solinaz
21st July 2013, 09:36 PM
نویسنده مهمان: مریم ز (http://far5tar.wordpress.com/): ژانر علمی-تخیلی چندی است مورد توجه دوباره سینماگران و فیلمسازان قرار گرفته است، و هر چند که بیشترین درصد فیلمهای ساخته شده در این ژانر را بلاک باسترهای بیکیفیت و بیمحتوایی تشکیل میدهند که گاها حتی ارزش یک بار تماشا را هم ندارند، ولی هر از چندی، فیلمی ساخته و اکران میشود که تنها به دنبال جذب تماشاگر سرگرمیطلب نیست، فیلمی که ذهن و روح را به چالش میکشد. لوپر (http://www.imdb.com/title/tt1276104/) چنین فیلمیست.
این فیلم به کارگردانی رایان جانسون، و با بازی جوزف گوردون-لویت، بروس ویلیس، و امیلی بلانت، نه تنها در بین تماشاگران عادی، که نزد منتقدان نیز به موفقیت چشمگیری دست یافته است. جوایز متعدد، امتیاز ۹۴% در Rotten Tomatoes، امتیاز ۸۴ از ۱۰۰ در متاکریتیک، و نقدهای مثبت سایر منتقدان نامدار که به فیلم ۴ و ۵ ستاره دادهاند و آن را فیلمی قوی و هوشمندانه قلمداد کردهاند، نشان از موفقیت بالای فیلم دارد.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper-Poster.jpg
هشدار: بخشهای بعدی ممکن است قسمتهایی از داستان فیلم را لو دهد.
داستان فیلم به صورت موازی در دو بازه زمانی اتفاق میافتد:
- زمان حال، سال ۲۰۴۴، که در پی بروز بحران و تلاشی پایههای اقتصادی آمریکا، اجتماع به قهقهرا رفته و جنایت و فساد کشور را آکنده است. ضمن اینکه در اثر جهش ژنتیکی، ۱۰% از جمعیت دارای تواناییهای محدود دورجابهجایی (http://en.wikipedia.org/wiki/Telekinetic) (حرکت دادن اشیاء از راه دور) هستند.
- زمان آینده فیلم در سال ۲۰۷۴ میگذرد، دورهای که در آن ماشین زمان اختراع شده، ولی استفاده از آن ممنوع شده است، هر چند که گروههای مافیایی خلافکار از آن برای جنایاتشان سود میبرند؛ با توجه به اینکه کشف جنایات با پیشرفت تکنولوژی بسیار آسان شده، آنها قربانیانشان را با ماشین زمان به سال ۲۰۴۴ میفرستند تا توسط ماموران مزدورشان – “لوپر”ها – کشته و نابود شوند.
هر چند که این شغل دستمزد بسیار دستودلبازانهای دارد و با هر مقتول شمشهای تقره زیادی نصیب لوپر میشود، اما نکته منفیای نیز در قرارداد است: یک لوپر اگر بعد از گذشت ۳۰ سال همچنان زنده باشد، توسط مافیا دستگیر و با شمشهای طلا به زمان گذشته فرستاده میشود، جایی که موظف است حلقه را ببندد و خودش را بکشد.
به این ترتیب آخرین مدرک جنایت هم نابود میشود. دلیل نامیدن آنها به “لوپر” نیز همین است. هر لوپر پس از بستن حلقه و جمعآوری شمشهای طلا، بازنشسته میشود و میتواند با درآمد حاصله تا ۳۰ سال زندگی مرفهی را بگذراند تا زمانی که مرگ اجباری فرا برسد.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper1.jpg
در سال ۲۰۴۴، “جو” یک لوپر است که به راحتی آدم میکشد، معتاد است، و به هیچکس غیر از خودش چندان اهمیتی نمیدهد. پس از انتشار خبری درباره مرد مرموز و شروری از آینده به نام “بارانساز”، مردی با تواناییهای ذهنی هراسانگیز و گذشتهای تراژیک، که اقدام به بستن همه لوپها کرده و هیچکس یارای ایستادن در برابر او را ندارد، جو جوان با جو پیر (بروس ویلیس) رودررو میشود و ناخواسته وارد جریان پیچیدهای میشود که گذشته و آینده را تغییر میدهد …
فیلم ساختاری ۳بخشی دارد:
بخش اول که ۱۵-۲۰ دقیقه به طول میانجامد و در حکم یک معرفی کلی است، از قول کاراکتر اصلی فیلم، “جو” با بازی جوزف گوردون-لویت روایت میشود. این بخش که تم اصلی آن اکشن است، با ضرباهنگ تند و تدوین ریتمیک و سریع، شروعی طوفانی و هیجانانگیز به فیلم میدهد.
با کند شدن تدریجی ریتم و آشنایی ما با زندگی “جو”، وارد بخش دوممیشویم: بخش تغزلی فیلم. این بخش که با زمان یک ساعت و نیم، طولانیترین بخش فیلم است، با ریتم آرام، نماهای بلند و موسیقی ملایم پیگرفته میشود. در این بخش شخصیتها بعد پیدا میکنند و جان میگیرند. تم غالب این بخش، احساسات است.
بخش سوم که پایانی درخور را برای فیلم رقم میزند، ۲۰ دقیقه به طول میانجامد و در آن راوی دوباره شخصیت اصلی یعنی جو است. این بخش، ساختاری ترکیبی از تم بخشهای اول و دوم را داراست: ساختاری معتدل و رقــصگونه، و ترکیبی زیبا از عواطف و هیجان و اکشن.
از نکات قابل توجه و جالب فیلم همین ساختار ۳بخشی و کنسرتووار فیلم است که از لحاظ فرم به این فیلم خوشساخت تعادل و غنا بخشیده است.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper2.jpg
در این فیلم، همه عناصر سر جای درست خود قرار دارند: پیرنگ جذاب و پیچیده با روایت غیرخطی، فیلمنامه قوی، کارگردانی درخشان، بازیهای خوب، تصویربرداری خیرهکننده، تدوین عالی، و تلفیق دلپذیر و هوشمندانه موسیقی زیبا، جلوههای ویژه صوتی و سکوت. عناصر داستان شامل احساسات، تخیل، رمنس، هیجان، و اکشن به خوبی با هم ترکیب شدهاند. برگ برنده اصلی فیلم، پیشبینیناپذیر بودن آن است.
فیلم بر حول محور ۴ شخصیت اصلی میچرخد: جو جوان، جو پیر، سارا (امیلی بلانت) و فرزندش سید. جوزف گوردون-لویت در این نقش متفاوت از نقشهای قبلیاش، و با وجود گریم سنگین چهره برای شباهت بیشتر به بروس ویلیس، باز هم مانند همیشه موفق میشود بازی عالی و بینقصی را ارائه دهد. او برای ایجاد شباهت هر چه بیشتر با ویلیس، تعداد زیادی از فیلمهای قبلی او را با دقت دیده تا بتواند حرکات و رفتارهای او را در نقش بگنجاند. نقش بروس ویلیس در بیشتر لحظات نه چندان طولانی حضورش بر پرده، از الگوی نقشهای اکشن-محور پیشینش تبعیت میکند. اما لحظاتی هم هست که مجال مییابیم تا او را در نقش احساسی و متفاوتی ببینیم. امیلی بلانت نیز مانند همیشه بازی زیبایی را ارائه داده و توانسته به خوبی نقش مادر کودکی خاص را ایفا کند. تنها نکته منفی در بازی او، لهجه جنوبی ناپختهای است که کار را اندکی خراب میکند. بازی پیرس گگنون کوچک در نقش سید هم عالی و شگفتانگیز است.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper3.jpg
از معدود نکات منفی فیلم، پرداخت ناچیز به جزئیات علمی، اجتماعی و محیطی است. تصویری که از آینده نشان داده میشود تفاوت چندانی با زمان حال ندارد و پیداست که بر روی آن انرژی و فکر زیادی گذاشته نشده است. ضمن اینکه هیچ توضیحی مبنی بر چگونگی انجام سفر در زمان ارائه نمیشود. البته شاید بتوان گفت که این رویکرد در نهایت در خدمت فیلم قرار گرفته و سبب تمرکز بیشتر بیننده بر مسائل مهمتر شده است. رایان جانسون کارگردان، اذعان داشته که به عمد از پرداختن به جزئیات سفر در زمان چشمپوشی کرده، چرا که قصد داشته فیلمی شخصیت-محور بسازد. با این وجود، پیچیدگیهای زمانی جالب این فیلم خوراک زیادی برای تفکر به تماشاگر میدهد، در عین اینکه پیچیدگیها طوری در دل داستان جذاب گنجانده شده که بیننده کمتحمل را نیز خسته و دلزده نکند. فیلم با موفقیت تمام بر بستری از علم و خیال، مباحث فلسفی، اخلاقی و انسانی ژرفی را بسط داده و مورد بررسی قرار میدهد.
لوپر و مقوله سفر در زمانسفر در زمان، از جذابترین موضوعات برای خالقان ادبیات و سینمای علمی-تخیلی است و به کرات و به شیوههای مختلف در آثار گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است. البته این موضوع بسیار ظریف و حساس است و خلق اثری که بتواند بینندههای سختگیر را راضی کند به طوری که ضعفی در آن نیابند، کار آسانی نیست. در مورد فیلم لوپر هم همین قضیه صادق است و عدهای بر این باورند که فیلم از نقطهنظر علمی ضعفهایی دارد. اما برای اینکه بتوانیم در این باره نظر بدهیم، باید ابتدا نکاتی را درباره سفر در زمان یادآور شویم.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Time-Machine.jpg
مبحث سفر در زمان از ۳ جهت قابل بررسی است؛ اول امکان یا عدم امکان این کار از نظر علم فیزیک؛ دوم (در صورت پذیرش امکان آن) نحوه استفاده از آن: روشهای انجام، قوانین و محدودیتهای فیزیکی آن و چگونگی مواجهه با پارادوکسهای احتمالی؛ و سوم، سوالاتی که در حیطه اخلاقیات گریبانگیر مسافران زمان خواهد شد؛ برای مثال، آیا حق داریم کسی را که در آینده مرتکب جنایات فجیعی خواهد شد، در کودکی و پیش از ارتکاب جنایت به قتل برسانیم؟
در مورد امکان علمی سفر در زمان، سالیان سال اغلب دانشمندان سرشناس فیزیک دیدی بدبینانه به این مقوله داشتهاند و معتقد بودند که به دلایل بسیار – از جمله پارادوکسهایی که در صورت سفر به گذشته به وجود میآید – سفر به زمان گذشته احتمالا هرگز محقق نخواهد شد و امکان پیش رو صرفا شامل سفر به زمان آینده است (که بر طبق تئوری نسبیت خاص انیشتین به سادگی امکانپذیر است). مثال بارز مخالفت فیزیکدانان با امکان سفر به گذشته، گفته استیفن هاوکینگ در این باره است: “اگر سفر به گذشته امکانپذیر است، پس مسافران آینده کجا هستند؟!” با این وجود، دانشمندان علم فیزیک هرگز موفق نشدند قانونی را بیابند که غیرممکن بودن سفر به گذشته را اثبات کند.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Closed-timelike-curve-time-machine.jpg
در این میان همواره نظریات متهورانهای مبنی بر امکان استفاده از کرمچالههای دوسویه و سیاهچالهها برای سفر به گذشته مطرح بوده که باعث شعلهور شدن آتش تخیل بسیاری از فیزیکدانان و علمی-تخیلینویسان شده است. اما مشکلات عملی چنین نظریاتی، حتی در سطح تئوریک، بسیار زیاد بوده؛ از آن جمله میتوان به خارج از دسترس بودن سیاهچالهها و ناپایداری کرمچالهها و تشعشعات کشنده آنها اشاره کرد. اما در سال ۱۹۹۷، ۳ فیزیکدان (Bernard Kay, Marek Radzikowski, and Robert Wald) توانستند ثابت کنند که از نظر تئوری استفاده از کرمچالهها برای سفر در زمان امکانپذیر است، و اینکه کلید حل مشکل و رفع تناقضات و محدودیتهای فیزیکی، نظریه ریسمانها (http://en.wikipedia.org/wiki/String_theory) و تئوری M (http://en.wikipedia.org/wiki/M-theory) است (+ (http://discovermagazine.com/2008/mar/teleportation-very-possible-next-up-time-travel#.UO2oIORJ41M)). روش دیگر برای سفر به گذشته، استفاده از منحنیهای زمانگونه بسته (http://en.wikipedia.org/wiki/Closed_timelike_curve) و روش پیشنهادی گوت (http://en.wikipedia.org/wiki/J._Richard_Gott)است که با کمک آن میتوان از نقطهای در زمان حال حرکت کرد و با چرخش به دور جسمی بسیار چگال، به نقطه زمانیای پیش از شروع حرکت رسید؛ هر چند در این نظریه هم مشکلاتی وجود دارد (+ (http://www.popsci.com/science/article/2012-09/emlooperem-and-real-science-time-travel)). هدف از ذکر این موارد، نه وارد شدن به جزئیات علمی و فنی، که بیان این نکته است که اکنون فیزیکدانان نسبت به عملی بودن سفر به گذشته خوشبین هستند و چه بسا در آینده دور بشر توانایی سفر در زمان را به دست آورد.
مسأله دیگر، تناقضاتی است که در چنین سفری پیش خواهد آمد. معروفترین پارادوکس زمان که احتمالا آن را شنیدهاید و به پارادوکس پدربزرگ (http://fa.wikipedia.org/wiki/پارادوکس_سفر_به_زمان_گذشته) عروف است، میگوید که اگر به زمان گذشته برویم و والدین یا اجداد خود را بکشیم، هرگز به دنیا نمیآییم که بتوانیم به گذشته برویم!
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Grandfather-Paradox.jpg
برای رفع این تناقضات، ۳ راه حل احتمالی وجود دارد: راه اول این است که بتوانیم به گذشته برویم، ولی نتوانیم در وقایع دخالت کنیم. اگر هم مسافر زمان پیامی از آینده با خود به گذشته ببرد یا تغییری ایجاد کند، این کار جزو روند از پیشاتفاقافتاده تاریخ باشد و بیش از یک خط زمانی مشخص وجود نداشته باشد. راه دوم این است که مسافر زمان قادر به دخالت باشد، ولی قادر به ایجاد تناقض نباشد. یعنی دست بردن در بعضی وقایع برایش ناممکن باشد. دانشمند روسی ایگور نوویکوف که این پیشنهاد (http://en.wikipedia.org/wiki/Novikov_self-consistency_principle) را داده، معتقد است که قوانینی وجود خواهند داشت که مانع دخالت در حد ایجاد پارادوکس خواهند شد، چیزی مشابه قانون جاذبه که ما را محدود به راه رفتن بر روی سطح زمین میسازد و پرواز را برایمان غیرممکن میکند. به این ترتیب دیگر کسی قادر به کشتن والدین خود نخواهد بود. راه حل سوم، بهرهگیری از ایده چندجهانی و دنیاهای موازی است. در این حالت، با هر تغییر در گذشته، انشعابی در مسیر زمان به وجود میآید و آیندهای متفاوت شکل میگیرد، در حالی که آینده قبلی که مبدا مسافر زمان است هم به شکل سابق به جای خود باقی است. این روش، بیش از روشهای دیگر با فیزیک کوانتوم مطابقت دارد و در حقیقت ممکن است راه حلی برای تناقضات نظری سفر در زمان باشد (+ (http://www.jcs-group.com/enigma/inquiring/time.html)).
در فیلمهای گوناگون با موضوع سفر در زمان، از هر یک از این راهحلها استفادههای خلاقانهای شده است. مثلا در فیلم بازگشت به آینده (http://www.imdb.com/title/tt0088763/)، مایکل جی. فاکس با سفر به گذشته و تغییر آن، باعث انشعاب زمان میشود و آینده متفاوتی را به وجود میآورد. در فیلم پرایمر (http://www.imdb.com/title/tt0390384/)، که یکی از بهترین و دیدنیترین فیلمهای با سوژه سفر در زمان است، راه حل اول اتخاذ شده و آینده از پیش در گذشته تاثیر گذاشته است
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper4.jpg
اما فیلم لوپر، با زیرکی از توضیح نحوه و جزئیات سفر در زمان طفره میرود. تنها چیزی که میدانیم این است که آینده و گذشته هر دو قابل تغییر هستند و تغییرات گذشته در یک فرآیند فازی مستقیما بر خاطرات و زندگی شخصیتهای دنیای آینده تاثیر میگذارد. اما در مورد چگونگی تاثیر سفر زمانی در فیلم، سازندگان دو روش مختلف را همزمان در پیش گرفتهاند: در جاهایی از فیلم مشخص است که از ایده زمانهای انشعابی و جهانهای موازی استفاده شده، و در نقاط کلیدی دیگری زمان یک مسیر واحد ولی قابل تغییر در هر دو جهت آینده و گذشته در نظر گرفته شده، و ضعف اصلی فیلم هم در همینجاست. چون علاوه بر دوگانگی و غیرعلمی بودن این نگرش، فیلم قادر نیست به تناقضاتی که با این اتخاذ این روش پیش میآید پاسخ دهد. ضمن اینکه این دوگانگی سبب شده که فیلم در بعضی قسمتها گیجکننده شود و کشف رمز آن دشوار شود. جانسون برای ساخت این فیلم از مشاوره با دانشمندان بهره نگرفته و نتایج حاصله قطعا برای یک فیلم علمی-تخیلی ضعف بزرگی به حساب می.آید (مطلب مفیدی برای کمک به درک بیشتر فیلم: اطلاعات جالبی درباره نکات غامض و پارادوکسهای فیلم و جواب کارگردان به سوالات مهم (http://www.slashfilm.com/ten-mysteries-in-looper-explained-by-director-rian-johnson/)).
رایان جانسون کارگردان فیلم، در پاسخ به این سوال که طبق دیدگاه به کار رفته در فیلم لوپر، اگر امکان سفر به گذشته فراهم بود، آیا کشتن فردی مانند هیتلر ممکن بود، اینطور گفته: “برای من، سوال اصلی این نیست که اگر میتوانستیم به گذشته برویم، آیا میتوانستیم هیتلر را بکشیم یا نه؟ بلکه سوال اینست که آیا باید این کار را میکردیم؟ آیا کشتن یک شخصیت منفی مخرب، راه حل مساله است و مشکلی را حل خواهد کرد؟ یا اینکه تنها باعث ایجاد چرخهای از خشونت خواهد شد؟” به اعتقاد من این گفته، کلید فیلم است و به روشنی تمامی ایده و نگاهی نهفته در پس فیلم را نمایان میسازد.
پس از اکران فیلم، بحثهای زیادی بین هواداران فیلم درگرفت و خطوط زمانی پیچیده فیلم ذهنهای زیادی را به خود مشغول کرد. یکی از طرفداران فیلم، با استفاده از نی دیاگرامی (http://www.slate.com/blogs/browbeat/2012/11/05/looper_explained_in_a_diagram_with_straws.html) رسم کرده که به درک اتفاقات فیلم کمک زیادی میکند. این تصویر را میتوانید در اینجا (http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/yMILN.jpg)مشاهده کنید.
با وجود نقاط ضعف معدودی که ذکر شد، لوپر فیلمی است که میتوان چند بار به تماشای آن نشست و هر بار نکات جدیدی کشف کرد. این فیلم، داستان تحول و رستگاری است؛ داستان حلقه زنجیرواری که همه ما موجودات عالم هستی را به هم پیوند میدهد بیآنکه در بسیاری از لحظات زندگی به آن آگاه باشیم؛ داستان اهمیت انتخابهای ما و تاثیر آن بر زندگی دیگران؛ و اینکه شخصیت ما انسانها نیز مانند گذشته و آینده قابل تغییر است و هیچ چیز بر سنگ نوشته نشده، نه سرشت ما و نه سرنوشت ما.
این فیلم به کارگردانی رایان جانسون، و با بازی جوزف گوردون-لویت، بروس ویلیس، و امیلی بلانت، نه تنها در بین تماشاگران عادی، که نزد منتقدان نیز به موفقیت چشمگیری دست یافته است. جوایز متعدد، امتیاز ۹۴% در Rotten Tomatoes، امتیاز ۸۴ از ۱۰۰ در متاکریتیک، و نقدهای مثبت سایر منتقدان نامدار که به فیلم ۴ و ۵ ستاره دادهاند و آن را فیلمی قوی و هوشمندانه قلمداد کردهاند، نشان از موفقیت بالای فیلم دارد.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper-Poster.jpg
هشدار: بخشهای بعدی ممکن است قسمتهایی از داستان فیلم را لو دهد.
داستان فیلم به صورت موازی در دو بازه زمانی اتفاق میافتد:
- زمان حال، سال ۲۰۴۴، که در پی بروز بحران و تلاشی پایههای اقتصادی آمریکا، اجتماع به قهقهرا رفته و جنایت و فساد کشور را آکنده است. ضمن اینکه در اثر جهش ژنتیکی، ۱۰% از جمعیت دارای تواناییهای محدود دورجابهجایی (http://en.wikipedia.org/wiki/Telekinetic) (حرکت دادن اشیاء از راه دور) هستند.
- زمان آینده فیلم در سال ۲۰۷۴ میگذرد، دورهای که در آن ماشین زمان اختراع شده، ولی استفاده از آن ممنوع شده است، هر چند که گروههای مافیایی خلافکار از آن برای جنایاتشان سود میبرند؛ با توجه به اینکه کشف جنایات با پیشرفت تکنولوژی بسیار آسان شده، آنها قربانیانشان را با ماشین زمان به سال ۲۰۴۴ میفرستند تا توسط ماموران مزدورشان – “لوپر”ها – کشته و نابود شوند.
هر چند که این شغل دستمزد بسیار دستودلبازانهای دارد و با هر مقتول شمشهای تقره زیادی نصیب لوپر میشود، اما نکته منفیای نیز در قرارداد است: یک لوپر اگر بعد از گذشت ۳۰ سال همچنان زنده باشد، توسط مافیا دستگیر و با شمشهای طلا به زمان گذشته فرستاده میشود، جایی که موظف است حلقه را ببندد و خودش را بکشد.
به این ترتیب آخرین مدرک جنایت هم نابود میشود. دلیل نامیدن آنها به “لوپر” نیز همین است. هر لوپر پس از بستن حلقه و جمعآوری شمشهای طلا، بازنشسته میشود و میتواند با درآمد حاصله تا ۳۰ سال زندگی مرفهی را بگذراند تا زمانی که مرگ اجباری فرا برسد.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper1.jpg
در سال ۲۰۴۴، “جو” یک لوپر است که به راحتی آدم میکشد، معتاد است، و به هیچکس غیر از خودش چندان اهمیتی نمیدهد. پس از انتشار خبری درباره مرد مرموز و شروری از آینده به نام “بارانساز”، مردی با تواناییهای ذهنی هراسانگیز و گذشتهای تراژیک، که اقدام به بستن همه لوپها کرده و هیچکس یارای ایستادن در برابر او را ندارد، جو جوان با جو پیر (بروس ویلیس) رودررو میشود و ناخواسته وارد جریان پیچیدهای میشود که گذشته و آینده را تغییر میدهد …
فیلم ساختاری ۳بخشی دارد:
بخش اول که ۱۵-۲۰ دقیقه به طول میانجامد و در حکم یک معرفی کلی است، از قول کاراکتر اصلی فیلم، “جو” با بازی جوزف گوردون-لویت روایت میشود. این بخش که تم اصلی آن اکشن است، با ضرباهنگ تند و تدوین ریتمیک و سریع، شروعی طوفانی و هیجانانگیز به فیلم میدهد.
با کند شدن تدریجی ریتم و آشنایی ما با زندگی “جو”، وارد بخش دوممیشویم: بخش تغزلی فیلم. این بخش که با زمان یک ساعت و نیم، طولانیترین بخش فیلم است، با ریتم آرام، نماهای بلند و موسیقی ملایم پیگرفته میشود. در این بخش شخصیتها بعد پیدا میکنند و جان میگیرند. تم غالب این بخش، احساسات است.
بخش سوم که پایانی درخور را برای فیلم رقم میزند، ۲۰ دقیقه به طول میانجامد و در آن راوی دوباره شخصیت اصلی یعنی جو است. این بخش، ساختاری ترکیبی از تم بخشهای اول و دوم را داراست: ساختاری معتدل و رقــصگونه، و ترکیبی زیبا از عواطف و هیجان و اکشن.
از نکات قابل توجه و جالب فیلم همین ساختار ۳بخشی و کنسرتووار فیلم است که از لحاظ فرم به این فیلم خوشساخت تعادل و غنا بخشیده است.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper2.jpg
در این فیلم، همه عناصر سر جای درست خود قرار دارند: پیرنگ جذاب و پیچیده با روایت غیرخطی، فیلمنامه قوی، کارگردانی درخشان، بازیهای خوب، تصویربرداری خیرهکننده، تدوین عالی، و تلفیق دلپذیر و هوشمندانه موسیقی زیبا، جلوههای ویژه صوتی و سکوت. عناصر داستان شامل احساسات، تخیل، رمنس، هیجان، و اکشن به خوبی با هم ترکیب شدهاند. برگ برنده اصلی فیلم، پیشبینیناپذیر بودن آن است.
فیلم بر حول محور ۴ شخصیت اصلی میچرخد: جو جوان، جو پیر، سارا (امیلی بلانت) و فرزندش سید. جوزف گوردون-لویت در این نقش متفاوت از نقشهای قبلیاش، و با وجود گریم سنگین چهره برای شباهت بیشتر به بروس ویلیس، باز هم مانند همیشه موفق میشود بازی عالی و بینقصی را ارائه دهد. او برای ایجاد شباهت هر چه بیشتر با ویلیس، تعداد زیادی از فیلمهای قبلی او را با دقت دیده تا بتواند حرکات و رفتارهای او را در نقش بگنجاند. نقش بروس ویلیس در بیشتر لحظات نه چندان طولانی حضورش بر پرده، از الگوی نقشهای اکشن-محور پیشینش تبعیت میکند. اما لحظاتی هم هست که مجال مییابیم تا او را در نقش احساسی و متفاوتی ببینیم. امیلی بلانت نیز مانند همیشه بازی زیبایی را ارائه داده و توانسته به خوبی نقش مادر کودکی خاص را ایفا کند. تنها نکته منفی در بازی او، لهجه جنوبی ناپختهای است که کار را اندکی خراب میکند. بازی پیرس گگنون کوچک در نقش سید هم عالی و شگفتانگیز است.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper3.jpg
از معدود نکات منفی فیلم، پرداخت ناچیز به جزئیات علمی، اجتماعی و محیطی است. تصویری که از آینده نشان داده میشود تفاوت چندانی با زمان حال ندارد و پیداست که بر روی آن انرژی و فکر زیادی گذاشته نشده است. ضمن اینکه هیچ توضیحی مبنی بر چگونگی انجام سفر در زمان ارائه نمیشود. البته شاید بتوان گفت که این رویکرد در نهایت در خدمت فیلم قرار گرفته و سبب تمرکز بیشتر بیننده بر مسائل مهمتر شده است. رایان جانسون کارگردان، اذعان داشته که به عمد از پرداختن به جزئیات سفر در زمان چشمپوشی کرده، چرا که قصد داشته فیلمی شخصیت-محور بسازد. با این وجود، پیچیدگیهای زمانی جالب این فیلم خوراک زیادی برای تفکر به تماشاگر میدهد، در عین اینکه پیچیدگیها طوری در دل داستان جذاب گنجانده شده که بیننده کمتحمل را نیز خسته و دلزده نکند. فیلم با موفقیت تمام بر بستری از علم و خیال، مباحث فلسفی، اخلاقی و انسانی ژرفی را بسط داده و مورد بررسی قرار میدهد.
لوپر و مقوله سفر در زمانسفر در زمان، از جذابترین موضوعات برای خالقان ادبیات و سینمای علمی-تخیلی است و به کرات و به شیوههای مختلف در آثار گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است. البته این موضوع بسیار ظریف و حساس است و خلق اثری که بتواند بینندههای سختگیر را راضی کند به طوری که ضعفی در آن نیابند، کار آسانی نیست. در مورد فیلم لوپر هم همین قضیه صادق است و عدهای بر این باورند که فیلم از نقطهنظر علمی ضعفهایی دارد. اما برای اینکه بتوانیم در این باره نظر بدهیم، باید ابتدا نکاتی را درباره سفر در زمان یادآور شویم.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Time-Machine.jpg
مبحث سفر در زمان از ۳ جهت قابل بررسی است؛ اول امکان یا عدم امکان این کار از نظر علم فیزیک؛ دوم (در صورت پذیرش امکان آن) نحوه استفاده از آن: روشهای انجام، قوانین و محدودیتهای فیزیکی آن و چگونگی مواجهه با پارادوکسهای احتمالی؛ و سوم، سوالاتی که در حیطه اخلاقیات گریبانگیر مسافران زمان خواهد شد؛ برای مثال، آیا حق داریم کسی را که در آینده مرتکب جنایات فجیعی خواهد شد، در کودکی و پیش از ارتکاب جنایت به قتل برسانیم؟
در مورد امکان علمی سفر در زمان، سالیان سال اغلب دانشمندان سرشناس فیزیک دیدی بدبینانه به این مقوله داشتهاند و معتقد بودند که به دلایل بسیار – از جمله پارادوکسهایی که در صورت سفر به گذشته به وجود میآید – سفر به زمان گذشته احتمالا هرگز محقق نخواهد شد و امکان پیش رو صرفا شامل سفر به زمان آینده است (که بر طبق تئوری نسبیت خاص انیشتین به سادگی امکانپذیر است). مثال بارز مخالفت فیزیکدانان با امکان سفر به گذشته، گفته استیفن هاوکینگ در این باره است: “اگر سفر به گذشته امکانپذیر است، پس مسافران آینده کجا هستند؟!” با این وجود، دانشمندان علم فیزیک هرگز موفق نشدند قانونی را بیابند که غیرممکن بودن سفر به گذشته را اثبات کند.
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Closed-timelike-curve-time-machine.jpg
در این میان همواره نظریات متهورانهای مبنی بر امکان استفاده از کرمچالههای دوسویه و سیاهچالهها برای سفر به گذشته مطرح بوده که باعث شعلهور شدن آتش تخیل بسیاری از فیزیکدانان و علمی-تخیلینویسان شده است. اما مشکلات عملی چنین نظریاتی، حتی در سطح تئوریک، بسیار زیاد بوده؛ از آن جمله میتوان به خارج از دسترس بودن سیاهچالهها و ناپایداری کرمچالهها و تشعشعات کشنده آنها اشاره کرد. اما در سال ۱۹۹۷، ۳ فیزیکدان (Bernard Kay, Marek Radzikowski, and Robert Wald) توانستند ثابت کنند که از نظر تئوری استفاده از کرمچالهها برای سفر در زمان امکانپذیر است، و اینکه کلید حل مشکل و رفع تناقضات و محدودیتهای فیزیکی، نظریه ریسمانها (http://en.wikipedia.org/wiki/String_theory) و تئوری M (http://en.wikipedia.org/wiki/M-theory) است (+ (http://discovermagazine.com/2008/mar/teleportation-very-possible-next-up-time-travel#.UO2oIORJ41M)). روش دیگر برای سفر به گذشته، استفاده از منحنیهای زمانگونه بسته (http://en.wikipedia.org/wiki/Closed_timelike_curve) و روش پیشنهادی گوت (http://en.wikipedia.org/wiki/J._Richard_Gott)است که با کمک آن میتوان از نقطهای در زمان حال حرکت کرد و با چرخش به دور جسمی بسیار چگال، به نقطه زمانیای پیش از شروع حرکت رسید؛ هر چند در این نظریه هم مشکلاتی وجود دارد (+ (http://www.popsci.com/science/article/2012-09/emlooperem-and-real-science-time-travel)). هدف از ذکر این موارد، نه وارد شدن به جزئیات علمی و فنی، که بیان این نکته است که اکنون فیزیکدانان نسبت به عملی بودن سفر به گذشته خوشبین هستند و چه بسا در آینده دور بشر توانایی سفر در زمان را به دست آورد.
مسأله دیگر، تناقضاتی است که در چنین سفری پیش خواهد آمد. معروفترین پارادوکس زمان که احتمالا آن را شنیدهاید و به پارادوکس پدربزرگ (http://fa.wikipedia.org/wiki/پارادوکس_سفر_به_زمان_گذشته) عروف است، میگوید که اگر به زمان گذشته برویم و والدین یا اجداد خود را بکشیم، هرگز به دنیا نمیآییم که بتوانیم به گذشته برویم!
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Grandfather-Paradox.jpg
برای رفع این تناقضات، ۳ راه حل احتمالی وجود دارد: راه اول این است که بتوانیم به گذشته برویم، ولی نتوانیم در وقایع دخالت کنیم. اگر هم مسافر زمان پیامی از آینده با خود به گذشته ببرد یا تغییری ایجاد کند، این کار جزو روند از پیشاتفاقافتاده تاریخ باشد و بیش از یک خط زمانی مشخص وجود نداشته باشد. راه دوم این است که مسافر زمان قادر به دخالت باشد، ولی قادر به ایجاد تناقض نباشد. یعنی دست بردن در بعضی وقایع برایش ناممکن باشد. دانشمند روسی ایگور نوویکوف که این پیشنهاد (http://en.wikipedia.org/wiki/Novikov_self-consistency_principle) را داده، معتقد است که قوانینی وجود خواهند داشت که مانع دخالت در حد ایجاد پارادوکس خواهند شد، چیزی مشابه قانون جاذبه که ما را محدود به راه رفتن بر روی سطح زمین میسازد و پرواز را برایمان غیرممکن میکند. به این ترتیب دیگر کسی قادر به کشتن والدین خود نخواهد بود. راه حل سوم، بهرهگیری از ایده چندجهانی و دنیاهای موازی است. در این حالت، با هر تغییر در گذشته، انشعابی در مسیر زمان به وجود میآید و آیندهای متفاوت شکل میگیرد، در حالی که آینده قبلی که مبدا مسافر زمان است هم به شکل سابق به جای خود باقی است. این روش، بیش از روشهای دیگر با فیزیک کوانتوم مطابقت دارد و در حقیقت ممکن است راه حلی برای تناقضات نظری سفر در زمان باشد (+ (http://www.jcs-group.com/enigma/inquiring/time.html)).
در فیلمهای گوناگون با موضوع سفر در زمان، از هر یک از این راهحلها استفادههای خلاقانهای شده است. مثلا در فیلم بازگشت به آینده (http://www.imdb.com/title/tt0088763/)، مایکل جی. فاکس با سفر به گذشته و تغییر آن، باعث انشعاب زمان میشود و آینده متفاوتی را به وجود میآورد. در فیلم پرایمر (http://www.imdb.com/title/tt0390384/)، که یکی از بهترین و دیدنیترین فیلمهای با سوژه سفر در زمان است، راه حل اول اتخاذ شده و آینده از پیش در گذشته تاثیر گذاشته است
http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/Looper4.jpg
اما فیلم لوپر، با زیرکی از توضیح نحوه و جزئیات سفر در زمان طفره میرود. تنها چیزی که میدانیم این است که آینده و گذشته هر دو قابل تغییر هستند و تغییرات گذشته در یک فرآیند فازی مستقیما بر خاطرات و زندگی شخصیتهای دنیای آینده تاثیر میگذارد. اما در مورد چگونگی تاثیر سفر زمانی در فیلم، سازندگان دو روش مختلف را همزمان در پیش گرفتهاند: در جاهایی از فیلم مشخص است که از ایده زمانهای انشعابی و جهانهای موازی استفاده شده، و در نقاط کلیدی دیگری زمان یک مسیر واحد ولی قابل تغییر در هر دو جهت آینده و گذشته در نظر گرفته شده، و ضعف اصلی فیلم هم در همینجاست. چون علاوه بر دوگانگی و غیرعلمی بودن این نگرش، فیلم قادر نیست به تناقضاتی که با این اتخاذ این روش پیش میآید پاسخ دهد. ضمن اینکه این دوگانگی سبب شده که فیلم در بعضی قسمتها گیجکننده شود و کشف رمز آن دشوار شود. جانسون برای ساخت این فیلم از مشاوره با دانشمندان بهره نگرفته و نتایج حاصله قطعا برای یک فیلم علمی-تخیلی ضعف بزرگی به حساب می.آید (مطلب مفیدی برای کمک به درک بیشتر فیلم: اطلاعات جالبی درباره نکات غامض و پارادوکسهای فیلم و جواب کارگردان به سوالات مهم (http://www.slashfilm.com/ten-mysteries-in-looper-explained-by-director-rian-johnson/)).
رایان جانسون کارگردان فیلم، در پاسخ به این سوال که طبق دیدگاه به کار رفته در فیلم لوپر، اگر امکان سفر به گذشته فراهم بود، آیا کشتن فردی مانند هیتلر ممکن بود، اینطور گفته: “برای من، سوال اصلی این نیست که اگر میتوانستیم به گذشته برویم، آیا میتوانستیم هیتلر را بکشیم یا نه؟ بلکه سوال اینست که آیا باید این کار را میکردیم؟ آیا کشتن یک شخصیت منفی مخرب، راه حل مساله است و مشکلی را حل خواهد کرد؟ یا اینکه تنها باعث ایجاد چرخهای از خشونت خواهد شد؟” به اعتقاد من این گفته، کلید فیلم است و به روشنی تمامی ایده و نگاهی نهفته در پس فیلم را نمایان میسازد.
پس از اکران فیلم، بحثهای زیادی بین هواداران فیلم درگرفت و خطوط زمانی پیچیده فیلم ذهنهای زیادی را به خود مشغول کرد. یکی از طرفداران فیلم، با استفاده از نی دیاگرامی (http://www.slate.com/blogs/browbeat/2012/11/05/looper_explained_in_a_diagram_with_straws.html) رسم کرده که به درک اتفاقات فیلم کمک زیادی میکند. این تصویر را میتوانید در اینجا (http://1pezeshk.com/wp-content/pics/2013/01/yMILN.jpg)مشاهده کنید.
با وجود نقاط ضعف معدودی که ذکر شد، لوپر فیلمی است که میتوان چند بار به تماشای آن نشست و هر بار نکات جدیدی کشف کرد. این فیلم، داستان تحول و رستگاری است؛ داستان حلقه زنجیرواری که همه ما موجودات عالم هستی را به هم پیوند میدهد بیآنکه در بسیاری از لحظات زندگی به آن آگاه باشیم؛ داستان اهمیت انتخابهای ما و تاثیر آن بر زندگی دیگران؛ و اینکه شخصیت ما انسانها نیز مانند گذشته و آینده قابل تغییر است و هیچ چیز بر سنگ نوشته نشده، نه سرشت ما و نه سرنوشت ما.