توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی هرودوت کیست ؟
Majid_GC
13th August 2013, 09:51 PM
شاید با بی گمانی بتوان گفت او تنها تاریخ نگاری است در جهان که کم ترین آگاهی را از تاریخ زندگی و سرگذشت او در دست داریم. او که بسیاری برآنند برترین تاریخ جهان باستان را به نگارش درآورده، در هیچ کجای این تاریخ چهره ای روشن از خود و سرگذشت خود به دست نمی دهد.
تنها آگاهی های اندک ما از هرودوت، گوشه هایی است که «سوئیداس»([۱])، «اتین»([۲])(اهل بیزانس) و «اوزب»([۳]) درکنار هم می گذارند.
«هرودوتوس»([۴])یونانی زادهی «هالیکارناسوس»([۵]) از شهرهای سرزمین «کاری»(کاریا)([۶]) در آسیای صغیر (بودرم کنونی در جنوب غربی آناتولی بر کرانههای دریای اژه)، فرزند «لوکسس»([۷])و از مادری به نام «دریو»([۸]) و دارای برادری به نام «تئودور»([۹]) بود.
هالیکارناسوس از جمله بخشهای یونانی نشین در امپراتوری هخامنشی به شمار می آمد که از نخستین تا فرجامین روزهای زندگی و شکوه شاهنشاهی داریوش بزرگ به آن وابسته بود و از نبرد «سالامین» تا جنگ «گرانیکوس» بر وفاداری به شاهنشاهی پایبند بوده است.
هرودوت نیز که خود پنج سال پیش از سالامین، در ۴۸۴ یا ۴۸۰ یا ۴۹۰ پیش از میلاد در این شهر زاده شده، از نگاه زادگاه: شهروندی ایرانی، و به زیر سایهی گسترهی هخامنشی یک جهانگرد و گردشگر غربی به شمار می رود. زیرا هرودوت بی آنکه نخستین مورخ یا پدر تاریخ پردازی باشد، گویا نخستین جهاندیدهی غربی بود که خاورمیانهی امروزی را به نیکی پشت سرگذارد.
گفتهی شادروان وحید مازندرانی (ترجمان فارسی تواریخ) که: «جهاندیده بسیار گوید دروغ!»، شاید بر همین انگیزه است که او پیرامون سرزمینی که در آن زاده شده نیز مینویسد: «بالای هالیکارناسوس، در دل زمین، پداسیسیان زندگی می کردند؛ هر وقت که بنا بود حادثهی ناخوشایندی برای ایشان یا همسایگانشان پیش آید، بر چهرهی کاهنهی آتنا، ریش درازی می رویید»!
نخستین انگیزهی گشت و گذار هرودوت را در شرق می بایست کشتار ناگهانی «پانوآسیس»([۱۰]) – حماسه سرا و از خویشاوندان نزدیک هرودوت – به وسیلهی «لوگدامیس» (جانشین دوم آرتمیس و فرزند پیسندلیس) – فرمانروای ستمگر ولایت کاری که هالیکارناس زیر لوای آن بود- دانست (۵۴۷ ق.م)، که دلیلی بر هراس هرودوت جوان و فرارش به جزیرهی «ساموس» (مستعمرهی آتن) و آشنایی او در آنجا با گویش ایونیه ای (زبان یونانی شرقی)([۱۱]) می شود.
شاید این فرار ناخواسته پس از اعدام پانوآسیس که سبب آن را «فتنه انگیزی بر امپراتوری ایران» نوشته اند، پیشینه ای روانی باشد بر بغض و کینه ای که هرودوت در تاریخ خود دربارهی سپاهیان ایران جای داده است.
به روایت دیرینه ترین گفتار دربارهی سرگذشت هرودوت، یعنی یک فرهنگ نامهای جغرافیایی به نام «سوئیداس» (سدهی دهم میلادی): او پس از چندی به هالیکارناس باز می گردد و در خیزشی که به براندازی حکومت لوگدامیس انجام گرفت، شرکت می جوید، اما چون در آنجا نمی تواند شهرتی برهم زند، گردشگری در سرتاسر جهان باستان (و یا شاید گفتگو با کسانی که این کار را کرده اند!!!) را آغاز می کند. و همزمان با آن نگارش اثر مشهور خود را که بیشتر یک گردآوری از روایتهای شنیداری او به هنگام سفر به شمار می رفت، و سدهها پس از آن به نام«تاریخها»([۱۲]) و یا «تاریخهای جنگ یونان و ایران» ([۱۳]) نامبردار گشت، پایه ریزی می کند.
«هرودوت تاریخ خود را که پر از خاطرات همری است، به سبک ادبی و پرتکلف به لهجهی یونی می نویسد که در آن زمان خاص تاریخ بوده و بسیاری از نویسندگان یونی، از جمله «هکاتهی ملطی»([۱۴]) آثار خود را بدین لهجه نوشته بوده اند، وی در کتاب خود جنگهای مدی را نقل می کند و بدین نقل تحقیقات شخصی را نیز می افزاید.»([۱۵])
هرودوت در سال ۴۴۷ ق.م به آتن عهد پریکلس باز می گردد و با سخنرانیهای گوناگون دربارهی یونان و بزرگنمایی آن و روایت کردن بخشهایی از اندوختههای خود به گونهی شفاهی (نقّالی) در تالار سقف دار کانون شهر که «آگرا»([۱۶]) نامیده می شد، به ردهی ستایشگران و نویسندگان نزدیک پریکلس می پیوندد.
«برنگرهی برخی از پژوهشگران مانند: بر، کروگر، ستین: هرودوت نوشتههای خود را در آتن و در هنگام بازیهای «المپ» برای یونانیان می خوانده است. اگر دربارهی المپ تردیدی باشد، چنانکه برخی تردید دارند، درباره آتن شکی نیست. زیرا «اوسویوس» (تاریخنگار سدهی سوم میلادی) دربارهی سال ۴۴۵ یا ۴۴۶ ق.م می گوید که: هرودوت کتاب خود را در آتن در میان مردمان می خواند و به پیشرفتهای بزرگی رسید.(فصل ۸۳، بند ۳- ۴)»([۱۷])
یکی از انگیزههای ماندگاریش در آتن پیمان دوستی با «سوفوکلس»([۱۸]) نیز بود.
و اگر چه بر خلاف آرزوی بزرگ هر یونانی نتوانست شهروندی آتن را به دست آورد. اما در ۴۴۱ ق.م به یکی از مستعمرههای تازه سازمان یافتهی پریکلس در جنوب ایتالیا: «توریوم»([۱۹]) رفت و در آنجا ویرایشها و نگارشهای پایانی را بر روی کتاب خود به انجام رساند. و تا پایان زندگی در آنجا بسر برد.
مرگ او را به سال ۴۲۵ و یا در حدود ۳۰-۴۲۰ ق.م نوشته اند. و گفته اند که در بازار یا میدان بزرگ همان شهر به خاک سپرده شده و برخی نیز بر آن اند که در «پلا» (در مقدونیه) جان سپرد.
اتین در گفتاری پیرامون شهر توریوم، سخن از سنگنبشته ی آرامگاهی به میان می آورد که گویا هرودوت در زیر آن خفته است: « خاک این شهر استخوان های هرودوت فرزند لیگزس را در آغوش دارد. سلطان مورخان قدیم سرزمین یونی در کشور قوم دُری تولد یافت و به قصد فرار از حملات غیرقابل تحمل همشهریان خود به توریوم پناهنده شد و این شهر را وطن دوم خود نامید. »([۲۰])
پیرامون سه سده پس از آن «سی سرون» (چیچرو)([۲۱]) سیاستمدار و سخنور نامی روم، برای نخستین بار هرودوت را «پدر تاریخ» (ابوالمورخین) نام می نهد.([۲۲]) همان پدر تاریخی که به گفتهی «دیون کریسُستُم»([۲۳]) (سدهی نخست میلادی): «در برابر نبشتهی خود از مردمان کرنت([۲۴]) وجهی خواست، و چون گفتند: نام نیک چیزی نیست که در بازار خرید و فروش شود هرودوت آنها را در نبشتهی خود، جایی که گزارش نبرد «سالامین» را داده، بد گفته است.»([۲۵])
__________________________________________________ _____________________
پی نوشت:
Suiadas- ۱
Etienne de Bysānce- ۲
Eusébs ۳-
Herodotus ۴-
Halicarnassus ۵ -
carie- ۶
Lyxes ۷ -
Dryo۸-
Thèodore ۹-
Panyasis -۱۰ از بنام ترین قصیده های این حماسه سرای نامی یکی چکامه ای است که درباره ی هرکول (هراکلس) پهلوان اساتیری یونان سروده است.
Ionien 11 -
the histories12 -
a history of the struggle bet ween greek and Persia13 –
14- Hecataeus de Milletus: هکاتایوس زاده ی میلتوس (سده ی پنجم ق.م)، نویسنده ی «پژوهش ها» است که در بندهای آغازین آن می نویسد: «آنچه را حقیقت می دانم، می نگارم زیرا برنگره ی من گفتارهای یونانی فراوان و خنده آورند.» (تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج۲ (یونان باستان)، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی ۱۳۶۵، رویه ی ۱۶۲)
هرودوت در آگاهیهای تاریخی خود به ویژه درباره ی مصر، بسیار از نوشتارهای او سود جسته است.
دکتر هادی هدایتی در این باره (هرودوت و هکاتایوس) می نویسد: «معروف است که هرودوت آثار خود را از او اقتباس کرده و سپس اصل را از بین برده و کتاب مولف قدیم را به نام خود به جهانیان عرضه کرده است. دلیلی که طرفداران این عقیده برای اثبات مدعای خود اقامه می کنند این است که اولاً هرودوت شخصاً در چند جای کتاب خود به نویسندگان قدیم تر از خود اشاره می کند و ثانیاً بعضی مطالبی را که او نوشته است نویسندگان یکی دو قرن بعد از او عیناً از قول هکاته نقل کرده اند و این خود می رساند که هرودوت که پس از هکاته می زیسته آن مطالب را از هکاته تقلید کرده و سپس کتاب او را سوزانیده است.» (تاریخ هرودوت، ج۲، ترجمه و دیباچه ی دکتر هادی هدایتی، نشر دانشگاه تهران، ۱۳۳۸، رویه ی۳ )
- ادبیات یونان، فرناند روبرت، ترجمه ی ح.حسینی نژاد، کتابفروشی علمی، ۱۳۲۹، رویه ۱۱۰ ۱۵
Agora16 -
- ایران باستان،ج۱، پیرنیا، رویه ی ۶۹ ۱۷
۱۸- Sophocles (405-496 ق.م) از بنام ترین پردازندگان نگرشهای تراژیک در یونان باستان و نگارنده ی نمایشنامههایی همچو: آژاکس، انتیگن، ادیپ پادشاه، الکتر، تراکینین ها.
Thurium19 -
20 - تاریخ هرودوت، ج ۲، ترجمه و دیباچه ی دکتر هادی هدایتی، نشردانشگاه تهران، ۱۳۳۸، رویه ی ۶
۲۱- marcus tullius cicero 2 (42-106 ق.م) نگارنده ی خطابههایی همچو : کتاب ورین، رساله ی کاتیلینر، فیلیپیک و دفاع از میلن (قاتل کلدیوس).
۲۲ – ای بسا سبب این مهربانی و نامگذاری مهرآمیز، نشان از این ویژگی هرودوت داشته باشد که برای سی سرون انگیزه ای خوشایند بوده و آن را چنین برشمرده: «نوشتارهای او مانند نوشتههای ان نیو، پر است از افسانههای گوناگون» (ایران باستان، ج۱، پیرنیا، رویه ی ۶۹)
ویل دورانت در این باره می نویسد: «هرودوت نخستین مورخ یونانی است که آثارش به دست ما رسیده؛ از این روی، سیسرون را که به وی «پدر تاریخ» لقب داده است می توان معذور داشت.» (تاریخ تمدن، ج۲ (یونان باستان)، رویه ی ۴۸۵)
dion chrysostome- 23
Corinth- 24
چهارسو، شهیدی، رویه ی۱۲۷ و ایران باستان، ج۱، پیرنیا، رویه ۶۹ ۲۵ -
منبع (http://iranshahr.org/?p=975)
Majid_GC
13th August 2013, 09:55 PM
سرانجام پس از حدود ۲۵۰۰ سال، یک ایرانى با دانشى جامع به معناى دقیق امروزیِ آن و همتى مردانه پیدا شد که نه تنها به نقد کتاب «تواریخ» هرودوت که مدت ۲۵ قرن یگانه منبع موثق و گرامى غربیان- و سپس نیز متأسفانه ایرانیان – در بررسى و شناخت روابط ایران و یونان در دوره هخامنشیان محسوب مى شد و مى شود، بلکه به سنجش و ارزیابى تقریباً همه نوشته هاى اروپائیان و آمریکائیان در این زمینه – آن هم به زبان و روش اروپائیان – بپردازد.
امیرمهدى بدیع که در سال ۱۳۱۲ در سن ۱۸ سالگى براى ادامه تحصیل به اروپا رفت و تا پایان عمر در آن جا ماندگار شد، دانشمند و فلسفه دان بزرگى بود که پس از تحصیل در رشته هاى ریاضى، فیزیک، ریاضیات عالى، مهندسى، فلسفه و ادبیات، با تالیف کتاب هایى به زبان فرانسه مانند «اندیشه روش در علوم» (سوئیس، ۱۹۵۳) در ۷ جلد و «توهّم گسترش پذیرى بى پایان حقیقت» (سوئیس، ۶۰ -۱۹۵۷) در ۲ جلد و نیز «هگل و مبادى اندیشه معاصر» (که دو کتاب اخیر با ترجمه زنده یاد «احمد آرام» به فارسى زبانان شناسانده شده اند.) پایه هاى پذیرش خود را به عنوان دانشمندى صاحب نظر در غرب استوار کرد و مورد ستایش قرار گرفت.
دموکراسى (مردمسالارى) ادعایى آتن به راستى چیزى جز «دمون کراسى» (دیوسالارى) نبوده زیرا آتنیان انگشت شمارِ مسلط بر تمام بقیه ساکنان شهر اصولاً بردگان را «مردم» و «آدم» نمى دانسته اند که براى آنان آزادى قائل باشند (چنان که ارسطو برده را «ابزار جاندار» مى دانست) و از حدود ۴۵۰ هزار نفر جمعیت آتن در عصر طلایى پریکلس، ۴۰۰ هزار نفر برده بوده اند و بقیه را نیز زنان و کودکان غیرشهروندان تشکیل مى داده اند که حق رأى نداشتند و فقط حدود ۵ هزار تن، یعنى اشراف و برده داران و ثروتمندان، از حق رأى برخوردار بودند.
او سپس با تالیف کتاب هاى «آئین و گفتار زرتشت» و ۵ جلد کتاب «یونانیان و بربرها» با چنان توطئه سکوتى روبه رو شد که چه بسا علت اصلى خانه نشینى او تا پایان عمر گردید. هنگامى که زنده یاد احمد آرام در ۴۰ سال پیش ترجمه دو جلد نخست این اثر بزرگ را در مجله کتاب هفته آغازکرد، از آن جا که فضاى تیره سیاسى آن روز ایران در اختیار روشنفکران مخالف رژیم بود، این مرد شریف و اثر او مورد اعتناى چندانى قرار نگرفت. بدیع آشنایى و چیرگى به زبان هاى باستانى یونانى و لاتینى و زبان هاى امروزى فرانسوى، انگلیسى، آلمانى و ایتالیایى، به گفته خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوت را کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلى و ترجمه اروپایى خوانده و مدت ۲۰ سال به راستى حتى یک روز را بدون اندیشه درباره آن چه هرودوت درباره ایرانیان نوشته، سپرى نکرده است (صص ۱۲۳ و ۲۹۹ کتاب دوم جلد چهارم). او افزون بر هرودوت تمام نویسندگان باستانى یونان و روم که نوشته هایشان به نحوى با موضوع مورد نظر مربوط مى شده اند (مانند توسیدید، پلوتارک، دیودورس سیسیلى، کتزیاس(از طریق فوتیوس)، گزنفون، آیسفیلوس(اشیل)، افلاطون، پائوزانیاس، افوروس، استرابون، لوسیاس، لیکورگ، ایزوکارتس، آریستوفان، کرنلیوس نپوس، تئوپومپوس،یویتینوس،نیوکول اس دمشقى، کرنلیوس تامسوس و…) آثار نویسندگان عصرجدید آلمان، فرانسه، انگلیس ، ایتالیا و آمریکا (گاستون ماسپرو، بوسوئه، ولتر، پل کلوشه، موریس کروازه، رومان گیرشمن، و.ج. فورست، ژ.بلن، ژان دوشه، شارل پیکار، هرمان بنگستون، ادوارت مدیر، اندرو رابرت برن، ج. آ. ر. مانرو، ژان هاتسفلد، روبرکوئن، آ. اومستد، الیاس بیکرمن و..) را نیز بى رحمانه به نقد کشیده است.
به هرحال آن چه از مجموع پژوهش هاى او مى توان دریافت آن است که گرچه «تواریخ» هرودوت در واقع افسانه دروغ و غرض ورزانه اى است که به منظور خدمت به تبلیغات آتن در عصر پریکلس براى خوشایند و روحیه بخشى به آتنى ها و کمک به ایشان در تسلط بر سایر دولت – شهرهاى یونانى نوشته شده (و من مى افزایم که هدف هاى شخصى هرودوت براى کسب جایزه نقدى به مقدار ده تالان طلا معادل با ۶۰ هزار فرانک طلا و نیز کسب مقام شهروندى آتن نیز در این امر دخیل بوده اند که البته هرودوت در اولى کامیاب و در دومى ناکام مى ماند)، ولى از شوربختى ایرانیان و به علت مقاصد گوناگون اروپائیان در هر دوره که با این هدف سازگار بوده (رومیان به علت رویارویى با سلسله هاى اشکانى و ساسانى، غرب مسیحى به علت رویارویى با اسلام و براى دامن زدن به جنگ هاى صلیبى و سپس اروپائیان دو سده گذشته به علت مقاصد استعمارى در شرق و به خصوص در خاورمیانه و ایران) در ۳۰۰ سال گذشته وقتى در سراسر قرن بیستم تمام کتاب هاى تاریخ غربیان – چه مدرسه اى و چه دانشگاهى – نه تنها دروغ هاى عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار دادند، بلکه در بسیارى جاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهاى دلخواهانه و ضدعلمى بر آب و روغن آن افزوده و پیوسته ایرانیان را خوار کرده و گناهکار و وحشى و پس مانده وانموده کرده اند و این در واقع اروپائیان بوده اند که براى واژه «بربر» که از نظر خود یونانیان معنایى جز «بیگانه و غیریونانى» نداشته است، بار معنایى «وحشى» را تراشیده اند.
بدیع که براى بررسى خود طبعاً هیچ منبعى غیر از خود تواریخ در اختیار ندارد، از تناقض گویى ها و افسانه پردازى هاى آشکارا دروغ هرودوت براى رد نوشته هاى او بهره مى گیرد. به راستى شش کتاب اول «تواریخ» نمایشنامه اى از پیش پرداخته شده، مقدمه اى هستند براى سه کتاب آخر که به نبردهاى پلاته و سالامیس و چند نبرد خیالى یا بى اهمیت اختصاص دارند که اوج دروغ پردازى ها و صحنه سازى هاى اوست و آن گاه نمایشنامه با ماجراى دروغین عشقى خشایارشا به عروس و برادرزاده خود به پایان مى رسد که اهانت بزرگى است به شاه ایران و همه ایرانیان و نشان مى دهد که جناب هرودوت از رویدادها و گفت وگوهاى درون اتاق خواب خشایارشا نیز خبر داشته، همان گونه که در جاهاى دیگر از آن چه در ذهن کوروش و داریوش و کمبوجیه و خشایارشا مى گذشته نیز باخبر بوده است!
بدیع که براى بررسى خود طبعاً هیچ منبعى غیر از خود تواریخ در اختیار ندارد، از تناقض گویى ها و افسانه پردازى هاى آشکارا دروغ هرودوت براى رد نوشته هاى او بهره مى گیرد. به راستى شش کتاب اول «تواریخ» نمایشنامه اى از پیش پرداخته شده، مقدمه اى هستند براى سه کتاب آخر که به نبردهاى پلاته و سالامیس و چند نبرد خیالى یا بى اهمیت اختصاص دارند که اوج دروغ پردازى ها و صحنه سازى هاى اوست و آن گاه نمایشنامه با ماجراى دروغین عشقى خشایارشا به عروس و برادرزاده خود به پایان مى رسد که اهانت بزرگى است به شاه ایران و همه ایرانیان و نشان مى دهد که جناب هرودوت از رویدادها و گفت وگوهاى درون اتاق خواب خشایارشا نیز خبر داشته، همان گونه که در جاهاى دیگر از آن چه در ذهن کوروش و داریوش و کمبوجیه و خشایارشا مى گذشته نیز باخبر بوده است!
از مستندات امیرمهدى بدیع مى آموزیم که بزرگ ترین و بى غرض ترین تاریخ نویس عصر هرودوت یعنى توسیدید اصلاً او را به عنوان مورخ قبول ندارد، ارسطو او را افسانه پرداز مى نامد و پلو تارک کتابى به نام «درباره بدنهادى هرودوت» مى نویسد تا ثابت کند که هرودوت درباره تمام شهرهاى دیگر یونانى که مخالف آتن بوده اند ( از جمله ایالت بئوسى به مرکزیت تِبِس (تب) که زادگاه پلوتارک بوده) آشکارا و عمداً دروغ گفته است، گرچه جابه جا مى افزاید که به مسئله «بربرها» (یعنى ایرانیان) کارى ندارد و در مورد ایرانیان، خود همان یاوه هاى هرودوت را تکرار مى کند. مى آموزیم که دموکراسى (مردمسالارى) ادعایى آتن به راستى چیزى جز «دمون کراسى» (دیوسالارى) نبوده زیرا آتنیان انگشت شمارِ مسلط بر تمام بقیه ساکنان شهر اصولاً بردگان را «مردم» و «آدم» نمى دانسته اند که براى آنان آزادى قائل باشند (چنان که ارسطو برده را «ابزار جاندار» مى دانست) و از حدود ۴۵۰ هزار نفر جمعیت آتن در عصر طلایى پریکلس، ۴۰۰ هزار نفر برده بوده اند و بقیه را نیز زنان و کودکان غیرشهروندان تشکیل مى داده اند که حق رأى نداشتند و فقط حدود ۵ هزار تن، یعنى اشراف و برده داران و ثروتمندان، از حق رأى برخوردار بودند.
در ۳۰۰ سال گذشته وقتى در سراسر قرن بیستم تمام کتاب هاى تاریخ غربیان – چه مدرسه اى و چه دانشگاهى – نه تنها دروغ هاى عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار دادند، بلکه در بسیارى جاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهاى دلخواهانه و ضدعلمى بر آب و روغن آن افزوده و پیوسته ایرانیان را خوار کرده و گناهکار و وحشى و پس مانده وانموده کرده اند و این در واقع اروپائیان بوده اند که براى واژه «بربر» که از نظر خود یونانیان معنایى جز «بیگانه و غیریونانى» نداشته است، بار معنایى «وحشى» را تراشیده اند.
مى آموزیم که آتن آن روزى چنان غرق در فساد و توطئه «آزادان» علیه یکدیگر بود که همواره همه دولت – شهرهاى دیگر خواهان صلح با ایران و حتى پیوستن به شاهنشاهى ایران بودند و بزرگ ترین سرداران و فرمانروایان آتنى و اسپارتى (حتى همان کسانى که فرماندهى نبردهاى «سرنوشت ساز» سالامیس و پلاته را علیه ایران برعهده داشتند) یا به دربار ایران پناه مى آوردند (از جمله پیسیستراتوس فرمانرواى آتن و خاندان او، خاندان آلوئادهاى هوادار ایران در ایالت تسالى، و ماراتوس پادشاه اسپارت، تمیستوکلس فرمانروا و دریاسالار آتن در نبرد سالامیس) یا به جرم ایران دوستى اعدام مى شدند (پائوزانیاس فرمانده اسپارتى یونانیان در نبرد پلاته) و فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ آن به جرم حقیقت گویى اعدام مى شدند (سقراط) یا در حسرت نظام هاى پادشاهى ایران و اسپارت مى سوختند تا از شر دموکراسى خودخوانده آتن رهایى یابند (گزنفون و افلاطون بزرگترین شاگردان سقراط) و افلاطون چنان به ستوه مى آید و از «دموکراسى» پوشالى و فریبکار آتنى بیزار مى شود که رویاى یک جامعه آرمانى دیکتاتورى کمونیستى را در سر مى پروراند( صفحه ۳۶۳ کتاب دوم جلد چهارم). مى آموزیم آن خشایارشایى که غربیان غرض ورزانه به او نسبت «بى حالى» و «تن پرورى» مى دهند، در همان سه سال نخست پادشاهى خود و قبل از لشکرکشى به یونان (که هرودوت ۳ کتاب پایانى از ۹ کتاب خود را به آن اختصاص مى دهد) به آسانى شورش هاى پراهمیت مصر و بابل را سرکوب مى کند (که هرودوت فقط دو سطر به اولى اشاره مى کند و به دومى اصلاً اشاره نمى کند!) آن گاه با سپاهى حداکثر ۳۰۰ هزار نفرى (که هرودوت یکبار تعداد آن را ۰۰۰۷۰۰۱،، نفر (ص ۳۷۵ ترجمه فارسى)، یکبار ۳ میلیون (ص ۴۱۴ همان) و بالاخره یکبار همراه با خدمه و گماشتگان ۷ میلیون نفر ذکر مى کند! بدون هیچ گونه مقاومتى مسیر میان شوش تا ترموپیل (در نزدیکى آتن) را مى پیماید که براى پرهیز از اجحاف به مردم محلى، از پیش در محل هایى معین براى سپاه، انبارهاى آذوقه تدارک دیده شده. در مسیر او همه دولت – شهرهاى یونان داوطلبانه به سپاه او مى پیوندند، بر هلسپونت [داردانل] پل مى زند، از کوه آتوس کانال مى زند، مقاومت دلیرانه لئونیداس، فرمانده اسپارتى را در تنگه ترموپیل به آسانى و به یارى خیانت یک یونانى در هم مى شکند و ظرف سه ماه به آتن مى رسد و شهرى خالى را که ساکنانش گریخته بودند، تصرف مى کند. مى آموزیم که در سراسر حدود۲۳۰ سال فرمانروایى هخامنشیان حتى یک ایرانى به شاه و کشور خود خیانت نمى کند، ولى یونانیان نه تنها گله گله مزدور سپاه ایران مى شوند بلکه از شاه و سردار تا فرد عادى هر لحظه آماده خیانت به آرمان کشور خویش هستند. مى آموزیم همان یونانیانى که همواره از برابر سپاه ایران گریخته اند و اجازه داده اند ظرف دو سال ایرانیان دوبار آتن را تصرف کنند و مدت ۱۲ روز نیز در هنگام نبرد پلاته پیوسته از برابر سپاه مردونیه مى گریزند و از ایرانیان در هراس اند و تن به جنگ نمى دهند مگر آن که مجبور شوند، ناگهان ظرف یک نیم روز با مرگ مردونیه سپهسالار ایران و معجزه بت هاى خود چنان جانى مى گیرند که غیرممکن را ممکن سازند و طى چند ساعت ۲۹۷ هزار از ۳۰۰ هزار سپاه مردونیه را قتل عام مى کنند و خود کمتر از ۲۰۰ نفر کشته مى دهند و مورخان غربى نیز یا این یاوه ها را مى پذیرند یا با سکوت از کنار آن رد مى شوند.
بدیع آشنایى و چیرگى به زبان هاى باستانى یونانى و لاتینى و زبان هاى امروزى فرانسوى، انگلیسى، آلمانى و ایتالیایى، به گفته خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوت را کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلى و ترجمه اروپایى خوانده و مدت ۲۰ سال به راستى حتى یک روز را بدون اندیشه درباره آن چه هرودوت درباره ایرانیان نوشته، سپرى نکرده است.
مى آموزیم که سپاه ایران طى دو سال ۴۸۰ و ۴۷۹ ق. م. دوبار به آسانى آتن را تصرف مى کند و پس از چهارنبرد عمده (دو نبرد زمینى و دو نبرد دریایى) در دوتا پیروز مى شود (ترموپیل در خشکى و آرته میزیون در دریا) و در دوتا شکست مى خورد (سالامیس در دریا و پلاته در خشکى) ضمن این که در دریا دو طوفان بزرگ بخش عظیم نیروى دریایى ایران را از بین برده و تعداد رزمناوهاى دو حریف را برابر کرده و حتى اندکى به یونانیان برترى بخشیده است.مى آموزیم که نبردها و پیروزى هاى پوتالى و موکاله جز ابداعات ذهنى هرودوت و مبلغان آتنى نبوده اند. مى آموزیم که این دو شکست براى ایران همچون نیش پشه اى بوده اند بر پوست پیل، زیرا در پایان ایران ،هیچ یک از متصرفات سابق خود را از دست نمى دهد و هدف گوشمالى آتن به انتقام آتش زدن سارد را تحقق مى بخشد و در عوض آتن مدت حدود ۷۰ سال (از ۴۷۷ تا ۴۰۴) به بهانه «اتحادیه دلوس» به غارت و زورگویى و باج خواهى از سایر دولت شهرهاى یونانى خارج از تصرف ایران مى پردازد که البته نیمى از این مدت (مدت ۲۷ سال از ۴۳۱ تا ۴۰۴) به جنگ خونین با اسپارت (جنگ هاى پلوپونز) مى گذرد که در پایان به شکست و ویرانى آتن و فرسایش قواى همه یونانیان و آمادگى ایشان براى انقیاد به دست فیلیپ و اسکندر مقدونى مى انجامد. مى آموزیم که حتى اگر هرودوت افسانه پرداز الخیلوس (اشیل) نمایشنامه نویس و ایزوکراتس خطیب و پلوتارک و دیگران به هردلیل تا حدى حق داشتند به علت یونانى بودن علیه ایران دروغ ببافند و تبلیغ کنند، اگر باز اروپائیان سده هاى ۱۷ و ۱۸ که یا براى دموکراسى مبارزه مى کردند (ولتر) یا «براى استفاده شخصى ولیعهد» تاریخ مى نوشتند (بوسوئه) تاحدى حق داشتند از «دموکراسى
خیالى» آتن الگویى آرمانى براى مصرف داخلى خودشان بتراشند و مانند ولتر مدعى شوند ، «اگر خشایارشا در سالامیس شکست نمى خورد، شاید اکنون همگى ما بربر بودیم» (ص ۳۶۵ کتاب دوم)، اما آن به اصطلاح مورخان سده هاى نوزدهم و بیستم میلادى حق ندارند غرض ورزانه همان یاوه ها و دروغ هاى هرودوت و حتى نمایشنامه حماسى اشیل را به عنوان علم و تاریخ واقعى به خورد خوانندگان خود بدهند.
هنگامى که زنده یاد احمد آرام در ۴۰ سال پیش ترجمه دو جلد نخست این اثر بزرگ را در مجله کتاب هفته آغازکرد، از آن جا که فضاى تیره سیاسى آن روز ایران در اختیار روشنفکران مخالف رژیم بود، این مرد شریف و اثر او مورد اعتناى چندانى قرار نگرفت.
بدیع در دو صفحه پایانى جلد چهارم مى نویسد: «امروز نیز باز روح خشایارشا مى تواند هنوز دلواپس باشد، زیرا اضطرابى که از ۲۵ قرن پیش آغاز شده بود هنوز ادامه دارد. تا هنگامى که آتن و اسپارت برسر رهبرى یونان باهم کشمکش داشتند، آتنى ها به دستاوردهاى ادعایى خود مى بالیدند و از حماقت و بزدلى ادعایى که به دشمنان خویش، به ایرانیان و یونانیان، نسبت مى دادند استفاده مى کردند تا مدعى شوند که چون آزادى را نجات داده اند پس برترى حق آنان است و روزى هم که آتنى ها با تسلط بر دریا به بخش اعظم یونان دست انداختند و چیره شدند با وقاحت تمام همان حقوق ادعایى همان دستاوردهاى آزادى خواهانه پیشین را دستاویز قراردادند تا شهرهاى دیگر یونان را از هرگونه آزادى محروم کنند.
روزى که اسپارتیان امپراتورى آنان را تصرف کردند باز آتنى ها به همان دستاوردهاى پیشین خود درباره خدمت به آزادى هلن متوسل شدند تا در مورد بیدادى که گویا بر آنان رفته بود زبان به شکوه بگشایند. روزى هم که اسکندر مقدونى براى فتح بابل و اکباتان و شوش نیاز به تحریک یونانیان داشت تا لقب «شاه بزرگ» بر خود بگذارد و اسپارت و آتن و بقیه یونان را نیز به زیر یوغ خود کشد، باز همان بوق تبلیغاتى آتن برعلیه ایرانیان را بر دهان گذاشت تا آنان را به دنبال خود بکشاند و هنگامى هم که یونان یکى از ایالات امپراتورى یونان شد و از یونانِ سالامیس و از عظمت آتن جز خاطره اى باقى نمانده بود و رومیان پس از تاراج آتن و کورینت ودلف و بقیه یونان و به غارت بردن همه ثروت هاى آن، یونانیان را «انگل» مى نامیدند، خود را وارث مشروع هلن ها اعلام کردند و بنابراین همچنان افسانه هاى تبلیغات کهنه آتنى جان گرفتند و گُل کردند و این جان گرفتن به این دلیل بود که فاتحان جدید به این افسانه هاى به عنوان دستاویزى براى چپاول آسیا نیاز داشتند، وقتى مغلوبان نیز در این افسانه ها تسلایى براى بدبختى هاى خود مى یافتند از آن پس با آن که بارها جاى غالبان و مغلوبان عوض شده است، اما همان بهانه قدیمى هنوز زنده است و مورد بهره بردارى قرار مى گیرد. راست آن است که این بهانه یک آرزوى آرمانى بود و بعضى آرزوها و آرمان ها جان سخت هستند.
منبع (http://iranshahr.org/?p=328)
Majid_GC
13th August 2013, 10:02 PM
زندگینامه درباره زندگی هرودوت(herodotus) اطلاعات دقيقی در دست نيست. دايره المعارف امريکانا ، تاريخ تولد او را 485 پيش از ميلاد نوشته که با تاريخی که هانری برگن فرانسوی ذکر کرده است، پنج سال اختلاف دارد. علت اين که اطلاعات ما از او دقيق و گسترده نيست، آن است که هرودوت ، برخلاف نويسندگان ديگر که در آغاز به شرح زندگی خود میپردازند، در آغاز کتاب 9 جلدی خود فقط به اين جمله بسنده کرده است که: " هرودوت اهل هاليکارناس تحقيقات خود را در اين کتاب به مردم تقديم میکند." او در سراسر کتاب از خود و زندگی شخصی خود يادی نمیکند و حتی پيرامون وطن خود نيز چيزی ننوشته است. با اين همه، از لابهلای متن کتاب او تا اندازهای میتوان به شخصيت و روحيات او پی برد. بخشی از دانستههای ما پيرامون زندگی و شخصيت هرودوت، نيز از زبان تاريخنگاران و نويسندگان کهن، مانند سوئيداس و اتين بيزانسی و متنی از ازوب به دست آمده است.
سوئيداس هرودوت را فرزند ليگزيس(Lyxes) و دريو(Dryo) معرفی میکند که در هاليکارناس(جنوب غربی ترکيه) به روزگار فرمانروايی آرتميس، ملکهی غيريونانی و ساتراپ ايران که هرودوت از او به نيکی ياد میکند،، چشم به جهان گشود. اما نام پدر و مادر او ريشهی يونانی ندارد و منحصر به فرد به نظر میرسد. از اين رو، جرج سارتن احتمال میدهد که اينها نامهای شرقی باشند که کم و بيش رنگ يونانی به خود گرفتهاند و اگر چنين باشد هرودوت را میتوان شرقی يا دستکم نيمهشرقی دانست که به شدن تحت تاثير ايونيان و ايرانيان قرار گرفته بود. شايد به همين دليل باشد که پلوتارک، تاريخنگار يونانی، هرودوت را بيگانهپرست(Philobarbaro) معرفی کرده است.
در آن زمان که هرودوت در هاليکارناس، در جنوب غربی آسيای صغير، که يک مهاجرنشين يونانی و زير فرمان اپراتوری پارس بود، به دنيا آمد، داريوش هخامنشی در ماراتون می جنگيد و 35 سال از مرگ پساميک سوم، آخرين فرعون مصر، و نزديک 40 سال از شکست نبونيد، پادشاه بابل، از کوروش هخامنش میگذشت. او در خانوادهای پا به عرصه وجود گذاشت که همه آنها اهل فضل و معرفت بودند. پدرش ليگزس و عمويش پانيازيس اسطورهها و داستانهای کهن يونان را به خوبی میدانستند. به ويژه، پانيازيس که همهی افسانهها و اسطورههای يونان باستان را برای او تعريف کرده است. بی جهت نيست که هرودوت، مقصود از تاريخ را بيان رويدادهای گذشته میداند و آن را " استوريا " يعنی داستان ناميده است که واژه History به معنی تاريخ از آن گرفته شده است.
هرودوت به کمک عمويش، پانيازيس، که شاعر شناخته شدهای بود، زبان ايونی را که زبان ادبی يونان باستان بود، فرا گرفت و تاريخ خود را به آن زبان نوشت. هرودوت پس از فراگيری زبان ادبی يونان، به کتاب تاريخ هکاته، که پيش از او در ايونی(يونان) زندگی میکرد، دست يافت و اطلاعات سودمندی از دنيای متمدن پيش از زمان خود به دست آورد. اما بيشتر اطلاعات تاريخی خود را از سفرهايش به جاهای گوناگون جهان به دست آورد. او جوانی نورسته بود که در شهر هاليکارناس شورشی عليه فرماندار شهر، ليگداميس، رخ داد که هرودوت در آن شرکت داشت. آن شورش به شدت سرکوب شد و عموی هرودت کشته شد، اما هرودوت و خانوادهاش توانستند از آن شهر فرار کنند و به ساموس بروند. آنان از آن جا به ساحل دريای سياه و سرانجام به سرزمين سکاها کوچ کردند.
پس از مدتی هرودوت به سارد پايتخت ليدی رفت و از تسهيلاتی که سازمان اداری منظم هخامنشی برای پيمودن راه شاهی ايجاد کرده بود ، بهره گرفت و روانه کشور پارس شد. پس از ايران به بابل رفت. در هر کشور و ناحيه، به کاهنان پرستشگاهها و آگاهان به احوال گذشته سرزمينها مراجعه می کرد و از آنان اطلاعات به دست میآورد. پس از پايان پژوهشهايش دربارهی تمدن ميانرودان به فينيقيه رفت و از دريانوردان چيرهدست و آگاه آنجا پرسشهايی کرد و درباره اوضاع مديترانه، جزيرههای آن، تنگهی هرکول(جبل الطارق) و غيره، چيزهايی شنيده و يادداشت کرد. سپس به مصر رفت و از دلتای نيل تا منطقه آسوان و سرچشمههای نيل را بازديد کرد و تحت تاثير شکوه اهرام و آرامگاههای فرعونهای مصر قرار گرفت. هرودوت در نوشتههای خود ، تمدن مصر را مرهون وجود رود نيل میداند. جمله معروف " مصر آورده نيل است "،که بيشتر تاريخنگاران آن را بيان کردهاند، از جلد دوم تاريخ هرودوت برداشت شده است.
هرودوت پس از مصر مدتی در آتن اقامت کرد و به نوشتههايش نظمی خاص داد و سپس به هاليکارناس رفت و چون وطن خود را در ناامنی ديد، دوباره آن جا را ترک کرد. چون شنيده بود که عدهای از ايونیها شهر مهاجرنشينی به نام توريوم در را در جنوب ايتاليا ايجاد کرده اند، به آن جا کوچ کرد و بقيهی تاريخ خود را در آن شهر تنظيم کرد. سرانجام، هرودوت پس از سفرهای زيادی که او را تکيده و رنجور کرده بود، در همان شهر در 425 پيش از ميلاد در 65 سالگی درگذشت و در ميدان مرکزی شهر مدفون شد.او به اندازهای به توريوم علاقه مند بود که آن جا را وطن دوم خود ناميده است.
شگفتانگيز اين که، اين تاريخنگار به ظاهر يونانی، آن اندازه در ميان مردم يونان، حتی خواص و اهل علم و فلسفه و تاريخ، ناشناخته بود که حتی ارسطو فيلسوف برجستهی آتن در يکی از آثار خود، وطن هرودوت را شهر توريوم معرفی کرده است. جای اين پرسش نيز هست که چرا اين تاريخنگار به ظاهر يونانی بيشتر زندگی خود را در سرزمينهای زير فرمان ايرانيان سپری میکند و طی زندگی خود زمان اندکی را در آتن میماند. او حتی در زمان بازنشستگی، که بهناچار وطن اصلی خود را ترک میکند، به مهاجرنشينی در جنوب ايتاليا میرود که چندان زير نفوذ آتنیها نيست. به نظر میرسد آتنیها او را بيگانه میدانستند و به عنوان شهروند آتنی نپذيرفته بودند. با اين همه، به بيان راولينسن، باستانشناس انگليسی که تاريخ او را به انگليسی ترجمه کرده است، پی بردن به اين که چه دليلی هرودوت را " که علاقه و ميلی به جامعهی آتن داشت، به ترک آنجا وادار کرد"، دشوار است.
روزشمار زندگی
485 پيش از ميلاد: در هاليکارناس در آسيای صغير(ترکيهی امروزی) به دنيا آمد.
460 پيش از ميلاد: به مصر سفر کرد.
447 پيش از ميلاد: به آتن رفت و به نوشتهی اوزبيوس مورد پذيرش عامهی مردم قرار گرفت.
443 پيش از ميلاد: آتن را ترک کرد و به توريوم در جنوب ايتاليا رفت.
425 پيش از ميلاد: در توريوم در گذشت.
تاريخ هرودوت
تاريخ هرودوت را نخستين کتاب تاريخ جهان میدانند. با اين همه، کتاب او در واقع تاريخ پيدايش امپراتوری ايرانيان، پيشرفت آن امپراتوری و رويارويیهای ايرانيان و يونانيان است. او تاريخ خود را با داستان کروزوس پادشاه ليدی و لشکرکشی کوروش به آنجا آغاز میکند. سپس به تاريخ امپراتوری ايران میپردازد و چگونگی بر تخت نشستن کوروش و داريوش را شرح میدهد. در جلدهای ميانی به نبردهای بزرگ جهان باستان، ماراتن و سالامين میپردازد و ماجرای لشکرکشی دريايی داريوش و خشايارشا را بيان میکند و کتاب خود را با شرح جنگهای پلاته و ميکال به پايان میبرد. او در لابهلای اين داستان دراز که نقش آفرينان اصلی آن ايرانيان هستند، به شرح زندگی و تاريخ قومهای ديگری مانند مصریها و فينيقیها نيز میپردازد.
هرودوت تاريخ خود را در 9 جلد نوشته و هر کدام را به نام يکی از خدايان هنرهای زيبا نامگذاری کرده است. خدايان هنرهای زيبا، که در اسطورهها و افسانههای يونانی از آنها بسيار ياد شده، 9 خدا بودهاند که هر يک از يکی از شاخههای هنرهای زيبا پشتيبانی میکرده است. خدای تاريخ، که کلیيو نام داشته، نخستين آن خدايان بوده است که نام جلد نخست تاريخ هرودوت است و هشت جلد ديگر به ترتيب به خدايان موسيقی، کمدی، تراژدی، رقص، شعر، غزل، اخترشناسی و سخن، اختصاص يافته است.
1. کتاب اول: کلیيو(Clio) خداوند تاريخ. با داستانهای افسانهای و باور نکردنی آغاز میشود و سپس به امپراتوری ليدی اشاره میکند و به چگونگی سقوط آن در پی لشکرکشی کوروش اشاره میپردازد. او در همين جلد به معرفی ويژگیهای قوم ماد و قوم پارس میپردازد. سپس ما را با قومهای يونی، دری و ائولی آشنا میکند و چون میخواهد از لشکرکشی کوروش به بابل ياد کند، پيرامون بابلیها و تمدن بابل نيز سخنانی میآورد. کتاب اول او با چگونگی کشته شدن کوروش به دست قوم ماساژت، که زنی دلير فرمانروای آنهابود، به پايان میرسد.
2. کتاب دوم: اوترپ(Euterpe) خداوند موسيقی. به شرح اوضاع مصر پرداخته، چگونگی تاثير رود نيل بر تمدن مصر را به تفصيل بيان کرده و در مورد موميايی کردن اموات و شيوههای گوناگون آن و ساختن اهرام تحقيق کرده است. در مورد نظر مصريان دربارهی جانوران میگويد که خوک از نظر آنان ناپاک است. او در اين کتاب از سرزمينهايی که امروزه به آنها خاور نزديک میگويند نام میبرد و دربارهی تمدن آنها مطالبی نوشته است.
3. کتاب سوم: تالی(Thalie) خداوند کمدی. زندگی کمبوجيه و فتح مصر را شرح میدهد.
4. کتاب چهارم: ملپومن(Melpomene) خداوند تراژدی. به چگونگی زندگی اقوام سکايی اشاره کرده است و تصويری از زندگی شبانهای درندهخوی سکايی که بر پشت اسب میجنگيدند و در گاری و ارابه زندگی میکردند، به خواننده اثر خود عرضه می دهد و سپس به اغراق گويی درباره جنگ های ايران و يونان میپردازد.
5. کتاب پنجم: تربپسيکور(Terpsichore) خداوند رقص. دنبالهی جنگهای ايران و يونان را شرح میدهد و در مورد جادهی شاهی، که با کوشش قومهای گوناگون و به فرمان داريوش هخامنشی بين سارد و شوش ايجاد شد، میگويد:" اين راه از نقاط مسکونی و امن می گذرد و در مسير آن کاروانسراهای عالی ساختهاند. در هر پنج فرسنگ (يک منزل) يک کاروانسرا وجود دارد و در مجموع از سارد پايتخت ليدی تا شوش ايران 111 کاروانسرا وجود دارد و چاپارهادر هر منزلی اسب تازه نفسی را به کار میگيرند." هرودوت نوشته که چاپارها طی 10 روز آن راه دراز را به طور کامل طی میکردند.
6. کتاب ششم: اراتو(Erato) خداوند شعر اندوهناک. به چگونگی طغيان مردم ايونی عليه هخامنشيان میپردازد .
7. کتاب هفتم: پوليمنی(Polymnie) خداوند غزل. درباره تدارکات نظامی خشايارشا جهت حمله به يونان است و اغراقگويیهای زيادی در آن ديده میشود و در پايان آن به نبرد ترموپيل میپردازد.
8. کتاب هشتم: اورانی(Uranie) خداوند اخترشناسی. ويژهی نبرد جنگ سالامين است.
9. کتاب نهم: کاليوپ(Calliope) خداوند سخنوری و شعر حماسی. به شرح جنگ پلاته و سرانجام شکست نهايی سپاه ايران در ميکال اشاره دارد.
با وجود نادرستیهايی که در برخی از روايتهای هرودوت ديده میشود، تاريخ او کمک زيادی به تاريخشناسان و باستانشناسان کنونی برای کشف زبانهای باستانی و نيز رويدادهای مهم تاريخی کرده است. برای نمونه هرودوت در جلد دوم کتاب خود درباره مصر نوشته است:"نکوس، فرزند بستامتيک، فرعون مصر، نخستين کسی بود که دست به حفر مجرايی زد که نيل را به دريای اريتره (سرخ) متصل میکرد و سپس داريوش پارسی کار حفر آن را ادامه داد." چون شامپليون، اين مطلب را در تاريخ هرودوت مطالعه کرد به اين مسئله کنجکاو گرديد و در همان مسيری که تاريخنگار يونانی از آن نام برده بود حفاری کرد و سنگنوشتهای به دست آورد که روی آن به سه خط، يکی يونانی و دو خط مصری در اين باره مطالبی نوشته شده بود. او پس از برابر کردن هر واژهی يونانی با يکی از واژههای هيروگليف، راز خواندن آن را کشف کرد.
روش تاريخنگاری هرودوت
پيش از هرودوت تاريخنگاران ديگری مانند کادموس، هلانيکوس، ميتیلين، شارن و هکاته، میزيستند که هرودوت در جوانی آرزو داشته است که روزی با آنها از نزديک آشنا شود. آن تاريخنگاران بيشتر دربارهی چگونگی بنيانگذاری شهرهای باستانی و شکوه و جلال خانوادههای بزرگ و اشراف سخن گفتهاند و اغلب با استدلالی خيالی نسب کسانی را به خدايان و قهرمانان باستان میرساندهاند. هرودوت در جوانی نوشتههای آنان را میخوانده و از افسانههای خيالی آنان لذت میبرده است، اما پس چندی دريافته بود که شيوهی تاريخنگاری آنان چندان درست نيست و آنان را به افسانهپردازی و داستانسرايی متهم کرده است. او آن چنان نسبت به شخصيتهای مورد علاقهی خود بیتوجه میشود که گاهی از روی تحقير آنها را "يونی" و "يونانی" میخواند و خود را از اهالی آسيای صغير دانسته است(جلد دوم، بند 16).
هرودوت از هر سرزمينی که می گذشت، گزارش تهيه می کرد. اين کار به زبان جامعهشناسان کنونی، تکنگاری(Monography) ناميده میشود. اين نوع پژوهش تاريخی را دربارهی ملتها و تمدنهای گوناگون، تاريخ تحليلی نيز میگويند، زيرا اين تاريخنگار در پنج سده پيش از ميلاد، مرحلههای جداگانهای از کوشش انسانها را در زمينه سياست، اقتصاد، اخلاق، تعليم و تربيت، دين و دانش، ادب و هنر، در يک تمدن کاوش میکرد. در اين روش هرودوت از جزو به کل پی میبرد. بنابراين، کتابی که او نوشت فقط مجموعهای از اطلاعات تاريخی نيست، بلکه رگههايی از پژوهشهای باستانشناسی، فرهنگ عامه و حتی اطلاعات جغرافيايی است.
هرودوت گزارشهای خود را بر اساس مشاهدههای شخصی و گفت و گو با شخصيتهای آگاه، که ممکن بود از ميان دانشمندان و بزرگان قوم باشند، به دست میآورد. او در برخی از جاهای کتاب خود "از پارسيانی که در تاريخ بسيار آگاه هستند" ياد میکند و حتی آغاز کتاب اول او نيز به همين عبارت است. با اين همه، از نام آنها و چگونگی آشنايی خود با آنان سخن نمیگويد. به نظر میرسد دستکم دو سنگنوشتهی دوران هخامنشی از منبعهای تاريخ او باشد. چرا که ماجرای به سلطنت رسيدن داريوش را با دقتی بيان میکند که در سنگنوشته آمده است. با اين همه، هنوز به درستی نمیدانيم که او چگونه از محتوای آنها آگاه شده است.
هرودوت در 2400 سال پيش درباره هر کشوری که مطلبی شنيده بود، برای پی بردن به درستی مطالب آن، دنيای آن زمان را زير پا گذاشت، مانند همين شيوه را توينبی، تاريخشناس انگليسی، و تاريخشناس آمريکايی، ويل دورانت، در قرن بيستم انجام دادند. اين دو تاريخشناس زمان ما همانند هرودوت فقط به نوشته های پيشينيان بسنده نکردند، همان گونه که هرودوت به آموزشها و گفتههای عمويش در هاليکارناس و نوشتههای تاريخنگاران پيش از خود بسنده نکرد و ضمن سفر يادداشتهايی را فراهم کرد. او در اين باره در کتابش میگويد:" آن چه ديگران نقل کرده اند من در کتابم آوردهام، لکن چنين نيست که همه را بدون تميز دادن باور کرده باشم، مگر اين که در طی سفر های مکرر به حقيقت آن پی برده باشم."
کتاب تاريخ هرودوت از آن جايی که اطلاعات زيادی درباره تاريخ باستان ملتهای گوناگون دارد ، هنوز هم مورد استناد تاريخشناسان است. با اين همه، از آن جايی که به علل حوادث نپرداخته و چندان تسلسل وقايع و اشخاص از حيث تقدم و تاخر تاريخی رعايت نکرده، گاهی در پراکندهگويی از اندازه به در میرود و محاسبه سالها و تاريخ رویدادها و سلطنتها را از روی دقت انجام نداده جنبه علمی کامل ندارد. بعدها تاريخنگاران ديگر با مقارنه قرار دادن حکومت پادشاهان سرزمينهای گوناگون، سال درست رويدادهای گوناگون را به دست آوردهاند.
پارسها از نظر هرودوت
بخش زيادی از تاريخ هرودوت به پارسها و مادها و ملتهای زير فرمان آنان اختصاص يافته و نقطه اوج تاريخ او ،شرح جنگهای ايران و يونان از داريوش تا آخر دوره خشايارشا است. او در کتابش آرزو می کند که روزی آزادی يونان را ببيند و شاهد نابودی ديکتاتوری هخامنشی باشد. او ، به غير از کوروش و داريوش همه شاهان هخامنشی را سبک سر و ديکتاتور خوانده است. در مورد مسايل جنگی بيشتر ازيونانیها طرفداری کرده است و می گويد که جنگ ايران و يونان در حقيقت جنگ بين ديکتاتوری آسيايی و دموکراسی يونانی بوده است و چنان چه ايرانی ها پيروز شوند، ديکتاتوری آسيايی بر تمدن هلنی غلبه خواهد کرد. او هنگامی که از شهر آتن سخن میگويد، از آزادی سياسی مردم آن شهر به نيکی ياد میکند(جلد پنجم، بند 78)، اما به درستی نمیدانيم چرا او زندگی در مهاجرنشين توريوم را بر زندگی در آتن ترجيح میدهد.
هرودوت در معرفی سپاه ايران راه اغراق را پيموده است. ميرزا حسنخان پيرنيا (مشير الدوله) در تاريخ ايران باستان در مورد مبالغه گويیهای هرودوت در رابط با جنگ ايران و يونان مطالب زيادی دارد. او پيرامون شمار سپاهيان ايران که از تنگهی بسفور گذشته و خود را برای يورش به آتن آماده میکردند، به اين مبالغهی هرودوت اشاره میکند که میگويد: "قشون ايران به درياچهای رسيد که پنج کيلومتر محيط آن بود و آب درياچه برای سيراب کردن اسبان کفايت نمیکرد." مشيرالدوله جواب می دهد که اگر بر فرض ژرفای آن درياچه يک متر باشد، اين درياچه آن اندازه آبش زياد خواهد بود که برای سيراب کردن بيش از يک ميليون اسب کافيست و حال آن که همهی سپاه ايران از سواره و پياده بيش از 350 هزار نفر نبوده است. درواقع، تاريخ هرودوت در حکم گزارش يک خبرنگار جنگی است که گاهی خبری را بدون تفسير و اظهار نظر نقل میکند و گاهی هم راه مبالغه را در پيش میگيرد.
او دربارهی ويژگیهای رفتاری بزرگ پادشاه هخامنشی، کورش بزرگ، مینويسد:"کوروش مانند پدری مهربان و رئوف است که برای مردم کار میکند." سپس اضافه می کند: " او مردی ساده، جفا کش، بسيار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر بود. او بود که ايالت کوچک پارس را به يک مملکت بزرگ تبديل کرد ." در جايی ديگر میگويد که او با مردم به مهربانی و پدرانه رفتار میکرد و در جای ديگر او را "آقای آسيا" میخواند. او در داستان فتح ليدی به کوشش سپاهيان پارس، از اين نوآوری کوروش ياد میکند که از شترها برای رم دادن اسبها سواره نظام ليدی بهره گرفت، چرا که بوی شتر باعث رم کردن اسب می شود.
هرودوت کمبوجيه را نخستين نمونه از پادشاهان ظالم شرقی میداند که به فساد گرايش داشته است و میگويد:" او شخصی تندخو، بیتاب ،عاجز از کف نفس، درنده خود بود. داريوش که نمونه بهترين حکم رانان شرقی است ، دلير ، باهوش ، زيرک و در فن جنگ و صلح هنرمند و بنيان گذار و استوار کننده و وسعت دهنده امپراتوری بود. خشايار شا پادشاهی ستم گر، ناتوان، طفلوار ولی بیرحم، خودخواه، سست عنصر و به آسانی تحت نفوذ درباريان بود."
با اين همه، او اين رفتار پادشاهان پارس را میستايد که که فردی را برای يک گناه کوچک به مرگ محکوم نمیکنند و اين که هيچ کدام از پارسها حق ندارد برای يک گناه کوچک يکی از افراد خانوادهی خود را مجازاتی جبرانناپذير کند. آنها بايد:" نخست خوب بيانديشند و چنانچه کارهای بد مقصر از خدماتش از حيث تعداد و شدت بيشتر باشد، آنگاه میتوانند تسليم خشم و غضب شوند و او را مجازات کنند."
درباره تعليم و تربيت پارسها در زمان کوروش مینويسد:" پارسها میخواهند که از جوانان خود مردانی شجاع و پر تهور بسازند و داشتن فرزندان زياد را در خانواده تشويق میکنند. همهی جوانان بايستی سوارکاری و تيراندازی را فرا گيرند. هر عملی که ارتکاب آن منع شده، صحبت کردن از آن نيز ممنوع است. به عقيده پارسها بدترين و ننگينترين کارها، دروغ گفتن و پس از آن قرض گرفتن است. استدلال آنها اين است که کسی که قرض میکند، گاه مجبور است دروغ بگويد."
او پيرامون بهداشت در ميان پارسها میگويد:" پارسها مواد پاک مانند خاک و آب را آلوده نمیکنند. آنها در مجراهای آب، ادرار نمیکنند و آب دهان در آن نمیاندازند و دست روی خود را(در آنجا) نمیشويند و حتی اجازه نمیدهند که کسی چنين کند. بر عکس ما(يونانیها)، مجراهای آب را چندان گرامی نمیداريم."
او وضعيت دين را ميان پارسها و يونانیها مقايسه میکند و میگويد:" پارسها در زمينه ديانت از يونانیها متمايز هستند. آنها عادت ندارند که برای خدايان مجسمه بر پا کنند و يا معبد و قربان گاهی بسازند. برعکس، آنها کسانی را که چنين کنند به ديوانگی متهم می کنند و علت آن به نظر من آن است که آن ها هرگز مانند يونانيان خصوصيات بشری برای خدايان خود قايل نبودند." او پيرامون مراسم دينی پارسها مینويسد که پارسها برای قربانی کردن برای خدايان به جای پاکی میروند و پس از جاری کردن نام خدا بر زبان به قربانی کردن جانور میپردازند. او مینويسد:" کسی که قربانی را به خداوند هديه میکند، نمیتواند فقط برای خود دعای خير کند و بايد برای سعادت و خوشبختی پادشاه و همهی مردم پارس دعا کند."
او پيرامون فرهنگ عمومی پارسها میگويد:"پارسها عادت دارند روز تولد خود را جشن بگيرند. در آن روز آنها حق خود میدانند که غذايی مطبوعتر از غذای روزهای ديگر بخورند. اعيان و اغنيا گاو يا اسب يا شتر و يا خری میکشند و آن را در پارچهای در اجاقهای بزرگی کباب میکنند. افراد بیچيز و فقير به جانوران کوچکتر بسنده میکنند. پارسها به طور معمول غذای مقوی سنگين کمتر میخورند. بيشتر به غذاهای سبک علاقه دارند که همه را يکجا به سر سفره نمیآورند. از اين رو، پارسها بر اين باوراند که اگر يونانیها فقط برای جلوگيری از گرسنگی غذا میخورند، برای آن است که در پايان غذا چيز قابلی به آنها نمیدهند. در صورتی که اگر در پايان غذا چيز شايستهای برای آنان بياورند، باز هم به خوردن ادامه خواهند داد."
هرودوت دربارهی آداب برخورد اجتماعی در ميان پارسها چنين میگويد:" هنگامی که دو نفر پارسی در کوچه با هم روبهرو میشوند، به جای آنکه به يکديگر سلام بکنند، لبهای يکديگر را میبوسند. اگر يکی از نظر جايگاه اجتماعی از ديگری پايينتر باشد، روی گونههای يکديگر را میبوسند. اما اگر يکی از آنها از خانوادهای پست باشد، در برابر ديگری زانو بر زمين میزند و سجده میکند. آنها به اشنايان نزديک خود بيشتر اهميت میدهند و آنهايی که در فاصلهی دورتری زندگی میکنند، در درجهی دوم قرار میگيرند."
هرودوت پيرامون يکی ديگر از ويژگیهای پارسها، يعنی تقليدپذيری، مینويسد:" پارسها از همهی ملتهای ديگر جهان بيشتر استعداد اخذ عادتها و رسوم خارجيان را دارند. برای نمونه، چون آنها لباس مادها را زيباتر از لباس ملی خود ديدند، آن لباسها را پوشيدند" اين تعريف از قوم پارس برخی از نويسندگان را بر آن داشته که تقليد ايرانيان از فرهنگ غرب را به تاريخ دراز آنها پيوند بدهند. اما بايد توجه داشت که قوم پارس بخشی از قومهايی است که ملت ايران را ساختهاند. به علاوه، در همين داستانی که هرودوت بيان میکند، آنها از يک قوم ايرانی ديگر، يعنی قوم ماد، تقليد میکنند که پيشينهی تمدنی و فرهنگی کهنتری داشتند و دستکم 150 سال زودتر از پارسها به تمدن روی آورده بودند.
هرودوت از نگاه انديشمندان
از فرهيختگان يونانی گرفته تا مورخين معاصر، از جمله ويل دورانت و آرنولد توينبی، هرودوت را پدر تاريخ دانستهاند. به بيان هنری اس. لوکاس، استاد تاريخ دانشگاه ميشيگان، هرودوت شايستهی اين لقب است، زيرا همهی اطلاعات بشر قرن بيستم از ملتهای مشرق باستان به ويژه، مادها، پارسها، بابلیها، يونانیها، ايتاليايیها، فينيقیها و مصريان مرهون کوششهای اوست. اگر هرودوت نبود، شامپليون& nbsp;فرانسوی نمی توانست خط هيروگليف را بخواند زيرا هرودوت اطلاعات پراکندهای از ملتهای کهن در کتابش به يادگار گذاشته است که همين اطلاعات باعث برانگيخته شدن حس کنجکاوی تاريخشناسان و باستانشناسان سدههای جديد و در نتيجه کشف بسياری از حقيقتهای تاريخی سدههای باستانی آدمی شد.
راولينسن، باستانشناس انگليسی، شيوهی بيان تاريخ هرودوت را در مقايسه با پيشينيان و همدورهایهای او بیمانند میداند و مینويسد:"مقايسهی سبک نگارش هرودوت با شيوهی نگارشی که در زمان او معمول بوده است، تفاوت بين او و ديگران را بهخوبی آشکار میکند و اين تفاوت به اندازهای هويدا بوده که شيوهی تاليف او چونان شيوهای تازه جلوه نموده و خاوه ناخواه نام شريف پدر تاريخ را برای او به ارمغان آورده است."
جرج سارتن شيوهی کار هرودوت را به مانند شيوهی جهانگردان بزرگی ديگری مانند مارکوپولو و ابن بطوطه میداند که گاهی سخنانی عجيب و حتی باور نکردنی در نوشتههای آنان بازتاب میيابد. او هرودوت را استاد نثر سادهی يونانی میداند که اثر او به يونانيان فهماند که نثر نيز ممکن است به اندازهی شعر زيبا و گيرا باشد. سارتن هنر و افتخار بزرگ هرودوت را در اين میداند که از مردمان گوناگون و آداب و رسوم آنان سخن گفته است و او را نه تنها پدر تاريخ که پدر دانش قومشناسی(Ethnology) نيز میداند.
سارتن در کتاب تاريخ علم خود به برخی از نادرستیهايی کتاب هرودوت اشاره میکند، اما با اشاره به اين که تاريخ خاورميانه بیاندازه پيچ در پيچ است که حتی پژوهشگر امروزی نيز به دشواری میتواند کلاف در هم ريختهی رويدادهای آن را باز کند و سر رشته را به دست آورد، يادآور میشود که:"نبايد توقع داشته باشيم که يک مورخ باستانی بتواند اين گونه مطالب بغرنج را به صورت روشن و درست توضيح دهد و تفسير کند. تاريخ هرودوت شامل اطلاعات فراوانی است، اما اين کتاب با تاريخهايی که امروزه نوشته میشود و ثمرهی قرنها کار و کوشش است، قابل مقايسه نيست و نمیتوانسته است که چنين باشد."
عباس اقبال، تاريخشناس ايرانی، نيز در کنار اشاره به نادرستیهايی که در کتاب تاريخ هرودوت وجود دارد، از نقش او در کشف رازهای تاريخ ايران در زمان هخامنشيان ياد میکند و آن را بيش از هر چيز مديون کتاب تاريخ هرودوت میداند. چرا که به نظر اقبال:" اين کتاب در عهد هخامنشيان تاليف شده و مولف آن اهل سرزمينی بوده است که زير فرمان ساتراپهای ايرانی اداره میشده است. از اين رو، علاوه بر اين که اطلاعات دقيقی دربارهی احوال اقوام ايرانی و پادشاهان مادی و پارسی و اخلاق و صفات و فضايل و درجهی تمدن ايرانيان باستان دارد، کليددار کسانی شده است تا بتوانند خط ميخی ايرانی را بخوانند و تاريخ واقعی ايران قديم را کشف کنند."
با اين همه، هرودوت در ميان تاريخنگاران پيشين وتاريخشناسان کنونی منتقدان جدی دارد. بسياری از نويسندگان يونان باستان، مانند کتزياس و پلوتارک، بهشدت از او انتقاد کردهاند و حتی او را به دروغگويی و تحريف رويدادهای تاريخی متهم کردهاند. رسالهای با عنوان"خبث طينت هرودوت" از نويسندگان يونان باستان برجای مانده است که بيشتر پژوهشگران او را به پلوتارک نسبت میدهند. از تاريخشناسان دورهی جديد، سايکس انگليسی نيز درستی نوشتههای هرودوت را به پرسش میگيرد و هرودوت را متهم می کند که از نوشتههای پيشينيان و نويسندگان ديگر به نام خود بهرهبرداری کرده است.
منبع :
1. برگن، هانری. تاريخ هرودوت. ترجمهی هادی هدايتی. انتشارات دانشگاه تهران، 1336
2. لوکاس، هنری. تاريخ تمدن از کهنترين روزگار تا سدههای اخير. ترجمهی عبدالحسين آذرنگ. انتشارات کيهان، 1372
3. اقبال، عباس. دوره تاريخ عمومی. انتشارات شرکت مطبوعات، 1317
4.دورانت، ويل. مشرق زمين گاهواره تمدن. ترجمهی احمد آرام. انتشارات اقبال و مؤسسه فرانکلين، 1337
5. راولينسن، جرج. تاريخ هرودوت(چکيده). ترجمهی حميد مازندرانی. انتشارات علمی و فرهنگی، 1384
6. سارتن، جرج. تاريخ علم. احمد آرام. اميرکبير، 1346
منبع (http://www.jazirehdanesh.com/find.php?a=19.546.587.fa)
Majid_GC
13th August 2013, 10:09 PM
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d3/Herodotus_Massimo_Inv124478.jpg/482px-Herodotus_Massimo_Inv124478.jpg
تصویری از هرودوت در موزه کاخ ماسیمو اله ترمه - در ایتالیا (رم)
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/81/Herodotus_world_map-en.svg/788px-Herodotus_world_map-en.svg.png
نقشه جهان اثر هرودوت
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.