ثمین20
19th August 2013, 04:36 PM
فردوسی شاعری بزرگ در زبان فارسی است. فقط یک بیت فردوسی نشانه بزرگی وی است:
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
http://www.gol5.org/thread2701.html (http://www.gol5.org/thread2701.html)
یک بابای معلوم الحالی میاید و چند بیت از اشعار فردوسی را انتخاب میکند و چند تا بیت دیگه هم نمیدانم از کجایش میاورد و اینها را با راست و ریست کردن قافیه به عنوان شعر ملی و ضد مذهبی و به اسم فردوسی خدابیامرز به خورد ما عزیزان دانشجو و فرهیخته و تحصیلکرده میدهد ما هم با کمال میل میشنویم ، قبول میکنیم و منتشرش میکنیم .در ضمن ادعای موجود بودن این شعر در کتاب ادبیات ما ادعایی واهی است چه اینکه: " بابا ما خودمونم مدرسه میرفتیما!! ما هم ادبیات خوندیما!! خدا وکیلی این شعر هیچ جایی نبود. اگرم بخوای بگی زمان شاه بوده و بعد حذف شده که خوب سندی بر خباثت اون رژیمه. "ذکر یک نکته لازم است آنهم اینکه آن روزها اصلا بحث تشیع و تسنن مطرح نبوده تا کسی بتواند بگوید که اسلام اصحاب قادسیه عمری بوده و از این حرفا... و برخی از بهترین اصحاب پیغمبر هم در آن جنگ ها شرکت داشته اند.http://vadedidar.persianblog.ir/post/11
بیت مشهور
"چو ایران نباشد تن من مباد..."
جعلی است و از فردوسي نيست!
چو ايران نباشد تن من مباد
بدين بوم و بر زنده يك تن مباد
این بیت بر خلاف تصور حضرات شاه پرست و سلطنت طلب و پان ايرانيست از فردوسي نيست و كاملا شعري من درآوردي و بي اصل و نسب و جعلي است كه از روي يك بيت ديگر فردوسي با دستكاري و جعل آشكار ساخته شده است.
مجتبي مينوی كه خود از اركان شوونيزم فارس بود در نتيجه عذاب وجدان ادبي عاقبت در نخستين جشن طوس كه در تيرماه 2534 شاهنشاهي 1354 شمسي در مشهد برگزار شد مجبور به اعتراض به اين شياديهاي ادبي گرديده و خطاب به پير و پاتال ها و مترسك هاي شركت كننده در اين به اصطلاح جشن!! معترضاً گفتند: "شعرِ:
چو ايران نباشد تن من مباد
بر اين بوم و بر زنده يك تن مباد"
از فردوسي نيست. در تمام شاهنامه چنين بيتي نيست .نمي دانم كي دلش خواسته است چنين بيتي بسازد و به فردوسي نسبت بدهد . به من مي گويند اين بيت در گرشاسپ نامه اسدي است . نمي دانم و آنجا آن را نديده ام. تنها بيتي كه در شاهنامه مطلبش شباهتي به اين بيت دارد آنجاست كه در داستان رستم و سهراب هجير به دست سهراب گرفتا ر است او را به سر يك بلندي مي آورد كه مشرف به لشكرگاه ايرانيان است، خيمه ها را از دور يك يك مي بينند و سهراب هر سرا پرده اي مي پرسد از آن كيست و هجير جواب مي دهد، تا مي رسد به سراپرده رستم . هجير عمداً ابا مي كند از اينكه به سهراب بگويد اين خيمه رستم است با خود مي انديشد كه اگر رستم به دست سهراب كشته شود كسي نخواهد بود كه با اين پهلوان مبارزه كند ، ولي اگر من بدست سهراب كشته شوم آن همه پهلوانان هستند كه انتقام مرا بگيرند:
چو گودرز و هفتاد پور گزين
همه پهلوانان با آفرين
نباشد به ايران تن من مباد
چنين دارم از موبد پاك ياد
گويا اين بيت را برداشته اند و تغيير داده و آن بيت را از آن ساخته اند يا از كتاب ديگري آورده و به دامن فردوسي انداخته اند. بنده وقتي بگويم اين شعر مال فردوسي نيست مي گويند آقا تو وطن پرست نيستي"!؟(1)
ملك الشعراي بهار نيز كه خود روزي يكي از كساني بود كه آب به آسياب آن ديكتانور بيسواد يعني رضاخان مي ريخت بعد از آگاهي از عمق فاجعه ملي به صف مخالفان رضاخان پيوست و از جعل و تحريف اشعار فردوسي از طرف ستاد ارتش شاهنشاهي انتقاد كرد.
البته جناب ملك الشعراي بهار كه اهل مشهد بود از روزي به فكر شعر و شاعري و اخذ تخلص بهار براي خود افتاد كه بهار شيرواني شاعر بزرگ آذربايجان به قصد زيارت اما رضا(ع(وارد مشهد شد و در خانه پدري بهار سكونت اختيار كرد و بعد از چندي از بيماري وفات يافت و در روز وفاتش نيز ديوان اشعارش به سرقت رفت و بعد از سرقت ديوان اشعار مرحوم بهار شيرواني بناگاه جناب بهار خراساني يا ملك الشعراي بهار در عرصه ادبيات فارس ظاهر گرديد!!.
او در كتاب فردوسي نامه اش به همين بيت مشهور و جعلي و تحريف شده فردوسي ضمن اشاره مي گويد: "راستي مصرع بدين بوم و بر زنده يك تن مباد از كجا پيدا شده؟ چه كسي اين مصرع را بر اين قطعه افزوده؟ عجيب است كه اين شعر طوري در تهران شايع شده كه در قائم پايه ي مجسمه فردوسي هم كنده کاری گرديده و بر هر زباني روان است.(2)
پس با توجه به اعتراضات و اعترافات اين دو ستون عظيم پان ايرانيسم و شوونيزم فارس و با توجه به اينكه دست پخت خطرات پان ايرانيست هاي بي وطن ضد اقوام و ضد اسلام چنان شور بوده، كه اعتراض شوونيست هاي خودي را نيز برانگيخته است و نيز با عنايت به اينكه اين بيت بشدت مشهور در هيچ كجاي شاهنامه وجود ندارد لذا با صراحت مي توان گفت كه اين ب يت ساخته و پرداخته اركان حرب ستاد ارتش رضاخاني است و هيچ ربطي به ديگر نماينده اصلي شوونيزم فارس يعني فردوسي ندارد.
نوشته ی: حسین فیض الهی وحيد
پاورقي :
1- فردوسي و ادبيات حماسي، مجموعه سخنرانيهاي نخستين جشن طوس مشهد – تيرماه 2534، سروش، تهران، 2535 ، ص 167
2 - فردوسي نامه، ملك الشعراي بهار، مركز نشر سپهر، تهران،1345 ، ص 16
*برای اطلاعات بیستر ازشعر دزدی های جناب ملک الشعرای بهار می توانید به نشریه وارلیق شماره145 تابستان86 مراجعه کنید.
http://no-lie.blogfa.com/post-36.aspx
________________________________________
باز هم دروغ: سرودهای از فردوسی؟ (http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html)
من نمیفهمم این مردم ایران که این قدر دم از «فرهنگ» و «مردمی» و «راستی» و ... میزنند چرا و چگونه هر حرفی را بدون پژوهش و تامل و تفکر تکرار کنند و هر چیزی به دستشان برسد پخش میکنند. چگونه به خود اجازه میدهند هر حرفی را به هر کسی ببندند؟ پس از آن شعر «بند تنبانی» که به بانو سیمین بهبهانی بسته بودند و دربارهاش نوشتم (http://shahrbaraz.blogspot.com/2008/11/blog-post_10.html) ، اینک نوبت فردوسی بزرگ شده شده که آلت دست و بازیچهی هوس برخی بیسوادان شود و دیگران هم که چندان با شاهنامه آشنا نیستند گول آنان را بخورند. لابد برخی هم ذوق زده میشوند که فردوسی اوضاع امروز ایران را «پیش بینی» کرده است!
این متنی است که در روزهای اخیر چندبار از راه رایانامه (ای-میل) از دوستان و آشنایان به دستم رسیده است:
" سرودهای از فردوسی بزرگ که درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان-
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک-
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است -
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم -
برون سر از این بار ننگ آوریم
لطفا بین دوستان پخش کنید "
اگر شجاعت و مردمی دارید، شعر را به نام خودتان پخش کنید. چرا باعث بدنامی فردوسی میشوید و به او تهمت میزنید؟ البته این شعر از آن شعری که به سیمین بهبهانی بسته بودند بامعناتر است و وزن و قافیه هم در آن رعایت شده است. اما کم هم ایراد ندارد. در زیر به برخی ایرادهای آشکار این قطعه میپردازم:
۱- عبارتهای نامناسب: خاک زرخیز، آریایی نژاد، نانآور: این ترکیبها از ساختههای جدید زبان پارسی است و در گذشته، دست کم در زمان و زبان فردوسی، دیده نمیشده است.
۲- عبارتهای بیمعنا: بندهی ناب یزدان یعنی چه؟! لابد در برابر بندهای است که «شیشه خرده» دارد؟
۳- اشکال تاریخی: در شاهنامه «هوش» به معنای امروزی آن در عبارت «باهوش» به کار نرفته است بلکه به معنای زیرکی و تیزبینی و نیز مخالف مستی است. مانند:
هر آن کس که دارد هُش و رای و دین -------- پس از مرگ بر من کند آفرین
ز می خفته و دل ز هش رفته بود
(البته بد نیست اشاره کنم هوش یکی دو بار هم در شاهنامه به معنای کاملا متفاوت یعنی به معنای مرگ به کار رفته است. مانند این بیت در داستان رستم و اسفندیار:
ورا هوش در زاولستان بُوَد --------- به دست تهم پور دستان بود.)
۴- جملههای بیمعنا:
در این کشور آزادگی ارز داشت ------------ کشاورز خود خانه و مرز داشت
کشاورز خانه و مرز داشت یعنی چه؟ کشاورز چگونه میتواند مرز داشته باشد؟ «ارز داشت» نیز عبارت بیمعنایی است که به سبک فردوسی نمیخورد.
۵- شاهکار بعدی «این فردوسی» بیت زیر است:
بسوزد در آتش گرت جان و تن ------------ به از زندگی کردن و زیستن
لنگهی دوم «به از زندگی کردن و زیستن؟» یعنی چه؟ فرق زندگی کردن و زیستن چیست؟ اینجاست که باید گفت «المعنی فی بطن الشاعر» (میگویند روزی شاعر عربی شعری معمایی گفت و برای شاعر دیگری فرستاد که اگر راست میگویی جواب این معما را پیدا کن. شاعر دوم هم در پاسخ گفت: المعنی فی بطن الشاعر یعنی معنا یا جواب معما در شکم خود شاعر باد! و البته پاسخ معما «خنجر» بود!)
۶- بیت آخر هم کم ایراد نیست: سر از بار ننگ بیرون آوردن یعنی چه؟ معمولا از زیر بار ننگ بیرون میآیند نه این که فقط سرشان را بیرون بیاورند.
۷- غلطهای املایی: از همه بامزهتر آن که این فردوسی آن قدر بیسواد است که فرق «خار» و «خوار» را نمیدانسته و گفته «گشتیم خار»!
حالا که شاهنامهی فردوسی هم به صورت سی.دی در دسترس است و هم در سایتهای گوناگون اینترنتی مانند ریرا و گنجور و پرسوپدیا و .... وجود دارد (نشانی اینها در کنار صفحه دیده میشود) و امکان جستجو در آن هست، چرا کسی به خودش زحمت نمیدهد و بررسی کند که آیا هر چه به دستش رسیده راست است یا نه.
امیدوارم دوستان و دیگران از این پس وقتی نامهای به دستشان میرسد کمی به محتوای آن دقت کنند و به صِرف این که در آن گفته شد «بین همه پخش کنید» آن را چشم بسته بین همه پخش نکنند.
پینوشت (اسفند ۱۳۸۹)
بیش از یک سال و نیم از نوشتن این جستار میگذرد و هنوز کسی نشانی دقیق این شعر فردوسی را به دست نداده است یعنی کسی نشان نداده که این بیتها در صفحهی چند کدام دستنوشتهی قدیمی و معتبر با سال نگارش یا ویراست چاپی معتبر شاهنامهی فردوسی با نام ویراستار و ناشر و سال چاپ آمده است. و این مهمترین موضوع در نسبت دادن شعر یا نوشته به کسی است. برخی این استدلال سست را میکنند که در نسخههای قدیمی بوده اما امروزه چاپ نمیشود. کدام نسخه؟ کدام قدیم؟ چه تاریخی؟ چه سالی؟
برخی هم دنبال تک واژههای این شعر میگردند و میگویند فلان واژه در فلان بخش شاهنامه هم آمده است. با این حساب تمام واژههای این شعر در فرهنگ دهخدا هم آمده است. پس شعر از علامه دهخدا است! شاید هم از دکتر محمد معین است
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html
بیتی جعلی منسوب به فردوسی
در پست «فردوسی ارادتمند اسلام و اهل بیت(ع)» (http://zartoshtimosalman.parsiblog.com/Posts/93/%d9%81%d8%b1%d8%af%d9%88%d8%b3%d9%8a+%d8%a7%d8%b1% d8%a7%d8%af%d8%aa%d9%85%d9%86%d8%af+%d8%a7%d8%b3%d 9%84%d8%a7%d9%85+%d9%88+%d8%a7%d9%87%d9%84+%d8%a8% d9%8a%d8%aa(%d8%b9)/) اسلام فردوسی را نشان دادیم اما دوستمان کردوان در قسمت «نظرات» با استناد به بیتی از فردوسی خواست زرتشتی بودن او را نشان دهد:
به یزدان که هرگز نبیند بهشت
هرآن کو ندارد ره زردهشت
در مورد این بیت از دوست گرامی یاغش کاظمی توضیح خواستم. وی جوابی اجمالی داد و پرسشم را برای استاد دکتر جلیل دوستخواه فرستاد. متن ایمیل آقای کاظمی و دکتر دوستخواه را در ذیل می خوانیم.
https://www.grasstalker.com/axcfzabmd.php?OZQPwbksmnEr3kKYVdvaBA=dxG6%2BBnWx6r 5SA0y623Ql5%2BF2rZbJGi7uMGCe0Lq146RZ%2FxfXBDlJKcJW 1RO5ipUqFFmGvwz0cZSVDTSZzoMmQ%3D%3D یاغش کاظمی:
استاد دوستخواه ِ گرامی،
سلام و درود
یکی از دوستان ، پرسشی درباره ی بیتی از شاهنامه داشت که عیناً نقل می کنم
---------------
به یزدان که هرگز نبیند بهشت هرا کو ندارد ره زردهشت
آیا این بیت در شاهنامه هست؟
آیا او (فردوسی) نقل قول نکرده؟
چگونه با اشعار دیگر او که صراحت در اسلام او دارد قابل جمع است؟
----------------
بنده در پاسخ ِ این پرسش، چون نتوانستم بیت ِ مزبور را در نسخه ی مسکو و ژول موهل بیابم، آنرا جعلی دانستم
ولی در نسخه ی مسکو، بیت ِ مشابهی یافتم که کنجکاوم کرد. بیتی که "فردوسی" تأکید دارد سروده ی خودش است و پس از روایت ِ هزار بیت ِ دقیقی آورده است
زمانی که ارجاسب ِ تورانی پیروان ِ زردشت را در آتشکده ی بلخ می کشد، شاعر
جای ِ کشته شدگان را در بهشت می داند
زخونشان بمرد آتش زردهشت ندانم جزا جایشان جز بهشت
آیا دو بیت ِ بالا از "فردوسی" است؟ در صورتی که بیت ِ نخست از "فردوسی" است، آنرا در کدام بخش ِ شاهنامه باید جُست؟
با سپاس و احترام
ی. کاظمی
https://www.grasstalker.com/axcfzabmd.php?OZQPwbksmnEr3kKYVdvaBA=dxG6%2BBnWx6r 5SA0y623Ql5%2BF2rZbJGi7uMGCe0Lq146RZ%2FxfXBDlJKcJW 1RO5ipUqFFmGvwz0cZSVDTSZzoMmQ%3D%3D دکتر جلیل دوستخواه:
درود.
دوست گرامی،
بیت:
به یزدان که هرگز نبیند بهشت / هرا کو ندارد ره زردهشت
(که در نیمه ی دوم آن، باید "هر آن کو" بیاید.)
در کشف الابیات استاد دکتر دبیر سیاقی نیامده است و در شاهنامه هم ، در هیچ یک از دو بخش سروده ی دقیقی و فردوسی، دیده نمی شود. امّا اگر هم بتواند از سروده های فردوسی قلمداد شود، با مسلمانی ی او منافاتی ندارد؛ زیرا او متنی بازمانده از روزگار ساسانیان زرتشتی را باز سروده و باور شخصی ی خود را در آن، دخالت نداده است و از این دست نمونه ها در سرتاسر شاهنامه، فراوان می توان یافت.
امّا بیت
ز خونشان بمرد آتش زردهشت/ ندانم جزا جایشان جز بهشت
(که در نیمه ی دوم آن، باید "جز از جای شان در ..." بیاید.)
از فردوسی است و در بخش پس از سروده ی دقیقی آمده است و باز هم گفتاوردی است از پشتوانه های کهن ِ کار ِ شاعر و نه بیان ِ باور ِ خود ِ او.
بدرود.
ج. دوستخواه
http://zartoshtimosalman.parsiblog.com/Posts/113/%D8%A8%D9%8A%D8%AA%D9%8A+%D8%AC%D8%B9%D9%84%D9%8A+ %D9%85%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%A8+%D8%A8%D9%87+%D9%81 %D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%D9%8A/
برگرفته از وب :ایران امروز
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
http://www.gol5.org/thread2701.html (http://www.gol5.org/thread2701.html)
یک بابای معلوم الحالی میاید و چند بیت از اشعار فردوسی را انتخاب میکند و چند تا بیت دیگه هم نمیدانم از کجایش میاورد و اینها را با راست و ریست کردن قافیه به عنوان شعر ملی و ضد مذهبی و به اسم فردوسی خدابیامرز به خورد ما عزیزان دانشجو و فرهیخته و تحصیلکرده میدهد ما هم با کمال میل میشنویم ، قبول میکنیم و منتشرش میکنیم .در ضمن ادعای موجود بودن این شعر در کتاب ادبیات ما ادعایی واهی است چه اینکه: " بابا ما خودمونم مدرسه میرفتیما!! ما هم ادبیات خوندیما!! خدا وکیلی این شعر هیچ جایی نبود. اگرم بخوای بگی زمان شاه بوده و بعد حذف شده که خوب سندی بر خباثت اون رژیمه. "ذکر یک نکته لازم است آنهم اینکه آن روزها اصلا بحث تشیع و تسنن مطرح نبوده تا کسی بتواند بگوید که اسلام اصحاب قادسیه عمری بوده و از این حرفا... و برخی از بهترین اصحاب پیغمبر هم در آن جنگ ها شرکت داشته اند.http://vadedidar.persianblog.ir/post/11
بیت مشهور
"چو ایران نباشد تن من مباد..."
جعلی است و از فردوسي نيست!
چو ايران نباشد تن من مباد
بدين بوم و بر زنده يك تن مباد
این بیت بر خلاف تصور حضرات شاه پرست و سلطنت طلب و پان ايرانيست از فردوسي نيست و كاملا شعري من درآوردي و بي اصل و نسب و جعلي است كه از روي يك بيت ديگر فردوسي با دستكاري و جعل آشكار ساخته شده است.
مجتبي مينوی كه خود از اركان شوونيزم فارس بود در نتيجه عذاب وجدان ادبي عاقبت در نخستين جشن طوس كه در تيرماه 2534 شاهنشاهي 1354 شمسي در مشهد برگزار شد مجبور به اعتراض به اين شياديهاي ادبي گرديده و خطاب به پير و پاتال ها و مترسك هاي شركت كننده در اين به اصطلاح جشن!! معترضاً گفتند: "شعرِ:
چو ايران نباشد تن من مباد
بر اين بوم و بر زنده يك تن مباد"
از فردوسي نيست. در تمام شاهنامه چنين بيتي نيست .نمي دانم كي دلش خواسته است چنين بيتي بسازد و به فردوسي نسبت بدهد . به من مي گويند اين بيت در گرشاسپ نامه اسدي است . نمي دانم و آنجا آن را نديده ام. تنها بيتي كه در شاهنامه مطلبش شباهتي به اين بيت دارد آنجاست كه در داستان رستم و سهراب هجير به دست سهراب گرفتا ر است او را به سر يك بلندي مي آورد كه مشرف به لشكرگاه ايرانيان است، خيمه ها را از دور يك يك مي بينند و سهراب هر سرا پرده اي مي پرسد از آن كيست و هجير جواب مي دهد، تا مي رسد به سراپرده رستم . هجير عمداً ابا مي كند از اينكه به سهراب بگويد اين خيمه رستم است با خود مي انديشد كه اگر رستم به دست سهراب كشته شود كسي نخواهد بود كه با اين پهلوان مبارزه كند ، ولي اگر من بدست سهراب كشته شوم آن همه پهلوانان هستند كه انتقام مرا بگيرند:
چو گودرز و هفتاد پور گزين
همه پهلوانان با آفرين
نباشد به ايران تن من مباد
چنين دارم از موبد پاك ياد
گويا اين بيت را برداشته اند و تغيير داده و آن بيت را از آن ساخته اند يا از كتاب ديگري آورده و به دامن فردوسي انداخته اند. بنده وقتي بگويم اين شعر مال فردوسي نيست مي گويند آقا تو وطن پرست نيستي"!؟(1)
ملك الشعراي بهار نيز كه خود روزي يكي از كساني بود كه آب به آسياب آن ديكتانور بيسواد يعني رضاخان مي ريخت بعد از آگاهي از عمق فاجعه ملي به صف مخالفان رضاخان پيوست و از جعل و تحريف اشعار فردوسي از طرف ستاد ارتش شاهنشاهي انتقاد كرد.
البته جناب ملك الشعراي بهار كه اهل مشهد بود از روزي به فكر شعر و شاعري و اخذ تخلص بهار براي خود افتاد كه بهار شيرواني شاعر بزرگ آذربايجان به قصد زيارت اما رضا(ع(وارد مشهد شد و در خانه پدري بهار سكونت اختيار كرد و بعد از چندي از بيماري وفات يافت و در روز وفاتش نيز ديوان اشعارش به سرقت رفت و بعد از سرقت ديوان اشعار مرحوم بهار شيرواني بناگاه جناب بهار خراساني يا ملك الشعراي بهار در عرصه ادبيات فارس ظاهر گرديد!!.
او در كتاب فردوسي نامه اش به همين بيت مشهور و جعلي و تحريف شده فردوسي ضمن اشاره مي گويد: "راستي مصرع بدين بوم و بر زنده يك تن مباد از كجا پيدا شده؟ چه كسي اين مصرع را بر اين قطعه افزوده؟ عجيب است كه اين شعر طوري در تهران شايع شده كه در قائم پايه ي مجسمه فردوسي هم كنده کاری گرديده و بر هر زباني روان است.(2)
پس با توجه به اعتراضات و اعترافات اين دو ستون عظيم پان ايرانيسم و شوونيزم فارس و با توجه به اينكه دست پخت خطرات پان ايرانيست هاي بي وطن ضد اقوام و ضد اسلام چنان شور بوده، كه اعتراض شوونيست هاي خودي را نيز برانگيخته است و نيز با عنايت به اينكه اين بيت بشدت مشهور در هيچ كجاي شاهنامه وجود ندارد لذا با صراحت مي توان گفت كه اين ب يت ساخته و پرداخته اركان حرب ستاد ارتش رضاخاني است و هيچ ربطي به ديگر نماينده اصلي شوونيزم فارس يعني فردوسي ندارد.
نوشته ی: حسین فیض الهی وحيد
پاورقي :
1- فردوسي و ادبيات حماسي، مجموعه سخنرانيهاي نخستين جشن طوس مشهد – تيرماه 2534، سروش، تهران، 2535 ، ص 167
2 - فردوسي نامه، ملك الشعراي بهار، مركز نشر سپهر، تهران،1345 ، ص 16
*برای اطلاعات بیستر ازشعر دزدی های جناب ملک الشعرای بهار می توانید به نشریه وارلیق شماره145 تابستان86 مراجعه کنید.
http://no-lie.blogfa.com/post-36.aspx
________________________________________
باز هم دروغ: سرودهای از فردوسی؟ (http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html)
من نمیفهمم این مردم ایران که این قدر دم از «فرهنگ» و «مردمی» و «راستی» و ... میزنند چرا و چگونه هر حرفی را بدون پژوهش و تامل و تفکر تکرار کنند و هر چیزی به دستشان برسد پخش میکنند. چگونه به خود اجازه میدهند هر حرفی را به هر کسی ببندند؟ پس از آن شعر «بند تنبانی» که به بانو سیمین بهبهانی بسته بودند و دربارهاش نوشتم (http://shahrbaraz.blogspot.com/2008/11/blog-post_10.html) ، اینک نوبت فردوسی بزرگ شده شده که آلت دست و بازیچهی هوس برخی بیسوادان شود و دیگران هم که چندان با شاهنامه آشنا نیستند گول آنان را بخورند. لابد برخی هم ذوق زده میشوند که فردوسی اوضاع امروز ایران را «پیش بینی» کرده است!
این متنی است که در روزهای اخیر چندبار از راه رایانامه (ای-میل) از دوستان و آشنایان به دستم رسیده است:
" سرودهای از فردوسی بزرگ که درود و داد و دَهِش یزدان بر او باد
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان-
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک-
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است -
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم -
برون سر از این بار ننگ آوریم
لطفا بین دوستان پخش کنید "
اگر شجاعت و مردمی دارید، شعر را به نام خودتان پخش کنید. چرا باعث بدنامی فردوسی میشوید و به او تهمت میزنید؟ البته این شعر از آن شعری که به سیمین بهبهانی بسته بودند بامعناتر است و وزن و قافیه هم در آن رعایت شده است. اما کم هم ایراد ندارد. در زیر به برخی ایرادهای آشکار این قطعه میپردازم:
۱- عبارتهای نامناسب: خاک زرخیز، آریایی نژاد، نانآور: این ترکیبها از ساختههای جدید زبان پارسی است و در گذشته، دست کم در زمان و زبان فردوسی، دیده نمیشده است.
۲- عبارتهای بیمعنا: بندهی ناب یزدان یعنی چه؟! لابد در برابر بندهای است که «شیشه خرده» دارد؟
۳- اشکال تاریخی: در شاهنامه «هوش» به معنای امروزی آن در عبارت «باهوش» به کار نرفته است بلکه به معنای زیرکی و تیزبینی و نیز مخالف مستی است. مانند:
هر آن کس که دارد هُش و رای و دین -------- پس از مرگ بر من کند آفرین
ز می خفته و دل ز هش رفته بود
(البته بد نیست اشاره کنم هوش یکی دو بار هم در شاهنامه به معنای کاملا متفاوت یعنی به معنای مرگ به کار رفته است. مانند این بیت در داستان رستم و اسفندیار:
ورا هوش در زاولستان بُوَد --------- به دست تهم پور دستان بود.)
۴- جملههای بیمعنا:
در این کشور آزادگی ارز داشت ------------ کشاورز خود خانه و مرز داشت
کشاورز خانه و مرز داشت یعنی چه؟ کشاورز چگونه میتواند مرز داشته باشد؟ «ارز داشت» نیز عبارت بیمعنایی است که به سبک فردوسی نمیخورد.
۵- شاهکار بعدی «این فردوسی» بیت زیر است:
بسوزد در آتش گرت جان و تن ------------ به از زندگی کردن و زیستن
لنگهی دوم «به از زندگی کردن و زیستن؟» یعنی چه؟ فرق زندگی کردن و زیستن چیست؟ اینجاست که باید گفت «المعنی فی بطن الشاعر» (میگویند روزی شاعر عربی شعری معمایی گفت و برای شاعر دیگری فرستاد که اگر راست میگویی جواب این معما را پیدا کن. شاعر دوم هم در پاسخ گفت: المعنی فی بطن الشاعر یعنی معنا یا جواب معما در شکم خود شاعر باد! و البته پاسخ معما «خنجر» بود!)
۶- بیت آخر هم کم ایراد نیست: سر از بار ننگ بیرون آوردن یعنی چه؟ معمولا از زیر بار ننگ بیرون میآیند نه این که فقط سرشان را بیرون بیاورند.
۷- غلطهای املایی: از همه بامزهتر آن که این فردوسی آن قدر بیسواد است که فرق «خار» و «خوار» را نمیدانسته و گفته «گشتیم خار»!
حالا که شاهنامهی فردوسی هم به صورت سی.دی در دسترس است و هم در سایتهای گوناگون اینترنتی مانند ریرا و گنجور و پرسوپدیا و .... وجود دارد (نشانی اینها در کنار صفحه دیده میشود) و امکان جستجو در آن هست، چرا کسی به خودش زحمت نمیدهد و بررسی کند که آیا هر چه به دستش رسیده راست است یا نه.
امیدوارم دوستان و دیگران از این پس وقتی نامهای به دستشان میرسد کمی به محتوای آن دقت کنند و به صِرف این که در آن گفته شد «بین همه پخش کنید» آن را چشم بسته بین همه پخش نکنند.
پینوشت (اسفند ۱۳۸۹)
بیش از یک سال و نیم از نوشتن این جستار میگذرد و هنوز کسی نشانی دقیق این شعر فردوسی را به دست نداده است یعنی کسی نشان نداده که این بیتها در صفحهی چند کدام دستنوشتهی قدیمی و معتبر با سال نگارش یا ویراست چاپی معتبر شاهنامهی فردوسی با نام ویراستار و ناشر و سال چاپ آمده است. و این مهمترین موضوع در نسبت دادن شعر یا نوشته به کسی است. برخی این استدلال سست را میکنند که در نسخههای قدیمی بوده اما امروزه چاپ نمیشود. کدام نسخه؟ کدام قدیم؟ چه تاریخی؟ چه سالی؟
برخی هم دنبال تک واژههای این شعر میگردند و میگویند فلان واژه در فلان بخش شاهنامه هم آمده است. با این حساب تمام واژههای این شعر در فرهنگ دهخدا هم آمده است. پس شعر از علامه دهخدا است! شاید هم از دکتر محمد معین است
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html
بیتی جعلی منسوب به فردوسی
در پست «فردوسی ارادتمند اسلام و اهل بیت(ع)» (http://zartoshtimosalman.parsiblog.com/Posts/93/%d9%81%d8%b1%d8%af%d9%88%d8%b3%d9%8a+%d8%a7%d8%b1% d8%a7%d8%af%d8%aa%d9%85%d9%86%d8%af+%d8%a7%d8%b3%d 9%84%d8%a7%d9%85+%d9%88+%d8%a7%d9%87%d9%84+%d8%a8% d9%8a%d8%aa(%d8%b9)/) اسلام فردوسی را نشان دادیم اما دوستمان کردوان در قسمت «نظرات» با استناد به بیتی از فردوسی خواست زرتشتی بودن او را نشان دهد:
به یزدان که هرگز نبیند بهشت
هرآن کو ندارد ره زردهشت
در مورد این بیت از دوست گرامی یاغش کاظمی توضیح خواستم. وی جوابی اجمالی داد و پرسشم را برای استاد دکتر جلیل دوستخواه فرستاد. متن ایمیل آقای کاظمی و دکتر دوستخواه را در ذیل می خوانیم.
https://www.grasstalker.com/axcfzabmd.php?OZQPwbksmnEr3kKYVdvaBA=dxG6%2BBnWx6r 5SA0y623Ql5%2BF2rZbJGi7uMGCe0Lq146RZ%2FxfXBDlJKcJW 1RO5ipUqFFmGvwz0cZSVDTSZzoMmQ%3D%3D یاغش کاظمی:
استاد دوستخواه ِ گرامی،
سلام و درود
یکی از دوستان ، پرسشی درباره ی بیتی از شاهنامه داشت که عیناً نقل می کنم
---------------
به یزدان که هرگز نبیند بهشت هرا کو ندارد ره زردهشت
آیا این بیت در شاهنامه هست؟
آیا او (فردوسی) نقل قول نکرده؟
چگونه با اشعار دیگر او که صراحت در اسلام او دارد قابل جمع است؟
----------------
بنده در پاسخ ِ این پرسش، چون نتوانستم بیت ِ مزبور را در نسخه ی مسکو و ژول موهل بیابم، آنرا جعلی دانستم
ولی در نسخه ی مسکو، بیت ِ مشابهی یافتم که کنجکاوم کرد. بیتی که "فردوسی" تأکید دارد سروده ی خودش است و پس از روایت ِ هزار بیت ِ دقیقی آورده است
زمانی که ارجاسب ِ تورانی پیروان ِ زردشت را در آتشکده ی بلخ می کشد، شاعر
جای ِ کشته شدگان را در بهشت می داند
زخونشان بمرد آتش زردهشت ندانم جزا جایشان جز بهشت
آیا دو بیت ِ بالا از "فردوسی" است؟ در صورتی که بیت ِ نخست از "فردوسی" است، آنرا در کدام بخش ِ شاهنامه باید جُست؟
با سپاس و احترام
ی. کاظمی
https://www.grasstalker.com/axcfzabmd.php?OZQPwbksmnEr3kKYVdvaBA=dxG6%2BBnWx6r 5SA0y623Ql5%2BF2rZbJGi7uMGCe0Lq146RZ%2FxfXBDlJKcJW 1RO5ipUqFFmGvwz0cZSVDTSZzoMmQ%3D%3D دکتر جلیل دوستخواه:
درود.
دوست گرامی،
بیت:
به یزدان که هرگز نبیند بهشت / هرا کو ندارد ره زردهشت
(که در نیمه ی دوم آن، باید "هر آن کو" بیاید.)
در کشف الابیات استاد دکتر دبیر سیاقی نیامده است و در شاهنامه هم ، در هیچ یک از دو بخش سروده ی دقیقی و فردوسی، دیده نمی شود. امّا اگر هم بتواند از سروده های فردوسی قلمداد شود، با مسلمانی ی او منافاتی ندارد؛ زیرا او متنی بازمانده از روزگار ساسانیان زرتشتی را باز سروده و باور شخصی ی خود را در آن، دخالت نداده است و از این دست نمونه ها در سرتاسر شاهنامه، فراوان می توان یافت.
امّا بیت
ز خونشان بمرد آتش زردهشت/ ندانم جزا جایشان جز بهشت
(که در نیمه ی دوم آن، باید "جز از جای شان در ..." بیاید.)
از فردوسی است و در بخش پس از سروده ی دقیقی آمده است و باز هم گفتاوردی است از پشتوانه های کهن ِ کار ِ شاعر و نه بیان ِ باور ِ خود ِ او.
بدرود.
ج. دوستخواه
http://zartoshtimosalman.parsiblog.com/Posts/113/%D8%A8%D9%8A%D8%AA%D9%8A+%D8%AC%D8%B9%D9%84%D9%8A+ %D9%85%D9%86%D8%B3%D9%88%D8%A8+%D8%A8%D9%87+%D9%81 %D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%D9%8A/
برگرفته از وب :ایران امروز