Sa.n
4th August 2013, 07:06 PM
بیوگرافی مهدی سلطانی (http://www.asemoni.com/art/movie/biography/mehdi-soltani)
http://img.asemoni.com/mehdi-soltani.jpg نام: مهدی سلطانی سروستانیزادروز:۱۳۵۰محل تولد: شیرازمحل زندگی: تهرانپیشه: بازیگر(تائتر،سینما،تلوزیو� �)،کارگردان،استاد دانشگاه تهرانشناخته شده برای: بازی در سریال در مسیر زاینده رود درباره مهدی سلطانیمهدی سلطانی فارغ التحصیل لیسانس بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) میباشد.وی دارای فوق لیسانس کارگردانی از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر در سال ۱۳۷۸ و دکترای تئاتر از دانشگاه آوینیون(به فرانسه:Avingon) فرانسه میباشد.
وی هم اکنون عضو هیثت علمی و استادیار دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی، پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران است.او از دوران دانشجویی در عرصه های مختلف هنری فعالیت داشته است ولی در این زمینه ناشناخته بود تا اینکه در سریال ”در مسیر زاینده رود” به ایفای نقش پرداخت و به دلیل شخصیت مثبتی که در این سریال داشت مورد شناخت و محبوبیت قرار گرفت. او اخیرا بازیگر سریال “مارانه” میباشد. مهدی سلطانی از کارنامه کاریش میگوید:من در دوران دانشجویی سریالهای کارآگاه علوی ۱ و محاکمه را با آقای حسن هدایت کار کردم. در اولین سریال اصغر فرهادی هم حضور داشتم. سریال حقیقت در آینه آقای میهندوست نیز یکی دیگر از کارهای من است. در کنار این آثار تلویزیونی فیلم سایه روشن آقای هدایت را هم کار کردم. بعد برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم و چند سالی نبودم. بعد آمدم در تله فیلم هویت تولید شبکه چهار بازی کردم و بعد در مسیر زاینده رود حضور پیدا کردم. سپس سه تله فیلم کار کردم که دو تای آنها پخش شد. یکی خانه کاغذی و دیگری جنایت و مکافات که پخش شدند و بازجویی در کافه تهران به کارگردانی شاهد احمدلو که نمیدانم چرا پخش نمیشود.در سریال عکاسخانه شبکه دو نیز که متاسفانه به اعتقاد من کمی در پخش به ناهماهنگی برخورد و لطمه دید، حضور پیدا کردم. در ادامه هم در فیلم ملکه و در فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا حضور یافتم.و همین طور بعد از آن در سریال دیوار از شبکه یک حضور داشتم و در حال حاضر در سریال مادرانه بازیگری میکنم. http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-5.jpg زندگی هنری مهدی سلطانیکارهای سینماییملکه (محمدعلی باشه آهنگر) (۱۳۹۰)
سایه روشن (حسن هدایت) (۱۳۷۹)
آخرین بندر (حسن هدایت) (۱۳۷۳) مجموعه های تلویزیونیمادرانه (جواد افشار) (۱۳۹۲)
دیوار (سیروس مقدم) (۱۳۹۱)
در مسیر زاینده رود (حسن فتحی) (۱۳۸۹)
روز های به یاد ماندنی (همایون شهنواز) (۱۳۸۲)
تصمیم نهایی (محسن شاه محمدی) (۱۳۸۰)
محاکمه (حسن هدایت) (۱۳۷۸)
یکی یه دونه (اصغر فرهادی) (۱۳۷۷)
حنانه (۱۳۷۷)
حقیقت در آینه (اسماعیل میهن دوست) (۱۳۷۴)
کاراگاه (حسن هدایت) (۱۳۷۴) بازیگری تئاترمده آ (مهرداد نظری) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران۱۳۷۱خوبی بزرگ زندگی (علیرضا حیدری) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۲.آنشب که خورشید ساقی بود (علی پاکدست) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۳.چند و چون به چاه رفتن چوپان (علی یازرلو) تهران، سالن چهارسو و مولوی، سیزدهمین جشنوارهٔ تئاتر فجر ۱۳۷۳.محاکمه ژاندارک در رُوان (داریوش مختاری) تهران، تالار مولوی ۱۳۷۴افسانه (مینا ابراهیم زاده) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی۱۳۷۴سرود بال سروش (شکرخدا گودرزی) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی۱۳۷۴معرکه در معرکه (حسن میرباقری) رشت، تالار سردار جنگل۱۳۷۵خانهٔ عروسک Une maison de poupée” (مهدی سلطانی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۶آخرین قهرمانان زمین (اصغر فرهادی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۶دیوار (محسن علیخانی) تهران، تئاترشهر، سالن چهارسو ۱۳۷۷چیزی یادم نمی آد (مهدی سلطانی) تهران، تالارمولوی۱۳۷۸دختر گل فروش Pygmalion (پروانهٔ مژده) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۷۸-۷۹این قصه را ایرانیان نوشتهاند (علیرضا نادری) تهران، تالار مولوی۱۳۷۹سعادت لرزان مردمان تیره روز (محسن علیخانی) تهران، تئاترشهر، تالار سایه۱۳۸۰ والس مرده شوران (کوروش نریمانی) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو۱۳۸۱پچپچههای پشت خط نبرد (علیرضا نادری) تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی ۱۳۸۱چیستا (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو۱۳۸۲مضحکهٔ شبیه قتل (حسین کیانی) تهران، تئاترشهر، تالار سایه۱۳۸۲تیغ کهنه (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو۱۳۸۲ -۱۳۸۳روزهای زرد (ایوب آقاخانی) تهران، تالار سایه۱۳۸۳ خانه (کیومرث مرادی) تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی ۱۳۸۸مولوس کبیر (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۸۸ http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-4.jpg کارگردانی های مهدی سلطانیخانهٔ عروسک تهران، تالار مولوی۱۳۷۶چیزی یادم نمیآید تهران، تالار مولوی۱۳۷۹ تله تئاترهای مهدی سلطانیتاجر ونیزی (تاجبخش فنائیان)۱۳۷۶ماجرای اوپنهایمر Oppenheimer(محمود عزیزی) ۱۳۷۶
منطقهٔ جنگی (اسماعیل شنگله)۱۳۷۷بی ریشه (سعید کشن فلاح) ۱۳۷۷سقوط (رضا حامدی خواه) ۱۳۷۸ دیگر فعالیتهای مهدی سلطانی کارهای پژوهشی“تحلیلی برعوامل موثر در ایفای نقش” این پژوهش، مراحل و عوامل رسیدن به نقش و ارائه آنرا مورد مطالعه قرار میدهد. “نمودارسازی کنش دراماتیک” این پژوهش، چگونگی به تصویر کشیدن یک عمل نمایشی و یا به عبارت دیگر مطلوب ترین ارائهٔ کنش دراماتیک نهفته در یک متن نمایشی را مورد مطالعه قرار میدهد. “واقعیت استلیزه در تئاتر رئالیستی معاصر” این پژوهش، فرایند تحوّل بازیگری و کارگردانی رئالیستی قرن حاضر را نسبت به تئاتر رئالیستی در زمان پیدایشش مورد مطالعه قرار میدهد. مقاله هابازیگری چیست؟ مجله«نما» ویژهٔ دوازدهمین جشنوارهٔ تئاتر دانشجویی کشور – ۱۳۷۷. نقش و نویسنده مجلهٔ «تجربه» دانشگاه تهران شماره ۲- سال ۱۳۷۸. ترجمه«رئالیسم در تئاتر le réalisme au théâtre» نوشتهٔ میشل وئیس http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-3.jpg گفت و گو با مهدی سلطانی
سالها در تئاتر بازی کردهاید، در سینما و تلهفیلم و تلهتئاتر هم تجربه دارید، کارگردانی تئاتر کردهاید، جایزه بردهاید، اما حضور در یک سریال تلویزیونی باعث شد مردم مهدی سلطانی را بشناسند!
اول این که من بیشتر از هر جایی در تئاتر فعالیت کردهام که همیشه در مقایسه با سینما و تلویزیون مخاطبان کمتری داشته است. شهرت به واسطه مخاطب زیاد صورت میگیرد و به همین دلیل در سریال بیشتر شناخته شدهام. دوم این که آدم پرکاری نیستم و بیشتر تلهفیلمهایی که بازی کردهام مربوط به بعد از در مسیر زایندهرود است.
فیلم ملکه را هم بعد از در مسیر زایندهرود بازی کردید، و همین طور فیلم سینمایی «چ».
بله، همینطور است.
میتوانم اینطور نتیجهگیری کنم که بین اهالی سینما و تلویزیون هم بعد از بازی در سریال تلویزیونی شناخته شدهاید؟
بله. همینطور است. در کشور ما هم مثل هر جای دیگر دنیا اگر قرار باشد کار جدیدی به یک بازیگر پیشنهاد بشود او باید خودش را بهتر و بیشتر معرفی کند. بازی در سریالهای تلویزیونی یا هر اثری که مخاطب بیشتری دارد، اگر هنرمندانه انجام شود، یک معرفی خوب برای دریافت پیشنهادهای بیشتر محسوب میشود. البته بخشی از موفقیت یک بازیگر به قبولنکردن برخی پیشنهادها بستگی دارد. من این شانس را داشتم که خیلی از پیشنهادها را قبول نکنم.
این شانس به مسائل مالی برمیگردد یا نتیجه هوش و درایت شما بوده است؟
توقعم را در مورد مسائل مالی پایین آوردم و ضمن این که به دلیل تدریس در دانشگاه به قول معروف آب باریکهای دارم که باعث میشود به هر قیمتی تن به هر نقشی ندهم.
تدریس در دانشگاه و داشتن دانشجویانی که بازی شما برای آنها حکم درس را دارد دلیل دیگری برای سختگیری در انتخاب نقشها نیست یا حتی انگیزهای برای بهتر بازیکردن؟
نمیتوانم بگویم به دلیل دانشجویانم در انتخاب کارهایم سختگیری میکنم. دانشجویانم مرا میشناسند و میدانند بسیار مشکلپسند هستم و وسواس زیادی در انتخاب و انجام کارم به خرج میدهم.
کتابی دارید به نام رئالیسم در تئاتر…
کتاب نیست، ترجمهای از زبان فرانسه است و پژوهشی درباره رئالیسم در بازیگری و کارگردانی.
با توجه به این پژوهش و نوع انتخابهایتان، به نظر میرسد به رئالیسم در بازیگری علاقهمند باشید، اما با این حال دربازیهای تلویزیونیتان به جای واقعگرایی شاهد اغراق هستیم!
من واژه اغراق را برای کاری که انجام میدهم، قبول ندارم. چون اغراق از دروغ میآید. اگر در بازیهایم اغراق یعنی دروغ وجود داشت، مخاطب با نقشهایی که بازی میکنم ارتباط برقرار نمیکرد. مخاطب به واسطه صداقتی که در بازیهایم وجود دارد و به دلیل واقعیبودن شخصیتها با نقشهای من ارتباط برقرار کرده است، چون میتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند، آنها را باور کند، بپذیرد و قبول کند که وجود دارند. این حسها هرگز با اغراق ایجاد نمیشود.
در سه سریالی که توفیق داشتم بازی کنم، کاملا بر اساس متن فیلمنامه بازی کردهام. متنها شاعرانگی یا ادبیات خاص خودشان را داشتهاند و احتمالا این ادبیات این حس را به شما داده که شخصیت ارائهشده خارج از دنیای واقعی و توام با اغراق خلقشده، اما در فرهنگ ما کسانی هستند که واقعا شبیه به اردلان یا جمیل حرف میزنند. بعضی از آدمها در فرهنگ خاصی به شکلی حرف میزنند که در نوشتههای آقای سعید نعمتالله یا علیرضا نادری میبینیم. شیوه حرفزدن و نوع واژگانی که این افراد دارند بخشی از شخصیت آنهاست.
در ضمن هنرمند وقتی یک واقعیت را به شیوه نمایشی ارائه میکند، در حقیقت آن واقعیت را از فیلتر هنر میگذراند. فیلتر هنر باعث میشود واقعیت استریلیزه یا شیوهپردازی بشود. یعنی زوایدش حذف و به شکلی دراماتیک ارائه میشود. بنابراین عصاره واقعیت است که به تماشاگر نشان داده میشود، نه همه واقعیت. وقتی ریزهکاریها را حذف میکنیم و به شیوه استریلیزاسیون نزدیک میشویم، ممکن است به قول شما اغراق و از نظر من شیوهگرایی اتفاق بیفتد.
.
این مساله فقط به زندهبودن زبان مربوط است؟
بخشی از آن بله و بخشی دیگر هم به تغییر شیوه زندگی ارتباط دارد. ورود تکنولوژی و استفاده از اصطلاحاتی که مربوط به آن میشود، بشدت روی زبان تاثیر گذاشته است. به جز این موارد در کشورهایی که اخلاقیات اهمیت بیشتری دارد، افراد جامعه برای طرح برخی مسائل به نمادها روی میآورند و با استفاده از نمادها با هم حرف میزنند؛ به این ترتیب نمادها وارد زبان میشود. به عبارتی در کشورهای شرقی مانند کشور خودمان، نمادها جلوه بیشتری نسبت به کشورهای غربی دارند.
در تحلیل شخصیت اردلان به جز نوع بیانش به چه چیزهایی رسیدید؟
اردلان شخصی است که در محله نظامآباد رشد کرده و متعلق به فرهنگ آن محله بوده است. او آینده فرزاد است که به بهانه دستیافتن به یک شهر آرمانی، طبقه اجتماعی خودش را ترک میکند. اردلان به قیمت از دستدادن ارزشهایی که طبقه اجتماعیاش داشته وارد دنیای تازهای میشود که گمان میکند اتوپیا یا آرمانشهری است برای رسیدن به سعادت؛ اما از آنجا که ارزشهای بسیاری را قربانی میکند تا به چیزهایی دست پیدا کند که به هیچ عنوان با داشتههای قبلیاش برابری نمیکند، بعد از گذشت چند سال متوجه میشود به آرمانشهر نرسیده است و در عین حال دنیای کوچک خودش را هم از دست داده است. اردلان عشق مادرش را که در فرهنگ ما جایگاه بسیار والایی دارد، از دست داده است.
او خیلی چیزها را قربانی کرده برای این که به ثروت برسد؛ چرا که گمان میکرد ثروت میتواند مرکبی باشد برای رساندن او به آرمانشهر مد نظرش. اما کمکم درمییابد این مرکب هرگز او را به مقصد نمیرساند، چون مرکبش نیاز به نیروی محرکه دارد. این نیرو از نظر من عشق است اما اردلان بسیار سرد شده چرا که گرمی عشق را مدتها پیش در وجود خود قربانی کرده است.
http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-2.jpg
قبول دارید نوع نگاه، راهرفتن، دیالوگها و بسیاری از خصوصیات دیگر اردلان برآمده از یک تیپ در دنیای سینما است در حالی که او به دنیای امروز تعلق دارد و قرار است کنشها و واکنشهایش واقعی و امروزی باشد که البته هست. چطور بین این دو مقوله تقریبا متضاد تناسب ایجاد کردهاید؟
بخش زیادی از آن به بازیگر برمیگردد. در آنچه که در هنر نمایش به نام رئالیسم شناخته شده، همه چیز را میتوان فاکتور گرفت جز بازیگری! مثلا یک دیوار میتواند واقعا دیوار نباشد، از یک آشپزخانه فقط یک میز و صندلی وجود داشته باشد، نورپردازیها شباهتی به زندگی واقعی نداشته باشد، اما به دلیل بازی رئالیستی بازیگر، آن نمایش یک اثر رئالیستی محسوب میشود. بخشی از پاسخ سوال شما به این مربوط است که بازیگر چطور عمل بکند و دیالوگهایی را که ادبیات خاص خود را دارد، چگونه بیان کند که مخاطب حس کند این دیالوگها مال نویسنده نیست و به خود شخصیت تعلق دارد. اگر بازیگر با مهارت این کار را انجام بدهد، مخاطب شخصیت را حتی اگر تداعیکننده یک جریان خاص ادبی یا هنری باشد به عنوان واقعیت میپذیرد.
معتقدید این نقشها هم متفاوت نوشته شدهاند و هم شما آنها را متفاوت بازی کردهاید؟
فیلمنامه حکم مواد اولیه را دارد. اگر مواد و مصالح اولیه درست و کافی نباشد نمیتوان نتیجه درستی گرفت. نمیشود به شما مواد اولیه قرمهسبزی را بدهند، ولی شما قیمه بپزید. اما میشود با مواد اولیه قرمهسبزی و چاشنیهای مختلف، دو قرمهسبزی با طعمهای مختلف پخت. اگر آشپز خوبی باشید و تجربه داشته باشید، میدانید باید چه سبزیهایی خرد شود، چقدر خرد شود، چه میزان تفت داده شود، بعد از پیاز داغ تفت بدهید یا قبل از پیاز داغ، چه نوع گوشتی استفاده کنید، لوبیایی که استفاده میکنید چقدر در آب بماند، چقدر بپزد، لیمو عمانی بهتر است یا آبغوره و…
آشپز خوبی هستید!
نه خیلی. گاهی آشپزی میکنم. فکر میکنم متوجه منظورم شدید. همه چیزهایی که گفتم باعث میشود مزه فلان قرمهسبزی که من در بهمان مهمانی خوردهایم همچنان زیر زبانمان مانده باشد. تاثیر بازیگر بر نقش بیشباهت به پختن قرمهسبزی نیست!
شما دختر دارید؟
نه، من اصلا فرزند ندارم.
یکی دو بار تجربه همکاری با اصغر فرهادی را هم داشتهاید. چطور شد این همکاری ادامه پیدا نکرد؟
باید شرایط برای همکاری آدمها فراهم شود. اگر نشد به این معنی نیست که همدیگر را قبول ندارند یا سلایقشان باهم فرق میکند. من مدتی فرانسه بودم، ایشان در ایران بود، بعد ایشان رفتند من برگشتم. ممکن است در سناریوی ایشان نقشی برای من نباشد یا باید دید تهیهکننده هم بازیگر را میپذیرد یا نه… خیلی چیزها هست که میتواند در یک همکاری نقش داشته باشد.
در حرفه بازیگری خیلی چیزها به تقدیر برمیگردد؛ این که شما در یک بزنگاه در کدام جغرافیا باشید و مشغول چه کاری تا بتوانید در تولید یک اثر سهم داشته باشید یا برای همیشه از حضور در آن محروم شوید. درباره این وجه از حرفهتان چه احساسی دارید؟
من به قسمت خیلی اعتقاد دارم؛ یعنی اگر قرار باشد در زمره اختیاریون یا جبریون قرار بگیرم، جای من حتما در جمع جبریون افراطی است. معتقدم اگر قسمت نباشد، هرقدر تلاش کنیم به چیزی برسیم این اتفاق نخواهد افتاد و اگر قسمت باشد همه دنیا دست به دست هم بدهند که اتفاقی نیفتد، آن اتفاق حتما خواهد افتاد.
یعنی معتقدید حتی انتخاب رشته، سفر به فرانسه و تحصیل در مقطع دکتری، انتخاب آثاری که در آنها بازی کردهاید و هزاران چیز دیگر در زندگی شما فقط به تقدیر برمیگردد؟
بله، همه اینها تقدیر من بوده و اگر داستانش را برایتان تعریف بکنم که از حوصله این مصاحبه خارج است، حتما شگفتزده خواهید شد.
حداقل یک نمونه در پاسخ به این همه کنجکاوی که ایجاد کردهاید، تعریف کنید!
زمانی که قرار بود سریال در مسیر زایندهرود ساخته شود، من برای بازی در یک تئاتر تعهد داده بودم. روزهای اول تمرین بود که از دفتر سریال در مسیر زایندهرود با من تماس گرفتند و از من خواستند برای بازی در نقش حاج بهزاد صحبت کنیم. من از این دعوت خوشحال شدم و رفتم، اما گفتم به بازی در یک تئاتر دعوت شدهام. پرسیدند کار تئاترتان شروع شده، گفتم: دارد شروع میشود. گفتند قرارداد امضا کردهای؟ گفتم: نه، ولی تعهد اخلاقی دارم. به این ترتیب همکاری ما ملغی شد، اما بار دوم تماس گرفتند و گفتند اگر بتوانیم طوری زمانبندی کنیم که شما به تئاترتان هم برسید، در سریال بازی میکنید؟ از آنجا که آقای علیرضا نادری، نویسنده سریال در مسیر زایندهرود مرا میشناخت و اصرار داشت من در این نقش بازی کنم، گروه تولید تصمیم گرفته بود زمینه را برای این همکاری فراهم کند. من هم قبول کردم. بعد از مدتی گفتند زمانی که شما درگیر تئاتر هستید ما در اصفهان تصویربرداری داریم و امکان ایجاد هماهنگی نیست.
بعد از مدتی دوباره تماس گرفتند و پرسیدند اگر کار را به گونهای رج بزنیم که زمان بازی شما در سریال بعد از تئاتر باشد حتما خواهید آمد؟ من باز هم اظهار تمایل کردم. باز مدتی گذشت و دوباره خبر دادند در آن بازه زمانی آب زایندهرود را میبندند و ما به آب رودخانه برای تصاویرمان نیاز داریم. بنابراین این همکاری میسر نمیشود. خلاصه در نهایت، آقای نادری از من خواست تئاترم را رها کنم و به گروه تولید سریال ملحق شوم، اما از نظر من این کار اخلاقی نبود و گفتم نمیتوانم این کار را بکنم، بنابراین آنها خودشان با آقای علیرضا کوشکجلالی تماس گرفتند و مساله را مطرح کردند. نمیدانم در این تماس چه اتفاقی افتاد که آقای جلالی کوتاه آمد یا به این نتیجه رسید که بازی در سریال برای من آینده بهتری خواهد داشت، در هر صورت ایشان رضایت دادند و نقش حاج بهزاد به من رسید.
من به خاطر تعهدم به تئاتر مدهآ، جواب رد به گروه آقای فتحی دادم، اما قسمت این بود که در سریال در مسیر زایندهرود بازی کنم. این یک نمونه است و از این نمونهها زیاد در زندگیام رخ داده است. توجه من به تقدیر و قسمت باعث شده به نوعی آرامش برسم. از بستهنشدن یک قرارداد اصلا ناراحت نمیشوم و از بستهشدن یک قرارداد هم خیلی خوشحال نمیشوم. احساس میکنم اگر قرار باشد به چیزی یا جایگاهی برسم نیاز به پافشاری بیش از حد نیست.
با این دیدگاه چه میکنید که منفعل نشوید؟
سعی میکنم تواناییهایم را افزایش بدهم تا مطلوب شوم، نه طالب. ترجیح میدهم خواستنی باشم، نه خواهان. آدم وقتی مطلوب باشد حق انتخاب بیشتری خواهد داشت. (http://www.asemoni.com/)
اما هدفتان با حرفهای که انتخاب کردهاید خیلی تناقض دارد؟
بله، خیلی. سعی میکنم با این مساله کنار بیایم و نگذارم آرامشم به هم بریزد. چون من از زندگی خوشبختی میخواهم و خوشبختی یعنی آرامش. شهرت هیچ وقت برای من دغدغه نبوده است. شاید اگر دغدغه بود خیلی زودتر از اینها شاید در همان دوران دانشجویی وارد دنیای سینما و تلویزیون میشدم. من در تئاتر ماندم و از تئاتر خیلی چیزها یاد گرفتم. جدا از بازیگری به واسطه مواجهه مستقیم با انسانها به خودشناسی رسیدهام و میرسم. این مساله برایم ارزش زیادی دارد چون باعث آرامشم میشود.
با این حساب ممکن است در سریالهای کمتری بازی کنید.
نمیدانم. سریالها و فیلمها را بر این مبنا انتخاب میکنم که آرامشم به هم نریزد و البته چیزی که تولید میکنیم، ارزش وقت تماشاگر را داشته باشد.
ورودتان به دنیای بازیگری بر اثر قسمت بود یا آن وقتها شهرت را دوست داشتید؟
من خیلی چیزها را دوست داشتم، مثل هر نوجوان دیگری خلبانی را دوست داشتم، میخواستم یک مزرعه بزرگ داشته باشم با کلبه، اسب و گاو و مرغ و خروس و کشاورزی کنم، مثل هر کودکی عاشق این بودم که پلیس بشوم یا مثل هر نوجوانی که دوست دارد مورد احترام واقع شود، میخواستم پزشک بشوم، اما از دوران مدرسه و حتی از همان دوران ابتدایی استعداد و علاقه بازیگری در من توسط معلمانم کشف شد. بازیگری را دوست داشتم . از این جهات بازیگری برای من جذاب بود که وقتی آدم نوجوان است به شهرت اهمیت زیادی میدهد و شاید من هم با این انگیزه وارد دنیای بازیگری شدم. من هیچ آموزهای در زمینه بازیگری نداشتم.
وقتی وارد دانشگاه شدم با جنبههای دیگری از بازیگری آشنا شدم که برای من لذتبخشتر از به شهرت رسیدن بود. بازیگری باعث میشد من قبل از هر چیز با خودم مواجه بشوم. وقتی آدم در مواجهه با خودش موفق میشود روح خودش را ببیند، تازه میفهمد کیست و به خودشناسی میرسد. این خودشناسی برای من خیلی لذتبخش بود و آن را دوست میداشتم. بعد که وارد دنیای حرفهای تئاتر شدم و نامهربانیها و مناسبات را دیدم به عرصههای دیگر هم روی آوردم، البته هرگز نگاه منفی به دیگر رسانهها نداشتهام. تئاتر، سینما و تلویزیون برای من ارزشمندند، چون باعث میشوند آنچه آموختهام به مخاطبم عرضه کنم.
الان از آقای دکتر مهدی سلطانی سروستانی راضی هستید؟
رضایت امری نسبی است، در مقایسه با گذشته بله راضی هستم البته نه در معنای از خود راضی بودن. اما تمام تلاشم این است که به گونهای عمل کنم به آرمانشهر خودم نزدیک بشوم. از تمام دوستانی که گاهی به من لطف میکنند، گاهی پیامهای محبتآمیز میدهند و از تمام مردمی که کار ما را میبینند، درخواست میکنم توقع خود را از ما بازیگران بالا ببرند.
وقتی توقعشان را بالا ببرند، ما مجبور میشویم بهتر بازی کنیم، اما اگر هر چیزی را که از ما میبینند بپذیرند، ما هم برای بهتر شدن هیچ تلاشی نخواهیم کرد. (http://www.asemoni.com/)
http://img.asemoni.com/mehdi-soltani.jpg نام: مهدی سلطانی سروستانیزادروز:۱۳۵۰محل تولد: شیرازمحل زندگی: تهرانپیشه: بازیگر(تائتر،سینما،تلوزیو� �)،کارگردان،استاد دانشگاه تهرانشناخته شده برای: بازی در سریال در مسیر زاینده رود درباره مهدی سلطانیمهدی سلطانی فارغ التحصیل لیسانس بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) میباشد.وی دارای فوق لیسانس کارگردانی از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر در سال ۱۳۷۸ و دکترای تئاتر از دانشگاه آوینیون(به فرانسه:Avingon) فرانسه میباشد.
وی هم اکنون عضو هیثت علمی و استادیار دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی، پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران است.او از دوران دانشجویی در عرصه های مختلف هنری فعالیت داشته است ولی در این زمینه ناشناخته بود تا اینکه در سریال ”در مسیر زاینده رود” به ایفای نقش پرداخت و به دلیل شخصیت مثبتی که در این سریال داشت مورد شناخت و محبوبیت قرار گرفت. او اخیرا بازیگر سریال “مارانه” میباشد. مهدی سلطانی از کارنامه کاریش میگوید:من در دوران دانشجویی سریالهای کارآگاه علوی ۱ و محاکمه را با آقای حسن هدایت کار کردم. در اولین سریال اصغر فرهادی هم حضور داشتم. سریال حقیقت در آینه آقای میهندوست نیز یکی دیگر از کارهای من است. در کنار این آثار تلویزیونی فیلم سایه روشن آقای هدایت را هم کار کردم. بعد برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم و چند سالی نبودم. بعد آمدم در تله فیلم هویت تولید شبکه چهار بازی کردم و بعد در مسیر زاینده رود حضور پیدا کردم. سپس سه تله فیلم کار کردم که دو تای آنها پخش شد. یکی خانه کاغذی و دیگری جنایت و مکافات که پخش شدند و بازجویی در کافه تهران به کارگردانی شاهد احمدلو که نمیدانم چرا پخش نمیشود.در سریال عکاسخانه شبکه دو نیز که متاسفانه به اعتقاد من کمی در پخش به ناهماهنگی برخورد و لطمه دید، حضور پیدا کردم. در ادامه هم در فیلم ملکه و در فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا حضور یافتم.و همین طور بعد از آن در سریال دیوار از شبکه یک حضور داشتم و در حال حاضر در سریال مادرانه بازیگری میکنم. http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-5.jpg زندگی هنری مهدی سلطانیکارهای سینماییملکه (محمدعلی باشه آهنگر) (۱۳۹۰)
سایه روشن (حسن هدایت) (۱۳۷۹)
آخرین بندر (حسن هدایت) (۱۳۷۳) مجموعه های تلویزیونیمادرانه (جواد افشار) (۱۳۹۲)
دیوار (سیروس مقدم) (۱۳۹۱)
در مسیر زاینده رود (حسن فتحی) (۱۳۸۹)
روز های به یاد ماندنی (همایون شهنواز) (۱۳۸۲)
تصمیم نهایی (محسن شاه محمدی) (۱۳۸۰)
محاکمه (حسن هدایت) (۱۳۷۸)
یکی یه دونه (اصغر فرهادی) (۱۳۷۷)
حنانه (۱۳۷۷)
حقیقت در آینه (اسماعیل میهن دوست) (۱۳۷۴)
کاراگاه (حسن هدایت) (۱۳۷۴) بازیگری تئاترمده آ (مهرداد نظری) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران۱۳۷۱خوبی بزرگ زندگی (علیرضا حیدری) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۲.آنشب که خورشید ساقی بود (علی پاکدست) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۳.چند و چون به چاه رفتن چوپان (علی یازرلو) تهران، سالن چهارسو و مولوی، سیزدهمین جشنوارهٔ تئاتر فجر ۱۳۷۳.محاکمه ژاندارک در رُوان (داریوش مختاری) تهران، تالار مولوی ۱۳۷۴افسانه (مینا ابراهیم زاده) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی۱۳۷۴سرود بال سروش (شکرخدا گودرزی) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی۱۳۷۴معرکه در معرکه (حسن میرباقری) رشت، تالار سردار جنگل۱۳۷۵خانهٔ عروسک Une maison de poupée” (مهدی سلطانی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۶آخرین قهرمانان زمین (اصغر فرهادی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۶دیوار (محسن علیخانی) تهران، تئاترشهر، سالن چهارسو ۱۳۷۷چیزی یادم نمی آد (مهدی سلطانی) تهران، تالارمولوی۱۳۷۸دختر گل فروش Pygmalion (پروانهٔ مژده) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۷۸-۷۹این قصه را ایرانیان نوشتهاند (علیرضا نادری) تهران، تالار مولوی۱۳۷۹سعادت لرزان مردمان تیره روز (محسن علیخانی) تهران، تئاترشهر، تالار سایه۱۳۸۰ والس مرده شوران (کوروش نریمانی) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو۱۳۸۱پچپچههای پشت خط نبرد (علیرضا نادری) تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی ۱۳۸۱چیستا (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو۱۳۸۲مضحکهٔ شبیه قتل (حسین کیانی) تهران، تئاترشهر، تالار سایه۱۳۸۲تیغ کهنه (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو۱۳۸۲ -۱۳۸۳روزهای زرد (ایوب آقاخانی) تهران، تالار سایه۱۳۸۳ خانه (کیومرث مرادی) تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی ۱۳۸۸مولوس کبیر (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۸۸ http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-4.jpg کارگردانی های مهدی سلطانیخانهٔ عروسک تهران، تالار مولوی۱۳۷۶چیزی یادم نمیآید تهران، تالار مولوی۱۳۷۹ تله تئاترهای مهدی سلطانیتاجر ونیزی (تاجبخش فنائیان)۱۳۷۶ماجرای اوپنهایمر Oppenheimer(محمود عزیزی) ۱۳۷۶
منطقهٔ جنگی (اسماعیل شنگله)۱۳۷۷بی ریشه (سعید کشن فلاح) ۱۳۷۷سقوط (رضا حامدی خواه) ۱۳۷۸ دیگر فعالیتهای مهدی سلطانی کارهای پژوهشی“تحلیلی برعوامل موثر در ایفای نقش” این پژوهش، مراحل و عوامل رسیدن به نقش و ارائه آنرا مورد مطالعه قرار میدهد. “نمودارسازی کنش دراماتیک” این پژوهش، چگونگی به تصویر کشیدن یک عمل نمایشی و یا به عبارت دیگر مطلوب ترین ارائهٔ کنش دراماتیک نهفته در یک متن نمایشی را مورد مطالعه قرار میدهد. “واقعیت استلیزه در تئاتر رئالیستی معاصر” این پژوهش، فرایند تحوّل بازیگری و کارگردانی رئالیستی قرن حاضر را نسبت به تئاتر رئالیستی در زمان پیدایشش مورد مطالعه قرار میدهد. مقاله هابازیگری چیست؟ مجله«نما» ویژهٔ دوازدهمین جشنوارهٔ تئاتر دانشجویی کشور – ۱۳۷۷. نقش و نویسنده مجلهٔ «تجربه» دانشگاه تهران شماره ۲- سال ۱۳۷۸. ترجمه«رئالیسم در تئاتر le réalisme au théâtre» نوشتهٔ میشل وئیس http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-3.jpg گفت و گو با مهدی سلطانی
سالها در تئاتر بازی کردهاید، در سینما و تلهفیلم و تلهتئاتر هم تجربه دارید، کارگردانی تئاتر کردهاید، جایزه بردهاید، اما حضور در یک سریال تلویزیونی باعث شد مردم مهدی سلطانی را بشناسند!
اول این که من بیشتر از هر جایی در تئاتر فعالیت کردهام که همیشه در مقایسه با سینما و تلویزیون مخاطبان کمتری داشته است. شهرت به واسطه مخاطب زیاد صورت میگیرد و به همین دلیل در سریال بیشتر شناخته شدهام. دوم این که آدم پرکاری نیستم و بیشتر تلهفیلمهایی که بازی کردهام مربوط به بعد از در مسیر زایندهرود است.
فیلم ملکه را هم بعد از در مسیر زایندهرود بازی کردید، و همین طور فیلم سینمایی «چ».
بله، همینطور است.
میتوانم اینطور نتیجهگیری کنم که بین اهالی سینما و تلویزیون هم بعد از بازی در سریال تلویزیونی شناخته شدهاید؟
بله. همینطور است. در کشور ما هم مثل هر جای دیگر دنیا اگر قرار باشد کار جدیدی به یک بازیگر پیشنهاد بشود او باید خودش را بهتر و بیشتر معرفی کند. بازی در سریالهای تلویزیونی یا هر اثری که مخاطب بیشتری دارد، اگر هنرمندانه انجام شود، یک معرفی خوب برای دریافت پیشنهادهای بیشتر محسوب میشود. البته بخشی از موفقیت یک بازیگر به قبولنکردن برخی پیشنهادها بستگی دارد. من این شانس را داشتم که خیلی از پیشنهادها را قبول نکنم.
این شانس به مسائل مالی برمیگردد یا نتیجه هوش و درایت شما بوده است؟
توقعم را در مورد مسائل مالی پایین آوردم و ضمن این که به دلیل تدریس در دانشگاه به قول معروف آب باریکهای دارم که باعث میشود به هر قیمتی تن به هر نقشی ندهم.
تدریس در دانشگاه و داشتن دانشجویانی که بازی شما برای آنها حکم درس را دارد دلیل دیگری برای سختگیری در انتخاب نقشها نیست یا حتی انگیزهای برای بهتر بازیکردن؟
نمیتوانم بگویم به دلیل دانشجویانم در انتخاب کارهایم سختگیری میکنم. دانشجویانم مرا میشناسند و میدانند بسیار مشکلپسند هستم و وسواس زیادی در انتخاب و انجام کارم به خرج میدهم.
کتابی دارید به نام رئالیسم در تئاتر…
کتاب نیست، ترجمهای از زبان فرانسه است و پژوهشی درباره رئالیسم در بازیگری و کارگردانی.
با توجه به این پژوهش و نوع انتخابهایتان، به نظر میرسد به رئالیسم در بازیگری علاقهمند باشید، اما با این حال دربازیهای تلویزیونیتان به جای واقعگرایی شاهد اغراق هستیم!
من واژه اغراق را برای کاری که انجام میدهم، قبول ندارم. چون اغراق از دروغ میآید. اگر در بازیهایم اغراق یعنی دروغ وجود داشت، مخاطب با نقشهایی که بازی میکنم ارتباط برقرار نمیکرد. مخاطب به واسطه صداقتی که در بازیهایم وجود دارد و به دلیل واقعیبودن شخصیتها با نقشهای من ارتباط برقرار کرده است، چون میتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند، آنها را باور کند، بپذیرد و قبول کند که وجود دارند. این حسها هرگز با اغراق ایجاد نمیشود.
در سه سریالی که توفیق داشتم بازی کنم، کاملا بر اساس متن فیلمنامه بازی کردهام. متنها شاعرانگی یا ادبیات خاص خودشان را داشتهاند و احتمالا این ادبیات این حس را به شما داده که شخصیت ارائهشده خارج از دنیای واقعی و توام با اغراق خلقشده، اما در فرهنگ ما کسانی هستند که واقعا شبیه به اردلان یا جمیل حرف میزنند. بعضی از آدمها در فرهنگ خاصی به شکلی حرف میزنند که در نوشتههای آقای سعید نعمتالله یا علیرضا نادری میبینیم. شیوه حرفزدن و نوع واژگانی که این افراد دارند بخشی از شخصیت آنهاست.
در ضمن هنرمند وقتی یک واقعیت را به شیوه نمایشی ارائه میکند، در حقیقت آن واقعیت را از فیلتر هنر میگذراند. فیلتر هنر باعث میشود واقعیت استریلیزه یا شیوهپردازی بشود. یعنی زوایدش حذف و به شکلی دراماتیک ارائه میشود. بنابراین عصاره واقعیت است که به تماشاگر نشان داده میشود، نه همه واقعیت. وقتی ریزهکاریها را حذف میکنیم و به شیوه استریلیزاسیون نزدیک میشویم، ممکن است به قول شما اغراق و از نظر من شیوهگرایی اتفاق بیفتد.
.
این مساله فقط به زندهبودن زبان مربوط است؟
بخشی از آن بله و بخشی دیگر هم به تغییر شیوه زندگی ارتباط دارد. ورود تکنولوژی و استفاده از اصطلاحاتی که مربوط به آن میشود، بشدت روی زبان تاثیر گذاشته است. به جز این موارد در کشورهایی که اخلاقیات اهمیت بیشتری دارد، افراد جامعه برای طرح برخی مسائل به نمادها روی میآورند و با استفاده از نمادها با هم حرف میزنند؛ به این ترتیب نمادها وارد زبان میشود. به عبارتی در کشورهای شرقی مانند کشور خودمان، نمادها جلوه بیشتری نسبت به کشورهای غربی دارند.
در تحلیل شخصیت اردلان به جز نوع بیانش به چه چیزهایی رسیدید؟
اردلان شخصی است که در محله نظامآباد رشد کرده و متعلق به فرهنگ آن محله بوده است. او آینده فرزاد است که به بهانه دستیافتن به یک شهر آرمانی، طبقه اجتماعی خودش را ترک میکند. اردلان به قیمت از دستدادن ارزشهایی که طبقه اجتماعیاش داشته وارد دنیای تازهای میشود که گمان میکند اتوپیا یا آرمانشهری است برای رسیدن به سعادت؛ اما از آنجا که ارزشهای بسیاری را قربانی میکند تا به چیزهایی دست پیدا کند که به هیچ عنوان با داشتههای قبلیاش برابری نمیکند، بعد از گذشت چند سال متوجه میشود به آرمانشهر نرسیده است و در عین حال دنیای کوچک خودش را هم از دست داده است. اردلان عشق مادرش را که در فرهنگ ما جایگاه بسیار والایی دارد، از دست داده است.
او خیلی چیزها را قربانی کرده برای این که به ثروت برسد؛ چرا که گمان میکرد ثروت میتواند مرکبی باشد برای رساندن او به آرمانشهر مد نظرش. اما کمکم درمییابد این مرکب هرگز او را به مقصد نمیرساند، چون مرکبش نیاز به نیروی محرکه دارد. این نیرو از نظر من عشق است اما اردلان بسیار سرد شده چرا که گرمی عشق را مدتها پیش در وجود خود قربانی کرده است.
http://img.asemoni.com/mehdi-soltani-2.jpg
قبول دارید نوع نگاه، راهرفتن، دیالوگها و بسیاری از خصوصیات دیگر اردلان برآمده از یک تیپ در دنیای سینما است در حالی که او به دنیای امروز تعلق دارد و قرار است کنشها و واکنشهایش واقعی و امروزی باشد که البته هست. چطور بین این دو مقوله تقریبا متضاد تناسب ایجاد کردهاید؟
بخش زیادی از آن به بازیگر برمیگردد. در آنچه که در هنر نمایش به نام رئالیسم شناخته شده، همه چیز را میتوان فاکتور گرفت جز بازیگری! مثلا یک دیوار میتواند واقعا دیوار نباشد، از یک آشپزخانه فقط یک میز و صندلی وجود داشته باشد، نورپردازیها شباهتی به زندگی واقعی نداشته باشد، اما به دلیل بازی رئالیستی بازیگر، آن نمایش یک اثر رئالیستی محسوب میشود. بخشی از پاسخ سوال شما به این مربوط است که بازیگر چطور عمل بکند و دیالوگهایی را که ادبیات خاص خود را دارد، چگونه بیان کند که مخاطب حس کند این دیالوگها مال نویسنده نیست و به خود شخصیت تعلق دارد. اگر بازیگر با مهارت این کار را انجام بدهد، مخاطب شخصیت را حتی اگر تداعیکننده یک جریان خاص ادبی یا هنری باشد به عنوان واقعیت میپذیرد.
معتقدید این نقشها هم متفاوت نوشته شدهاند و هم شما آنها را متفاوت بازی کردهاید؟
فیلمنامه حکم مواد اولیه را دارد. اگر مواد و مصالح اولیه درست و کافی نباشد نمیتوان نتیجه درستی گرفت. نمیشود به شما مواد اولیه قرمهسبزی را بدهند، ولی شما قیمه بپزید. اما میشود با مواد اولیه قرمهسبزی و چاشنیهای مختلف، دو قرمهسبزی با طعمهای مختلف پخت. اگر آشپز خوبی باشید و تجربه داشته باشید، میدانید باید چه سبزیهایی خرد شود، چقدر خرد شود، چه میزان تفت داده شود، بعد از پیاز داغ تفت بدهید یا قبل از پیاز داغ، چه نوع گوشتی استفاده کنید، لوبیایی که استفاده میکنید چقدر در آب بماند، چقدر بپزد، لیمو عمانی بهتر است یا آبغوره و…
آشپز خوبی هستید!
نه خیلی. گاهی آشپزی میکنم. فکر میکنم متوجه منظورم شدید. همه چیزهایی که گفتم باعث میشود مزه فلان قرمهسبزی که من در بهمان مهمانی خوردهایم همچنان زیر زبانمان مانده باشد. تاثیر بازیگر بر نقش بیشباهت به پختن قرمهسبزی نیست!
شما دختر دارید؟
نه، من اصلا فرزند ندارم.
یکی دو بار تجربه همکاری با اصغر فرهادی را هم داشتهاید. چطور شد این همکاری ادامه پیدا نکرد؟
باید شرایط برای همکاری آدمها فراهم شود. اگر نشد به این معنی نیست که همدیگر را قبول ندارند یا سلایقشان باهم فرق میکند. من مدتی فرانسه بودم، ایشان در ایران بود، بعد ایشان رفتند من برگشتم. ممکن است در سناریوی ایشان نقشی برای من نباشد یا باید دید تهیهکننده هم بازیگر را میپذیرد یا نه… خیلی چیزها هست که میتواند در یک همکاری نقش داشته باشد.
در حرفه بازیگری خیلی چیزها به تقدیر برمیگردد؛ این که شما در یک بزنگاه در کدام جغرافیا باشید و مشغول چه کاری تا بتوانید در تولید یک اثر سهم داشته باشید یا برای همیشه از حضور در آن محروم شوید. درباره این وجه از حرفهتان چه احساسی دارید؟
من به قسمت خیلی اعتقاد دارم؛ یعنی اگر قرار باشد در زمره اختیاریون یا جبریون قرار بگیرم، جای من حتما در جمع جبریون افراطی است. معتقدم اگر قسمت نباشد، هرقدر تلاش کنیم به چیزی برسیم این اتفاق نخواهد افتاد و اگر قسمت باشد همه دنیا دست به دست هم بدهند که اتفاقی نیفتد، آن اتفاق حتما خواهد افتاد.
یعنی معتقدید حتی انتخاب رشته، سفر به فرانسه و تحصیل در مقطع دکتری، انتخاب آثاری که در آنها بازی کردهاید و هزاران چیز دیگر در زندگی شما فقط به تقدیر برمیگردد؟
بله، همه اینها تقدیر من بوده و اگر داستانش را برایتان تعریف بکنم که از حوصله این مصاحبه خارج است، حتما شگفتزده خواهید شد.
حداقل یک نمونه در پاسخ به این همه کنجکاوی که ایجاد کردهاید، تعریف کنید!
زمانی که قرار بود سریال در مسیر زایندهرود ساخته شود، من برای بازی در یک تئاتر تعهد داده بودم. روزهای اول تمرین بود که از دفتر سریال در مسیر زایندهرود با من تماس گرفتند و از من خواستند برای بازی در نقش حاج بهزاد صحبت کنیم. من از این دعوت خوشحال شدم و رفتم، اما گفتم به بازی در یک تئاتر دعوت شدهام. پرسیدند کار تئاترتان شروع شده، گفتم: دارد شروع میشود. گفتند قرارداد امضا کردهای؟ گفتم: نه، ولی تعهد اخلاقی دارم. به این ترتیب همکاری ما ملغی شد، اما بار دوم تماس گرفتند و گفتند اگر بتوانیم طوری زمانبندی کنیم که شما به تئاترتان هم برسید، در سریال بازی میکنید؟ از آنجا که آقای علیرضا نادری، نویسنده سریال در مسیر زایندهرود مرا میشناخت و اصرار داشت من در این نقش بازی کنم، گروه تولید تصمیم گرفته بود زمینه را برای این همکاری فراهم کند. من هم قبول کردم. بعد از مدتی گفتند زمانی که شما درگیر تئاتر هستید ما در اصفهان تصویربرداری داریم و امکان ایجاد هماهنگی نیست.
بعد از مدتی دوباره تماس گرفتند و پرسیدند اگر کار را به گونهای رج بزنیم که زمان بازی شما در سریال بعد از تئاتر باشد حتما خواهید آمد؟ من باز هم اظهار تمایل کردم. باز مدتی گذشت و دوباره خبر دادند در آن بازه زمانی آب زایندهرود را میبندند و ما به آب رودخانه برای تصاویرمان نیاز داریم. بنابراین این همکاری میسر نمیشود. خلاصه در نهایت، آقای نادری از من خواست تئاترم را رها کنم و به گروه تولید سریال ملحق شوم، اما از نظر من این کار اخلاقی نبود و گفتم نمیتوانم این کار را بکنم، بنابراین آنها خودشان با آقای علیرضا کوشکجلالی تماس گرفتند و مساله را مطرح کردند. نمیدانم در این تماس چه اتفاقی افتاد که آقای جلالی کوتاه آمد یا به این نتیجه رسید که بازی در سریال برای من آینده بهتری خواهد داشت، در هر صورت ایشان رضایت دادند و نقش حاج بهزاد به من رسید.
من به خاطر تعهدم به تئاتر مدهآ، جواب رد به گروه آقای فتحی دادم، اما قسمت این بود که در سریال در مسیر زایندهرود بازی کنم. این یک نمونه است و از این نمونهها زیاد در زندگیام رخ داده است. توجه من به تقدیر و قسمت باعث شده به نوعی آرامش برسم. از بستهنشدن یک قرارداد اصلا ناراحت نمیشوم و از بستهشدن یک قرارداد هم خیلی خوشحال نمیشوم. احساس میکنم اگر قرار باشد به چیزی یا جایگاهی برسم نیاز به پافشاری بیش از حد نیست.
با این دیدگاه چه میکنید که منفعل نشوید؟
سعی میکنم تواناییهایم را افزایش بدهم تا مطلوب شوم، نه طالب. ترجیح میدهم خواستنی باشم، نه خواهان. آدم وقتی مطلوب باشد حق انتخاب بیشتری خواهد داشت. (http://www.asemoni.com/)
اما هدفتان با حرفهای که انتخاب کردهاید خیلی تناقض دارد؟
بله، خیلی. سعی میکنم با این مساله کنار بیایم و نگذارم آرامشم به هم بریزد. چون من از زندگی خوشبختی میخواهم و خوشبختی یعنی آرامش. شهرت هیچ وقت برای من دغدغه نبوده است. شاید اگر دغدغه بود خیلی زودتر از اینها شاید در همان دوران دانشجویی وارد دنیای سینما و تلویزیون میشدم. من در تئاتر ماندم و از تئاتر خیلی چیزها یاد گرفتم. جدا از بازیگری به واسطه مواجهه مستقیم با انسانها به خودشناسی رسیدهام و میرسم. این مساله برایم ارزش زیادی دارد چون باعث آرامشم میشود.
با این حساب ممکن است در سریالهای کمتری بازی کنید.
نمیدانم. سریالها و فیلمها را بر این مبنا انتخاب میکنم که آرامشم به هم نریزد و البته چیزی که تولید میکنیم، ارزش وقت تماشاگر را داشته باشد.
ورودتان به دنیای بازیگری بر اثر قسمت بود یا آن وقتها شهرت را دوست داشتید؟
من خیلی چیزها را دوست داشتم، مثل هر نوجوان دیگری خلبانی را دوست داشتم، میخواستم یک مزرعه بزرگ داشته باشم با کلبه، اسب و گاو و مرغ و خروس و کشاورزی کنم، مثل هر کودکی عاشق این بودم که پلیس بشوم یا مثل هر نوجوانی که دوست دارد مورد احترام واقع شود، میخواستم پزشک بشوم، اما از دوران مدرسه و حتی از همان دوران ابتدایی استعداد و علاقه بازیگری در من توسط معلمانم کشف شد. بازیگری را دوست داشتم . از این جهات بازیگری برای من جذاب بود که وقتی آدم نوجوان است به شهرت اهمیت زیادی میدهد و شاید من هم با این انگیزه وارد دنیای بازیگری شدم. من هیچ آموزهای در زمینه بازیگری نداشتم.
وقتی وارد دانشگاه شدم با جنبههای دیگری از بازیگری آشنا شدم که برای من لذتبخشتر از به شهرت رسیدن بود. بازیگری باعث میشد من قبل از هر چیز با خودم مواجه بشوم. وقتی آدم در مواجهه با خودش موفق میشود روح خودش را ببیند، تازه میفهمد کیست و به خودشناسی میرسد. این خودشناسی برای من خیلی لذتبخش بود و آن را دوست میداشتم. بعد که وارد دنیای حرفهای تئاتر شدم و نامهربانیها و مناسبات را دیدم به عرصههای دیگر هم روی آوردم، البته هرگز نگاه منفی به دیگر رسانهها نداشتهام. تئاتر، سینما و تلویزیون برای من ارزشمندند، چون باعث میشوند آنچه آموختهام به مخاطبم عرضه کنم.
الان از آقای دکتر مهدی سلطانی سروستانی راضی هستید؟
رضایت امری نسبی است، در مقایسه با گذشته بله راضی هستم البته نه در معنای از خود راضی بودن. اما تمام تلاشم این است که به گونهای عمل کنم به آرمانشهر خودم نزدیک بشوم. از تمام دوستانی که گاهی به من لطف میکنند، گاهی پیامهای محبتآمیز میدهند و از تمام مردمی که کار ما را میبینند، درخواست میکنم توقع خود را از ما بازیگران بالا ببرند.
وقتی توقعشان را بالا ببرند، ما مجبور میشویم بهتر بازی کنیم، اما اگر هر چیزی را که از ما میبینند بپذیرند، ما هم برای بهتر شدن هیچ تلاشی نخواهیم کرد. (http://www.asemoni.com/)