محمد نظری گندشمین
21st July 2013, 12:12 AM
به خط قرمز پائین، تکیه نده!
http://vista.ir/include/articles/images/2a685c3db1fccb310b43983b9a42dc6a.jpgآنتونی رابینز برای تقویت انگیزش مرکز ”موتیو“ در مریلند است. در این جلسه رابینز به یک موضوع کلیدی در برخورد با زندگی یعنی اطراف خط قرمز پائین حرکت نکردن، اشاره میکند. او میگوید که انسان نباید در صحنههای مختلف اجتماعی، شغلی، زندگی و خانوادگی طوری عمل کند که همیشه مجبور شود به خط قرمز پائین تکیه دهد.
امروز میخواهم در خصوص یک مطلب بسیار مهم با شما عزیزان صحبت کنم. مطلبی که خیلی از آدمهای بهظاهر سالم و خوشبخت بیرون این مرکز از آن آگاه نیستند و به واسطه آن خود، خانواده، سرمایه و زندگی خود را در معرض خطر قرار میدهند. اسم این مطلب خط قرمز پائین است و برای روشن شدن مطلب بد نیست چند تا مثال بزنیم تا بتوانیم به برداشت مشترکی از این اصطلاح برسیم.
دانشجوئی چند روز مانده به امتحان درس نمیخواند. وقتی از او سئوال میکنی چرا به اندازه کافی مطالعه نمیکند با خنده میگوید که همینقدر که بلد است برای آوردن نمره قبولی ۱۲ کفایت میکند. این عدد ۱۲ خط قرمز پائین این دانشجوست. خطی که در بدترین شرایط باید به آن تکیه زند. نه اینکه با وجود داشتن وقت و زمان و فرصتک افی چند روز مانده به امتحان دوان دوان خودش را به این خط برساند و به آن تکیه بزند و بگوید که خاطرش از بابت همه اتفاقات غیرقابل پیشبینی جمع است.
همسری را در نظر بگیرید که میداند کاسه صبر شریک زندگیاش از یک حد بیشتر نیست و مثلاً میتواند شلختگی او را تا حدی تحمل کند. اگر این شخص بهجای کار کردن روی نظام رفتاری و اخلاقی خود، فقط با تکیه بر خط صبر و تحمل همسرش هر کاری که دلش خواست را انجام داد و هیچ تغییر و اصلاحی را در رفتار و نگرش خود ایجاد نکند، این شخص بهطور خطرناکی به خط قرمز زندگی زناشوئی خود تکیه داده است و هر آن امکان دارد که با یک تلنگر کانون خانوادهاش از هم بپاشد و جدائی و تنهای نصیبش شود. وقتی این خط قرمز شکست و پرده حرمت بین دو شخص پاره شد دیگر اصلاح رفتار و اخلاق به چه درد زندگی مشترک میخورد.
کارمندی را در نظر بگیرید که بدون حس وظیفهشناسی فقط در محدوده وظایف تعریف شده خودش بهطور کجدارو مریض کارهایش را انجام میدهد و از انجام یک ذره کار اضافی به نفع شرکت و سازمانی که در آن مشغول بهکار است طفره میرود. شاید مدیران این کارمند به خاطر انجام کارهای روزمره از وضعیت کاری این کارمند ناراضی نباشند، اما قدر مسلم وقتی صحبت از تعدیل نیروها و اخراج نیروهای مازاد به میان میآید این کارمند نباید از حذف شدن و کنار زده شدن گلهمند باشد. به هر حال او با رفتار خودش به آخرین مرز قابل تحمل شغل خود تکیه داده بود و با این تکیه دادن به خط قرمز کاری، اولین شخصی بود که باید با یک نسیم به آن سمت خط پرتاب میشد.
خیلی از کسانی که انسانهای لایق و شایستهای بودهاند و زندگی متوسط و خوبی داشتهاند و الان دچار ورشکستگی و به هم ریختگی اقتصادی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی هستند، با هم یک وجه مشترک دارند و آن این است که همه آنها به خط قرمز پائینی شغل و زندگی و شخصیت خود و بقیه تکیه داده بودند. جمله مشترکی که بر زبان اکثر این آدمها جاری است این است: ”از این خط قرمز که بدتر نمیشود!! یا آخرش که به این خط قرمز ختم میشود!! یا اوضاع که از این بدتر نمیشود!!! یا اینکه از خط قرمز که رد شدی دیگر رد شدی!!! (آب که از سر گذشت چه یک نی صد نی!!)“
ولی سئوال این است که چرا باید از همان ابتدای کار سریع عقبنشینی کرد و به خط قرمز تکیه داد. چرا فندقی که میتوان با یک سنگ کوچک شکست برای خرد کردن زیر چرخهای قطار قرار دهیم. (ضربالمثل مشابه فارسی آن میشود گرهی را که با دست باز میشود، چرا با دندان باز کنیم!)
روزی زنی نزد من آمد و به من گفت که احساس میکند شوهرش به او خیانت کرده و او هم قصد دارد تلافی کند! با حیرت از او پرسیدم: ”شما که از خانوادهای اصیل و نجیب هستید و اینگونه واکنشها از شما بعید است و حرمت خانواده و خودتان از بین میرود! شما چرا به خط قرمز افراد ولگرد خیابانی متوسل میشوید!؟“ و زن زارزار گریه میکرد که راهی بهجزء این برای انتقام نمیبیند. البته بعداً مشخص شد که او دچار سوءتفاهم بوده و همسرش در واقع یک مشغولیت شغلی داشته و قضیه اصلاً طوری که او تصور میکرده نبوده است. اما نکته آزاردهنده قضیه نوع نگرش زن بوده است که بهجای واکنشهای قدرتمندانه و محکم سریع خودش را به سمت پائینترین خط قرمز پرتاب کرده و آماده بود تا با عبور از آن مثلاً بهزعم خود شخصیت خردشدهاش را بهدست آورد. حال آنکه همیشه عبور از خط قرمز بهائی سنگین دارد که خیلی مواقع اثر زخم آن تا پایان عمر بر پیشانی شخص برجا میماند.
کارمندی که با کمترین برخورد در محل کار قهر میکند و خانهنشین میشود و به سراغ پسانداز ایام پیریاش میرود. یا کارفرمائی که بیمه حوادث پرسنل خود را تمدید نمیکند و میگوید تا حالا که اتفاقی نیفتاده از این به بعد هم نمیافتد!! و یا حتی رئیسجمهوری که به محض تنگ شدن اوضاع اقتصادی برای اینکه محبوبیتش کم نشود سراغ ذخیره ارزی میشود و حتی دنیائی که تا یخهای قطبی کاملاً ذوب نشود و گرما زمین را برشته نکند فکری برای سوراخ اوزون نمیکند، همگی مصداق آدمها، سازمانها و کشورها و سیارههائی هستند که بهجای فاصله گرفتن از خط قرمز و افزایش حاشیه امنیت و ایمنی، بیدلیل و در واقع به خاطر سادهلوحی و سادهنگری و از یک لحاظ بهدلیل تنبلی و ناتواتی مدیریتی، در هر بحرانی که رخ میدهد بلافاصله به سراغ پائینترین و در واقع خطرناکترین و حیاتیترین خط قرمز میروند و خودشان و اطرافیانشان را به خطر میاندازند.
اکیداً به شما توصیه میکنم که این نکته را جدی بگیرید و بپذیرید که حول و حوش و اطراف مرزهای قرمز رنگ پائینی اصلاً ساکن نشوید و تا میتوانید بین خود و این منطقه مینگذاری شده فاصله بیندازید. اگر درآمدتان امروز سه هزار دلار است و با این پول و در شرایط فعلی زندگی متوسطی دارید، سریع قانع نشوید و نگوئید که سه هزار دلار ضربدر دوازده ماه میشود سی و شش هزار دلار و ضربدر ده سال میشود سیصد و شصت هزار دلار و همینقدر پول برای دهسال کفایت میکند. چه بسا اتفاق ناخواستهای بیفتد که دیگر نتوانید این درآمد را در ماه کسب کنید یا هزینه غیرقابل پیشبینی به سراغ شما و خانواده بیاید و پسانداز چندین و چند ساله شما را یکباره به باد دهد. اگر خط قرمز زندگی شما روی ماهی هزار دلار کشیده شده است و شما با درآمد ماهی سه هزار دلار فکر میکنید از این خط قرمز فاصله گرفتهاید به هیچوجه متوقف نشوید و خود را خوشبخت ندانید. فردا که از خواب برمیخیزید برای ماهی ده هزار دلار و هفته بعد برای ماهی صد هزار دلار نقشه بریزید. تا میتوانید از مرز هزار دلاری فاصله بگیرید و آرزو کنید که هرگز زندگی، شما را در شرایطی قرار ندهد که مجبور شوید روی خط قرمز هزار دلاری قدم بزنید و از بسیاری ضروریات غذائی و داروئی و تفریحی صرفنظر کنید فقط به این خاطر که میتوانید روی این خط قرمز به زحمت به زندگی خود ادامه دهید.
البته خیلی خوب است اگر شما فرد قانع و صرفهجوئی باشید و بتوانید با ماهی پانصد دلار هم از پس مخارج یک زندگی حداقل برآئید. اما این دلیل نمیشود که به خاطر این توانائی همیشه خود و زن و فرزند خود را در حول و حوش این مرز نگهدارید و با اندک توفانی که در زندگیتان برمیخیزید، شاهد از دست رفتن عزیزانتان مقابل چشمانتان باشید.
نمره دوازده نمره قبولی است. بله ولی وقتی میتوان با کمی مطالعه و تحقیق به نمرات بالای هجده دست یافت، چرا نباید چنین کرد و شخصیت خود را برای گرفتن یک نمره، مقابل این و آن خرد کرد.
صبر و تحمل همسر شما در مقابل زیادهخواهی و زیادهرویهای شما زیاد است، ولی چرا باید آنقدر در گستاخی و بیحرمتی مرزشکنی کنید که او طاقتش طاق شود و مقابلتان بایستد و به شما توهین کند.
عشق و علاقه دو نفر به هم که شاید خیلی زیاد باشد ولی چرا باید با آزمونهای خطرناک این عشق را در پائینترین کرانه قرمزرنگ و خطرناک به یاری گرفت.
خط قرمز فقط برای این است که بد بودن و خطرناک بودن شرایط را به شما نشان دهد نه اینکه خود را تا نزدیکی آن برسانید و دلتان خوش باشد که هنوز چند میلیمتری با آن فاصله دارید. درست شبیه رانندهای که دور موتور را آنقدر بالا میبرد تا به نزدیکی نوار قرمزرنگ برسد و بعد بگوید که هنوز نیازی به سبککردن دنده نیست چرا که وارد مرز قرمزرنگ نشدهایم! همین مجاورت در نزدیکی خط قرمز یعنی یک عالم فشار و تنش و استرس که فقط با کمی فاصله گرفتن از خط قرمز همه این فشارها و تنشها به یکباره از میان میروند و آرامش و قرار بهجای اضطراب و دلآشوبی دائمی بر ذهن و روح و جسم ما ظاهر میشود.
پس نصیحت من به شما این است. ورزش کنید اما نه آنقدر شدید که تاندونها و عضلات بدنتان پاره شوند و آسیب ببینند. شبها بیدار بمانید اما نه آنقدر که تحملتان طاق شود و ناخودآگاه روی میز به خواب روید. بهکارتان بچسبید نه آنقدر که از مرز تحمل خانواده و زندگی عبور کنید و هر چه را دارید روی کار و شغلتان بگذارید. خلاصه کلام خط قرمزهای کاری را که در دست دارید و شرایطی که در آن قرار دارید، پیدا کنید و با اطمینان از اینکه در آن خط قرمز میتوانید سرپا بمانید و با حداقلها بسازید، گامی به جلو بردارید و سعی کنید بیشترین جاشیه ایمنی و اطمینان را بین خود و آن پائینترین کرانه خطر ایجاد کنید. خواهید دید که بسیاری از آشفتگیها و اضطرابهای روحی و روانی شما در تمام صحنههای زندگی با این تدبیر به یکباره از بین خواهد رفت. مطمئن باشید. امتحان کنید.
مجله موفقیت
http://vista.ir/include/articles/images/2a685c3db1fccb310b43983b9a42dc6a.jpgآنتونی رابینز برای تقویت انگیزش مرکز ”موتیو“ در مریلند است. در این جلسه رابینز به یک موضوع کلیدی در برخورد با زندگی یعنی اطراف خط قرمز پائین حرکت نکردن، اشاره میکند. او میگوید که انسان نباید در صحنههای مختلف اجتماعی، شغلی، زندگی و خانوادگی طوری عمل کند که همیشه مجبور شود به خط قرمز پائین تکیه دهد.
امروز میخواهم در خصوص یک مطلب بسیار مهم با شما عزیزان صحبت کنم. مطلبی که خیلی از آدمهای بهظاهر سالم و خوشبخت بیرون این مرکز از آن آگاه نیستند و به واسطه آن خود، خانواده، سرمایه و زندگی خود را در معرض خطر قرار میدهند. اسم این مطلب خط قرمز پائین است و برای روشن شدن مطلب بد نیست چند تا مثال بزنیم تا بتوانیم به برداشت مشترکی از این اصطلاح برسیم.
دانشجوئی چند روز مانده به امتحان درس نمیخواند. وقتی از او سئوال میکنی چرا به اندازه کافی مطالعه نمیکند با خنده میگوید که همینقدر که بلد است برای آوردن نمره قبولی ۱۲ کفایت میکند. این عدد ۱۲ خط قرمز پائین این دانشجوست. خطی که در بدترین شرایط باید به آن تکیه زند. نه اینکه با وجود داشتن وقت و زمان و فرصتک افی چند روز مانده به امتحان دوان دوان خودش را به این خط برساند و به آن تکیه بزند و بگوید که خاطرش از بابت همه اتفاقات غیرقابل پیشبینی جمع است.
همسری را در نظر بگیرید که میداند کاسه صبر شریک زندگیاش از یک حد بیشتر نیست و مثلاً میتواند شلختگی او را تا حدی تحمل کند. اگر این شخص بهجای کار کردن روی نظام رفتاری و اخلاقی خود، فقط با تکیه بر خط صبر و تحمل همسرش هر کاری که دلش خواست را انجام داد و هیچ تغییر و اصلاحی را در رفتار و نگرش خود ایجاد نکند، این شخص بهطور خطرناکی به خط قرمز زندگی زناشوئی خود تکیه داده است و هر آن امکان دارد که با یک تلنگر کانون خانوادهاش از هم بپاشد و جدائی و تنهای نصیبش شود. وقتی این خط قرمز شکست و پرده حرمت بین دو شخص پاره شد دیگر اصلاح رفتار و اخلاق به چه درد زندگی مشترک میخورد.
کارمندی را در نظر بگیرید که بدون حس وظیفهشناسی فقط در محدوده وظایف تعریف شده خودش بهطور کجدارو مریض کارهایش را انجام میدهد و از انجام یک ذره کار اضافی به نفع شرکت و سازمانی که در آن مشغول بهکار است طفره میرود. شاید مدیران این کارمند به خاطر انجام کارهای روزمره از وضعیت کاری این کارمند ناراضی نباشند، اما قدر مسلم وقتی صحبت از تعدیل نیروها و اخراج نیروهای مازاد به میان میآید این کارمند نباید از حذف شدن و کنار زده شدن گلهمند باشد. به هر حال او با رفتار خودش به آخرین مرز قابل تحمل شغل خود تکیه داده بود و با این تکیه دادن به خط قرمز کاری، اولین شخصی بود که باید با یک نسیم به آن سمت خط پرتاب میشد.
خیلی از کسانی که انسانهای لایق و شایستهای بودهاند و زندگی متوسط و خوبی داشتهاند و الان دچار ورشکستگی و به هم ریختگی اقتصادی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی هستند، با هم یک وجه مشترک دارند و آن این است که همه آنها به خط قرمز پائینی شغل و زندگی و شخصیت خود و بقیه تکیه داده بودند. جمله مشترکی که بر زبان اکثر این آدمها جاری است این است: ”از این خط قرمز که بدتر نمیشود!! یا آخرش که به این خط قرمز ختم میشود!! یا اوضاع که از این بدتر نمیشود!!! یا اینکه از خط قرمز که رد شدی دیگر رد شدی!!! (آب که از سر گذشت چه یک نی صد نی!!)“
ولی سئوال این است که چرا باید از همان ابتدای کار سریع عقبنشینی کرد و به خط قرمز تکیه داد. چرا فندقی که میتوان با یک سنگ کوچک شکست برای خرد کردن زیر چرخهای قطار قرار دهیم. (ضربالمثل مشابه فارسی آن میشود گرهی را که با دست باز میشود، چرا با دندان باز کنیم!)
روزی زنی نزد من آمد و به من گفت که احساس میکند شوهرش به او خیانت کرده و او هم قصد دارد تلافی کند! با حیرت از او پرسیدم: ”شما که از خانوادهای اصیل و نجیب هستید و اینگونه واکنشها از شما بعید است و حرمت خانواده و خودتان از بین میرود! شما چرا به خط قرمز افراد ولگرد خیابانی متوسل میشوید!؟“ و زن زارزار گریه میکرد که راهی بهجزء این برای انتقام نمیبیند. البته بعداً مشخص شد که او دچار سوءتفاهم بوده و همسرش در واقع یک مشغولیت شغلی داشته و قضیه اصلاً طوری که او تصور میکرده نبوده است. اما نکته آزاردهنده قضیه نوع نگرش زن بوده است که بهجای واکنشهای قدرتمندانه و محکم سریع خودش را به سمت پائینترین خط قرمز پرتاب کرده و آماده بود تا با عبور از آن مثلاً بهزعم خود شخصیت خردشدهاش را بهدست آورد. حال آنکه همیشه عبور از خط قرمز بهائی سنگین دارد که خیلی مواقع اثر زخم آن تا پایان عمر بر پیشانی شخص برجا میماند.
کارمندی که با کمترین برخورد در محل کار قهر میکند و خانهنشین میشود و به سراغ پسانداز ایام پیریاش میرود. یا کارفرمائی که بیمه حوادث پرسنل خود را تمدید نمیکند و میگوید تا حالا که اتفاقی نیفتاده از این به بعد هم نمیافتد!! و یا حتی رئیسجمهوری که به محض تنگ شدن اوضاع اقتصادی برای اینکه محبوبیتش کم نشود سراغ ذخیره ارزی میشود و حتی دنیائی که تا یخهای قطبی کاملاً ذوب نشود و گرما زمین را برشته نکند فکری برای سوراخ اوزون نمیکند، همگی مصداق آدمها، سازمانها و کشورها و سیارههائی هستند که بهجای فاصله گرفتن از خط قرمز و افزایش حاشیه امنیت و ایمنی، بیدلیل و در واقع به خاطر سادهلوحی و سادهنگری و از یک لحاظ بهدلیل تنبلی و ناتواتی مدیریتی، در هر بحرانی که رخ میدهد بلافاصله به سراغ پائینترین و در واقع خطرناکترین و حیاتیترین خط قرمز میروند و خودشان و اطرافیانشان را به خطر میاندازند.
اکیداً به شما توصیه میکنم که این نکته را جدی بگیرید و بپذیرید که حول و حوش و اطراف مرزهای قرمز رنگ پائینی اصلاً ساکن نشوید و تا میتوانید بین خود و این منطقه مینگذاری شده فاصله بیندازید. اگر درآمدتان امروز سه هزار دلار است و با این پول و در شرایط فعلی زندگی متوسطی دارید، سریع قانع نشوید و نگوئید که سه هزار دلار ضربدر دوازده ماه میشود سی و شش هزار دلار و ضربدر ده سال میشود سیصد و شصت هزار دلار و همینقدر پول برای دهسال کفایت میکند. چه بسا اتفاق ناخواستهای بیفتد که دیگر نتوانید این درآمد را در ماه کسب کنید یا هزینه غیرقابل پیشبینی به سراغ شما و خانواده بیاید و پسانداز چندین و چند ساله شما را یکباره به باد دهد. اگر خط قرمز زندگی شما روی ماهی هزار دلار کشیده شده است و شما با درآمد ماهی سه هزار دلار فکر میکنید از این خط قرمز فاصله گرفتهاید به هیچوجه متوقف نشوید و خود را خوشبخت ندانید. فردا که از خواب برمیخیزید برای ماهی ده هزار دلار و هفته بعد برای ماهی صد هزار دلار نقشه بریزید. تا میتوانید از مرز هزار دلاری فاصله بگیرید و آرزو کنید که هرگز زندگی، شما را در شرایطی قرار ندهد که مجبور شوید روی خط قرمز هزار دلاری قدم بزنید و از بسیاری ضروریات غذائی و داروئی و تفریحی صرفنظر کنید فقط به این خاطر که میتوانید روی این خط قرمز به زحمت به زندگی خود ادامه دهید.
البته خیلی خوب است اگر شما فرد قانع و صرفهجوئی باشید و بتوانید با ماهی پانصد دلار هم از پس مخارج یک زندگی حداقل برآئید. اما این دلیل نمیشود که به خاطر این توانائی همیشه خود و زن و فرزند خود را در حول و حوش این مرز نگهدارید و با اندک توفانی که در زندگیتان برمیخیزید، شاهد از دست رفتن عزیزانتان مقابل چشمانتان باشید.
نمره دوازده نمره قبولی است. بله ولی وقتی میتوان با کمی مطالعه و تحقیق به نمرات بالای هجده دست یافت، چرا نباید چنین کرد و شخصیت خود را برای گرفتن یک نمره، مقابل این و آن خرد کرد.
صبر و تحمل همسر شما در مقابل زیادهخواهی و زیادهرویهای شما زیاد است، ولی چرا باید آنقدر در گستاخی و بیحرمتی مرزشکنی کنید که او طاقتش طاق شود و مقابلتان بایستد و به شما توهین کند.
عشق و علاقه دو نفر به هم که شاید خیلی زیاد باشد ولی چرا باید با آزمونهای خطرناک این عشق را در پائینترین کرانه قرمزرنگ و خطرناک به یاری گرفت.
خط قرمز فقط برای این است که بد بودن و خطرناک بودن شرایط را به شما نشان دهد نه اینکه خود را تا نزدیکی آن برسانید و دلتان خوش باشد که هنوز چند میلیمتری با آن فاصله دارید. درست شبیه رانندهای که دور موتور را آنقدر بالا میبرد تا به نزدیکی نوار قرمزرنگ برسد و بعد بگوید که هنوز نیازی به سبککردن دنده نیست چرا که وارد مرز قرمزرنگ نشدهایم! همین مجاورت در نزدیکی خط قرمز یعنی یک عالم فشار و تنش و استرس که فقط با کمی فاصله گرفتن از خط قرمز همه این فشارها و تنشها به یکباره از میان میروند و آرامش و قرار بهجای اضطراب و دلآشوبی دائمی بر ذهن و روح و جسم ما ظاهر میشود.
پس نصیحت من به شما این است. ورزش کنید اما نه آنقدر شدید که تاندونها و عضلات بدنتان پاره شوند و آسیب ببینند. شبها بیدار بمانید اما نه آنقدر که تحملتان طاق شود و ناخودآگاه روی میز به خواب روید. بهکارتان بچسبید نه آنقدر که از مرز تحمل خانواده و زندگی عبور کنید و هر چه را دارید روی کار و شغلتان بگذارید. خلاصه کلام خط قرمزهای کاری را که در دست دارید و شرایطی که در آن قرار دارید، پیدا کنید و با اطمینان از اینکه در آن خط قرمز میتوانید سرپا بمانید و با حداقلها بسازید، گامی به جلو بردارید و سعی کنید بیشترین جاشیه ایمنی و اطمینان را بین خود و آن پائینترین کرانه خطر ایجاد کنید. خواهید دید که بسیاری از آشفتگیها و اضطرابهای روحی و روانی شما در تمام صحنههای زندگی با این تدبیر به یکباره از بین خواهد رفت. مطمئن باشید. امتحان کنید.
مجله موفقیت