چکامه91
29th July 2013, 12:36 AM
آسمان ادب فارسی پر از مضامین گرانقدری است که نشان از فرهنگ و اعتقادات راسخ ایرانیان دارد.
دهخدا در لغتنامه نفیس خود میگوید: «قدر از شبهای متبرک اسلامی است».
در قرآن آمده است که شب قدر از هزار ماه برتر است و فرشتگان و روح (مراد از آن به قول بیشتر علما جبرئیل است) در آن شب به اذن پروردگارشان به زمین نازل میشوند و قرآن در این شب بر جان پیامبر (ص) وحی شده است.
شاعران فارسیزبان نیز به زیبایی از مضمون شب قدر، شبزندهداری، ذکر و عبادت و جاری بودن رحمت خدا بهره بردهاند و شعرهایی ناب سرودهاند.
ناصرخسرو، شاعر اخلاق و دینمداری، تنها راه شناخت مقام و ارزش والای شب قدر را در قرائت کلام خدا و تفکر و تدبر در آن میداند و معتقد است، تنها از این درگاه است که میتوان مروارید معنا را از دریای بیکران کلام خدا صید کرد.
او در جایگاه و ارزش شب قدر میگوید:
ای که ندانی تو همی قدر شب / سوره واللیل بخوان از کتاب
قدر شب اندر شب قدر است و بس / برخوان آن سوره و معنی بیاب
مولانا در کلیات شمس، شب قدر را مایه رسیدن به دولت و رهایی از ظلمت میداند و میگوید، در این شب، خدا با دریای بخشندگی خود ذلتها را پاک میکند و خلعتی از رحمت بر تنها میپوشاند:
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها / مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
مگر تقویم یزدانی که طالعها در او باشد / مگر دریای غفرانی کز او شویند ذلتها
مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند / و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعتها
در جایی دیگر معتقد است که انسان در شب قبر از شب قدر کرامت میبیند و در واقع این توشه شب قدر است که در شب قبر کارگشای انسان اسیر خاک میشود:
شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او / شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند
سعدی نیز در عاشقانههای خود از شب قدر که در آغوش شاهد شکر است سخن میگوید و در واقع این شب را گاه وصال با معشوق لایتناهی خود میداند که باید بیش از هر زمان دیگری قدر آن را دانست و هرگونه کوتاهی در این مسیر را موجب خسران و پشیمانی بیان میکند:
آن که گویند به عمری شب قدری باشد / مگر آن است که با دوست به پایان آرند
دامن دولت جاوید و گریبان امید / حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند
از ملازمات شب قدر بیداری تا سحر و شب زنده داری است که به زیبایی و لطافت تمام، شاعران از این مضمون در اشعار خود استفاده کردهاند و در بیشتر این اشعار بیداری تا سحر با بوی خوش نسیم وصل همراه بوده است که نشان از اجابت دعا و شب زندهداری و آه سحر دارد.
با این همه اما زیباترین کاربرد شب قدر را در غزل حافظ شیراز میبینیم، او که شب قدر را بلندترین قلهای میداند که میتوان با ایستادن بر آن حلقه گیسوی یار را در دست گرفت و از غم و اندوههای ظاهری رها و دور شد و از پرتوی ذات الهی بیخود، از جام تجلی صفات حضرتش جرعه جرعه باده نوشید...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند / باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی / آن شب قدر که این تازه براتم دادند
در جایی دیگر با اشاره به ذکر یارب یارب شب قدر میگوید:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است / یارب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد / هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
گویا نام شب قدر از نظر شاعران با ارمغان و هدیه الهی گره خورده است که در این شب سراسر رحمت دست هیچ کسی تهی نخواهد ماند.
همانند این بیت زیبای شهریار که آمدن خیال معشوق در خواب را به گنجی مانند کرده است که در شب قدر برایش رقم خوردهاست:
گویی از نقد شبابم به شب قدر و برات / گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
منبع:ایسنا
دهخدا در لغتنامه نفیس خود میگوید: «قدر از شبهای متبرک اسلامی است».
در قرآن آمده است که شب قدر از هزار ماه برتر است و فرشتگان و روح (مراد از آن به قول بیشتر علما جبرئیل است) در آن شب به اذن پروردگارشان به زمین نازل میشوند و قرآن در این شب بر جان پیامبر (ص) وحی شده است.
شاعران فارسیزبان نیز به زیبایی از مضمون شب قدر، شبزندهداری، ذکر و عبادت و جاری بودن رحمت خدا بهره بردهاند و شعرهایی ناب سرودهاند.
ناصرخسرو، شاعر اخلاق و دینمداری، تنها راه شناخت مقام و ارزش والای شب قدر را در قرائت کلام خدا و تفکر و تدبر در آن میداند و معتقد است، تنها از این درگاه است که میتوان مروارید معنا را از دریای بیکران کلام خدا صید کرد.
او در جایگاه و ارزش شب قدر میگوید:
ای که ندانی تو همی قدر شب / سوره واللیل بخوان از کتاب
قدر شب اندر شب قدر است و بس / برخوان آن سوره و معنی بیاب
مولانا در کلیات شمس، شب قدر را مایه رسیدن به دولت و رهایی از ظلمت میداند و میگوید، در این شب، خدا با دریای بخشندگی خود ذلتها را پاک میکند و خلعتی از رحمت بر تنها میپوشاند:
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها / مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
مگر تقویم یزدانی که طالعها در او باشد / مگر دریای غفرانی کز او شویند ذلتها
مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند / و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعتها
در جایی دیگر معتقد است که انسان در شب قبر از شب قدر کرامت میبیند و در واقع این توشه شب قدر است که در شب قبر کارگشای انسان اسیر خاک میشود:
شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او / شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند
سعدی نیز در عاشقانههای خود از شب قدر که در آغوش شاهد شکر است سخن میگوید و در واقع این شب را گاه وصال با معشوق لایتناهی خود میداند که باید بیش از هر زمان دیگری قدر آن را دانست و هرگونه کوتاهی در این مسیر را موجب خسران و پشیمانی بیان میکند:
آن که گویند به عمری شب قدری باشد / مگر آن است که با دوست به پایان آرند
دامن دولت جاوید و گریبان امید / حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند
از ملازمات شب قدر بیداری تا سحر و شب زنده داری است که به زیبایی و لطافت تمام، شاعران از این مضمون در اشعار خود استفاده کردهاند و در بیشتر این اشعار بیداری تا سحر با بوی خوش نسیم وصل همراه بوده است که نشان از اجابت دعا و شب زندهداری و آه سحر دارد.
با این همه اما زیباترین کاربرد شب قدر را در غزل حافظ شیراز میبینیم، او که شب قدر را بلندترین قلهای میداند که میتوان با ایستادن بر آن حلقه گیسوی یار را در دست گرفت و از غم و اندوههای ظاهری رها و دور شد و از پرتوی ذات الهی بیخود، از جام تجلی صفات حضرتش جرعه جرعه باده نوشید...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند / باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی / آن شب قدر که این تازه براتم دادند
در جایی دیگر با اشاره به ذکر یارب یارب شب قدر میگوید:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است / یارب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد / هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
گویا نام شب قدر از نظر شاعران با ارمغان و هدیه الهی گره خورده است که در این شب سراسر رحمت دست هیچ کسی تهی نخواهد ماند.
همانند این بیت زیبای شهریار که آمدن خیال معشوق در خواب را به گنجی مانند کرده است که در شب قدر برایش رقم خوردهاست:
گویی از نقد شبابم به شب قدر و برات / گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
منبع:ایسنا