Sa.n
1st August 2013, 06:10 PM
ساخت ماشین زمان علی رازقی به کجا رسید؟ (http://www.asemoni.com/science/innovation-and-discovery/where-was-ali-razeghi-build-a-time-machine)
http://img.asemoni.com/where-was-ali-razeghi-build-a-time-machine.jpg داستان پرحاشیه خبری که در آن فردی ادعا کرده بود موفق به ساخت ماشین زمان شده است میتوانست در حد یک اشتباه ساده باقی بماند. خبرگزاری فارس روز ۱۷ فروردین خبری را با این مضمون بر خروجی خود قرار داد که مبتکری ایرانی موفق به ساخت ماشین زمان شده است و در چند خط بعدی وی توضیح میداد که در واقع ابزاری را ساخته است که میتواند شرایط آینده را پیشگویی کند و مثلاً تاریخ مرگ، تعداد فرزندان و … را به شما بگوید یا از تغییرات قیمت ارز شما را مطلع کند. خبرگزاری فارس به سرعت متوجه اشتباه خود شد و این خبر را از خروجی خود پاک کرد البته در همان مدت این داستان به سوژهای برای شوخی و مزاح در شبکههای اجتماعی تبدیل شد.
همه چیز به همین سادگی میتوانست فراموش شود تا اینکه روزنامه شرق دست به انتشار مصاحبهای با این مخترع زد. در این گفتگو بود که این شخص سودازده، عرصه را مناسب ترک تازی خود دید و هرچه دل تنگش میخواست به زبان آورد و بخش عمدهای از آن بدون هیچ تعریضی در روزنامه معتبر شرق چاپ شد. این مصاحبه بدون هیچ نکته و توضیح و تفسیر جنبی منتشر شد و اگرچه هر خوانندهای که اندکی مطالعه و یا پیشزمینه در حوزه مسایل علمی داشته باشد از دیدن آن یا خواهد خندید و یا زیر گریه خواهد زد اما الزاماً همه مخاطبان چنین واکنشی را نسبت به این مصاحبه نخواهند داشت.
در مورد این مصاحبه در روزهای بعد ۲ نکته به طور واضح مورد توجه قرار گرفته است. یکی در باره ادعاهای عجیب و غریب این فرد و شرایطی که چنین افرادی در جامعه ظهور پیدا میکنند و دیگری در باره انتشار این مصاحبه. برخی از کاربران شبکههای اجتماعی و مردم با دیدن این مصاحبه و اطلاع از وجود چنین افرادی در جامعه شگفتزده شده و آن را به عنوان پدیدهای خاص و ویژه نگاه کرده بودند. پدیدهای که باید برای وجود آن به دنبال دلیل و نقصی در سیستمها و شرایط اجتماعی گشت. نکتهای که از دید این دوستان دور مانده این است که این فرد به هیچوجه یک استثنا نیست. تعداد اینگونه از افراد سودازده در جامعه و فعالیت آنها بسیار بیشتر از آن چیزی است که گاهی به حوزه رسانهها و افکار عمومی میرسد. شاید برخی از اساتید و افراد حرفهای جامعه علمی مواردی را از مواجهه با چنین افرادی در ذهن داشته باشند. در انجمنهای علمی تعداد چنین مراجعینی بیشتر است و اگر شما در رسانههای علمی فعالیت کرده باشید تقریباً به طور مداوم با این افراد برخورد دارید.
خود من بارها از اینکه میدیدم این تعداد از افراد سودازده با این جدیت و پشتکار در جامعه حضور دارند شگفتزده شدهام. در مدتی که در روزنامه جام جم مشغول فعالیت بودم شاید هفتهای و یا ماهی نمیگذشت که با چندین مورد از این افراد برخورد پیدا نمیکردم. طبیعی هم هست زمانی که این افراد راهی به درون مجامع علمی پیدا نمیکنند – که البته گاهی نیز موفق میشوند – به سراغ رسانههای عمومی و غیرتخصصی بیایند. در این مدت بارها و بارها با افرادی مواجه شدم که ادعاهای شگفتانگیزی را مطرح میکردند. بیشترین آنها مواردی بود که ادعا میکردند نظریات فیزیکی جدید مطرح کردهاند، نسبیت انیشتین را توانستهاند رد کنند، نوعی موتور محرک بسازند که نیاز به سوخت ندارد – و همه قوانین فیزیک را نقض میکند – و البته دهها مورد که ادعا میکردند دستگاههایی برای پیشبینی زمینلرزهها ساختهاند که میتواند با دقت قابلتوجهی همه زلزلهها را پیشبینی کند.
برخی از آنها ادعا میکردند توانستهاند نظریات جدیدی درباره آغاز و انجام کیهان ارائه کنند و یا معادلات ریاضی مطرح کنند که مثلاً قضایای حل نشده را به سادگی حل میکند و دهها مورد مانند آن. طبیعی بود که ما هیچوقت دست به انتشار اینچنین خبرها و گزارشهایی نمیزدیم. اما این مسئله همیشه هم آسان نیست. برخی از این افراد آنچنان پشت کاری دارند که شما را تا مرز جنون پیش می برند. گاهی هر روز صبح پیش از آنکه من به محل کارم برسم در دفتر حضور داشتند و از دست تماسهای تلفنی آنها که گاهی نیمهشبها اتفاق میافتاد و در بازههای کوتاهی تکرار میشد به ستوه میآمدم. گاهی فکر میکردم اگر من در کار خودم یک صدم درصد این پشتکار را داشتم چه موفقیتهایی که در پیش پایم قرار داشت! سپر محافظ رسانهها البته همیشه کارآمد نیست.
برخی از این افراد تنها به ادعایی ساده بسنده نمیکنند آنها گاهی مدارکی را ضمیمه کار خود میکنند که ظاهر موجهی دارد و البته برخی از موارد ادعای اولیه آنها به صورت بدیهی اشتباه نیست. بسیاری از آنها گواهی ثبت اختراع از اداره ثبت اختراعات ایران را به همراه داشتند و برخی دیگر اضافه بر آن گواهی شرکت در فن بازارها و نمایشگاههای بینالمللی ابداعات را به همراه داشتند و از آن مهمتر اینکه بسیاری از اوقات میتوانستند با کمک پشتکار عجیب خود تأییدهایی از منابع معتبر به دست آورند. گاهی آنها نامههایی را از اساتید دانشگاه ضمیمه کار خود میکردند که مثلاً در آن نوشته شده بود این ایده خوبی است و امیدوارم موفق باشید. چندان دور از ذهن نیست که استاد پر مشغله دانشگاهی وقتی با سماجت آنها روبرو میشود برای از سر باز کردن آنها نامهای بیخطر نوشته باشد غافل از اینکه این نامه و موارد مشابه دومینویی را به حرکت در میآورد که در نهایت باعث انتشار وسیع یک خبر دروغین میشود.
گاهی کار از این هم بالاتر میگرفت. برخی از این افراد با استفاده از فضای عمومی سیاسی جامعه که در آن تشویق نوآوری و ابداعات و ابتکارات و تاکید و تبلیغ بر موضوع عجیب و غریبی به نام نخبگان و نخبهگرایی به سراغ ادارات دولتی میرفتند و برخی از اوقات راهشان این قدر هموار میشد که میدیدی مقامات عالیرتبه سیاسی در باره ادعاهای آنها اظهارنظر کرده و یا از آن حمایت کردهاند. همین پیگیریها گاهی برای آنها جواب میداد و رسانههایی که در رقابت برای انتشار خبرهای مثبت و لابد امیدوارکننده هستند آنها را مطرح میکردند. گاهی خبر کشف فرمولی در رد نظریات انیشتین یا ساخت هواپیمایی که همزمان کشتی و زیردریایی میشود در صدر خبرهای صدا و سیما و روزنامهها قرار میگرفت و حالا تصور کنید چه کار دشواری در پیش پای بقیه رسانهها قرار دارد که آن موضوع را دنبال نکنند.
ما باید به سؤال ساده مدیرانمان پاسخ میدادیم که اگر چنین رویدادی این قدر اشتباه است که ما میگوییم چطور همه رسانهها آن را پوشش دادهاند و مقامات از آن حمایت کرده و جای معتبری مانند اداره ثبت اختراعات آن را به رسمیت شناخته و از آن حمایت کرده است. گاهی ما از سوی این افراد و همچنین انجمنهای حامی آنها متهم به مخالفت با مبتکران و اندیشمندان و نخبگان ایرانی، وادادگی در برابر غرب، استفاده از منابع ملی برای سیاه نمایی و … میشدیم. به خصوص در مواجهه با برخی از مخترعان این وضعیت پیش روی ما بود. یک بار برای اینکه ثابت کنیم ثبت اختراع در اداره ثبت اختراعات به معنی صحت ایده نیست و مسئولان آن دفتر عموماً طرح را از نظر تکراری نبودن بررسی میکنند مجبور شدم پیشنهادی را ارائه دهم و با موافقت روزنامه آن را دنبال کنم. طرحی را آماده کردم که از عنوان تا محتوای آن همه چیزش بیمعنی و اشتباه بود.
موضوع طرح درباره دستگاه پیشرفتهای بود که میتوانست همه شهابهای دیدهشده در آسمان شب را بشمرد و منبع آنها و جنس آنها و همچنین محل برخورد آنها به زمین و تعداد زیادی پارامترهای بیربط دیگر را تعیین کند. کل این دستگاه از ۶ قطعه فلز ساخته شده بود و به ضمیمه آن تعدادی از گزارشهای بیربط مربوط به بارشهای شهابی و تعدادی نقشه آسمان را نیز ضمیمه کردم و به دفتر ثبت اختراعات بردم. همان طور که فکر میکردم این طرح تمام مراحل تأیید اختراع را طی کرد و تنها در آخرین و پس از اطمینان از تأیید آن بود که طرح را بیرون آوردیم تا بدنامیاش برایمان باقی نماند. (http://www.asemoni.com/) در آن سالها چند باری فهرست ثبت اختراعات و ابداعات را گرفتیم تا آنها را مرور کنیم و از بین هزاران مورد ثبت اختراع گاهی به مواردی مانند لواشک گوجهفرنگی و یا چند مورد دستگاه پیشبینی زلزله و یا سوخت شاتل فضایی نیز برخوردیم. این مسئله به این معنی نیست که همه اختراعات چنین وضعی داشتند اما مسئله مهم این است که این گواهی به معنی تأیید علمی نیست.
اکثر افراد مدعی نیز ویژگیهای نسبتاً مشابهی داشتند. اکثراً افرادی فوقالعاده پر تلاش و ساعی بودند. عمده آنها تحصیلات دقیق در حوزهای که کار میکردند نداشتند اما به شکل حرفهای دست به اختراع میزدند و هر یک دهها و گاهی بیش از ۱۰۰ اختراع در کارنامه خود داشتند. در نمایشگاههای داخلی و بعضاً خارجی شرکت کرده بودند. به طور مطلق هیچ یک از آنها از جزییات کارهای خود صحبت نمیکردند و معتقد بودند برای امنیت خود و ترس از سرقت ایده نمیتوانند جزییات آن را بیان کنند. آنها حتی اجازه بازدید از اختراع یا تماشای فرمولهایشان را به ما نمیدادند. اکثر معتقد بودند با پیشنهادهای کلان از سوی دانشگاهها و سازمانهای علمی مواجه هستند ولی دوست دارند افتخار این کار در ایران باقی بماند.
برخی از آنها که امکانات مالی بهتری داشتند و یا توانسته بودند از امکانات دولتی سهمی به دست آورند، دارای سمتهای عجیب و غریب و البته خودساختهای بودند . در بسیاری از اوقات آنها به شدت اسیر توهم توطئه بودند و برخی از آنها فکر میکردند مأمورهای جاسوسی سایر کشورها دنبال آنها هستند. اصلاً فکر نکنید که همه آنها دروغ میگفتند. بسیاری از آنها واقعاً به آنچه میگفتند اعتقاد داشتند. در بین این افراد تعداد زیادی شیاد و دروغگو نیز وجود داشت که از آب گل آلود ماهی صید میکردند اما بسیاری از آنها نیز صادقانه حرف میزدند اما سودازده بودند. راه علم را نمیدانستند و وقتی هم به آنها توضیح میدادی بلافاصله خود را با نیوتون و گالیله و انیشتین مقایسه میکردند و میگفتند همان طور که دنیا بعدها فهمید گالیله راست میگوید بعدها قدر کار ما دانسته میشود و ما را در سطح مقامات تفتیش عقاید کلیسای قرون وسطی میدیدند. (http://www.asemoni.com/) آنها به دلایل مختلف نیاموخته بودند که مسیر نوآوری و کشف و ابداع از دل کار سخت و مرتبط میگذرد.
آنها نمیدانستند که در دنیای علم آنچه جهشهای غولآسا به شمار می رود بر دوش هزاران کار و تحقیق و شخص دیگری بنا میشود که قبلاً مسیر را هموارکردهاند. آنها مسیر پلکانی علم را نمیشناختند و گمان میکردند هرکس بخواهد میتواند یک باره به میانه پلههای یک نردبان بلند بجهد. این افراد البته مختص جامعه ایران هم نیستند. در همه جای دنیای چنین سودازدهها و شیادانی وجود دارند که به شبه علم متوسل میشوند و یا کالای بدلی خود را به جای طلای ناب به مردم میدهند. میتوان ساعتها درباره شرایط مختلفی که به ظهور و بقای این افراد و این گروهها کمک میکند بحث کرد اما به جرات میتوان گفت حتی اگر کشور ما و یا هر کشور دیگری به بهترین سیستم آموزشی، علمی و فرهنگی هم مجهز باشد، شاید تعداد این افراد کاهش پیدا کند اما به صفر نمیرسد. این همان مساله ای است که مرا به نکته دوم میرساند.در چنین بازار مکارهای که از یک سو علم و فناوری نیاز واجب مردم است و توسعه یک کشور بدون افزایش آگاهی علمی مردم امکان ظهور ندارد.
در روزگاری که علم و فناوری به بخش جداییناپذیر زندگی روزمره ما بدل شده است و در دنیایی که مسایل علمی آن قدر پیچیده است که برای تفسیر و ترجمه آن به زبان مردم باید تلاش ویژه و فوقالعاده اما ضروری و اجتنابناپذیری صورت بگیرد و در شرایطی که دنیای علم هم دنیایی با مرزبندی مشخص نیست که در آن سره و ناسره از هم قابل تفکیک باشد و حتی در بین خود جامعه علمی نیز ما گاهی با تقلبها و سیاست کاریها مواجهیم چه کسی باید سره را از ناسره تشخیص دهد و در اختیار مردم قرار دهد؟ چه کسانی باید حکم سنگ محک را بازی کنند؟ جواب به نظر مشخص است روزنامهنگاران علمی و مروجان علم. این روزنامهنگارهای علمی هستند که باید در مواجهه با اخبار علم را از شبه علم جدا کنند، مسایل مهم را تشخیص داده آن را به زبان مردم ترجمه کرده و آن را توضیح داده و تفسیر کنند. باید با مطالعه عمیقی که از موضوعات دارند صحت آن را تأیید کنند و روندهای آن را بررسی کنند. دنیای پیچیده علم و فناوری به قدری پیچیده است که روزنامهنگاران علمی حتی خبرهای مراجع معتبر را نیز دربست قبول نمیکنند. آنها حتی وقتی خبر پژوهشها و تحقیقات جدید را دریافت میکنند، به بررسی و تحلیل آن میپردازند آن را با منابع مختلف مرور میکنند، حتی به منابع مالی و ارتباطات احتمالی پشت پرده پژوهشی نگاه میکنند تا مبادا به ابزاری بدل شوند که به جای توسعه علم در خدمت ترویج شبه علم و خرافه قرار بگیرند. در جهان علم حتی ما بیطرف نیستیم.
ما به عنوان روزنامهنگاران علمی جهتگیری داریم و جهتگیری ما را فکت ها و حقایق علمی تشکیل میدهند. ما خبری را فقط به دلیل جذاب بودن و بدون داشتن پشتوانه نباید تبلیغ کنیم. ما به خاطر تعداد مخاطب و علاقه آنها به انتشار خبر نمیپردازیم و یا حداقل نباید بپردازیم. طرفهای یک داستان علمی بر خلاف یک داستان سیاسی هر کسی نیست که در آن باره صحبت کرده باشد. هنوز که هنوز است صدها نفر به تخت بودن زمین اعتقاد دارند اما لازم نیست هر بار که درباره ماهوارهها و سیاره زمین صحبت میکنیم به آنها اشاره کنیم. آنها صدای بی اعتباری هستند. این سختگیریها و شکاکیت در روزنامهنگاری علمی شدید تر از حوزههای دیگر است. حتی به بدیهیترین موارد نیز باید شک کرد و دوباره و چند باره آنها را بررسی کرد و در همان حال به خبرهای پر سر و صدا و پر حاشیه تنها در صورتی مجال انتشار عمومی داد که بر پایه منطقی بناشده باشند. البته کنترل این روندها در اختیار ما نیست. مطلبی اشتباه و افسانهای علمی منتشر میشود و ما باید واکنش نشان دهیم. این وظیفه بر عهده ما است اما این مسیر با روشن سازی و توضیح مطالب اتفاق میافتد و نه با تریبون دادن به افرادی که فاقد صلاحیت اولیهاند. شاید گفته شود برخی از موارد این افراد و این کارها موضوع جالبتوجهی برای عموم است که به مباحث روزانه مردم راه مییابد و ما هم به فرد مدعی مجال میدهیم تا حرف خود را بزند و مردم قضاوت کند. مگر قرار نیست مردم در نهایت داور و محک خبرها باشند؟ نخیر اینگونه نیست. مردم میتوانند از بین گزارههای درست انتخاب کنند اگر روزنامهنگاری به معنی آن است که هر ادعایی را بدون بررسی، بدون چک کردن فکت ها و بدون توضیح و حاشیهنویسی بازتاب دهد، پس نقش روزنامهنگاران چیست؟ چرا در همه دنیا روزنامهنگاران این همه هزینه میدهند و از آنها به عنوان رکنی از دموکراسی یاد میشود؟ مگر نه اینکه روزنامهنگارها هزینه آگاهی بخشی به مردم را میدهند؟ مگر نه اینکه روزنامهنگاری رکنی از دموکراسی است چون رای دهندهها را آگاه میکند و آنها میتوانند آگاهانه انتخاب کنند و تصمیم بگیرند؟ اگر قرار باشد هر منبع معتبر و غیر معتبری را به طور یکسان بازتاب داد چه کمکی به آگاهی مردم شده است؟ البته که در عصر تبلیغات و آگهیها و رقابتهای اقتصادی این حرفها به شوخی شبیه شده است. ما در بسیاری از اوقات مطالبی را منتشر میکنیم چون فکر میکنیم مخاطب دارد. و وقتی افراطی به این راه میرویم به جای رسانه آگاهی بخش ممکن است تبدیل به رسانه زرد و تابلوید شویم که همه مشتاقانه آن را میخرند و میخوانند و از دل سالها مطالعه آن اگر چیزی از آگاهی مردم کم نشده باشد چیزی نیز بر آن افزوده نمیشود. در داستان اخیر به نظرم همکاران ما در چاپ این مصاحبه اشتباه کردند. هدف این مصاحبه چیست؟ ارزش آن در کجا است؟ چه عاملی ما را به گفتگویی بدون توضیح با مدعی که همه ما از چرند بودن حرفهای وی اطمینان داریم کشانده است؟ حتماً دوستان ما دلایلی برای خود داشتهاند اما این دلیل را من درک نمیکنم و حداقل اینکه ضروری بود به خواننده آن مطلب گفته شود که حرفهایی که میخواند اعتباری ندارد. بسیاری از مخاطبان چنین روزنامهای قطعاً خود این موضوع را درک میکنند اما هیچ تضمینی وجود ندارد که همه آنها الزاماً متوجه اشتباهات شوند. ادعای بزرگی است که شاید بسیاری از افراد آن را باور کنند.
حداقل برایشان این سؤال پیش آید که اگر این همه اشتباه است پس چرا روزنامهای مانند شرق با تمام اعتبار و حرفهای بودنش با وی مصاحبه کرده است؟ دکتر منصور وصالی، دوست ارجمند و سردبیر سابق ماهنامه نجوم سالها پیش در دفتر مجله نجوم داستان معروفی را تعریف میکرد. اینکه در صفحه یک روزنامهای مطلبی درباره موضوعی که در آن تخصص دارد خوانده و متوجه شده که اشتباه است. وی میگفت من به همه حوزههایی که در روزنامه منتشر میشود احاطه ندارم و حرف آن را چون در آن آمده قبول میکنم وقتی میبینم در حوزهای که مطلعم اشتباهی رخ داده است و مطالب غلط منتشر شده است طبیعتا فرض را بر این میگذارم که بقیه مطالب روزنامه هم به همین حد دربردارنده خطا و اشتباه است و دیگر به آنها نیز اعتماد نخواهم کرد و این حرف درستی است. اما این داستان به نظرم در دل خود نکته دیگری را نیز آشکار میکرد. خوب یا بد، وضع موجود ما در ایران این گونه است. این افراد وجود دارند، این ادعاها مطرح میشوند و خبرها نیز بخواهیم یا نخواهیم از روی عمد یا اشتباه به رسانهها میآیند و در اختیار مردم قرار می کیرند.
ما گاهی عصبانی میشویم و گاهی در فضای دوستانمان در شبکههای مجازی حرفهایی در تأیید ناراحتی خویش میزنیم و دوستانمان آنها را تأیید میکنند اما واقعیت این است که اثرات چنین کارهایی بدون توجه به حرفها و عصبانیتهای ما و خارج از حلقههای محدود دوستان ما ادامه مییابد. آبهای شور و شیرین در هم میآمیزد و نتیجهاش آشفتهبازاری است که در ذهن مردم شکل میگیرد. چنین ایامی است که بیش از هر زمانی ترویج علم مهم میشود. راهی جز این وجود ندارد که از فرصتهای اندک برای توسعه و ترویج علمی استفاده کرد. مناسبتهایی مانند روز نجوم و یا دیگر موارد بهانههای هستند که میتوان از آنها برای کمک به ترویج علم بهره گرفت. آن هم در دوران سختی که در کنار همه مشکلات موجود مسایل اقتصادی نیز باعث شده است هزینه کتب، مجلات و منابع آموزشی به طور جدی افزایش پیدا کند و به عبارتی منابع انحصاری تر شود.
http://img.asemoni.com/where-was-ali-razeghi-build-a-time-machine.jpg داستان پرحاشیه خبری که در آن فردی ادعا کرده بود موفق به ساخت ماشین زمان شده است میتوانست در حد یک اشتباه ساده باقی بماند. خبرگزاری فارس روز ۱۷ فروردین خبری را با این مضمون بر خروجی خود قرار داد که مبتکری ایرانی موفق به ساخت ماشین زمان شده است و در چند خط بعدی وی توضیح میداد که در واقع ابزاری را ساخته است که میتواند شرایط آینده را پیشگویی کند و مثلاً تاریخ مرگ، تعداد فرزندان و … را به شما بگوید یا از تغییرات قیمت ارز شما را مطلع کند. خبرگزاری فارس به سرعت متوجه اشتباه خود شد و این خبر را از خروجی خود پاک کرد البته در همان مدت این داستان به سوژهای برای شوخی و مزاح در شبکههای اجتماعی تبدیل شد.
همه چیز به همین سادگی میتوانست فراموش شود تا اینکه روزنامه شرق دست به انتشار مصاحبهای با این مخترع زد. در این گفتگو بود که این شخص سودازده، عرصه را مناسب ترک تازی خود دید و هرچه دل تنگش میخواست به زبان آورد و بخش عمدهای از آن بدون هیچ تعریضی در روزنامه معتبر شرق چاپ شد. این مصاحبه بدون هیچ نکته و توضیح و تفسیر جنبی منتشر شد و اگرچه هر خوانندهای که اندکی مطالعه و یا پیشزمینه در حوزه مسایل علمی داشته باشد از دیدن آن یا خواهد خندید و یا زیر گریه خواهد زد اما الزاماً همه مخاطبان چنین واکنشی را نسبت به این مصاحبه نخواهند داشت.
در مورد این مصاحبه در روزهای بعد ۲ نکته به طور واضح مورد توجه قرار گرفته است. یکی در باره ادعاهای عجیب و غریب این فرد و شرایطی که چنین افرادی در جامعه ظهور پیدا میکنند و دیگری در باره انتشار این مصاحبه. برخی از کاربران شبکههای اجتماعی و مردم با دیدن این مصاحبه و اطلاع از وجود چنین افرادی در جامعه شگفتزده شده و آن را به عنوان پدیدهای خاص و ویژه نگاه کرده بودند. پدیدهای که باید برای وجود آن به دنبال دلیل و نقصی در سیستمها و شرایط اجتماعی گشت. نکتهای که از دید این دوستان دور مانده این است که این فرد به هیچوجه یک استثنا نیست. تعداد اینگونه از افراد سودازده در جامعه و فعالیت آنها بسیار بیشتر از آن چیزی است که گاهی به حوزه رسانهها و افکار عمومی میرسد. شاید برخی از اساتید و افراد حرفهای جامعه علمی مواردی را از مواجهه با چنین افرادی در ذهن داشته باشند. در انجمنهای علمی تعداد چنین مراجعینی بیشتر است و اگر شما در رسانههای علمی فعالیت کرده باشید تقریباً به طور مداوم با این افراد برخورد دارید.
خود من بارها از اینکه میدیدم این تعداد از افراد سودازده با این جدیت و پشتکار در جامعه حضور دارند شگفتزده شدهام. در مدتی که در روزنامه جام جم مشغول فعالیت بودم شاید هفتهای و یا ماهی نمیگذشت که با چندین مورد از این افراد برخورد پیدا نمیکردم. طبیعی هم هست زمانی که این افراد راهی به درون مجامع علمی پیدا نمیکنند – که البته گاهی نیز موفق میشوند – به سراغ رسانههای عمومی و غیرتخصصی بیایند. در این مدت بارها و بارها با افرادی مواجه شدم که ادعاهای شگفتانگیزی را مطرح میکردند. بیشترین آنها مواردی بود که ادعا میکردند نظریات فیزیکی جدید مطرح کردهاند، نسبیت انیشتین را توانستهاند رد کنند، نوعی موتور محرک بسازند که نیاز به سوخت ندارد – و همه قوانین فیزیک را نقض میکند – و البته دهها مورد که ادعا میکردند دستگاههایی برای پیشبینی زمینلرزهها ساختهاند که میتواند با دقت قابلتوجهی همه زلزلهها را پیشبینی کند.
برخی از آنها ادعا میکردند توانستهاند نظریات جدیدی درباره آغاز و انجام کیهان ارائه کنند و یا معادلات ریاضی مطرح کنند که مثلاً قضایای حل نشده را به سادگی حل میکند و دهها مورد مانند آن. طبیعی بود که ما هیچوقت دست به انتشار اینچنین خبرها و گزارشهایی نمیزدیم. اما این مسئله همیشه هم آسان نیست. برخی از این افراد آنچنان پشت کاری دارند که شما را تا مرز جنون پیش می برند. گاهی هر روز صبح پیش از آنکه من به محل کارم برسم در دفتر حضور داشتند و از دست تماسهای تلفنی آنها که گاهی نیمهشبها اتفاق میافتاد و در بازههای کوتاهی تکرار میشد به ستوه میآمدم. گاهی فکر میکردم اگر من در کار خودم یک صدم درصد این پشتکار را داشتم چه موفقیتهایی که در پیش پایم قرار داشت! سپر محافظ رسانهها البته همیشه کارآمد نیست.
برخی از این افراد تنها به ادعایی ساده بسنده نمیکنند آنها گاهی مدارکی را ضمیمه کار خود میکنند که ظاهر موجهی دارد و البته برخی از موارد ادعای اولیه آنها به صورت بدیهی اشتباه نیست. بسیاری از آنها گواهی ثبت اختراع از اداره ثبت اختراعات ایران را به همراه داشتند و برخی دیگر اضافه بر آن گواهی شرکت در فن بازارها و نمایشگاههای بینالمللی ابداعات را به همراه داشتند و از آن مهمتر اینکه بسیاری از اوقات میتوانستند با کمک پشتکار عجیب خود تأییدهایی از منابع معتبر به دست آورند. گاهی آنها نامههایی را از اساتید دانشگاه ضمیمه کار خود میکردند که مثلاً در آن نوشته شده بود این ایده خوبی است و امیدوارم موفق باشید. چندان دور از ذهن نیست که استاد پر مشغله دانشگاهی وقتی با سماجت آنها روبرو میشود برای از سر باز کردن آنها نامهای بیخطر نوشته باشد غافل از اینکه این نامه و موارد مشابه دومینویی را به حرکت در میآورد که در نهایت باعث انتشار وسیع یک خبر دروغین میشود.
گاهی کار از این هم بالاتر میگرفت. برخی از این افراد با استفاده از فضای عمومی سیاسی جامعه که در آن تشویق نوآوری و ابداعات و ابتکارات و تاکید و تبلیغ بر موضوع عجیب و غریبی به نام نخبگان و نخبهگرایی به سراغ ادارات دولتی میرفتند و برخی از اوقات راهشان این قدر هموار میشد که میدیدی مقامات عالیرتبه سیاسی در باره ادعاهای آنها اظهارنظر کرده و یا از آن حمایت کردهاند. همین پیگیریها گاهی برای آنها جواب میداد و رسانههایی که در رقابت برای انتشار خبرهای مثبت و لابد امیدوارکننده هستند آنها را مطرح میکردند. گاهی خبر کشف فرمولی در رد نظریات انیشتین یا ساخت هواپیمایی که همزمان کشتی و زیردریایی میشود در صدر خبرهای صدا و سیما و روزنامهها قرار میگرفت و حالا تصور کنید چه کار دشواری در پیش پای بقیه رسانهها قرار دارد که آن موضوع را دنبال نکنند.
ما باید به سؤال ساده مدیرانمان پاسخ میدادیم که اگر چنین رویدادی این قدر اشتباه است که ما میگوییم چطور همه رسانهها آن را پوشش دادهاند و مقامات از آن حمایت کرده و جای معتبری مانند اداره ثبت اختراعات آن را به رسمیت شناخته و از آن حمایت کرده است. گاهی ما از سوی این افراد و همچنین انجمنهای حامی آنها متهم به مخالفت با مبتکران و اندیشمندان و نخبگان ایرانی، وادادگی در برابر غرب، استفاده از منابع ملی برای سیاه نمایی و … میشدیم. به خصوص در مواجهه با برخی از مخترعان این وضعیت پیش روی ما بود. یک بار برای اینکه ثابت کنیم ثبت اختراع در اداره ثبت اختراعات به معنی صحت ایده نیست و مسئولان آن دفتر عموماً طرح را از نظر تکراری نبودن بررسی میکنند مجبور شدم پیشنهادی را ارائه دهم و با موافقت روزنامه آن را دنبال کنم. طرحی را آماده کردم که از عنوان تا محتوای آن همه چیزش بیمعنی و اشتباه بود.
موضوع طرح درباره دستگاه پیشرفتهای بود که میتوانست همه شهابهای دیدهشده در آسمان شب را بشمرد و منبع آنها و جنس آنها و همچنین محل برخورد آنها به زمین و تعداد زیادی پارامترهای بیربط دیگر را تعیین کند. کل این دستگاه از ۶ قطعه فلز ساخته شده بود و به ضمیمه آن تعدادی از گزارشهای بیربط مربوط به بارشهای شهابی و تعدادی نقشه آسمان را نیز ضمیمه کردم و به دفتر ثبت اختراعات بردم. همان طور که فکر میکردم این طرح تمام مراحل تأیید اختراع را طی کرد و تنها در آخرین و پس از اطمینان از تأیید آن بود که طرح را بیرون آوردیم تا بدنامیاش برایمان باقی نماند. (http://www.asemoni.com/) در آن سالها چند باری فهرست ثبت اختراعات و ابداعات را گرفتیم تا آنها را مرور کنیم و از بین هزاران مورد ثبت اختراع گاهی به مواردی مانند لواشک گوجهفرنگی و یا چند مورد دستگاه پیشبینی زلزله و یا سوخت شاتل فضایی نیز برخوردیم. این مسئله به این معنی نیست که همه اختراعات چنین وضعی داشتند اما مسئله مهم این است که این گواهی به معنی تأیید علمی نیست.
اکثر افراد مدعی نیز ویژگیهای نسبتاً مشابهی داشتند. اکثراً افرادی فوقالعاده پر تلاش و ساعی بودند. عمده آنها تحصیلات دقیق در حوزهای که کار میکردند نداشتند اما به شکل حرفهای دست به اختراع میزدند و هر یک دهها و گاهی بیش از ۱۰۰ اختراع در کارنامه خود داشتند. در نمایشگاههای داخلی و بعضاً خارجی شرکت کرده بودند. به طور مطلق هیچ یک از آنها از جزییات کارهای خود صحبت نمیکردند و معتقد بودند برای امنیت خود و ترس از سرقت ایده نمیتوانند جزییات آن را بیان کنند. آنها حتی اجازه بازدید از اختراع یا تماشای فرمولهایشان را به ما نمیدادند. اکثر معتقد بودند با پیشنهادهای کلان از سوی دانشگاهها و سازمانهای علمی مواجه هستند ولی دوست دارند افتخار این کار در ایران باقی بماند.
برخی از آنها که امکانات مالی بهتری داشتند و یا توانسته بودند از امکانات دولتی سهمی به دست آورند، دارای سمتهای عجیب و غریب و البته خودساختهای بودند . در بسیاری از اوقات آنها به شدت اسیر توهم توطئه بودند و برخی از آنها فکر میکردند مأمورهای جاسوسی سایر کشورها دنبال آنها هستند. اصلاً فکر نکنید که همه آنها دروغ میگفتند. بسیاری از آنها واقعاً به آنچه میگفتند اعتقاد داشتند. در بین این افراد تعداد زیادی شیاد و دروغگو نیز وجود داشت که از آب گل آلود ماهی صید میکردند اما بسیاری از آنها نیز صادقانه حرف میزدند اما سودازده بودند. راه علم را نمیدانستند و وقتی هم به آنها توضیح میدادی بلافاصله خود را با نیوتون و گالیله و انیشتین مقایسه میکردند و میگفتند همان طور که دنیا بعدها فهمید گالیله راست میگوید بعدها قدر کار ما دانسته میشود و ما را در سطح مقامات تفتیش عقاید کلیسای قرون وسطی میدیدند. (http://www.asemoni.com/) آنها به دلایل مختلف نیاموخته بودند که مسیر نوآوری و کشف و ابداع از دل کار سخت و مرتبط میگذرد.
آنها نمیدانستند که در دنیای علم آنچه جهشهای غولآسا به شمار می رود بر دوش هزاران کار و تحقیق و شخص دیگری بنا میشود که قبلاً مسیر را هموارکردهاند. آنها مسیر پلکانی علم را نمیشناختند و گمان میکردند هرکس بخواهد میتواند یک باره به میانه پلههای یک نردبان بلند بجهد. این افراد البته مختص جامعه ایران هم نیستند. در همه جای دنیای چنین سودازدهها و شیادانی وجود دارند که به شبه علم متوسل میشوند و یا کالای بدلی خود را به جای طلای ناب به مردم میدهند. میتوان ساعتها درباره شرایط مختلفی که به ظهور و بقای این افراد و این گروهها کمک میکند بحث کرد اما به جرات میتوان گفت حتی اگر کشور ما و یا هر کشور دیگری به بهترین سیستم آموزشی، علمی و فرهنگی هم مجهز باشد، شاید تعداد این افراد کاهش پیدا کند اما به صفر نمیرسد. این همان مساله ای است که مرا به نکته دوم میرساند.در چنین بازار مکارهای که از یک سو علم و فناوری نیاز واجب مردم است و توسعه یک کشور بدون افزایش آگاهی علمی مردم امکان ظهور ندارد.
در روزگاری که علم و فناوری به بخش جداییناپذیر زندگی روزمره ما بدل شده است و در دنیایی که مسایل علمی آن قدر پیچیده است که برای تفسیر و ترجمه آن به زبان مردم باید تلاش ویژه و فوقالعاده اما ضروری و اجتنابناپذیری صورت بگیرد و در شرایطی که دنیای علم هم دنیایی با مرزبندی مشخص نیست که در آن سره و ناسره از هم قابل تفکیک باشد و حتی در بین خود جامعه علمی نیز ما گاهی با تقلبها و سیاست کاریها مواجهیم چه کسی باید سره را از ناسره تشخیص دهد و در اختیار مردم قرار دهد؟ چه کسانی باید حکم سنگ محک را بازی کنند؟ جواب به نظر مشخص است روزنامهنگاران علمی و مروجان علم. این روزنامهنگارهای علمی هستند که باید در مواجهه با اخبار علم را از شبه علم جدا کنند، مسایل مهم را تشخیص داده آن را به زبان مردم ترجمه کرده و آن را توضیح داده و تفسیر کنند. باید با مطالعه عمیقی که از موضوعات دارند صحت آن را تأیید کنند و روندهای آن را بررسی کنند. دنیای پیچیده علم و فناوری به قدری پیچیده است که روزنامهنگاران علمی حتی خبرهای مراجع معتبر را نیز دربست قبول نمیکنند. آنها حتی وقتی خبر پژوهشها و تحقیقات جدید را دریافت میکنند، به بررسی و تحلیل آن میپردازند آن را با منابع مختلف مرور میکنند، حتی به منابع مالی و ارتباطات احتمالی پشت پرده پژوهشی نگاه میکنند تا مبادا به ابزاری بدل شوند که به جای توسعه علم در خدمت ترویج شبه علم و خرافه قرار بگیرند. در جهان علم حتی ما بیطرف نیستیم.
ما به عنوان روزنامهنگاران علمی جهتگیری داریم و جهتگیری ما را فکت ها و حقایق علمی تشکیل میدهند. ما خبری را فقط به دلیل جذاب بودن و بدون داشتن پشتوانه نباید تبلیغ کنیم. ما به خاطر تعداد مخاطب و علاقه آنها به انتشار خبر نمیپردازیم و یا حداقل نباید بپردازیم. طرفهای یک داستان علمی بر خلاف یک داستان سیاسی هر کسی نیست که در آن باره صحبت کرده باشد. هنوز که هنوز است صدها نفر به تخت بودن زمین اعتقاد دارند اما لازم نیست هر بار که درباره ماهوارهها و سیاره زمین صحبت میکنیم به آنها اشاره کنیم. آنها صدای بی اعتباری هستند. این سختگیریها و شکاکیت در روزنامهنگاری علمی شدید تر از حوزههای دیگر است. حتی به بدیهیترین موارد نیز باید شک کرد و دوباره و چند باره آنها را بررسی کرد و در همان حال به خبرهای پر سر و صدا و پر حاشیه تنها در صورتی مجال انتشار عمومی داد که بر پایه منطقی بناشده باشند. البته کنترل این روندها در اختیار ما نیست. مطلبی اشتباه و افسانهای علمی منتشر میشود و ما باید واکنش نشان دهیم. این وظیفه بر عهده ما است اما این مسیر با روشن سازی و توضیح مطالب اتفاق میافتد و نه با تریبون دادن به افرادی که فاقد صلاحیت اولیهاند. شاید گفته شود برخی از موارد این افراد و این کارها موضوع جالبتوجهی برای عموم است که به مباحث روزانه مردم راه مییابد و ما هم به فرد مدعی مجال میدهیم تا حرف خود را بزند و مردم قضاوت کند. مگر قرار نیست مردم در نهایت داور و محک خبرها باشند؟ نخیر اینگونه نیست. مردم میتوانند از بین گزارههای درست انتخاب کنند اگر روزنامهنگاری به معنی آن است که هر ادعایی را بدون بررسی، بدون چک کردن فکت ها و بدون توضیح و حاشیهنویسی بازتاب دهد، پس نقش روزنامهنگاران چیست؟ چرا در همه دنیا روزنامهنگاران این همه هزینه میدهند و از آنها به عنوان رکنی از دموکراسی یاد میشود؟ مگر نه اینکه روزنامهنگارها هزینه آگاهی بخشی به مردم را میدهند؟ مگر نه اینکه روزنامهنگاری رکنی از دموکراسی است چون رای دهندهها را آگاه میکند و آنها میتوانند آگاهانه انتخاب کنند و تصمیم بگیرند؟ اگر قرار باشد هر منبع معتبر و غیر معتبری را به طور یکسان بازتاب داد چه کمکی به آگاهی مردم شده است؟ البته که در عصر تبلیغات و آگهیها و رقابتهای اقتصادی این حرفها به شوخی شبیه شده است. ما در بسیاری از اوقات مطالبی را منتشر میکنیم چون فکر میکنیم مخاطب دارد. و وقتی افراطی به این راه میرویم به جای رسانه آگاهی بخش ممکن است تبدیل به رسانه زرد و تابلوید شویم که همه مشتاقانه آن را میخرند و میخوانند و از دل سالها مطالعه آن اگر چیزی از آگاهی مردم کم نشده باشد چیزی نیز بر آن افزوده نمیشود. در داستان اخیر به نظرم همکاران ما در چاپ این مصاحبه اشتباه کردند. هدف این مصاحبه چیست؟ ارزش آن در کجا است؟ چه عاملی ما را به گفتگویی بدون توضیح با مدعی که همه ما از چرند بودن حرفهای وی اطمینان داریم کشانده است؟ حتماً دوستان ما دلایلی برای خود داشتهاند اما این دلیل را من درک نمیکنم و حداقل اینکه ضروری بود به خواننده آن مطلب گفته شود که حرفهایی که میخواند اعتباری ندارد. بسیاری از مخاطبان چنین روزنامهای قطعاً خود این موضوع را درک میکنند اما هیچ تضمینی وجود ندارد که همه آنها الزاماً متوجه اشتباهات شوند. ادعای بزرگی است که شاید بسیاری از افراد آن را باور کنند.
حداقل برایشان این سؤال پیش آید که اگر این همه اشتباه است پس چرا روزنامهای مانند شرق با تمام اعتبار و حرفهای بودنش با وی مصاحبه کرده است؟ دکتر منصور وصالی، دوست ارجمند و سردبیر سابق ماهنامه نجوم سالها پیش در دفتر مجله نجوم داستان معروفی را تعریف میکرد. اینکه در صفحه یک روزنامهای مطلبی درباره موضوعی که در آن تخصص دارد خوانده و متوجه شده که اشتباه است. وی میگفت من به همه حوزههایی که در روزنامه منتشر میشود احاطه ندارم و حرف آن را چون در آن آمده قبول میکنم وقتی میبینم در حوزهای که مطلعم اشتباهی رخ داده است و مطالب غلط منتشر شده است طبیعتا فرض را بر این میگذارم که بقیه مطالب روزنامه هم به همین حد دربردارنده خطا و اشتباه است و دیگر به آنها نیز اعتماد نخواهم کرد و این حرف درستی است. اما این داستان به نظرم در دل خود نکته دیگری را نیز آشکار میکرد. خوب یا بد، وضع موجود ما در ایران این گونه است. این افراد وجود دارند، این ادعاها مطرح میشوند و خبرها نیز بخواهیم یا نخواهیم از روی عمد یا اشتباه به رسانهها میآیند و در اختیار مردم قرار می کیرند.
ما گاهی عصبانی میشویم و گاهی در فضای دوستانمان در شبکههای مجازی حرفهایی در تأیید ناراحتی خویش میزنیم و دوستانمان آنها را تأیید میکنند اما واقعیت این است که اثرات چنین کارهایی بدون توجه به حرفها و عصبانیتهای ما و خارج از حلقههای محدود دوستان ما ادامه مییابد. آبهای شور و شیرین در هم میآمیزد و نتیجهاش آشفتهبازاری است که در ذهن مردم شکل میگیرد. چنین ایامی است که بیش از هر زمانی ترویج علم مهم میشود. راهی جز این وجود ندارد که از فرصتهای اندک برای توسعه و ترویج علمی استفاده کرد. مناسبتهایی مانند روز نجوم و یا دیگر موارد بهانههای هستند که میتوان از آنها برای کمک به ترویج علم بهره گرفت. آن هم در دوران سختی که در کنار همه مشکلات موجود مسایل اقتصادی نیز باعث شده است هزینه کتب، مجلات و منابع آموزشی به طور جدی افزایش پیدا کند و به عبارتی منابع انحصاری تر شود.