آسد مرتضي
24th July 2013, 06:39 PM
در آخرین به روز رسانی وبلاگ «حکمت ما» (http://hikmatema.blogfa.com/post/35) چنین آمده است:
یکی از دوستانم مدتی پیش میخواست ازدواج کنه، و دور از جون عاشق شده بود، به این معنی دور از جون، چون اصولاً معتقدم آدم باید بعد از
ازدواجش و اون هم کم کم عاشق باشه، و اون عشق هست که واقعیه، چون به واسطه شناخت به دست میآد، ولی شما فکر کنید یه پسر، از راه نرسیده، یه دختر رو میبینه و عاشق میشه، عاشق چی؟ عاشق اخلاقش؟! عاشق رفتارش؟! عاشق چی؟ و یک مسئله دیگه هم هست که، مگه هر کی به هر کیه؟ که عاشق یه دختر نامحرم و غریبه بشه؟
پس به نظرم عشق قبل از ازدواج و به این معنایی که تو جامعه غوغا کرده، یه احساس کاملاً بدنی هست و اگر هم روحی باشه، از روح بیمار سر چشمه گرفته است، و با اون عشق مقدس هیچ میانهای نداره، البته سوژه خوبی واسه فیلمهای هندی، و صد البته فیلمهای زیبای!!! ایرانی امرزی نیز هست، که دو نفر تو یه اتفاق کاملاً اتفاقیتر!!! با هم آشنا میشن و ازدواج میکنند، بعد هم تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنند...!دوست دختر، دوست پسر، عشق، قشنگ، زیبابهتره بریم سر اصل موضوع (البته منظورم امر خیر نیست، منظور ماجرایی هست که میخوام بنویسم)
دوستم گفت: یه دختری رو دیدم و میخوام با اون ازدواج کنم- تو ذهنم و ناگهانی با خودم گفتم: حتماً 50 درصد ماجرا حله، و اون هم رضایت خودته، و 50 درصد بقیه، نه- و گفت: خیلی دختر خوبیه، همه چی تمومه، انگار خدا اون رو برای من آفریده، و فرشتهای هست که فقط برای من نازل شده... و....
بهش گفتم: به نظرم، خودت باید خودتو روانشناسی کنی!!!
با تعجب گفت: چطور؟ من اصلاً روز و شب ندارم، همه خواب و خوراکم شده اون دختر، دیگه نمیتونم بدون یادش زنده بمونم و... و...
گفتم: یه کاغذ بردار، و دور از احساسات عشقولانه، خوبیها و بدیهایی که تو اون دختر، وجود داره، بنویس، اگر دیدی که اون خوبیها اونقدر به چشم میآد که بدیها جلوش هیچیه، معطل نکن؛ ممکنه این فرشته خوشبختی تو این بازار هر دم به طریق، از دستت بپره، و تو بمونی و روزگار سیاه... و اگر بدی هاش بیشتر بود، با این فرشته ازدواج نکن که خود عزراییله!!! (البته به منظور قبضه کردن جان زندگی، وگرنه ما مخلص فرشته یکی یدونه باحال خدا جناب عزرائیل هم هستیم، بالاخره گذر پوستمون به دباغ خونه جناب ایشان هم میافته!!!)
دوستم گفت: همه چیش خوبه، فقط...
گفتم: فقط؟؟؟؟
گفت: فقط حجابش خوب نیست!!!
یه لحظه جا خوردم، بالاخره عاشقی که همه وجود معشوق خودشو نور و زیبایی نبینه و حتی یه نقطه سیاه تو وجودش بینه، خیلی باید ضعف تو چشم و بزرگی باشه، و دوستم چون پسر مذهبی و خوبی هم هست، این عیب رو صد در صد قبول داشت...
بهش گفتم: ببین، تو که اعتقادت زمین تا آسمون با اون فرق داره، عیبی رو گفتی که ریشه تو خیلی چیزهای دیگه هم میتونه داشته باشه، به دین و اعتقادش، به رفتار اجتماعیش، به رفتارهایی که بازخوردش تو خونه هم اتفاق میافته، به نوع تربیت نسل آیندهات، به رفتارها و تعاملت با خانواده خودت، و بالاخره چون گفتی صد، همه نود و نه تای بقیهاش رو هم خراب کردی رفت پی کارش...
گفت: یعنی راهی نداره؟ گفتم: نمیدونم؟ شاید راهی داشته باشه، ولی دو روز از زندگیتون که گذشت، یه دعوای ساده بکنی، حرفت بهش اینه که همه عالم و آدم خوشکلیات رو دیدن، و هوس رسیدن بهت رو داشتند، و حرفت بهش اینه که، تو رو همه جامعه نشخوار کرده و پس موندت، مونده واسه من، یعنی وقتی این هوس (یا به قولت عشق!!!) تموم شد، تو میمونی و واقعیتی که هیچ وقت نمیتونی انکارش کنی...
همین حرف کافی بود که سرش رو بندازه پایین و مثل آدمهایی که رو زمین دنبال مورچه میگردند، یواش یواش ازم دور بشه...
نمیدونم چه کرد و چی شد، مدتیه ازش خبر ندارم، شاید ازدواج کرد و خوشبخت شد (آره جون خودش)؛ شاید قید این هوس رو زد، شاید... نمیدونم...
ولی از این ماجرای واقعی میخواستم یه نتیجه بگیرم...
یه ضرب المثل سوئدی هست که میگه: گلهای زیبا هیچ وقت زیاد کنار جاده نمیمونن...
بله، مسلماً وقتی زیباییها رو به چشم میکشن، چیده میشن، و چون به خاطر همون زیبایی زود گذر چیده شدن، و بعد از مدت کوتاهی پژمرده میشن، جاشون تو سطل زباله هست...
این حکایت دخترایی هست که فکر میکنن، به چشم کشاندن زیبایی ظاهریشون، برای جلوهگری و به طور غیر مستقیم، خریدار نگاههای مردم جامعه بودن، به دردشون میخوره، مطمئناً وقتی بعد از مدتی کوتاه اون رو از دست میدن، جایگاه پستی انتظارشون رو میکشه...
و این حکایت پسرانی هم هست که، تو خیابانهای شلوغ جامعه دنبال دختر مورد نظر هستند، دخترانی که بارها چشمهایی انتخابشون کردند، و برای رسیدن بهشون تلاش کردند، دخترانی که نشخوار شده چشمهای هرزه زیادی هستند، چشمهایی که بارها وزن جنس مورد نظر رو سنجیدند...
در ادامه براتون چند حدیث گذاشتم، لطفاً سعی کنید به این نتیجه برسید که، انتخاب همسر آینده خودتون رو به چشم هاتون نسپارید، بلکه عقلتون رو که با اعتقادات مذهبی قوی شده، مسئول این کار کنید...
(توضیح کوتاه: البته در بعضی احادیث به این نکته اشاره شده است که زیبایی زن نیز باید مد نظر باشد، اما در این مقاله، مورد بحث، فقط دخترانی هستند که بر خلاف حکم قرآن بیحجاب و بیعفت هستند؛ و مراد از انتخاب نیز، صرفاً به خاطر همین کشش شهوانی به سوی آنهاست، نه عشق واقعی، دخترانی که قابلیتشان، جذب خریداران زیاد در یک لحظه است...)
رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمود: هرکس با زنی به خاطر مالش ازدواج کند، خداوند او را به مال وی وا میگذارد، وهرکه با او به خاطر جمال و زیباییاش ازدواج نماید، در او چیزی را که خوشایند او نیست، خواهد دید، وهرکه با وی به خاطر دینش ازدواج کند، خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع میکند. (وسائل الشیعه، ج14، ص21)
و همچنین از رسول خدا (صلوات الله علیه) روایت است: نباید حُسن صورت زن را بر حُسن دین داری او برگزید. (کنز العمال. ح44590)
و همینطور فرمود: با زن به خاطر 4 چیز ازدواج میشود: مال و ثروتش، زیباییاش، دینداریاش و اصل و نسب خانوادهاش؛ و تو با زنان متدین ازدواج کن. (کنز العمال. ح44602)
یکی از دوستانم مدتی پیش میخواست ازدواج کنه، و دور از جون عاشق شده بود، به این معنی دور از جون، چون اصولاً معتقدم آدم باید بعد از
ازدواجش و اون هم کم کم عاشق باشه، و اون عشق هست که واقعیه، چون به واسطه شناخت به دست میآد، ولی شما فکر کنید یه پسر، از راه نرسیده، یه دختر رو میبینه و عاشق میشه، عاشق چی؟ عاشق اخلاقش؟! عاشق رفتارش؟! عاشق چی؟ و یک مسئله دیگه هم هست که، مگه هر کی به هر کیه؟ که عاشق یه دختر نامحرم و غریبه بشه؟
پس به نظرم عشق قبل از ازدواج و به این معنایی که تو جامعه غوغا کرده، یه احساس کاملاً بدنی هست و اگر هم روحی باشه، از روح بیمار سر چشمه گرفته است، و با اون عشق مقدس هیچ میانهای نداره، البته سوژه خوبی واسه فیلمهای هندی، و صد البته فیلمهای زیبای!!! ایرانی امرزی نیز هست، که دو نفر تو یه اتفاق کاملاً اتفاقیتر!!! با هم آشنا میشن و ازدواج میکنند، بعد هم تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنند...!دوست دختر، دوست پسر، عشق، قشنگ، زیبابهتره بریم سر اصل موضوع (البته منظورم امر خیر نیست، منظور ماجرایی هست که میخوام بنویسم)
دوستم گفت: یه دختری رو دیدم و میخوام با اون ازدواج کنم- تو ذهنم و ناگهانی با خودم گفتم: حتماً 50 درصد ماجرا حله، و اون هم رضایت خودته، و 50 درصد بقیه، نه- و گفت: خیلی دختر خوبیه، همه چی تمومه، انگار خدا اون رو برای من آفریده، و فرشتهای هست که فقط برای من نازل شده... و....
بهش گفتم: به نظرم، خودت باید خودتو روانشناسی کنی!!!
با تعجب گفت: چطور؟ من اصلاً روز و شب ندارم، همه خواب و خوراکم شده اون دختر، دیگه نمیتونم بدون یادش زنده بمونم و... و...
گفتم: یه کاغذ بردار، و دور از احساسات عشقولانه، خوبیها و بدیهایی که تو اون دختر، وجود داره، بنویس، اگر دیدی که اون خوبیها اونقدر به چشم میآد که بدیها جلوش هیچیه، معطل نکن؛ ممکنه این فرشته خوشبختی تو این بازار هر دم به طریق، از دستت بپره، و تو بمونی و روزگار سیاه... و اگر بدی هاش بیشتر بود، با این فرشته ازدواج نکن که خود عزراییله!!! (البته به منظور قبضه کردن جان زندگی، وگرنه ما مخلص فرشته یکی یدونه باحال خدا جناب عزرائیل هم هستیم، بالاخره گذر پوستمون به دباغ خونه جناب ایشان هم میافته!!!)
دوستم گفت: همه چیش خوبه، فقط...
گفتم: فقط؟؟؟؟
گفت: فقط حجابش خوب نیست!!!
یه لحظه جا خوردم، بالاخره عاشقی که همه وجود معشوق خودشو نور و زیبایی نبینه و حتی یه نقطه سیاه تو وجودش بینه، خیلی باید ضعف تو چشم و بزرگی باشه، و دوستم چون پسر مذهبی و خوبی هم هست، این عیب رو صد در صد قبول داشت...
بهش گفتم: ببین، تو که اعتقادت زمین تا آسمون با اون فرق داره، عیبی رو گفتی که ریشه تو خیلی چیزهای دیگه هم میتونه داشته باشه، به دین و اعتقادش، به رفتار اجتماعیش، به رفتارهایی که بازخوردش تو خونه هم اتفاق میافته، به نوع تربیت نسل آیندهات، به رفتارها و تعاملت با خانواده خودت، و بالاخره چون گفتی صد، همه نود و نه تای بقیهاش رو هم خراب کردی رفت پی کارش...
گفت: یعنی راهی نداره؟ گفتم: نمیدونم؟ شاید راهی داشته باشه، ولی دو روز از زندگیتون که گذشت، یه دعوای ساده بکنی، حرفت بهش اینه که همه عالم و آدم خوشکلیات رو دیدن، و هوس رسیدن بهت رو داشتند، و حرفت بهش اینه که، تو رو همه جامعه نشخوار کرده و پس موندت، مونده واسه من، یعنی وقتی این هوس (یا به قولت عشق!!!) تموم شد، تو میمونی و واقعیتی که هیچ وقت نمیتونی انکارش کنی...
همین حرف کافی بود که سرش رو بندازه پایین و مثل آدمهایی که رو زمین دنبال مورچه میگردند، یواش یواش ازم دور بشه...
نمیدونم چه کرد و چی شد، مدتیه ازش خبر ندارم، شاید ازدواج کرد و خوشبخت شد (آره جون خودش)؛ شاید قید این هوس رو زد، شاید... نمیدونم...
ولی از این ماجرای واقعی میخواستم یه نتیجه بگیرم...
یه ضرب المثل سوئدی هست که میگه: گلهای زیبا هیچ وقت زیاد کنار جاده نمیمونن...
بله، مسلماً وقتی زیباییها رو به چشم میکشن، چیده میشن، و چون به خاطر همون زیبایی زود گذر چیده شدن، و بعد از مدت کوتاهی پژمرده میشن، جاشون تو سطل زباله هست...
این حکایت دخترایی هست که فکر میکنن، به چشم کشاندن زیبایی ظاهریشون، برای جلوهگری و به طور غیر مستقیم، خریدار نگاههای مردم جامعه بودن، به دردشون میخوره، مطمئناً وقتی بعد از مدتی کوتاه اون رو از دست میدن، جایگاه پستی انتظارشون رو میکشه...
و این حکایت پسرانی هم هست که، تو خیابانهای شلوغ جامعه دنبال دختر مورد نظر هستند، دخترانی که بارها چشمهایی انتخابشون کردند، و برای رسیدن بهشون تلاش کردند، دخترانی که نشخوار شده چشمهای هرزه زیادی هستند، چشمهایی که بارها وزن جنس مورد نظر رو سنجیدند...
در ادامه براتون چند حدیث گذاشتم، لطفاً سعی کنید به این نتیجه برسید که، انتخاب همسر آینده خودتون رو به چشم هاتون نسپارید، بلکه عقلتون رو که با اعتقادات مذهبی قوی شده، مسئول این کار کنید...
(توضیح کوتاه: البته در بعضی احادیث به این نکته اشاره شده است که زیبایی زن نیز باید مد نظر باشد، اما در این مقاله، مورد بحث، فقط دخترانی هستند که بر خلاف حکم قرآن بیحجاب و بیعفت هستند؛ و مراد از انتخاب نیز، صرفاً به خاطر همین کشش شهوانی به سوی آنهاست، نه عشق واقعی، دخترانی که قابلیتشان، جذب خریداران زیاد در یک لحظه است...)
رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمود: هرکس با زنی به خاطر مالش ازدواج کند، خداوند او را به مال وی وا میگذارد، وهرکه با او به خاطر جمال و زیباییاش ازدواج نماید، در او چیزی را که خوشایند او نیست، خواهد دید، وهرکه با وی به خاطر دینش ازدواج کند، خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع میکند. (وسائل الشیعه، ج14، ص21)
و همچنین از رسول خدا (صلوات الله علیه) روایت است: نباید حُسن صورت زن را بر حُسن دین داری او برگزید. (کنز العمال. ح44590)
و همینطور فرمود: با زن به خاطر 4 چیز ازدواج میشود: مال و ثروتش، زیباییاش، دینداریاش و اصل و نسب خانوادهاش؛ و تو با زنان متدین ازدواج کن. (کنز العمال. ح44602)