موضوعی درجه دوم در تاریخ معماری یونان درآمده است. اگر چیزی وجود داشته باشد که بخواهیم از شیوه جدی دوریک انتظار داشته باشد این است که خطوطش باید به طرزی خشک و هماهنگ مستقیم و شاقول باشند؛ با این حال در بنای پارتنون، تعداد خطوط مستقیم بسیار کم است؛ مثلاً سکوی پله دار آن از چنان تحدب ظریفی برخوردار است که انحنایش تقریباً احساس نمی شود، فقط در صورتی که بیننده در یک انتهای سکو بایستد و از آنجا مستقیماً به انتهای دیگر نگاه کند، انحنای آن را که در سراسر اسپر تکرار شده است خواهد دید. ستونها شیب ملایمی به درون دارند و فاصله های میانشان یکنواخت نیست، بلکه در چهار نبش معبد به یکدیگر نزدیکتر می شوند. گذشته از این قطر تمام ستونها ثابت نیست و در دو سوی نبشها قدری بر قطر آنها افزوده می شود. تحدب خوش تناسب ستونها، که گونه ای شناوری و نرمش کشیده چون عضلات آدمی به نیمرخ آنها می بخشد، از همان ظرافتی برخوردار است که در انحنای خفیف سکوی پله دار و اسپر دیدیم. این انحراف از معیار مکانیکی، شاقول و لبه راست، بی هیچ تردیدی، عمداً صورت گرفته است. نمونه هایی از آن در معابد دیگر نیز یافت شده است؛ ولی تفسیرهایی که از این ظریفکاریها به عمل آمده، با یکدیگر «نمی خوانند». برخی گمان می کنند که انحرافهای مزبور جنبه ای صرفاً کارکردی داشته اند و مثلاً انحنای خفیف سکوی پله دار باعث تسهیل زهکشی می شده یا شاید نوعی پیش بینی برای نشست بخش میانی ساختمان بوده است. برخی دیگر معتقدند که هدف از این انحرافات از اصول دقیق فنی، اصلاح خطای دید آدمی بوده است – یعنی خطای دید ممکن است ستونهای دارای نیمرخ دقیقاً عمود را متمایل و ناتوان به نظر برساند. مطابق نظر دیگری، ذوق یونانی این ظریفکاریها را برای تکمیل زیبایی ساختمان و یکپارچه نمایاندن آن با محیطش لازم تشخیص می داده است؛ مثلاً حد انحنای رو به پایین سکوی پله دار، زمین است و باعث می شود که قاعده نمای ساختمان از لحاظ بصری محکم و نیرومند به نظر برسد. حدس منطقی می تواند چنین باشد که هدف از ساختمان پارتنون آفریدن بنایی در ورای منطق مهندسی بوده است. یعنی می بایست همچون پیکره ای عظیم پنداشته و ارزیابی می شد که از نرمش، جهش و سرزندگی پیکره آدمی در قالب یک تندیس برخوردار است. بدین ترتیب، جزییات را طوری طراحی می کردند که با تناسبی ملایم در کنار یکدیگر و به طرزی زنده نما در قالب کل ساختمان بگنجند، که این البته به معنی غلبه خط منحنی بر خط مستقیم است. این مخصوصاً از تحدبهای خوش تناسب ستونهای پارتنون پیداست و نشان می دهد که ستونهای مزبور با بزرگتر شدن خطوط کناری فشرده شان در برابر بار سنگین از خود واکنش نشان می دهند و کارکردشان را نه به طور مکانیکی بلکه به طور ارگانیک بیان می کنند.
بخشهایی از ساختمان رنگ آمیزی شده بودند. این رنگ آمیزی، زمینه ای پدید می آورد که پیکره آتنا در آن روشنتر دیده می شود و احتمالاً دارای اهمیت بیشتری به نظر می رسید، حدود بالایی ساختمان را در زمینه آسمان درخشان آتن مشخص می ساخت به طوری که نسبتهای اصلی معبد به طرزی شکننده نشان داده می شدند و کسی نمی توانست آنها را به غلط تفسیر کند. رنگ در عین حال باعث متمایز ساختن و مجزا نمایاندن بخشهای مرئی ساختمان از یکدیگر می شد.
گوشه جنوب شرقی پارنتون
اصرار بر وضوح در استدلال، که به اختراع منطق توسط یونانیان انجامید، در «استدلالهای» طرحهای معماری ایشان نیز با همان قدرت وارد عمل می شود. متأسفانه آن پیروزی اولیه اندیشه یونانی یعنی قیاس صوری را با سه حکمش که به نتایج درست منطقی می انجامند، نمی توان مو به مو بر شیوه دوریک منطبق ساخت. همچنانکه بررسی یکی از گوشه های پارتنون نشان می دهد، معماری یونانی به اندازه منطق یونانی، «منطقی» یا خردگرایانه نبود. کتیبیه دوریک بر طبق سه قاعده انعطاف ناپذیر، سازمان داده می شد: (1) دقیقاً در بالای نقطه مرکزی هر ستون باید چند سه ترکی وجود داشته باشند؛ (2) در بالای بخش یا نقطه مرکزی فاصله میان ستونها باید یک سه ترکی وجود داشته باشد؛ (3) سه ترکی های واقع در گوشه های کتیبیه باید چنان به یکدیگر برسند که فضایی خالی باقی نماند. ولی «استدلال» معماری، درست از آب در نمی آید. قیاس صوری منطقی ناقص است؛ زیرا قاعده سوم یعنی «نتیجه» را نمی توان با قاعده نخست هماهنگ کرد: اگر قرار باشد سه ترکی های گوشه ها به یکدیگر برسند، نمی توان آنها را درست بر بالای نقطه مرکزی ستون نبشی قرار داد. این اشکال، با آنکه چاره ای ندارد، ممکن است به نظر ما، حتی در ساختمانی که هدفش رسیدن به کمال در تمام جزییات بود، عیبی کوچک باشد. یونانیها می خواستند مطمئن باشند و در منطقه، روشی برای منطبق ساختن چندین عبارت بر یک قاعده ابداع کردند تا آنها را معتبر گردانند؛ ولی در معماری دوریک، چیزی برجا مانده بود، یعنی چیزی وجود داشت که در جایی نمی گنجید. این احتمالاً در نظر یونانیان مانند اعداد سنجش ناپذیر یا «اصم» (مانند جذر عدد 2)، چیزی مزاحم بود زیرا هیچ حد یا تعریفی ندارد. (مطابق یک افسانه منحصر به فرد و مهم یونانی، انسانی که نخستین بار به رمز اعداد اصم پی بُرد در یک حادثه کشتی شکستگی به هلاکت رسید «زیرا چیزی که قابل بیان نباشد و بی شکل باشد باید تا ابد از نظرها پنهان بماند»!) درست مانند ریاضی دانان و منطق دانان و به شیوه ای که ایشان با تناقضی گیج کننده در نتیجه گیریهایشان رو به رو می شدند، معماران و هنرمندانی نیز که هدفشان دست یافتن به کمال بود احتمالاً این مسأله سه ترکی های گوشه ای را مایه مزاحمت و حواس پرتی می دانسته اند. در عمل، این اشکال، احتمال دارد که به زوال شیوه دوریک - که در سده چهارم پیش از میلاد آغاز شد - و به پیدایش شیوه های یونیک و کورنتی که با کتیبه های پیوسته شان این اشکال را از میان برده اند، کمک کرده باشد.