آس76
17th July 2013, 03:05 PM
(به نام خداوند بخشنده مهربان)
سلام دوستان.امیدوارم از نوشته ای که براتون گذاشتم خوشتون بیاد.یه خواهش هم دارم تا انتهاش رو بخونید لطفا.بیشتر از 5 دقیقه وقتتون رو نمیگیره.راستی این نوشته رو خودم نوشتم.
پیام هایی از یک دوست
یکی از غمناک ترین روزای عمرمو سپری می کردم حس میکردم تنهای تنهام.حالم اصن خوب نبود که یه دفعه یه صدایی شنیدم یه صدای مهربون.بهم گفت:سلام
-سلام.شما؟
-خالقت.
-یعنی خدا؟
سکوت کرد. چند دقیقه ساکت بودم.هیچی نمیگفتم.
خدا گفت:خوبی؟
-مگه از دلم خبر نداری؟
-حالت خوب نیست.میدونم من تورو میشناسم.خودم بزرگت کردم.تو چی؟منو میشناسی؟
-فکر میکردم کمکم میکنی.هیچوقت فک نمیکردم تنهام بذاری.
-تنهات نذاشتم
-تنهام نذاشتی؟
-نه.من از تو،توی دنیا یکی بیشتر ندارم یعنی خودم خواستم تک باشی .دوست داری یه چیزایی بهت بگم؟
سکوت کردم. پرسید:تو دنیا چند تا دوست داری؟
-زیادن.نمیدونم ولی خب خیلی هستن
-از یک میلیارد بیشتر؟
-نه....مگه میشه؟فوق فوقش 200 نفر
-هر روز بهشون سر میزنی؟
-خب معلومه که نه
-عاشقون هستی؟از ته قلبت دوستشون داری؟
-نه همشون.
-چندتا شون رو خیلی دوست داری؟
-شاید 10 تا شون رو.حالا این سوالارو برای چی میپرسی؟
-من الان بیشتر از 6 میلیارد دوست دارم هر رو بهشون سر میزنم براشون پیام میذارم تازه عاشق همه شون هم هستم.
-حتی من؟
-آره
-فکر نکنم اگه اینجوری بود الان اوضاع زندگیم این نبود
-میدونی در قبال کارهایی که برای دوستام انجام میدم چه انتظاری دارم؟
سکوت کردم
-انتظار دارم دوستام حداقل یکی از پیامامو باز کنن و بخونن
-پس چرا....؟(و سکوت کردم)
-میخواستی بگی پس چرا اون اتفاق افتاد؟من همون روز برات پیام فرستادم گفتم اینکارو نکن به صلاحت نیست
-ولی اونروز پیامی به من نرسید
-پیامای من از پیش نوشته شده است
-مگه میشه؟
-روی تاقچه رو نگاه کن.
نگاه کردم فقط یه قرآن روی تاقچه بود
-اون قرآن برای تویه.برای مردم جهان.تو کی قرآن رو باز کردی؟تو ماه رمضون؟تو...
پشیمون بودم با بغض گفتم:حالا چیکار کنم؟
-برگرد
-چند بار میخواستم برگردم ولی میترسیدم منو نبخشی(همون جا یاد حرف معلمم افتادم همیشه میگف گناه شما هر چقدر هم که باشه از رحمت خدا بیشتر نیس)
بغضم ترکید.بلند شدم رفتم از روی تاقچه قرآن رو برداشتم نشستم روی زمین.اشکامو پاک کردم.چشامو بستم.لای قران رو باز کردم و چشمم افتاد به این آیه((نیکان انها هستند که کار ناشایسته ای از ایشان سر زند یا ظلمی به نفس خویش کنند خدا را بیاد آرند و از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار کنند که (میدانند)جز خدا هیچکس نمیتواند گناه خلق را بیامرزد و آنها هستند که اصرار در کار زشت نکنند چون به زشتی مصیت آگاهند))سوره آل عمران آیه 135
چشمام دوباره پر از اشک شده بود.با صدای بلند گریه میکردم.وقتی یکم آروم شدم از دلم گذشت(الان باید چیکار کنم؟چیکار کنم که دوباره گناه نکنم؟تو ازم مراقبت میکنی؟)
دوباره قرآن رو باز کردم آیه سوم سوره احزاب جوابمو داد((و بر خدا توکل کن که خدا برای نگهبانی کافی است))
رفتم تو خودم .با خودم گفتم قرآن واقعا معجزه است.
سلام دوستان.امیدوارم از نوشته ای که براتون گذاشتم خوشتون بیاد.یه خواهش هم دارم تا انتهاش رو بخونید لطفا.بیشتر از 5 دقیقه وقتتون رو نمیگیره.راستی این نوشته رو خودم نوشتم.
پیام هایی از یک دوست
یکی از غمناک ترین روزای عمرمو سپری می کردم حس میکردم تنهای تنهام.حالم اصن خوب نبود که یه دفعه یه صدایی شنیدم یه صدای مهربون.بهم گفت:سلام
-سلام.شما؟
-خالقت.
-یعنی خدا؟
سکوت کرد. چند دقیقه ساکت بودم.هیچی نمیگفتم.
خدا گفت:خوبی؟
-مگه از دلم خبر نداری؟
-حالت خوب نیست.میدونم من تورو میشناسم.خودم بزرگت کردم.تو چی؟منو میشناسی؟
-فکر میکردم کمکم میکنی.هیچوقت فک نمیکردم تنهام بذاری.
-تنهات نذاشتم
-تنهام نذاشتی؟
-نه.من از تو،توی دنیا یکی بیشتر ندارم یعنی خودم خواستم تک باشی .دوست داری یه چیزایی بهت بگم؟
سکوت کردم. پرسید:تو دنیا چند تا دوست داری؟
-زیادن.نمیدونم ولی خب خیلی هستن
-از یک میلیارد بیشتر؟
-نه....مگه میشه؟فوق فوقش 200 نفر
-هر روز بهشون سر میزنی؟
-خب معلومه که نه
-عاشقون هستی؟از ته قلبت دوستشون داری؟
-نه همشون.
-چندتا شون رو خیلی دوست داری؟
-شاید 10 تا شون رو.حالا این سوالارو برای چی میپرسی؟
-من الان بیشتر از 6 میلیارد دوست دارم هر رو بهشون سر میزنم براشون پیام میذارم تازه عاشق همه شون هم هستم.
-حتی من؟
-آره
-فکر نکنم اگه اینجوری بود الان اوضاع زندگیم این نبود
-میدونی در قبال کارهایی که برای دوستام انجام میدم چه انتظاری دارم؟
سکوت کردم
-انتظار دارم دوستام حداقل یکی از پیامامو باز کنن و بخونن
-پس چرا....؟(و سکوت کردم)
-میخواستی بگی پس چرا اون اتفاق افتاد؟من همون روز برات پیام فرستادم گفتم اینکارو نکن به صلاحت نیست
-ولی اونروز پیامی به من نرسید
-پیامای من از پیش نوشته شده است
-مگه میشه؟
-روی تاقچه رو نگاه کن.
نگاه کردم فقط یه قرآن روی تاقچه بود
-اون قرآن برای تویه.برای مردم جهان.تو کی قرآن رو باز کردی؟تو ماه رمضون؟تو...
پشیمون بودم با بغض گفتم:حالا چیکار کنم؟
-برگرد
-چند بار میخواستم برگردم ولی میترسیدم منو نبخشی(همون جا یاد حرف معلمم افتادم همیشه میگف گناه شما هر چقدر هم که باشه از رحمت خدا بیشتر نیس)
بغضم ترکید.بلند شدم رفتم از روی تاقچه قرآن رو برداشتم نشستم روی زمین.اشکامو پاک کردم.چشامو بستم.لای قران رو باز کردم و چشمم افتاد به این آیه((نیکان انها هستند که کار ناشایسته ای از ایشان سر زند یا ظلمی به نفس خویش کنند خدا را بیاد آرند و از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار کنند که (میدانند)جز خدا هیچکس نمیتواند گناه خلق را بیامرزد و آنها هستند که اصرار در کار زشت نکنند چون به زشتی مصیت آگاهند))سوره آل عمران آیه 135
چشمام دوباره پر از اشک شده بود.با صدای بلند گریه میکردم.وقتی یکم آروم شدم از دلم گذشت(الان باید چیکار کنم؟چیکار کنم که دوباره گناه نکنم؟تو ازم مراقبت میکنی؟)
دوباره قرآن رو باز کردم آیه سوم سوره احزاب جوابمو داد((و بر خدا توکل کن که خدا برای نگهبانی کافی است))
رفتم تو خودم .با خودم گفتم قرآن واقعا معجزه است.