PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان ادامه بده!!



Capitan Totti
31st July 2013, 04:16 PM
درود!
درین تاپیک
یه متن از یه داستان رو می نویسم
و نفر بعدی بر اساس سلیقه یا تفکراتش چند خطی داستانو ببره جلو و ادامه بده!

به نام خدا

بیابان و بود و تابستان بود و آب سرد و استقسا(درست نوشتم؟)
گل قلی میرزا فرزند پنجم حاج منصور عسل که او نیز فرزند یازدهم مرحوم کچل المیرزا بود
گل قلی بسیار به تاریخ و ادب علاقمند بود!
و هر روز به محضر استاد میرزا نینجا !! رفته و از محضر وی ادب پارسی را می آموزید
روزی از روز ها گل قلی به مانند همیشه وارد اتاق استاد میرزا نینجا شد و خواست سلام و ادب کند
دختری دید در محضر استاد که وی را رسما وارد جرگه ی عاشقان نمود!
آری
او سوسک پری فرزند استاد بود...
[nishkhand]
لطفا ادامه دهید!

AaZaAdeh
31st July 2013, 04:50 PM
گل قلی بمانند همیشه به استاد عرض سلام و ادب نمود و زیر لب نیز سلامی به عجقش ،نه نه عذر میخواهیم به سوسک پری خاتون نمودندی و در کنار استاد آرام گرفتندی.

استاد لب به سخن نمود و از گل قلی خواست هرانچه از درس دیروز به یاد دارد باز گویندی...

قل گلی نه ببخشید گل قلی همی دو دایره قرمز بماننده این انیمیشنهای دنیای فرنگ بر لپانش نشست و از استاد کسب اجازه نمود و

سخن اینگونه آغاز نمودندی که " تو دنیای منی اما داری از دست من میری با دستای خودت داری... استاد:[taajob] من :[nadidan] سوسک پری :[khejalat]...

داری چه میگویی سبک مغز؟؟!!!
پوزش استاد بزرگ ،فضا ما را گرفت نفهمیدیم چه بلغور نمودندیم. حال مجلس درس را جدی گرفته و درس را سریع باز گو که وقت کم است...
گل قلی درس پارسی را به قوت، هرچند به سختی بیان نمودندی و لبخندی چنان [nishkhand] بر لبان استاد نقش بستندی....
خلاصه ،مجلس درس انروز به پایان رسیدو....

Capitan Totti
31st July 2013, 05:08 PM
آری آری
گل قلی که دعا می کرد کلاس زودتر تمام شود!
با شوق و شور فراوان ابتدا نامه ای به سوسک پری داده و سپس با حرکتی کماندویی از آنجا متواری و به سر کوچه ی میراز نینجا پناه برد
متن نامه بدین شرح است!

بسمی تعالی
با سلام و درود به روح پرشکوه حکیم سعدی شیرین سخن و ابراز ادب خدمت خانواده ی معظم فرهنگیان و شهدای آموز و پرورش و همچنین سلام و درود ویژه خدمت پدر محترمه استاد بی بدیل حاج میرزا نینجا
بانوی مکرمه و محترمه سوسک پری بانو
احتراما اینجانب گل قلی میرزا فرزند پنجم حاج منصور عسل!
ضمن ابراز ادب ویژه خدمت شما
تقاضامند ملاقات با شما رد پارک بین المللی راسوی سبز! در مرکز شهر دارم
از طرف خانواده ی گل قلی میرزا + هری پاتر و سایر دوستان و بستگان
گل قلی میرزا دهم رجب 1399هجری قمری""
پس از آن واقعه گل قلی به پارک راسوی سبز! مراجعه نمودندی! و در انتظار وی چند شبانه روز ماندندی!
درین لحظه سوسک پری از دور خود را خرامان چو گوسفندی بسته بر آغل! به پارک راسوی سبز می رساندندی!
گل قلی تریپ و ژست هندی به خود گرفت و ابتدا شترها و خر هایی را قربانی نمود و از خدای خود شکر گذاردندی
و به این شعر روی آورد

شب به گلستان تنها منتظرت بودم

باده نا کامـی در هجـــــر تو پیمودم

منتظرت بودم ....منتظرت بودم.....

آن شب جان فرســــا من بی تو نیاسودم

وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم

منتظرت بودم .... منتظرت بودم....

بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه

ناگه چـــو پری خنــــده زنان آمـــدی از راه

غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم

منتظرت بودم .... منتظــرت بودم....

پیش گلها شاد و شیدامی خرامید آن ـقامت مـوزونت

فتنه دوران دیــده تو از دل و جـان من شــده مفـتونت

در آن عشق و جنون مفتون تو بودم

اکنــون از دل من بشنـــو تو سرودم

منتظرت بودم .... منتظرت بودم....

منتظرت بودم .... منتظرت بودم

zoh_reh
31st July 2013, 05:10 PM
ولی عشق پایانی نداشت و همچنان حرارت کشنده خود را بر گل قلی مینشاند.

سوسک پری در نیای خود به اینطرف و انطرف میرفت و غافل از دل گل گلی ،گل قلی بود.

کلاس درس هنگامی که سوسک پری حضور داشتندی کلاس دیگری بود همانطور یکه وقتی حضور نداشتندی.

یا باید حرارت عشق را خاموش میکردنی یا باید زندگی را.

گل قلی دستی به دل خود کشید و سرش را تا روی آن خم کرد، آری پر شده بود از سوسک همون سوسکی که پری بود.......

جای خوبی لانه کرده بود ، تاریک از خجالت ابراز و نمور از اشک چشمان قلی گل اوه نه گل قلی!

AaZaAdeh
1st August 2013, 12:36 AM
عشق است دیگر ....گل قلی و غیر آن نمیشناسندی.... روزها از پی هم میگذشتندی و قلب این شاگرد هرروز دردمندتر از روز پیش... گل قلی دیگر طاقت فراق نداشت باید همچون مرد عزم خود را جزم مینمودی و حقیقت را به استاد میگفتندی!!!!
همسان روزهای پیش در کلاس حاضر شدندی و بعد از اتمام درس صدایی صاف نموده و رو به استاد آغاز نمودندی...

استادم...جانم به فدایت،میدانی از برای خود هیچ از مال دنیا نمیدارم جز یه مدرک دولتی از مکتبخانه شما و یک خط تلگرافی ایرانسل و یک عدد سواری شاسی بلند که خره به ارث رسیده از پدرم میباشد و یک حجره ی حقیر نزدیک مکتب خانه و دیگر هیچ...[negaran]
حال شما قاضی..
میخواهم از برای خود زنی اختیار کنم والا و دانا و بغایت زیبا...[khejalat]

از نظر شما استاد بزرگ، پدری دختر خود به عقد من در خواهد اوردی؟[tafakor]
استاد...

ایده پرداز
1st August 2013, 12:45 AM
استاد:

شاگردکم در این زمانه که میزیستی اودلار حرف اول را زدندی و معیارت با آن وزن کردندی آنچه تو اندوخته داشتندی دختری کور هم به تو ندادندی چه رسد به دختری والا و دانا و به غایت زیبا پس عزیزکم برو اندوخته ات را بیافزا که این زمانه ورای زمانهای قدیم است

ایده پرداز
1st August 2013, 01:01 AM
زیاد تعجب نکن گل قلی جان الان هزاره سوم است و شما از روزگار قدیم آمده اید اگر به زمان خود برگردید حتما دختری والا و دانا و به غایت زیبا به شما می دهند بیخود وقت خود را در این زمانه تلف نکن و از طریق تونل زمان به عصر خود برگرد که روزهای خوشی را همراه با عشق خود خواهی داشت

Sookoot
1st August 2013, 02:14 AM
نهیب استاد چونان یک پس گردنی بی هوا در گل قلی میرزا بسی موثر افتادندی و اورا چنان بر آشفت و درآشفت و بر افروخت و درافروخت که فی الفور تصمیم بگرفتندی که جومانجی وار مسافر ماشین زمان شدندی و تا اونجا که جا داره به زمان های دور و عقب عقب رفتندی بلکه منصور عسل و کچل میرزا رانیز ورای سر افکندی شاید بخت این عذب اوقلی باز شدندی

چه میتوان گفتندی : اخر گل قلی برای وصال سوسک پری ، دختر بغایت زیبا و رعنای حضرت استاد ، عزمش جزم نموندندی ...اما قلی چه خاکی بر سرش ریزندی که داروندارش لیسانس دانشگاه ازاد و یک خط اعتباری ایرانسل و یک فروند خر شاسی بلند بودندی که جملگی مایه ضایع شدن و خجالت هستندی تا دلیل اثبات اصل و نسب و اصالت ، نیستندی ....باری گل قلی قصه ما حال که از استاد جواب نه شنیده بود به مشابه سوسک پری نیز قانع شد و عازم سفر بعقب گردیدندی

بله بچه ها ! ماشین زمان چرخیدندی و چرخیدندی و خیلی بیش از حد چرخیدندی و گل قلی را بجای عصر قجر به عصر حجر بردندی ...بناگاه گل قلی درون غار سفلی پرتاب شدندی و زیبا رویی بس بزرگ و نره خر بطول شش متر و عرض سه متر ازطایفه دایناسور پری را بدیدندی ...دیدن همانا و یکدل نه صد دل عاشق شدن همانا...قلی عاشق پیشه ما تازه بادایناسورپری گرم گرفتندی که ناگهان سروکله مامان و بابا و داداش و عمه و خاله و دایی دایناسور پری پیداشدندی ..گل قلی بر خود لرزیدندی و وهمانطور که برروی ویبره بودندی ، گفتندی : .....

Capitan Totti
1st August 2013, 02:26 AM
و من الله التوفیق!
گل قلی میرزا از غار متواری گشتندی و به سوی جنگل تیره و تار فرار کردندی
که ناگه برادر و عمو و دایی دایناسور پری او را دنبال و به اسارت در آوردندی!
و بدو گفتندی
روی خواهر ما اسم میگذاری و فرار می کنندی؟

zoh_reh
2nd August 2013, 03:44 AM
ولی فایده ای نداشت چون گل قلی میرزا خود را به چرخ زمان رساناند تا توانستی خود را به آش نخورده ای که دهانش را سوزانده

بودندی برساندی،بلکه با همین شرایط سوسک پری نصیبش شدندی و من باب بیم از دست رفتن و به وصال نرسیدن هندل چرخ را تا

آنجا که با زور نادانی چرخاند به امید رسیدن به زمان سوسک پری(عشق عشق اول است)،غافل از آنکه سرعت بالای چرخ او را

میبرندی به سمت ..............

Capitan Totti
2nd August 2013, 03:52 AM
به سمت دوران پارینه سنگی!
او به عهد مغول آمدندی!
خواهر چنگیز را بدیدنی اسمش سگنیز[nishkhand] بودندی!
سگنیز نیز از دیدن وی طاقت نیاورده و بی شرمانه به سوی او رفته و از وی خواستگاری نمود!
گل قلی انگار در شوک بود!![taajob][taajob][taajob]

آن شرلی
2nd August 2013, 08:15 AM
آخر از بهت خارج گشتندی و گفتندی:...
ای دختره ی سبک سر چش سفید گیس بریده ی ...بـــــــــــــــــــوق!( ه از گفتن بقیه ی لیچار ها معذور بودندی)
سگنیز که اشک در چشمانش حلقه زدندی گفتندی ای آلبالو...ای شفتالو...ای بُزرگَوار...مرا عفو بِنموی که در برابر خواسته ی دل عاجزم...
حاضرم هردو کلیه خویش فروختندی و سکه های برادریَم را بر سرت ریختندی و به پایت افتادندی و حتی نام خود را به کینزک قل گل...نه...گل قل آقا تغییر بدادندی اما با شما مزدوج شوندی...
گل قلی طماع گشتندی و به تردید در رهایی عشق خویش و تصاحب اموال چنگیز و سکه ی بسیار دار شدن اندیشیدندی و در فکر غرق شده بودندی که...

Capitan Totti
2nd August 2013, 03:40 PM
که ناگه خود را در مراسم عروسی مزخرف مغول های وحشی بدیدندی...
حرکات موزون از سگنیز و و نزدیک شدن های سانسوری!! به گل قلی چهره های ضد اخلاقی ئی بدین مجلس لهو و لعب می دادندی!!...

zoh_reh
2nd August 2013, 07:31 PM
خلاصه خر از پل گذشت و گل قلی میرزا یا باید پل را نگه میداشت یا با کوکتل ملتفی که بهمراه نداشت خرابش میکردندی.

سگنیر بدک نبود هر چند سوسک پری آنقدر دست و دل وازانه در دلش نشسته بود که جایی برای سگنیز نگذاشته بود ولی در هر صورت گل قلی میرزا باید مردانگی میکرد و همین جوانمردی موجب شدندی و مجبور شدندی سگنیز رو تو شیروونی دلش هم که شده جا بده .

به هر حال هر چی پول بدندی آش گرفتندی.یا خلایق آنچه لایق. به اندازه سکه های پیشنهادیش برایش سنگ تمام گذاشتندی تا حرف و حدیثی از برادرخانمها نباشد و باجاناقها هم چشمشان در بیاد.

پس گور پدر انفجار پل.هر چیزی روزی به کار آید.

Sa.n
2nd August 2013, 08:07 PM
گل قلی که همیشه در محضر میرزا سلامی بلند میداد و برای جلوس کردن اجازه می خواست
اما این بار بدون سلام دادن وارد شد و جلوس کرد
استاد که از این حرکت گل قلی خونش به جوش امده بود رو به او گفت : مگرآمده ای کاروانسرا که سر خویش را پایین کرده و بی اجازه داخل شده و جلوس می کنی ؟
شرم کن
گل قلی که سر از پا نمی شناخت گفت : استاد بنده را عفو بفرمایید ، گویی با دیدن بانو سوسک پری منقلب گشته ام و خود را گم نموده ام ، بسی این آفریده زیباست که ما چشممان آن را گرفته.
استاد فرمود : چشمانت را درویش کن ای ابله مگر نمی دانستی سوسک پری دختر ماست ؟
گل قلی که دیگر نا برایش نمانده بود با چشمانی اشک بار از درب حیاط محترمانه خارج شد
آه ای روزگار
هیچ دیگر تا آخر عمر گل قلی اندر خم کوچه دلباختگی به بانو پری شده بود
آخر هم عشقش نا کام ماند

عجب داستانی شد [nishkhand]

AaZaAdeh
4th August 2013, 04:31 AM
[

هیچ دیگر تا آخر عمر گل قلی اندر خم کوچه دلباختگی به بانو پری شده بود
آخر هم عشقش نا کام ماند

عجب داستانی شد [nishkhand]]

ااااااااااا؟؟؟ اینجوریاس؟؟[khande]
ما هم کم نیاورندی ... آری... آری...[khejalat]
همه چی 2 داره خو. اینم روش[bamazegi]
گل قلی خان 2 [nishkhand]

مهندس نوجوان
4th August 2013, 01:16 PM
گل قلی خان 2:

یکی بودی و یکی نبودندی و غیر از باری تعالی هیچ کس نبودندی
سال ها گذشتندی و گذشتندی تا این که گل قلی خان پیر و فرتوت گشتندی و هنوز نیز عزب ماندندی
چرا که هنوز در پی سوسک پری خانم بودندی و ایشان مدام در افکار گل قلی خان رژه رفتندی و خرامان خرامان ایشان را مجنون کردندی
و این در حالی بودندی که همان سال های اول بانو با یکی از شاگردان بس خرخون و خرپول میرزا ازدواج کردندی و حتی گل قلی را به یاد هم نیاورندی
گل قلی فکری نمود و سعی کردندی تا دسیسه ای چیدندی و طی یک کودتا همسر سوسک پری را از چشمان وی بیندازندی و ...

AaZaAdeh
4th August 2013, 01:32 PM
آری گل قلی روزها فکر کردندی هی فکر کردندی انقد فکر کردندی که ملقب به ایکیوسان گردندی و کچل شدندی!!
اما ...
یک روز که در باغ زیر درختی در حال فکر کردن بودندی... یکهو یک عدد سیب ناخواسته بر سره او فرود امدندی و حلقه ای از گنجشکان بالای سرش تشکیل شدندی. حالش که بجا آمد فکر نمودی که .. ا؟؟؟؟ نکند ما قانون جاذبه را کشف کردیم؟؟؟
اری اری ما کاشف جاذبه بودندی..حال میروم پیش استاد بازگو خواهم نمودندی و حالی چنان از این شوهره سوسک پری که فقط بلد هست بگه بلدم بلدم و قمپز در کنندی ،خواهم گرفتندی...

z.000
4th August 2013, 01:37 PM
گل قلی خان 2:

یکی بودی و یکی نبودندی و غیر از باری تعالی هیچ کس نبودندی
سال ها گذشتندی و گذشتندی تا این که گل قلی خان پیر و فرتوت گشتندی و هنوز نیز عزب ماندندی
چرا که هنوز در پی سوسک پری خانم بودندی و ایشان مدام در افکار گل قلی خان رژه رفتندی و خرامان خرامان ایشان را مجنون کردندی
و این در حالی بودندی که همان سال های اول بانو با یکی از شاگردان بس خرخون و خرپول میرزا ازدواج کردندی و حتی گل قلی را به یاد هم نیاورندی
گل قلی فکری نمود و سعی کردندی تا دسیسه ای چیدندی و طی یک کودتا همسر سوسک پری را از چشمان وی بیندازندی و ...

یکی بودی و یکی نبودندی و غیر از باری تعالی هیچ کس نبودندی
سال ها گذشتندی و گذشتندی تا این که گل قلی خان پیر و فرتوت گشتندی و هنوز نیز عزب ماندندی
چرا که هنوز در پی سوسک پری خانم بودندی و ایشان مدام در افکار گل قلی خان رژه رفتندی و خرامان خرامان ایشان را مجنون کردندی
و این در حالی بودندی که همان سال های اول بانو با یکی از شاگردان بس خرخون و خرپول میرزا ازدواج کردندی .

پایان

mamadshumakher
4th August 2013, 01:56 PM
الان ما چکار کنیم؟ادامه بدیم؟نظمش بهم نریزه.
اخه انگار یکم بهم ریخته شد.

گل قلی میرزا به نزد استادش رفتندی و رخصت بیان گرفتندی.استاد چشم دیدنش نداشتندی اما خیالی راحت داشتندی چون دخترکش سوسک پری ازدواج کردندی.

گل قلی بیان حادثه شرح دادندی و عرض بر کشف قانون جاذبه داشتندی.
استاد-خاک بر سر نحیف و ناتوانت
گل قلی-چرا؟
استاد-این قانون را کشف و ثبت و ضبط کردندی این کشورای بیگانندی
گل قلی بی انکه چیزی گوید از اتاق بیرون رفتندی و با 2دیده ی خود بدیدندی که سوسک پری در حال رخت پهن کردندی[tafakor]

در فکری بس عجیب فرو رفتندی که چگونه دل سوسک پری را دوباره بدزدندی.شوهرش بس پولدار اما حتی یک ماشین لباسشویی خشک کن بریا سوسک پری نخریدندی پس او خسیس بودندی و سوسک پری در عذاب.من باید انتی خسیس شومندی[nishkhand]

Capitan Totti
4th August 2013, 03:06 PM
گل قلی یک فامیل در بانک مرکزی سامباندورانتا داشتندی
و بدو گفتندی دلار را که اکنون 3-4 تومان است به من بدندی با قیمت ارز مرجع میخواهم دارو و گل گاو ربان وارد نمودندی
فامیلش از رانت استفاده نمودندی و به گل قلی گفتندی گل گاو زبان را بی خیالندی!
برو خر های لوکس و بزهای مسابقه وارد بکنندی که سودش بیشترندی برای خودمان!
گل قلی دلار را با قیمت 1226 تومانندی گرفت و رفتندی 100فروند خر شاسی بلند و شاسی کوتاه لوکس + 10فروند بز مسابقه
وارد نمودندی
او که ازین رانت استفاده می نمودندی
رفته رفته به بازاری بزرگی تبدیل شدندی و لقبش به حاج گل قلی خر لوکس فروش تبدیل شدندی
روزی از روزها سوسک پری و شوهر کنس و خسیسش به نمایشگاه خرها و بزهای لوکس حاج گل قلی مراجعه نمودندی و از قضا خواستار خرید خری لوکس با چک و سفته و اینا!! شدندی!!....

AaZaAdeh
4th August 2013, 03:21 PM
سوسک پری پشت چشمی برای شوی گرااام نازک کردندی و گفتندی: جیگلی بلام ماشینی لوکس میخلیییی؟؟!!!![labkhand]
شوی خسیس رعشه بر اندامش افتاندی ...نه نه فک نکنندی از حرف سوسک پری بلکه از لرزش تلفن همراهش بود که پیغامی از خزانه مرکزی شهر مبنی بر: "برنده شدی برنده شدی بجنب تعجیل جایز نبودندی..تو ،یه ارابه لوکس و گران همی بردندی...تعلل جایز نیست بدو بدو...." دریافت نمودندی!!!
شوی این بخوانندی و به این شکل درامدندی[tamaa] ... سوسک پری جریان را پرسیدن همی کرد؟؟ ... اما شوی نای سخن نداشتندی...پس سوسک پری ...ابزار مکالمه را از او بگرفتندی و خواندن کردندی و او نیز به این صورت درامدندی[sargije][sargije]...
بله دوستان گلم...
اخر نمیدانم روی پیشانی گل قلی چه نوشتندی که اینقد بد شانس بودندی...این کار را نیز رها نمودندی و...

Capitan Totti
4th August 2013, 04:00 PM
و با عصبانیت و چشمانی اشک بار!! به خدمت پدرش رجعت نمودندی
آه پدررررررررررررررررررر
پدر نیز که ازین صحنه ی گراما دراما!!تیک غرق شده بود با چشمانی اشک بار بدو گفتندی سوسک پری بابا
چه مرگت اندی!
سوسک پری شرح ماجرا را توضیح بدادندی و مراتب اعتراض و خشمگینی خود را از ملخ خان(شوهرش) به گوش پدر رسانندی
پدر که خشمگین شدندی و صد البته از خساست این ملخ خان نیز کینه ها در دل داشتندی
به سوسک پری امر نمودندی که فردا صبح به عدلیه رفتندی و تقاضای طلاق بدادندی
سوسک پری که ...

zoh_reh
4th August 2013, 04:09 PM
شانس گل قلی هم دست کمی از سوسک پری جان ندارندی..... یک تصمیم کبری گرفتندی [bihes]

به سایت نخبگان مراجعه کردندی از روانشناسان موجود مشاوره گرفتندی[tashvigh]...

گل قلی از کهولت سن گفتندی و مشاوران گوشندی ... قلی گلی گفتندی هرچه سنش افزایشندی حجب و حیا هم رشد بیشتری یافتندی !!![gerye][gerye]چه کنم با این دل و جگر زلیخایی!!
اساتید محترم و محترمه آن تالار به او گفتندندی اصلا نباید عشقت سرکوب شوندندی که احساس حقارت فزون شوندندی.....باید دست به عصا سوسک پری را هر جا که شده با خودت ببریندی!!!

از آنجا که گل قلی میرزا دلار داشتندی ساعت مشاوره را به دلار حساب نموندی[tashvigh][tashvigh]

mamadshumakher
4th August 2013, 04:31 PM
اصلا انگار شانس و اقبال تمام انواع آن همگی رو به قلی اورده اند.

از طرفی سوسک پری تقاضای طلاقش در دادگاه به جریان افتاده است و از طرفی دیگر گل قلی بعد از مشاوره با روانشناسان سایت نخبگان جوان احساس طراوت و شادابی وصف نشدنی در وجودش ظاهر افکند.اصلا انگاری از کرم های حلزون استفاده کردندی[nishkhand]

خلاصه گل قلی فقط منتظر طلاق سوسک پری بود.هر روز سوار الاغ شاسی بلندش به نزدیکی های دادگاه میرفت و با مشقت جای پارکی پیدا میکرد و رفت و آمد سوسک پری و ملخ خان را مشاهده میکرد.اما امان ازین کاغذ بازیها که حتی حکم طلاق را هم به تعویق میاندازندندی...


گل قلی حالا اماده شده بعد از سالها دندون درون جگر گزاشتن دوباره جهت امر خیر خدمت استاد گرامش برسد...ازین باب خیالش راحت که پولش زیاد است و خساست ندارد اما از دیگر خواسته های استاد اطلاعی ندارد....

Outta_Breathe1020
5th August 2013, 12:47 AM
از آنجا که خاصیت استاد بودندی که کلا با شاگرد سمج لجاجت کردندی، استاد مخ خود را به کار انداختندی تا نقشه خوبی برای گل قلی طراحی کردندی و خوب جز او در آوردندی و در آخر هم گل قلی به خواسته خود رسیده نکردندی.
ماشین زمانی که گل قلی با آن سفر کرده بودندی در قدیم الایام یک دستگاه میکروفون و دوربین مخفی در آن پنهان شده بودندی توسط استااااد!
دوربین مخفی همه ماجرای دل باختگی زورکی گل قلی را ضبط کرده بودندی. اما خیلی هم خوب نبودندی! خیلی تابلو بودندی که گل قلی عاشق اون دختر نبودندی! تصمیم گرفتندی با ماشین زمان به زمان آینده سفرکردندی و با نرم افزار های خوب آمده فیلم را ادیت کردندی و یک فیلم جدید به نفع اهداف خود ساخته کردندی.
بعد از انجام عملیات استاد به دیار خود بازگشتندی. نسخۀ اندکی از فیلم را برای گل قلی ارسال کردندی و به وی گفتندی اگر خواستندی این فیلم به سوسک پری نشان داده نشدندی، دلارهای فراوان با این آدرس آوردندی و منتظر ما بودندی تا به تو گفتندی که چه کاری باید بکنندی..... [nishkhand]

AaZaAdeh
5th August 2013, 02:43 PM
وااااااااااااااااای خدایا حالا ما چه کنیم آیا؟؟؟؟ مجبور بودندیم که فیلم را گرفتندی تا ابرویمان بخطر نیفتادندی...آری آری کاره درست همین است. خداروشکر که دلار ارزان است وگرنه ما چه میکردیم.

حالا یه عالمه دلار دادندی و فیلم را گرفتندی. اما...

از قضا روزی یکی از شاگردهای استاد بنزدش آمده و از استاد تقاضای فیلمی آموزشی برای تقویت زبان پارسی نمودندی. استاد تمام فیلم های خود را در صندوق نگاه ئاشته میکردی. و اشتباهی فیلم

گل قلی را به پسر داده کردندی. شاگرد فیلم به خانه بردندی و تا در دستگاه گذاشته کردندی مادر پسر هم همان لحظه وارده اتاق شدندی فیلم دیدن کردندی و عصبانی گشتندی...بجای درس از این

فیلم های خاکبرسری میبینندی؟؟؟!!! و فیلم را درآورده و شکستندی...

بعد از رفتن پسر استاد یک لحظه سر در گریبان نومودندی که نکند فیلم را اشتباهی داده باشیم...باید نیم نگاهی بیندازیم.... دیدن همانا و فرود آمدن دستان بر سر همانا...

آری استاد نگون بخت گردندی..

بالاخره گل قلی یکبار شانس آورندی...و قضیه فیلم کنسل شدندی...

و به گل قلی پیامک دادندی که نمیخواهد برای گرفتن فیلم آمدن کردندی...

Capitan Totti
5th August 2013, 03:08 PM
گل قلی که ازین اتفاق بسی خرسند گشتندی
به سفری دور و دراز و کاری فکر می کردندی که پولی هنگفت بگیرندی
او به این خیال که هنوز می تواند از رانت دولتی استفاده کردندی و دلار 1226 تومانی بگیرندی به بانک مرکزی سامباندورانتا مراجعه نمودندی ولی آنجا ظاهرا قانونمدند شده بودندی!! چون دولت جدید بر سر کار آمده بودندی و مثل قبل خر تو خر نبودندی...!!
گل قلی دست و دماغ از پا دراز تر به نمایشگاه خر های شاسی بلند و بز های مسابقه ی خود بازگشتندی...
و برای رسیدن به سوسک پری چه فکر ها و طرح هایی که نمی ریختندی...

mamadshumakher
5th August 2013, 03:54 PM
ناگهان فکری بر سرش جرقه سپس هم منفجر کردندی.

گل قلی تصمیم گرفتندی که احساسات پدر سوسک پری را برانگیخندندی [nishkhand]

او تصمیم گرفت به صورت مزاحمی برای سوسک پری در بیایندی تا پدر سوسک پری از برای دخترش نگران شوندی و از گل قلی تقاضا کنندی که به خواستگاری سوسک پری در بیایندی...

zoh_reh
5th August 2013, 06:50 PM
گل قلی فکری کردندی دستی به صورت کشیندندی با خود فکرندی چگونه شماره سوسک پری را بیابندی؟......[tafakor]

گجت از اشراری بود که از عصر حجر با او آشنا بوندندی را اجیر کردندی و به او فهماند ندی که فقط شماره را بگیرندی و کوچکترین تعرضی به سوسک پری که کم کم داشتندی به نوامیس می پیوندی نداشتندی..... [hoshdar]

گجت کار کشته با سه سوت شماره را با دلارها بگرفتنی و شرش کم گردندی.[movafaghiyat][movafaghiyat]

گل قلی میرزا وقتی شماره اعتباری سوسک پری بهتر از جان را دید بدون معطلی شماره را بگرفت و آهنگ پیشوازش دل سوخته گل قلی را خاکستری کرد.[narahatish][narahatish]

یعنی چه پیشوازی را می شنندی؟؟[nadanestan][nadanestan]

مهندس نوجوان
6th August 2013, 08:30 PM
مش گل قلی خان کبیر که از خواننده و اینها سردر نیاوردی ولی دلش از متون آهنگ پیشواز به لرزه افتادندی و قطرات اشک همچون باران بر صورتش چکیدندی تا این که بالاخره پس از مدت های بسیار سوسک پری خانم هوس جواب دادن به گوشی خود را نمود و با عشوه ی دلفریب خود پاسخ دادندی:
- بله ؟ کیستی؟
گل قلی نگون بخت که در بهر آهنگ پیشواز بودندی و اشک از چشمان پر چروکش غلطیده بودندی با شنیدن صدای سوسک پری خشکش زدندی و زبانش بند آمدندی
سوسک پری خانم فرمودند :
- مگر زبانت را مار گزیده یا کر شده ای ؟هوی دارم میگویم کیستی ؟
گل قلی بیچاره که ترسیده بود تا جایی که توان داشتندی در درون گوشی فوت نمودندی و سوسک پری هم که متوجه شد کسی بجز مزاحم نبودندی با چند فحش آبدار گوشی را قطع نمودندی
آری این بود اولین مزاحمت تلفنی گل قلی ...

Sa.n
7th August 2013, 12:14 AM
اشک بر گونه هایش جاری بود
عاری اگر پری خانوم می دانست که اوست آیا آنگونه سخن می گفتندی ؟
غم دنیا امده بود در دلش
هر روز آهنگ های مجید خراطها و آهنگ های دپرسیشن گوش میدادندی !
عاری از دنیا نا امید بود
باری دیگر شروع به زنگ زدن بر شماره سوسک پری نمود
باز آن آهنگ پیشواز !
کمی صبر نمود باری دیگر سوسک پری جواب داد
پری : بله !!! بفرمااااااااااااااااااااا ااااااایییییییییییییید ، باز هم مزاحم !
این دفعه دیگرسوسک پری خونش به جوش آمد و سیم کارت را از گوشی بیرون نهاد تا مزاحم نداشته باشد
باری دیگر گل قلی ماند با خرواری غصه

shiny7
7th August 2013, 12:26 AM
روزها اندر پی هم گذشتندی و گل قلی زیر خروار اندوه همچون کتلت احساس له شدن می کردندی![nishkhand]
هر روز گوشی را چک می کردندی و زنگ می زدندی که شاید سوسک جان این دخملی سیه روی سیه موی با شاخک های دراز خوشگل اش سیم کارتش را دوباره در گوشی جا کردنده باشی ولی خبری نبودندی که نبودندی!!
تا اینکه گل قلی به خودش آمدندی و تصمیم گرفتی تا به مثابه شوالیه سیاه قلعه جادویی شرک(!!!!) فیس تو فیس به ملاقات پدرخان سوسک پری بانو بروندی و از راز دل برای پدر سوسری گویندی!....

Sa.n
7th August 2013, 12:32 AM
با استرس و ترس خود مقابله کردندی و به سوی میرزا نینجا رفتندی
در زد و اجازه جلوس خواست
میرزا با دیدن او صورتش از عصبانیت سرخ شد خواست که او را بیرون بیندازد اما گل قلی گفتندی : استاد مجال دهید به بنده حقیر عرضی خدمتتان دارم
میرزا که می خواست او را ببخشد گفت : یا این که از دستت حسابی شکارم اما با دیدنت ناراحت نشدم بلکه شاد گشتم و یاد خاطرات قدیم افتاد
حال بگو چه می خواهی بگویی ؟

shiny7
7th August 2013, 12:38 AM
گل قلی به من من و هن هن و پت پت و زرت زرت افتادندی!!!!!!![khande]
ولی چند نفس عمیق به زووووور کشیدندی و خودشان را جمع و جور کردندی.....
در چشم های از حدقه بیرون فرت شده نینجا خان نگاهی انداختندی و همان طوووور نگاه انداختندی و انداختندی و.....
آخر سر ناگهانی رهان را باز کردندی و با فشار فراوان گفتندی که:

میرزا نینجا دلار چه گران شدنده بودنی !!!!!نـــــــــــه؟؟!!؟!؟[nadidan]

AaZaAdeh
7th August 2013, 04:21 AM
گران شده است که شده است..ما را چه سود که خاطرمان بی جهت مشوش مینمایی؟؟؟؟؟؟؟
سخنی داری بگو وگرنه ما را امورات زیاد است و وقت اندک...
راستش استاد...
سوسک پری مدت مدیدی است که حکم دلار دارد برایمان..ما خاطرخواه او گشتندی ناجوووووووووووووووورررررر ر...دلم از برایش تلمبه که چه عرض کنم ...از جا در امده است...اوقات مکدر نگردانمو لقمه بدور ه میدان نمی پیچانم
یک کلا ختم کلام ...عاقا ما عاشقه سوسک پری هستیمو قصد مزدوج شدن با او داشتمی ..بگو خب
استاد.. براشفت.... گل قلی فشارش دچار نوسان شدندی.....اما...
اخیشششششششش، عجب کابوسی بودااا...خداروشکر خواب میدیدیم همی!!!..[khabalood][nishkhand]
صبح همان روز .....................

zoh_reh
7th August 2013, 05:21 AM
چشمانش را با یاد سوسک پری باز نمودندی و سر بی مویش را از ناز بالش برداشتندی،[khabalood] گویی قوت قلبی در دلش افتانده بودندی ، با خود اندیشندی که مرا چه کم است که نتوانم ابراز عشق نمایم!

خلاف ملاف هستم؟ که نیستم! مواد پوادی که نه! فقیر و ندار که نه! پس چه مرگت است گل قلی میرزا؟![taajob]

کمی سنت بالاست خب بودندی ،مهم دلت است که جوانی در آن موج زدندی .

همچنان که درونش با او می حرفید که گاهی کودک و گاهی بزرگ می نمودندی،

به یادبابا عمر دراز افتادندی که در عصر حجر دوست بودندی و در قجر آشنا و چندی پیش در این لینک مسبب غوغا:


http://hamshahrionline.ir/details/223911



[shademani2][shademani2][shademani2][atash][atash][atash][shademani][shademani][shademani]


با خود فکر بکری نمودندی که با تولد اولاد توانستندی که کهولتش را مخفی نمودندی؟ با دادن کمی نمونه خون در مریضخانه سلامتی جنتیک خود و عیال را اعلام نمودندی، و به سوسک پری جان هم طعم خوش مادری را چشانندی.

باید می رفتندی با استاد می حرفیدی و اتمام حجت می کردندی! فی الواقع فقط اطلاع دادندی که ما می خواهیمش و می بریمش ! می خواهید بخواهید نمی خواهید هم بخواهید!!
sh_omomi52sh_omomi52sh_omomi5sh_omomi5sgangi2sgang i2

مهندس نوجوان
9th August 2013, 11:42 AM
تنها مشکل همسر سوسک پری بودندی
این بود که در یک شب طوفانی که قطرات درشت باران بر شیشه خانه گل قلی میکوبیدندی و صدای شیهه خر های شاسی بلند وی از طویله به گوش میرسیدندی و رعد و برق های غول آسا گاه و بیگاه بر چهره شیطانی گل قلی خان می تابیدندی گل قلی تصمیم شومی گرفت .
این که صبح زود که ملخ خان (همسر سوسک پری) برای کار از خانه خارج شدندی طی یک عملیات خفن با یکی از خر های مسابقه اش او را زیر گرفتندی .
که البته با این کارش بانو سوسک پری را نیز از چنگال یک خرس خسیس بیرون آوردندی...
این شد که صبح زود با یک عدد عینک آفتابی و یک بارانی بلند که صورتش را پشت یقه آن پنهان کرده بودندی و خر مسابقه اش دم در خانه سوسک پری کمین کردندی ...

zoh_reh
15th August 2013, 11:58 PM
ناگهان چیز عجیبی می دندی ، [tafakor]آری درست می دیدندی یک برانکارد بود رویش یک آدم به بزرگی ملخ خان که رویش پارچه سفیدی کشیده بودندی،[taajob]
بر روی زین اسبی که پشت هم شیهه میکشید گذاشتندی.[esteress]

پس چرا گریه میکردندی،[gerye]به قلب ترک خورده اش دستی کشیدندی ، [narahatish]ولی اون نیشخندی، [nishkhand]عجیب بود که چشمهایش با قلبش هماهنگی نداشتندی،[nadanestan]

یادش آمدندی که بالاتر از چشمش جمجمه ای بودندی که قدیما در آن مغزی بودندی ، به آن مراجعه نمودندی ،
فرمانها میداندی: پیاده شو ، برو اندرونی تظاهر به اندوهی نمودندی و یواشکندی سوسک پری را زیر نظر بگیرندی و درجه اندوهناکیش را یاداشت برداری نمایند.

آخ چه فکر بکری[tashvigh]
دوباره دستی به قلبش کشیدندی، عجیبتر شده بودندی ، خبری از تَرک مَرک نبودندی[khanderiz] چه اُرگ بزرگی ![taajob]ابله عروسی گرفتندی[bamazegi]
سوسک پری جونم پری جون کجایی؟
یه روز میای رو پشت بوم دوباره......

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد