Capitan Totti
18th August 2013, 05:31 PM
آرند که واعظی سخنور بر مجلس وعظ سايه گستر،
از دفتر عشق نکته می راند وافسانۀ عاشقی همی خواند.
خر گم شدهای بر او گذر کرد وز گمشدۀخودش خبر کرد
زد بانگ که: " کيست حاضر امروز کز عشق نبوده خاطر افروز؟
نی محنت عشق ديده هرگز نی جور بتان کشيده هرگز؟ "
برخاست ز جای ساده مردی هرگز ز دلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستودۀ دهر کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند کای يار اينک خر تو، بيار افسار...
از دفتر عشق نکته می راند وافسانۀ عاشقی همی خواند.
خر گم شدهای بر او گذر کرد وز گمشدۀخودش خبر کرد
زد بانگ که: " کيست حاضر امروز کز عشق نبوده خاطر افروز؟
نی محنت عشق ديده هرگز نی جور بتان کشيده هرگز؟ "
برخاست ز جای ساده مردی هرگز ز دلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستودۀ دهر کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند کای يار اينک خر تو، بيار افسار...